لطف کنید بفرمائید شما از چه زمان و در کجا با آیتالله شهید آشنا شدید؟
بسماللهالرّحمنالرّحیم
آشنایی من با مرحوم آقای حاج آقا مصطفی آقای خمینی رحمةاللهعلیه از خیلی دیروقت هست. از اوقاتی که من هنوز قم برای تحصیل هم نرفته بودم، ایشان را میشناختم و با ایشان آشنا بودم. طلبهی فاضلی بود و هر سال، هر سال البته شاید نه، خیلی از سالها برای زیارت، در تابستان مشهد میآمدند. من در مشهد ایشان را میدیدم و میشناختم ایشان را که چه شخص فاضل و مطّلع و طلبهی هوشمندی است. تا بعد آمدم قم، در قم با ایشان از نزدیک آشنا شدیم و این آشنائی، حالا دقیقاً یادم نیست بالخصوص از کِی و کجا بود، اما میدانم که در اولین ماهها یا اولین سال ورود من به قم، این آشنائی خیلی صمیمانه و گسترده شد. بارها ایشان به اتاق من در مدرسهی حجتیه میآمدند و یکی دو نفر از دوستان ایشان هم غالباً در این دیدارها بودند و من همیشه از فضل و معنویت و اخلاق این بزرگوار محظوظ میشدم و از ایشان استفاده میبردم.
ایشان از نظر سجایای اخلاقی چگونه بودند؟
اخلاقیات ایشان یک اخلاقیات جالب و مخصوصی بود. اولاً یک فرد خیلی پارسا و بیاعتنا به این ظواهر دنیوی و زخارف و اینها بود. معمولاً کسانی که مثل ایشان مثلاً در حوزه از یک معروفیتی برخوردار بودند، پدرشان شخصی بود، به قول معروفِ بین طلبهها آقازاده بودند، در وضعیت لباس و زىّ و حرکات و منزل و اینها، یک اختصاصاتی داشتند و مشخص بود که این آقا، آقازاده است. وقتی که راه میرفت تو طلبهها، از لباسش، از نشست و برخاستش معلوم میشد که این آقازاده است. مرحوم حاج آقا مصطفی مطلقاً آقازادگی نداشت. نه لباسش، نه عبایش، نه کفشش، نه زندگی خصوصیش، خانهاش، مطلقاً هیچ بوی آن تفاخر آقازادگی و اینها ازش نمیآمد.
اولی که ایشان ازدواج کرده بود، ظاهراً اوائل ازدواجش که من آن وقتها قم هم نبودم، امام از سرِ منزل خودشان یک حیاط کوچک چندمتری واقعاً باید بگویم، چهل پنجاه متری گمانم بیشتر نبود، جدا کرده بودند با دو تا اتاق کوچک، این منزل حاج آقا مصطفی بود. بعدها که امام رفت و آمدشان زیاد شده بود در اوقات مبارزه و این حیاط به عنوان بیرونىِ امام مورد استفاده قرار میگرفت، یک خانه آن نزدیکی برای حاج آقا مصطفی اجاره کرده بودند، یعنی حاج آقا مصطفی اجاره کرده بود که حیاط خیلی متوسطی بود. زندگی ایشان خیلی زندگی محقری بود به خواست خودش. پارسا بود، بیاعتنا بود که این در نجف هم شنیدم همین وضع ادامه داشته تا آخر و حتی در این اواخر یعنی در هنگام بودن ایشان در نجف، این، شدت هم پیدا کرده بوده.
یک خصوصیت دیگر ایشان تواضع بود. بسیاری از اوقات تقدم به سلام میکرد نسبت به کسانی که از خودش، هم سنّاً هم علماً پائینتر بودند. اصلاً هیچ نشانهی یک مقدار بزرگتری، در ایشان مشاهده نمیشد.
این خصوصیت را هم داشت که واقعاً فوقالعاده بود؛ اهل معنویت و عبادت بود. اهل نماز شب بود. من بارها اتفاق افتاده بود که با ایشان بودیم و شب را مثلاً در یک جایی گذراندیم؛ من دیده بودم ایشان نماز شب میخواند. شاید بتوانم بگویم هیچ وقت اتفاق نیفتاده بود از دفعات بسیار مکرری که ما با ایشان با هم بودیم، مثلاً یک شب را تا صبح یک جا گذراندیم، که ایشان نماز شب نخوانده باشد. ایشان نماز شب میخواند و اعتقادش هم این بود در مورد نماز شب، یعنی فتوای فقهی خودش این بود که هشت رکعت نماز شب را میشود از هر یک از نمازهای مستحبی مشخص دیگر، انتخاب کرد و مشخص کرد؛ یعنی آن هشت رکعت را چون اسم مشخصی ندارد، لازم نیست ما حتماً دو رکعت دو رکعت به جا بیاوریم، مثلاً هشت رکعت نماز باید بخوانیم ولو یک نماز مستحبی مثلاً باشد، نماز مستحبی دیگری هم باشد که منطبق بر این هشت رکعت بشود، مانعی ندارد و نماز را همینطور میخواند. اهل نافله بود، اهل تهجد بود. خیلی خصوصیات اخلاقی ممتازی واقعاً در ایشان وجود داشت.
شما که از نزدیک با این شهید والامقام آشنا بودید، از نظر مسائل عبادی - سیاسی چگونه بودند؟
از لحاظ مسائل عبادی که اشاره کردم، مرد متعبدی بود و در این اواخر که من البته ایشان را سالها بود ندیده بودم، یعنی از هنگام تبعید ایشان به ترکیه و سپس به نجف، من دیگر ایشان را زیارت نکرده بودم تا هنگام شهادتشان. لکن شنیدم که در این اواخر حتی این جنبههای عبادی زیاد هم شده بود. ایشان روزه میگرفته مثلاً یا زهد و تقوای بیشتری در حالات ایشان مشهود بوده.
از لحاظ سیاسی، مرحوم حاج آقا مصطفی یک فرد فوقالعاده بااستعدادی بود. در هر کاری، در هر چیزی که وارد میشد، آن استعداد و هوشمندی فوقالعاده در ایشان محسوس بود و در آن کار، خودش را نشان میداد. در زمینههای سیاسی هم البته قبل از این مبارزات، من هیچ سابقهای که ایشان اهل مسائل سیاسی باشند، من اطلاع ندارم. اگر بوده، در جریانی که من بدانم نبوده. بعد از آنی که همهی روحانیت قم به تبع امام وارد میدان مبارزه شدند و امام محور این مبارزه بودند، خب، ایشان هم فرزند امام بودند و مثل همه وارد مقولات سیاسی و مبارزی شدند. بسیار خوب میفهمید. من یادم میآید که ایشان بعضی از اعلامیههای امام را تفسیر میکرد. در همان زمانِ سال اواخر ۴۱ و اوائل ۴۲ و اینها، بعضی از اعلامیههای امام را یک معانیای میکرد، تفاسیری میکرد که خیلی جالب و شیوا بود. درک سیاسی خوبی داشت، البته متأسفانه دوران زندگی سیاسی ایشان در ایران کوتاه بود و من خیلی نتوانستم این دوران را درک کنم جز همان یکسالونیم دو سال تقریباً از اول مبارزه، یعنی از اواخر سال ۴۱ تا اواسط سال ۴۳ حدود نزدیک دو سال تقریباً بود. در آن مقدار و حدودی که من میدانستم، بسیار درک سیاسی ایشان بالا و واقعبینانه و تیز بود.
همانطور که بر همگان روشن است، این شهید از یک استعداد خدادادی و ارثی برخوردار بودند. چنانکه میدانیم ایشان در مدت عمر کوتاهشان ۲۶ جلد کتاب به زبان عربی نوشتهاند. لطف کنید یک مقدار درباره بُعد علمی ایشان هم بیان کنید.
ایشان همانطور که اشاره شد بسیار بااستعداد بودند. بر این استعداد افزوده شده بود، کار علمی. بین ما طلبهها از قدیم گفته میشد که آن کسانی که استعداد زیاد دارند خیلی اهل تلاش علمی نیستند به اتکاء استعدادشان. ایشان اینجور نبود؛ هم مستعد بود، باذکاوت بود، هم کار میکرد. ایشان نشستهای دوستانه داشتند با یک مشت دوستان نزدیکشان، معروف بود، همهی رفقا و دوستان میدانستند که حاج آقا مصطفی نشست دوستانه زیاد دارد. هیچ وقت اتفاق نمیافتاد که این نشستهای دوستانه به کار مطالعه و کارهای درسی ایشان لطمهای وارد کند. شبها تا دیروقت ایشان مطالعه میکردند، تو اتاق خودشان مشغول مطالعه و کار بودند و لذا بود که از لحاظ علمی واقعاً یک برجستگی پیدا کرده بود. در قم، آن سالهایی که من قم رفته بودم، یعنی سال ۳۷، از ۳۷ به بعد، حاج آقا مصطفی یکی از فضلای ممتاز قم شناخته میشد و همه ایشان را به عنوان یک فرد فاضل میشناختند. در یک برههای از این زمان، ایشان درس فقه امام میآمدند و جزو اشکالکنندگان آن درس بودند و چقدر باشکوه و جالب بود مشاهدهی این پدر و پسر که پدر بر مسند تدریس برای حدود شاید هفتصد هشتصد نفر، هزار نفر طلبه تدریس میکرد و این پسر، یکی از برجستهترین شاگردهای این حوزه محسوب میشد و همینطور که رسم حوزههای ما و درسهای ماهاست، طلبه هنگام درس به استاد اشکال میکند و مطالبی را که به ذهنش میرسد به عنوان اشکالِ بر حرفهای استاد یا به عنوان تأیید حرف استاد، غالباً اشکال ذکر میکند و گاهی بین استاد و شاگرد بگومگوهای طولانی و گاهی شدیدی درمیگیرد. همین بگومگوهای طولانی بین امام و حاج آقا مصطفی غالباً پیش میآمد و من گاهی آن نزدیک نشسته بودم، میدیدم که حاج آقا مصطفی میخواهد اشکال کند، هنگامی که میخواست اشکال کند یکجور مخصوصی مینشست روی پا و همچین بلند -چون عقب هم مینشست- با صدای بلند شروع میکرد اشکال کردن، خیلی منظرهی باشکوه و هیجانانگیزی بود.
بله، ایشان عالم بود، فاضل بود، مجتهد بود یقیناً و مدرّس بود، درس هم ایشان فقط در مقولات منقول و فقه و اصول و اینها نمیگفت بلکه در معقول هم ایشان استاد بود؛ فلسفه خوانده بود و درس فلسفه میگفت و یک عده شاگرد داشت و بههرحال در قم یکی از چهرههای فاضل و موفق در آن دورانی که ما بودیم، مرحوم حاج آقا مصطفی بود و بعدها که ایشان نجف رفته بودند من شنیدم که توفیق کار بیشتری پیدا کرده بودند و همانطور که شما اشاره کردید تألیفات زیادی که حالا شما میگوئید ۲۶ جلد بوده، من تعداد رقم مجلدات را دقیقاً نمیدانم اما میدانم که ایشان تألیفات زیادی در فقه و اصول و در تفسیر دارند و ای کاش یک صاحب همتی این تألیفات را سر جمع کند، پیراسته کند و آن مقدارش را که برای عموم مردم قابل استفاده است به زبان فارسی برگرداند، آن مقداری که برای فضلا و علما و اهل تحقیق، مفید فایده است به زبان عربی منتشر بکند و اینها در مجامع علمی، انشاءالله حضور آن شهید عزیز عالِم را تأمین کند.
لطفاً در رابطه با مبارزات این شهید بزرگوار در ۱۵ خرداد و نقش ایشان در رابطه با قیام امام امت هم توضیح بفرمایید.
نقش ایشان دو قسمت دارد؛ یک قسمت قبل از حوادث ۱۵ خرداد است که ایشان به عنوان یک شخصیت فاضل، باسواد، فهیم و باذکاوت در دستگاه امام بود. طبیعی است که یک شخصی که دور و بر یک شخصیت بزرگی مثل امام در این حدِ از استعداد و هوش باشد، در جهتگیریها و روند کار مبارزه اثر میگذارد؛ این یک چیز طبیعی بود و وجود حاج آقا مصطفی مؤثر هم بود. مرحوم حاج آقا مصطفی در دوران مبارزه، از شروع مبارزه، در بیت امام همیشه حاضر بود. من اینجا خیلی خوب است این را بگویم که ای کاش این را در بخش اخلاق مرحوم حاج آقا مصطفی یادم میآمد اما حالا هم مناسب است، ایشان در بیت امام وقتی که آشکار میشد و مینشست توی جمعیت، مثل یک طلبه مینشست نه انگار که این آدم، پسر برجستهی این شخص صاحبِ این بیت هست که همه به خاطر او و به احترام او آمدند این جا. هنگامی که مبارزه شروع شده بود، منزل امام محل رفت و آمد بود. طلاب، فضلا، از تهران، کسبه که توی مبارزه بودند به این خانه مرتب در حال رفت و آمد بودند. اعلامیههای امام در اینجا پخش میشد، تقسیم میشد، پلیکپی شدهاش میآمد بیت امام، آنجا بین افراد توزیع میشد. خیلی فعالیت در داخل خانهی امام و بیرونی امام انجام میگرفت. هر وقت ما میرفتیم آنجا که غالباً هم ما از هر فرصتی استفاده میکردیم، هر روز تقریباً آنجا منزل امام میرفتیم مینشستیم، محل بحث بود آنجا بحثهای سیاسی میشد، دو به دو با هم حرف میزدند، یک کانون مبارزه بود. البته خود امام در میان این جمع نبودند، تو اتاق خودشان بودند. ملاقاتهایی با ایشان انجام میگرفت گاهی خصوصی، گاهی هم عمومی، اما منهای ملاقات با امام، این جمع در بیرونی امام مرتب حضور داشتند. حاج آقا مصطفی توی این جمع بود و من یادم نمیرود آن منظرهی نشستن حاج آقا مصطفی را که در اینگونه مواقع غالباً پسرِ مثلاً آقایان، علماء، بزرگان، یک حالت صاحبخانگی، همهکارگی و محور شدن پیدا میکنند، افراد را به خودشان جذب کردن، تحکم کردن، این را رد کردن، آن را قبول کردن، یکی را بالا آوردن، یکی را پائین بردن و خلاصه به خود رسیدن، در بین آن بیوتی که آن وقتها ما دیده بودیم یک چنین چیزهایی معمول بود و مطلقاً از حاج آقا مصطفی چنین چیزی در بیت امام با آن همه شلوغی و رفت و آمد و رونقی که این بیت داشت مشهود نبود. خب، ایشان حضورش در آنجا محسوس بود، خط میداد، رأی میداد، نظر میداد، با امام هم لابد قاعدتاً صحبت میکرد، ماها هم که میرفتیم میآمدیم، همیشه مرتبط بودیم و نظراتش را میشنیدیم، بحث میکردیم، بحث میشد، هر کسی یک چیزی میگفت ایشان هم صاحبنظر بودند.
یک نقش دیگر ایشان از بعد از حادثهی ۱۵ خرداد بود که ایشان راوی و شاهد نزدیک این حادثه بود. هنگامی که امام را دستگیر کرده بودند، ایشان اولین کسی بود که این فریاد را بلند کرد و مردم را در جریان گذاشت؛ مردم قم را، و مردم با فریاد برانگیزانندهی حاج آقا مصطفی بود که به هوش آمدند، بیدار شدند و فهمیدند که چه حادثهای واقع شد و امامشان را بردند. بعد هم -البته من آن وقت قم نبودم، من در آن حادثهی ۱۵ خرداد در مأموریت منبر بودم که مسائل قم را در منبر بیان کنم، شرح این را یک جاهایی گفتم، در قم نبودم لکن آن روز شنیدم، اطلاع یافتم- آن روز مردم جمع میشوند در صحن قم و چند نفر از طلبههای فعال و جوان و مبارز و همچنین از کسبهی قم چند نفر مشخصی که به نام و نشان معلوم هستند، اینها مردم را از لحاظ اجتماعی که داشتند و شعار و این حرفها هدایت میکردند و کمک میکردند. در این بین حاج آقا مصطفی هم میآید روی منبر و حضور حاج آقا مصطفی در صحن، آن هم صحنی که از آن خون و آتش میبارید و بوی مرگ در آنجا میآمد واقعاً یک حرکت عجیبی بوده. آنطور که نقل میکنند، مردم را به هیجان آورده بوده و کانون مبارزه اینجا شروع میشود که حاج آقا مصطفی میآید در صحن و در میان جمعیت حاضر میشود. مرد شجاعی بود حاج آقا مصطفی. واقعاً فرزند امام بود. حقاً و انصافاً یک کسی بود که شایستهی این بود که ما او را پسر یک چنین مرد عظیم و چهرهی بزرگی بدانیم و شجاعتش را هم داشت که در موضع پسر امام ظاهر میشد. بعدها هم ایشان زندان رفت، مدتی زندان بود در همین حادثه، خب ظاهراً بعد از تبعید امام بود، الان دقیقاً یادم نیست بههرحال ایشان مدتی هم در زندان بودند و آن وقتی که در قم بودند دستگاه شدیداً روی ایشان حساس بود و خائف بود از وجود حاج آقا مصطفی. زندان رفتن هم تأثیری نکرد؛ حاج آقا مصطفی آدمی نبود که از زندان بشکند، بلکه زندان او را هر روز آبدیدهتر و قویتر هم میکرد. لذا بود که مجبور شدند ایشان را تبعید کنند.
در اوقاتی که امام در تهران بودند چون میدانید دیگر امام بعد از ۱۵ خرداد بازداشت شدند و پس از بازداشت، بعد از اینکه دو سه ماهی در زندان بودند، ایشان را آوردند در یک منزلی بازداشت کردند که در آن منزل محصور بودند با همهی خانوادهشان تقریباً؛ یعنی هر تعدادی از خانوادهشان که با ایشان بودند در آن منزل محصور بودند. حاج آقا مصطفی هم در خدمت امام بود و من یک خاطرهی خیلی لذتبخشی دارم از سال ۴۲، حدود اسفند ۴۲، یا شاید هم اوائل ۴۳ بود که من از زندان آزاد شده بودم -در تهران در قزل قلعه زندان بودم- آزاد شدم و خیلی مشتاق بودم که بروم امام را زیارت کنم. آمدم با زحمت منزل امام را که در یکی از این محلات شمران بود -نمیدانم- چیذر بود، کجا بود، الان درست یادم نیست، پیدا کردم و آمدم آنجا دیدم بله پاسبانها آنجا هستند و نمیگذارند آدم برود خدمت امام. گفتم به پاسبانها، خیلی ساده گفتم من زندان بودم، از زندان آزاد شدم، امام را مدتهاست ندیدم و شاگرد ایشانم، به ایشان ارادتمندم و میخواهم بروم ببینم و اصرار کردم که بروم خدمت امام. یکیشان مخالفت کرد، یکیشان موافقت کرد، بالاخره با یک مناظری وادارشان کردیم که موافقت کنند. گفتند پس ۱۰ دقیقه، گفتم باشد. با عجله دویدم یک زمینِ افتادهای بود طرف بیت امام و درِ منزل ایشان را زدم یک وقت دیدم حاج آقا مصطفی در را باز کرد که خیلی برای من جالب بود دیدن حاج آقا مصطفی در آنجا که مدتی بود ایشان را هم ندیده بودم و ایشان من را برد خدمت امام و دقایقی خدمت امام بودم و آمدیم بیرون یک قدری با حاج آقا مصطفی صحبت کردیم و آمدم پهلوی پاسبانها و برگشتم. بههرحال ایشان در خدمت امام بود؛ یعنی جزو آن لحظات حساس زندگی امام محسوب میشود خاطره و یاد این عزیز. بعد هم که ایشان را تبعید کردند به ترکیه باز در خدمت امام بود و سالهای متمادی در خدمت امام ماند تا هنگام شهادت.
با تشکر از شما که در این مصاحبه شرکت فرمودید.
موفق باشید انشاءالله