[بسم الله الرحمن الرحیم]
اگر صدای مرا میشنوید یک صلوات بفرستید. خب، باید از اول شروع کنم.
در ابتدا گفتم امشب و فردا شب مصادف است با شبهایی که هر سال در 11/11 مناسبت و سالگرد روز شهید حزب الله را در آن گرامی میداریم. البته امروز و فردا برادران در مناطق و مزار شهدا برنامههای معمولی خود را دارند. ولی ما نیز در مجتمع سید الشهداء (علیه السلام) جشنی داشتیم که به خاطر این شبها و این که هر شب گرد هم میآییم دیگر فرع به اصل بر میگردد. شهداء به سید الشهداء (علیه السلام) بر میگردند. در نتیجه مجلس امشب، فردا شب و شبهای آینده را بزرگداشت روز شهید میدانیم، ان شاءالله. و نیازی به تکرار برگزاری جشن نداریم مثلا فردا عصر مراسمی برگزار نمیکنیم تا شب که دوباره به مناسبت محرم گرد هم مییاییم. در هر صورت در این مناسبت وظیفه دارم -چون امشب نوبت سخنرانی بنده است و فردا نیست.- حتی اگر شده تنها در مقدمه به مناسبت بپردازم و از آنجا به ادامهی بحثی که وعده داده بودیم یعنی شهادت، مفهوم شهید، مفاهیم مرتبط و مسئولیت ما در هر زمان و دورانی در این باره بپردازم.
اگر به 11/11 نگاهی بیاندازیم در حقیقت -از باب یادآوری مخصوصا برای نوجوانها و نسلهای جدید- این مناسبت به 1982/11/11 بر میگردد. یعنی پس از حضور نظامی اسرائیل در جنوب لبنان یا در حقیقت لبنان. چون از جبل گذشتند، بقاع را رد کردند و به ضاحیه و بیروت رسیدند و میتوانستند تا انتهای لبنان ادامه دهند. در همان سال یعنی سال 1982 در ماه نوامبر چند ماه پس از این اشغال نظامی، سردار شهادتطلبان احمد قصیر دست به عملیات ویژهای استثنائی زد و خودروی مملو از مواد منفجرهی خود را -دیگر نمیگویم خودروی بمبگذاری شده. این کلمه دیگر خوشایند نیست.- به پایگاه نظامی مرکزی اسرائیل در شهر صور کوبید که منجر به تخریب ساختمان و کشته شدن بیش از -تأکید میکنم بیش از- 100 یا 120 افسر و سرباز ارتش اشغالگر اسرائیل شد. و شاید بزرگترین تلفاتی بود که ارتش اسرائیل از هنگام برپایی این رژیم تا امروز متحمل شده. شاید این طور باشد. این که در یک عملیات، در یک لحظه این تعداد از افسران و سربازان به دست یک مرد یا جوان کشته شوند. چنین چیزی رخ نداده. و همهی ما به یاد میآوریم شارون که وزیر جنگ یا به قول خودشان دفاع بود چطور به همراه افسران و ژنرالهای بلندپایهاش آمد و با چهرهای در هم رفته و غمزده روی خرابهها ایستاد و نا امیدی خود را ابراز کرد. کسی که معتقد بود وارد لبنان شده و لبنان را برای همیشه وارد دوران اسرائیل کرده. معتقدم اگر در آن لحظه توان ورود به عقل و قلب شارون به ما داده شده بود نا امیدی، مصیبتزدگی و احساس شکست شدید را در مییافتیم. خیلی ساده میتوان گفت آن عملیات استشهادی آغاز پیروزی مقاومت بود. تمام. از 11/11 مقاومت در مسیر پیروزی قرار گرفت. گرچه تا 85 و عقبنشینیهای اولیه و 2000 و عقبنشینیهای بزرگی که رخ داد زمان صرف شد. ولی از همان اول مقاومت و میهن روی ریل پیروزی، و پروژهی اسرائیل برای لبنان و هدفهای اشغال لبنان توسط اسرائیل روی ریل شکست قرار گرفت. به همین خاطر ما این عملیات را یک عملیات بنیانگذارانه میبینیم. اولا به لحاظ روش عملیاتهای نظامی مقاومت یعنی عملیاتهای استشهادی هدفدار، بنیانگذارانه است. ثانیا بنیانگذار مسیر پیروزی است. پیروزیای که بعدها طی چند مرحله رخ داد، مراتب بسیاری را پیمود و در سال 2000 به روشنی نمود یافت. قاعدتا پس از عملیات شهادتطلبانهی احمد قصیر، شهادتطلبان دیگری از حزب الله، جنبش امل و نیروها و گروههای دیگر مقاومت وارد عرصه شدند و در همین مسیر دست به عملیاتهای ویژه زدند. و همراه این شهادتطلبان و پیش و پس از آنها تعداد زیادی مقاوم و مجاهد بودند که عرصهها و میادین را پر میکردند، پیروزی میآفریدند و دشمن را شکست میدادند. برخی از آنها مجروح شدند و این جراحت آنها را از ادامهی راه باز داشت. تعدادی از آنها اسیر شدند و سالهای زیادی از عمر خود را در زندانهای دشمن در انصار، خیام و عتلیت و زندانهای داخل فلسطین اشغالی گذراندند. بعضی دیگر هم از همهی این موارد سالم ماندند و برخی نیز در راه خداوند (سبحانه و تعالی) به شهادت رسیدند. که همین قافلهی عظیم شهدا هستند. این جانفشانیها بزرگ شد و توسعه یافت و از همان ابتدا همهی چیزهایی را که امید آن میرفت به همراه آورد. از جمله پیروزی، عزت، کرامت، زندگی، شرف، احترام و جایگاه دنیوی و اخروی ان شاءالله. ان شاءالله امیدواریم این سالگرد در زندگی ما و مخصوصا نسلهایمان مؤثر و پرتوان باقی بماند. امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) به همهی نسلهای آینده و تمامی نسلها توصیه میکرد این شهیدان را فراموش نکنند، وصیتنامههای آنان را بخوانند، سیرهی آنها را بشناسند و به آنها اقتدا کنند. همهی ما باید به برتری این شهیدان و خانوادههای شریف آنان و ایثارگران از جمله جانبازان و اسیران چه آزاده و چه در بند بر این امت، کشور، ملت و بر خودمان آگاه باشیم. این از مقدمه.
وارد بحث کلی خودمان میشویم. و ان شاءالله در پایان به مسئلهی مناسبت روز شهید باز خواهم گشت. دوست دارم دربارهی چند مسئله صحبت کنم.
اولا: وقتی دربارهی شهادت، شهید یا علاقه و عشق به شهادت صحبت میکنیم باید تأکید کنیم شهادت برای هر کدام از ما یک برنامهی شخصی است. برنامهی کلی جنبش پیامبران یا اسلام نیست. یا مثلا این طور نیست که بگوییم پروژهی کلی حزب الله این است که مردم را برای شهادت استخدام کند! این طور نیست. پیامبران (سلام الله علیهم) این طور نبودند. شهادت یک برنامهی شخصی است. بعضی خواستار آن هستند، به آن عشق میورزند و آن را طلب میکنند. البته این که خدا میدهد یا نمیدهد بسته به مشیت خداوند (سبحانه و تعالی) است. اما برنامهی کلی پیامبران (صلوات الله علیهم) و پایانبخش آنها (صلوات الله و سلامه علیه و علی آله الطیبین الطاهرین) یعنی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) حیات طیبهایست که در قرآن آمده. برنامهی کلیشان این بوده که مردم دنیا را به حیات طیبه در دنیا و آخرت رهنمون شوند. پس پروژهشان حیات بوده، حیات طیبه. نه این که بلند شوید برویم شهید شویم! شهادت مسئلهایست که در جای مشخص خودش پیش میآید. آنچه پیامبران، ادیان آسمانی و واپیسن به دنبال آن بودهاند این بوده که چطور در این دنیا حیاتی طیبه که عدل و برابری بر آن حاکم است و امنیت، صلح و آرامش در آن برقرار است برپا کنند. این بوده. و این که مردم در دنیا چگونه حیات طیبهای داشته باشند که این امکان را فراهم کند تا برای حیات طیبهی همیشگی و جاودان آخرت توشه بگیرند. برنامهشان این بوده.
به همین خاطر دربارهی صاحب الزمان (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) در احادیث رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در کتابهای شیعه و اهل سنت آمده وقتی امام قیام و ظهور میکند -آیا همه را به مسیر شهادت میبرد؟! نه!- هدف ایشان پر کردن زمین از قسط، عدل، صلح، امنیت و کرامت است، پس از این که زمین لبریز از ظلم، جور، خواری و هراس شده باشد. پروژهی کلی و هدف این است. بله، در طول تاریخ وقتی انبیاء کوشیدند مردم را به سوی این حیات طیبه رهنمون شوند، زورگویان، سرکشان و طمعورزانی بودند که مانع این امر شدند و به مقابله با پیامبران و پیروان آنها برخاستند. آنها را سرکوب و زندانی کردند، کشتند، به دار آویختند، با اره و قیچی تکه تکهشان کردند و شدیدترین شکنجهها را نسبت به آنها روا داشتند. اینجاست که تعدادی به شهادت میرسند. همیشه در مسیر پیامبران افرادی به شهادت میرسیدهاند. فقط یاسر و سمیه در مکه یا شهدای بدر و احد نیستند. در زمان پیامبران پیشین بسیاری از ایمانآورندگان و پیروان آنها کشته و قطعه قطعه و شهید شدند. چون این ایمان را به دوش گرفته و در این مسیر گام برداشتند. پس این نکتهی اولی که باید به آن توجه کرد.
نکته و مسئلهی دوم. منزلت، مقام و مرتبهی شهیدان اولا نزد خداوند (سبحانه و تعالی) سپس در اسلام، ادیان پیامبران و در قرآن و نزد مسلمانان. این از بدیهیات است و نیازی نیست دلیل و شاهد بیاوریم و استدلال کنیم. یکی از مسائلی است که همهی مسلمانان در تمام دورانها، نسلها، مرحلهها، مذاهب، فرقهها، رویکردها، تفکرات و جریانها در طول تاریخ بر روی آن اتفاق نظر داشتهاند این است که شهید نزد خدا (سبحانه و تعالی) مرتبه و منزلتی عظیم و والا دارد. همچنین شهید در ضمیر، عقل و قلب مسلمانان احترام، جایگاه و قداستی دارد که دربارهی آن اتفاق نظر هست و جای بحث نیست. شاید در برخی جزئیات که حالا شهید در آخرت مثلا مرتبهی چندم است و کجاست بحثهایی وجود داشته باشد. ولی همهی مسلمانان تاریخ در اصل منزلت، مرتبت، والا بودن رتبه، پاداش بسیار، احترام و جایگاه شهید اتفاق نظر داشتهاند. کسی نمیتواند در این باره بحث کند. حتی بیش از این. اگر به انسان -فارغ از دینی که از آن پیروی میکند.- مراجعه کنیم و او عقلش را به کار ببندد -آنچه اصطلاحا آن را سیرهی عقلا مینامیم.- میبینیم کسی که برای دفاع از آن افراد، نوامیس، اموال، خونها، وطنها و کرامتشان میجنگیده و در این راه کشته شده و توسط آنها شهید نام گرفته نزد آنها و همهی تمدنها، ادیان، فرهنگها و عقلا مورد احترام و قدردانی است. چه به آخرت و دین ایمان داشته باشند چه نداشته باشند. پس این گروه از مردم یعنی شهدا کسانی هستند که بشریت بر قدردانی و احترام و بزرگ و عزیزداشتن آنها اتفاق نظر دارد.
وقتی به سراغ اسلام، کتاب خداوند (عز و جل) و سنت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میآییم در رابطه با شهدا و جایگاه آنان با مسائل ویژه، عظیم و بسیار پر اهمیتی مواجه میشویم. به طور خلاصه اولا: در زمینهی جایگاه آنان نزد خداوند (سبحانه و تعالی) کافی است به آیهای اشاره کنیم که -آن روز از آن صحبت کردیم.- میفرماید:«وَمَن یُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ» این کسانی که از خداوند و پیامبر اطاعت میکنند خداوند آنها را به چه کسی پیوند میدهد؟ با چه کسی محشور میکند؟ قاعدتا کسانی که اینها به آنان ملحق میشوند منزلت والا و رفیعی نزد خداوند دارند. «وَمَن یُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَٰئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِم مِّنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ ۚ وَحَسُنَ أُولَٰئِکَ رَفِیقًا- و کسانی که از خدا و پیامبر اطاعت کنند، در زمره کسانی از پیامبران و صدّیقان و شهیدان و شایستگان خواهند بود که خدا به آنان نعمت داده. و اینان نیکو رفیقانی هستند. (نساء/۶۹)» خداوند (عز و جل) در این آیه شهیدان را تا این حد، تا مرحلهی انبیاء و صدیقین بالا میبرد. سپس میگوید:«وَحَسُنَ أُولَٰئِکَ رَفِیقًا» این دربارهی منزلت و رتبه.
ثانیا: در زمینهی زندگی. هیچ بحثی وجود ندارد -چون آیههای قرآن روشنند. الآن برای شما تلاوت میکنم و کوتاه به آنها خواهم پرداخت.- که شهید وقتی به شهادت میرسد و روحش پیکرش را ترک میکند به گونهی ویژهای از زندگی منتقل میشود. یعنی شهید زنده است و زنده میماند. بلکه زنده بودنش قوت میگیرد و بیش از پیش حقیقی میشود. و در گونهی ویژهای از زندگی به سر میبرد. این پیش از قیامت است. گفتیم در فاصلهی میان مرگ فردی و برپایی قیامت و برانگیخته شدن همهی مردم به سوی خدا جهانی وجود دارد. پدر ما آدم (علیه السلام) هزاران سال است که مرده. میلیاردها نفر تا این لحظه مردهاند ولی قیامت بزرگ برپا نشده است. «یَسْأَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْسَاهَا- همواره ازتو درباره قیامت میپرسند که در چه زمانی واقع میشود؟ (نازعات/۴۲)» خداوند میداند قیامت کی برپا خواهد شد. میان مرگ فردی تا زمان برپایی قیامت، جهانی وجود دارد که از عالم قبر آغاز میشود و آن را عالم برزخ مینامیم. وقتی شهید به شهادت میرسد در عالم برزخ حیات و بهشت خاص خود را دارد. اینجا بحثهایی وجود دارد که آیا بهشت مستقل و جدایی در جهان برزخ هست که شهیدان در آن به سر میبرند یا خود قبر شهید تبدیل به باغی از باغهای بهشت میشود و درهایی از بهشت اخروی از جنس نور، رایحه، عطر، رحمت، سعادت، شیرینی و… به روی او باز میشود. اینها دیگر جزئیات است. اینها بحث دربارهی عالم برزخ است. ولی بحثی وجود ندارد که این شهیدان به زندگی حقیقی منتقل میشوند و تا قیامت در این زندگی حقیقی در نعمت، ایمنی، سلامت و لذت خواهند بود و از کرامت، فضل و کرم خداوند (عز و جل) چیزهایی میبینند که به دل هیچ بشری خطور نکرده و هیچ زبانی آن را توصیف ننموده. خداوند (عز و جل) به مسلمانان زمان پیامبر تا قیامت، خطاب به همهی ما، همهی نسلها میفرماید:«وَلَا تَقُولُوا لِمَن یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ ۚ بَلْ أَحْیَاءٌ وَلَٰکِن لَّا تَشْعُرُونَ- و به کشتگان راه خدا مرده نگویید، بلکه زندهاند ولی شما درک نمیکنید. (بقره/۱۵۴)» شما در این زندگی دنیایی درک نمیکنید که آنها زندهاند ولی زندهاند. هماکنون آنها زندهاند. در همین حال که شما در دنیا قرار دارید آنها زندهاند. آیهی دوم روشنتر است. ممکن است کسی در دلالت آیهی اول بحث کند ولی آیهی دوم بسیار روشنتر است. «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْیَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ- و کسانی را که در راه خدا کشته شدهاند مرده مپندار، بلکه آنها زندهاند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند.(آل عمران/۱۶۹)» واژهی یرزقون یک واژهی کلی است. حال چه رزقی است؟ کرامت؟ نعمت؟ لذات؟ صلح؟ امنیت؟ همسایگی؟ قرب؟ روح و ریحان؟ الله اعلم. «فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ» به واسطهی تمام این فزونبخشی خداوند نسبت به خودشان خوشحالند. خب، هنوز به شاهد مسئله نرسیدیم. شاهد این است:«وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ- و برای کسانی که از پی ایشانند و هنوز به آنان نپیوستهاند شادی میکنند.(آل عمران/۱۷۰)» یعنی چه؟ یعنی این شهدا همهی این نعمتها و فضل را از خداوند (عز و جل) دریافت میکنند و به آن شادند و برای اهالیشان که هنوز در دنیا هستند و به آنان نپیوستهاند خوشحالند. هنوز نزد آنها نرفتهاند ولی برای آنها شادی میکنند که اگر ان شاءالله اهل اطاعت، رضوان، جهاد و شهادت باشند آنچه ما هماکنون -نه در قیامت کبری- به آن رسیدیم در انتظار آنان است. «وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ/ یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ- و بخاطر کسانی که هنوز به آنها ملحق نشدهاند، خوشوقتند؛ که نه ترسی بر آنهاست، و نه غمی خواهند داشت./ و از نعمت خدا و فضل او مسرورند؛ و خداوند، پاداش مؤمنان را ضایع نمیکند.(آل عمران/۱۷۰-۱۷۱)» به همین خاطر آنان به کسانی که در دنیا ماندهاند مینگرند و میگویند (که این مسئله به بسیاری مردم تطبیق میکند.) هر قدر هم دنیا طولانی شود پادش شما، پاداش تلاشگران، نیکوکاران، مجاهدان، مؤمنان و فداکاران نزد خداوند (سبحانه و تعالی) با گذشت زمان از بین نمیرود. در دنیا ممکن است ما متوجه دیگری نباشیم، از احوال دیگری نپرسیم و از آنها تشکر نکنیم. چنان که گاهی دربارهی این مقاومت رخ میدهد. مردان، شهیدان، مجروحان، اسیران، مجاهدان و خانوادههای اینان در این مقاومت در راه لبنان، عرب، مسلمانان و این امت فداکاریهای بسیاری کردند. پیروزیهای مقاومت در لبنان موجب پیروزی تمام لبنان، عرب و امت و شکست پروژهی اسرائیل بود. پروژهای که همهی منطقه و ملتهای منطقه را تهدید میکرد. ولی شاید بسیاری تشکر نکنند و دست مریزاد نگویند. متأسفانه برخی مردم میگویند چه کسی شما را مأمور به این کار کرده بود؟ چه کسی از شما این کار را خواسته بود. میگویند خدا خیرتان ندهد! ولی این شهیدان به شما میگویند ناراحت نباشید. اینها چه ارزشی دارند که به شما بگویند خدا خیرتان بدهد یا ندهد؟! یا دستتان درد بکند یا نکند؟! «أَنَّ اللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ- خداوند، پاداش مؤمنان را ضایع نمیکند. (آل عمران/۱۷۱)» حتی در محدودهی خودمان پیش میآید که یک نفر دیگری را فراموش میکند، برتری او را نادیده میگیرد و حق دیگری را ادا نمیکند. ولی نزد خداوند (سبحانه و تعالی) چیزی از بین نمیرود. پس آنان به معنای واقعی کلمه زندهاند. آن هم کدام زندگی؟ زندگی در سایهی برتری، نعمت، رحمت، جود و کرم الهی.
ثالثا: در احادیث شریف ما دربارهی شهیدان آمده است تمام گناهان و سیئات شهید در لحظهی شهادت، در لحظهای که به خون خود میغلتد، بخشیده میشود. نقلی هست که فکر میکنم شریف رضی در کتاب مجازات النبویه آورده. البته عین متن را فراموش کردهام. ولی مضمونش این است. در یک بخش از آن امیر (علیه السلام) میفرمایند:«السیف محاء- شمشیر محو کننده است.» یعنی چه؟ یعنی گناهان را محو میکند. منظور شمشیر نیست، منظور شهادت است. شمشیر نماد است. شهادت گناهان را محو میکند. البته در روایات همان طور که آن شب اشاره کردم هست که: جز بدهی. این طور نیست که اگر کسی شهید شد بدهیهایش بخشیده شود! نه. یا باید بدهیهای شهید را بدهند یا کسی که طلبکار است ببخشد. پس این بر گردنش میماند. ولی شهادت همهی گناهان، بدیها و خطاهایش را ریشهکن و محو میکند و میشوید. این نیز از عظمت شهادت است. همچنین این که شهید پس از دفن، عذاب قبر نمیبیند. تمام چیزهایی که دربارهی قبر، فشار قبر، محاسبه، وحشت، تنهایی، غربت، تاریکی و… گفته میشود در مورد شهید بخشیده شده. اینها همه تخفیفهای الهی است. سپس در پایان همین بس که بگوییم در احادیث شریف ما آمده که در روز قیامت دو دسته از مردم آرزو میکنند به دنیا برگردند. دستهی اول اهالی جهنم هستند که در شب سوم دربارهی آنها صحبت کردیم. میگویند:«رَبِّ ارْجِعُونِ»، ما را باز گردان، ما را کمک کنید و مهلت بدهید. دستهی دوم ولی نه، اهالی بهشتند. شهید است که میخواهد به دنیا بازگردد. این در احادیث پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وجود دارد. میپرسند چرا؟ آخر شهید در بهشت است. خود را به زحمت انداخته، جنگیده، شهید شده، درد کشیده و… . پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میگوید به خاطر عظمت فضل و کرامتی که شهید روز قیامت از خداوند (عز و جل) مشاهده میکند آرزو میکند برای بار دوم، سوم، چهارم، پنجم و… به دنیا بازگردد و کشته شود. همهی اینها به خاطر عظمت فضل و کرامتی است که از خداوند (عز و جل) مشاهده میکند. خب، این از منزلت، مرتبت و اجر شهید. و در روز شهید میگوییم گوارای وجود همهی شهیدان ما که در این راه به شهادت رسیدند.
قاعدتا حق شفاعت شهید در روز قیامت هم به این مجموعه اضافه میشود. این را همیشه به خانوادههای شهید میگوییم. پیامبران، رسولان و شهیدان روز قیامت شفاعت میکنند. در برخی روایتها هست که وقتی به شهید میگویند بفرمایید و از گستردهترین درهای بهشت یعنی باب الشهداء وارد شوید میایستد. میگویند برادر بفرمایید، منتظر چه هستید؟ میگوید وارد نمیشوم. میگویند چه میخواهید؟ ملائکه میخواهند ایشان وارد شود. چون از سوی خداوند به ایشان وعده داده شده. میگویند وارد نمیشوم مگر این که والدینم هم وارد شوند. پدر و مادرش جلوتر از او وارد میشوند. برخی شهیدان دهها، صدها و هزاران نفر را شفاعت میکنند. چون شهیدان نیز در میان خودشان نزد خداوند درجات، مراتب و سطوح معنوی و روحی متفاوتی دارند. گوارای وجود شهیدان و خانوادههایشان. از خداوند متعال میخواهیم ما را از آنان قرار دهد و از آنچه روزی آنها کرده روزی ما نیز بگرداند.
میرویم سراغ مبحث سوم. یعنی معنا و مفهوم شهید. وقتی میگوییم شهیدانی که خداوند کذا و کذا را برایشان آماده کرده یعنی چه نوع افرادی؟ بگذارید ببینیم مصادیق عنوان شهید کدامند؟ مفهوم شهید چیست؟ اینجا هم به قرآن مراجعه میکنیم. قرآن گاهی از گروهی از مردم به نام «شهداء» صحبت میکند. مثل آیهای که کمی پیش خواندیم. بعضی وقتها هم از عنوانی جزئیتر صحبت میکند و تفصیل میدهد. یک جمله کافی است ولی برای شما شرح میدهد. منظور از شهیدی که چنین جایگاه، مرتبت و پاداشی دارد چیست؟ آنچنان که کمی پیش در آیات گذشت «وَلَا تَقُولُوا لِمَن یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ… (بقره/۱۵۴)»، «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ… (آل عمران/۱۶۹)»، «وَالَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَن یُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ (محمد/۴)» و آیات بسیار دیگری. نهایتا نتیجه این است که شهید کسی است که در راه خداوند (عز و جل) کشته میشود. مفهوم شهید دو بخش دارد. بخش اول کشته شدن است، یعنی طریقهی خاصی از مردن. آن شب توضیح دادیم که یک نفر میتواند در حالی که کاملا سالم، جوان و در میانهی عمر است ناگهان اجلش فرا برسد و همانجا که نشسته بمیرد و چیزی نصیبش نشود، یا طی یک حادثه، مریضی، زلزله،طاعون یا هر چیز دیگری. اینجاست که کشته شدن میشود نوع خاصی از مردن. پس شهید کسی است که کشته شده. این یک. مرگش اینگونه است.
ثانیا و بخش دوم: این است که در راه خدا است. یعنی هر کشته شدنی شهادت نیست. هر مرگی شهادت نیست چون طریقهی مرگ در شهادت، کشته شدن است. و هر گونه کشته شدنی شهادت نیست، بلکه شهادت دقیقا این است که انسان در راه خداوند (عز و جل) کشته شود.
قاعدتا داخل پرانتز بگویم: این در احادیث شریف هست که طبقههایی از مردم وجود دارند که نزد خداوند جایگاه، مرتبت، منزلت و اجر شهدا را دارند گرچه کشته نشده باشند. مثلا -همچنان که آن شب گفتیم.- کسی که در زندگیاش زیاد یاد مرگ کند با شهیدان محشور میشود. مثلا در احادیث شریف داریم که: کسی که در راهی جهاد کند و طالب و آرزومند شهادت باشد و بکوشد خداوند را ملاقات کند خداوند به او سخت نمیگیرد که حتما کشته شود. با شهیدان محشور میشود. مثلا در برخی روایاتمان داریم که: اگر زن حامله در هنگام وضع حمل -که قاعدتا در گذشتهها بیش از امروز درد میکشیدهاند.- بمیرد مثلا با شهیدان محشور میشود یا اجر شهید دارد. همچنین موارد مختلفی در احادیث موجود است. ولی موضوع اصلی متشکل است از دو بخش. بخش اول: این که انسان کشته شود. بخش دوم: این که کشته شدنش در راه خداوند (عز و جل) باشد. این که کشته شود مشخص است. نیاز به تشریح دارد؟ هر روز میبینیم این که کشته شود یعنی چه! بخش دوم است که نیاز به تشریح دارد. این که در راه خداوند(عز و جل) کشته شود. حتی وقتی به آیات کریمهی قرآن مراجعه و دربارهی نبرد -و نه فقط کشته شدن- صحبت میکنیم، خداوند میخواهد نبرد در راه خدای (عز و جل) باشد. مثلا اگر به سرعت به برخی ایات اشاره کنیم:«وَقَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلَا تَعْتَدُوا ۚ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ- و در راه خدا، با کسانی که با شما میجنگند، نبرد کنید! و از حدّ تجاوز نکنید، که خدا تعدّیکنندگان را دوست نمیدارد. (بقره/۱۹۰)» نکتهی جالب توجه در این آیه این است که از جنگ دفاعی صحبت میکند. در حالی که عقل، فطرت و… حکم به دفاع میکنند. ولی خداوند (سبحانه و تعالی) میخواهد حتی این جنگ دفاعی که وجوبش روشن است در راه خودش باشد. یعنی به خاطر نفع و قدرت شخصی نباشد و این که مردم دربارهی ما چه میگویند و تاریخ و جغرافیا ما را چگونه روایت خواهند کرد… نمیخواهد این طور باشد. میخواهد جنگ در راه، در طلب رضا و در پاسخ به ندای خداوند (عز و جل) باشد. چنین جنگی در راه خداست. یعنی باید باشد. «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُم بُنْیَانٌ مَّرْصُوصٌ- خدا کسانی را دوست دارد که صف زده در راه او جهاد می کنند گویی بنایی پولادین و استوارند. (صف/۴)» نگفته: ان الله یحب الذین یقاتلون صفا کانهم بنیان مرصوص! بلکه تنها باید «فِی سَبِیلِهِ» باشد. «فَلْیُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یَشْرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالْآخِرَةِ ۚ- باید کسانی که زندگی زودگذر دنیا را با سرای جاویدان آخرت مبادله میکنند، در راه خدا بجنگند. (نساء/۷۴)» آنان که زندگی اخروی را میخرند و زندگی دنیوی را میفروشند. «وَمَن یُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیُقْتَلْ أَوْ یَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا- هر که در راه خدا بجنگد و کشته شود، یا بر دشمن پیروز گردد، پس پاداش بزرگی به او خواهیم داد. (نساء/۷۴)» همچنین این آیه بشارتی به مجاهدانی است که هنوز در قید حیاتند. چون خداوند (سبحانه و تعالی) این پاداش را به کسانی که به شهادت رسیدهاند و مجاهدانی که پیروز شدهاند و زنده ماندهاند عطا میکند. هر کدام پاداش بزرگ خود را نزد خداوند (عز و جل) دارند. «وَمَا لَکُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ- شما را چه شده که در راه خدا و [رهایی] مردان و زنان و کودکان مستضعف نمیجنگید؟ (نساء/۷۵)»، «الَّذِینَ آمَنُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ۖ وَالَّذِینَ کَفَرُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِیَاءَ الشَّیْطَانِ ۖ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفًا- آنان که ایمان آوردهاند، در راه خدا میجنگند؛ و کسانی که کافر شدهاند، در راه طاغوت میجنگند. پس شما با یاران شیطان بجنگید، که یقیناً نیرنگ و توطئه شیطان سست و بیپایه است. (نساء/۷۶)» پس مسئلهی اصلی چیست؟ راه خدا. پس هر جنگ، نبرد و هر خونی که ریخته شود نزد خداوند شهادت محسوب نمیشود و به موجب آن این منزلت، درجه، اجر و برتری -که از آن صحبت کردیم.- واجب نمیشود. خب، باز میگردیم به راه خدا و این که چه معنایی دارد؟ -اینجا هم به خاطر این که توضیحات طولانی نشود، به سرعت عبور میکنیم.-
اما دربارهی راه خدا. راه را که همه میدانیم یعنی چه. شما در حال حرکت در راهی هستید و ممکن است کسی به شما بگوید راهت را ادامه بده تا به مقصد برسی. به همین خاطر راه خدا، شیطان، طاغوت، دنیا، قدرت، پول و علم وجود دارد. یعنی مسیر رساننده. مسیر منتهی به علم همان راه علم است. مسیر منتهی به پول همان راه پول است. مسیر منتهی به شیطان همان راه شیطان است. مسیر منتهی به الله همان راه خداوند (عز و جل) است. اما مسیر منتهی به خدا کدام است؟ این یک مسیر جغرافیایی نیست. این طور نیست که ما جایی باشیم و نعوذ بالله خدا جای دیگری باشد و ما در مسیر جغرافیایی مشخصی حرکت کنیم، نه. مسیر منتهی به خدا -در این زندگی که برای رسیدن به خداوند (عز و جل) در حال گذران آن هستیم.- اعمال مورد رضایت، قبول، پسند و خوشایند برای خداوند (عز و جل) است. -چنان که در شب اول گفتیم.- چون با آنچه خداوند دوست دارد، به آن امر فرموده، فراخوانده و راهنمایی نموده به او تقرب جسته میشود، نه آنچه او را خشمگین میکند، دوست ندارد و از آن نهی فرموده. راه علم، طلب روزی -«الکاد علی عیاله کالمجاهد فی سبیل الله» طلب روزی برای این که خانوادهاش زندگی بزرگوارانهای داشته باشند.-، خدمت، جهاد، دفاع، بهبودی یک مریض، برطرف کردن یک نیاز، حل مشکلات مردم کارهایی که انجام میدهیم مورد رضایت خداوند باشد و ما برای خداوند (عز و جل) آنها را انجام دهیم نه برای متوجه کردن مردم به خودمان و این که مردم به ما مجاهد، عالم و… بگویند. مثلا در روایتها حتی در زمینهی طلب علم داریم:«من طلب العلم لیباهی به السفهاء أو یماری به العلماء فلیتبوأ مقعده من النار» یعنی برای نشان دادن خود به مردم یا مجادله با دانشمندان به سوی دانش برود باید خود را برای آتش آماده کند. درست در حالی که کسی که در مسیر کسب علم گام بردارد ملائکه بالهایشان را برای عبور او پهن میکنند. اگر این علم برای خدا، در راه خدا و برای خدمت به بندگان خدا باشد. اما اگر این علم برای مباهات، خودنمایی، مجادله و چالشآفرینی بود، نه. آن وقت باید خود را برای آتش آماده کند. پس این راه، راهی است که به خداوند(عز و جل) میرساند. خب، حالا کدام جنگ در راه خداست؟ جنگی که از جانب خداوند به انجام آن امر شده، خواسته، مورد پذیرش یا محبوب خداوند (سبحانه و تعالی) باشد. مثلا در آیهای که کمی پیش خواندیم:«وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ (نساء/۷۵)» جنگ در راه مردان، زنان و کودکان مستضعف جنگ در راه خداست. برای نزدیکتر شدن ذهن مثالهایی بزنیم و در کلیات نمانیم تا برسیم به بخش کوتاهی که صحبت امشبمان را با آن به پایان خواهیم برد. مثلا وقتی قریش بدر، احد و… را به راه انداخت یا در واقعهی خندق یا احزاب رسول الله را در مدینه محاصره کرد هدفشان چه بود؟ هدفشان علنی بود. کشتن پیامبر و اصحاب و اهل بیتش (صلی الله علیه و آله و سلم) و نابود کردن دین ایشان. در صحبتهایشان این عبارت بود: از بین بردن و او و دینش برای همیشه. خب، اینجا جنگ در دفاع از این پیامبر، این مسلمانان برجستهی همراه پیامبر و دینی که این پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آورده محبوب، امر شده و خواستهی خداوند (عز و جل) و در نتیجه راه خدا (عز و جل) است. جنگ در راه خدا و رسانندهی به خدا (سبحانه و تعالی) این است. به همین خاطر کسی که در این نبرد بجنگد پاداش میگیرد و کسی که کشته شود شهید است. این یک مثال. مثلا امروز در هر یک از مثالهایی که در حال گذران آن هستیم، مخصوصا مثالهای دفاعی همین مفهوم مطابقت میکند. یعنی وقتی فرد از میهن، کشور، مقدسات، خانواده، ملت و کرامتش دفاع میکند این محبوب و خواستهی خداست. پس این جنگ در راه خداوند (سبحانه و تعالی) است.
خب، اگر در این مسیر خداوند (سبحانه و تعالی) که رضایت خداوند (عز و جل) در آن است حرکت کردیم. انسانی که در این مسیر حرکت میکند -نه فقط در نبرد. خواهش میکنم کمی دقت کنیم. اصطلاحات خاص فقهی را کنار بگذاریم. دربارهی مفهوم قرآنی و اسلامی و روایی شهادت صحبت کنیم.- اگر به خاطر ایمان، موضع و پایبندیاش به اطاعت خداوند (عز و جل) دستگیر و شکنجهاش کنند تا کشته شود شهید است. مثل سمیه و یاسر که در اوایل دعوت اسلام در مکه به شهادت رسیدند. ابوجهل آنان را آنقدر شکنجه کرد تا کشته شدند. اینها شهید هستند. در جنگ کشته نشدند. از خانههایشان بیرون کشیده و شکنجه شدند تا از ایمانشان برگردند ولی نپذیرفتند و کشته شدند. اینها شهید هستند. شهیدانی که در راه خدا ماندند. اینها شهیدانی هستند که در راه خدا ماندند. یک مثال دیگر. رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) برخی اصحابش را برای آموزش قرآن و احکام دینی به قبایل مختلف میفرستاد. ولی برخی افراد قبیله، این صحابی فرستاده شده از جانب رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را میکشتند. این فرد در راه خدا کشته شده و شهید است. یک بار یک گروه از قاریانی را که رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستاده بود گرفتند و کشتند. اینها شهید هستند. پس هر کس در راه خداوند حرکت میکند. هر راهی که به خداوند منتهی شود، مورد رضایت خداوند (عز و جل) باشد، در پی علم و روزی باشد یا برای مبارزه و جهاد رفته باشد و در این مسیر مورد علاقهی خداوند (عز و جل) کشته شود شهید است. همچنین کسی که در نبرد کشته شود شهید است. مثل شهیدان بدر و احد که همراه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند و حسین و اصحاب ایشان (علیهم السلام) در کربلا. اینها نبردهایی در راه خدا، دین خدا و کرامت این دین و این امت است. پس وقتی از شهادت صحبت میکنیم مسئلهی اساسی این است که در راه خدا باشد. و راه خدا یعنی راهی که مورد پسند خدا باشد.
خب، این در ادبیات معاصر یعنی مشروعیت هدف، وسیله و مسئله. به گونهای که با معیارهای الهی و شرعی به آن و به حق، مشروع، صحیح و سالم بودنش باور داشته باشیم. [باید ببینیم] آیا این مسئله حق، صحیح و مشروع است؟ آیا این راهی که میرویم درست، مشروع و مورد پسند خداوند (عز و جل) است؟ مسئله این است. چالش بزرگ در طول تاریخ این بوده که چطور یک نفر میتواند اطمینان حاصل کند این راهی که در آن حرکت میکند، این کاری که انجام میدهد یا این نبردی که وارد آن میشود مشروع، حق و مورد رضایت خداوند (سبحانه و تعالی) است؟ اینجاست که به بخش پایانی و بسیار حساس صحبت میرسیم. معضل و چالش بزرگ اینجاست. اگرنه مردمان بسیاری هستند که مسئله برایشان مشتبه شده. ممکن است واقعا در مکانها، زمانها، اوقات و برهههایی حق و باطل بر بعضی مشتبه شود. خیال میکنند یا معتقدند آنچه برای آن میجنگند و راهی که میپیمایند حق است. برای آن دست به فداکاریهای عظیمی میزنند ولی در اشتباه هستند، دارند خطا میروند. آنها به محل صحیحی که آنها را به حق و باطل رهنمون میشود نرفتهاند. عجله کرده و بر مبنای عصبیتهای حزبی، ملی، نژادی، مذهبی، فرقهای، سلایق شخصی، بعضی منافع یا… قضاوت کردهاند و تباه شدهاند. اینها در تاریخ موجود است. نمیخواهم مثال بزنم. همیشه چالش بزرگ اینجا بوده. اینکه چطور کسی میتواند این بخش را تضمین کند؟ اما وقتی صحبت از جان انسان و جنگ، مرگ و شهادت است این مسئله از همیشه حساستر است. فرض کنیم من زمینی دارم که میخواهم در آن چیزی بکارم و با بعضی آفات و ضعف دانهها مواجهم. وقتی شک دارم، نزد مهندسان کشاورزی میروم و میپرسم. سیرهی عقلا در طول تاریخ این گونه بوده که به متخصص مراجعه میکردهاند. درست؟ اگر میخواهم خانه یا پلی بسازم سراغ مهندس میروم. خود معماری هم چندین رشته شده. اگر مریض باشم میروم پیش طبیب. البته قدیمها میرفتهاند پیش طبیب. الآن دیگر تخصصهای مختلفی وجود دارد. اگر دندانم مشکل داشته باشد میروم دندانپزشکی. اگر معدهام مشکل داشته باشد میروم پیش دکتر گوارش. اگر قلبم مشکل داشته باشد میروم پیش دکتر قلب. اگر مشکل قلبی داشته باشم پیش دندانپزشک نمیروم. اگر کسی چنین کاری کند مردم نمیپذیرند. یا اگر کسی بخواهد خانه بسازد و پیش دکتر برود تا برای او نقشهای طراحی کند، این پذیرفته نیست. اگر مسئلهی فیزیکی باشد میروند پیش فیزیکدانان. اگر مسئلهی نجومی باشد میروند پیش منجمان و… . اگر مسئله قانونی باشد -امروز قوانینی وجود دارد و حکومت بر اساس قوانین رفتار میکند.- به حقوقدانان، وکلا و… مراجعه میکنند. خب در مسئلهی حلال و حرام و آنچه انسان به وسیلهی آن به خداوند نزدیک میشود و آنچه مورد پسند یا خشم خداوند است -یعنی آنچه آن را دین، شریعت و حلال و حرام مینامیم.- آیا نباید به متخصص مراجعه کنیم؟ من باید پیش دکتر، مهندس، مهندس کشاورزی، منجم، فیزیکدان، شیمیدان، وکیل یا سیاستمدار بروم و از او دربارهی حلال و حرام بپرسم؟ باید مثل دیگر مسائل که نزد متخصص میرفتم اینجا هم نزد متخصص بروم. کسانی که کارشان تلاش و بررسی کتاب خداوند (عز و جل)، سنت پیامبر خدا، نظر علما، فقها و اجتهاد، بحثها، پژوهشها، اختلافات و نزاعهای آنهاست و میکوشند در حالی که صدها سال میان ما و دوران نص فاصله افتاده از همهی این دلایل برای ما حکم شرعی استنباط کنند و بگویند این حلال، حرام، واجب یا… است و این نباید صورت بگیرد، این شما را به بهشت میبرد یا این خدا را خوشنود یا خشمگین میکند. برای این منظور باید کجا برویم؟ سراغ متخصصان. خب، این متخصصان چه کسانی هستند؟ فقها و علمای بزرگ.
اینجا داخل پرانتز عرض کنم یکی از بلاهای معاصر همهی مسلمانان -شیعیان، اهل سنت و دیگر پیروان مذاهب اسلامی- که در گذشته نیز وجود داشته ولی امروز شدیدتر و گستردهتر شده این است که هر جوان و هر کس که دو سه سال درس میخواند و چند کتاب میبیند بلافاصله در تلویزیون فتوا میدهد که این حرام است، این حلال است، این جایز است، این مکروه است، این مستحب است و…! پس شنیدن این فتواهای عجیب و غریب که در هیچ کدام از مذاهب، آثار فقیهان آنها و نسلهای گذشته سابقه نداشته در تلویزیونها دور از ذهن نیست. فتواهایی عجیب و غریب و بعضا مضحک… چون به علم، کتاب خدا، سنت پیامبرش، اجتهاد، فقاهت، تخصص، استحکام و تحقیق دقیق و حقیقی علمی متکی نیست. به همین خاطر بله، مشکل از آنجا شروع میشود که هر کس شیخ میشود از طرف خودش فتوا میدهد. دربارهی یک فرقهی مشخص صحبت نمیکنم. داخل شیعیان، سنیها و… . نباید هر کس که چند سال درس خواند بلافاصله فقیه و مجتهد شود و دربارهی حلال و حرام فتوا بدهد و اجازه بدهد و حرام بشمارد. هر کس که نمیتواند همین طوری علامه و… شود. سپس سختتر و بدتر از آن این است که دربارهی خون و نوامیس مردم -یعنی آنچه خداوند بیش از همه دربارهی آن احتیاط کرده.- فتوا میدهند. بعضی خودشان را پادشاه فرض کردهاند. حکم میکنند، قضاوت میکنند، میگویند بکشید، دستش را قطع کنید، شلاقش بزنید، خونش را بریزید و… خب برادر شما چقدر از علم بهره داری؟ چه میفهمی؟ واقعا این کارهایت دین و شریعت خداست؟! این آن چیزی است که رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را آورد؟! خب، گیریم یک سری اجتهادهایی وجود دارد. حتی اگر بگوییم آن مجتهد متخصص، بریء الذمه و… است، به شما چه ربطی دارد؟ این یکی از معضلات و بلاهای بزرگی است که امروز گریبانگیر مسلمانان است. در زمانهای که این اقبال شدید به اسلام، این بازگشت به سوی اسلام مخصوصا در میان جوانان و خانوادههایی که به صورت دستهجمعی مسلمان میشوند و این توجهی که به اسلام، مسئلهی دیانت، شریعت و احکام شریعت اسلام و حلال و حرام به وجود آمده مصیبت بزرگ این است که کسی میآید و نظرات شخصی خود را به عنوان اسلام عنوان میکند. و این نظرات بر مبنای فقاهت، تخصص و اجتهادی واقعی به کتاب خدا و سنت پیامبرش متکی نیست. این مصیبتی است که امروز در مورد همه چیز از آن رنج میبریم. نگاه کنید، این به همه چیز تسری پیدا کرده. به زندگی مشترک، ازدواج و طلاق، زندگی اجتماعی، تجارت، اقتصاد، بانکداری و خطرناکتر از همهی اینها به جنگ، صلح، نبرد و خونهای مردم. همهی اینها هم به نام اسلام صورت میگیرد.
کسانی که باید برای شناخت و سؤال از حلال و حرام به آنها مراجعه شود در درجهی اول فقیهان هستند. این به شیعه هم محدود نمیشود. در هر فرقهای بالاخره یک فقیه و امام وجود دارد که به او مراجعه کنید. منظورم از امام همان فقیه است. فقیهان مجتهد و متخصصی که باتجربه و متخصص هستند. ثانیا کدام فقها؟ فقهای امانتدار حلال و حرام خدا و فقیهان پرهیزکاری که از خداوند(عز و جل) میترسند. نه آنها که طبق سلیقهی خودشان، حزبشان، سازمانشان، سلیقهی سیاسی فرقهشان، قدرتطلبی، پرداخت پول، حقوقی که میگیرند و… فتوا میدهند. این در تاریخ وجود داشته و امروز هم وجود دارد و وجود خواهد داشت. همانهایی که روحانیان درباری نامیده میشوند. یا کسانی که به خاطر طمع یا ترسی که دربارهی رابطهی خودشان با قدرتها دارند فتواهای خاصی مخصوصا در زمینهی خونریزی به مردم میدهند. اینها امانتدار نیستند. باید به فقیهان امین، علمای مجتهد متخصص امین، که واقعا شجاعت این را داشته باشند که حکم خدا هر چه بود به شما بگویند مراجعه کنیم. کسی که نه میترسد، نه طمع میکند و نه جز رضایت خداوند (عز و جل) دنبال چیز دیگری است. درمان این مصیبتی که امروز در سراسر جهان اسلام و همهی کشورهای اسلامی و در میان همهی فرقهها با آن مواجهیم این است. البته این درست است که در میان شیعیان به لحاظ تاریخی و به دلیل مفهوم مرجعیت دینی نوعی امنیت و ضمانت به وجود آمده. مرجع دینی و فقیهی که میخواهیم به او مراجعه کنیم کسی است که باید فقیه، مجتهد، زنده، عادل و پرهیزکار باشد، بعضی حتی زهد دنیوی را شرط کردهاند، یعنی چیزی بیش از تقوا یا به عبارتی مرحلهی بالایی از پرهیزکاری و عدالت. در میان این چند شرط، شرطی که اکثریت قاطع فقیهان ما آن را لازم میدانند، شرط اعلمیت است. یعنی در میان فقها اعلم باشد. در طول تاریخ این مسئله عملا موجب شده مرجعیت فقهی و علمی -دربارهی ولایت فقیه صحبت نمیکنم.- به مجموعهی مشخصی از فقیهان بزرگ محدود میشود. 3، 4، 5، 6 فقیه که پیروان این مذهب به آنها مراجعه میکنند. امروز نیز همین طور است. هر قدر مراجع متعدد باشند در نهایت مردم به 3، 4، 5، 6 فقیه مراجعه میکنند. در کل در مسئلهی فقه نوعی تمرکز وجود دارد. و این فقیهانی که به آنها مراجعه میکنیم در سطح بالایی از فقاهت، اجتهاد، تقوا، بصیرت، معرفت و… و… و… هستند. این خودش نوعی ضمانت است. با این حال حتی در میان ما شیعیان یک نفر پیدا میشود که از جانب خود فتوا و نظر میدهد. اینها وجود دارد. این مسئله در میان دیگر مسلمانان هم وجود دارد و به یک راه حل و یک بازنگری واقعی و ریشهای نیازمند است. به عنوان مثال امروز در هر زمینهای میبینید وقتی از کسی میپرسید برادر چرا چنین کاری انجام میدهی میگوید از فلان شیخ پرسیدم و فلان فتوا را داد. خب، آیا واقعا مجتهد، متخصص، فقیه و عالم بوده که چنین فتوایی به تو بدهد؟ حتی گاهی شناخت حکم هم کافی نیست. نیاز هست به قدرت شناخت موضوعات. یعنی شناخت زمان، مکان، سیاست، منافع امت، کید دشمنان، اولویتها و… . نه این که یک نفر فقط حکم را بیان کند. باید کسی باشد که خودش بتواند موضوع را ببیند و تشخیص دهد و به تشخیص موضوع کمک کند. این یک مسئلهی مهم است. چرا این مسئله این قدر مهم است؟ چون در مسائل دیگر شما پیش دندانپزشک بروی و دندانت را از بین ببرد اشکالی ندارد، بدون دندان هم میشود زندگی کرد. شاید اگر توانایی مالی خوبی داشته باشید بتوانید به جایش دندان دیگری بکارید. یا نزد یک مهندس کشاورزی بروید و زمینتان را خراب کند، ان شاءالله سال بعد درست میشود. یا میخواهیم خانه بسازیم، خراب میشود، بعد خدا کمک میکند درست میشود. ولی انسان یک جان بیشتر ندارد. من با همین یک جان به جنگ میروم. هیچ تجربه و مرتبهی دومی وجود ندارد! این طور نیست که یک بار بتوانیم اشتباه کنیم و دفعهی دوم برویم سراغ متخصصان! هر چیزی جبران میشود. ولی جان جبران نمیشود. شاید چشم، دندان، خوردنیها، آشامیدنیها، خانه، پل، پول و سلامتی را بشود جبران کرد ولی جان جبران نمیشود. یک بار است. اگر اشتباه کردیم، اشتباه کردهایم. درست هم رفتیم، درست رفتهایم. به همین خاطر انسان باید دقیق، هشیار و بسیار مراقب باشد. بنده این حرف را از سر مسئولیت دینیام میزنم. ممکن است کسی بگوید مصلحت شما این نیست که به عنوان یک حزب این حرفها را بزنید. چون شاید فردا کسی بگوید شما ما را به جنگ میبرید و من میخواهم دربارهی مشروعیت این امر با شما بحث کنم. اشکالی ندارد. چه اشکالی دارد؟ بحث کنیم. از بنده، برادرانم و دیگران بپرسید که ما که به جنگ میرویم این بر اساس چه؟ و اجتهاد، فقاهت، تشخیص، دیانت و تقوای چه کسی است؟ در هر صورت ما داریم میرویم که جان خود و دیگران را به خطر بیاندازیم. چه بکشیم و چه کشته شویم از ما سؤال خواهد شد. دربارهی هر دو سؤال خواهیم شد. بله، در این مسئلهی بشری باید بسیار حساس و دقیق باشیم.
-هنوز چند دقیقه مانده. گرچه بنده معمولا دوست دارم به وقت پایبند باشم ولی بحث کمی حساس است. فقط چند دقیقه مانده.-
بله، در مواردی وضوح وجود دارد. مثلا از هنگام برپایی رژیم صهیونیستی دهها سال است علمای بزرگ اهل سنت و شیعه، مراجع شیعه، مفتیان اهل سنت و دیگر علمای بزرگ مسلمانان بر این مسئله اجماع دارند که جنگ با صهیونیستها، اسرائیلیان و پروژهی صهیونیسم و جنگ با اسرائیل جایز و بلکه واجب است. و هر کس در این راه کشته شود، شهید است. و مالی که در این راه انفاق میشود و جنگ در این راه، در راه خداست. این یک مثال است. اگر به دنبال یک نبرد 100% مشروع و شفاف باشیم که مراجع و فقیهان مسلمان مذاهب مختلف بر آن اجماع داشته باشند، نبرد با اسرائیل است. البته با این حال کسانی وجود دارند که در این نبرد نیز تشکیک میکنند و کسانی که در این راه شهید میشوند را شهید نمیدانند و میگویند اینها خودشان را به دست خودشان به هلاکت انداختهاند. در هر صورت، این یک مثال است. بله، مثالها و مواردی وجود دارد که ممکن است در مورد موضع صحیح برای انسان شبهه به وجود بیاید. اما اینجا، موضع صحیح روشن است، بیوطنهایی از همهجای جهان آمدهاند، کشوری به نام فلسطین را اشغال کردهاند، سرزمین و زمینهای دیگران را غصب کردهاند، به مکانهای مقدس ما تجاوز میکنند و ملت را از خاک خودش بیرون میکنند. اینجا تکلیف روشن است. هر مرجع، فقیه و عالم مسلمان میگوید این جنگ عادلانه، مشروع و حق است و جنگ در این راه جایز و بلکه واجب است و هر کس در این راه کشته شود شهید است.
گاهی در حوادثی مانند بسیاری از حوادث این روزها، مسئله مشتبه میشود. مثالی تاریخی از قرن گذشته[ی میلادی] بزنم. مثلا وقتی قدرتهای استعمارگر جهانی به کشورهای ما حمله کردند این امپراطوری عثمانی بود که بر عراق حکومت میکرد. امپراطوری عثمانی از لحاظ مذهبی یک حکومت شیعه نبود. فارغ از این که این سلطان، متدین و به احکام اهل سنت پایبند بود یا نبود، حکومت اهل سنت محسوب میشد. داریم دربارهی دستهبندیهای کلی صحبت میکنیم. همهی ما هم میدانیم سلطان عثمانی و حکومت عثمانی با مردم -با همهی مردم. نه فقط شیعیان، مسیحیان و اقلیتهای دینی، حتی اهل سنت- چه کرد. نمیخواهم این بحث را الآن باز کنم. ولی وقتی سال 1918، 19 و 20 انگلیس آمد تا عراق را اشغال کند مردم حیران ماندند که چه کنیم؟! با انگلیس که برای اشغال آمده بجنگیم؟ یعنی از امپراطوری عثمانی دفاع کنیم؟! یا بنشینیم تماشا کنیم خودشان هر بلایی میخواهند سر همدیگر یباورند؟ یعنی بگوییم به ما چه ربطی دارد؟ امپراطوری عثمانی که ظالم است. این کشور استعمارگر هم که اشغالگر است. مسئله مردم را بهتزده کرده بود. اینجا بود که رفتند سراغ چه کسی؟ مراجع عظام. مراجع عظام ما در آن دوره که معروف هم هستند گفتند نه، تکلیف و واجب این است که در برابر اشغال انگلیس بایستیم. پس سلاح به دست گرفتند، جنگیدند، عشیرهها و مؤمنان را بسیج کردند. فقیهان بزرگی در جنگ شرکت کردند. مردم جوانهایشان را فرستادند و خیلی جوانان به شهادت رسیدند. کسی نیامد به آنها بگوید شما در حال دفاع از حاکم و امپراطوری عثمانی هستید. نه، آنها برای جلوگیری از اشغال عراق توسط انگلیس جنگیدند. البته برخی مردم بعد بحث به راه انداختند که آیا این تصمیم صحیح بوده یا نه؟ ولی اینجا وقتی به فرد متخصصی که به زمان، مکان و اولویتها شناخت دارد رجوع کنید میتواند به شما بگوید تکلیفتان چیست.
بعضی از علما و مراجع بزرگ ما از عراق به ایران رفتند تا در برابر اشغالهایی که بخشهایی از ایران را جدا میکرد بایستند، مبارزه کنند، فتوا بدهند و جهاد کنند. آنها از نظام پادشاهی دفاع نمیکردند. پیش از خاندان پهلوی هر چه بخواهید خاندانها و قدرتهای مختلف بر ایران حکومت کردند. آنها از کشور، ملت و یکپارچگی کشور در برابر حملهی اشغالگر و افتادن به دست دشمن و… دفاع میکردند. فارغ از این که نظام حاکم بر ایران شاهنشاهی قاجاری یا… یا نظام حاکم بر عراق امپراطور عثمانی یا… بوده. وقتی کشوری در معرض اشغال، سقوط، تقسیم و ویرانی است این فقها میگویند بایستیم و مبارزه و دفاع کنیم. اینها مثال است. الآن وقت نیست وارد اوضاع کنونی شوم. ولی آنچه در پایان این صحبت و سخنرانی در این مناسبت میخواهم بگویم این است که: ما همیشه باید بر اهمیت این جنبه تأکید کنیم. ما در حزب الله چنین تعهدی داریم. مقاومت، این خط، گروه، تشکیلات، حزب، گروه یا هر چه شما بگویید، بنده، برادرانم، خواهرانم و هر کدام از ما نمیخواهیم -یا حد اقل ادعا میکنیم.- نمیخواهیم وارد جهنم شویم. ما آخرتطلبیم. اگر خداوند در دنیا چیزی به ما عطا کند حمد و ثنایش را میگوییم. ولی ادعایمان این است که آخرتطلبیم، دلبستهی به آخرتیم و در مسیر خداوند و رضای خداوند (عز و جل) گام بر میداریم. به همین خاطر اگر تصمیمی میگیرم و وارد هر مسیر، معرکه، میدان یا نبردی میشویم به عقل، دانش، مرتبهی علمی و… خودمان تکیه نمیکنیم بلکه به سراغ فقها، بزرگان و مراجعمان که در بالاترین رتبهی فقاهت، دانش، اجتهاد، تقوا، ورع، امانتداری و همچنین بصیرت و شناخت زمان و مکان هستند میرویم. ما از روز اول به این مسئله پایبند بودهایم. برخی متدینان، آن روزها را به یاد میآورند که وقتی این مجاهدان در 1982 قیام کردند چه کسانی به آنها میگفتند این کارها و مبارزه با اسرائیل حرام است. اگر میخواستیم به حرف این و آن گوش کنیم نباید با اسرائیل میجنگیدیم. ولی به مراجع بزرگمان مراجعه کردیم. اهمیت پایبندی به رهبری و مرجعیت حضرت امام خمینی (قدس سره الشریف) اینجاست. کسی که با شفافیت تمام به مبارزه با دشمن اسرائیلی، این مقاومت و این سبک از عملیات جهادی شهادتطلبانه مشروعیت بخشید. چون در این باره بحث وجود داشت. من اگر راه و مجوز شرعی و راهی برای تقرب به خداوند (عز و جل) وجود نداشته باشد چطور به خودم اجازه بدهم برادری را بیاورم، خودرو و مواد منفجره فراهم کنم و بگویم این از هدف حالا برو خودت را منفجر کن. چطور چنین چیزی ممکن است؟! من چطور روز قیامت جواب خدا را بدهم؟! پایبندی ما به امام این بود. و پس از ایشان به حضرت امام آیت الله العظمی سید علی حسینی خامنهای (دام ظله الشریف). متأسفانه برخی مردم اینجا و آنجا این را برای شما عیب و ننگ میشمارند. برعکس، شما که تصمیم میگیرید، میجنگید، معامله میکنید، صلح میکنید، جنگ میکنید و… بر چه مبنایی این کار را انجام میدهید؟ به کدام فرد متخصص مراجعه میکنید؟ آیا واقعا این کارهایی که انجام میدهید مورد رضایت خداوند (عز و جل) است؟ حد اقل این فقیه یا مرجعی که به او مراجعه میکنیم تمام تلاش خود را با امانتداری، تقوا، ورع، بصیرت و شناخت به کار بسته تا برای ما توضیح دهد حکم خداوند در این مسئله چیست. ما نیز این حکم را میگیریم و آن را در حوزهی مسئولیتهایمان پیاده میکنیم. ما حکمها را میگیریم که در حوزهی مسئولیتهایمان به عنوان گروهی از افراد مکلف پیاده کنیم. به همین دلیل از ابتدا در این مسیر گام برداشتیم. با چنین ضمانتی شهیدان ما در این مسیر به خاک افتادند و امروز به خاک میافتند. و آنها و خانوادههایشان به خوبی از این موضوع خبر دارند. متأسفانه فرصت نیست. بنده برخی نامههای خانوادهها و وصیتهای شهدا را آورده بودم. خواهش میکنم برادران و خواهران اگر برایشان ممکن است به این مسئله اهتمام کنند. در هر صورت چیزهایی از طرف برخی نهادهای مربوطه منتشر و توزیع میشود. این شهیدان و آرامش، سکینه، یقین، عشق، فهم و معرفتشان را ببینید. ولی همه میدانند امکان ندارد ما بدون یقین و اطمینان بالا به این که این گام مورد رضایت خداوند (عز و جل) است حتی یک گام هم برداریم. چون ما آخرتطلبیم. خواستار اسم شهید در دنیا نیستیم. هر کدام از ما میجنگد تا در آخرت نام شهید را به دست بیاورد. و این مسیر است که ما را به این هدف میرساند. آنچه در آرزو و در پی آن هستیم این است که روزی با رسول خدا و نوهی رسول خدا، سید الشهداء ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) محشور شویم. به همین دلیل نه ماجراجویی میکنیم، نه خودمان را به مخاطره میاندازیم، نه عجله داریم، نه شتاب میکنیم بلکه بسیار پیگیر و دقیق هستیم. و این همان چیزی است که همهی مسلمانان را به آن فرا میخوانیم.
هر کس دلسوز آخرت خود است باید گامهایش را به خوبی بررسی کند. نه فقط در زمینهی سیاسی، نظامی، میدانی یا نتیجهها. بلکه اول، آخر، همراه، پیش و پس هر کار باید بررسی کند آیا این گامی که بر میدارد شرعی، مورد رضایت خداوند (عز و جل)، درست و حق است یا نه؟
السلام علیک یا سیدی و مولای یا ابا عبدالله یا بن رسول الله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیکم من جمیعا سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منا لزیارتکم.
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.
و السلام علیکم جمیعا و رحمت الله و برکاته.