سخنرانی حجتالاسلاموالمسلمین سیدحسن نصرالله در مصاحبه با غسان بن جدو در شبکهی المیادین در آخرین قسمت از برنامهی تموز قصهها
[بخش اول]
غسان بن جدو: حضرت سید، شبتان به خیر.
سید حسن نصرالله: شب شما هم به خیر، خوش آمدید.
غسان بن جدو: چند سال پیش از امروز، ۱۴ آگوست ۲۰۱۳، ایستادگی جولای پیروزی بزرگی برای لبنان و اهالیاش به ارمغان آورد. و ما امروز در قسمت آخر این برنامه پس از ۳۳ قسمت که روایت ساده و دقیقی از حوادث آن جنگ بود اینجا هستیم. آنها از شما دست برنداشتند. چرا؟
سید حسن نصرالله: بسم الله الرحمن الرحیم.
اولا بر خودم لازم میدانم به نیابت از همهی برادران مقاومم به خاطر این برنامه یعنی «تموز قصهها» از شخص شما، گروهی که در ساخت آن به شما کمک و با شما همکاری کردند و همهی کارمندان شبکهی المیادین تشکر کنم. چون حقیقتا یک تلاش موفق در جهت زنده کردن این اسطوره، حماسه، پیروزیهای بزرگ و ایستادگیهای قهرمانانه بود. در حالی که میخواستند -و واقعا این طور هم شده بود. - که این مسائل دفن، فراموش و از ذهنها خارج شود. پس اولا باید تشکر میکردم. خیلی ممنون و ان شاءالله موفق باشید.
خب، طبیعی است. همان طور که فرمودید از ما دست بر نداشتند و تا وقتی این مقاومت به قضیهی اساسی امت، حفظ کیان و دفاع از لبنان و استقلال و توانمندیهای آن پایبند باشد دست هم بر نخواهند داشت. مشکل واقعی آمریکا، غرب و بخش عظیمی از نظام رسمی عرب که خواستار خاتمهی قضیهی فلسطین هستند با ما دقیقا این است که ما یک گروه مقاومتیم. این مشکل یک مشکل طرفینی نیست، بلکه از مشکلات طرفینی به عنوان وسیلهای برای حمله استفاده میشود. مشکل واقعی این است. به همین خاطر بنده به یاد میآورم پیش از سال ۲۰۰۰، بعد از سال ۲۰۰۰ و بعد از سال ۲۰۰۶ همیشه به ما پیشنهاد میشد سلاحتان را داشته باشید، به شما پول میدهیم، درهای جهان را به روی شما میگشاییم ولی به ما -حتی ضمنی. نمیخواهیم شما را در انظار عمومی به زحمت بیاندازیم. - تعهد بدهید از مسئلهی اسرائیل، قضیهی فلسطین و طمعورزیهای اسرائیل بیرون خواهید ماند.
غسان بن جدو: ببخشید، چه کسی [از شما چنین تعهدی میخواست]؟
سید حسن نصرالله: آمریکاییها با واسطه، انگلیس به طور مستقیم، سفیران این کشورها در بیروت، فرانسویان مستقیم و با واسطه، افراد بسیاری. البته با آمریکاییها رابطهی مستقیم وجود ندارد. بنده به یاد دارم پس از سال ۲۰۰۰ در یکی از مصاحبهها شاید با خود شما بود که دیک چنی یک نفر لبنانی با تابعیت آمریکایی را فرستاد و در پوشش خبرنگار درخواست دیدار با بنده را کرد ولی بعد مشخص شد فرستادهی دیک چنی بوده. بعد از سال ۲۰۰۰ و مشخصا پس از حوادث ۱۱ سپتامبر بود. پیشنهاد مفصلی را ارائه داد که میلیاردها دلار به شما پول میدهیم، از لیست سازمانهای تروریستی خارجتان میکنیم، اجازه میدهیم وارد دولت شوید -چون ما خیلی وقت بود که وتو میشدیم. -، درهای جهان را روی شما باز میکنیم ویزا بگیرید بروید و بیایید، روابط بین المللی برقرار کنید، جهان شما را به رسمیت خواهد شناخت، سلاحتان در اختیارتان باقی خواهد ماند، اسیران باقیماندهتان را آزاد میکنیم -آن وقت شیخ عبدالکریم، حاج ابو علی و بچهها هنوز اسیر بودند. -…
غسان بن جدو: سلاح هم بماند!؟
سید حسن نصرالله: سلاح هم میماند به شرطی که تو (یعنی این بندهی فقیر) -نمیخواهیم علنی یا حتی کتبی باشد فقط پشت درهای بسته به صورت شفاهی- تعهد بدهی و همهی این امتیازات را به شما میدهیم. ما رد کردیم. نمیتوانیم به آمریکاییها، غرب و هیچ کس دیگر چنین تعهدی بدهیم. چون این سلاح دیگر چه ارزشی دارد اگر در خدمت قضیه و برای دفاع از کشور نباشد؟
غسان بن جدو: بلافاصله رد کردید یا پس از مشورت؟
سید حسن نصرالله: بلافاصله. آن فرد گفت بنده میدانم شما شورای مرکزی و رهبری جمعی دارید. حد اقل نمیخواهی از برادرانت بپرسی!؟
غسان بن جدو: در مورد همپیمانان خارجی چیزی نگفت؟
سید حسن نصرالله: نه، به آنها اشارهای نکرد. وقتی بنده بلافاصله جواب قاطع دادم گفت خیلی خب، نمیخواهی به برادرانت مراجعه کنی و از آنها بپرسی و مشورت بگیری؟ بنده به او گفتم این مسئله اصولا روح، ماهیت و ریشهی حزب الله است. از مسائلی نیست که روی آنها بحث داشته باشیم. ما وقتی سال ۱۹۸۲ این راه را انتخاب کردیم روی این مسئله اجماع کردیم، به این راه آمدیم، برگزیدگانمان را تقدیم آستان شهادت کردیم و ملت عزیز لبنان، خانواده، برادران و خواهرانمان فداکاریهای بسیاری انجام دادهاند. در نتیجه این مسئله قابل بحث نیست. تلاشهای زیادی صورت گرفت. الآن نمیخواهم همهی وقت را به این مسئله اختصاص دهم. ولی بنده در ابتدا به شما تأکید میکنم مشکل اصلی در مورد ما این است که ما یک گروه مقاومت هستیم و اصرار داریم مقاومت بمانیم. اگر همین لحظه بنده با اروپاییان تماس بگیرم یا به صورت غیر مستقیم با آمریکاییها ارتباط بگیرم و بگویم ما تعهد میدهیم اعمال اسرائیل به ما ربطی ندارد، میتواند هر کار میخواهد بکند و ما از این معادله بیرون هستیم. آن وقت همه چیز تغییر میکند. دیگر آن وقت خواستار خلع سلاح ما نخواهند بود. بر عکس، آنها میخواهند همهی کشورهای عربی مسلح شوند، البته برای جنگ داخلی. آنان با اصل وجود سلاح مشکلی ندارند با جهت اسلحه مشکل دارند! و [خواهید دید] به امتیازات سیاسی و دنیایی شگرفی دست خواهیم یافت و دیگران در لبنان اندازهی واقعیشان نزد سرورانشان راخواهند دید. ولی این قضیه برای ما از جنس ایمان، پایبندی و اعتقاد است.
غسان بن جدو: حضرت سید، اما در مقابل، شما از آنها دست برنداشتید. مشخصا در حال صحبت دربارهی اسرائیل هستیم. نمیخواهیم دور برویم و دربارهی مسائل قدیمی صحبت کنیم. همین لحظه. جنگ جولای تمام شده و ما در شرایط جدیدی هستیم. با این حال چند روز پیش در لبونه عملیاتی انجام گرفت و تا این لحظه ما واقعیت ماجرا را نفهمیدهایم. ماجرا چه بود حضرت سید؟
سید حسن نصرالله: بنده واقعیت ماجرا را برایت خواهم گفت! البته قاعدتا اسرائیل و برخی لبنانیان تلاش کردند مسئله را کوچک جلوه دهد و این قابل درک است. آنچه رخ داد این بود که یک گروه نظامی اسرائیلی در حال تجاوز به خاک لبنان بودهاند و خودشان میگویند ناگهان یک مین قدیمی آنجا منفجر میشود. خندهدار است که برخی آن را به جا مانده از ۱۹۴۸ دانستند. حال چرا ۴۸ نمیدانم! در حالی که اسرائیلیان تا سال ۲۰۰۰ در آن منطقه حضور داشتند.
غسان بن جدو: به خاطر این که به هیچ وجه به نفع شما نباشد.
سید حسن نصرالله: در هر صورت بنده میخواهم با صراحت به شما بگویم آنچه در لبونه رخ داد اولا تجاوز روشن اسرائیل بود. دو گروه اسرائیلی وارد خاک لبنان شدند. گروه اول مأموریت مشخصی داشت و وارد خاک لبنان شد. گروه دوم نیز با آنان وارد شد ولی برای پشتیبانی در یک نقطه مستقر شد تا گروه اول مأموریتش را انجام دهد و بازگردد. این منطقه، یعنی منطقهی عملیات، تحت نظر مجاهدان مقاومت اسلامی بود و پیشتر به روشهای مختلف مطمئن شدیم -از قبل اطلاع داشتیم. - اسرائیلیان از این منطقه عبور خواهند کرد. منطقه یک منطقهی صعب العبور است. درختان و صخرههای بسیار و کوهها، درها و… آنجا وجود دارد. آنجا مینگذاری شد. وقتی آنان آمدند -و میدانی که در شب محاق آمدند. - مینها منفجر شد. اولا این مینها جدید بودند و چندی پیش کار گذاشته شده بودند و به جا مانده از ارتش اسرائیل نبودند. مین اول در میان گروه ویژهای که از [تیپ] گولانی بود منفجر شد. سپس وقتی گروه پشتیبان وارد شدند مین دوم منفجر شد. مینها تحت کنترل بودند. در نتیجه چند نفر آسیب دیدند. اما این که کسی کشته شده یا نشده بعدها مشخص خواهد شد. اسرائیلیان به شدت سرنوشت آنها را پنهان کردند. گرچه بنده معتقدم کشتهای وجود نداشته چون عرض کردم که منطقه پر از درخت و صخره است. اینها از سربازان محافظت میکرده. در هر صورت چند نفر آسیب دیدند. پس عملیاتی که انجام شد یک عملیات فنی، تحت کنترل و عمدی بوده و ناگهانی و [به سبب] مینی به جا مانده از اشغال اسرائیل نبوده.
غسان بن جدو: ممنون حضرت سید. ولی خب، با آنچه الآن فرمودید مسئله پیچیدهتر شد! اولا همین که دو گروه بودهاند و مأموریت گروه اول چه بوده؟ ثانیا شما الآن برای ما فاش کردید شما اطلاع قبلی داشتید. یعنی فارغ از این که آنان به نتیجه نرسیدند خدا میداند شما از کجا اطلاع داشتهاید. و مسئلهی اصلی تصمیم است. یعنی شما الآن شما میدانید مأموریت آنها چه بوده. ببخشید حضرت سید، چند نفر بودهاند؟
سید حسن نصرالله: نمیخواهم وارد اعداد شوم. چون در هر صورت شب بوده. ولی در مجموع دو گروه کمتر از ۱۲، ۱۳ نفر نبودهاند.
غسان بن جدو: از نیروهای ویژهی گولانی؟
سید حسن نصرالله: بله، گولانی.
غسان بن جدو: مأموریتشان چه بوده؟ حضرت سید، آیا اولین بار بود که وارد آن منطقه میشدند؟
سید حسن نصرالله: نگاه کن، عادتم این است که همه چیز را نمیگویم. چیزی را پنهان نگه میدارم برای خود اسرائیلیانی که مثل همیشه حقایق از آنها پنهان شده. میخواهم چیزهایی را نگه دارم برای وقت خودش. مثلا این که مأموریت این گروه چه بوده؟ به کجا رفتند و برگشتند؟ آیا انفجار در رفت بوده یا در برگشت؟ اینها را میگذاریم برای وقت خودش. بگذارید اسرائیلیان بنشینند تحقیق کنند و البته قطعا فرماندهان ارتش اسرائیل، ارتش دشمن میدانند چه بر سرشان آمده. اما این سؤالهای مهم که دقیقا کجا رفتهاند و انفجار در رفت رخ داده یا در برگشت؟ اینها را میگذاریم برای بعد.
غسان بن جدو: خب، عملیاتشان نظامی بوده یا برای جاسوسی و تجسس؟
سید حسن نصرالله: میخواهیم مأموریت را پنهان کنیم دیگر.
غسان بن جدو: جزئیات لازم نیست. فقط این که عملیات نظامی بوده یا جاسوسی؟
سید حسن نصرالله: نه، آنها یک گروه نظامی بودند که وارد شدند. اما این که آیا برای تجسس در مورد یک هدف یا منطقه، مینگذاری، بسترسازی برای مینگذاری، نصب سیستم شنود روی کابلهای ارتباطی مشخص یا حمله به یک هدف لوجستیک مشخص وارد شده بودند را بگذار برای بعد.
غسان بن جدو: این اولین تجاوز آنها نبود؟
سید حسن نصرالله: نه، اولین تجاوز نبود. ولی میتوانم بگویم -حتی خود لبنانیان و یونیفل در مورد تجاوزهای پرشمار صحبت میکنند. - اولین تجاوزی تا این عمق و با این دقت بود که ما برای حمله به آن نقشه کشیدیم.
غسان بن جدو: حضرت سید، فارغ از مسائل لوجستیک، حمله به این گروه یک تصمیم است. یعنی شما تصمیم گرفتهاید که به آنها حمله کنید. این تصمیم را بر چه اساسی گرفتید؟
سید حسن نصرالله: نگاه کن، بگذار بگوییم از ۱۴ آگوست ۲۰۰۶ حفظ این مرزها بر عهدهی ارتش لبنان، یونیفل و حکومت بوده. در حالی که اسرائیلیان در همهی این سالها به حریمهای مرزی تجاوز میکردند. ما در آن مرحله با وجود این که از ماجرا خبر داشتیم خود را دور نگه میداشتیم. و همیشه مسئله این طور حل و فصل میشد که ارتش لبنان با یونیفل و یونیفل با اسرائیلیان تماس میگرفتند و ثبت میشد که اینجا ۵۰، ۱۰۰ یا ۴۰ متر تجاوز کردند. و خبر داری بر سر خط آبی، مرزهای بین المللی، عبور از خطکشیهای الکترونیکی و غیر الکترونیکی و از این حرفهای بیهوده جدال صورت میگرفت. البته در برخی مناطق مثل منطقهی مزارع شبعا، داخل سرزمینهای آزادشدهی لبنان، مدام تجاوز میکنند -البته ما آنجا حضور مستقیم نداریم. - و کشاورزان و چوپانان را گروگان میگیرند و سپس تماس میگیرند. خب، اینها اهانتآمیز است. یعنی اگر کسی در لبنان به دنبال حاکمیت بود این تجاوزها تحمل نمیشد. قاعدتا مضحک است پس از ۶۵ سال آزمایش اسرائیل توسط عرب در همهی جبهههای همهی کشورها هنوز کسی در لبنان پیدا میشود که از سازمان ملل میخواهد جلوی تجاوز اسرائیل به خاک و مرزهای لبنان را بگیرد. ولی در برههی اخیر کم کم فهمیدیم، احساس کردیم و دانستیم در چندین نقطه از مرز تجاوزهای دارای جنبهی عملیاتی صورت میگیرد. آمادگی برای عملیاتهایی علیه مقاومت، کادرهای مقاومت و مردم. ما نمیتوانیم در برابر این مسئله سکوت کنیم. به همین دلیل -این عملیات آخرین عملیات نبوده. - قطعا اولین عملیات در این شرایط جدید بوده. بنده میخواهم امشب در ۱۴ آگوست ۲۰۱۳ بگویم ما در برابر تجاوزهای زمینی اسرائیل به خاکمان مسامحه نمیکنیم. هوایی بحثش جداست. آسمان [لبنان] سروری و کرامت ندارد. هیچ کشوری در جهان آنچه در آسمان ما اتفاق میافتد را تاب نمیآورد. ولی روی زمین -آب دریا را اگر نتوان کشید، هم به قدر تشنگی باید چشید. - هر جا بفهمیم -نمیخواهم پایبندی قطعی ایجاد کنم و بگویم از دریا تا جبل الشیخ. این در اصل وظیفهی حکومت و ارتش لبنان است. - و بتوانیم و احساس کنیم اسرائیلیان وارد خاک لبنان شدهاند با آن مقابله خواهیم کرد. قاعدتا به روش مناسب و طی یک عملیات موفقیتآمیز، فنی و برنامهریزی شده. پایی را که وارد خاک ما شود اگر خبردار شویم قطع خواهیم کرد ان شاءالله. ما این تجاوزهای زمینی را که هر از چندگاهی رخ میدهد نمیپذیریم. این حق ماست. چون بنده میدانم بعد از این سخن همهی کسانی که در داخل لبنان در مورد تجاوز اسرائیل به لبونه سکوت کرده بودند صحبت خواهند کرد. البته بنده عمدا گفتم که آنها هم در این باره صحبت کنند. ولی حرفم این است که این حق ماست. حتی ۱۷۰۱ حق مقاومت ملت لبنان و ساکنان روستاهای جنوبی را در صورت ورود اسرائیلیان به خاک لبنان سلب نکرده. هیچ قطعنامه و متنی نیست که بگوید شما حق چنین کاری را ندارید.
غسان بن جدو: ببخشید حضرت سید، چرا شما روی مسئلهی تصمیمگیری تأکید کردید؟ چون این بسیار مهم است. پیش میآید که شما چیزی کشف میکنید، رصد میکنید، منتظر میمانید و حتی کاری میکنید ولی نمیگویید و تنها به صورت غیر مستقیم به اسرائیل پیام میدهید. ولی چطور است که مقاومت در این لحظه با این قدرت تصمیم میگیرد به مقابله برخیزد و حالا تأکید میکند مسئله به همینجا ختم نمیشود. یعنی فقط در لبونه با آنها مقابله نکردید. الآن شما دارید اعلام میکنید با هر تجاوزی مقابله خواهید کرد.
سید حسن نصرالله: با کمال صراحت هر جا اسرائیلیان وارد خاک لبنان شوند و ما متوجه شویم با آن برخورد خواهیم کرد. به اسرائیلیان اجازه نمیدهیم وارد خاک لبنان شوند.
غسان بن جدو: حضرت سید با گذشت این همه سال از اجاری قطعنامهی ۱۷۰۱ این تصمیم را بر چه مبنایی گرفتید؟
سید حسن نصرالله: چون هیچ کس هیچ کار نکرد. اسرائیلیان میآمدند، میرفتند، آدمربایی میکردند، اسیر میگرفتند، مینگذاری میکردند، دستگاه شنود نصب میکردند و کسی نبود جلویشان را بگیرد.
غسان بن جدو: چه کسی باید جلوی آنها را میگرفت؟ یونیفل؟ ارتش؟ یا هر دو؟
سید حسن نصرالله: هر دو. در درجهی اول این مسئولیت حکومت است. البته بنده نمیگویم ارتش مقصر است. میگویم توانش در همین حد است.
غسان بن جدو: یونیفل چه؟ مقصر است یا چشمپوشی میکند؟
سید حسن نصرالله: نه، یونیفل چشمهایش را بسته!
غسان بن جدو: حضرت سید، سکوت دولت، حکومت و اهالی سیاست لبنان را چطور تفسیر میکنید؟ همه -نه فقط دولت مستعفی- دربارهی ماجرا سکوت کردهاند.
سید حسن نصرالله: ببین، این برای من عجیب نیست. بنده به تو میگویم پیش از جنگ جولای، ۲۰۰۰ -البته شاید کسی بحث کند که حالا به فرض ۱۸، ۱۲ و ۱۵ سرباز وارد لبونه یا حتی مزارع شبعا که روی آنها بحثی نیست شدند چه اشکالی دارد!؟ - همهی کمربند امنیتی جنوب تحت اشغال بود. از ۸۵ تا ۲۰۰۰ یک نوار جغرافیایی با تعداد زیادی شهرستان، شهر و روستا و تنوع فرقهای تحت اشغال بود. اینها کجا بودند!؟ وطنپرستی آنها کجا بود!؟ اگر مسئلهی حاکمیت بود بخشی از خاک لبنان تحت اشغال بود. اگر حس مردمدوستی بود بخشی از ملت زیر یوغ اشغالگران بودند. اگر مسئلهی فرقه بود از همهی فرقهها در مناطق تحت اشغال وجود داشتند. آنها خارج از بحث و موضوع بودند. بنده همیشه میگویم مشکل ما در لبنان این است که بعضی نیروهای سیاسی هستند که اسرائیل را دشمن نمیدانند برادر من! اگر هم کسی چیزی میگوید نفاق است. در لبنان افرادی وجود دارند که اصولا اسرائیل را دشمن نمیدانند و با آن به عنوان دشمن رفتار نمیکنند. به همین خاطر اگر در مورد همین تجاوز فرض کنیم ۸ یا ۱۰ سرباز سوری وارد خاک لبنان شده بودند میدیدی چه رخ میداد. چون آنها با سوریه به عنوان دشمن رفتار میکنند. اما اسرائیلیان بیاید و برود مشکلی نیست. زمینهی این ماجرا این است. مسئله به مجادلات سیاسی هر روزهی لبنان ربطی ندارد. به اصل موضع بر میگردد که آیا اسرائیل دشمن است؟ حتی شاید فردا کسی بیاید بگوید این حق اسرائیل است که وارد شود، اقدامات احتیاطی انجام دهد و تجاوز کند چون کسانی هستند که در حال کسب آمادگی علیه اسرائیل هستند. یعنی ممکن است کسی را ببینید که در حال توجیه کار اسرائیل است. و این همان چیزی است که در دههی ۶۰ و ۸۰ [میلادی] میشنیدیم. اینها همانها هستند. چیزی عوض نشده.
غسان بن جدو: من الان نمیخواهم شما مشخص کنید چه کسانی اسرائیل را دشمن نمیدانند. ولی قطعا میتوانیم برخی اشخاص، مسئولان و گروههایی را به یاد بیاوریم که سابقهی آنها نشان نمیدهد اسرائیل را دشمن نمیدانند. مثلا سکوت ریاست جمهور و دولت.
سید حسن نصرالله: تا آنجا که بنده میدانم ریاست جمهور از وزیر امور خارجه خواسته به شورای امنیت شکایت و درخواست بررسی بیشتر کند. و به نظر میرسد امروز شکایت را فرستادهاند. بگذار این طور بگویم: این موضعگیری از هر کس سر بزند ضعیف است. شما میگویید حکومت. هر موقع ما سراغ بحث استراتژی دفاعی میرویم همین بحثها آنجاست. آیا جدیتی وجود دارد؟ واقعا مرزها، خاک، مردم و کرامت، خون و امنیت مردم ساکن مناطق مرزی و جنوب و مخصوصا همجوار اسرائیل شبانه روز مورد اهتمام است؟ با حساسیت شدید پیگیری میشود؟ یا به کندی؟ یا اصلا مورد اهتمام نیست؟ همیشه مشکل همینجاست. و ما دهها سال در این زمینه تجربه داریم.
غسان بن جدو: پنهانکاری اسرائیل در این زمینه را چطور تفسیر میکنید؟
سید حسن نصرالله: نگاه کن، اسرائیل ابتدا تلاش کرد بگوید مین در مرز منفجر شده. بعد پذیرفته نشد. چون در هر صورت یونیفل، مردم، ارتش و… وجود دارند و صدا شنیده میشود و دو انفجار قدرتمند بودند. سپس منور زده شد و تحرکاتی در شب صورت گرفت.
غسان بن جدو: درگیری رخ نداد؟
سید حسن نصرالله: بله رخ داد ولی از دور. پس اسرائیل تلاش کرد پنهانش کند ولی پنهان نمیشد. ولی در ادامه سربازان زخمی را به بیمارستان بردند و بایکوتشان کردند. به همین خاطر میبینید الان در رسانههای اسرائیل هیچ صحبتی دربارهی صدماتی که به سربازان وارد شده، نوع مأموریت، مکان آن و چنین جزئیاتی وجود ندارد. همهی این جزئیات پنهان شده و نظارت نظامی شدیدی بر رسانهها وضع شده است. قاعدتا برایش خوب نیست. چون اسرائیل معتدی و متجاوز است و وارد خاک لبنان شده است. البته فردا بعضی تلاش خواهند کرد بگویند تجاوز از سوی هر دو طرف بوده است. من میپذیرم. اگر شورای امنیت اسرائیل را به خاطر تجاوزش به جنوب لبنان محکوم کند و ما را هم در کنار آن محکوم کند من قبول دارم. مدتهاست بیشترین توقع ما در این زمانهی بد این است. در جنگ جولای تو مرا دیدی و ماجرای دست از سر ما بردارید و… میدانی. ما قبول داریم سازمان ملل و شورای امنیت میان جلاد و قربانی تساوی قائل شوند. میپذیریم. مشکلی نداریم.
غسان بن جدو: حضرت سید، من سؤالهای فرضی را دوست ندارم و این که بگویم اگر چنین میشد و اگر چنان میشد… ولی با اجازهی شما سید عزیز آیا میدانید وقتی میگویید ما از این به بعد اجازهی هیچ تجاوز زمینی به اسرائیل نمیدهیم و با آن برخورد میکنیم -چه مثل آنچه در لبونه رخ داد چه تجاوزهای شدیدتر و قدرتمندتر- ممکن است اسرائیل واکنش شدیدتری نشان دهد؟ و مسائل به جای نا معلوم بکشد؟
سید حسن نصرالله: این حق ماست که در برابر هرگونه تجاوز به خاکمان سکوت نکنیم. چون -بار دیگر میگویم. - مسئله فقط تجاوز به حریم حاکمیت لبنان نیست. یک بار هست به حریم حاکمیت تجاوز میکنند و بر میگردند. ممکن است خیلیها در مورد مسئلهی حاکمیت تسامح کنند. ولی این تجاوزها دارای جنبهی عملیاتی است. فقط تجاوز به حریم حاکمیت نیست. تجاوزهایی عملیاتی با هدفهای عملیاتی است. در این باره نمیشود سکوت کرد. یک نفر بیاید برای کشتن شما، برای بمب گذاشتن علیه تو، برای تجاوز به تو، شما چه میکنی؟ میگویی بگذار مرا بکشند و به من تعدی و… کنند!؟ میخواهی بعضیها روی واکنش تو حساب کنند. نگاه کن، این جزء بدترین چیزهاست که بر سر این بحث باشد که اگر اسرائیل وارد خاک لبنان شد آیا تو حق داری بجنگی یا نه!؟ این جزء بدترین چیزهاست. قاعدتا بنده معتقد نیستم هیچ عاقلی بتواند چنین بحثی طرح کند.
غسان بن جدو: نه، مطرح میشود! چرا مطرح نشود!؟ همین جنگ سی و سه روزه. شما میدانید چه بحث و جدلی برپا شد. مگر این مسئله مطرح نشد؟ مطرح شد!
سید حسن نصرالله: خب مطرح شد. من چه کارهام!؟
غسان بن جدو: نه، من با شما پیشتر میآیم. بگذارید به جنگ سی و سه روزه برگردیم. گرچه بنده توقع نداشتم این مسئله همهی وقت را بگیرد ولی واقعا بسیار مهم است. آیا فارغ از جنبهی عملیاتی که فرمودید نمیخواستید پیامی جدی به اسرائیل بدهید که علی رغم همهی آنچه گفته میشود، فشاریی که رویش وجود دارد و حضورش در خارج از مرزها حزب الله آماده است؟
سید حسن نصرالله: این از نتایج است. جزء اهداف نبوده. یکی از نتایج عملیات این بوده که چنین پیامی مخابره شده. ولی ما برای دادن چنین پیامی دست به این عملیات نزدیم. این عملیات را انجام دادیم چون به دلایل دفاعی انجام آن به خودی خود لازم بود.
غسان بن جدو: حضرت سید، معتقدید اسرائیل غافلگیر شد که شما همه چیز را کشف کردید؟ و چنین پاسخی دادید؟
سید حسن نصرالله: بله، همان مقداری که از نظارت نظامی اسرائیل نشت کرد نشان میدهد غافلگیر شدهاند. از این که گروهشان کشف شده غافلگیر شدهاند. از این که مینگذاری شده غافلگیر شدهاند. قاعدتا آنان با تحقیقات فنی به راحتی میتوانند بفهمند این مینها جدید هستند یا قدیمی. حتی شاید زمان کاشت آنها و… را بتوانند بفهمند. پس به میزانی که به رسانهها درز کرد قطعا غافلگیر شدهاند. چون سالها بود که میآمدند و میرفتند.
غسان بن جدو: حضرت سید، چند وقت بود که متوجه این مسئله شده بودید؟
سید حسن نصرالله: مدتی بود. بگذار زمان مشخص نکنم.
غسان بن جدو: چند روز بود؟ چند هفته بود؟ نمیخواهیم دقیق بدانیم چند روز یا چند هفته… چند روز بود یا چند هفته؟
سید حسن نصرالله: نه، بیشتر از اینها.
غسان بن جدو: بیشتر! تا این حد!؟ همه تحت اشراف، نظارت و رصد بوده؟
سید حسن نصرالله: بله.
غسان بن جدو: خیلی خب. این ما را باز میگرداند و مستقیما وارد جنگ جولای و در واقع پس از ۱۷۰۱ میکند. ولی تا به ۱۷۰۱ برسیم درد شدید و جانکاهی کشیدیم. عذر میخواهم حضرت سید، وقتی شما دست به عملیات اسیرگیری زدید -نمیخواهیم به [بحثهای] گذشته باز گردیم. - نقشههای نظامی مشخصی داشتید؟ آمادگی هر نوع واکنش اسرائیل را داشتید؟
سید حسن نصرالله: بله، نقشهها و آمادگی ربطی به عملیات اسیرگیری نداشت. در حقیقت ما از روز بعد از ۲۵ مه ۲۰۰۰ -میدانی همه جشن پیروزی گرفتند و به روستاهای خود بازگشتند و فضای خوبی بر کشور حاکم بود. - گفتیم باید آمادهی جنگی شویم که اسرائیل -با هر دلیلی یا بدون هیچ دلیلی- علیه لبنان به راه خواهد انداخت. چون اسرائیل غیر از توجیه مستقیمش، دلیل دارد. سال ۲۰۰۰ مقاومت لبنان آنان را شکست داد. شکستی که همه آن را شکستی تاریخی و استراتژیک مینامند. این نامی نیست که بنده روی آن گذاشته باشم. اگر سخنان مسئولان اسرائیل را از شامیر، شیمون پرز، شارون تا همهی آنها که مسئولیت داشتند، نتانیاهو -که این صحبت را پس از جنگ ۲۰۰۶ تکرار کرد. - و فرماندهان نظامی بزرگ اسرائیل بخوانیم [خواهیم دید] در اسرائیل اتفاق نظر وجود دارد که آنچه سال ۲۰۰۰ در جنوب لبنان اتفاق افتاد یک شکست تاریخی بود که پیامدهای بسیار خطرناکی داشت که بعد از آن در فلسطین مشاهده شد. خب، اسرائیل -این اصطلاح بنده است. - اینجا در پی انتقامی تاریخی از مقاومت لبنان بود. مقاومت پروژهی اسرائیل را شکست داده بود. آنچه در جنوب لبنان رخ داد بیرون راندن اشغالگران اسرائیلی از جنوب نبود بلکه کوبیدن آخرین میخهای تابوت پروژهی اسرائیل گسترده بود. چون ارتش اسرائیلی که نمیتواند در جنوب لبنان -که بخشی از حکومتی ضعیف، چندپاره، تکه تکه و…- بماند نمیتواند از نیل تا فرات حضور داشته باشد. اسرائیل گسترده تمام شد. خب، اسرائیل باید از این کشور، ملت و مقاومت انتقام میگرفت. ما هر لحظه در انتظار آن بودیم. به همین خاطر پس از ۲۰۰۰ تلاش را آغاز کردیم. فرمانده شهید حاج عماد مغنیه (رحمت الله علیه) و برادران پر شمارش بودند -ما معمولا دربارهی شهیدان صحبت میکنیم و نام زندهها را نمیآوریم. وقتی شهید شدند دربارهشان صحبت میکنیم. - که در مدت چند سال بسیار کوتاه تلاشهای بسیار زیادی در سطوح لوجستیک، آموزش، برنامهریزی و کسب آمادگی برای جنگی که اسرائیل در هر زمان و بدون هیچ دلیلی آغاز خواهد کرد انجام دادند. چون دلیل اصلی این بود. پس وقتی ربایش یا اسیرگیری دو سرباز اسرائیلی رخ داد -فارغ از عملیات اسیرگیری- ما در سطح برنامهریزی، لوجستیک و انسانی آمادهی هر نوع جنگی بودیم. ۲۰۰۱، ۲۰۰۲ و ۲۰۰۳ انتظار چنین جنگی را کشیده بودیم و معتقدیم تا ۲۰۰۶ به تعویق افتاد. به همین خاطر میبینید در طول جنگ یعنی در ۳۳ روز، مقاومت آشفته، سردرگم و در مورد انتخابهایش نگران نبود. بر کارش مسلط بود. حتی در مسئلهی میدانی، جنگی، نظامی و نگرش نظامی، روش مواجهه و مدیریت نبرد. چون سالها بود که آماده بوده.
غسان بن جدو: بر همین اساس شامیر میگوید: من از کسی تعریف نمیکنم ولی به این مرد که نبرد را تا تبدیل شدن به یک هماوردی عظیم مدیریت کرد، احترام میگذارم. یعنی حضرت عالی. خب، ما دربارهی آن دوره صحبت کردیم. ولی حضرت سید، آیا این طور نیست که مدیریت نبرد توسط اسرائیل بعضی تغییرات در اجرا را به شما تحمیل کرد؟ به عبارتی ما از برخی صحبتها برداشت میکنیم نبرد مارون الرأس و آن ایستادگی عظیم جوانان در خط مقدم چه معنایی داشت؟ مثلا میشد به اسرائیل اجازه داده شود وارد شود و سپس به صورت چریکی و فرسایشی قیچیاش کرد و اسرائیل را به باتلاقی بزرگ در انداخت. ولی نتیجهی ایستادگی چه بود؟ چون حضرت سید ۳۳ روز جنگ در خط مقدم در مارون الرأس، بنت جبیل، عیناتا، عیتا الشعب و… حتی شاید باورنکردنی است. این طور نبود که ایستادگی در مارون الرأس از روزهای اول برخی تغییرات را به شما تحمیل کرده باشد؟
سید حسن نصرالله: اصل رویکرد یا به عبارتی سیاست کلی و استراتژی نبرد تغییر نکرد. حتی پس از مارون الرأس. اگر یادت باشد در برخی سخنرانیهایم در میانهی جنگ بود که استراتژی ما دفاع از جغرافیا و حفظ خاک نیست. اسرائیل میتوانست وارد شود و پیشروی کند. بعضی جاها کاملا جلوش را میگرفتیم و برخی جاها اجازه میدادیم وارد شود تا قیچیاش کنیم. هدف اصلی واردآوردن بیشترین خسارت بشری و مادی ممکن به دشمن بود. چون نقطهی ضعف دشمن چه در ارتش و چه در جبههی داخلی خسارتهاست. آنچه نتیجهی نبرد را تعیین میکند ایستادگی یا سقوط این روستا یا آن روستا نیست، بلکه حجم خسارتهای دشمن است. بله، در برخی جاها ما به برادران آزادی دادیم که اگر میتوانند بمانند. ما از برادران نخواستیم آنقدر بجنگند تا همگی شهید شوند تا این بخش از خاک یا آن روستا سقوط نکند. این مربوط به جنگ جولای است. در استراتژیهای آینده این مسئله قطعا متفاوت خواهد بود. دربارهی آینده صحبت نمیکنم. در حال صحبت دربارهی گذشته هستم. پس این برادران بودند که تصمیم گرفتند تا آخرین لحظه در مارون الرأس پایداری کنند. در عیتا بنده به یاد دارم -یادم نیست اگر در گذشته در رسانهها گفتهام. - ما نیروهای زیادی داشتیم که با شجاعت میجنگیدند. در یک بازهی زمانی -یعنی ۲۴ یا ۴۸ ساعت- ارتباط ما با آنها قطع شد و بمباران شدیدی روی سر آنها صورت گرفت. و بنده به یاد دارم آن شبها -آن یک یا دو شب- ما همه فکر میکردیم همهی برادران شهید شدهاند. چون هیچ کس در آن ۲۴ یا ۴۸ ساعت بیرون نیامد. گفتیم اگر کسی مانده بود بیرون میآمد و میگفت این اتفاقات برای ما افتاده. ولی هیچ کس بیرون نیامده بود چون همهی آنها میخواستند در روستا بمانند. بعد وقتی ارتباط وصل شد برادرمان حاج عماد با من صحبت کرد و بنده گفتم برادران مجبور نیستند در یک روستای مرزی و مستقیما در مرز بمانند. ما آنان را ملزم به باقیماندن نمیکنیم. دوست دارند بیایند بیرون و بروند جای دیگری «مُتَحَرِّفًا لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَیِّزًا إِلَىٰ فِئَةٍ- جهت ادامه نبرد بادشمن، یا پیوستن به گروهی [تازه نفس از مجاهدان] (انفال/۱۶)». مشکلی نیست، تصمیم با خودشان است. ما مجبورشان نمیکنیم بمانند و تا شهادت آخرین نفر آنجا بجنگند. برادران خودشان بودند که تصمیم گرفتند تا آخرین لحظه بجنگند و ماندند و اسرائیل نتوانست وارد عیتا شود!
غسان بن جدو: ببخشید حضرت سید، شما این را نقطهی قوت میدانید یا نقطهی ضعف؟
سید حسن نصرالله: ولی در بنت جبیل نه، تصمیم بر جنگ تا آخرین قطرهی خون و جلوگیری از ورود اسرائیل به بنت جبیل بود. میدانی نبرد بنت جبیل معادلات دیگری داشت. استراتژی کلی نه حفظ خاک بلکه وارد آوردن بیشترین مقدار خسارت ممکن به دشمن در طول جنگ بود. البته طبیعتا میدان نبرد تاکتیکهای مختلفی را ایجاب میکند.
غسان بن جدو: در بنت جبیل از ابتدا این استراتژی وجود داشت یا پس از مارون الرأس اجبار کردید که نباید اسرائیل به هیچ وجه وارد شود؟
سید حسن نصرالله: نه، در مورد بنت جبیل تصمیم بر جنگ تا آخرین قطرهی خون بود.
غسان بن جدو: اصولا این طور بود؟
سید حسن نصرالله: بله، چون احتمالش وجود داشت. نگاه کن بنت جبیل یک شهر است. ما همچنان مقاومت هستیم و میخواهیم به هدفهایمان برسیم و به وظیفهمان عمل کنیم. مقاومت نقشه میکشد و امکاناتش را بررسی میکند. اگر از من بپرسی که با وجود همهی دشواریها امکان ایستادگی طولانی در شهر بنت جبیل وجود داشت؟ میگویم بله، امکانش وجود داشت. این با یک روستای کوچک جدا افتادهی دوردست و… تفاوت دارد. به علاوهی نماد بودن آن. یعنی مسئلهی نماد بودن بود و مسئلهی امکان دفاع و رسیدن به موفقیت بزرگ.
غسان بن جدو: حضرت سید، بنده این را هیچ وقت از شما نپرسیدم و اطلاع ندارم. شاید تقصیر از خودم باشد. آیا مدت مشخصی وجود داشت که شما بتوانید به هر قیمتی در آن پایداری کنید. مثلا شما دو ماه، سه ماه یا شش ماه را در نظر گرفته بودید؟ کدام یک؟ هر کدامش باشد.
سید حسن نصرالله: نگاه کن، من نمیگویم دقیقا ولی میتوانم بگویم از روز اول روی چند ماه حساب میکردیم.
غسان بن جدو: چندین ماه!؟
سید حسن نصرالله: بله.
غسان بن جدو: شما آمادهی یک جنگ چند ماهه بودید؟
سید حسن نصرالله: حد اقلش چند ماهه. یعنی مثلا در مسئلهی پرتاب موشک آنچه ما شلیک کردیم بخش کوچکی از داراییمان بود. حتی میانگین ۱۵۰، ۲۰۰ و ۲۵۰ موشک در روز حسابشده بود. یعنی اگر بپرسی شما فقط میتوانستید روزی ۲۵۰ موشک شلیک کنید؟ من میگویم: نه. با آن ظرفیت میدانی، پراکندگی رزمندگان و موقعیتیابی که وجود داشت میتوانستیم تعداد زیادی موشک شلیک کنیم. عدد وابسته به توان میدانی نبود بلکه به این وابسته بود که ما در ذهن و محاسباتمان مشخص بود تعداد معینی موشک داریم که میخواهیم با آنها وارد یک جنگ طولانی شویم. نمیخواستیم جنگ پس از یک مدت کوتاه به خاطر این که موشکهای ما تمام شده تمام شود. نگاه کن، در خوشههای خشم ۹۶ دلبستگی شیمون پرز که آن روز نخستوزیر بود و اسرائیل این بود که مقاومت چه دارد؟ کاتیوشا. تمام میشود. یعنی قرار نبود بر ارادهی ما پیروز شوند، بر توانایی میدانی ما پیروز شوند یا ما را به لحاظ نظامی شکست دهند. به این دل بسته بودند که دیگر در مقابل موشکباران شهرها و روستاهای لبنان به شهرکهایشان موشک نخورد چون موشکهای کاتیوشای انبارهای مقاومت به زودی تمام خواهد شد. پس این تجربه از ۹۶ همراه ما بود. به همین خاطر، نه، ما به لحاظ بشری، لوجستیک و در همهی سطوح آمادهی جنگی بسیار طولانی بودیم.
غسان بن جدو: یعنی در کمترین حالت ۶ ماه؟
سید حسن نصرالله: یعنی در کمترین حالت ۶ ماه. مثلا نگاه کن روزهای ۳۰ام، ۳۱ام، ۳۲ام و ۳۳ام قاعدتا باید آثار خستگی در مقاومت، کاهش در پرتاب موشکها و شکست در حضور میدانیاش حس میشد. بر عکس، هر چه جلوتر میرفت نبرد بسیار شدیدتر میشد.
غسان بن جدو: شاید به روند دشوار سیاسی آن روزها ربط داشت که شما در حال مذاکرات سختی بودید؟ روشن بود که افزایش چشمگیر تعداد موشکها به این مسئله ربط داشت و میخواستید به طرف اسرائیلی چیزی را تحمیل کنید.
سید حسن نصرالله: نه این طور نیست. بدون شک این مؤثر است ولی آنچه بیشتر مؤثر بود تحرکاتی بود که نشان میداد اسرائیل در حال تمام کردن مسئله است. واقعیت این بود که روزهای آخر فرصت اسرائیل تنگ شده بود و در زمین، آسمان و هلیبردها هر کاری که میتوانست میکرد. شاید ان شاءالله در این باره صحبت کنیم. و چون وقت تنگ شده بود و دیگر مهلت اضافی نداشت کار را شدت بخشید. طبیعتا ما نیز متناسب با آنها و برای شکست آنها و هدفهایشان حملاتمان را شدت بخشیدیم.
غسان بن جدو: حضرت سید، داریم به ترتیب پیش میرویم. و میخواهیم این مسئله را ادامه دهیم چون در آن دوران یکی از نقاط قوت علنی و شناختهشدهی شما توان ارتباطی شما از همان روزهای اول بود. شاید فقط همین ۲۴ یا ۴۸ ساعت بوده که ارتباط شما و عیتا الشعب قطع شد. پس از چند سال -تقریبا دو سال- به روشنی بعضی برای قطع این ظرفیت ارتباطی و ارتباط مستقیم تلاش کردند.
سید حسن نصرالله: شبکهی کابلی.
غسان بن جدو: شبکهی کابلی داخلی. آیا این مسئله اسرائیلیان را غافلگیر کرد؟ و یکی از نقاط قوت سری شما بود؟ یا مسئله شناختهشده و علنی بود؟ و با این حال اسرائیل نتوانست این نقطه را بزند.
سید حسن نصرالله: باید غافلگیر شده باشند، نمیتوانم قطعی بگویم ولی بدون شک از عوامل غافلگیری بوده است. اگر هم خود شبکهی کابلی از عوامل غافلگیری نبود، تداوم ارتباط میان اتاق عملیات مرکزی با اتاقهای عملیات مناطق و مناطق با خطوط و خطوط با روستاها قطعا از عوامل قدرتی بود که اسرائیل تا این حد روی آن حساب نکرده بود.
غسان بن جدو: حضرت سید یعنی برای این که روشنتر شود: فقط ارتباط شما و فرماندهان نبود. فرماندهان با…
سید حسن نصرالله: به طور کلی. ارتباط کابلی و غیر کابلی. چون هیچ کس نمیتواند به یک وسیلهی ارتباطی تکیه کند. قطعا قطع میشود، قطعا پارازیت میافتد، قطعا…. ولی آنچه اسرائیلیان و -بنده به یاد دارم- حتی کشورهایی را که در شورای امنیت در حال مذاکره بودند حیران کرده بود پس از جنایت قانای دو بود که توافقی ضمنی روی آتشبس موقت ۴۸ ساعته شکل گرفت و زمان مشخص شد. از زمان معین حتی یک تیر هم شلیک نشد. و این نشاندهندهی میزان فرماندهی و اشراف است. چون حتی ارتشها هم وقتی با چنین بمباران وحشیانهی هوایی، موشکی، توپخانهای و… رو به رو میشوند قطعا یک بخش جدا میافتد و در نتیجه دیگر ارتباط، فرمانپذیری و اشرافی وجود ندارد. اما شما با یک مقاومت مردمی طرفید. با این حال در یک لحظهی معین همه دست از شلیک بر میدارند. این برای همه هراسآفرین و موجب حیرانی بود.
غسان بن جدو: کدام یک از کشورهایی که در سازمان ملل حضور داشتند؟
سید حسن نصرالله: همهی کشورهایی که پیگیر بودند. چون هر کس کمی از مسائل نظامی سر در بیاورد میفهمد این کار بسیار دشوار است.
غسان بن جدو: حضرت سید، آیا میتوانم از شما دربارهی این ارتباط درونی میان شما و برادران مقاومت سؤال کنم؟ یعنی در میانهی جنگ، در میانهی موشکباران و ویرانی، شما نامهنگاری میکنید! و حتی پاسخ شما هم سری و ویژه نیست بلکه علنی است. راز آن نامهها چه بود حضرت سید؟ چرا برادران در مقاومت اقدام به ارسال آن نامه کردند؟
سید حسن نصرالله: نگاه کن، یکی از شاخصههای مقاومت لبنان -البته شاید خارج لبنان هم چنین چیزی وجود داشته باشد. ولی بنده دارم در مورد کسانی که میشناسیم صحبت میکنم. - این است که روابط آمرانه، مدیریتی، سازمانی، تشکیلاتی و… نیست. رابطهی برادری، دوستی و محبت است. یعنی میبینیم -شاید بگویند اینها خیالات و وهم است. - بعضی جوانان خود را فدای برادرانشان میکنند. واقعا این هست. علاقهی شدید، محبت، گریه برای یکدیگر، شادی برای یکدیگر، ناراحتی برای یکدیگر. اینها هست و زیاد هم هست. رابطهی موجود یک رابطهی حزبی و سازمانی نیست. این همان چیزی است که دیگران نمیتوانند بفهمندش و یکی از نقاط قوت ماست. داخل این سیستم یک رابطهی عاطفی بسیار قوی وجود دارد. حتی مردم. در رابطه با مردم نیز این رابطهی عاطفی قوی وجود دارد.
آن روزها بچهها -چون این مسئله تقریبا در میانهی جنگ رخ داد. - به واسطهی همهی تجربههای پیشین میفهمند -چون داریم در مورد ۲۰۰۶ صحبت میکنیم. -…
غسان بن جدو: ببخشید، آنها در بنت جبیل بودند؟ فقط بچههای بنت جبیل بودند؟
سید حسن نصرالله: نه، در مناطق مختلف بودند. یک نفر با مشورت دیگران نامه را نوشته بود و با دیگران تماس گرفته بودند که ما میخواهیم این نامه را به نیابت از همه بفرستیم برای سید. و موافقت کرده بودند و گفته بودند بفرستید. بچهها چه تجربهای داشتند؟ ما از ۸۲ در مقاومتیم. معمولا این که در مرکز، اتاق عملیات و فرماندهی سیاسی باشی با این که در میدان باشی فرق میکند. چون کسی که همهی صحنه را میبیند ممکن است تحت فشار قرار بگیرد ولی کسی که در میدان است آسودهتر است. چون صحنهی واقعی را میبیند. مثل رسانهها. کسی که بیرون لبنان است تفاوت میکند با کسی که داخل است. شما در بیروت نشستهاید از آن سوی جهان تماس میگیرند که آنجا خبر است!؟ شما میگویید هیچ، دارند با روانت بازی میکنند. یکی از هدفهای بچهها برای ارسال نامه به فرماندهان نظامی و سیاسی حزب الله این بود که بگویند ما ایستادهایم، نگران ما نباشید، وضعمان خوب است و ما… و ما… و ما… . همچنین برای بود که پیامی باشد به دشمن. البته وقتی آنها آن را فرستادند برای رسانهها نفرستادند. به صورت داخلی فرستادند. این ایدهی برادرمان حاج عماد (الله یرحمه) بود که خوب است این در رسانهها منتشر شود. او و برادرانش مشورت میکنند و آنها هم میگویند ایدهی بسیار خوبی است. حقیقت این است که از بنده نپرسیدند. چون نامه خطاب به بنده بود. آنان طبع مرا میدانستند که به چیزهایی که مربوط به شخص خودم باشد کمی بیمیلی نشان میدهم. ولی این در رسانهها منتشر شد و تبدیل شد به پیامی به همهی سران حزب الله، تمام فضای سیاسی کشور، فضای مردمی، خود مجاهدان و همچنین دشمن. قاعدتا وقتی به رسانهها راه یافت لازم بود من هم به صورت رسانهای پاسخشان را بدهم. این از یک طرف. از طرفی این به نفع پایداری و رابطهی عاطفی بود. بنده پنهان نمیکنم که آن روز -متن را نوشته بودم. آن روزها مراقب بودم حتما بنویسم چون هر کلمه مسئولیتی به همراه داشت. - خیلی خودم را کنترل کردم. چون مسئله یک مسئلهی عاطفی بود. و اگر آن جملات به دل آنها و مردم نشست به این خاطر بود که از دلی صادق و عشقورز برآمده بود. یعنی اگر جنگ و… نبود میخواستم جلوی دوربین گریه کنم ولی خودم را قرص گرفتم. گرچه در تن صدا مشخص شد! چون در حقیقت من به آن برادران همان قدر علاقه و محبت دارم. مگر مردم عامی نمیگویند دل به دل راه دارد؟ این ریشه در گفتارهای پیامبران و… دارد.
غسان بن جدو: این مسئله پس از ۲۰۰۶ با وجود همهی اتفاقات همچنان وجود دارد؟
سید حسن نصرالله: طبیعتا همین طور است.
غسان بن جدو: همان نیروها، همان رزمندهها، همان احساسات درونی، همان همت…؟
سید حسن نصرالله: من به تو تأکید میکنم یکی از مهمترین نقاط قوت این مقاومت همین رابطهی عاطفی عمیق راستین است. این یکی از نقاط قوت است.
غسان بن جدو: میان شما و آنها یا…؟
سید حسن نصرالله: نه، حتی میان خودشان. میان خودشان هم همین طور است. این را کجا پیدا میکنید؟ این را در کدام استراتژی دفاعی پیدا میکنید؟
غسان بن جدو: این خودش یک پیروزی است. حضرت سید ما ناچاریم خلاصهی اخبار را پخش کنیم. و همینجا به بینندگان تأکید میکنم ما به صورت زنده روی آنتن هستیم. نشان هم آنکه میخواهیم دربارهی مصر و برخی تحولات جدید صحبت کنیم. چون این زنده بودن این مصاحبه خودمان را پیش از همه غافلگیر کرده. مخصوصا پس از حضور علنی و غافلگیر کنندهی چند روز پیش شما. این برای همهی ما غافلگیر کننده بود که این مصاحبه را بپذیرید. بابت این مصاحبهی زنده خیلی ممنونیم.
حضرت سید، پس از کلیپ از برخی موفقیتها، غافلگیریها، میرکاوا، ماجرای ناوچه، شهید عماد مغنیه -میخواهیم کمی دربارهی ایشان صحبت کنیم. -، امداد تسلیحاتی، این که چگونه دریافت موشکها ادامه پیدا کرد، نقش سوریه، حتی برخی حاشیهها، مذاکرات و… بینندگان گرامی با ما باشید. برای مشاهدهی خلاصهی اخبار به استدیوهای المیادین میرویم و سپس این مصاحبهی ویژه را با سید حسن نصرالله ادامه خواهیم داد.
[بخش دوم]
غسان بن جدو: بینندگان عزیز بار دیگر به شما خوشآمد میگویم. ما در آخرین قسمت و قسمت ویژهی تموز قصهها در خدمت حضرت سید حسن نصرالله، دبیر کل حزب الله، هستیم. حضرت سید، پیش از میانبرنامه به شما عرض کردم و اکنون میخواهیم دربارهی بعضی غافلگیریها صحبت کنیم. بدون شک اولین غافلگیری عملیات زدن ناو بود. ما هر قدر اطلاع داشتیم در مورد آن عملیات صحبت کردیم اما آیا ممکن است جزئیات و ماجرای کامل را برای ما بگویید؟
سید حسن نصرالله: فکر میکنم آنچه در برنامهها ارائه دادید باید کافی باشد.
غسان بن جدو: کافی بود؟
سید حسن نصرالله: فکر میکنم کافی بود، بله. برای این که گرفتار تکرار نشویم عرض میکنم اگرنه بنده حاضرم.
غسان بن جدو: من صحنهای را به یاد میآورم که شما به صورت زنده در حال صحبت بودید. حتی در همین زمینه دیروز ما مهمانی در المیادین داشتیم. سرلشگر عریقات از داخل فلسطین. مشخصا در مورد عملیات زدن ناو صحبت میکرد و میگفت من دهها سال تجربه دارم -فکر میکنم ۴۸ سال تقریبا- ولی برای اولین بار در این مدت دیدم یک فرمانده نظامی به صورت زنده یک اسلحه را هدف گیری میکند -که این اسلحه در این مورد موشک بود. - و اشتباه نمیکند و به خوبی موفق میشود. گویا رمز عملیات شروع سخنرانی شما بود که وقتی شما در حال سخنرانی زنده هستید موشکها شلیک شوند. این طور نبود؟ یعنی بنا بر این بود که وقتی شما صحبت میکنید موشکها شلیک شوند. و در همان حال که شما در حال صحبت بودید کسی آمد و به شما گفت عملیات موفقیت آمیز بود. درست میگویم؟
سید حسن نصرالله: البته بخش اول کمی بررسی لازم دارد. بخش دوم درست است. ما خیلی دوست داشتیم و تلاش کردیم صحبت یا همزمان با شلیک موشکها باشد یا بعد از آن. به خاطر همین گفتم کمی بررسی لازم دارد. کار آسانی نبود. فکر میکنم اینجا مسئلهای هست که ممکن است کسانی که زمینههای فکری متفاوتی دارند نپذیرند. بنده معتقدم این توفیقی بود از جانب خداوند (سبحانه و تعالی). البته هر چیزی توفیق خدایی است. چه برسد به این که توفیقی ویژه باشد. یادت هست وقتی ما اعلام کردیم میخواهم صحبت کنم سخنرانی به تأخیر افتاد.
غسان بن جدو: سه بار.
سید حسن نصرالله: رسانهها منتظر بودند. گفته میشد نیم ساعت دیگر، یک ساعت دیگر، دو ساعت دیگر، سه ساعت دیگر. رسانهها با برادران در ارتباط بودند. قاعدتا مسئلهی زدن ناو کار آسانی نبود. حتی به لحاظ فنی کار بسیار پیچیدهای است. به امواج، سرعت باد، نوع موشک و فواصل ربط دارد. بسیار پیچیده است، اصلا ساده نبود. سپس خداوند (سبحانه و تعالی) توفیق داد بچهها آماده شدند -البته همیشه آمادهاند. - و بنده صحبت را آغاز کردم. و امکان این وجود داشت که من صحبت را تمام کنم ولی موشکی شلیک نشود! امکانش وجود داشت. نمیخواهم مبالغه کنم و بگویم ما… .
غسان بن جدو: ما میدانیم که شما شدیدا به صدق و دقت علاقه دارید. میخواهم بگویم فرض بر این است که وقتی شما صحبت را آغاز میکنید رمز عملیات پرتاب دو موشک باشد. اگر موفق شدند که چه بهتر. و اگر به هر دلیلی، هوا، باد یا… موفق نشدند، اشکالی ندارد، میماند برای بعد سخنرانی.
سید حسن نصرالله: حالا توفیقی بود که حاصل شد دیگر.
غسان بن جدو: خب، یک نفر آمد و در حالی که شما در حال گفت و گوی زندهی غیر تصویری با تلفن بودید یک نفر آمد به شما خبر داد؟ میخواهم برایمان تعریف کنید.
سید حسن نصرالله: بنده وقتی آنچه دربارهی غافلگیریها گفتم را نوشتم… برای آن صحبت متن ننوشته بودم. فقط تیترها را در نصف کاغذ آماده کرده بودم. و شاید تقریبا ۲۰ دقیقه صحبت کردم و از غافلگیریها گفتم و وعدهی پیروزی دادم. چون از غافلگیریهایی که آماده شده بود خبر داشتم. ناو اولیاش بود. این که خداوند چه زمانی توفیق میداد یک بحث است. ولی به قول معروف ما وظیفهی خودمان را انجام داده بودیم. باقی بر عهدهی خداوند (سبحانه و تعالی) است. بنده هر لحظه حتی پیش از شروع صحبت منتظر بودم بچهها کی موفق میشوند. پیش از پایان صحبت قبل از این که بخواهم تمام کنم یکی از برادران وارد شد و میدانست من روی آنتن هستم. چون بچهها در اتاق دیگر داشتند میشنیدند.
غسان بن جدو: شهید حاج عماد (رحمه الله)؟
سید حسن نصرالله: نه، ایشان نبود. حاج عماد در آن اتاق دیگر بود. ولی برادری که وارد شد و خبر را به من داد الحمدلله هنوز زنده است. خداوند عمر او و همهی برادران را طولانی کند. به من اشاره میکرد و میخواست بگوید همه چیز خوب پیش رفته و ناو را زدهاند و… حالا من میترسم اشتباه فهمیده باشم! و چیزی را به صورت زنده در رسانهها بگویم… . یک میز آنجا بود. با دست اشاره کردم بیا بنویس. آمد نوشت الحمدلله برادران ناو را زدهاند و به هدف خورده و الآن آتش میگیرد. و بنده این خبر را گفتم که: هماکنون در مقابل سواحل بیروت…
غسان بن جدو: گریه میکرد، متأثر شده بود؟
سید حسن نصرالله: قاعدتا بله، متأثر بود. همه متأثر بودند.
غسان بن جدو: وقتی گفتید این یکی از غافلگیریهاست تلاش کردید سریع مکالمه را تمام کنید؟ گویی میخواستید…
سید حسن نصرالله: من در اواخر صحبت بودم.
غسان بن جدو: شما مهمترین غافلگیری را اعلام کرده بودید که در جهان تأثیر بسیاری گذاشت. ولی حس کردیم شما سریع صحبت میکنید تا مکالمه را تمام کنید. گویا خودتان هم میخواستید ببینید واقعا چه اتفاقی افتاده.
سید حسن نصرالله: حالا خداوند همینقدر را قبول میکند.
غسان بن جدو: آخر این اولین و آخرین باری است که میخواهید در این باره صحبت کنید. نه، البته ان شاءالله آخرین دفعه نیست. منظورم جزئیات است…
سید حسن نصرالله: میدانی آن روزها صحبت طولانی خوب نبود.
غسان بن جدو: هنوز ۴۸ ساعت گذشته بود و روز جمعه بود. اما چرا خوب نبود؟
سید حسن نصرالله: چون بعد از آغاز بمباران خانه، دفتر دبیرکل و… که شایعاتی پخش شده بود اولین صحبت من بود. ضمن این که موضعی را که میخواستم بگیرم گرفته بودم. یعنی باقی مسائل پرگویی یا پرداختن به مسائلی بود که میتوانستم بعدا به آنها اشاره کنم.
غسان بن جدو: در ضاحیه بودید؟
سید حسن نصرالله: قاعدتا در ضاحیه بودم.
غسان بن جدو: قطعا همین طور است. اما حضرت سید، دربارهی دیگر غافلگیریها و مسئلهی میرکاوا. آیا شما واقعا پیش از جنگ مطمئن بودید در یک جنگ واقعی توان موشکی یا تسلیحاتی برای هدف قرار دادن میرکاواهای نسل چهار را دارید؟
سید حسن نصرالله: بله، در واقع این یکی از مهمترین عوامل غافلگیری بود. یعنی وقتی گفتم غافلگیریها یکی از چیزهایی که در ذهنم بود این بود. چون ما سلاحهای ضد زره متفاوتی با انواع بردها، زمانهای کاربری و حجم تاثیر روی تانکهای مختلف داشتیم. ممکن بود روی یکی نوع از تانکها عمل کنند و روی انواع دیگر عمل نکنند. میرکاوا در برابر تعدادی از سلاحهای ضد زرع ایمنسازی شده و نسل چهار آن بسیار ایمنسازی شده. خب، ما به کورنت دست پیدا کردیم. اینجا فقط در اختیار داشتن سلاح مهم نیست. چون بسیاری کشورها آن را دارند. ان شاءالله دربارهی آن هم صحبت میکنیم. اما مسئلهی کورنت معادلهی جنگ را تغییر داد.
غسان بن جدو: ببخشید حضرت سید، شما قبل از جنگ به کورنت دست پیدا کردید؟
سید حسن نصرالله: بله، پیش از جنگ.
غسان بن جدو: پس دربارهی آن آموزش دیده بودید؟
سید حسن نصرالله: خیلی پیش از جنگ. پس در اختیار داشتن سلاح مهم بود. ثانیا آن را آموزش داده بودیم. ثالثا یک تشکیلات ویژه تعریف کردیم. یعنی همهی کسانی که در جنوب بودند نمیدانستند مقاومت سلاحی به نام کورنت در اختیار دارد. فقط تعداد کمی از برادران که سلاح را آموزش دیده بودند و موقعیت سلاح را در جبههها مشخص کرده بودند و جزء کادرهای اصلی بودند از این مسئله خبر داشتند. مسئله بسته شده بود. و جزء مسائل به کلی سری قرار تعریف شده بود که نباید با هیچ کس در میان گذاشته میشد. به همین خاطر اسرائیل، مثل آنچه در مورد ناو رخ داد [غافلگیر شد]. در مسئلهی ناو بعدها در تحقیقاتی که انجام دادند مشخص شد حتی احتمال هم نمیدادهاند. این طور نبوده که صرفا اطلاعی از موشکهای زمین به دریای حزب الله نداشته باشند، اصلا احتمال نمیدادهاند، خیالش را هم نمیکردهاند. تا این حد. فقط داشتن موشک زمین به دریا مسئله نیست، البته این مهم است. ولی مسئلهی مهمتر حفظ سریبودن اصل تملک چنین سلاحی و محلهای آن است. این است که تملک چنین سلاحی، محلهایش، تاکتیک استفادهاش و همهی اینها سری بماند. کورنت هم همین بود. به همین خاطر آنها با کورنت غافلگیر شدند. چون کورنت مقدورات بالایی دارد قاعدتا.
غسان بن جدو: ببخشید حضرت سید، شما چطور اطمینان داشتید که کورنت میتواند میرکاوای نسل چهارم را بزند؟ چون حتی خودشان هم نمیدانستند. میدانید این موشک ۲۵.۰۰۰ دلار بود بعد از تجربهی شما شد ۲۵۰.۰۰۰ دلار! یعنی ده برابر!
سید حسن نصرالله: نه، تجربه قیمت را بالا برد. ولی از نظر تحقیقات علمی میشد این مسئله را قطعی دانست. ضمن این که فکر میکنم آن جایی که ما موشکها را از آنها گرفتیم تجربههایی داشتند. روی مدلی با توان زرهی مشخص تجربههایی کرده بودند که بسیار هم موفق بوده.
غسان بن جدو: پس برای شما غافلگیر کننده نبود؟
سید حسن نصرالله: نه، ما اطمینان داشتیم هر تانک اسرائیلی که وارد خاک ما شود و در تیر رس کورنت باشد نابود میشود. و اکثر تانکهایی که نابود شدند با کورنت بود. البته سلاحهای ضد زره دیگری هم مورد استفاده قرار گرفت ولی کورنت بیشترین کارایی را داشت.
غسان بن جدو: حضرت سید، شما دربارهی توان موشکیتان صحبت کردید و این که میتوانستید ماهها با آن جنگ را ادامه دهید. حد اقل ۶ماه اگر بیشتر نمیشد. در زمینهی کورنت هم توانی جدی داشتید که به شما اجازه میداد با هر تعداد تانک اسرائیلی را که ممکن بود وارد لبنان شوند مقابله کنید؟
سید حسن نصرالله: بله، همین طور است. اگر آنها به همان روشی که با نیروی زمینی وارد خاک ما میشدند به جنگ ادامه داده بودند -اسرائیل بعدها نابودی ۲۰۰ تانک، خودروی جنگی، نفربر و… را اعلام کرد. فکر میکنم به حدود ۲۰۰ عدد اعتراف کرد. - نابودی صدها تانک را پیشبینی میکردیم.
غسان بن جدو: تا این حد!؟
سید حسن نصرالله: بله!
غسان بن جدو: فکر میکنم اولین بار است که اسرائیلیان اینها را میشنوند و امشب نیز غافلگیر خواهند شد که شما میتوانستید صدها تانک را نابود کنید. یعنی آنچه شما گفته بودید که در پایان جنگ یکی از برادران به شما گفته بود که اگر وقت داشته باشیم نیروی زمینی اسرائیل را نابود میکنیم یک حرف دقیق بود؟
سید حسن نصرالله: بله، دقیق بود. و امکانش وجود داشت. قطعی نبود ولی امکانش وجود داشت. به لحاظ منطقی، دو دو تا چهارتا، امکانات موجود، روحیهی رزمندگان، نقشههای آماده، آمادگی موجود و همچنین آنچه در طول جنگ در سطوح روحی، فرماندهی، مدیریتی، روحیهی سربازان و تحرکات میدانی بر سر دشمن آمده بود این فرصت حد اقل قابل بحث بود.
غسان بن جدو: حضرت سید، مسئلهی دیگری نیز در طول جنگ وجود داشت. شاید اعلام و تصریح آن به خودی خود یک غافلگیری بود. خیلی خوب، ما فهمیدیم که شما سلاحها و موشکهایی دارید و بعد از ۴۸ ساعت وعده دادید که: باور کنید ما ورای ورای حیفا را میزنیم. ولی در میانهی جنگ اسرائیل را تهدید کردید که اگر بیروت را بزنید تل آویو را میزنیم! اولا تصریح به این مسئله غافلگیری بود. ولی حضرت سید، شما بر چه اساسی چنین معادلهای تعریف کردید؟
سید حسن نصرالله: اولا دان حالوتس را به یاد بیاور. رئیس ستاد مشترکی که حالا شاید بشود رئیس فدراسیون بسکتبال. چون معمولا رئیس ستاد مشترک وزیر دفاع، وزیر امور خارجه یا نخستوزیر میشود. این یکی را دارند میفرستند برای بسکتبال. البته با حفظ احترام بستکبال. چون داریم در مورد رئیس ستاد مشترک با آن همه سوابق سیاسی صحبت میکنیم.
غسان بن جدو: شاید بازنشست شود بهتر باشد.
سید حسن نصرالله: آن روزها او تهدید کرد بیروت را میزنند. چون موشکباران حیفا و ورای حیفا ادامه داشت و آنان معادلهی ضاحیه در مقابل حیفا را طرح کرده بودند. وقتی حیفا را میزدیم میآمدند ضاحیه را میزدند. یادت هست حتی مشخص کرد و گفت هر بار که حیفا را بزنید ده ساختمان در ضاحیه تخریب میشود. خب، دیدند این این معادله کار نکرد. پس برای حفاظت از حیفا، شمال و وسط رفتند سراغ تهدید بمباران بیروت. خب، آن روز بود که ما این معادله را طرح کردیم. گفتیم خیلی خب، بیروت را بزنید، تل آویو را میزنیم! پس این طور بود که انگیزهی طرح معادله حفاظت از شهر بیروت بود. و این مقاومت بود که بیروت را حفظ کرد نه تصمیمات سیاسی. میدانی اسرائیل برای هیچ چیز احترام قائل نیست. این که در جهان در حال گفت و گوست، تحت فشار است، سفارش میکنند بیروت را نزن و… اینها بیهود است. فقط روزهای اول جواب میدهد. ولی در نیمهی دوم جنگ وقتی اسرائیل در زمینهی نظامی، میدانی، سیاسی، داخلی و در جبههی داخلی به بنبست رسید برای فشار بر ما و شکست دادن ما حاضر بود بیروت و صد شهر مثل بیروت را بزند. ارزشی هم برای فشارهای خارجی قائل نبود. خب ما میخواستیم از بیروت محافظت کنیم. رفتیم سراغ معادلهی جدید بیروت در مقابل تل آویو. از من خواهی پرسید امکانش وجود داشت؟ بله وجود داشت. جناب غسان -دوست داری بگویم برادر غسان!؟ - ما در جنگ ۳۳ روزه میتوانستیم شهر تل آویو را بزنیم ولی نزدیم. و تصمیم گرفتیم از این توان برای محافظت از پایتخت لبنان، شهر بیروت، استفاده کنیم. به همین خاطر در زدن تل آویو پیشقدم نشدیم. وقتی بنده گفتم: ورای ورای حیفا منظورم وسط و خضیره نبود. منظورم دقیقا تل آویو بود.
غسان بن جدو: در همان لحظه؟
سید حسن نصرالله: بله، منظورم تل آویو بود. ولی نمیخواستم از روزهای اول بگویم تل آویو پس گفتم ورای ورای حیفا. پس ما چنین توانی را در اختیار داشتیم. ثانیا امکان ندارد بنده یا کس دیگری در حزب الله به چیزی تهدید کنیم که توان انجامش را نداریم. از همان سال ۸۲. و همین مایهی باورپذیری ما در میان مردم و دشمن است. یعنی اگر بنده به دشمن بگویم فلان جا را میزنم در اسرائیل مصاحبه میکنند میگویند بله، فلان جا را میزنند! مقاومت لبنان توانش را دارد. چون از ۸۲ تا امروز در نبرد با اسرائیل هیچ روزی نبوده که حزب الله گفته باشد اگر فلان کنید ما نیز فلان میکنیم ولی از انجام آن کار ناتوان باشد. یعنی به کاری که توان انجامش را نداشته باشیم تهدید نمیکنیم. اصلا حتی جنگ روانی -که ما به آن اعتقاد داریم و میشود در آن تأثیرگذاری و مبالغه داشت. - گاهی بر مبنای اطلاعات دروغ و وهم برپا میشود و گاهی بر مبنای حقایق. هنر آن است که شما جنگ روانی مبتنی بر حقیقت راه بیاندازی. چون داری خودت را ملزم میکنی.
غسان بن جدو: حضرت سید الآن برای ما مشخص شد منظور شما از ورای ورای حیفا تل آویو بوده. ضمن این که یک سال پس از آن برای ما مشخص شد توان موشکی حزب الله تا دورترین نقطهی فلسطین اشغالی امتداد مییابد. ولی الآن پس از این که فاش کردید که منظورتان تل آویو بوده سؤال این است که -با کمال صراحت- سال ۲۰۰۶ و در آن جنگ توان موشکی شما تا دورترین نقطهی فلسطین اشغالی را در بر میگرفت؟ یا این توانایی مربوط به پس از ۲۰۰۶ است؟
سید حسن نصرالله: بگذار این پنهان باشد. میخواهی امشب همه چیز را بفهمی!؟ الآن مهم است که ان شاءالله از کریات تا ایلات قطعی است.
غسان بن جدو: بدون شک شما در آن جنگ موفقیتهای بزرگی داشتید ولی شاید برخی بعضی کاستیها را نیز احساس کردند. و بنده الآن میخواهم آندوسکوپی کنم و چند مثال دقیق بزنم. هلی برد بعلبک. هلی برد بعلبک برای شما یک شکاف امنیتی و اطلاعاتی محسوب میشود. این که اسرائیل میآید، هلی برد میکند و هیچ کس روی زمین در مقابلش نمیایستد. مخصوصا که اسرائیل اطلاعاتی داشته دو اسیر در آن بیمارستان هستند. واقعیت مسئله چه بود؟ آیا اطلاعات اسرائیل غلط بوده یا شما اسیران را فراری دادید؟
سید حسن نصرالله: نگاه کن یکی از دلایل شکست اسرائیل در آن جنگ، ضعف یا خطای اطلاعات و معلومات بود. یعنی مثلا وقتی سراغ بیمارستان دار الحکمهی امام خمینی بعلبک رفتند میگویند که بر اساس چنین اطلاعات و معلوماتی بوده. شاید این نیز دفعهی اول باشد که این را به طور قعطی میگویم یا در این باره صحبت میکنم. دو اسیر اسرائیلی اصلا هیچ وقت به بعلبک نرفتند. نه این که در بیمارستان نباشند. نه در بیمارستان بودند و نه اصلا به بعلبک رفته بودند. جای دیگری بودند. پس آنها بر اساس اطلاعات غلط اقدام کرده بود. این یک. دوم این که بیمارستان، بیمارستان است. چرا من باید هدف نظامی فرضش کنم و اقدامات دفاعی برای دفاع از بیمارستان در نظر بگیرم!؟ آن هم در حالی که هیچ هدف نظامی داخل بیمارستان ندارم. یعنی نه اسیران را داخل بیمارستان گذاشتهام و نه نیروها یا فرماندهان مجروحی در بیمارستان دارم. پس این یک هدف شهری است. آیا دلاوری اسرائیل به این است که در بیمارستان عملیات هلی برد انجام دهد!؟ و آیا اصولا مقاومت باید -در حالی که بیمارستانهای بسیاری در جنوب، بقاع و بیروت وجود دارد. - اقدامات دفاعی برای حفاظت از بیمارستانها در نظر بگیرد؟ اصلا بیمارستان باید آخرین هدفی باشد که توسط هر ارتش یا گروه نظامی به آن هجوم برده میشود. حتی ما، طبیعی است. در هر صورت بیمارستان است. چرا من باید در بیمارستان هلی برد کنم!؟ پس این منطقه به طور منطقی بیرون از حوزهی حمله است. ما نیز خودمان را برای نبرد در دفاع از بیمارستانها آماده نکرده بودیم. چون فرض ما بر این است که اینجا بیمارستان است.
غسان بن جدو: ولی حضرت سید آنها در بعلبک هلی برد کرده بودند…
سید حسن نصرالله: همان است. بیمارستان در حاشیهی بعلبک است. بگذار نکتهای را برایت بگویم. ما در آن جنگ ادعا نکردیم که انتشار نیروهایمان در تمام لبنان به گونهایست که جلوی هر هلی بردی را خواهیم گرفت. اصلا ممکن هم نیست. ما چنین تعهدی دادیم؟ چنین تعهدی ندادیم. پس وقتی در میانهی جنگ و مخصوصا روزهای آخر در حاشیهی بعلبک، رشتهکوه غربی، رشتهکوه شرقی و جنوب و در دل جنوب هلی برد میشود ما تعهد نمیدهیم -مخصوصا در آن جنگ- که جلوی هر نقض حریم و هلی بردی را بگیریم. این یک تعهد غیر واقعنگرانه است. حتی در ابتدای مصاحبه دیدی بنده به شما نگفتم تعهد میدهم جلوی هر نقض حریمی را بگیرم. گفتم در مواردی که از آن خبردار شویم تعهد میدهیم. شاید فردا اسرائیل آمد و رفت و ما نفهمیدیم بعد مشخص شد آمده و رفته ولی ما نفهمیدهایم. ولی آنجا که بفهمم متعهد هستم. قبول؟ پس اگر این کاستی به شمار میآید، بیاید. در هر صورت چه اشکالی دارد ما کاستی داشته باشیم. ما انسانیم.
غسان بن جدو: صور چطور؟ در هر صورت صور در جنوب است و شما در جنوب حضور دارید…
سید حسن نصرالله: فقط همین هلی برد نبوده. بنده به شما عرض کردم هلی بردهای بسیاری صورت گرفته. ولی این مورد توجه قرار گرفت چون درگیری شدیدی پیش آمد و یک نفر از اسرائیلیان کشته شد. این طبیعی است. همهی جنوب و هر خانه، زمین، تپه و دشتی هدف هلی برد اسرائیل بود.
غسان بن جدو: حضرت سید، آیا مزدوران [اسرائیل] در طول جنگ ضرباتی وارد کردند؟ کم و کیف ماجرا از چه قرار بود؟
سید حسن نصرالله: آنان پیش از جنگ ضربه وارد کردند. چون کسی که میخواسته اطلاعات بدهد پیش از جنگ داده. در میانهی جنگ در پی اقداماتی که در برخی مناطق صورت گرفت تعدادی از آنها دستگیر و تحویل حکومت لبنان شدند و برخی اصلا گریختند و مناطق را ترک کردند. به همین خاطر بنده فکر میکنم ضررشان کم بوده است.
غسان بن جدو: ببخشید حضرت سید، شما میفرمایید که آنها را گرفتید و تحویل حکومت لبنان دادید؟
سید حسن نصرالله: بله.
غسان بن جدو: یعنی ببخشید، آنچه شایع شد که -شایع شد، نمیدانم به گوش شما هم رسیده یا نه. - شما مزدورانی را دستگیر و اعدام کردهاید…
سید حسن نصرالله: نه، نه. پناه بر خدا. این مسئله در گذشته هم نبوده. ما این طور رفتار نمیکنیم.
غسان بن جدو: به هیچ وجه؟
سید حسن نصرالله: به هیچ وجه.
غسان بن و جدو: به صورت مستقیم و غیر مستقیم؟
سید حسن نصرالله: چنین مسئلهای به هیچ وجه رخ نداده. ما تعدادی مزدور را در میانهی جنگ دستگیر کردیم و تحویل سازمانهای امنیتی لبنان دادیم. اصلا من زندانی ندارم که آنها را نگه دارم. اگر برخی مردم میگویند زندانیشان کردهاید و چرا مستقیم تحویل سازمانهای امنیتی نمیدهید؟
غسان بن جدو: نه، گفته میشود شما آنها را اعدام کردهاید.
سید حسن نصرالله: نه، چنین اتفاقی به هیچ وجه نیافتاده.
غسان بن جدو: آنها را تحویل حکومت دادهاید؟
سید حسن نصرالله: بله.
غسان بن جدو: حضرت سید، دربارهی روز آخر و بمباران مجتمع امام حسن (ع) که همه را تکان داد. شما از جزئیات ماجرا خبر دارید؟ چرا این طور شد؟
سید حسن نصرالله: تحلیل است.
غسان بن جدو: اطلاعاتی ندارید که مثلا اسرائیل اطلاعات صحیح و غلطی به اسرائیل رسیده که شما یا اتاق عملیات آنجاست.
سید حسن نصرالله: نگاه کن غیر از بمباران ویرانگر اول دو بمباران شدید در ضاحیه رخ داد که نه فقط در ضاحیه بلکه بیروت و همهی اطراف احساس کردند زلزله شده. یکی بمباران مجتمع سید الأوصیاء برج البراجنه بود که مجتمعی بود بسیار عظیم. ولی از آن فقط حفرهی عمیقی بر جا ماند. هیچ چیز باقی نماند. که البته یک مجتمع دینی بود نه مسکونی. یعنی مسجد، حسینیه و… . و مجتمع امام حسن (ع) که مسکونی بود. بمباران آنجا هم بسیار شدید بود. در هر دو مورد گفته شد که هدف بنده بودهام. اما این که اسرائیل اطلاعاتی داشته یا نداشته یا اطلاعات غلط به او رسیده بوده یا چیزی او را به غلط انداخته بوده نمیدانم. ولی بنده به شما بگویم به طور مسلم بنده در طول جنگ به هیچ کدام از این دو مکان نرفتم. نه به مجتمع سید الأوصیاء که بمباران شد و نه به مجتمع امام حسن (ع) که بمباران شد. و اگر گفته شده که از تحرکات بنده و همراهان نشانه یا… باقی مانده بیپایه و اساس است. بنده احتمال میدهم که در مورد مجتمع امام حسن (ع) هدف کشتن مردم بوده است. میدانی این مسئله در روزهای آخر اتفاق افتاد.
غسان بن جدو: روز آخر.
سید حسن نصرالله: برای اسرائیل روشن شده بود که ما پیروز میشویم و میخواست این پیروزی همراه خونریزی، درد و صدمات بشری بیشتری باشد. اسرائیل میدادند که چه چیزی ما را دردمند میکند. کشتن مردم ما را دردمند میکند. به همین خاطر من بیشتر و بیشتر به این فکر میافتم که هدف مردم بودهاند. تعداد ساکنانی هم که هنوز در آن منطقه بودهاند زیاد بود. اما بنده دربارهی این فرضیهها که هدف بنده بودم یا شاید اتاق عملیات آنجا بوده است -که اصلا نبوده. در مجمتع امام حسن (ع) به هیچ وجه چنین چیزهایی نبوده. - اطلاعی ندارم.
غسان بن جدو: پس اتاق عملیات و قضایای نظامی نبوده. حضرت سید، شما پس از جنگ فاش کردید که در ضاحیه بودید. و احتمالا اسرائیل از این مسئله غافلگیر شد. سپس بیشتر غافلگیر شد وقتی -اگر به یاد داشته باشید حضرت سید- در مصاحبهی قبلی گفتم ما در طبقهی ششم بودیم. و این را تحریک و هماوردطلبی بر شمردند. ولی حضرت سید با اجازهی شما بنده در طی این چند برنامه گفتم که بخشی از شهامت این مرد -میدانم دوست ندارید زیاد دربارهی خودتان صحبت کنیم. - این بود که از بیروت و مردم هم بازدید کرد. میتوانیم در این باره صحبت کنیم یا دشوار است؟
سید حسن نصرالله: نه، مشکلی نیست. در میانهی جنگ -البته معمولا از صحبت با این جزئیات پرهیز میکنم. ولی حالا به لحاظ روانی و برای روحیهها خوب است. - بنده به همراه حاج عماد و قاعدتا تعدادی از برادران از ضاحیه خارج شدیم و به بیروت رفتیم و گشتیم.
غسان بن جدو: همگیتان؟
سید حسن نصرالله: بنده و او و تعدادی از برادران. بسیار معمولی. از شما چه پنهان از شلوغی بیروت، رستورانها، رود، دریا، مردمی که در خیابانها بودند، تجمعات و عروسیها غافلگیر شدم. همان وقت به او گفتم انگار اینها دو کشورند. یعنی اگر از این ضاحیهی جنوبی -چقدر مساحت دارد؟ - به سمت غرب یا شرق بروی وارد کشور دیگری میشوی. گویی ما در کشور دیگری بودیم. از شما پنهان نمیکنم که این یکی از احساسهایی بود که به بنده دست داد. البته این نکتهی منفی نیست. قاعدتا نکتهی مثبت است. چون ما نمیخواستیم بیروت و اهالیاش که خانواده، مردمان و عزیزان ما هستند صدمهای ببیند. اما این مظلومیت ضاحیه و مناطق دیگری را که بمباران میشدند نیز نشان میدهد. ولی الان در مورد ضاحیه و بیروت صحبت میکنم. بله، بیرون رفتیم، گشتیم، چرخ زدیم و از همه جا بازدید کردیم. البته به دیدن کسی، به خانهی کسی نرفتم. رفتیم در خیابانها پیاده قدم زدیم. از ماشین پیاده شدیم و قدم زدیم.
غسان بن جدو: شب بود یا روز؟
سید حسن نصرالله: نه، در شب قدم میزدیم. نمیشد در روز. ساندویچ و بستنی خریدیم…
غسان بن جدو: بنده گفته بودم خوردنیهایی هم خردیدید ولی دوست نداشتم بگویم چه چیزهایی و فکر نمیکردم شما هم بگویید!
سید حسن نصرالله: ...و سپس به ضاحیهی مظلوممان برگشتیم. قاعدتا بدون شک این بازدید تا حد مشخصی به عزم ما برای طرح معادلهی بیروت- تل آویو افزود. این بازدید پیش از معادلهی بیروت-تل آویو بود.
غسان بن جدو: حضرت سید، آیا امکان دارد برای اولین بار دربارهی شهید عماد مغنیه صحبت کنیم؟
سید حسن نصرالله: دربارهی چه موضوعی [دربارهی ایشان]؟
غسان بن جدو: مشخصا دربارهی این که ایشان چطور آن جنگ را مدیریت کرد؟ چون فکر میکنم شما مدام با هم بودید. یا دارم اشتباه میکنم؟
سید حسن نصرالله: نه، واقعیت این بود که جدا میشدیم. به عبارتی منطقی نبود که همه مدام با هم باشند. هم را میدیدیم، جدا میشدیم، توافق میکردیم و…. اینها به خوبی حسابشده بود. چون ممکن بود حال یا به خاطر یک اشتباه یا نقص یا به طور اتفاقی مکان بنده یا گروه بمباران شود. در ضاحیه ساختمانها به طور رندم هم بمباران میشدند. یعنی بر اساس معادلهی ضاحیه - حیفا ده ساختمان را انتخاب و با خاک یکسان میکردند. ممکن بود بنده یا هر کدام از برادران در آن ساختمانی باشیم که به طور رندم با خاک یکسان میشد. پس هممکانی خلاف عقل و مسئولیت جهادی و شرعی بود. به همین خاطر تقسیم میشدیم.
غسان بن جدو: ببخشید، حتی بنده درک نمیکنم. گویا بمباران رندم و اتفاقی اسرائیل موجب حفظ یا نجات شما شده!
سید حسن نصرالله: اولا خداست که حفظ میکند. ثانیا مدیریت خوب...
غسان بن جدو: میترسم بنده -نمیگویم بینندگان- اشتباه متوجه شوم. یعنی شما اقدامات احتیاطی را انجام میدادید دیگر؟
سید حسن نصرالله: صحبت بنده این است که در اواخر جنگ لیست اهداف ضاحیه برای بمباران توسط اسرائیل تمام شد. نگاه کن غسان هر هدفی در ضاحیه وجود داشت زده شده بود. مراکز، خانهها، سازمانها، تلویزیون، رادیو و بنیاد شهید زده شد و هیچ چیز نماند. هر چیزی به نام مرکز و سازمان زده شد. تمام شد. دیگر هدفی نداشتند بزنند. خب، وقتی بمبارانها در پاسخ به موشکباران حیفا و وسط آغاز شد چه رخ داد؟ ساختمانها را به طور رندم میزدند. یعنی هیچ خانه، سازمان یا منزلی از فرماندهان حزب الله در بسیاری از ساختمانهایی که در ضاحیه زده شدند وجود نداشت. خب، وقتی به ویرانگری رندم روی آوردند ممکن بود به طور اتفاقی به ما صدمه بزند. ثانیا، ممکن بود اطلاعاتی درز کند. در هر صورت ما معصوم نیستیم. منطق -حتی اگر هیچ کدام از اینها هم نبود. یعقوب (سلام الله علیه) به فرزندانش چه توصیهای کرد؟ «یَا بَنِیَّ لَا تَدْخُلُوا مِن بَابٍ وَاحِدٍ (یوسف/۶۷)»- حکم میکرد در یک مکان جمع نشویم. به همین خاطر ما چند اتاق عملیات ایجاد کردیم. میان خودمان تبادل اطلاعات داشتیم و هر کدام از اتاق عملیاتهای مرکزی اطلاعات کامل داشت. تا اگر یک گروه شهید شدند گروه دیگر جنگ را ادامه دهند. در حزب الله کسی این طور نمیجنگید که تا وقتی من هستم نبرد ادامه دارد و بعد از من هرج و مرج خواهد بود. نه، ما کارهایمان را طوری سازمان داده بودیم که هر کسی خواست شهید شود ما چطور جنگ را ادامه دهیم و پیروز از آن بیرون بیاییم. پس این از جواب.
اما دربارهی حاج [رضوان] (رحمت الله علیه). با حفظ شأن زندگان. عرض کردم که دربارهی زندگان صحبت نمیکنیم. در هر صورت نگاه کن، اگر بخواهیم انصاف داشته باشیم نمیتوانیم این جنگ را فقط به یک نفر منتسب کنیم. یعنی همه در این جنگ شریکند و هر کدام نقش خود را دارند. البته نقشها متفاوت است. در دنیا دشوار است حق افراد داده شود. روز قیامتی وجود دارد که خداوند (سبحانه و تعالی) حق و نتیجهی اعمال هر کس را به او میدهد. ولی چون بحث ما دربارهی برادری عزیز و ارجمندی است که به شهادت هم رسید باید بگویم حاج [رضوان] در رأس هرم تشکیلات جهادی بود. این ویژگی او را از دیگر برادران -که زندهاند و همکاران او بودند و امروز با شایستگی مسئولیتها را به دوش میکشند. - متمایز میکرد. یعنی در هر صورت او در رأس هرم تشکیلات جهادی بود. در برههی کسب آمادگی برای جنگ این مرد شبانهروز بیوقفه کار کرد. یعنی واقعا خیلی تلاش کرد. معروف هم هست که حاج عماد خلاق و مبتکر بود و افکاری نو داشت. اگر تعبیر درستی باشد در این زمینه مقلد نبود، مجتهد بود. و کار را با ثبات قدم و دقت جزء به جزء پیگیری میکرد. همچنین ارتباطش با همهی برادران بسیار خوب بود. یعنی آن رابطهی دوستانه که دربارهاش صحبت کردم در مورد حاج عماد هم وجود داشت. و در طول جنگ هم شبانه روز پیگیر بود، با برادران ارتباط داشت و مدیریت و مشاوره میکرد. قاعدتا با بنده هم مینشست و با هم صحبت میکردیم. تا لحظهی آخر [جنگ] حاج [رضوان] مانند دیگر برادران با قدرت حضور داشت، از ذهن و ابتکارش کمک میگرفت و ارتباطات ادامه داشت. و بنده به شما بگویم: در طول این ۳۳ روز چه در چهرهی حاج [عماد] و چه دیگر برادرانی که این نبرد را مدیریت میکردند نگرانی، سستی، ضعف و تردید مشاهده نکردم. این از نعمتهای خداوند (سبحانه و تعالی) است که به ما عطا کرده. حاج [عماد] هم این خصوصیتها را داشت. یعنی آرامش، اطمینان، یقین و باور به پیروزی است.
غسان بن جدو: تا آنجا که حتی روز زدن ناوچه در خیابان ایستاده بود و خود به عینه شاهد این قضیه بود. حضرت سید، بحث را با موضوع سلاح پی میگیریم. آیا به طور مستقیم از سوریه سلاح دریافت کردید؟
سید حسن نصرالله: بله.
غسان بن جدو: پیش از جنگ یا در میانهی جنگ؟
سید حسن نصرالله: نگاه کن، اگر پیش از حوادث سوریه صحبت میکردیم شاید کمی در مورد این جواب احتیاط میکردم. قطعا نمیگفتم نه ولی هر طور شده فرار میکردم. دروغ گفتن سخت است! ولی امروز این حق سوریه به گردن ماست که بگوییم بله. چون آنچه از آن میترسیدیم رخ داده. حتی اگر میگفتیم اسرائیل میخواهد سوریه را بزند دیگر زده. واقعیت آن است که پیش از جنگ بخش عظیمی از آمادگی مقاومت لبنان متکی به سلاحها و امکانات سوریه بود. فقط امکانات نه، ما از سوریه سلاح گرفتیم. یعنی بخش عمدهی توان موشکی که برای زدن حیفا و ورای حیفا به کار رفت با موشکهای ساخت سوریه بود. که موشکهای بسیار خوبی هم بود. و هیچ گونه خودداری هم وجود نداشت.
غسان بن جدو: به شما تحویل داده شده بود؟
سید حسن نصرالله: بله.
غسان بن جدو: با تصمیم [سران سوریه]؟
سید حسن نصرالله: داری دربارهی موشک صحبت میکنی! در سوریه یک کلاش هم بدون تصمیم نمیتوانی رد و بدل کنی. قاعدتا از سوی رأس هرم، رئیس جمهور بشار اسد.
غسان بن جدو: خب، این مسئله برای سران سوریه روشن بود یا خیلیها بیخبر بودند؟
سید حسن نصرالله: این به خودشان مربوط است. نمیدانم. مسئولیت بنده نیست که بروم از معاون اول، وزیر دفاع، فرمانده ستاد مشترک و نخست وزیر بپرسم ببینم میدانند یا نمیدانند و به بنده هم مربوط نیست.
غسان بن جدو: حضرت سید، کورنتها از کجا بود؟
سید حسن نصرالله: آنها هم از سوریه.
غسان بن جدو: کورنت!؟
سید حسن نصرالله: بله.
غسان بن جدو: پیش از جنگ!؟
سید حسن نصرالله: قاعدتا.
غسان بن جدو: آیا در طول جنگ جابجایی سلاح ادامه یافت؟
سید حسن نصرالله: باز هم به خاطر این که حق سوریه را ادا کرده باشیم باید بگویم در طول جنگ خط قرمزی وجود نداشت. انبارهای [تسلیحات] ارتش عربی سوریه برای مقاومت لبنان باز شد. گفتند بیایید هر قدر میخواهید بردارید. بدون هیچ ملاحظهای. هر نوع و هر مقدار و هر چیزی میخواهید، هر قدر میخواهید بردارید.
غسان بن جدو: این در ابتدا بود یا در انتها یا…
سید حسن نصرالله: نه، از ابتدای جنگ.
غسان بن جدو: درنگ نکردند ببینند کار چطور پیش میرود…؟
سید حسن نصرالله: به هیچ وجه. به هیچ وجه.
غسان بن جدو: چند روزی صبر کنند ببینند شما میایستید، نمیایستید… چون میدانید آن روزها شرایط سختی حکمفرما بود. ماجراجوییهای حسابنشده و…
سید حسن نصرالله: ایشان در هر صورت اهل ماجراجویی است. نه، از روزهای اول انبارهای [تسلیحات] باز شد و گفتند هر قدر میخواهید سلاح بردارید. هر نوع سلاحی، موشک، مهمات، هر چیزی. و بنده از شما پنهان نمیکنم که ما از سوریه در میانهی جنگ سلاح دریافت کردیم.
غسان بن جدو: در میانهی جنگ؟
سید حسن نصرالله: بله. البته قاعدتا برای احتیاط برداشتیم. چون احتمال میدادیم جنگ ادامه پیدا کند. یعنی برای نیاز روزانه بر نداشتیم.
غسان بن جدو: حضرت سید، من در یکی از برنامهها گفتم جناب بشار اسد آمادگی خود را برای ورود سوریه به جنگ و مقابله با تجاوز اسرائیل به شما اعلام کرده. پاسخ را به شما میسپارم. آیا آنچه گفتم صحیح بوده؟
سید حسن نصرالله: بله، درست است.
غسان بن جدو: یعنی جناب بشار آمادگی سوریه را برای ورود به جنگ برای مقابله با تجاوز اعلام کرد؟
سید حسن نصرالله: بگذار کمی به جزئیات بپردازم تا دربارهی این مسئله هم دقیق باشیم. در میانهی جنگ -در ابتدای آن نه در…- از یک کانال مورد اعتماد تماسی با جناب اسد برقرار شد. آن فرد با برادر مربوطهی ما تماس گرفت و پیامی را از جناب اسد خطاب به بنده داد. [پیام این بود که] روشن است این نبرد، نبردی بزرگ و خطرناک با هدفهای آشکار و روشن است. خودت میدانی، هدفهایی که آن روز اسرائیل اعلام کرده بود -حالا اگر وقت بود در بخش سیاسی به آن خواهیم پرداخت. - نابودی و در هم کوبیدن مقاومت لبنان بود. این عبارت در هم کوبیدن در میان عربها، اسرائیلیان و آمریکاییها استفاده شد. حتی در خاطرات جرج بوش هم در هم کوبیدن حزب الله آمده. پس جناب اسد میدید که هجومی بین المللی و منطقهای در کار است و همچنین توطئههای داخلی که در این زمینه وجود داشت. اگر کار مقاومت تمام میشد نبرد پشت مرزها نمیماند و به سمت سوریه ادامه مییافت. ایشان حق داشت نگران دمشق باشد. در روزهای اول این فرضیه وجود داشت که نیروهای اسرائیلی که وارد شده بودند به سمت حاصبیا، راشیا و بقاع غربی پیشروی کنند، به مصنع برسند و به سمت دمشق سرازیر شوند. این نقطهی ضعف در تاریخ هم شناختهشده است. به همین دلیل -در چه چهارچوبهایی، نمیدانم. ولی- در میان سران سوریه بررسی میشد که اگر کار به این جا کشید، نیروهای سوریه برای رویارویی با نیروهای اسرائیلی و به منظور دفاع از دمشق به سمت رشتههای کوههای شرقی، بقاع میانی و غربی و به سوی حاصبیا بیایند. این کار و هرگونه تحرک اینچنینی به معنای ورود به جنگ است. ایشان چنین پیشنهادی را مطرح کرد. در هر صورت سرنوشت ما، سرنوشت لبنان و سوریه، به هم گره خورده. و همیشه در مقابل پیشنهادات نگاه او به مقاومت لبنان این است. حتی پیش از ۲۰۰۶ به او پیشنهاد شد در لبنان بماند و نیروهایش را به جنوب بفرستد. حتی [رود] اولی دیگر خط قرمز نباشد. گفتند لبنان مال تو. لبنان مال سوریه. این مسئله از جانب سران عرب پیشنهاد شد. اما در ازای خلع سلاح مقاومت و خلع سلاح اردوگاههای فلسطینی. ایشان نپذیرفت. پاسخش این بود که مقاومت لبنان ضامن حفظ لبنان و بخشی از امنیت نژادی عرب و امنیت ملی سوریه است. حتی آن روزها خودش برای من تعریف کرد گفتهاند ۳، ۴ لشکر به جنوب تا پشت مرزها بفرست! به آنها گفته بود، خب اگر من لشکرها را به جنوب فرستادم ولی پوشش هوایی نداشتم اسرائیل میآید در دو ساعت همهی لشکرها را نابود میکند. اما همان اسرائیل نمیتواند با مقاومت بجنگد. پس این تفکر پشت ماجرا بود. ایشان تصمیمش را به بنده اعلام نکرد. اگر بخواهیم دقیق باشیم -چون مسئله بسیار دقیق است. این مسئله به فرماندهان، مکانیزم تصمیمگیری و شرایط کلی سوریه مربوط است. - گفت ما این طور فکر میکنیم و ماجرا را این طور میبینیم. شما چطور؟ آن روز بنده -همان بحثی که کسی که در میدان است چیزی را میبیند که آن که بیرون است نمیبیند. - به ایشان پاسخ دادم که نه، شرایط ما بسیار خوب است. آنها نمیتوانند حزب الله را در هم بکوبند، نمیتوانند مقاومت را نابود کنند. جناب رئیس جمهور ما در حال حرکت به سوی پیروزی هستیم. ان شاءالله شکستشان میدهیم و به هیچ کدام از هدفهایشان نمیرسند. و بنده شخصا نگران نیستم. یعنی این طور به نظر نمیرسد که بخواهند به سمت حاصبیا، راشیا، بقاع غربی و بقاع میانی بیایند. فکر نمیکنم الآن دمشق در معرض خطر باشد. و اگر پیروز شویم ان شاءالله در معرض خطر نخواهد بود. به همین دلیل بنده درخواست میکنم دست نگه دارید و در این مسئله دست به هیچ اقدامی نزنید. همچنین -با کمال صراحت به تو بگویم. - ما نمیخواهیم در منطقه جنگ منطقهای به راه بیافتد. ما میتوانیم در این نبرد پیروز شویم. چرا باید جنگ منطقهای راه بیاندازیم؟ وقتی میتوانیم پیروزی شویم چرا متحمل خسارتهای بیشتر شویم. خب، ایشان هم کسی است که به نظر دیگران و همچنین ما احترام میگذارد. بر اساس نظر ما عمل کرد. البته سران سوریه هر لحظه اوضاع را زیر نظر داشتند. و واقعا -حالا ان شاءالله وقت باشد بگویم. - این نبود که در سوریه فقط مردم ما را پذیرفته باشند، پیش از مردم نظام ما را پذیرفت. نظام مردم و نظامیان ما را پذیرفت، انبارهای [تسلیحات] را برای ما باز کرد و در زمینهی سیاسی، نظامی و امنیتی در کنار ما ایستاد و حاضر بود اگر لازم شد در کنار ما بجنگد. پس در درجهی اول نظام بود. اگر نظام درهایش را به روی ما میبست مردم نمیتوانستند بپذیرندمان. پس این هم برای نظام سوریه ثبت شود. بله، داستان از این قرار بود. به همین خاطر وقتی بعدها جناب اسد سخنرانی کرد و گفت این پیروزی متعلق به سوریه هم بود، حرف درستی بود. پیروزی سوریه هم بود. ما آن را پیروزی لبنان، سوریه، همهی عربها، همهی جنبشهای مقاومت، ایران، جهان اسلام و جهان عرب دانستیم. ولی بعضی هستند که وقتی پیروزی را به آنها تقدیم میکنی رد میکنند. جناب غسان، بعضیها به شکست عادت دارند. وقتی پیروزی تقدیمشان میکنی، عادت ندارند. مثل کسی که اگر در هوای دلانگیز و خوب قرار بگیرد مریض میشود. چون به چیزهای دیگری عادت کرده. ما در سال ۲۰۰۰ پیروزی تقدیمشان کردیم. بعضی مردم نپذیرفتند. سال ۲۰۰۶ هم پیروزی تقدیمشان کردیم ولی گفتند این پیروزی نیست. نگران بودند که چرا میخواهیم پیروز شویم و پیروزی را به آنها تقدیم کنیم!
غسان بن جدو: ایران. مشخص است که ایران همپیمان شماست و کمکتان میکند. و شما هم بارها گفتهاید. آیا در طول جنگ این مسئله رخ داد و تداوم پیدا کرد؟
سید حسن نصرالله: به یاد ندارم در میانهی جنگ سلاحی از ایران گرفتهباشیم. نیازی نداشتیم.
غسان بن جدو: نیازی نداشتید؟
سید حسن نصرالله: نه، نیازی نداشتیم. نهایتا نیاز داشتیم سوریه تأمین میکرد. به همین دلیل آنچه در میانهی جنگ از ایران میرسید منحصر میشد در به اصطلاح ملزومات پایداری. یعنی همان مسئلهی مهاجران، پناهندگان، مواد غذایی، اردوگاهها و آمادگی برای مرحلهی پس از جنگ. چون ما پیش از جنگ آماده بودیم. نیازی به چنین کانالی نداشتیم.
غسان بن جدو: حضرت سید، دربارهی مسائل سیاسی سخن خواهیم گفت ولی میخواهم به عنوان آخرین مسئله در بخش نظامی دربارهی برادرانی که در طول جنگ و در پیچ و خم تصویب قطعنامهی ۱۷۰۱ در کنار شما بودند صحبت کنیم. شما و همهی شورای مرکزی جلسه گذاشتید و وقتی هنوز قطعنامهی ۱۷۰۱ تصویب نشده بود دربارهی مسائل مربوط به استقرار ارتش و مسائل استراتژیک مهم دیگری تصمیم گرفتید. ولی حضرت سید به نظرم میرسد انگار وقتی قطعنامه تصویب شد برخی فرماندهان نظامیتان نزد شما آمدند و از شما درخواست کردند این قطعنامه را نپذیرید و به ما فرصت دهید تا بتوانیم نیروی نظامی اسرائیل را نابود کنیم. این فقط یک احتمال نیست. این مسئله از شما خواسته شده و شما نپذیرفتید. چرا نپذیرفتید؟
سید حسن نصرالله: در واقع این مسئله به شورا پیشنهاد نشد. پیش از اینکه برای تصمیمگیری سیاسی به آن دیدار بروم به بنده پیشنهاد شد. به واسطهی شرایط میدانی، ارزیابی برخی برادران این بود که اگر هنوز دو سه هفتهی دیگر وقت داشته باشیم این امکان وجود دارد که این نیروی زمینی که وارد جنوب شده و نیروهایی را که احتمال دارد به آنها بپیوندند نابود و خسارت بسیار زیادی به آنها وارد کنیم.
غسان بن جدو: چرا نپذیرفتید؟
سید حسن نصرالله: اولا این یک فرضیه بود. نیاز به بحث و بررسی دارد. البته دیدگاهی است که دلایل خود را دارد. ثانیا -که این مهمتر است. - کار تمام شده بود و همه چیز، راه حلهای سیاسی، مذاکرات و افقها به سمت پایان جنگ پیش میرفت. ثالثا -که این بسیار مهم است. - مسئلهی مردم. در هر صورت ما نمیخواستیم به ملت، کشور، مردم و عزیزانمان چیزی را تحمیل کنیم که تحملش را ندارند. این همیشه از اصول عملکرد مقاومت بوده است. نگاه کن، از ۸۲ همیشه مقاومت به این مسئله پایبند بوده. اگر به تاریخ عملیاتهای مقاومت نگاه کنی میبینی با این که میتوانستیم هر روز عملیات داشته باشیم و هر روز آر. پی. جی و کاتیوشا شلیک کنیم ولی این طور رفتار نکردیم. چرا این مسئله این قدر طولانی شده؟ چون تلاش میکنیم میان تحرکات نظامی که دشمن را کمخون میکند و توان مردم در ایستادگی و مسئولیتپذیری توازن برقرار کنیم. چون اینها مردم، ملت و عزیزان ما هستند. ما که میجنگیم اهل همین کشوریم. از بیرون کشور نیامدهایم. همیشه این تفاوت هست. کسی که از خارج میآید هر قدر هم محترم و خوب باشد همسر، فرزندان، پدر، مادر و خانوادهاش زیر بمباران و آوار و آوارهی خیابان و پارکها نشدهاند. مسئلهی مردم برای ما اصل است. نه این که مردم به ما فشار آوردهباشند. نه، شما در جنگ روحیه و موضع آنها را دیدی. بعضی رسانههای بیگانه دنبال کسی میگشتند که یک موضع منفی بگیرد.
غسان بن جدو: درست است.
سید حسن نصرالله: روحیه و ارادهی مردم عالی بود. ولی برای خود ما اهمیت داشت که وقتی به جایی رسیدیم که دشمن شکست خورد، تمام کنیم. اسمش را هر چه میخواهی بگذار. وینوگراد چند بار از کلمهی شکست استفاده کرد؟ همهش شکست… شکست… شکست… . این قطعی است. خب، لحظهای رسید که دشمن در تحقق همهی هدفهایش شکست خورد. و سازشی پیش روی ما بود که این نتیجه را در اختیار ما میگذاشت. چرا جنگ را تمام نکنم؟ میکنم.
غسان بن جدو: پس، مسئلهی مردم علت اصلی عدم پذیرش آن پیشنهاد بود؟
سید حسن نصرالله: بله، مسئلهای اصلی و جوهری بود.
غسان بن جدو: حضرت سید، با احترام و قدردانی کامل از جناب نبیه بری، چرا مسائل جنگ به جناب نبیه بری سپرده شد نه کس دیگری مثل جناب لحود که ایشان نیز همپیمان شما و رئیس جمهور بود؟ آیا دلیل آن این بود که [جناب نبیه بری] شیعه بود؟
سید حسن نصرالله: نگاه کن، طبیعتا در میانهی جنگ هیئتها میخواهند بروند مذاکره کنند. حکومت مذاکره میکند. معروف است بر اساس ساختار [سیاسی] لبنان ما سه رئیس داریم. [رئیس جمهور، رئیس کابینه، رئیس مجلس.] به یاد داری که دوران مسئولیت جناب لحود بسیار طولانی شده بود. و همه او را تحریم کرده بودند و بخش اعظمی از کشورهای جهان در مورد او موضع داشتند. همچنین بخشهایی از داخل لبنان وی را تحریم کرده بودند و مردم را بر علیه او تحریک میکردند. و البته این بخش از داخل لبنان اگر قرار بود از طریق جناب لحود حلی صورت بگیرد اجازه نمیدادند. قاعدتا بسیار منطقی است که فارغ از فرقه و شخصیت رئیس جمهور، او مذاکره کند. پس اولا جناب لحود رئیس جمهور بود، به لحاظ شخصیتی هم مخصوصا در حوزهی مقاومت صد در صد مورد اعتماد بود. بنده شهادت میدهم این مرد در طول جنگ نقش بسیار بزرگی بازی کرد و زحمتهای بسیاری را دربارهی کابینه متحمل شد. اصرار داشت که در همهی جلسات کابینه حاضر شود و ریاست جلسه را به عهده بگیرد تا اتفاقی نیافتد. میدانی در طول ۳۳ روز چه مسائل تلخی در کابینه به وجود آمد و شما در این برنامه برخی جزئیات را گفتی. ولی جناب لحود حاضر شد، دفاع کرد و زحمتهای بسیار زیاد و شدیدی را متحمل شد تا آنجا که متهم شد. بنده شهادت میدهم در دورهی ریاست جمهوری ایشان گویی خیال ما در مورد برخی مسائل راحت بود. یعنی گاهی موضعگیریهایی میکرد که وقتی بنده میشنیدم میگفتم جناب رئیس جمهور ما آنچنان هم که تعریف میکنی نیستیم! تا این حد. پس در این بخش به هیچ وجه مشکلی وجود نداشت. یعنی مشکل در مورد شخص جناب لحود یا هر رئیس جمهوری نبود. بلکه به این دلیل بود که جامعهی بین المللی که میخواست بیاید پای مذاکره ایشان را تحریم کرده بود. کسی با جناب لحود مذاکره نمیکرد. ما در هر صورت به مذاکره نیاز داشتیم. خب، ماند جناب بری و جناب سنیوره. به کدام اطمینان میکنی؟ قاعدتا بنده به جناب بری اعتماد میکنم. این هم ربطی به مسائل فرقهای ندارد. اگر امکان مذاکره برای جناب لحود وجود داشت قاعدتا ما و جناب بری امر را به ایشان واگذار میکردیم. ما پشتش میایستادیم و جناب بری هم کمکش میکرد. پس طبیعتا جناب بری مورد اعتماد قرار میگیرد. اولا ایشان از رهبران مقاومت و مقاومان بزرگ است. حزب الله و جنبش امل شاگردان یک مکتب هستند. مکتب حضرت امام موسی صدر (اعاده الله بخیر و رفیقیه) ضمن این که رئیس مجلس است، با تجربه است، جدیت ایشان، شجاعت ایشان و همهی ویژگیهای شناختهشدهی ایشان. نیازی نمیبینم تکرار کنم، جناب بری نیازی به این تعریفها ندارد. سرنوشت و خون ما در این کشور مشترک است. البته بنده مسئله را به نخست وزیر واگذار نکردم. با کمال صراحت به این دلیل که نخست وزیر در مورد این پرونده مورد اعتماد نبود.
غسان بن جدو: از همان ابتدا؟
سید حسن نصرالله: از همان ابتدا تا آخر مورد اعتماد نبود. متاسفانه، متاسفانه برادر غسان، نبرد سیاسی و نبرد مذاکره پیش از این که با آمریکاییها، فرانسویها، بریتانیاییها و شورای امنیت باشد با نخستوزیر پیشین و گروه سیاسیاش بود. متأسفانه این طور بود و شما هم جزئیاتش را یادآوری کردید.
غسان بن جدو: اگر اجازه دهید پس از میانبرنامه دربارهی این موضوع صحبت کنیم.
سید حسن نصرالله: اگر افسارمان را دست آنها داده بودیم کارمان زار بود. خیلی خلاصهاش این است.
غسان بن جدو: در آن جنگ؟
سید حسن نصرالله: بله. حالا به این مسئله خواهیم پرداخت. کمی باید جزئیات را توضیح دهیم.
غسان بن جدو: در هر صورت جناب بری اگر شیعه باشد یا بودایی صلاحیتها و تواناییهایی دارد که وی را شایستهی مدیریت نبردهای سیاسی میکند. جا دارد که پس از میانبرنامه در این باره صحبت کنیم. نه فقط با این رویکرد که یک همپیمان شیعه است چون در این صورت مسئله رنگ مذهبی به خود میگیرد.
سید حسن نصرالله: مثلا -با صراحت بگویم. - اگر نخستوزیر دکتر سلیم حص بود بنده به وی -در این حرف احساسم هم نقش دارد، نه فقط عقلم. دارم با عقل و احساسم صحبت میکنم. - دربارهی خونها، اموال، نوامیس، مقاومت و قضیهمان به او اعتماد میکردیم. اگر نخستوزیر جناب عمر کرامی بود مثل جناب حص به او اعتماد میکردم. ولی جناب سنیوره نه. با کمال صراحت. پس مسئله، مسئلهی شیعه و سنی نیست. مسئلهی مواضع، موقعیت و خط سیاسی است.
غسان بن جدو: به این مسائل و تغییر دیدگاهها خواهیم پرداخت. ولی با اجازهی شما پس از این میانبرنامه. بینندگان گرامی با ما باشید با آخرین بخش از این مصاحبهی ویژه با سید حسن نصرالله.
[بخش سوم]
غسان بن جدو: بینندگان گرامی خوش آمدید. حضرت سید ببخشید در این مصاحبه خیلی وقتتان را گرفتیم. پیش از میانبرنامه دربارهی کسانی که شریک محسوب میشدند صحبت کردیم. به عبارتی آنان که اعلام کردند که همراه شما هستند. جناب امیل لحود، جناب سلیم حص، جناب نبیه بری، رؤسا و نمایندگان، سلیمان فرنجیه و دیگر سران. مرحوم فتحی یکن (رحمه الله)، طلال ارسلان، عبدالرحیم رعد، اسامه سعد و همه… تا کسی از دستمان دلخور نشود. ولی هنگام وقوع جنگ سی و سه روزه بیش از شش ماه از امضای تفاهمنامه میان شما و ژنرال میشل عون نمیگذشت. با صراحت و برای ثبت در تاریخ بفرمایید آیا آن موضع ژنرال عون و حمایت بیدریغش شما را غافلگیر کرد؟
سید حسن نصرالله: بنده شخصا غافلگیر نشدم. چون وقتی در فوریه، پیش از جنگ، برای اولین بار با ژنرال عون در کلیسای مار مخایل دیدار کردم. در حالی که فقط ما دو نفر بودیم نظرش را به وضوح شنیدم. همچنین پس از آن وقتی در مذاکرات ملی بارها همدیگر را چه در نشستهای اصلی و چه دیدارهای حاشیهای دیدیم. انسان به سادگی میتواند بفهمد ژنرال عون تعارف نمیکند. یکی از ویژگیهای ایشان شفافیت در نگاه و شفافیت در اعلام آن است. یعنی هر چه در دل دارد را برایت روایت میکند. خب، این نکتهی اول. پس، پیش از جنگ در صحبتهایمان دربارهی مواضعش، نگاهش به مقاومت، نبرد با دشمن اسرائیلی و دفاع از لبنان صحبت کرده بودیم. در حالی که ایشان فرمانده سابق ارتش بوده و از معادلات و استراتژیهای نظامی خبر دارد و معنای ارتش نظامی و مقاومت مردمی و همهی جزئیاتی را که بعدها دربارهی آن صحبت کرد میداند. این مرد نگاه بسیار شفافی داشت. در این مسئلهی استراتژیک -که بعدها میگوید من در زمینهی استراتژیک انتخابم را قطعی کردهام. - انتخابهایش را قطعی کرده بود. خب، این در زمینهی زمینهها. اما در مورد شخصیت این فرد: این فرد از کسانی است که وقتی موضعی میگیرد تا آخر میایستد و این دربارهی او معروف است. در آن موقعیت او موضع گرفته بود و انتخابش را کرده بود. به خاطر همین میگوید این نگاه و انتخاب استراتژیک من است. این که در مسائل داخلی با شما توافق یا اختلاف دارم بحث دیگری است. به همین خاطر بنده غافلگیر نشدم. بنده معتقدم موضعگیری ایشان یک موضعگیری تاریخی بود. یک بار بنده گفتم این یک موضعگیری اخلاقی بود. برخی اهالی سیاست فکر کردند بنده دارم از ارزش آن میکاهم. نه، موضعگیری اخلاقی یعنی فراسیاسی. وقتی شما موضعی اخلاقی و بشری میگیرید یعنی دارید موضعی فراسیاسی میگیرید. ایشان انتخابهایش را قطعی کرده بود.
غسان بن جدو: و امروز میگویید موضعگیری تاریخی…
سید حسن نصرالله: قاعدتا. بنده به یاد دارم همان روزها یکی از نوابغ ۱۴ مارس گفته بود به زودی -چون قاعدتا آنها دل بسته بودند حال که آمریکا، غرب، عرب و همهی جهان آمدهاند حزب الله را نابود کنند حزب الله نابود خواهد شد. ولی ژنرال عون در آن موقعیت همراهی با مقاومت را برگزیده بود. - جنگ تمام خواهد شد و سراغ ژنرال عون را باید در فلان بیمارستان روانی فرانسه بگیرید. کسی که این حرف را زده بود در لبنان شناختهشده است. این مرد چنین موضعی اتخاذ کرده بود. به همین دلیل بنده در مناسبتهای مختلف همیشه از وی تشکر میکردم. حتی در آخرین دیدارمان که دوباره از او تشکر کردم گفت نه، این موضع، عقیده و انتخاب استراتژیک من بود و نیازی به تشکر نیست. گفتم در ارزشهای ما هست که «من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق». پس در همین زمینه از ژنرال عون و همهی کسانی که نام بردید، احزاب، نیروها و شخصیتهای لبنانی و غیر لبنانی که در کنار مقاومت ایستادند تشکر و قدردانی میکنیم. اصلا عدهای از آنها بخشی از نبرد بودند. گویی داریم از خودمان تشکر میکنیم. از همه تشکر میکنیم. بنده از ورود به نامها پرهیز میکنم چون میترسم چند نفر را نام ببرم و بسیاری را فراموش کنم.
غسان بن جدو: حضرت سید، من نمیخواهم نقش وکیل مدافع شیطان را برای بازیهای رسانهای بازی کنم. اما یک سؤال ساده و دو دو تا چهار تا. دقایقی قبل صحبتی کردید و بهانه را در اختیار جناب فؤاد سنیوره گذاشتید. چرا؟
سید حسن نصرالله: بنده اصرار دارم پاسخهایم طولانی نباشد ولی اجازه بده اینجا کمی توضیح بدهم.
غسان بن جدو: بفرمایید.
سید حسن نصرالله: از سال ۲۰۰۵ و شهادت جناب حریری تا پیش از جنگ، در برههی شکلگیری این شرایط سیاسی جدید در کشور، همهی تمرکز روی مسئلهی سلاح مقاومت بود. و سلاح مقاومت یعنی مقاومت. مقاومت بدون سلاح یعنی چه؟ یعنی سخنرانی کنم، قصیده بسرایم و موضع سیاسی بگیرم؟ از این لحاظ عرب ۶۵ سال است در زمینهی سیاست، رسانه، شعر و… مقاومند.
غسان بن جدو: البته قاعدتا با حفظ احترام رسانههای مقاومت.
سید حسن نصرالله: این رسانهها بخشی از مقاومت هستند ولی نوک پیکان حمله همان سلاح است. پس همهی فشار روی مقاومت بود. وقتی رفتند سراغ گفت و گو، جناب بری گفت و گوهای ملی به راه انداخت، بر این اساس پای میز مذاکره حاضر شدند که چگونه میتوانیم مسئلهی سلاح مقاومت را حل کنیم؟ بنده در ماه رمضان گفتم: هدف نیروهای ۱۴ مارس از روز اول تا امروز به هیچ وجه حفاظت از لبنان و دفاع و تدوین استراتژی دفاع ملی نبوده. هدفشان -به قول معروف- این بوده که سلاحتان را به ما بدهید و بعد هر کار میخواهید بکنید. به همین سادگی. سلاح مقاومت را به ما بدهید. بعد هم خواستید بدهید به ارتش لبنان یا بریزید در دریا. البته دغدغهشان تجهیز ارتش نبوده. اگر شما بگویید تصمیم گرفتهام این سلاح را به دریا بریزم، آن را معدوم کنم یا به همان کسی که به ما داده برش گردانم میگویند اشکالی ندارد. دغدغهشان این است که چطور از این مقاومت خلاص شوند. قاعدتا این حرف بر اساس اطلاعات، معلومات، بحثها، گفت و گوها و مواضع علنی است. بنده بر اساس اطلاعات خاص صحبت نمیکنم. پس در گفت و گوهای ملی تمام تلاش در این جهت بود. جنگ شروع شد. دربارهی موضعشان در جنگ صحبت کردی و نیازی نمیبینم تکرار کنم. همهی لبنانیان و عربهایی که حوادث جنگ را دنبال میکردند از موضع سیاسی، رسانهای، رفتارهایشان و… خبر دارند. خب، ما به دولت دسترسی داشتیم و با نیروهای سیاسی کاری نداشتیم. بگذار هر چه میخواهند بگویند و هر چه میخواهند تهمت بزنند. آن روز گفتند ما به خاطر پروندهی هستهای ایران یا نجات سوریه از دادگاه بین المللی جنگ راه انداختهایم. حرفهای بیخود و سخیف. ولی به ما چه ربطی داشت؟ وقتمان را سر آنها هدر نمیدادیم. ولی دولت نه، دولت طرف تصمیمگیر است. ما در آن دولت که جناب فؤاد سنیوره نخستوزیر آن بود حضور داشتیم. ائتلافی چهارجانبه و توافقات و تعهداتی وجود داشت که البته از جانب دیگران به آنها وفا نشد. ولی ما پذیرفتیم که وارد این دولت شویم و در آن شراکت داشته باشیم. از یک سوم ضامن هم برخوردار نبودیم. هر تصمیمی میخواستند میگرفتند! خب، از ابتدای جنگ، گروه سیاسی مقابل یعنی نخست وزیر، گردانندگانش و گردانندگان گردانندگانش هدفهای دیگران را به اجرا گذاشتند. یعنی از همان ابتدا، روز دوم یا سوم جنگ، در هنگامهای که ساختمانها دارند فرو میریزند، یک میلیون نفر آواره شدهاند و اسرائیل از در هم کوبیدن و در تنگنا گذاشتن و… صحبت میکند تماسی از سوی این گروه با ما برقرار میشود -میبخشیدم نمیخواهم اسامی را تکرار کنم. - که اگر خواستار پایان جنگ هستید باید موارد زیر را بپذیرید. آنها مجری بودند، واسطه نبودند! داشتند به ما فشار میآوردند که اگر نپذیرید کشور نابود خواهد شد، مسئولیت ویرانی کشور با شماست، برای این نبرد پیروزی متصور نیست و… خب حالا باید چه چیزی را بپذیریم!؟ یک: خلع سلاح مقاومت. دو: پذیرش حضور نیروهای چند ملیتی -نه نیروهای سازمان ملل- در جنوب، تمامی مرزهای فلسطین اشغالی و سوریه و فرودگاه و بندر -یعنی ورودیهای حساس که تضمینی باشد که در آینده سلاح و… وارد نشود. - سه: تسلیم دو اسیر! البته بعد در زمینهی تسلیم دو اسیر کمی کوتاه آمدند و گفتند تسلیم آنها به دولت لبنان. اگر آنها را به دولت لبنان تسلیم کرده بودیم دو ساعت هم دستشان نمیماند.
غسان بن جدو: بعد گفتند یک اسیر.
سید حسن نصرالله: خب، از آنجا شروع کردند. گفتیم نه و جنگ ادامه پیدا کرد. مشخص بود که دورنمای جنگ نابودی حزب الله است. یعنی وقتی دربارهی هدفهای جنگ صحبت میکنی -این طور نیست که من اطلاعات بیاورم. در تلویزیونها و اسناد موجود است و شما آن را مستند کردید. - از اولمرت به پایین، همه و در کتاب خاطرات جرج بوش آمده «در هم کوبیدن» حزب الله. یکی از سران میهندوست لبنان با عربستان تماس میگیرد و خواستار دخالت ملک میشود. ملک نبوده، این واسط با امیر نایف که در زمان جنگ وزیر کشور بوده و یک شخصیت محوری است صحبت میکند. امیر نایف به آن دولتمرد لبنانی میگوید دنبال راه حل نباشید. جهان و منطقه تصمیم گرفتهاند حزب الله را نابود کنند. عبارت را ببینید. یک عبارت است. وقتی هیئت عربی برای مذاکره به نیویورک رفتند و با جان بولتون دیدار کردند، او نیز به ایشان اعلام کرد این جنگ جز با نابودی یا خلع سلاح حزب الله پایان نمییابد. جناب غسان، این گروه سیاسی به دنبال این اهداف بود. بنده به آنها ظلم و آنها را متهم نمیکنم. واقعیت این را میگوید. خب، جنگ را ادامه دادیم. این بار این اسرائیل بود که از هدفهایش کوتاه آمد، کوتاه آمد، کوتاه آمد و کوتاه آمد تا وقتی دیگر سخنی از در هم کوبیدن و نابود کردن حزب الله نبود. تا این که در پایان جنگ کار به جایی رسید که از ۱۵.۰۰۰ سرباز یونیفلی که میخواستند بفرستند به ۲.۰۰۰ راضی شدند. میخواستند حزب الله را از جنوب لیطانی اخراج کنند، گفتند بگذار بماند. میخواستند حزب الله را خلع سلاح کنند، گفتند بگذار مسلح باشد. اسرائیل تا این حد کوتاه آمد. در مسئلهی دو اسیر هم گفتند میرویم سراغ مذاکره. یعنی در واقع اسرائیل چند مرحله کوتاه آمد ولی آنها نیامدند! حالا ببین درد ما کجاست. همهی روزهای جنگ به لحاظ عملکرد دولت و بحثها و جدلهایش روزهای تلخی بود. حتی یک لحظه هم احساس نکردیم که نخست وزیر یا آن گروه سیاسی حتی به لحاظ بشری با ما همدردی میکنند. نه همدردی بشردوستانه، نه همدردی اخلاقی، چه برسد به سیاست. در زمینهی سیاست که کاملا در جای دیگری بودند. پروژهشان چیز دیگری بود. وقتی ما از جنگ صحبت میکردیم آنها از گسترش تسلط حکومت بر تمام اراضی لبنان سخن میگفتند! خب چه کسی جلوتان را برای تسلط بر تمام اراضی لبنان گرفته!؟ به ادبیات جناب سنیوره در جنگ نگاه کنید. خب، رسیدیم به پایان جنگ. جنگ میخواست تمام شود. همه چیز تمام شده بود. مسئلهی ۱۷۰۱ با مذاکرات خارجی هیئت عربی و ارتباطات داخلی جناب نبیه تقریبا سامان پیدا کرده بود. جناب بری با جناب سنیوره صحبت میکند و در حضور جناب لحود در دولت بحثهایی میشود. خب، نهایتا چه کسی حل مسئله را به تأخیر انداخت؟ او. جناب سوریه در دولت، در کابینه، نمیخواست پاسخ رسمی لبنان را -ما در مورد ۱۷۰۱ سکوت کردیم. اگر شایعهای هست که ما آن را پذیرفتیم، این طور نیست. در آخرین سخنرانیام پیش از پایان جنگ شفاف بودم. برادرانمان در پارلمان هم نوشتند سکوت. ولی ما نمیخواستیم مشکل ایجاد کنیم. گفتیم اشکالی ندارد. با این که قطعنامه ظالمانه و علیه ماست ولی در هر صورت شکست هدفهای جنگ را ثابت میکند پس اشکال ندارد. - سازمان ملل بدهد که ما ۱۷۰۱ را پذیرفتیم تا زمان اجرای آن مشخص شود. چرا ۲، ۳ روز معطل ماندیم؟ ۲، ۳ روز تأخیر کابینه یعنی چه؟ یعنی بمباران، پروازهای جنگی، شهدا، آوارگان و نابودی ساختمانها. ولی هیچ کدام از اینها برای آن گروه سیاسی هیچ ارزشی نداشت. تمام فشار روی این بود که نه، ما نمیتوانیم با قطعنامه موافقت و پاسخ را به سازمان ملل ابلاغ کنیم مگر این که حزب الله متعهد شود که سلاح مقاومت در جنوب لیطانی حضور نداشته باشد. و اگر سلاحی باقی بماند ارتش لبنان و یونیفل حق دارند وارد عمل شوند و سلاح را مصادره کنند. آن هم نه فقط در مکانهای عمومی بلکه درون خانهها! برادر، آمریکاییها دیگر خواستار چنین چیزی نبودند -بگذار امروز با صراحت صحبت کنیم. -، اروپاییان نمیخواستند، اسرائیل کار را تمام شده میدانست -ان شاءالله جزئیاتش را خواهیم گفت که اسرائیل عجله داشت میخواست جنگ را تمام کند. - ولی نخستوزیر سابق و گروهش -نه فقط خودش- که در اکثریت بودند میگفتند نه، ما تعهد میخواهیم! درست نبود ما تعهد بدهیم چون ما برای ادامهی جنگ آمادگی داشتیم. ما هم گفتیم چنین تعهدی نمیدهیم. و آن روز برخوردهای بسیار شدیدی داخل کابینه با جناب لحود و جناب نبیه بری رخ داد. یعنی ممکن بود کار به ایجاد انفجار داخلی بکشد. مبالغه نمیکنم. به چنین لحظههایی رسیدیم. چون احساس میکردیم کسی هست که نه تنها به فرماندهان ارتش دستور میدهد در ایست بازرسی اگر کامیونی سلاح یا مهمات برای مقاومت در جنوب حمل میکرد متوقف و مصادرهاش کنید -که در جنگ با دستور جناب سنیوره چنین چیزی رخ داد. - بلکه حاضر است جنگ را ۱، ۲، ۳ روز ادامه بدهد تا زیر فشار بمباران اسرائیل، این جنایتهایی که بخشی از آن در روزهای آخر رخ داد و آوارگان از تو برای عقبنشینی سلاح مقاومت از جنوب لیطانی تعهد بگیرد! خب شما بودید چه رفتاری میکردید؟ نهایتا ما تعهد دادیم تظاهرات مسلحانه صورت نگیرد، ارتش و ۱۵.۰۰۰ یونیفل در مرز حاضر شوند و سلاحها پنهان باشند. حزب الله و دیگر مقاومان اهالی جنوب و اهالی روستاها هستند. خب، به کجا عقب نشینی کنند!؟ ولی نه، نپذیرفتیم کسی وارد عمل شود. نه، این سلاح به اعتقاد ما مشروع و حق ماست. کسی میخواهد اعتقاد نداشته باشد به خودش مربوط است. میخواهیم از روستاها، خاک و خانههایمان دفاع کنیم. نمیخواهید بپذیرید نپذیرید. ما جنگ را ادامه میدهیم. نهایتا این طور حل شد.
غسان بن جدو: از داخل یا از خارج؟
سید حسن نصرالله: نه، این طور حل شد که وضع موجود را پذیرفتند. چون فهمیدند محال است. این فقط موضع ما هم نبود. ما، جناب بری و جناب لحود در داخل و در خارج حکومت هم کسانی مانند ژنرال عون، سلیمان فرنجیه، سلیمان بیک و… که در دستگاههای اجرایی نبودند. آیا دیگران چنین راه حلی را میپذیرفتند؟ مردم، ملت، شهدا و مردمی که بیخانمان شده بودند میپذیرفتند جنگ این طور پایان یابد؟ آن هم چه، چه کسی این طور میخواهد؟ آمریکا و اسرائیل این را نمیخواهند. گروه جناب فؤال سنیوره این را میخواهد! من باید به آنها تعهد میدادم!؟ حزب الله باید چنین تعهدی میداد!؟ هیچ کس چنین تعهدی نمیداد! جناب غسان، این بود ماجرای ۳۳ روز. میگویی من باید به آنها اعتماد میکردم؟ خب، پس از جنگ در ۵ سپتامبر ۲۰۰۸ چه رخ داد؟ در وینوگراد برایشان مشخص شد مهمترین، مهمترین و مهمترین نکتهی قوت حزب الله مسئلهی فرماندهی، تسلط و ارتباطات بود. اما آیا این دولت سنیوره نبود که تصمیم گرفت مهمترین سلاح مقاومت را که موجب پیروزی در جنگ ۳۳ روزه شد هدف قرار دهد؟ آن دولت چنین تصمیمی گرفت. واقعیت این است. بر اساس اطلاعات سیاسی مشکل از آنها بود.
غسان بن جدو: مشکل با شخص ایشان بود؟
سید حسن نصرالله: نه، با گروه سیاسیاش.
غسان بن جدو: فقط گروه سیاسی داخلی ایشان یا حامیان خارجیشان؟
سید حسن نصرالله: نه، حامیانشان. به همین خاطر گفتم پشتیبانانش و پشتیبانان پشتیبانانش.
غسان بن جدو: در جهان عرب و همهی دنیا؟
سید حسن نصرالله: طبعا حامیانشان در جهان عرب و… . تصمیمی بین المللی، عربی و منطقهای -با حضور کشورهای منطقه، مصر و نظام حسنی مبارک و عربستان سعودی و… اگر بخواهی همه را نام میبرم. مشکلی ندارم! - وجود داشت.
غسان بن جدو: بفرمایید نام ببرید…
سید حسن نصرالله: نه، همین مقدارش هم بس است! مهمترینش همینها بودند. برخی کشورهای عربی در این جنگ دست داشتند. و این گروه سیاسی تلاش کرد از این جنگ -نه به خاطر مردم، اهالی جنوب، اهالی بقاع، مقاومت، حاکمیت، مزارع شبعا و اسیران… که این چیزها اصلا برای این گروه اهمیتی ندارد. - برای خاتمهی مسئلهی مقاومت و سلاح آن استفاده کند. به همین خاطر پس از جنگ ادامه دادند. یعنی این پروژه ادامه دارد و همان گروه همچنان تا این لحظه در حال ادامه هستند.
غسان بن جدو: همان گروه؟
سید حسن نصرالله: همان گروه، همان تفکر، همان زمینهها و همان رویکردها.
غسان بن جدو: در داخل و خارج؟
سید حسن نصرالله: بله، بله.
غسان بن جدو: همان کشورهایی که نام بردید؟
سید حسن نصرالله: شدیدتر از قبل.
غسان بن جدو: ببخشید، شدیدتر یعنی چه؟
سید حسن نصرالله: شدیدتر یعنی امروز از همه چیز استفاده میکنند. یعنی در گذشته، در جنگ سی و سه روزه، شاید کسی سراغ ادبیات مذهبی نمیرفت. ولی امروز در جنگ علیه مقاومت هیچ امر حرامی وجود ندارد. هیچ امر حرامی به لحاظ امنیتی، سیاسی، رسانهای، مالی، اقتصادی و اجتماعی وجود ندارد. در هر صورت اینها در معرض دید است. بنده به همین مقدار بسنده میکنم چون شما در برنامهها با جزئیات توضیح دادید در کابینه چه رخ داد. بنده فقط کلیت ماجرا را عرض کردم. حتی بنده به یاد دارم روزهای آخر هیئت عربی که به نیویورک رفته بودند با جناب بری تماس گرفته بودند که شما دارید چه کار میکنید؟ ما کارمان اینجا تمام شده. یعنی مشکل اینجا در لبنان بود نه در سازمان ملل. واقعیت این است.
غسان بن جدو: دربارهی هیئت عربی. به نظر میرسید وقتی این هیئت به نیویورک رفته بودند آمریکاییها و اسرائیلیها حتی حاضر نبودند وارد مذاکره شوند. ناگهان طرف اسرائیلی نزد حمد بن جاسم جابر آل ثانی میآید و میگوید ما همهی شرایط را میپذیریم. و او و مردم نمیفهمند راز این ماجرا چه بوده؟ حضرت سید، رازش چه بود که اسرائیل این را میپذیرد و با اصرار برای قطعنامهی آتش بس به سر و سینه میزند؟
سید حسن نصرالله: البته میان ما و شیخ حمد به واسطهی مسائل منطقه و سوریه مشکل وجود دارد. ولی بدون شک عملکرد آنها در آن دوره، در جنگ سی و سه روزه، در سازمان ملل خوب بود. ما بعد به اختلاف خوردیم و به یکدیگر حمله میکنیم ولی آنجا که درست است میگوییم درست است. امروز برخی از مردم به ما انتقاد میکنند که مگر شما نبودید که میگفتید «قطر متشکریم.» بله، گفتیم. قطر ایستاد، [حمد] به ضاحیه آمد، ساخت و کمک کرد. ولی بعد بنده مثلا دربارهی موضعشان دربارهی منطقه نگفتم «قطر متشکریم.» -کلی بگوییم و فقط در مورد سوریه صحبت نکنیم. -. این داخل پرانتز.
حالا بگذارید بنده این قصه را تعریف کنم و پاسخت را در قالب قصه بدهم. کمی پس از جنگ ایشان از ما درخواست دیدار کرد. بنده و شیخ حمد بن جاسم دیدار کردیم. همین که نشست گفت من از همان روزهای مذاکرات نیویورک تصمیم گرفتم یک وقت از شما بگیرم تا یک سؤال بپرسم. بگذار سؤالم را بپرسم بعد برویم سراغ ادامهی جلسه. گفتم بفرما، هر چه دوست داری بپرس. مهمان منی، حق داری! گفت ماجرایی برایت تعریف میکنم بعد تو جوابم را بده. وقتی به نیویورک رفتیم من بودم و عمر موسی -با حفظ القاب- و… . در بدو ورود جان بولتون به استقبال ما آمد. گفت آمدهاید چه کار کنید؟ -میدانی، همنشینی دارند و دوست هستند. - گفتیم ما نمایندگان اتحادیهی عرب هستیم و ببینیم چطور میشود جنگ را تمام کرد. اینها همه روایت شیخ حمد است. جان بولتون میگوید بروید هوا بخورید، تابستان است، چرا وقتتان را هدر میدهید؟ دو راه حل وجود دارد. یا حزب الله نابود میشود یا میپذیرد سلاحش را تسلیم کند. دنبال چیزی غیر از این دو گزینه نباشید. گفتیم خیلی خب، حالا ببینیم چه میشود. میخواهیم تلاش خودمان را بکنیم، مذاکره کنیم، بحث کنیم. گفت وارد بحث شدیم. البته اسرائیل کوتاه آمده بود ولی در دو موضع همچنان پابرجا بود. مثلا یکی از آنها این بود که حزب الله لبنان خلع سلاح نشود ولی سلاحش در جنوب لیطانی حضور نداشته باشد. یا این که من خواستار ۱۵.۰۰۰ سرباز یونیفل هستم که باید اول آنها وارد لبنان شوند سپس من از مکانهایی که پیشروی کردهام عقبنشینی کنم و شهرنشینان هم نباید پیش از رسیدن ۵۰.۰۰۰ نیروی یونیفل و عقبنشینی اسرائیل به شهرها و روستاهایشان برگردند. خب، ادامه میدهم. از کجا میخواهیم ۱۵.۰۰۰ نیروی یونیفل بیاوریم!؟ رفتند از کشورهایی که آمادهی مشارکت بودند پرسیدند ۴، ۵ ماه وقت میخواستند. یعنی باید چه میکردیم؟ آتشبس، خلع سلاح جنوب لیطانی، اینها مربوط به روزهای آخر است، ها. - سپس انتظار برای ۱۵.۰۰۰ سرباز یونیفل که به جنوب بروند و مردم همچنان چند ماه آواره باشند تا یونیفل به اسرائیل برسد و اسرائیل عقبنشینی کند. قاعدتا وقتی هر کدام از این مسئلهها به ما پیشنهاد میشد میگفتیم نه. نه، به هیچ وجه. شاهد اینجاست. میگوید یک شب جلسه بسیار سنگین بود و آنان بر ۱۵.۰۰۰ نیرو اصرار داشتند. ما خسته شدیم ولی کم کم مشخص شد کجاها مشکل هست و کجاها قابل حل است. میگفت من به سفارت قطر برگشتم تا بخوابم. میخواستم استراحت کنم. نیم ساعتی که گذشت گفتند نمایندهی اسرائیل در شورای امنیت میخواهد نزد شما بیاید و با شما صحبت کند. گفتم، بیاید. آمد. -بر اساس روابط معمولیشان. - نمایندهی اسرائیل آمد و گفت شیخ حمد به کمک شما نیاز داریم. میخواهیم الآن در شورای امنیت جلسهای تشکیل دهیم و جنگ را تمام کنیم. به او میگوید شوخی میکنی!؟ مرا مسخره کردی!؟ دقیقا همین طور میگوید. من داشتم استراحت میکردم شما تماس گرفتهاید مزاحم شدهاید… . میگوید نه، دارم جدی صحبت میکنم. خب چه شده؟ میگوید نمیدانم. از کابینه با ما تماس گرفتهاند گفتهاند ما با هر قیمتی خواستار آتشبس هستیم. بروید تصویب کنید. آمریکاییها در جریانند؟ بله در جریانند. گفتم خب پس بگذار لباس بپوشم. رفتیم شورای امنیت. دیدم جان بولتون دم در منتظر من است. مرا کنار کشید و گفت شیخ حمد به کمکت نیاز داریم میخواهیم جنگ را تمام کنیم. این بخشش بسیار مهم است. حمد میگوید مگر حزب الله نابود شده؟ میگوید نه. میپرسد پذیرفتهاند سلاحشان را تسلیم کنند؟ میگوید نه. این حرفها را بر مبنای حرف اول میزند. خب، پس ماجرا چیست؟ جان بولتون میگوید باور کن نمیدانم. فقط میدانم اولمرت با جرج بوش صحبت کرده و گفته جنگ را برای ما تمام کنید. حالا میخواهیم ببینیم چطور باید مسئله را حل کنیم. میگوید وارد جلسه شدیم. خلع سلاح جنوب لیطانی مطرح شد گفتند نه، مشکلی نیست، بماند. سپس ۱۵.۰۰۰ نیروی یونیفل، چهار پنج ماه وقت میخواهیم، گفتند نه، همین ۲.۰۰۰ کافی است. گفتند وقت را مشخص کنید که ما عقبنشینی کنیم. اسیران چه!؟ تبادل میکنیم، مذاکره میکنیم. گفت من حیران مانده بودم که مگر ما تا پیش از این داشتیم برای چه بحث میکردیم و خودمان را میکشتیم…!؟ گفتم حتما اتفاقی افتاده. از همان روز نیت کردم بیایم پیشت بپرسم ماجرای آن شبها چه بود؟ جناب غسان، یک فروپاشی در مذاکرات سیاسی رخ داده بود. گفتم نمیدانم دقیقا منظورت چه شبی است ولی پاسخ من این است -همین جوابی که الآن برای شما و بینندگان گرامی نقل میکنم. - در روزهای آخر جنگ -در خاطرات جرج بوش چه میگوید؟ میگوید جلسه گذاشتیم که جنگ را ادامه بدهیم یا نه؟ کاندولیزا رایس -رفیق خاورمیانهی جدید- چه گفت؟ گفت باید جنگ را تمام کنیم. - برخی فرماندهان جنگ میگویند اگر جنگ ادامه پیدا کند اسرائیل فرو میپاشد. این حرف بنده نیست. ولی آنچه بنده با چشم خودم دیدم و با گوش خودم شنیدم چه بود؟ آنچه در این ۳۳ روزه متراکم شده بود، نه یک شب خاص. اگرچه به لحاظ کمی و کیفی در شبهای آخر پیشرفت صورت گرفت. اسرائیل وقتی وارد جنگ شده بود. بانک اهداف نیروی هوایی تمام شده بود. اهداف را ۱، ۲ و ۳ بار زده بود ولی نتوانسته بود جنگ را تمام کند. نتوانسته بود شلیک موشکها را پایان ببخشد و نتوانسته بود فرماندهان بزرگ و اصلی و حتی فرماندهان میانی را بکشد. مقاومت همچنان ادامه داشت. از طریق شنود و فعالیتهای میدانی میفهمید که مقاومت هنوز فعال، با نشاط و شورمند است. پس نیروی هوایی بیفایده بود. نیروی دریایی وقتی ساعر ۵ زده شد از معادله خارج شد. نیروی زمینی که با نیروهای ویژه وارد شده بود با نبردهای بسیار شدیدی مواجه بود. تانکهای نیروی زمینی زده شده بود. هلیکوپترها نمیتوانستند در روز رفت و آمد کنند پس نمیتوانستند نیرو جا به جا کنند. هواپیمای جنگی که نمیتواند نیرو جا به جا کند، میتواند هدفها را بزند، ولی اگر بخواهد نیرو جا به جا کند یا پشتیبانی لجستیک داشته باشد باید بتواند به هلیکوپتر تکیه کند. ما در روز هلیکوپترهایشان را زده بودیم و فقط شب برایشان مانده بود. خب، در روزهای آخر اسرائیل هر چه را در توان داشت به کار بست. بعضی میگویند مشکل ناتوانی، معایب و ناکامی اسرائیل بوده. وینوگراد چنین عقیدهای ندارد. میگوید ما در همهی جنگهایمان با عربها معایب و حتی معایب خطرناک داشتیم ولی پیروز شدیم. مشکلی که در این جنگ پیش آمد در نتیجهی معایب طرف اسرائیلی نبود، طرف مقابل بود که میرزمید. خب، دیگر چه راهی داشت؟ تنها راهی که داشت این بود که با تانکهای تیپهای زرهیاش به طور گسترده وارد لبنان شود. ولی تانکها هم در قتلهگاههای مشهور تانک زده شد. دیگر تنها راهش این بود که نیروها را شبها با هلیکوپتر تا پشت خطها ببرد تا خط را بشکند و از پشت شما را بزند. مقداری نیرو منتقل کردند و فرضشان در روزهای ابتدایی ایام آخر این بود که مقاومت نمیتواند هلیکوپتری را که شب تردد میکند بزند. ولی روز میزند. یعنی مقاومت در زدن هلیکوپترها در شب ضعف یا نقصی دارد. در روزهای آخر به جا به جایی نیروها به پشت جبههها متوسل شدند. آنها میخواستند به رود لیطانی برسند. تلاشی که برای رسیدن به غندوریه کردند هم به همین خاطر بود. میخواستند بگویند ما به لیطانی رسیدهایم و راه را به تمام نیروهای مقاومت در جنوب لیطانی بستهایم. این طور میخواستند در جنگ یک تحول بزرگ، شگرف و خطرناک به وجود بیاورند. خب، در ابتدای انتقال نیروها اسرائیل فرض میکرد مقاومت نمیتواند هلیکوپتر را در شب بزند. ولی در روزهای آخر مقاومت یک هلیکوپتر بسیار پیشرفته را در دشت مریمین در نزدیکی یاطر سرنگون کرد. آن روز گفته شد این هلیکوپتر حامل ۵ افسر بوده است که چند نفر از آنها از فرماندهان عملیاتی بودند که میخواستند اجرا کنند. خب چه بر سر اسرائیل آمد؟ تانکها را وارد میکرد با کورنت زده میشد. با هلیکوپتر نیرو میفرستاد در شب هم سرنگونش میکردند. دیگر جا به جایی نیرو صورت نمیگرفت. فرستادن نیرو خطرناک بود، تخلیه نیرو خطرناک بود. هیچ راهی نداشت. وقتی به جایی رسید که هیچ راهی نداشت جنگ را تمام کرد. چون جنگ دیگر افقی نداشت جز خسارتهای بیشتر برای اسرائیل در زمینهی سربازان، افسران -چون بیشترین نیروها در روزهای آخر به هلاکت رسیدند. -، تانکها، هلیکوپترها و در عین حال جبههی داخلی نیز با موشکباران مداوم و مستمر مقاومت مواجه بود. اسرائیل دیگر هیچ کار نمیتوانست بکند. به همین خاطر بنده معتقدم -این جوابی است که به او دادم. - دلیلش این تراکم بود ولی انچه معادله را تغییر داد آخرین تحول ویژه و کیفی بود یعنی سرنگون کردن هلیکوپتر در منطقهی یاطر که آخرین امید اسرائیل را نا امید کرد. برایش روشن شد که نمیتواند در شب نیرو منتقل کنم، پس دیگر هیچ کار نمیتوانم بکنم. نه میتوانم تانک وارد کنم، نه میتوانم با هلیکوپتر نیرو منتقل کنم، خب چه کنم!؟ تصمیم گرفتند جنگ را تمام کنند چون دیگر فایدهای برای جنگ متصور نبود. میخواهم این پاسخ را با این نکته به پایان ببرم که اگر در لبنان از رهبری سیاسی برخوردار بودیم، دولتی منسجم، میهنی، مخلص و دلسوز سروری لبنان داشتیم جنگ را با شرطهای لبنان تمام کرده بودیم. بنده در این زمینه مبالغه نمیکنم. همهی اطلاعات و شواهد بر این امر صحه میگذارند. مزارع شبعا، تپههای کفرشوبا، باقیماندهی اسیرانمان را پس گرفته بودیم -منتظرشان نمیماندیم. - و این ما بودیم که شرطهایمان را بر اسرائیل تحمیل کرده بودیم. ولی متأسفانه نبرد سیاسی در داخل بود نه در شورای امنیت!
با این وجود میخواهم از بینندگان عذرخواهی کنم که در این قسمت کمی عاطفی و احساساتی صحبت کردم. چون میدانی آن روزها خیلی دردناک بود. با این وجود وقتی جنگ تمام شد ما چه رفتاری از خود نشان دادیم؟ آمدیم از وحدت ملی صحبت کردیم، پیروزی را تقدیم همهی لبنانیان کردیم و با کسی تسویه حساب نکردیم. بنده آمدم در ۲۲ سپتامبر صحبت کردم و گفتم شانه به شانه و دست در دست کار کنیم. و با همان گروه سیاسی در دولت ماندیم تا کشور را آباد کنیم و به سرمنزل برسانیم. ما این طور رفتار کردیم، در زمانهای که جناب غسان، اینها برخی از آن چیزهایی بود که در طول جنگ بر ما گذشت.
غسان بن جدو: ببخشید حضرت سید، آنها این طور پاسخ خواهند گفت که بله، آن سخنرانی انجام شد ولی سلاح شما در داخل باقی ماند و شما همچنان ما را به وسیلهی آن تهدید میکنید. شاهد آن هم حوادث ۷ مه، تیشرتهای سیاه و… و در نتیجه اگر جناب سنیوره یا آنها که میفرمایید آن روز پشت شما را خالی کردند در حال تماشای برنامه باشند شاید با افتخار بگویند آنچه ما سال ۲۰۰۶ از آن صحبت میکردیم کاملا درست بوده است…
سید حسن نصرالله: نه، در ۷ مه آنها به مقاومت و سلاح آن تجاوز کردند. مقاومت از خودش دفاع کرد. حقیقت این است. اگر آنها به مقاومت و سلاح مقاومت تجاوز نکرده بودند آن اتفاقات نیافتاده بود. میگویم مشکل ما در زمینهی جنگ سی و سه روزه با این گروه بود. ولی ما همکاریمان را در زمینههای سیاسی ادامه دادیم. حتی پس از کنفرانس دوحه. میتوانی از جناب سنیوره و سپس جناب سعد حریری بپرسی. وزیران ما در کابینه چطور بودند؟ همکاری، جدیت و فعالیتهای مثبت آنها چگونه بود؟ ما بر اساس منطق خصومت رفتار نکردیم. حالا این داخل پرانتز بماند. بفرمایید.
غسان بن جدو: ببخشید، شما در مورد جناب سعد حریری صحبت نمیکنید. شاید چون آن دوره بر سر قدرت نبوده…
سید حسن نصرالله: گروه، همهی گروه.
غسان بن جدو: بنده هم دوست ندارم الآن زیاد از جناب سعد حریری صحبت کنیم. اما حضرت سید، دربارهی شرایط کنونی. الآن معضل دولت وجود دارد. یکی از طرفهای به اصطلاح واسطه میگوید ما حاضریم هر نوع کابینهای تشکیل دهیم، مهم این است که از این خلأ خارج شویم. دولت بدون مشورت یا با مشورت یا… . شما چه میکنید؟ یعنی این شرایط لبنان تا کی ادامه پیدا خواهد کرد؟
سید حسن نصرالله: نگاه کن، همیشه بحث بر سر مصلحت ملی است. متأسفانه در لبنان اتهامزنی میشود. یعنی کسانی هستند که مشکلآفرینی میکنند. خب، وقتی جناب تمام سلام معرفی و مسئول تشکیل کابینه شد هنوز فضای انتخاباتی بود. خودش میگوید برای من شرط گذاشته نشد. ولی ما میگوییم برایش شرطهایی گذاشتند یا اگر نگذاشتند خودش برای خودش شرط گذاشت تشکیل کابینه را با پیچیدگی مواجه و منتفی کند. یعنی در کشوری مثل لبنان وقتی میگویی میخواهم کابینهای تشکیل دهم که حزبی نباشد، حزبی نمیخواهم -البته ایشان نگفت از حزب الله نمیخواهم ولی وقتی میگوید از هیچ حزبی نمیخواهم یعنی همین. ۱۴ مارسیها و پشتیبانانشان هستند که میگویند ما نمیخواهیم از حزب الله در کابینه استفاده کنیم. -، کاندیداهای انتخابات را نمیخواهم، افراد تندرو را نمیخواهم -منظورش از تندروها کیست؟ همهی لبنانیان میدانند منظورش چه کسانی است. - و دفتر کار هم نمیخواهم. خب جناب نخستوزیر یعنی نمیخواهی کابینه تشکیل دهی! میخواهی کابینه تشکیل دهی و در این شرایط و پیچیدگی سیاسی و بحران اعتماد میان نیروهای سیاسی میگویی من یک کابینهی خالی از اعضای احزاب، کاندیداها و تندروها -که مصادیق کوچک و بزرگش مشخص است. - و بدون دفترکار میخواهم؟ خب، جناب نخست وزیر این یعنی نمیخواهی کابینه تشکیل دهی. من جلوی تشکیل کابینه را گرفتهام!؟ شما این شرطها را گذاشتهای. همهی آنچه گروه ما -نه فقط حزب الله- گفتیم این بود که ما خواستار کابینهی وحدت ملی هستیم که فراکسیونهای پارلمان یا به عبارتی نیروهای سیاسی بر مبنای تعداد کرسیهایشان در آن نمود داشته باشند. همین، یک جمله. شما بودید که شرط گذاشتید. خب، ایشان این را گفت. در خارج از اطرافیان جناب سلام نیز گفته شد ما کابینهی شامل حزب الله را نمیپذیریم. وقتی جناب سعد حریری چنین چیزی میگوید نتیجهاش این میشود که ما هر دو بیرون از کابینه هستیم. حالا او از دنیا کناره گرفته؟
غسان بن جدو: خودش را فدا کرده…
سید حسن نصرالله: نه، فدا نکرده. درخواست آمریکاست. آمریکاییها و برخی کشورهای عربی و مشخصا سعودی اولا: نمیخواهند حزب الله در دولت باشد. ثانیا: فارغ از حزب الله نمیخواهند گروه مقابل -یعنی باقی این گروه سیاسی که ما بخشی از آن هستیم. - در کابینه مشارکت واقعی داشته باشد. این چیزی است که میخواهند. خب، اگر این مسئله متوقف بر این باشد که نه المستقبل باشد و نه حزب برایشان اشکالی ندارد چون نخست وزیر ۱۴ مارسی است. آیا بحث بر سر المستقبل است یا بر سر خط و نیروهای سیاسی؟ با حفظ احترام جناب نخست وزیر که ما در معرفی ایشان مشارکت داشتیم. درست است، ایشان هم دیروز گفت عضو فراکسیون المستقبل نیست ولی از نیروهای ۱۴مارس است که ما به واسطهی خصوصیات خوبشان ایشان را پذیرفتیم. خب، امروز چه کسی کارها را پیچیده میکند؟
ثانیا: صحبتی که امروز هست دربارهی دولت بیطرف. در لبنان چه کسی بیطرف است!؟ این دیگر چه حرفی است!؟ یک نفر بیطرف در لبنان به من نشان دهید! هیچ بیطرفی وجود ندارد. شکاف سیاسی عمودی و افقی و… وجود دارد و همه جزء یک دسته تقسیم میشوند. یکی ۸ی است، یکی ۱۴ی، یکی وسطی… . ما در لبنان تکنوکرات داریم؟ عزیز دل، انتخابات اصناف آزاد ما، پزشکان، مهندسان و… سیاسی است. شاید بر خلاف همهی جهان انتخابات دهیاریهای ما هم سیاسی است. چیزی به نام تکنوکرات و بیطرف وجود ندارد. حالا ۲۰ وزیر برای شما میآورند که بیش از خود المستقبلیها به تصمیمات المستقبل پایبند باشند! میخواهم چیزی در مورد لبنان برایت بگویم. برخی رهبران سیاسی نسبت به یک فرد حزبی راحتترند یک فرد مستقل را وزیر خود کنند. چون فرد حزبی برآمده از سازمان خود آن رهبر است ولی فرد مستقل مطیعتر است. صحبت دربارهی کابینهی بیطرف بیمعناست، فریب است، نادرست است، چنین چیزی وجود ندارد. در شرایط فعلی، مصلحت کشور در این است که اگر جدیتی وجود دارد یک کابینهی وحدت ملی واقعی تشکیل دهند.
غسان بن جدو: هنوز پایبند به رأی اعتماد خود به جناب تمام سلام هستید؟
سید حسن نصرالله: ما همچنان در کنار او به عنوان نخست وزیر هستیم، تأییدش میکنیم و او را به عنوان نخست وزیر میپذیریم. بله.
غسان بن جدو: ولی جناب میشل سلیمان چند روز پیش گفت دولت پیشین، دولت نجیب میقاتی، تقریبا از یک گروه سیاسی تشکیل شد ولی به طرفهای مقابل تعدی نکرد پس چه اشکالی دارد که امروز از این گروه سیاسی یک دولت تشکیل شود….
سید حسن نصرالله: با حفظ احترامی که برای جناب رئیس جمهور قائلم -بنده فقط متن را دیدم ولی لازم است مستقیما شنیده شود. - چنین صحبتی دقیق نیست، مغالطهای در کار است. چطور؟ همه به یاد داریم روزی که جناب نجیب میقاتی مأمور شد از ما به عنوان اکثریتی که آن روز شکل گرفته بود و نخست وزیر را معرفی کرده بودیم پرسید دیگران هم باشند و ما پذیرفتیم. آنان بودند که دو ماه معطل کردند و با هم بحث داشتند. میدانی، حتی کتائب مایل بودند مشارکت کنند ولی دیگران نمیخواستند. موضعگیری در این باره کمی دشوار بود. ولی دو ماه به ایشان فرصت داده شد. و جناب میقاتی -که هست و زنده است و خدا عمرش را طولانی کند. - پرسید و ما گفتیم مشکلی نداریم، حضور پیدا کنند. اگر یک سوم ضامن را هم میخواهند حقشان است. همچنان که بنده حق دارم یک سوم ضامن را درخواست کنم آنان نیز حق دارند. ما مشکلی نداشتیم، آنان بودند که رد کردند. امروز هم ما رد نمیکنیم، میگوییم ما میخواهیم مشارکت داشته باشیم و مصلحت کشور این است که همه در کنار هم باشیم و میخواهیم به تناسب کرسیهای پارلمانمان در کابینه حضور داشته باشیم.
غسان بن جدو: خب، به فرض اگر آنان کابینهای تشکیل دادند چه؟
سید حسن نصرالله: آن روز صحبت خواهیم کرد.
غسان بن جدو: به نظر شما میتوانند دولت بدون مشورت تشکیل دهند؟
سید حسن نصرالله: اگر بکنند هم مرتکب خطا شدهاند.
غسان بن جدو: یعنی چه مرتکب خطا شدهاند؟
سید حسن نصرالله: در حق کشور مرتکب خطا شدهاند. در دولت جناب میقاتی ما کسی را بیرون نیانداختیم. آنان خواستند بیرون بمانند. کابینهی بدون مشورت یعنی شما نیمی از کشور را بیرون میاندازی.
غسان بن جدو: ببخشید حضرت سید، به خاطر این که بیشتر از محضرتان استفاده کنیم آیا معتقدید همپیمانان شما، جناب نبیه بری، ژنرال میشل عون و دیگران در ۸ مارس ممکن است بدون شما در یک دولت شرکت کنند؟
سید حسن نصرالله: نه، هرگز. آنان بدون ما مشارکت نمیکنند و ما بدون آنها.
غسان بن جدو: پس اگر دولت به اصطلاح بیطرف، بدون مشورت و تکنوکرات شکل بگیرد بدون شما خواهد بود؟
سید حسن نصرالله: بدون مشورت که میگویید یعنی همین دیگر. یعنی عمدا نیمی از کشور را بیرون میاندازند.
غسان بن جدو: با چنین دولتی مخالفت خواهید کرد یا مقابله؟
سید حسن نصرالله: صحبت خواهیم کرد.
غسان بن جدو: ببخشید، آیا آنان توان تشکیل چنین کابینهای را دارند؟
سید حسن نصرالله: در زمینهی اجرا؟ یا در زمینهی سیاست؟
غسان بن جدو: در عمل چنین توانی دارند؟ نه اجرایی نه سیاسی…
سید حسن نصرالله: نمیدانم. به عقل، حکمتدانی و مصلحتسنجی ربط دارد.
غسان بن جدو: آیا فکر میکنید ممکن است جناب میشل سلیمان چنین کابینهای را تنفیذ کند؟
سید حسن نصرالله: در گذشته فکر نمیکردم ولی پس از سخنرانیهای اخیرش احتمالش هست.
غسان بن جدو: از سخنرانی اخیر ایشان در عید ارتش که دربارهی مقاومت این طور صحبت کرد ناراحت شدید؟
سید حسن نصرالله: این نظر ایشان است، چیز جدیدی نیست.
غسان بن جدو: شما را ناراحت نکرد؟
سید حسن نصرالله: نه، نظر ایشان است. نظرش را میگوید، چه اشکالی دارد؟ رئیس جمهور، نخست وزیر، وزیران و نیروهای سیاسی نظر خود را دارند. بسیاری گفتند حزب الله پاسخ رئیس جمهور را نداد. چرا باید جواب بدهد؟ هر کس نظر خود را دارد. اگر رئیس جمهور نتواند نظر خود را صراحتا بگوید چه کسی دیگر میخواهد نظرش را بگوید!؟ این نظر را ایشان در گفت و گوهای ملی برای بحث مطرح کرده و هنوز تصمیم رسمی نشده است. این ایده که ایشان مخصوصا در سخنرانی گذشته مطرح کرده هنوز در حال بررسی است.
غسان بن جدو: گفت و گوهای ملی که همهاش بحث است، کار دست ارتش است…
سید حسن نصرالله: در لبنان همه چیز شفاف است. نه، ما فکر نمیکنیم سخنرانی رئیس جمهور نیاز به پاسخ داشته باشد. متأسفانه میتوانی کمخردی، کممسئولیتی و بیمسئولیتی برخی طرفهای سیاسی کشور را ببینی که حزب الله را به زدن موشک به منطقهی یرزی و بعبدا در پاسخ به سخنرانی رئیس جمهور در عید ارتش متهم میکنند. سخیفتر و بدتر از این چه به ذهن شما میرسد؟
غسان بن جدو: پس احتمال میدهید جناب میشل سلیمان چنان دولتی را تنفیذ کند؟ حد اقل بعید نمیدانیدش؟
سید حسن نصرالله: نگاه کن، فشار زیادی وجود دارد. فشار آمریکا، فشار غرب، فشار سعودی. البته مصر فعلا درگیر خودش است.
غسان بن جدو: حضرت سید، رابطهی شما با سعودی بهبود نخواهد یافت؟ یعنی فقط اختلاف بر سر سوریه ارتباطات و افق رابطهی شما را از بین برده؟ هیچ کانال ارتباطی وجود ندارد. بالاخره کشور است و دولتی وجود دارد.
سید حسن نصرالله: از آنها بپرس.
غسان بن جدو: آنان راهها را بستهاند؟
سید حسن نصرالله: بله البته. در پی شرایط سوریه به طور یک طرفه اعلام دشمنی کردند. ما تا امروز اعلام دشمنی نکردهایم. ما میگوییم مشکلاتی وجود دارد. ولی با عربستان سعودی اعلام دشمنی نکردهایم. ولی امروز سعودی با ما دشمنی میورزد.
غسان بن جدو: با شما؟
سید حسن نصرالله: بله، با حزب الله. در همه چیز، در رسانهها، سیاست، امنیت، روابط و همه چیز دشمنی میورزند.
غسان بن جدو: حضرت سید، متأسفانه وقت تنگ است. در تحقیقاتتان دربارهی انفجار بئر العبد به نتیجهای رسیدید؟
سید حسن نصرالله: قاعدتا در حال تلاشیم. مسئولیت اصلی بر عهدهی سازمانهای امنیتی و ادارهی اطلاعات است. امیدهایی هست. بگذار بیش از این در این باره صحبت نکنیم. در آینده ممکن است ان شاءالله چیزهایی مشخص شود.
غسان بن جدو: از سوی طرفهای داخلی یا خارجی؟
سید حسن نصرالله: هنوز احتمالاتی وجود دارد. دوست ندارم در مورد چیزی که یقین ندارم صحبت کنم. وقتی به چیزی یقین ندارم چرا افراد را متهم کنم؟
غسان بن جدو: میبخشید ولی آیا احساس میکنید اقدامات شما -حد اقل- در مناطق خودتان باعث آرامش مردم میشود یا این مسئله تکرار خواهد شد؟ حضرت سید، نمیخواهم به عنوان یک ژورنالیست به من اطلاعات بدهید.
سید حسن نصرالله: ما تمام تلاشمان را میکنیم. بنده عرض کردم این در درجهی اول مسئولیت حکومت است. این که در برخی رسانهها شنیدم که بچهها در مناطق مختلف تفتیش میکنند و… . اگر حکومت بیاید این خلأ را پر کند برای ما بهتر هم هست و از خیابان بیرون میرویم. ما تلاشمان را میکنیم. ان شاءالله که اتفاقی نمیافتد ولی ما باید تلاشمان را بکنیم.
غسان بن جدو: دربارهی دو هواپیمای ترکیهای. انگشتها به طور غیر مستقیم به سمت حزب الله نشانه رفت و گفته شد حزب الله باید پشت پردهی هواپیما ربایی باشد. حتی بعضی افراد در داخل گفتند ما شک نداریم یک حزب سازماندهیشدهی قدرتمند توان بیشتری برای انجام این کار دارد. ضمن این که ترکها از ایران درخواست کمک کردند. خب وقتی ترکها از ایران درخواست وساطت میکنند یعنی چه!؟ یعنی برای وساطت با ارتش آزاد و دولت لبنان درخواست کمک میکنند!؟
سید حسن نصرالله: نگاه کن، این هم شبیه همان موشک زدن به یرزی و بعبدا میماند که مستقیما حزب الله متهم میشود. هواپیماربایی دو هواپیمای ترکیهای کار حزب الله نبوده است. اطلاع نداشته است. ما هم مثل بقیهی مردم از تلویزیون خبردار شدیم. هیچ ارتباطی با این مسئله نداریم. نه کار ما بوده، نه خبر داشتهایم و نه دربارهاش تحقیق میکنیم. به ما هیچ ربطی ندارد. این روش را هم قاعدتا نمیپذیریم. اگرچه کسی که دست به این روش زده دلایل و براهین خودش را دارد. مگر من مسئول ترافیک روان اتوبان فرودگاه هستم؟ بنده چنین مسئولیتی ندارم. ما حتی یک روز هم ادعا نکردیم مسئول امنیت مردم هستیم. چنین مسئولیتی را بر عهده نخواهیم گرفت. بله، در برههی گذشته به دلیل مسئلهی خودروهای بمبگذاری شده اقداماتی را برای جلوگیری یا ممانعت از ورود خودروهای بمبگذاری شده انجام دادیم. اما این که دو خانواده، دو عشیره یا دیگر مردم با هم اختلاف دارند چه ربطی به ما دارد؟ مردم اتوبان فرودگاه را میبندند به ما چه ربطی دارد؟
غسان بن جدو: پس تأکید میکنید از دور و نزدیک ارتباطی با ربایش دو هواپیما ندارید؟
سید حسن نصرالله: این بخشی از سوء استفادههای سیاسی است.
غسان بن جدو: حضرت سید، نمیخواهیم شما را وارد مسائل داغ اوضاع جهان عرب، تونس، مصر، لیبی و… کنیم. ولی خوب میدانیم امروز شرایط مصر ویژه است و خشونتهایی که خبر دارید… گویا در این باره موضعی نگرفتهاید. دوست داریم نگاه شما به این مسئله را بدانیم. ولی در مسئلهی مصر -بینندگان عزیز تأکید میکنم این دیدار زنده است. - در اثنای انقلاب ۲۵ ژوئن اتفاقی رخ داد و در زندانها گشوده شد و یکی از کسانی که آزاد شد سامی شهاب بود. در رسانههای مصری و محافل سیاسی گفته شد حزب الله بود که با کمک عوامل خود نفوذ و زندانها را گشود و سامی شهاب و بسیاری از مسئولان زندانی از جمله اخوانیان را آزاد نمود. پاسخ شما چیست حضرت سید؟
سید حسن نصرالله: بنده شنیدم که چنین چیزی در برخی رسانههای مصر گفته شد و حتی برخی دادگاههای مصر نیز به این مسئله دامن زدند. ما پیش از این بیانیه دادیم ولی بار دیگر به شما تأکید میکنم این حرف به هیچ وجه درست نیست. حزب الله هیچ ربطی به این مسئله نداشته. هیچ عاملی از حزب الله و اصولا هیچ لبنانیای جز برادر زندانی در این ماجرا حضور نداشته. وقتی درها گشوده شده و زندانیان خارج شدهاند برادر ما نیز خارج شده. ولی ما در طراحی و اجرا هیچ دستی نداشتیم و به هیچ وجه حضور نداشتیم. نام ما ظالمانه و از روی دشمنی مطرح شده. قاطعانه میگویم.
غسان بن جدو: شرایط مصر در یک جمله.
سید حسن نصرالله: ما از حوادث مصر ناراحت و بسیار متاسفیم. و همیشه آرزو داشتهایم مسائل از طریق ارتباط، گفت و گو و تفاهم حل شود و کار به اینجا نکشد. مخصوصا حوادث امروز. ما برای مصر نگران و هراسناکیم.
غسان بن جدو: در جولای آغاز کردیم و در روز پیروزی جنگ جولای در حال پایان بخشیدن به برنامه هستیم. لطفا در پایان صحبتی را خطاب به هوادارانتان و خطاب به اسرائیل بفرمایید.
سید حسن نصرالله: اول هواداران مقاومت. ما همیشه از آنها متشکریم. این مردم این مقاومت را همراهی کردند. اصلا مقاومت خود آنها هستند. این بار و مسئولیت را به دوش گرفتند و فداکاریهای بسیار بزرگی انجام دادند. و قاعدتا خداوند (سبحانه و تعالی) روز قیامت پاداش نیک به آنها خواهد داد. البته در دنیا هم پیروزیها و موفقیتهایی رقم زدند. در هر صورت اگر مجموعهای از عوامل از جمله این مردم و فداکاریها، صبر، ایستادگی و موضعگیریشان نبود -شما مواضع مردم معمولی را دیدهاید. مواضع پیرمردان، جوانان، کودکان. آنها که خانههایشان ویران شده، آنان که شهید دادهاند. -، اگر این محیط نبود یک مقاومت مسلح میتوانست تداوم پیدا کند؟ اصلا همه چیز خود مردم هستند، نبض و خون رگها خود مردم هستند. بنده به همین مناسبت از آنها تشکر میکنم. البته پیش از این در ۲۲ سپتامبر پس از جنگ عرض کردیم دوران شکستها به سر آمده و در دوران پیروزیها هستیم. بنده به شما، آنها و همچنین اسرائیلیان میگویم علی رغم همهی اتفاقات منطقه و سیاهیها، تاریکیها و یأسی که میادین و مواضع مختلف از آن رنج میبرند دوران شکستها برای ما سرآمده. ان شاءالله منطقه از این مرحله عبور خواهد کرد. در هر صورت باید از آن عبور میکردیم و عبور خواهیم کرد. و آن چه اسرائیل به دنبال آن است یعنی تحمیل دوبارهی خود به منطقه به عنوان یک قدرت برتر که شرطهای خود را به ملتهای منطقه تحمیل میکند محقق نخواهد شد. امروز مقاومت با وجود همهی آنچه رخ داد و رخ میدهد بسیار قدرتمندتر از جنگ ۳۳ روزهی سال ۲۰۰۶ است.
غسان بن جدو: حضرت سید حسن نصرالله، از شما به خاطر این مصاحبه ممنونم. فقط میخواهم به بینندگان عزیز یادآور شوم سید بسیار متواضع و مؤدب است. بنده در این ۳۳ روز اطلاعات زیادی ارائه دادم ولی با صراحت تمام به شما میگویم اگر نگوییم ۴/۵ حد اقل ۳/۴ اطلاعاتم از جناب سید حسن نصرالله بود که از این ایشان تشکر میکنم. به خاطر همهی اطلاعاتی که در این سالها در اختیار ما گذاشتید. و اعتماد و وقتی که به ما دادید و حتی جزئیاتی از جنگ ۳۳ روزه را برای ما نقل کردید. بنده میدانم شما اینها را نمیگویید ولی بنده به طور زنده و در مقابل میلیونها نفر از شما به خاطر همهی آنچه در اختیار ما گذاشتید تشکر میکنم.
سید حسن نصرالله: خداوند به شما برکت دهد، ممنون.
غسان بن جدو: ممنون حضرت سید، ممنون بینندگان گرامی که ما را دنبال کردید. ممنون از همهی کسانی که در این ۳۴ روز «تموز قصهها» نام آنها را مشاهده کردید. تا پیروزی دیگری به اذن خدا در امان خدا.