بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
از زیارت برادران و خواهران عزیز خیلی خوشوقتیم. عزیزان من! مسألهی دانشجویی، مسألهی بسیار حسّاسی است. نگاه به دانشجو، غالباً به اعتبار آینده است. یعنی میگویند که دانشجوی امروز، مدیر، وزیر، رئیس جمهور و یا نمایندهی مجلسِ فرداست. ملاحظهی امروز دانشجو را به اعتبار فردای دانشجو میکنند. معمولاً این طور است. البته این، دیدگاه غلطی نیست؛ درست است و به این اعتبار، خیلی از کارهای لازم و تعهّدهای مهم در قبال قشر دانشجو - برای کسی که دلسوز است؛ چه مسؤول دولتی، چه غیر دولتی، چه روحانی و غیره - وجود دارد. اما من عرض میکنم که مسألهی دانشجو، فقط این نیست. دانشجو را نباید فقط به اعتبار فردای او ملاحظه کرد؛ بلکه باید به اعتبار امروز هم ملاحظه کرد.
البته من با شما که صحبت میکنم، در مقام صحبت با جمعی هستم که اگرچه خودشان دانشجو هستند، لیکن در عرصهی دانشحویی، مسؤولیتی هم بر دوش گرفتهاند. شما جزو تشکّلهای اسلامی - انجمن اسلامی، یا جامعهی اسلامی، یا بسیج دانشجویی و امثال اینها - هستید. بنابراین به عنوان کسانی که مسؤولیتی را در قبال قشر دانشجو بر عهده گرفتهاید، الان مورد خطاب من هستید و من به این اعتبار با شما مطالب را مطرح میکنم.
البته دانشجو به اعتبار فردا، مورد ملاحظه است و در این شکّی نیست. به اعتبار امروز هم باید مورد ملاحظه قرار گیرد؛ بهخاطر اینکه محیط دانشجویی، یک محیط زنده، فعّال، پرتپش، پرنشاط و در بسیاری از موارد راهگشاست. یعنی باید این گونه باشد. اگر نیست، باید به دنبال علّتش برویم و آن را بر طرف کنیم. چرا؟ چون قشر دانشجو جوان است؛ این یک. علاوه بر این در فضای فرهنگی است؛ این دو. چنانچه این جامعهای که دانشجو در آن زندگی میکند، دارای یک حرکت و جهتگیری و سمتگیری باشد - فرض بفرمایید مثل جامعهی ما که سمتگیریهای مشخّص انقلابی در سطح جهان دارد؛ علاوهی بر آنچه که در داخل دارد - این مجموعهای که هم جوان است و احساسات جوانی دارد، هم فرهنگی و با هوش و روشنفکر و آگاه است؛ نسبت به آن جهتگیریها یک مسؤولیت مضاعف پیدا میکند. (این هم میشود یک چیز اضافه). آن وقت این مجموعهای که علاوه بر اینها، مسؤول هم هست - فرض بفرمایید ما امروز چند صد هزار، یا یک میلیون دانشجو داریم؛ یک میلیون جوان دیگر هم غیر دانشجو ممکن است باشند که در کارخانهها، خانهها و دکانها پراکندهاند. ما نمیتوانیم آن حسابی را که نسبت به آنها میکنیم، نسبت به آن مجموعهی یک میلیونی که چند هزار نفر، یا چند ده هزار نفر و یا چند صد نفر آنان، در یکجا جمع هستند، همان حساب را بکنیم. اینها مجموعهاند. - همین مجموعه بودنش یک خصوصیت اضافی است که مورد توجّه قرار میگیرد.
بنابراین مجموعهای که هم جوان است، هم به طور طبیعی دارای تفکّرات روشن و خصلت روشنفکری است و هم براساس روشنفکر بودن، نسبت به مسائل کلّی و جهتگیریهای سیاسی جامعه، دارای حسّاسیت است و نسبت به آنها مسؤولیت بیشتری احساس میکند، این مجموعه، همین حالا هم باید در وضع کشور، در وضع عمومی مردم و در تلطیف فضای عمومی، دارای نقش باشد. این نگاه به دانشجو، از جهت امروز است. حالا این تلطیف جوّ که ما میگوییم، یعنی چه؟
یعنی گاهی در یک جامعه، جوّ از یک جهت خیلی سنگین میشود. فرق هم نمیکند؛ هر انحرافی فضای تنفّس فکری یک جامعه را مسموم و آلوده میکند؛ هر گونه انحرافی باشد. انحراف سیاسی همینطور است؛ انحراف اخلاقی - شهوانی، یا گرایش به مادّیات هم همینطور است. فرض بفرمایید در یک جامعه، غفلتْ همهی اعضای جامعه را گرفته است. مثلاً شما به یکی از این کشورهای آلوده به حکومتهای استبدادی و ضدّ مردمی، در دنیای به قول معروف جهان سوم - البته به تعبیر دورههای سیاسی گذشته، حالا این حرفها مطرح نیست - یا به کشورهای رو به توسعه و از این قبیل، نگاه کنید، ببینید در آنجاها از لحاظ سیاسی، فضا چقدر غلیظ و غیر قابل تنفّس است و در یک چنین فضایی که غفلت، مهمترین بلیهی مردم آن کشور است، ناگهان یک حرکت، یک فریاد، یا یک جهتگیری دانشجویی، به کلّی فضا را عوض میکند. کمااینکه در کشور خود ما هم همینطور بود.
البته با این تفاوت که حرکت دانشجویی در کشور ما، در دورهی نهضت اسلامی،در چارچوب نهضت اسلامی قرار گرفت که خود این چارچوب، چیز عظیمی بود و در هیچ جای دنیا تا این ساعت - در این انقلابهایی که در قرن نوزدهم و بیستم اتّفاق افتاده است؛ حتّی انقلاب اکتبر شوروی سابق که در روسیه اتّفاق افتاد - اگر تاریخ و داستانها و ماجراهای آنها را خوانده باشید، اتفاق نیفتاده و میدانید که به کلّی متفاوت بود؛ اصلاً به نوع دیگری بود. این حرکت عظیم معنوی و مادّی در ایران بیسابقه بود. حرکت دانشجویی در این چارچوب قرار گرفت؛ لذا مثلاً در سال ۱۳۵۶ - شما قاعدتاً یادتان نیست - که دمادم نهضت بود، یا اوایل سال ۵۷ که مردم هر شهر، در خیابانها راه میرفتند و فریاد میزدند و شعار میدادند و دیگر قربی و اعتباری برای رژیم باقی نمانده بود؛ ناگهان سر و کلّهی تودهایها - که در حدود بیست و چند سال سکوت کرده و در دستگاههای دولتی رفته بودند، عضو شده و تملّق گفته بودند و برای رژیم و ساواک رژیم مزدوری کرده بودند - پیدا شد! بنا کردند به جزوه منتشر کردن و از اروپا جزوه آوردن، برای اینکه فضای دانشجویی و روشنفکری را جلب کنند؛ اما کارشان به جایی نرسید. هر چه تلاش کردند، نتوانستند.
روشنفکران چپ - نه فقط تودهایها - کارهای جالبی انجام میدادند - بعضی از کارهایشان انصافاً جالب بود - بلکه بتوانند عناصر جوان و روشنفکر را جذب کنند؛ اما نتوانستند. چرا؟ بهخاطر اینکه حرکت، حرکت اسلامی بود. دانشجویان هم از هر قشر و هر گروه، خود را با چارچوب حرکت اسلامی تطبیق داده بودند. لذا آنها هر کار میکردند، خیلی کم موفّق میشدند که دانشجویان را به سمت خودشان متوجّه کنند.
البته آن وقت در ایران، دانشجو به قدر امروز نبود. نصف یا ثلث این هم دانشجو نبود. کسانی هم که بودند، همه فعّال نبودند. بالاخره محیط آن روز دانشگاه، با محیط امروز تفاوت داشت. گروههایی فعّال بودند. گروههای اسلامی و گروههای چپ، کم و بیش فعّال بودند و بعضی از آنها هم فعّالیتهای خوبی داشتند؛ اما فضای کلّی دانشگاه، فضای خیلی نامناسب و نابابی بود. خیلی بد بود - بخصوص وضع دختران و آن اختلاط و مُدگراییها و کارهای خلاف - که به اصطلاح آنها را به کلّی از توانایی انداخته بود. در محیط دانشگاه و محیط دانشجویی آن روز، فقط یک عده فعّال بودند. بههرحال، همان مجموعهی فعّال - چه گرایشهای اسلامی تندو منطقی و متقنی داشتند و چه نداشتند - در چارچوب حرکت اسلامی، حرکت میکردند.
پس ببینید؛ این خصلت دانشجویی است که با ورود خود، با تحرّک، با گرایش، با استنباط و با فهم خود، فضا را تغییر میدهد و تحرّکی در مجموعه ایجاد میکند. این مربوط به امروزِ دانشجوست و ربطی به فردای دانشجو ندارد. تمام دانشگاهها این خصوصیت بالقوّه را دارند. حالا گفتم، من با شما که صحبت میکنم، در نظر ندارم که شما دانشجو هستید. البته تقریباً همهی شما دانشجو هستید؛ اما من با شما به عنوان و به اعتبار کسانی که در محیط دانشجویی مسؤولیتی قبول کردهاید - جزو انجمن یا بسیج یا دفتر نمایندگی هستید - حرف میزنم. علّتش هم این است که دورهی جوانىِ روحانیت خودم را پیوسته با دانشگاه و دانشجویان گذراندم. از وقتی که در مشهد، کار فکری و مبارزاتی را شروع کردم، آن جریان روشنفکری مذهبی را - جماعتی که من هم جزو آن بودم - وارد دانشگاه کردیم و بحثهای روشنفکری و قرآنی و حدیثی را با مبانی فکری نو ارائه میکردیم. تقریباً همه، یا اغلب سر و کار ما در این مجموعه با دانشجویان بود. در سراسر کشور هم که ما حرکت میکردیم - من آن وقت به تهران میآمدم؛ جاهای دیگر هم میرفتم - بیشترین تماس ما با دانشجویان بود. من نسبت به مسؤولیت در محیط دانشگاه، یک حسّاسیت دارم. یعنی احساس میکنم شما هر چه قدر و قیمت دارید، به مجرّد اینکه در محیط دانشجویی مسؤولیت به عهده گرفتید، این قدر و قیمت، مضاعف خواهد شد. همهی خصوصیات فکری و ذهنی و عملی و مَنشها و رفتارهای شما اهمیت پیدا میکند.
حال آن محیط دانشجویی که این خصوصیت مثبت و مهم را دارد، یکی دو تا خصوصیت منفی هم دارد که باید به آنها هم کاملاً توجّه داشته باشید. یکی این است که چون محیط دانشجویی، محیط احساسات است - جوان احساساتی است - همیشه یک عدّه رند ناقلای کمین گرفته، مایلند که اگر بتوانند، برای کارهای مختلف، از این مجموعهی حسّاس آمادهی به تحرّک استفادهای بکنند. نه اینکه حالا همه هم میتوانند استفاده کنند؛ نه. خیلیها میخواهند در محیط دانشجویی سوء استفاده کنند؛ ولی اصلاً محیط دانشجویی آنها را نمیپذیرد. راهشان نمیدهد. اما بعضی هم زرنگند. فرض بفرمایید فلان حزب سیاسی یا گروه اقتصادی، فلان مجموعهی فرهنگی یا فلان شخصیت، اگر بخواهد از محیط دانشجویی، در جهت مقاصد و اغراض خودش استفاده کند، در صورتی که تواناییهای لازم را داشته باشد، کاملاً شدنی است. یعنی میتواند وارد محیط دانشجویی شود و با کیفیتی از محیط دانشجویی بهره ببرد.
لذا اگر شما ملاحظه کنید، خواهید دید فسادهای اخلاقی در محیط دانشجویی زیاد است. البته امروز در جامعهی ما خیلی کمتر است؛ امّا در کشورهای دیگر، بخصوص کشورهای جهان سوم، خیلی زیاد است. کسانی که رفته باشند، مشاهده کردهاند. من در کشورهای آسیایی، مواردی را از نزدیک دیدم. گاهی انحطاط اخلاقی در جوانان، به شدّت مشاهده میشود که البته آن هم عواملی دارد و وارد آن بحث نمیخواهیم بشویم. اینها غالباً دانشجو هستند. من جوانی را در یکی از کشورهای اسلامی دیدم که نصف سرش را تراشیده بود و یا آن زمانهای قبل از انقلاب، معمول بود که پوستین را چپه میپوشیدند - پوستین را معمولاً باید بپوشند برای گرم شدن - برای اینکه یک نوع حرکتی کرده باشند، یا این لباسهای «لی» را سنگ پا میزدند، برای اینکه یک خرده نخنما شود و بپوشند. اینها غالباً در همین محیطهای دانشگاهی و همین جوانان دانشجو بودند. البته در محیطهای غیر دانشجویی هم بودند؛ نه اینکه نبودند. رژیم پهلوی - رژیم طاغوت - اصرار داشت که محیط دانشگاه را آلوده کند؛ برای اینکه در آنجا، تفکّرات صحیح پا نگیرد. یا گرایشهای چپ در دانشگاه رواج داشت. البته از آن طرف گرایشهای اسلامی هم رواج داشت.
حسّاس و قابل اشتعال و زود پذیر بودن و نرم و لطیف بودن روح و دل جوان، مثل یک شمشیر دو لب است. هم تفکّرات صحیح میتوانند این فرصت را مورد بهره برداری قرار دهند؛ وارد دانشگاه شوند و آن را به یک بهشت برین تبدیل کنند؛ هم تفکّرات و روشهای غلط میتوانند وارد دانشگاه شوند. این یک نقطهی ضعف است. یعنی نقطهای است که باید در معاشرت و در برخورد دانشجویی به آن توجّه داشت. دانشجو جوان و آزاد فکر است. به طور طبیعی حسّاس و احساساتی است. ممکن است تحت تأثیر هر حرف پر هیجان، یا حرف خوش ظاهری قرار گیرد. باید به این توجّه داشته باشید. این یک نقطهی ضعف است. البته عمده هم همین است؛ نمیخواهم نقاط ضعف را ردیف کنم. فعلاً در محیط دانشجویی، این یک نقطهی قابل توجّه است.
انجمنهای اسلامی در اوّل انقلاب، در همه جای کشور به وجود آمدند. در کارخانه و بازار و دانشگاه و حتی در نیروهای مسلّح و همهجا، انجمنهای اسلامی به وجود آمدند که البته بعد هم این پایهی تشکّلهایی شد. تشکّلهای دیگری هم با نامهای دیگر به وجود آمد. امروز تشکّلهای گوناگون اسلامی هست. این یکی از زیباترین کارهایی بود که انقلاب در کشور به وجود آورد. یکی از انقلابیون معروفِ آن روز دنیا - حدود اواخر سال ۵۸ یا ۵۹ - گفته بود که انقلاب اسلامی در ایران، چند کار اساسی کرده است که این چند کار، آن را ماندگار خواهد کرد - او شمرده بود، نمیخواهم حالا تحلیل او را بگویم - یکی از آنها همین انجمنهای اسلامی بود. گفته بود این کار، تفکّرات و ارزشهای اسلامی را به وسیلهی نگاهبانانی از میان خود مردم، تضمین و ابدی کرده است و کسی نمیتواند با آنها برخورد کند. این دید و نگاه او بود.
انجمنهای اسلامی خودرو بود. کسی انجمنهای اسلامی را به صورت دستوری به وجود نیاورده بود. احساس نیاز بود. این احساس نیاز تحقّق پیدا کرد. هم در دانشگاه، هم در کارخانه و هم در بازار - همهجا- این گونه بود. اما در بیرون که نگاه میکردند، این شمایل، از بس شمایل زیبایی بود و بهجا قرار گرفته بود، آن طور تحلیلی میکردند. میگفتند مسؤولین انقلاب این طور تدبیری اندیشیدند؛ در حالی که یک حرکت خودرو و طبیعی بود. البته کاملاً صحیح و فطری بود که انجام گرفت. حالا انجمنها یا جامعهی اسلامی یا تشکّلهای دانشجویی دیگر - بسیج، دفتر نمایندگی - و افرادی که مشغول این کارها هستند، به نظر ما همه خوبند. همه هم اسلامی و دانشجو هستند. مانعی ندارد و باشند و با همدیگر کار کنند. به نظر ما هیچ ایرادی ندارد. تعارض نباید باشد. من براین اصرار ندارم که همهی این اسمهایک اسم شوند؛ نه. شدند که شدند، نشدند هم مانعی ندارد. این محذور بزرگی نیست. محیط بزرگی است؛ بالاخره اختلاف سلیقه وجود دارد. اختلاف سلیقه هم ایراد ندارد. باید با هم بسازند. حالا شما در دانشگاهها، باید چه کار کنید؟ چه چیزی از همه مهمتر است؟
البته من در این زمینه، شاید نخواهم حرف تازهای بزنم؛ بلکه میخواهم آنچه را که قاعدتاً در ذهن شما هم هست، تکرار کنم و تذکّر و هشدار دهم؛ به خاطر فراموشی بعضی از نکات و نقاط مهمی که در این زمینه وجود دارد و همه هم اینها را میدانند. اما متأسفانه گاهی به دست فراموشی سپرده میشود.
شما میخواهید محیط دانشجویی را کیفیت ببخشید؛ آن هم در جهت دین و حرکت انقلاب. اگر دیدیم یک تشکّل دانشجویی وجود دارد، اما حرکت آن در جهت کیفیت بخشیدن به ارزشهای دین و انقلاب نیست، این تشکّل مطلقاً جزو مخاطبین ما نیست و در این مجموعه هم جا نمیگیرد - هر چند اسمش انجمن اسلامی باشد، دروغ است؛ انجمن اسلامی نیست - من میبینم که گاهی اشتباهاتی از این قبیل در گوشه و کنار انجام میگیرد؛ حمل میکنم بر اینکه جوان هستند و غفلت میکنند. امّا شما که میخواهید ملاحظه کنید، ملاحظهی این را بکنید که ممکن است غفلت هم نباشد و واقعاً کسانی از پشتْ حرکتی را انجام میدهند که باید شما خیلی هشیارانه بر خورد کنید. این مسؤولیتی بر دوش شماست.
امروز غربیها خودشان را در دنیا دمکرات و طرفدار آزادی فکر و رأی معرفی کردهاند، در حالی که جزو دروغهای بزرگِ دنیاست. شما این را بدانید؛ آن دمکراسی که امروز در اصطلاحات جهانی و دنیای غرب تعریف میشود و به آن افتخار میکنند، نه در آمریکا وجود دارد، نه در فرانسه و نه در انگلیس. حالا من آلمان را مثال نمیزنم که سابقهی فاشیسم و نازیگری دارد؛ حتّی در آمریکا و در فرانسه که خودشان را مهد دمکراسی دنیا میدانند، چنین دمکراسیای که تعریف میکنند، مطلقاً وجود ندارد. فاصلهی زیادی با آن دارد. منتها یکی از خصوصیات و اخلاقیات غربیها این است که زشتترین پدیدهها را خیلی اتو کشیده و بسته بندی شده و ادکلن زده و زیبا عرضه میکنند - مثل همهی بسته بندیهایشان - طبیعت آنها این است! با کسی هم که میخواهند دعوا کنند، به آرامی دعوا میکنند! یعنی چطور؟ ماها دست به یقه میشویم و داد و فریاد میکشیم؛ ولی آنها فریاد نمیکشند و در قلب طرفْ گلوله پرتاب میکنند؛ بدون اینکه خیلی هم عصبانی شوند! با خونسردی آدم میکشند.این خصوصیت آنهاست.
الان شما ملاحظه کنید - نمیخواهم اینجا بحث سیاسی کنم؛ فقط به عنوان مثال میگویم، برای اینکه شما به این نکات توجّه کنید - آمریکا مثل یک سزارو یک نمرود عمل میکند! با هر دولت یا هر ملتی بد باشد، با زور وبا قلدری وارد میدان میشود! همین زور و قلدری و خباثتی که جز برای نفت و منافع صنفی کمپانیها و کارتلهای بینالمللی، برای چیز دیگری نیست؛ همین را با لباس حمایت از افکار آزاد، حمایت از حقوق بشر، دمکراسی و قالبهایی نظیر آن، در دنیا عرضه میکند. عین همین قضیه نسبت به مسائل داخلی آنها هم هست.
اگر شما فرصت کنید و بعضی از کتابهایی را که راجع به وضع اجتماعی امریکا نوشته شده است، بخوانید، متوجّه این موضوع میشوید. چون تشت رسوایی آمریکا از بام افتاده است و به نظر من از این جهت نسبت به آمریکا، مشکل تبلیغی وجود ندارد؛ یعنی همه کس میتواند به آنچه در امریکا میگذرد، دسترسی پیدا کند؛ یعنی وضعشان از آن حدّی گذشته است که بتوانند حفاظت کنند؛ لذا خوب میشود آن را مثال زد. من کتابهای متعدّدی را خواندهام. نمیدانم شما خواندهاید یا نه.کتابهایی که خود آمریکاییها نوشتهاند.
فرض بفرمایید در زمینهی مسائل انتخاباتی، من کتابی را از نویسندهی نسبتاً معروف چپ آمریکایی، «هوارد فاست» خواندم. او کتابهای متعدّدی دارد. البته رمان نویس است؛ اما طی یک داستان واقعی، انتخابات را کاملاً خوب تشریح کرده است. این اثر او البته رمان است؛ لیکن مطلب کاملاً واقعی است - این را در مقدّمهی آن هم ذکر کرده است - شرح حال بچهای است که با خانوادهاش، از یکی از کشورهای اروپایی مهاجرت میکنند و اوایل قرن بیستم وارد آمریکا میشوند. این بچه در آمریکا متولّد میشود - که طبق قوانین آمریکا، این بچه آمریکایی است - بعد شرح حال او این است که وکیل دادگستری میشود و بعد وارد انتخابات میشود. وضع انتخابات را در آنجا تشریح کرده است.
شما ببینید؛ تازه این مربوط به اوایل قرن بیستم است؛ مربوط به سالهای دههی بیست و سی است. بعد از آن به اعتراف همهی کسانی که در این زمینهها دارای اطّلاع هستند و مطلبی نوشته اند، به مراتب بدتر شده است! پس در کشورهای غربی - چه در آمریکا و چه در فرانسه و انگلیس - امروز دمکراسی به معنای دمکراسی حقیقی نیست. افکار عمومی و آراء مردم نیست؛ بلکه در واقع پول و قدرت تبلیغات کمپانیهای بزرگی است که بر همهی امور این کشورها مسلّطند. آنها کاندیدا را معین میکنند. آنها در داخل یک حزب، کاندیدایی را بر کاندیدای دیگر ترجیح میدهند. آنها رهبری حزب را معین میکنند. تبلیغات سازماندهی شدهی بسیار منظّم، با پولهای گزاف از طریق آنهاست. البته آنها امتیازاتی هم در مقابل میگیرند.مردم بیچاره هم در مقابل تلویزیون، در مقابل حرفهای شفّاف و برّاق، اصلاً قدرت تشخیص ندارند. خیلی اسمهاست که اصلاً هیچ کس صاحبان آنها را نمیشناسد. اینطور نیست که سابقهای داشته باشند و مردم کشور آن افراد را بشناسند که فرض بفرمایید بخواهند سناتور یا رئیس جمهور و امثال اینها شود. قضیه اینطور نیست.
حالا همین دمکراسی دروغین، این شعار غیر واقعی، به دست فلان نویسندهای که در داخل کشور انقلابی ماست، میافتد؛ در کشوری که همه چیز با عواطف و خواست مردم حرکت میکند و بدون آنها ممکن نیست که حرکت کند. الان کشور ما این گونه است.
شما ملاحظه کنید؛ تحقیقاً در هیچ جای دنیا چنین مناظری را نمیبینید که فرض کنید وقتی رئیس جمهور ما وارد کشور یا شهری میشود، مردم نسبت به او اینگونه ابراز احساسات کنند. طبیعی است که این رابطه است. در جاهای دیگر، حدّاکثر این است که ۵۱ درصد آراء مردم، با فلان آقا همراه است - که نیست - شرکت کنندگان در انتخابات، هیچ وقت همهی مردم نیستند. اکثر کسانی که رأی میدهند، اصلاً فلان آقا را نمیشناسند؛ بسیاری هم که رأی میدهند، هیچ علاقهای به او ندارند؛ بلکه کاری است که انجام میدهند. در صورتی که در اینجا مسألهی عواطف و احساسات است. مسألهی ارتباط قلبی و حضور حقیقی است که این انسان، در وجود این شخص، خودش را احساس میکند. میبیند او که هست، این هم آنجا هست. او که تصمیم میگیرد، این هم تصمیم میگیرد. این در دنیا بینظیر است.
حالا در چنین محیط و چنین جامعهای، یک وقت میبینید که فلان آقا به عنوان قلمزنی روشنفکر، فرض بفرمایید راجع به دمکراسی مینویسد و آه حسرت دمکراسی آمریکایی و غربی را در این کشور میکشد! این یک فریب سیاسی است. یک غلط فکری و سیاسی است. فرض کنیم که یک نفر با نام اسلامی، یا زیر نام فلان مجموعهی اسلامی دانشجویی یا غیر دانشجویی، چنین جهت گیریای پیدا کند. به اینکه نمیشود گفت انجمن اسلامی. این حرکت، حرکت غلطی است.
بنابراین مهمترین مسأله در وظایف مجموعههای دانشجویی این است که آن جهت کلّی را بشناسند؛ از آن حفاظت و حراست کنند؛ برای آن کار کنند. البته من حالا وارد جزئیات نمیخواهم بشوم - قصد هم ندارم در این زمینهها خیلی زیاد حرف بزنم - لیکن به نظر من سه وظیفهی اساسی بر دوش تشکّلهاست: یکی اینکه مجموعهی دانشجویی را از لحاظ روحی و معنوی تغذیه کنند. من البته توقّعی که از دفتر نمایندگی و روحانیون محترمی که در دانشگاهها هستند، دارم، از هیچ انجمن اسلامی ندارم. این معلوم باشد. چون بالاخره روحانیون در داخل دانشگاه، با آگاهیهای دینی و معنوی، در این زمینه مسؤولیتهای سنگینتر و تواناییهای بیشتری دارند - در اینکه تردیدی نیست - اما بالاخره مجموعهی دانشجویی اسلامی - تشکّل اسلامی - هم در زمینهی تغذیه معنوی و روحی این دانشجو، تکلیف بزرگی دارند.
اینطور نیست که اگر دانشجو درس خواند، امروز و فردای دانشجویی او تضمین خواهد شد. ای بسا دانشجویی که درس میخواند، اما از اخلاق انسانی و احساس مسؤولیت نسبت به جامعه و میهن خودش - چه برسد از اعتنای به ارزشهای اسلامی - به کلّی تهی است! بدیهی است که واقعاً این ارزشی ندارد. فرض بفرمایید کشور زحمت بکشد، خرج کند تا یک نفر را متخصّص کند؛ که این آدمْ کمترین تعهّدی به کشور، خانه و مجموعه و ملت خودش نداشته باشد! تخصّص را ببرد و در اختیار دشمن قرار دهد! اینکه عاقلانه نیست.
شرط اصلی این است کسی که در اینجا درس میخواند، از معنویات برخوردار باشد. حالا برخی از این معنویات، معنویات انسانی عمومی است که در هر کشور، با هر جهتگیری حائز اهمیت است. مسلمان باشند یا نباشند، انقلابی باشند یا نباشند، بالاخره باید به مجموعه و خانهی خود وفادار و متعهّد باشد، نسبت به انسان و انسانیت رحیم و مهربان باشد و فقط به فکر پر کردن جیب خودش نباشد. اگر نبود که ارزشی ندارد! البته درس بخوانند که نان بخورند، حرفی نیست؛ عدهای هستند برای نان خوردن درس میخوانند، مانعی ندارد، بخوانند؛ اما بالاخره این طور نباشد که این نان خوردن، به قیمت بدبخت و محروم کردن دیگران تمام شود. برای این اخلاق انسانی لازم است. بعضی از اخلاقیات اینطوری است؛ بعضی از معنویات و اخلاقیات هم مربوط به تعهّدهای اسلامی است.
آن دانشجویی که با خدا اُنس ندارد، آشنا نیست و هیچ رایحهای از گلستان معنوی وجود انسان به مشامش نرسیده است، خیلی ناقص است. آن جوانی که با وجود داشتن دل شفّاف و روح آماده، اصلاً لذّت ذکر خدا را نچشیده، از نماز لذّتی نمیبرد؛ از دعا، ذکر، تضرّع، گریه و اُنس با پروردگار عالم و از پیوند با زیباترین حقایق وجود - که وجود مقدّس باریتعالی است - هیچ بهرهای نبرده است، این خیلی ناقص، محروم و قاصر است. شما در این جهت هم تعهّد دارید که دلها را روشن و با خدا آشنا کنید. اُنس با خدا را تعلیم دهید و لذّت ذکْر را بچشانید.
اگر کسی لذّت ذکْر الهی و اُنس با خدا را چشید، بدانید که هیچ لذّت دیگری به دهانش مزه نمیکند. همهی این لذّتهای زودگذر دنیا - حتی عالیترین لذّات - به نظرش بچگانه میآید. آن کسانی که اهل این چیزها هستند، آنها صادقند و به ما این چیزها را گفتهاند. هر کسی هم ممکن است بالاخره در مدت عمرش، کم و بیش توفیقی پیدا کند و لذّت ذکْر الهی را لحظهای درک کند. این هدیهی بزرگی است که شما باید به جوانان دانشجو بدهید. این جوانان دختر و پسر روحهایی آماده دارند. اینها را با نماز آشنا کنید. نماز یک بار بر دوش انسان نیست. بلکه یک لطف و یک دریچه است. اگر خدا به من و شما اجازه نداده بود که با او حرف بزنیم، ما چه کار میکردیم؟ اگر انسان اجازه نداشت زبان به دعا و مناجات باز کند، چه میکرد؟ چطور میتوانست روح تشنه و گرسنهی خود را اشباع کند؟ چه چیزی غیر از اُنس با خدا میتواند این روح تشنهی انسان را سیراب کند؟
پیغمبر اکرم - بنابر آنچه که در بعضی از نقلهاست - نزدیک وقت اذان که میشد، به بلال میفرمود: «ابرد یا بلال، ابرد یا بلال».(۱) به گمانم شیخ بهایی یا مرحوم نراقی - درست یادم نیست؛ سابق دیدهام - این را معنا میکند. میگوید: چند احتمال دربارهی معنای این کلمه وجود دارد. یک احتمالش این است که «بلال! جگرم از تشنگی میسوزد؛ این آب گوارا را برسان.» آب گوارای اذان را که مدخل و اجازهی ورود به نماز است.
چه کسی میخواهد این معنویات را به این جوانان یاد بدهد و دستشان را بگیرد؟ این به عهدهی شماست. این وظیفهی بزرگی است؛ آن را کم نگیرید. البته اشاره کردم که شما، اوّل نسبت به خودتان حسّاسیت به خرج دهید. من سال گذشته در جمع شما گفتم - به نظرم در جمع شما در قم بود - این اعتکافی که در مسجد دانشگاه شد، برای من خیلی شیرین و لذّتبخش بود. الحمدللَّه سال به سال اقبال مردم به این اعتکاف زیاد میشود. برای من گزارش آوردند که روز سوم، وقتی مردم از مساجد - البته شاید بعضی از جاها، نمیدانم کجا. همهجا بوده یا بعصی از جاها - و از اعتکاف بیرون میآمدند،با گریه از مسجد جدا میشدند!سه روز در مسجد روزه گرفتهاند؛ دعا و اُنس و ذکر و تضرّع داشتند؛ حالا که میخواهند از مسجد جدا شوند، اشکریزان با مسجد و با اعتکاف وداع میکنند! اینها چیزهای خیلی خوبی است؛ جلب رحمت پروردگار را میکند. شما این را بدانید که بسیاری از موفّقیتهای امروز ما، بر اثر این چیزهاست. شاید شما بعضی از این کارها و موفّقیتهای سیاسی را، به ما که مسؤولین نظام و تصمیمگیران سطح بالای کشور هستیم، مستند کنید؛ اما ما خودمان، گاهی که در بعضی از مسائل بخصوص صحبت و مذاکره میکنیم، حقیقتاً به این نتیجه میرسیم که در این زمینه کاری نکردهایم و این یک قدرت نمایی خدایی بوده است. همانطور که امام رحمةاللَّه علیه در یکی از بیماریهایشان که در بیمارستان بستری بودند به من فرمودند: «من در طول این سالها، در تمام این مدت، دست قدرتی را احساس کردم که ما را پیش میبرد».من هم امروز آن قدرت را احساس میکنم. این رفتارهای شما و مردم است؛ این تضرّعها، توجّهها، توسّلات به پروردگار، عبودیتها و سر به فرمان نهادنهاست که رحمت الهی را متوجّه میکند! یک عدّه اصلاً نمیتوانند تصوّرش را بکنند - خوب نکنند - اما انسان وقتی که با قضایا و با فطرت خودش روبرو شود، کاملاً میفهمد که قضیه چیست.
بههرحال، اوّل از خودتان مراقبت کنید؛ حقیقتاً مراقب خودتان باشید. مراقب باشید گناه نکنید و اعمال درست انجام دهید. مراقب باشید که هوای نفس شما را به گفتن، شنیدن، موضعگیری کردن و دعوا کردن - به هیچ گفتار و کرداری - وادار نکند. تا آنجا که ممکن است، اجتناب کنید. ما که ناقص هستیم. البته شما بهتر از ما هستید؛ جوان، پاک و نورانی هستید. شما کارتان خیلی راحتتر از امثال ماست. در سنین ما، کارها خیلی مشکلتر میشود. در سنین شما، کار خیلی آسان است.
پس، اوّل نسبت به خودتان این کار را بکنید؛ بعد هم این مسؤولیت را نسبت به محیط دانشجویی و به کمیت عظیم دانشجویان احساس کنید. از هیچکس هم مأیوس نشوید و همواره سعی کنید اثر بگذارید. مواظب باشید در مقابل منحرفین اثر بگذارید؛ نه اینکه اثر بپذیرید. همیشه این نکته به یادتان باشد. البته هدایت عمومی این کار هم به وسیلهی روحانیون محترم و فضلایی است که خوشبختانه امروز در دانشگاهها حضور دارند. امروز بهتر از چند سال قبل هم هست؛ بحمداللَّه از این جهت خیلی خوب است.
مسؤولیت دوم، مسؤولیت سیاسی است. ببینید؛ من بحثی را مطرح کردم. این بحث هیچ وقت در محیطهای دینی ما مطرح نشده بود نه در سخنرانیها، نه در بحثهای دیگر - من این بحث را مطرح کردم، تا افرادی که در مسائل تاریخ و مسائل سیاسی، اهل مطالعه و فکر هستند، آن را دنبال کنند. آن بحث، بحثِ عوام و خواص است که حدود چند ماه قبل، در جمعی که همهی آنها هم مثل شما جوان بودند، مطرح کردم.
عزیزان من! شما چهرهی منوّر پیغمبر را در نظر بگیرید؛ واقعاً وجود مقدّس پیغمبر در نهایت صفا و زیبایی و نورانیت است که در عالم بشریت، برتر از او تصوّر نمیشود. اصلاً خود او هم برای ما قابل تصوّر نیست. شما پیغمبران بزرگ را نگاه کنید. داستان حضرت یوسف و حضرت ابراهیم را در قرآن بخوانید؛ داستان حضرت موسی را بخوانید؛ ببینید اینها چقدر بزرگ بودند! چقدر شخصیت آنان عظیم است! همهی آنان در مقابل پیغمبر ما، کودک دبستانی هستند. «وَکُلِّهُم مِن رَسولِ اللَّه مُلتَمس غرفاًمِنَ البحر اَو رَشعاً مِنَ الدِّیم». علىِ نورانی منوّری که غیر مسلمانان هم در مقابلش خضوع کردند و به زانو افتادند؛ این امیرالمؤمنینِ با این عظمت، در مقابل پیغمبر طفل دبستان است! یک شاگرد مطیع در مقابل یک استاد است؛ آن هم شاگردی که هیچ وقت به استاد نمیرسد. این را بدانید. این امیرالمؤمنین با این عظمت، در مقابل پیغمبر، چنین شخصیتی است.
شما توجّه کنید؛ همهی مشکلاتی که در طول تاریخ دردبار و غمبار اسلامی - از صدر اوّل اسلام - به وجود آمده است این است که این حکومت که تا سال دهم هجرت، در دست پیغمبر بوده است. بعد از آن به دست یزید میافتد! چه موقع؟ سال شصتم هجرت. فقط پنجاه سال - نیم قرن - بعد، همان حکومت ببین از کجا تا کجا میرود! آیا واقعاً از این گریه آورتر در دنیا وجود دارد؟! این، گریه آورتر از کشته شدن امام حسین است! از همهی قضایای عاشورا گریه آورتر است که روزگاری و جامعهای وجود داشته باشد که سابقهی آن جامعه به پیغمبر و امیرالمؤمنین علیهماالسّلام برگردد، آنها بر آن جامعه حکومت کرده باشند و بعد از چند ده سال، به کسی مثل یزید برسد! بعد هم به مروان و عبدالملک و بقیه؛ و تقریباً پانصد، ششصد سال - نزدیک به ششصد سال - چنین عناصری با نام دین، حکومت کنند! البته بعد هم ناصرالدّین شاهها، رضاخانها و دیگران حکومت کردند. هر کدام از آنها برای خودشان یک یزید یا یک معاویه بودند؛ آنها را نباید خیلی هم دست کم گرفت! آنها هم همانطورند؛ منتها آنها به اسم دین حکومت میکردند. خلاصه کمتر مصیبتی در دنیا، این قدر بزرگ است!
حالا این مصیبت را تصوّر کردید. این مصیبت از ترکیب دو چیز به وجود آمده است. هر کس به تاریخ مراجعه کند، این را تصدیق خواهد کرد. خلاصهی بحث عوام و خواص ما عبارت است از اینکه بعضی از خواص خیانت میکنند و بسیاری از عوام بدون توجّه، به دنبال آنها به حرکت درمیآیند. این مشکلی است که همیشه ممکن است پیش آید.
عزیزان من! تعدادی از خواص، دانسته و فهمیده خیانت میکنند؛ راه را کج میروند، دنبال هوای نفس، دنبال زندگی شخصی و دنبال پول و مال و ثروت حاکمیت و قدرت و تعصّبات و بقیهی خواستههای خودشان میروند و خواص هم هستند! بسیاری از عوام هم از آنها تبعیت میکنند - بسته به شانس آنها - اگر این شخص خاص که منحرف شده است، آدمی باشد که جذابیتهایی در وجودش باشد، آن وقت وای به حال مردم و وای به حال عوام!
حال شما در مقابل این مشکل، میخواهید چه کار کنید؟ اینکه من میگویم دانشگاهها باید سیاسی شود، معنایش این است. یعنی شما کاری کنید که در محیط دانشجویی، عوامی وجود نداشته باشد. قدرت تحلیل در یکایک عناصر دانشجو وجود داشته باشد. ای بسا آدمی که تا حدّ وزارت هم بالا میرود، امّا جزو عوام است؛ یعنی قدرت و موضعگیری ندارد. یک راه روشن بینانه اتّخاذ نمیکند. معنای عوام این است. اگر پرورشیافتگان محیطهای دانشجویی ما که فردا بناست سطح عظیمی از دانش و مناصب حسّاس و مراکز حسّاس جامعهی ما را اشغال کنند، انسانهایی دارای قدرت تحلیل و با جهتگیری درست باشند، آن وقت این مشکل، به مراتب کم خواهد شد. بنابراین باید پیشگیری کنیم. باید پیشگیری کرد. این به عهدهی شماست.
البته شما بدانید که برای کار سیاسی در محیطهای دانشجویی، هیچ کس منتظر نمیماند تا انجمنهای اسلامی و تشکّلهای دانشجویی آن را انجام دهند. دیگران - دشمنان - انجام میدهند. اگر به آنها اجازه دهیم در محیط دانشگاه میروند و ستاد جنگ درست میکنند؛ کمااینکه اوّل انقلاب درست کردند و امام رحمةاللَّه علیه با یک دستور، همهی آن را جمع کردند. گروههای مختلف، در داخل همین دانشگاه تهران، در سال ۵۸ و ۵۹ ستادهای جنگ درست کردند! آنها که منتظر تشکّل اسلامی نمیمانند. اگر راهشان بدهید، داخل میروند؛ اگر راهشان ندهید، با مقالهها و نوشتههای گوناگون از بیرون به داخل دستاندازی میکنند.
اگر شما در داخل دانشگاه، در این زمینه پیشقدم شوید، راه را بر دشمنان سد خواهید کرد. تحلیل سیاسىِ درست، صحیح، منطقی و مطابق با همین نظام متقنی که بر اساس سیاستِ درست و نظام مبارک اسلامی به وجود آمده است، داشته باشید. باید بتوانید همهی مسائل دنیا را با این معیار، با این دیدگاه روشن و صحیح تحلیل کنید. این،آن چیز مطلوب است. البته اوّل خودتان در این جهت، تضمین شوید؛ بعد به داخل محیط دانشجویی بروید و کار کنید. این هم وظیفه و کار دوّمی که به نظر من بسیار مهم است.
البته مسألهی دیگری هم وجود دارد و آن مسألهی سوم است. مسألهی سوم رابطهی شما با خودهایتان است. متأسّفانه من میبینم که بچه های مسلمان داخل دانشگاهها، گاهی آنقدر با هم اختلاف و درگیری پیدا میکنند که اصلاً مجالی باقی نمیماند که کار کنند! متأسفانه بعضیها در داخل دانشگاه، به نام اسلام، کارشان این شده است که به ارزشهای موجود جامعه، یا به افراد، یا به جهتها و امثال آن، دستاندازی کنند. به اینها باید گفت به کار خودتان بپردازید. مهمترین مسألهی شما دانشجویان در داخل دانشگاه، اینها هستند که غفلت و بیتوجّهی میکنند. البته اینکه ما میگوییم به کار دانشجویی بپردازید، معنایش این نیست که دانشجویان به مسائل سیاسی جامعه نپردازند؛ نه. باید حتماً به مسائل سیاسی جامعه و جهان بپردازند. اگر شما سرتان را پایین انداختید، از همه چیز محروم خواهید ماند. باید سرتان بالا باشد؛ باید دید شما وسیع باشد؛ باید افق دید، کاملاً دور و فراگیر باشد. لیکن نباید از مسائل دانشجویی غافل شوید. این، آن توصیهای است که فعلاً به ذهن ما میرسد. توصیههای متعدّدی نسبت به عزیزان دانشجو و تشکّلهای دانشجویی، در ذهن من هست؛ ولی وقت گذشت.
من شما عزیزان را دعا میکنم. شما بدانید شبانه روزی نمیگذرد که من شما جوانان فعّالِ مسلمانِ مؤمنِ دانشگاه را، حدّاقل یک بار، دعا نکنم. من از خدای متعال، کمک و حمایت و هدایت شما ر امسألت میکنم. شما هم دعا کنید. انشاءاللَّه رابطهی خود را با خدا محکم کنید. به وظایف مهم بپردازید و ارتباط خود را با دفتر نمایندگی، روزبهروز محکمتر کنید. آنجا مرکز بسیار حسّاس و مهمّی است. البته روابط خود را با مدیران دانشگاهها هم تنظیم کنید. به هیچ وجه نگذارید که بین شما و مسؤولان دانشگاهها، معارضه و درگیری و ستیزهجویی به وجود آید. معیار و ملاک، مقررّات است. مقررّات را دقیقاً رعایت کنید - مقررّات، تبلور همین تفکّر انقلابی است و جهت گیری انقلابی در آن تبلور پیدا میکند - تا انشاءاللَّه خداوند متعال کمک کند.
خداوند انشاءاللَّه شما و ما و همه را هدایت کند.
انشاءاللَّه دلهای ما را به نور تفضّل و عنایت ویژهی خودش روشن و منوّر کند.
انشاءاللَّه قلب مقدّس ولی عصر ارواحنافداه را از همهی ما شاد و خشنود کند.
انشاءاللَّه ما را مشمول ادعیهی زاکیهی آن بزرگوار قرار دهد.
انشاءاللَّه ما را به ارزشهای قرآنی و انقلابی و اسلامی و راهی که شهدای ما، عزیزان ما و امام بزرگوار ما پیمودند، بیشتر پایبند کند.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
۱) کشکول، ج ۱، ص ۱۹۵.
از زیارت برادران و خواهران عزیز خیلی خوشوقتیم. عزیزان من! مسألهی دانشجویی، مسألهی بسیار حسّاسی است. نگاه به دانشجو، غالباً به اعتبار آینده است. یعنی میگویند که دانشجوی امروز، مدیر، وزیر، رئیس جمهور و یا نمایندهی مجلسِ فرداست. ملاحظهی امروز دانشجو را به اعتبار فردای دانشجو میکنند. معمولاً این طور است. البته این، دیدگاه غلطی نیست؛ درست است و به این اعتبار، خیلی از کارهای لازم و تعهّدهای مهم در قبال قشر دانشجو - برای کسی که دلسوز است؛ چه مسؤول دولتی، چه غیر دولتی، چه روحانی و غیره - وجود دارد. اما من عرض میکنم که مسألهی دانشجو، فقط این نیست. دانشجو را نباید فقط به اعتبار فردای او ملاحظه کرد؛ بلکه باید به اعتبار امروز هم ملاحظه کرد.
البته من با شما که صحبت میکنم، در مقام صحبت با جمعی هستم که اگرچه خودشان دانشجو هستند، لیکن در عرصهی دانشحویی، مسؤولیتی هم بر دوش گرفتهاند. شما جزو تشکّلهای اسلامی - انجمن اسلامی، یا جامعهی اسلامی، یا بسیج دانشجویی و امثال اینها - هستید. بنابراین به عنوان کسانی که مسؤولیتی را در قبال قشر دانشجو بر عهده گرفتهاید، الان مورد خطاب من هستید و من به این اعتبار با شما مطالب را مطرح میکنم.
البته دانشجو به اعتبار فردا، مورد ملاحظه است و در این شکّی نیست. به اعتبار امروز هم باید مورد ملاحظه قرار گیرد؛ بهخاطر اینکه محیط دانشجویی، یک محیط زنده، فعّال، پرتپش، پرنشاط و در بسیاری از موارد راهگشاست. یعنی باید این گونه باشد. اگر نیست، باید به دنبال علّتش برویم و آن را بر طرف کنیم. چرا؟ چون قشر دانشجو جوان است؛ این یک. علاوه بر این در فضای فرهنگی است؛ این دو. چنانچه این جامعهای که دانشجو در آن زندگی میکند، دارای یک حرکت و جهتگیری و سمتگیری باشد - فرض بفرمایید مثل جامعهی ما که سمتگیریهای مشخّص انقلابی در سطح جهان دارد؛ علاوهی بر آنچه که در داخل دارد - این مجموعهای که هم جوان است و احساسات جوانی دارد، هم فرهنگی و با هوش و روشنفکر و آگاه است؛ نسبت به آن جهتگیریها یک مسؤولیت مضاعف پیدا میکند. (این هم میشود یک چیز اضافه). آن وقت این مجموعهای که علاوه بر اینها، مسؤول هم هست - فرض بفرمایید ما امروز چند صد هزار، یا یک میلیون دانشجو داریم؛ یک میلیون جوان دیگر هم غیر دانشجو ممکن است باشند که در کارخانهها، خانهها و دکانها پراکندهاند. ما نمیتوانیم آن حسابی را که نسبت به آنها میکنیم، نسبت به آن مجموعهی یک میلیونی که چند هزار نفر، یا چند ده هزار نفر و یا چند صد نفر آنان، در یکجا جمع هستند، همان حساب را بکنیم. اینها مجموعهاند. - همین مجموعه بودنش یک خصوصیت اضافی است که مورد توجّه قرار میگیرد.
بنابراین مجموعهای که هم جوان است، هم به طور طبیعی دارای تفکّرات روشن و خصلت روشنفکری است و هم براساس روشنفکر بودن، نسبت به مسائل کلّی و جهتگیریهای سیاسی جامعه، دارای حسّاسیت است و نسبت به آنها مسؤولیت بیشتری احساس میکند، این مجموعه، همین حالا هم باید در وضع کشور، در وضع عمومی مردم و در تلطیف فضای عمومی، دارای نقش باشد. این نگاه به دانشجو، از جهت امروز است. حالا این تلطیف جوّ که ما میگوییم، یعنی چه؟
یعنی گاهی در یک جامعه، جوّ از یک جهت خیلی سنگین میشود. فرق هم نمیکند؛ هر انحرافی فضای تنفّس فکری یک جامعه را مسموم و آلوده میکند؛ هر گونه انحرافی باشد. انحراف سیاسی همینطور است؛ انحراف اخلاقی - شهوانی، یا گرایش به مادّیات هم همینطور است. فرض بفرمایید در یک جامعه، غفلتْ همهی اعضای جامعه را گرفته است. مثلاً شما به یکی از این کشورهای آلوده به حکومتهای استبدادی و ضدّ مردمی، در دنیای به قول معروف جهان سوم - البته به تعبیر دورههای سیاسی گذشته، حالا این حرفها مطرح نیست - یا به کشورهای رو به توسعه و از این قبیل، نگاه کنید، ببینید در آنجاها از لحاظ سیاسی، فضا چقدر غلیظ و غیر قابل تنفّس است و در یک چنین فضایی که غفلت، مهمترین بلیهی مردم آن کشور است، ناگهان یک حرکت، یک فریاد، یا یک جهتگیری دانشجویی، به کلّی فضا را عوض میکند. کمااینکه در کشور خود ما هم همینطور بود.
البته با این تفاوت که حرکت دانشجویی در کشور ما، در دورهی نهضت اسلامی،در چارچوب نهضت اسلامی قرار گرفت که خود این چارچوب، چیز عظیمی بود و در هیچ جای دنیا تا این ساعت - در این انقلابهایی که در قرن نوزدهم و بیستم اتّفاق افتاده است؛ حتّی انقلاب اکتبر شوروی سابق که در روسیه اتّفاق افتاد - اگر تاریخ و داستانها و ماجراهای آنها را خوانده باشید، اتفاق نیفتاده و میدانید که به کلّی متفاوت بود؛ اصلاً به نوع دیگری بود. این حرکت عظیم معنوی و مادّی در ایران بیسابقه بود. حرکت دانشجویی در این چارچوب قرار گرفت؛ لذا مثلاً در سال ۱۳۵۶ - شما قاعدتاً یادتان نیست - که دمادم نهضت بود، یا اوایل سال ۵۷ که مردم هر شهر، در خیابانها راه میرفتند و فریاد میزدند و شعار میدادند و دیگر قربی و اعتباری برای رژیم باقی نمانده بود؛ ناگهان سر و کلّهی تودهایها - که در حدود بیست و چند سال سکوت کرده و در دستگاههای دولتی رفته بودند، عضو شده و تملّق گفته بودند و برای رژیم و ساواک رژیم مزدوری کرده بودند - پیدا شد! بنا کردند به جزوه منتشر کردن و از اروپا جزوه آوردن، برای اینکه فضای دانشجویی و روشنفکری را جلب کنند؛ اما کارشان به جایی نرسید. هر چه تلاش کردند، نتوانستند.
روشنفکران چپ - نه فقط تودهایها - کارهای جالبی انجام میدادند - بعضی از کارهایشان انصافاً جالب بود - بلکه بتوانند عناصر جوان و روشنفکر را جذب کنند؛ اما نتوانستند. چرا؟ بهخاطر اینکه حرکت، حرکت اسلامی بود. دانشجویان هم از هر قشر و هر گروه، خود را با چارچوب حرکت اسلامی تطبیق داده بودند. لذا آنها هر کار میکردند، خیلی کم موفّق میشدند که دانشجویان را به سمت خودشان متوجّه کنند.
البته آن وقت در ایران، دانشجو به قدر امروز نبود. نصف یا ثلث این هم دانشجو نبود. کسانی هم که بودند، همه فعّال نبودند. بالاخره محیط آن روز دانشگاه، با محیط امروز تفاوت داشت. گروههایی فعّال بودند. گروههای اسلامی و گروههای چپ، کم و بیش فعّال بودند و بعضی از آنها هم فعّالیتهای خوبی داشتند؛ اما فضای کلّی دانشگاه، فضای خیلی نامناسب و نابابی بود. خیلی بد بود - بخصوص وضع دختران و آن اختلاط و مُدگراییها و کارهای خلاف - که به اصطلاح آنها را به کلّی از توانایی انداخته بود. در محیط دانشگاه و محیط دانشجویی آن روز، فقط یک عده فعّال بودند. بههرحال، همان مجموعهی فعّال - چه گرایشهای اسلامی تندو منطقی و متقنی داشتند و چه نداشتند - در چارچوب حرکت اسلامی، حرکت میکردند.
پس ببینید؛ این خصلت دانشجویی است که با ورود خود، با تحرّک، با گرایش، با استنباط و با فهم خود، فضا را تغییر میدهد و تحرّکی در مجموعه ایجاد میکند. این مربوط به امروزِ دانشجوست و ربطی به فردای دانشجو ندارد. تمام دانشگاهها این خصوصیت بالقوّه را دارند. حالا گفتم، من با شما که صحبت میکنم، در نظر ندارم که شما دانشجو هستید. البته تقریباً همهی شما دانشجو هستید؛ اما من با شما به عنوان و به اعتبار کسانی که در محیط دانشجویی مسؤولیتی قبول کردهاید - جزو انجمن یا بسیج یا دفتر نمایندگی هستید - حرف میزنم. علّتش هم این است که دورهی جوانىِ روحانیت خودم را پیوسته با دانشگاه و دانشجویان گذراندم. از وقتی که در مشهد، کار فکری و مبارزاتی را شروع کردم، آن جریان روشنفکری مذهبی را - جماعتی که من هم جزو آن بودم - وارد دانشگاه کردیم و بحثهای روشنفکری و قرآنی و حدیثی را با مبانی فکری نو ارائه میکردیم. تقریباً همه، یا اغلب سر و کار ما در این مجموعه با دانشجویان بود. در سراسر کشور هم که ما حرکت میکردیم - من آن وقت به تهران میآمدم؛ جاهای دیگر هم میرفتم - بیشترین تماس ما با دانشجویان بود. من نسبت به مسؤولیت در محیط دانشگاه، یک حسّاسیت دارم. یعنی احساس میکنم شما هر چه قدر و قیمت دارید، به مجرّد اینکه در محیط دانشجویی مسؤولیت به عهده گرفتید، این قدر و قیمت، مضاعف خواهد شد. همهی خصوصیات فکری و ذهنی و عملی و مَنشها و رفتارهای شما اهمیت پیدا میکند.
حال آن محیط دانشجویی که این خصوصیت مثبت و مهم را دارد، یکی دو تا خصوصیت منفی هم دارد که باید به آنها هم کاملاً توجّه داشته باشید. یکی این است که چون محیط دانشجویی، محیط احساسات است - جوان احساساتی است - همیشه یک عدّه رند ناقلای کمین گرفته، مایلند که اگر بتوانند، برای کارهای مختلف، از این مجموعهی حسّاس آمادهی به تحرّک استفادهای بکنند. نه اینکه حالا همه هم میتوانند استفاده کنند؛ نه. خیلیها میخواهند در محیط دانشجویی سوء استفاده کنند؛ ولی اصلاً محیط دانشجویی آنها را نمیپذیرد. راهشان نمیدهد. اما بعضی هم زرنگند. فرض بفرمایید فلان حزب سیاسی یا گروه اقتصادی، فلان مجموعهی فرهنگی یا فلان شخصیت، اگر بخواهد از محیط دانشجویی، در جهت مقاصد و اغراض خودش استفاده کند، در صورتی که تواناییهای لازم را داشته باشد، کاملاً شدنی است. یعنی میتواند وارد محیط دانشجویی شود و با کیفیتی از محیط دانشجویی بهره ببرد.
لذا اگر شما ملاحظه کنید، خواهید دید فسادهای اخلاقی در محیط دانشجویی زیاد است. البته امروز در جامعهی ما خیلی کمتر است؛ امّا در کشورهای دیگر، بخصوص کشورهای جهان سوم، خیلی زیاد است. کسانی که رفته باشند، مشاهده کردهاند. من در کشورهای آسیایی، مواردی را از نزدیک دیدم. گاهی انحطاط اخلاقی در جوانان، به شدّت مشاهده میشود که البته آن هم عواملی دارد و وارد آن بحث نمیخواهیم بشویم. اینها غالباً دانشجو هستند. من جوانی را در یکی از کشورهای اسلامی دیدم که نصف سرش را تراشیده بود و یا آن زمانهای قبل از انقلاب، معمول بود که پوستین را چپه میپوشیدند - پوستین را معمولاً باید بپوشند برای گرم شدن - برای اینکه یک نوع حرکتی کرده باشند، یا این لباسهای «لی» را سنگ پا میزدند، برای اینکه یک خرده نخنما شود و بپوشند. اینها غالباً در همین محیطهای دانشگاهی و همین جوانان دانشجو بودند. البته در محیطهای غیر دانشجویی هم بودند؛ نه اینکه نبودند. رژیم پهلوی - رژیم طاغوت - اصرار داشت که محیط دانشگاه را آلوده کند؛ برای اینکه در آنجا، تفکّرات صحیح پا نگیرد. یا گرایشهای چپ در دانشگاه رواج داشت. البته از آن طرف گرایشهای اسلامی هم رواج داشت.
حسّاس و قابل اشتعال و زود پذیر بودن و نرم و لطیف بودن روح و دل جوان، مثل یک شمشیر دو لب است. هم تفکّرات صحیح میتوانند این فرصت را مورد بهره برداری قرار دهند؛ وارد دانشگاه شوند و آن را به یک بهشت برین تبدیل کنند؛ هم تفکّرات و روشهای غلط میتوانند وارد دانشگاه شوند. این یک نقطهی ضعف است. یعنی نقطهای است که باید در معاشرت و در برخورد دانشجویی به آن توجّه داشت. دانشجو جوان و آزاد فکر است. به طور طبیعی حسّاس و احساساتی است. ممکن است تحت تأثیر هر حرف پر هیجان، یا حرف خوش ظاهری قرار گیرد. باید به این توجّه داشته باشید. این یک نقطهی ضعف است. البته عمده هم همین است؛ نمیخواهم نقاط ضعف را ردیف کنم. فعلاً در محیط دانشجویی، این یک نقطهی قابل توجّه است.
انجمنهای اسلامی در اوّل انقلاب، در همه جای کشور به وجود آمدند. در کارخانه و بازار و دانشگاه و حتی در نیروهای مسلّح و همهجا، انجمنهای اسلامی به وجود آمدند که البته بعد هم این پایهی تشکّلهایی شد. تشکّلهای دیگری هم با نامهای دیگر به وجود آمد. امروز تشکّلهای گوناگون اسلامی هست. این یکی از زیباترین کارهایی بود که انقلاب در کشور به وجود آورد. یکی از انقلابیون معروفِ آن روز دنیا - حدود اواخر سال ۵۸ یا ۵۹ - گفته بود که انقلاب اسلامی در ایران، چند کار اساسی کرده است که این چند کار، آن را ماندگار خواهد کرد - او شمرده بود، نمیخواهم حالا تحلیل او را بگویم - یکی از آنها همین انجمنهای اسلامی بود. گفته بود این کار، تفکّرات و ارزشهای اسلامی را به وسیلهی نگاهبانانی از میان خود مردم، تضمین و ابدی کرده است و کسی نمیتواند با آنها برخورد کند. این دید و نگاه او بود.
انجمنهای اسلامی خودرو بود. کسی انجمنهای اسلامی را به صورت دستوری به وجود نیاورده بود. احساس نیاز بود. این احساس نیاز تحقّق پیدا کرد. هم در دانشگاه، هم در کارخانه و هم در بازار - همهجا- این گونه بود. اما در بیرون که نگاه میکردند، این شمایل، از بس شمایل زیبایی بود و بهجا قرار گرفته بود، آن طور تحلیلی میکردند. میگفتند مسؤولین انقلاب این طور تدبیری اندیشیدند؛ در حالی که یک حرکت خودرو و طبیعی بود. البته کاملاً صحیح و فطری بود که انجام گرفت. حالا انجمنها یا جامعهی اسلامی یا تشکّلهای دانشجویی دیگر - بسیج، دفتر نمایندگی - و افرادی که مشغول این کارها هستند، به نظر ما همه خوبند. همه هم اسلامی و دانشجو هستند. مانعی ندارد و باشند و با همدیگر کار کنند. به نظر ما هیچ ایرادی ندارد. تعارض نباید باشد. من براین اصرار ندارم که همهی این اسمهایک اسم شوند؛ نه. شدند که شدند، نشدند هم مانعی ندارد. این محذور بزرگی نیست. محیط بزرگی است؛ بالاخره اختلاف سلیقه وجود دارد. اختلاف سلیقه هم ایراد ندارد. باید با هم بسازند. حالا شما در دانشگاهها، باید چه کار کنید؟ چه چیزی از همه مهمتر است؟
البته من در این زمینه، شاید نخواهم حرف تازهای بزنم؛ بلکه میخواهم آنچه را که قاعدتاً در ذهن شما هم هست، تکرار کنم و تذکّر و هشدار دهم؛ به خاطر فراموشی بعضی از نکات و نقاط مهمی که در این زمینه وجود دارد و همه هم اینها را میدانند. اما متأسفانه گاهی به دست فراموشی سپرده میشود.
شما میخواهید محیط دانشجویی را کیفیت ببخشید؛ آن هم در جهت دین و حرکت انقلاب. اگر دیدیم یک تشکّل دانشجویی وجود دارد، اما حرکت آن در جهت کیفیت بخشیدن به ارزشهای دین و انقلاب نیست، این تشکّل مطلقاً جزو مخاطبین ما نیست و در این مجموعه هم جا نمیگیرد - هر چند اسمش انجمن اسلامی باشد، دروغ است؛ انجمن اسلامی نیست - من میبینم که گاهی اشتباهاتی از این قبیل در گوشه و کنار انجام میگیرد؛ حمل میکنم بر اینکه جوان هستند و غفلت میکنند. امّا شما که میخواهید ملاحظه کنید، ملاحظهی این را بکنید که ممکن است غفلت هم نباشد و واقعاً کسانی از پشتْ حرکتی را انجام میدهند که باید شما خیلی هشیارانه بر خورد کنید. این مسؤولیتی بر دوش شماست.
امروز غربیها خودشان را در دنیا دمکرات و طرفدار آزادی فکر و رأی معرفی کردهاند، در حالی که جزو دروغهای بزرگِ دنیاست. شما این را بدانید؛ آن دمکراسی که امروز در اصطلاحات جهانی و دنیای غرب تعریف میشود و به آن افتخار میکنند، نه در آمریکا وجود دارد، نه در فرانسه و نه در انگلیس. حالا من آلمان را مثال نمیزنم که سابقهی فاشیسم و نازیگری دارد؛ حتّی در آمریکا و در فرانسه که خودشان را مهد دمکراسی دنیا میدانند، چنین دمکراسیای که تعریف میکنند، مطلقاً وجود ندارد. فاصلهی زیادی با آن دارد. منتها یکی از خصوصیات و اخلاقیات غربیها این است که زشتترین پدیدهها را خیلی اتو کشیده و بسته بندی شده و ادکلن زده و زیبا عرضه میکنند - مثل همهی بسته بندیهایشان - طبیعت آنها این است! با کسی هم که میخواهند دعوا کنند، به آرامی دعوا میکنند! یعنی چطور؟ ماها دست به یقه میشویم و داد و فریاد میکشیم؛ ولی آنها فریاد نمیکشند و در قلب طرفْ گلوله پرتاب میکنند؛ بدون اینکه خیلی هم عصبانی شوند! با خونسردی آدم میکشند.این خصوصیت آنهاست.
الان شما ملاحظه کنید - نمیخواهم اینجا بحث سیاسی کنم؛ فقط به عنوان مثال میگویم، برای اینکه شما به این نکات توجّه کنید - آمریکا مثل یک سزارو یک نمرود عمل میکند! با هر دولت یا هر ملتی بد باشد، با زور وبا قلدری وارد میدان میشود! همین زور و قلدری و خباثتی که جز برای نفت و منافع صنفی کمپانیها و کارتلهای بینالمللی، برای چیز دیگری نیست؛ همین را با لباس حمایت از افکار آزاد، حمایت از حقوق بشر، دمکراسی و قالبهایی نظیر آن، در دنیا عرضه میکند. عین همین قضیه نسبت به مسائل داخلی آنها هم هست.
اگر شما فرصت کنید و بعضی از کتابهایی را که راجع به وضع اجتماعی امریکا نوشته شده است، بخوانید، متوجّه این موضوع میشوید. چون تشت رسوایی آمریکا از بام افتاده است و به نظر من از این جهت نسبت به آمریکا، مشکل تبلیغی وجود ندارد؛ یعنی همه کس میتواند به آنچه در امریکا میگذرد، دسترسی پیدا کند؛ یعنی وضعشان از آن حدّی گذشته است که بتوانند حفاظت کنند؛ لذا خوب میشود آن را مثال زد. من کتابهای متعدّدی را خواندهام. نمیدانم شما خواندهاید یا نه.کتابهایی که خود آمریکاییها نوشتهاند.
فرض بفرمایید در زمینهی مسائل انتخاباتی، من کتابی را از نویسندهی نسبتاً معروف چپ آمریکایی، «هوارد فاست» خواندم. او کتابهای متعدّدی دارد. البته رمان نویس است؛ اما طی یک داستان واقعی، انتخابات را کاملاً خوب تشریح کرده است. این اثر او البته رمان است؛ لیکن مطلب کاملاً واقعی است - این را در مقدّمهی آن هم ذکر کرده است - شرح حال بچهای است که با خانوادهاش، از یکی از کشورهای اروپایی مهاجرت میکنند و اوایل قرن بیستم وارد آمریکا میشوند. این بچه در آمریکا متولّد میشود - که طبق قوانین آمریکا، این بچه آمریکایی است - بعد شرح حال او این است که وکیل دادگستری میشود و بعد وارد انتخابات میشود. وضع انتخابات را در آنجا تشریح کرده است.
شما ببینید؛ تازه این مربوط به اوایل قرن بیستم است؛ مربوط به سالهای دههی بیست و سی است. بعد از آن به اعتراف همهی کسانی که در این زمینهها دارای اطّلاع هستند و مطلبی نوشته اند، به مراتب بدتر شده است! پس در کشورهای غربی - چه در آمریکا و چه در فرانسه و انگلیس - امروز دمکراسی به معنای دمکراسی حقیقی نیست. افکار عمومی و آراء مردم نیست؛ بلکه در واقع پول و قدرت تبلیغات کمپانیهای بزرگی است که بر همهی امور این کشورها مسلّطند. آنها کاندیدا را معین میکنند. آنها در داخل یک حزب، کاندیدایی را بر کاندیدای دیگر ترجیح میدهند. آنها رهبری حزب را معین میکنند. تبلیغات سازماندهی شدهی بسیار منظّم، با پولهای گزاف از طریق آنهاست. البته آنها امتیازاتی هم در مقابل میگیرند.مردم بیچاره هم در مقابل تلویزیون، در مقابل حرفهای شفّاف و برّاق، اصلاً قدرت تشخیص ندارند. خیلی اسمهاست که اصلاً هیچ کس صاحبان آنها را نمیشناسد. اینطور نیست که سابقهای داشته باشند و مردم کشور آن افراد را بشناسند که فرض بفرمایید بخواهند سناتور یا رئیس جمهور و امثال اینها شود. قضیه اینطور نیست.
حالا همین دمکراسی دروغین، این شعار غیر واقعی، به دست فلان نویسندهای که در داخل کشور انقلابی ماست، میافتد؛ در کشوری که همه چیز با عواطف و خواست مردم حرکت میکند و بدون آنها ممکن نیست که حرکت کند. الان کشور ما این گونه است.
شما ملاحظه کنید؛ تحقیقاً در هیچ جای دنیا چنین مناظری را نمیبینید که فرض کنید وقتی رئیس جمهور ما وارد کشور یا شهری میشود، مردم نسبت به او اینگونه ابراز احساسات کنند. طبیعی است که این رابطه است. در جاهای دیگر، حدّاکثر این است که ۵۱ درصد آراء مردم، با فلان آقا همراه است - که نیست - شرکت کنندگان در انتخابات، هیچ وقت همهی مردم نیستند. اکثر کسانی که رأی میدهند، اصلاً فلان آقا را نمیشناسند؛ بسیاری هم که رأی میدهند، هیچ علاقهای به او ندارند؛ بلکه کاری است که انجام میدهند. در صورتی که در اینجا مسألهی عواطف و احساسات است. مسألهی ارتباط قلبی و حضور حقیقی است که این انسان، در وجود این شخص، خودش را احساس میکند. میبیند او که هست، این هم آنجا هست. او که تصمیم میگیرد، این هم تصمیم میگیرد. این در دنیا بینظیر است.
حالا در چنین محیط و چنین جامعهای، یک وقت میبینید که فلان آقا به عنوان قلمزنی روشنفکر، فرض بفرمایید راجع به دمکراسی مینویسد و آه حسرت دمکراسی آمریکایی و غربی را در این کشور میکشد! این یک فریب سیاسی است. یک غلط فکری و سیاسی است. فرض کنیم که یک نفر با نام اسلامی، یا زیر نام فلان مجموعهی اسلامی دانشجویی یا غیر دانشجویی، چنین جهت گیریای پیدا کند. به اینکه نمیشود گفت انجمن اسلامی. این حرکت، حرکت غلطی است.
بنابراین مهمترین مسأله در وظایف مجموعههای دانشجویی این است که آن جهت کلّی را بشناسند؛ از آن حفاظت و حراست کنند؛ برای آن کار کنند. البته من حالا وارد جزئیات نمیخواهم بشوم - قصد هم ندارم در این زمینهها خیلی زیاد حرف بزنم - لیکن به نظر من سه وظیفهی اساسی بر دوش تشکّلهاست: یکی اینکه مجموعهی دانشجویی را از لحاظ روحی و معنوی تغذیه کنند. من البته توقّعی که از دفتر نمایندگی و روحانیون محترمی که در دانشگاهها هستند، دارم، از هیچ انجمن اسلامی ندارم. این معلوم باشد. چون بالاخره روحانیون در داخل دانشگاه، با آگاهیهای دینی و معنوی، در این زمینه مسؤولیتهای سنگینتر و تواناییهای بیشتری دارند - در اینکه تردیدی نیست - اما بالاخره مجموعهی دانشجویی اسلامی - تشکّل اسلامی - هم در زمینهی تغذیه معنوی و روحی این دانشجو، تکلیف بزرگی دارند.
اینطور نیست که اگر دانشجو درس خواند، امروز و فردای دانشجویی او تضمین خواهد شد. ای بسا دانشجویی که درس میخواند، اما از اخلاق انسانی و احساس مسؤولیت نسبت به جامعه و میهن خودش - چه برسد از اعتنای به ارزشهای اسلامی - به کلّی تهی است! بدیهی است که واقعاً این ارزشی ندارد. فرض بفرمایید کشور زحمت بکشد، خرج کند تا یک نفر را متخصّص کند؛ که این آدمْ کمترین تعهّدی به کشور، خانه و مجموعه و ملت خودش نداشته باشد! تخصّص را ببرد و در اختیار دشمن قرار دهد! اینکه عاقلانه نیست.
شرط اصلی این است کسی که در اینجا درس میخواند، از معنویات برخوردار باشد. حالا برخی از این معنویات، معنویات انسانی عمومی است که در هر کشور، با هر جهتگیری حائز اهمیت است. مسلمان باشند یا نباشند، انقلابی باشند یا نباشند، بالاخره باید به مجموعه و خانهی خود وفادار و متعهّد باشد، نسبت به انسان و انسانیت رحیم و مهربان باشد و فقط به فکر پر کردن جیب خودش نباشد. اگر نبود که ارزشی ندارد! البته درس بخوانند که نان بخورند، حرفی نیست؛ عدهای هستند برای نان خوردن درس میخوانند، مانعی ندارد، بخوانند؛ اما بالاخره این طور نباشد که این نان خوردن، به قیمت بدبخت و محروم کردن دیگران تمام شود. برای این اخلاق انسانی لازم است. بعضی از اخلاقیات اینطوری است؛ بعضی از معنویات و اخلاقیات هم مربوط به تعهّدهای اسلامی است.
آن دانشجویی که با خدا اُنس ندارد، آشنا نیست و هیچ رایحهای از گلستان معنوی وجود انسان به مشامش نرسیده است، خیلی ناقص است. آن جوانی که با وجود داشتن دل شفّاف و روح آماده، اصلاً لذّت ذکر خدا را نچشیده، از نماز لذّتی نمیبرد؛ از دعا، ذکر، تضرّع، گریه و اُنس با پروردگار عالم و از پیوند با زیباترین حقایق وجود - که وجود مقدّس باریتعالی است - هیچ بهرهای نبرده است، این خیلی ناقص، محروم و قاصر است. شما در این جهت هم تعهّد دارید که دلها را روشن و با خدا آشنا کنید. اُنس با خدا را تعلیم دهید و لذّت ذکْر را بچشانید.
اگر کسی لذّت ذکْر الهی و اُنس با خدا را چشید، بدانید که هیچ لذّت دیگری به دهانش مزه نمیکند. همهی این لذّتهای زودگذر دنیا - حتی عالیترین لذّات - به نظرش بچگانه میآید. آن کسانی که اهل این چیزها هستند، آنها صادقند و به ما این چیزها را گفتهاند. هر کسی هم ممکن است بالاخره در مدت عمرش، کم و بیش توفیقی پیدا کند و لذّت ذکْر الهی را لحظهای درک کند. این هدیهی بزرگی است که شما باید به جوانان دانشجو بدهید. این جوانان دختر و پسر روحهایی آماده دارند. اینها را با نماز آشنا کنید. نماز یک بار بر دوش انسان نیست. بلکه یک لطف و یک دریچه است. اگر خدا به من و شما اجازه نداده بود که با او حرف بزنیم، ما چه کار میکردیم؟ اگر انسان اجازه نداشت زبان به دعا و مناجات باز کند، چه میکرد؟ چطور میتوانست روح تشنه و گرسنهی خود را اشباع کند؟ چه چیزی غیر از اُنس با خدا میتواند این روح تشنهی انسان را سیراب کند؟
پیغمبر اکرم - بنابر آنچه که در بعضی از نقلهاست - نزدیک وقت اذان که میشد، به بلال میفرمود: «ابرد یا بلال، ابرد یا بلال».(۱) به گمانم شیخ بهایی یا مرحوم نراقی - درست یادم نیست؛ سابق دیدهام - این را معنا میکند. میگوید: چند احتمال دربارهی معنای این کلمه وجود دارد. یک احتمالش این است که «بلال! جگرم از تشنگی میسوزد؛ این آب گوارا را برسان.» آب گوارای اذان را که مدخل و اجازهی ورود به نماز است.
چه کسی میخواهد این معنویات را به این جوانان یاد بدهد و دستشان را بگیرد؟ این به عهدهی شماست. این وظیفهی بزرگی است؛ آن را کم نگیرید. البته اشاره کردم که شما، اوّل نسبت به خودتان حسّاسیت به خرج دهید. من سال گذشته در جمع شما گفتم - به نظرم در جمع شما در قم بود - این اعتکافی که در مسجد دانشگاه شد، برای من خیلی شیرین و لذّتبخش بود. الحمدللَّه سال به سال اقبال مردم به این اعتکاف زیاد میشود. برای من گزارش آوردند که روز سوم، وقتی مردم از مساجد - البته شاید بعضی از جاها، نمیدانم کجا. همهجا بوده یا بعصی از جاها - و از اعتکاف بیرون میآمدند،با گریه از مسجد جدا میشدند!سه روز در مسجد روزه گرفتهاند؛ دعا و اُنس و ذکر و تضرّع داشتند؛ حالا که میخواهند از مسجد جدا شوند، اشکریزان با مسجد و با اعتکاف وداع میکنند! اینها چیزهای خیلی خوبی است؛ جلب رحمت پروردگار را میکند. شما این را بدانید که بسیاری از موفّقیتهای امروز ما، بر اثر این چیزهاست. شاید شما بعضی از این کارها و موفّقیتهای سیاسی را، به ما که مسؤولین نظام و تصمیمگیران سطح بالای کشور هستیم، مستند کنید؛ اما ما خودمان، گاهی که در بعضی از مسائل بخصوص صحبت و مذاکره میکنیم، حقیقتاً به این نتیجه میرسیم که در این زمینه کاری نکردهایم و این یک قدرت نمایی خدایی بوده است. همانطور که امام رحمةاللَّه علیه در یکی از بیماریهایشان که در بیمارستان بستری بودند به من فرمودند: «من در طول این سالها، در تمام این مدت، دست قدرتی را احساس کردم که ما را پیش میبرد».من هم امروز آن قدرت را احساس میکنم. این رفتارهای شما و مردم است؛ این تضرّعها، توجّهها، توسّلات به پروردگار، عبودیتها و سر به فرمان نهادنهاست که رحمت الهی را متوجّه میکند! یک عدّه اصلاً نمیتوانند تصوّرش را بکنند - خوب نکنند - اما انسان وقتی که با قضایا و با فطرت خودش روبرو شود، کاملاً میفهمد که قضیه چیست.
بههرحال، اوّل از خودتان مراقبت کنید؛ حقیقتاً مراقب خودتان باشید. مراقب باشید گناه نکنید و اعمال درست انجام دهید. مراقب باشید که هوای نفس شما را به گفتن، شنیدن، موضعگیری کردن و دعوا کردن - به هیچ گفتار و کرداری - وادار نکند. تا آنجا که ممکن است، اجتناب کنید. ما که ناقص هستیم. البته شما بهتر از ما هستید؛ جوان، پاک و نورانی هستید. شما کارتان خیلی راحتتر از امثال ماست. در سنین ما، کارها خیلی مشکلتر میشود. در سنین شما، کار خیلی آسان است.
پس، اوّل نسبت به خودتان این کار را بکنید؛ بعد هم این مسؤولیت را نسبت به محیط دانشجویی و به کمیت عظیم دانشجویان احساس کنید. از هیچکس هم مأیوس نشوید و همواره سعی کنید اثر بگذارید. مواظب باشید در مقابل منحرفین اثر بگذارید؛ نه اینکه اثر بپذیرید. همیشه این نکته به یادتان باشد. البته هدایت عمومی این کار هم به وسیلهی روحانیون محترم و فضلایی است که خوشبختانه امروز در دانشگاهها حضور دارند. امروز بهتر از چند سال قبل هم هست؛ بحمداللَّه از این جهت خیلی خوب است.
مسؤولیت دوم، مسؤولیت سیاسی است. ببینید؛ من بحثی را مطرح کردم. این بحث هیچ وقت در محیطهای دینی ما مطرح نشده بود نه در سخنرانیها، نه در بحثهای دیگر - من این بحث را مطرح کردم، تا افرادی که در مسائل تاریخ و مسائل سیاسی، اهل مطالعه و فکر هستند، آن را دنبال کنند. آن بحث، بحثِ عوام و خواص است که حدود چند ماه قبل، در جمعی که همهی آنها هم مثل شما جوان بودند، مطرح کردم.
عزیزان من! شما چهرهی منوّر پیغمبر را در نظر بگیرید؛ واقعاً وجود مقدّس پیغمبر در نهایت صفا و زیبایی و نورانیت است که در عالم بشریت، برتر از او تصوّر نمیشود. اصلاً خود او هم برای ما قابل تصوّر نیست. شما پیغمبران بزرگ را نگاه کنید. داستان حضرت یوسف و حضرت ابراهیم را در قرآن بخوانید؛ داستان حضرت موسی را بخوانید؛ ببینید اینها چقدر بزرگ بودند! چقدر شخصیت آنان عظیم است! همهی آنان در مقابل پیغمبر ما، کودک دبستانی هستند. «وَکُلِّهُم مِن رَسولِ اللَّه مُلتَمس غرفاًمِنَ البحر اَو رَشعاً مِنَ الدِّیم». علىِ نورانی منوّری که غیر مسلمانان هم در مقابلش خضوع کردند و به زانو افتادند؛ این امیرالمؤمنینِ با این عظمت، در مقابل پیغمبر طفل دبستان است! یک شاگرد مطیع در مقابل یک استاد است؛ آن هم شاگردی که هیچ وقت به استاد نمیرسد. این را بدانید. این امیرالمؤمنین با این عظمت، در مقابل پیغمبر، چنین شخصیتی است.
شما توجّه کنید؛ همهی مشکلاتی که در طول تاریخ دردبار و غمبار اسلامی - از صدر اوّل اسلام - به وجود آمده است این است که این حکومت که تا سال دهم هجرت، در دست پیغمبر بوده است. بعد از آن به دست یزید میافتد! چه موقع؟ سال شصتم هجرت. فقط پنجاه سال - نیم قرن - بعد، همان حکومت ببین از کجا تا کجا میرود! آیا واقعاً از این گریه آورتر در دنیا وجود دارد؟! این، گریه آورتر از کشته شدن امام حسین است! از همهی قضایای عاشورا گریه آورتر است که روزگاری و جامعهای وجود داشته باشد که سابقهی آن جامعه به پیغمبر و امیرالمؤمنین علیهماالسّلام برگردد، آنها بر آن جامعه حکومت کرده باشند و بعد از چند ده سال، به کسی مثل یزید برسد! بعد هم به مروان و عبدالملک و بقیه؛ و تقریباً پانصد، ششصد سال - نزدیک به ششصد سال - چنین عناصری با نام دین، حکومت کنند! البته بعد هم ناصرالدّین شاهها، رضاخانها و دیگران حکومت کردند. هر کدام از آنها برای خودشان یک یزید یا یک معاویه بودند؛ آنها را نباید خیلی هم دست کم گرفت! آنها هم همانطورند؛ منتها آنها به اسم دین حکومت میکردند. خلاصه کمتر مصیبتی در دنیا، این قدر بزرگ است!
حالا این مصیبت را تصوّر کردید. این مصیبت از ترکیب دو چیز به وجود آمده است. هر کس به تاریخ مراجعه کند، این را تصدیق خواهد کرد. خلاصهی بحث عوام و خواص ما عبارت است از اینکه بعضی از خواص خیانت میکنند و بسیاری از عوام بدون توجّه، به دنبال آنها به حرکت درمیآیند. این مشکلی است که همیشه ممکن است پیش آید.
عزیزان من! تعدادی از خواص، دانسته و فهمیده خیانت میکنند؛ راه را کج میروند، دنبال هوای نفس، دنبال زندگی شخصی و دنبال پول و مال و ثروت حاکمیت و قدرت و تعصّبات و بقیهی خواستههای خودشان میروند و خواص هم هستند! بسیاری از عوام هم از آنها تبعیت میکنند - بسته به شانس آنها - اگر این شخص خاص که منحرف شده است، آدمی باشد که جذابیتهایی در وجودش باشد، آن وقت وای به حال مردم و وای به حال عوام!
حال شما در مقابل این مشکل، میخواهید چه کار کنید؟ اینکه من میگویم دانشگاهها باید سیاسی شود، معنایش این است. یعنی شما کاری کنید که در محیط دانشجویی، عوامی وجود نداشته باشد. قدرت تحلیل در یکایک عناصر دانشجو وجود داشته باشد. ای بسا آدمی که تا حدّ وزارت هم بالا میرود، امّا جزو عوام است؛ یعنی قدرت و موضعگیری ندارد. یک راه روشن بینانه اتّخاذ نمیکند. معنای عوام این است. اگر پرورشیافتگان محیطهای دانشجویی ما که فردا بناست سطح عظیمی از دانش و مناصب حسّاس و مراکز حسّاس جامعهی ما را اشغال کنند، انسانهایی دارای قدرت تحلیل و با جهتگیری درست باشند، آن وقت این مشکل، به مراتب کم خواهد شد. بنابراین باید پیشگیری کنیم. باید پیشگیری کرد. این به عهدهی شماست.
البته شما بدانید که برای کار سیاسی در محیطهای دانشجویی، هیچ کس منتظر نمیماند تا انجمنهای اسلامی و تشکّلهای دانشجویی آن را انجام دهند. دیگران - دشمنان - انجام میدهند. اگر به آنها اجازه دهیم در محیط دانشگاه میروند و ستاد جنگ درست میکنند؛ کمااینکه اوّل انقلاب درست کردند و امام رحمةاللَّه علیه با یک دستور، همهی آن را جمع کردند. گروههای مختلف، در داخل همین دانشگاه تهران، در سال ۵۸ و ۵۹ ستادهای جنگ درست کردند! آنها که منتظر تشکّل اسلامی نمیمانند. اگر راهشان بدهید، داخل میروند؛ اگر راهشان ندهید، با مقالهها و نوشتههای گوناگون از بیرون به داخل دستاندازی میکنند.
اگر شما در داخل دانشگاه، در این زمینه پیشقدم شوید، راه را بر دشمنان سد خواهید کرد. تحلیل سیاسىِ درست، صحیح، منطقی و مطابق با همین نظام متقنی که بر اساس سیاستِ درست و نظام مبارک اسلامی به وجود آمده است، داشته باشید. باید بتوانید همهی مسائل دنیا را با این معیار، با این دیدگاه روشن و صحیح تحلیل کنید. این،آن چیز مطلوب است. البته اوّل خودتان در این جهت، تضمین شوید؛ بعد به داخل محیط دانشجویی بروید و کار کنید. این هم وظیفه و کار دوّمی که به نظر من بسیار مهم است.
البته مسألهی دیگری هم وجود دارد و آن مسألهی سوم است. مسألهی سوم رابطهی شما با خودهایتان است. متأسّفانه من میبینم که بچه های مسلمان داخل دانشگاهها، گاهی آنقدر با هم اختلاف و درگیری پیدا میکنند که اصلاً مجالی باقی نمیماند که کار کنند! متأسفانه بعضیها در داخل دانشگاه، به نام اسلام، کارشان این شده است که به ارزشهای موجود جامعه، یا به افراد، یا به جهتها و امثال آن، دستاندازی کنند. به اینها باید گفت به کار خودتان بپردازید. مهمترین مسألهی شما دانشجویان در داخل دانشگاه، اینها هستند که غفلت و بیتوجّهی میکنند. البته اینکه ما میگوییم به کار دانشجویی بپردازید، معنایش این نیست که دانشجویان به مسائل سیاسی جامعه نپردازند؛ نه. باید حتماً به مسائل سیاسی جامعه و جهان بپردازند. اگر شما سرتان را پایین انداختید، از همه چیز محروم خواهید ماند. باید سرتان بالا باشد؛ باید دید شما وسیع باشد؛ باید افق دید، کاملاً دور و فراگیر باشد. لیکن نباید از مسائل دانشجویی غافل شوید. این، آن توصیهای است که فعلاً به ذهن ما میرسد. توصیههای متعدّدی نسبت به عزیزان دانشجو و تشکّلهای دانشجویی، در ذهن من هست؛ ولی وقت گذشت.
من شما عزیزان را دعا میکنم. شما بدانید شبانه روزی نمیگذرد که من شما جوانان فعّالِ مسلمانِ مؤمنِ دانشگاه را، حدّاقل یک بار، دعا نکنم. من از خدای متعال، کمک و حمایت و هدایت شما ر امسألت میکنم. شما هم دعا کنید. انشاءاللَّه رابطهی خود را با خدا محکم کنید. به وظایف مهم بپردازید و ارتباط خود را با دفتر نمایندگی، روزبهروز محکمتر کنید. آنجا مرکز بسیار حسّاس و مهمّی است. البته روابط خود را با مدیران دانشگاهها هم تنظیم کنید. به هیچ وجه نگذارید که بین شما و مسؤولان دانشگاهها، معارضه و درگیری و ستیزهجویی به وجود آید. معیار و ملاک، مقررّات است. مقررّات را دقیقاً رعایت کنید - مقررّات، تبلور همین تفکّر انقلابی است و جهت گیری انقلابی در آن تبلور پیدا میکند - تا انشاءاللَّه خداوند متعال کمک کند.
خداوند انشاءاللَّه شما و ما و همه را هدایت کند.
انشاءاللَّه دلهای ما را به نور تفضّل و عنایت ویژهی خودش روشن و منوّر کند.
انشاءاللَّه قلب مقدّس ولی عصر ارواحنافداه را از همهی ما شاد و خشنود کند.
انشاءاللَّه ما را مشمول ادعیهی زاکیهی آن بزرگوار قرار دهد.
انشاءاللَّه ما را به ارزشهای قرآنی و انقلابی و اسلامی و راهی که شهدای ما، عزیزان ما و امام بزرگوار ما پیمودند، بیشتر پایبند کند.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
۱) کشکول، ج ۱، ص ۱۹۵.