بیانات در دیدار اعضای دفتر همکاری حوزه و دانشگاه

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم
 
خیلی خوشحالم از این گزارشی که جناب آقای اعرافی دادند. الحمدللَّه نشان‌دهنده‌ی زنده بودن کار است. آن چیزی که برای ما مهمّ است - بیش از این‌که شما به کجا رسیده‌اید - این است که شما چه نیّتی دارید و کار خودتان را چگونه ارزیابی و هدف‌گذاری میکنید. این برای من، مهمتر از این است که شما در این سیری که میکنید، به کجای راه رسیده‌اید - قبل از صفر هستید، یا بعد از صفر، و چقدر بعد از صفر هستید - الحمدللَّه من، هم در صحبتهای شما و گزارشتان، هم در خود آقایان، نیّت پاک و درست را احساس میکنم.
 
برادران عزیز! شما بدانید که من برای اصلاح امور جامعه‌ی علمی خودمان - در درجه‌ی اوّل روحانیت و قم که به حدّاکثر اهتمام نیاز دارد تا بتواند در جای خودش قرار گیرد و تکلیف خودش را در این دنیای پیچیده‌ی عظیمِ پُرمسأله‌ی پُرمشغله، و در این کار به این بزرگی ایفا کند - چشم امیدم به طبقه‌ی شماست. نمیگویم به گروه شما؛ اما به همین طبقه‌ی شما؛ فضلایی که درس خوانده‌اند، زحمت کشیده‌اند، با مسائل علمی حوزه، با مسائل کشور و مسائل زمان آشنا هستند و نیروی جوانی هم در آنها هست. بحمداللَّه هنوز انگیزه‌ی جوانی در آنها به‌قدر کافی وجود دارد.
 
شما هم اگر بتوانید، کاری بکنید؛ حتّی برای مسائل حوزه. البته این، یکی از مسائل حوزه است که عبارت است از اهتمام به امر دانشگاه و کمک به دانشگاه و مسؤول دانستن خود در قبال ذهن و فکر و اندیشه‌ی نسلِ جوانِ با سواد کشور. اینها بخشی از مسؤولیتهای حوزه است. البته بخش کاملاً قابل توجّه و مهمّی است؛ لیکن در کلّ مسائل حوزه هم چشم امید من به مجموعه‌ی شما و امثال این مجموعه است که قطعاً هم اگر کسی در حوزه جستجو کند، فضلای جوان صاحب صلاحیت در این چارچوب کلّی، زیاد پیدا خواهد کرد. منتها بعضی افراد، مناسب کار دانشگاهند، بعضی مناسب کار تهیه و کتاب درسی حوزه‌اند، و بعضی مناسب کارِ تدریسند.
 
به‌هرحال ان‌شاءاللَّه موفّق باشید؛ من هم کار شما را صددرصد تأیید میکنم. البته برای مسؤولیتی که ما در مقابل دانشگاه داریم، این خیلی کم است. امروز اگر حق را میخواستیم رعایت کنیم، باید این‌گونه بود که در زمینه‌ی همه‌ی علومی که میتواند اندک ربطی با مسائل دینی داشته باشد، حوزه حرفِ به روز و برترین را داشته باشد و در دانشگاه اعمال شود - به صورت کتاب درسی، یا کتاب مرجع؛ که البته کتاب مرجع هم مهم است، لیکن مهمتر از آن، این است که یک کتاب درسی باشد - خوب؛ این‌که نیست؛ حالا بخش کمی از مسائل دانشگاه، به شکلی در این‌جا انجام میگیرد!
 
خوشبختانه شما متقن هستید و در کارتان اهل اتقانید. این من را خوشحال میکند. با هدف درست و با انگیزه‌ی درست هستید و میتوانید کار خودتان را درست تقویم و ارزیابی کنید. مهم این است که کار خودتان را میشناسید که چقدر اهمیت دارد. من درباره‌ی اهمیت کار صحبت نمیکنم؛ چون میبینم که شما خودتان بحمداللَّه آنچه باید در این زمینه بیان بشود، بیان کرده‌اید و من هم همه‌ی آنها را تأیید میکنم.
 
البته بنده هم در باب حمایت از این‌گونه حرکتها، هیچ شرطی ندارم؛ یعنی واقعاً آنچه که برای حمایت و کمک مالی، آبرویی و هر چیز دیگر، از من برآید، حرفی ندارم؛ هیچ مشکلی وجود ندارد. شما که این راه میروید و حرکت میکنید، بدانید که من در حدّ توان خودم - که توان محدودی است - در خدمت شما هستم و دعا هم میکنم. من مجموعه‌ی شما را مرتّب دعا میکنم؛ یعنی واقعاً از بس فکر میکنم که این مجموعه‌های جوان، وجودشان برای حوزه ضروری و تعیین‌کننده است، وظیفه‌ی خودم میدانم که به شما دعا کنم. به‌هرحال التجا به پروردگار است و ان‌شاءاللَّه مؤثّر هم باشد.
 
علی‌اىّ‌حال، در این زمینه‌ها هیچ مشکلی نیست. عیبی ندارد به جناب آقای حجازی که با شما ارتباط هم در این زمینه دارند - چه در زمینه‌ی خواستهایتان؛ خواستهای مالی و اعتبار و این چیزها و چه در زمینه‌های مسائلی که باید توصیه شود - بگویید. تا آن‌جایی که با چارچوبهای این‌جا متناسب است، من حرفی ندارم؛ کاملاً موافقم.
 
عرض کنم آنچه که من فکر میکنم شما باید خیلی به آن اهتمام کنید، این است که بایستی این مجموعه‌ی خودتان را که میخواهد وارد دریای متلاطمی شود، از همه جهت حیطه‌بندی کنید. البته از جهت علمی نگذارید سطح علمیاش پایین بیفتد. در همین سطح بالایی که بحمداللَّه هست، حفظش کنید.
 
البته من در زمینه‌ی کارهای شما، خیلی از نزدیک اطّلاع وافی ندارم. کتابها به من داده شده، بعضی را من صاحب‌نظر نیستم، بعضی را هم مجال نکرده‌ام که بخوانم، تا بتوانم درست به معرفت کاملی - از لحاظ سطح کار - برسم؛ لیکن در مجموع، از قرائن متعدّدی حس میکنم که سطح کار، سطح خوب و بالایی است. سعی کنید این را حفظ کنید؛ نگذارید که تنزّل پیدا کند.
 
از نظر دیگر ببینید؛ الان دانشگاه ما محیطِ فارغی نیست. در یک محیطِ فارغ - مثل مجلس آماده‌ای که به ما میگویند بیایید و منبر بروید - آدم بالای منبر میرود و هرچه هم دلش میخواهد، میگوید؛ دغدغه‌ای هم ندارد. ولی یک وقت مجلسی است که چهار نفر منبری، آن‌جا نشسته‌اند و با هم گلاویزند که کدام بالای منبر بروند! مستمعین با انواع و اقسام انگیزه‌ها - یکی چای میخواهد، یکی دیرش شده، یکی میخواهد جلوِ منبر بنشیند - حضور دارند و هیاهوست. البته هیاهوهای خوب، مثل شب عاشورا؛ نه هیاهوی بد. در مجالسی که منبر رفته‌اید، همه‌تان دیده‌اید که چه خبر است! در چنین مجلسی، انسان میخواهد منبر برود.
 
این‌جا(۱) این‌گونه نیست که آدم برود، بنشیند و با خیال راحت شروع به حرف زدن کند و چیزی را که میخواهد بگوید. غالباً آدم در این‌طور جاها، از این‌جا شروع میکند که به آن‌جا برسد؛ آخر منبر یک دفعه از آن طرف سردرمیآورد! در عوالم دیگری میرود؛ یعنی جَو، آدم را به یک طرف میکشاند!
 
دانشگاهی که شما به عنوان دخالت و حضور و نفوذ و عمل و فعالیت و تأثیر، واردش میشوید، چنین محیطی است. هم خودِ محیط، محیط جوان است، هم منبریهای گردن‌کلفتِ واردی که نشسته‌اند و همه میخواهند بالای منبر بپرند، هر کدام چیزی در چنته دارند که بگویند! شما میخواهید این‌جا وارد شوید، و در این مجلس، منبر بروید. آنها نمیگذارند شما آسوده باشید!
 
شما ده نفر آدم به سنّ مرا در یک اتاق بگذارید؛ بعد ما را بیرون کنید، ده نفر به سنِ‌ّ خودتان را در اتاق بگذارید، یک میکروفن هم کنارشان باشد. ببینید که چقدر تفاوت دارد! طبعاً جوان این‌طور است دیگر. تازه آنهایی که در دانشگاه هستند، از شما هم جوانترند. طبعاً جوان یک نوع تحرّک - میل به حرکت - میل به اغتشاش و اعتراض، میل به تعرّض و میل به ایرادگیری به همه چیز دارد و درعین‌حال یک نوع اصولگرایی خاص در مورد چیزهایی که به آن عقیده دارد، در او هست. مجموعه‌ی این چیزهاست. این زمینه‌ی خودِ آن مجلس است.
 
بنده آن زمانها که منبر میرفتم - اوایل کار طلبگی - جلساتِ این‌طوری را دیدم. ما مثل یک طلبه‌ی کمروىِ خجالتی منبر میرفتیم؛ آن پاردُم ساییده‌های کذایی هم پای منبر نشسته بودند! مگر آدم جرأت میکند هرچه و هرطور میخواهد؟ اصلاً نمیگذارند!
 
حالا این‌جا - دانشگاه - فقط هم حضور نیست، از اطراف به این فضای ذهنی، فکر و مطلب و اغوا و اضلال و هدایت و همه چیز ریخته میشود و شما میخواهید این‌جا وارد شوید. اوّلین چیزی که شما باید رعایت کنید - که چون من شما را حقیقتاً در ذهن خودم، صمیمی، صالح و محبوب میدانم، این را با کمال صمیمیت عرض میکنم - این است که قدرت مقابله‌ی با سایش را در خودتان ایجاد کنید. سایش، شوخی ندارد؛ انسان ساییده میشود!
 
همان چکش یا پتکی که شما روی سر آهن میکوبید و آن را به شکلهای مختلف درمیآورید، بعد از مدتی که نگاه کنید، میبینید ته آن ساییده شده است! یعنی با این نیروی فعّاله قدرتمند، بالاخره تأثیر گرفته؛ یعنی آن، روی این اثر گذاشته است! به فکر این باشید.
 
مقوله‌ای که شما در آن واردید، از مقوله‌های خطرناک است؛ چون روشنفکری یک مقوله‌ی خطرناک است - این، مقوله‌ی روشنفکری است دیگر - اگر روشنفکری، مجرّد از عمل و تحرّک خارجی شد - که الان شما مبتلای به این هستید - شما چاره‌ای ندارید که بروید در آن‌جا بنشینید و بنا کنید چیز نوشتن و مطالعه و مباحثه کردن. در این فضا، نه میدان جنگی است، نه جبهه‌ای است، نه بسیجی است، نه حرکت انقلابییی است! محیط روشنفکری، جزو آن محیطهای دشوار است.
 
من همین‌قدر به شما بگویم که من سالهای سال با محیط روشنفکری کشور، دمساز و دمخور بوده‌ام، آدمهایش را دیده‌ام، آدمهای خوبی را که در این محیط وارد شدند، دیده‌ام؛ و بعد چگونه خارج شده‌اند! یعنی محیط روشنفکری محیط عجیبی است و روی این محیط خیلی سایش هست.
 
من میخواهم به شما عرض کنم - توجّه کنید - بکوشید تا هیچ‌گونه تأثیر ناخواسته‌ای روی مجموعه‌ی شما و آنچه که بر این مجموعه مترتّب است، وارد نیاید؛ چون فقط هم که شما نیستید، بناست جماعتی از مدرّسان و معلّمان و دیگران با شما کار کنند. این نکته به نظر من، نکته‌ی خیلی اساسی و مهمّی است.
 
من حالا همین‌جا میخواهم روی یکی از تعبیرات شما(۲) تکیه کنم - روی مسأله‌ی شعار که اشاره کردید - یک وقت شعار، به معنای مصاحبه کردن و حرف زدن است؛ به‌کل از این اجتناب کنید. یک وقت شعار، به معنای مفاهیم شعاری است؛ نه، از آن خیلی هم اجتناب نکنید. قدری چاشنی شعار را در این مجموعه‌ی کارتان بگنجانید، عیبی ندارد.
 
سالهای پنجاه‌ویک و پنجاه‌ودو در مشهد، برای یک مشت دانشجوهای جوان، درس تفسیر میگفتم. جلسه‌ی خیلی شلوغی هم بود، می‌آمدند - الان هم خیلی از اینهایی که در کشور مسؤولند، آقایان دکتر فرهادی و فیروزآبادی و دیگران که در مشهد بودند، همه جزو بچه‌های آن جلسه‌اند - همه هم دانشجو بودند. برای آنها تفسیر میگفتم. آن جلسه، جلسه‌ی خیلی پرتأثیر و پُرجاذبه‌ی عجیب و غریبی بود! سعی داشتم طوری نشود که این جلسه تعطیل شود. وضع من در مشهد طوری نبود که اصلاً اجازه بدهند تا جماعتی را که اطرافم جمع میشوند،داشته باشم! ما این را چند مدّتی نگه داشته بودیم، بالاخره هم تعطیل شد! سعی داشتم که این جلسه باشد، حیفم آمد تعطیل شود.
 
یک روز یک نفر از دانشجوهای آن جلسه شعاری داد. من اوقاتم تلخ شد، رفتم آن‌جا ایستادم و گفتم: چرا شعار میدهی؟ شعار، نه عمل است و نه حتی حرف؛ چون حرف، این چیزی است که من این‌جا به شما میگویم - حرف است دیگر - ما که این‌جا عملی نداریم، حرف میزنم، درس تفسیر میگویم. حرف یعنی این؛ شعار، حرف هم نیست، عمل هم که نیست، چرا بیخود شعار میدهی و جلسه‌ی ما را این‌گونه با تهدید مواجه میکنی؟!
 
شخصی که امروز هم شخصیت معروفی است و همه او را میشناسید، آن زمان دانشجو بود و در جلسه حضور داشت. چون بحثِ باز بود، در جلسه اجازه میدادند که بروند، بایستند و صحبت کنند. رفت جلوِ تریبون ایستاد و گفت: استادمان گفتند «شعار، نه حرف است و نه عمل». من میخواهم بگویم که شعار، هم حرف است، هم عمل! شعار، عمل است، چرا که ما امروز از این عمل بهتر نداریم. شعار دادن یک عمل است. حرف هم هست؛ چون شعار، محتوا دارد. دیدم راست میگوید؛ رفتم ایستادم و گفتم: من قبول کردم، شعار، هم حرف است، هم عمل است؛ اما خواهش میکنم این‌جا شعار ندهید! جلسه‌ی ما را تعطیل نکنید.
 
حالا گاهی اوقات شعار، هم حرف است، هم عمل است. بگذارید در آن یک ذرّه چاشنی شعار هم باشد. بگذارید به خاطر شعار شما، بعضیها از شما اجتناب کنند. من این را میخواهم که عدّه‌ای حریم انقلابی را حفظ کنند. الان عدّه‌ای روی مسائل اصلی انقلاب جرأت پیدا کرده‌اند! مثل همان که گفت: «به بدهکار که رو بدهی، طلبکار میشود»! زمانی جرأت نمیکردند که در مسائل واضح - نظریتر از این هم - اظهارنظر کنند؛ حالا در مسائل واضح و بیّنات انقلاب، سؤال و بحث میکنند؛ بحثهای موذیانه! والّا اگر بحث درست باشد، به نفع ماست؛ ولی اینها بحثهای جهتدارِ موذیانه میکنند!
 
شما توجّه داشته باشید که محیط دانشگاه، چنین محیطی است؛ با حالت تهاجم وارد شوید. اصلاً این کار شما مبارزه است. این کار، کاری نیست که بشود با آن مدارا کرد. در این کار روحیه‌ی مبارزه‌جویانه لازم است. اگر روحیه‌ی مبارزه نباشد، اصلاً پیش نمیرود؛ چون این کار شما اصلاً یک کار معمولی نیست.
 
امروز طرفهای مقابل شما، یعنی کسانی که میآیند و این سیر افکار باطل را در محیطهای دانشجویی میبرند، با مسالمت که نمیبرند؛ اینها میجنگند! یک جنگ است؛ منتها اعلان نمیکنند که جنگ است! مثل همه‌ی کارهای دیگری که امروز در دنیای استکباری علیه ما وجود دارد، قالبها و لعابهای دیگری دارد.
 
علی‌اىّ‌حال، شما به آن نکات اساسی مسائل دین و پایبندی به دین و مسأله‌ی تعبّد و بخصوص مسائلی که وابسته‌ی به انقلاب است - مثلاً درباره‌ی مسائل جامعه‌شناسی - با دید یک مسلمان انقلابی که در محیط انقلاب رشد کرده، تحلیل کنید. هیچ وقت دید علمی نمیتواند انسان را از این انگیزه‌ها و از این جهتگیریها مجرّد کند.
 
البته چیزهایی میگویند، برای این‌که از ارزشها و از آن جهتگیریها و هدفگیریهای درست لخت کنند! لیکن نخیر؛ این به نظر بنده اصلاً منطقی و صحیح نیست. با همان دید انقلابی، با همان تفکّر اسلامی محض و با تکیه‌ی به طور کامل به منابع اسلامی، وارد شوید. هیچ‌گونه معامله‌ای را بر سرِ این قضیه نپذیرد و به طور قاطع رد کنید.
 
ما یک روز - قبل از انقلاب - برای جذب مجموعه‌ای از جوانان، به این بلیّه دچار شدیم - ما، یعنی مجموعه‌ی دینی - البته بعضی بیشتر دچارش شدند، بعضی کمتر، بعضی هم اصلاً - بینی و بین‌اللَّه - دچار نشدند. که حالا بیاییم چیزی را برطبق آنچه او دلش میخواهد، ببینیم آن را میشود کاری کرد! آن وقت دنبال این «آن را میشود کاری کرد»، به توجیه و تأویل افتادیم - توجیه‌هایی که خود ما هم که حالا نگاه میکنیم، قطعاً، قاطعاً رد میکنیم! این، به حرکتهای التقاطىِ بسیار بسیار خطرناک منتهی شد.
 
تعجّب نفرمایید اگر بگویم که حرکتهای التقاطیای که کشور و ملت ما را لرزاند و هنوز هم که هنوز است، تأثیرهای منفی خودش را میگذارد، از ما شروع شد! ما که عرض میکنم، یعنی طبقه‌ی ما. کسانی از معمّمین، روی ملاحظه‌ی این‌که حالا اینها بدشان نیاید، آمدند و بیّنات شرعی و اسلامی را از قرآن و حدیث، تأویل و توجیه کردند! به‌خاطر این‌که با نظر و فکر آنها تطبیق کند! این‌گونه بود.
 
خیلی خوب است که من همین‌جا بگویم: آن کسی که من دیدم در این زمینه، انصافاً به سر مویی انعطاف - همان «شیئاً قلیلاً» که در قرآن است، «و لولا ان ثبّتناک لقد کدت ترکن الیهم شیئا قلیلا»(۳) - هم راضی نشد، مرحوم مطهری بود؛ یعنی هیچ! بقیه، هر کسی، کمی، زیادی، یک طور؛ بعضی که دیگر تا انتها رفتند!
 
مرحوم آقای حاج آقا حسین قمی به شخصی گفته بود شنیده‌ام تو آدم رفیق‌بازی هستی. من هم رفیق‌بازم؛ اما من تا دم جهنّم با رفیقم میروم، جلوتر نمیروم! شنیدم که تو، تا آن توتوها هم میروی! غرض؛ بعضیها برای این جهت، تا آن توتوها هم رفتند!
 
غرض؛ اصولگرایی به معنای حقیقی و صددرصد، لازم است؛ چون شما آن رکنی هستید که میخواهند به شما تکیه کنند و باید این رکن، مستحکم باشد. حالا که بحمداللَّه شما به عنوان رکنی در دانشگاه، میخواهید به این معنا حضور داشته باشید، ان‌شاءاللَّه این جهت را رعایت کنید. جهات علمی و اینها هم که ان‌شاءاللَّه به طور کامل رعایت میشود.
 
امیدواریم خداوند هم لحظه‌به‌لحظه شما را کمک و هدایت کند. ان‌شاءاللَّه خداوند هدایت خودش را از شما دریغ ندارد و بتوانید ان‌شاءاللَّه در این راه با سربلندی و توفیق پیش بروید.
 
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
 
۱) منظور، محیط دانشگاه است.
 
۲) خطاب به حجةالاسلام اعرافی
 
۳) اسراء: ۷۴