بیانات در دیدار فرماندهان نظامی و انتظامی

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

به شما برادران عزیز و مسؤولان نیروهای مسلح که در این‌جا تشریف دارید، خوش‌آمد عرض میکنم و امیدوارم امروز که آیین‌نامه‌ی انضباطی رسماً برای کلیه‌ی نیروهای مسلح ابلاغ میشود، ان‌شاءاللَّه مقطع نویی برای جریان بهتر نیروهای مسلح در آینده باشد.

چند جمله از حساسیتهای مربوط به نظام فرماندهی در نیروهای مسلح عرض بکنم. اساساً محور اصلی نیروهای مسلح، فرماندهی است. همه‌ی آنچه که در نیروهای مسلح، تأثیر و کارایی و بُرندگی دارد - چه آنچه مادّی است، چه آنچه انسانی است - بدون نظام فرماندهی، در حقیقت هیچ و پوچ و بیاثر و یا بسیار کم اثر خواهد بود. به همین جهت، این ستون فرماندهی در نیروهای مسلح را باید بسیار مستحکم و ثابت کرد.

در یک سازماندهی، فرماندهی یک امر صرفاً شخصی نیست و نمیتواند باشد. در مجموعه‌ی یک سازمان، فرماندهی و سازمان، با یکدیگر ارتباط مستحکم دارند. فرماندهی بر عده‌های سازمان‌یافته‌ی نظامی، با فرماندهىِ طبیعی بر یک مجموعه توده‌ی انسان بینظم و بیسازمان، تفاوت میکند. در مجموعه‌های نظامی، آن چیزی که فرماندهی را به معنای واقعی کارآمد میکند، سازماندهی درست و مستحکم و روان و کامل و زنده و پویاست. این دو، وقتی با هم همراه شد، آنگاه ما سازماندهی زنده و فعال و روان و دور از زواید، با یک فرماندهی قوی و کارآمد خواهیم داشت. آن وقت، آن مجموعه، مجموعه‌یی خواهد بود که قطعاً کارایی خواهد داشت و کارآمد خواهد بود.

چند سال قبل از این، من حرفی را از یک فرد نظامی سابقه‌دار و کارآمدی شنیدم و بعد آن را در عمل فرماندهان نیروهای مسلح، بارها مشاهده و تجربه کردم. او میگفت - و درست هم است - که فرماندهی باید جوهری از رهبری در خودش داشته باشد و بدون آن، فرماندهی نیست. فرماندهی، فقط فرمان دادن نیست که بکن یا نکن. فرماندهی، یک امر معنوی، یک نوع رهبری، یک نوع اداره‌ی همه‌جانبه و یک چیز متکی به ذهن و احساس و عمل و جسم و روح و با سازماندهی و شکل سازمانىِ صحیح است؛ همان چیزی است که در نیروهای مسلح، موجب کارایی کامل میشود. آن وقت، ابزارها به کار میافتد. اگر ابزارها کهنه است، نو میشود و اگر نو است، نگهداری میشود. ابزارها به وجود می‌آید و ساخته میشود. بدون این فرماندهی و این سازماندهی، ابزارهای نو هم از کار میافتد و به درد نمیخورد، ابزارهای کهنه هم زود از رده خارج میشود. کمااین‌که نظایرش را هم در برخی از بخشهای تشکیلات نیروهای مسلحِ خود ما مشاهده کردید. شماها بیش از من، آن را در جنگ دیدید.

در جاهایی ابزار هم بوده، اما بی‌فایده بوده است. در برخی از کشورهای دیگر هم - مثل بعضی از همین کشورهای خلیج فارس - الان مشاهده میکنید که ابزارهای مدرن در اختیارشان است. آن چیزی که کسر دارند، ابزار نیست؛ اما به خاطر کمبود آنچه که در یک نیروی مسلح، کمبود واقعی است، وجودشان کالعدم و مثل صفر است. آن چیزی که هست، هیچ‌چیز نیست. به همین خاطر مجبورند که دیگری بیاید از آنها دفاع کند و در آغوششان بگیرد و در بازوی خودش نگهدارد!

به نظر من، آن چیزی که روح این آیین‌نامه است - که بعداً در اختیار آقایان قرار داده خواهد شد - حفظ رابطه‌ی صحیح فرماندهی با اجزای این سازمان است. این رابطه را بایستی به صورت دقیق رعایت کنید و در ستون سلسله مراتب، تا پایینترین رده رعایت کنند. این خطاب، فقط به شما چند نفر آقایانی که در رأس نیروهای مسلح هستید، نیست؛ خطاب به فرماندهان قسمتها و یگانها تا آن پایین است. یعنی این هم یکی از خصوصیات فرماندهی در مجموعه‌های سازمان‌یافته‌ی درست است که فرماندهی، قائم به شخص نیست.

یک فرمانده، به تنهایی کاره‌یی نیست. فرماندهی، یک عمود و یک سلسله است. این سلسله بایستی محفوظ بماند و این، با رابطه‌های صحیح امکان‌پذیر است. فرماندهان در نیروهای مسلح، باید خصوصیات اصلىِ لازم برای فرماندهی را دارا باشند، یا دارا بشوند. این چیزی است که آقایان باید به آن، واقعاً اهمیت بدهند. این خصوصیات چیست؟ شماها این خصوصیات را میدانید، من هم اجمالی عرض خواهم کرد.

قبلاً این نکته را بگویم که امروز ما ملت ایران، واقعاً شایسته‌ترین ملت برای ایجاد یک نیروی نظامىِ حقیقتاً کارآمد هستیم. شاید الان کمتر ملتی در منطقه و در سطح جهان وجود داشته باشد که به اندازه‌ی ملت ما، لازم و سزاوار باشد که به فکر تقویت نیروهای مسلح خودش باشد. علت هم این است که ما تنها ملتی هستیم که به خودمان متکی هستیم. ما به هیچ‌کس دیگر متکی نیستیم. ما به نیروی ذاتی و قدرتها و تواناییها و لیاقتهای خودمان متکی هستیم؛ باید هم متکی باشیم. اگر به این نیروها متکی نبودیم، موجودیت این کشور و این ملت، بشدت مورد تهدید و در خطر میبود.

معنای این حرف، آن نیست که اگر ملت ما و مجموعه‌ی نظام ایران، از جایی کمک بخواهند، به آنها کمک داده نخواهد شد. خیر، شاید امروز آغوشهایی باز و دستهایی دراز هست که با کمترین اشاره‌یی، دوستیهایی را به جمهوری اسلامی ایران نشان بدهند و کمکهایی را ارایه نمایند؛ منتها آن دوستیها و آن کمکها، به قیمت گزافی تمام خواهد شد؛ به قیمت وابستگی، به قیمت از دست دادن ارزشهای اساسی که انقلاب برای آنها به وجود آمد، به قیمت از دست دادن این استقلال و این متکی نبودن به هیچ قدرتی. واقعاً این‌طور است. بخصوص در دنیای امروز که دو قطبیگرىِ بسیار شدیدی وجود دارد؛ قطب قدرتها و قطب وابستگان به قدرتها. فاصله‌ی اینها هم از لحاظ نیروی نظامی و سیاسی و اقتصادی، یک فاصله‌ی ژرف و ناپیمودنی است.

با این وضعی که امروز در دنیا هست، قدرتهایی که میتوانند به کسی کمک بدهند - چه اروپا که امروز میشود اسم آن را آورد، و چه امریکا - فقط به قیمت وابستگی به کسی کمک میدهند، و لاغیر. آن چیزی که معنایش کمک باشد، با داد و ستد و بده بستان، تفاوت میکند. بده بستان امر معقولی است؛ یعنی هر کس به قدر توان خودش، چیزی میدهد و چیزی میگیرد. کمک، آن چیزی است که امروز به عربستان سعودی میدهند و برای کویت تدارک میبینند و دیروز در جنگ با ما، به عراق میدادند. کمک، یعنی حمایت. طبیعی و بدیهی است که این، به قیمت وابستگی و از دست دادن شرف و ناموس ملی یک کشور و یک ملت انجام میگیرد.

برای ملت ایران، با این انقلاب و با آن پیشینه و با این ظرفیت عظیم فکری و علمی، چنین چیزی محال است و نظام جمهوری اسلامی، اصلاً بر مبنای دیگری به وجود آمده است. من در حال حاضر، کشور دیگری را با این خصوصیات نمیشناسم. هر کس به همان اندازه‌یی که به قدرتهای بزرگ متکی است، به همان اندازه، وابستگی هم دارد. همه هم متکیند؛ حتّی کشورهای اروپایی. همین کشورهای اروپایی که امروز در جهت ابرقدرتی پیش میروند، مجموع و تک تکشان، وابسته‌ی به قدرت برتر امریکایند و بدون اجازه‌ی امریکا، کارهای اساسی و حساس انجام نمیگیرد. شما خودتان نمونه‌هایش را در مسایل مربوط به نیروهای مسلح اطلاع دارید و میدانید.

در زمان جنگ، کشوری رابطه‌اش با ما هم خوب بود، به ما هم احتیاج داشت. این کشور، برای ما ابزاری ساخته بود که در آن، امریکاییها شریک بودند؛ ولی از ترس امریکاییها، در تمام طول جنگ جرأت نکرد که آن ابزار را به ما بدهد! در حالی که به این کار احتیاج داشت و برایش هم خیلی خوب و مفید بود و اگر این کار را میکرد، میتوانست محبت ایران را جلب کند. الان در همین قضیه‌ی برخوردهای خاورمیانه و خلیج فارس، مسأله همین است. یک شوروی بود که آن هم تمام شد و محتاجتر از آب درآمد و به یک صدقه‌بگیر از غربیها و بخصوص امریکا، تبدیل شد. گفت: «آنان که غنیترند، محتاجترند».

ما اگر بخواهیم، از آن چیزی که بین همه‌ی آحاد ملت ایران مورد اشتراک است - یعنی حیثیت این کشور - دفاع کنیم، باید درصدد تقویت نیروهای مسلح باشیم. بعضیها حیثیت این کشور را به اسلام و تعالیم عالیه‌ی اسلام و ارزشهای اسلامی میدانند - که اینها اکثریت این مردمند - یک عده هم هستند که ممکن است این حرفها را قبول نداشته باشند؛ لیکن آنها هم بالاخره حیثیت ملی این کشور را قبول دارند. هر کس که امروز این حیثیت را قبول دارد، باید درصدد تقویت نیروهای مسلح باشد.

البته دشمن حمله‌هایی دارد؛ لیکن باز کارآمدترین روش استکبار، ضربه‌ی نظامی است. آن وقتی که قدرتها میخواهند قدرت‌نماییشان را نشان بدهند، به ضربه‌ی نظامی متوسل میشوند. آن وقتی که نتوانند چنین کنند، راههای بلند مدت را در پیش میگیرند. اما میدانید که همیشه روشهای بلند مدت و تدریجی، بعد از یأس از روشهای کوتاه مدت و فوری است. در کوتاه مدت که نتوانستند کاری بکنند، مجبورند سراغ مسایل مدت طلب بروند. بنابراین، بایستی این نیروهای مسلح، قوی و آماده باشند.

این کار - همان‌طور که گفتم - در درجه‌ی اول، به سازماندهی مستحکم، خوب، منعطف، روان و آشنا با ارزشهای اسلامی احتیاج دارد. آمیخته‌ی با این ارزشها و در کنار آن و یا در قلب آن، فرماندهییی با همه‌ی خصوصیات لازم برای فرمانده، مورد نیاز است. این خصوصیات، در درجه‌ی اول، ایمان است. فرمانده‌ی بیایمان، به درد فرماندهی نمیخورد. به قدر ثقل کاری که به او محول میکنید، باید ظرفیت ایمانی داشته باشد. اگر نداشت، فایده‌یی ندارد. بارها ما این را تکرار کرده‌ایم و ضربه‌اش را هم خورده‌ایم. هرچه سطح کار بالاتر می‌آید، بایستی ایمان بیشتر باشد. منظورمان از ایمان، برخی از تظاهرات ایمانی به اسلام و این نظام و این حرکت نیست؛ حقیقتاً مؤمن باشد و باور آورده باشد.

فرمانده باید مسؤولیت‌پذیر باشد. فرماندهی که بگوید دیگر چه کار کنیم، این‌گونه است، این‌طوری شد، فرمانده‌ی قادری نیست. باید آن مسؤولیتی را که به او سپرده میشود و او قبول میکند، حقیقتاً قبول کرده باشد و تبعات ناشی از آن مسؤولیت را بپذیرد. مترتب بر این مسؤولیت‌پذیری، دلسوزی و پشتکار و خستگیناپذیری است. فرمانده‌ی تنبل و خسته‌بشو، فرمانده‌یی که از دنبال کردن کار، خیلی راحت صرف‌نظر میکند، هرگز فرمانده‌ی موفقی نخواهد بود.

طبیعی است که فرماندهی یک یگان بزرگتر و یک سازمان وسیعتر، خصوصیات بیشتری از این قبیل لازم دارد و فرماندهی یک یگان کوچکتر، خصوصیات کمتری نیاز دارد. روشن است که هر کس به قدر مسؤولیتی که پذیرفته است، بایستی این خصوصیاتی را که عرض کردیم - یعنی تلاش و دلسوزی و دنبالگیری - همراه داشته باشد.

فرمانده باید از ارکان و اجزای مختلف حیطه‌ی مأموریت خودش، دایماً بااطلاع باشد. فرمانده‌ی غافل، فرمانده‌یی که نمیداند در بخشهای مختلف فرماندهی و حوزه‌ی مأموریتی او چه میگذرد، قطعاً فرمانده‌ی ناموفقی خواهد بود. راهش هم بازرسیهایی است که بایستی پیدرپی انجام بگیرد. ابزار بازرسی، در دست شماست. بازرسیها را باید فعال کنید. البته عرض کردیم که این حرف، فقط خطاب به شما نیست. شما این حرفها را به تمام سلسله مراتب فرماندهی، تا فرمانده‌ی دسته، تا فرمانده‌ی یک قسمت کوچک - که به قدر حیطه‌ی کار خودش، بایستی مواظب باشد - منتقل خواهید کرد و باید بکنید. از یک فرماندهی، بیاطلاعی و ناآگاهی از حوزه‌ی مأموریت خودش را نمیشود قبول کرد. تلاش، خبرگیری، سؤال، خسته نشدن از این قضیه و نظم‌پذیری به معنای حقیقی کلمه - همان چیزی که از اوایل، دایماً به عنوان سلسله مراتب تکرار شده است - باید وجود داشته باشد.

از اوایل انقلاب، دلسوزانی به این نتیجه رسیده بودند که علاج نیروهای مسلح، به سلسله مراتب است. البته میدانید که در آن وقت، ستون فقرات ارتش را شکسته بودند و داشتند میشکستند. یک عده از روی تعمد این کار را میکردند؛ برای این‌که نیروهای مسلح را بکلی متلاشی کنند. اوایل انقلاب، زمزمه‌های خائنانه‌ی حاکی از یک بینش دروغ و غلط را دایماً ترویج میکردند. با این‌که امام هیچ‌وقت نظامی نبودند و در سازمانهای نظامی حضور نداشتند، واقعاً این تصمیم جزو حکمتهای آن مرد بود.

من هر وقت راجع به برخی از اقدامات این بزرگوار فکر کردم، دیدم همان حکمتی که قرآن درباره‌ی لقمان و سایر پیامبران میگوید، به معنای واقعی در این مرد بود. حکیم، یعنی آن کسی که ماورای این ظواهر، چیزهایی را مشاهده میکند که چشمهای عادی و معمولی، از دیدن آن عاجزند. در مقایسه‌ی با دیگر مردم، مثل پیر مجربی در مقابل جوان خام و تازه وارد است. همین ضرب‌المثلی که شنیده‌اید: آنچه در آینه جوان بیند

پیر در خشت خام آن بیند

اشاره به همین نکته است.

ایشان نسبت به دیگران، نسبت به ماها و نسبت به همین مسؤولانی که بودند و بودیم و میدیدیم، واقعاً این‌طوری بود. او همیشه چیزی را در زیر جریانات احساس میکرد و میدید. گاهی انسان، با استدلال به چیزی میرسد؛ ولی او بدون استدلال به آن رسیده بود. واقعاً لطف و الهام خدایی بود. همان‌طور که خودش فرمود، دست قدرتی بود که او را هدایت میکرد.

آن بزرگوار، سلسله مراتب را با همین کلمه تکرار میکرد. این کلمه، یک تعبیر نظامی است و از محیط علمایی و آخوندی و حوزه‌یی - که ایشان در آن تربیت شده بود و هیچ‌وقت هم در مسایل ارتش و سازمانهای نظامی نبود - خیلی دور است؛ اما بارها شنیده‌اید که ایشان در اوایل و بعدها، این کلمه را خطاب به سپاه و ارتش، مکرر تکرار میکرد و میفرمود که سلسله مراتب را حفظ کنید. این، یعنی هر فرد در هرجا که قرار گرفته، نظم‌پذیری او این‌طوری باشد که به زیردست خود، از روی فرماندهی، قاطعاً فرمان بدهد و از مافوق خود، فرمان‌پذیر باشد و آن را عمل کند و عمل به فرمان خودش را در چارچوب ضوابط از زیردست بخواهد. در همین آیین‌نامه هم که شما ملاحظه کردید و میکنید، ضابطه وجود دارد. اطاعت، ضابطه دارد. جاهایی هست که زیردست باید از مافوق اطاعت نکند. این، مشخص است. فرماندهان باید به این نکات توجه کنند؛ آن وقت مسؤولیت را برعهده بگیرند. ...

باید مسؤول باشید. لذا من در رژیم گذشته - که حقیقتاً کمبودهای اصلی داشت - دیده بودم که میخواستند آن قالب ظاهری را حفظ کنند. یکی از ارکانش، همین مسأله‌ی سلسله مراتب و توان فرماندهی بود؛ منتها در آن موقع، فساد جزو ذات دستگاه بود و ارکان رژیم، واقعاً ارکان فساد آلوده‌یی بود. رشوه، تا آن سطوح بالا و پایین، از همه جا در جریان بود. فسادهای اخلاقی و جنسی نمیگذاشت که آن بنا، درست سرپا بایستد؛ اما در همان حدی که آیین‌نامه‌های جهانی مشابه بود، اینها دقت میکردند که آن جهات، از جمله سلسله مراتب را حفظ بکنند.

شاید به بعضی از برادران گفته باشم که در سال 49 در زندان، فردی نظامی را دیده بودم که برای پنج عدد پوکه‌ی فشنگ که تحویل نداده بود، به حدود شش ماه محکوم شده بود! برای تمرین و مانور، به کوهستان رفته بود، تا تیراندازی کند. موقع برگشت، این چند عدد پوکه را کم آورده بود. البته در آن وقت، به دادگاه رفته بود و محاکمه و محکوم هم شده بود؛ منتها اواخر خدمتش بود و چون خدمتش هم حساس بود، او را نگهداشته بودند. خدمتش که تمام شد، رفت تصفیه حساب بکند، به او ورقه دادند و به زندان فرستادند! او باورش هم نمیآمد که این‌قدر در زندان بماند. ما در زندان ارتش بودیم. آن وقتها، محکومان امنیتی و سیاسی را غالباً به زندانهای ارتشی می‌بردند. لااقل اوایل کار، این‌طور بود. من در آن‌جا بودم که دیدم او را آوردند. گفتیم چه شده است؟ ماجرا را گفت. البته - همان‌طور که گفتم - ظلم، جزو خواص آن نظام بود و نمیتوانست ظلم نکند؛ لذا بالادستها غالباً معاف میشدند!

قبل از این قضیه، سال 46 - 45 هم که در مشهد زندان نظامی بودیم، شبیه همین ماجرا را دیده بودیم. یک ستون نظامی به جایی میرفتند و برخلاف آیین‌نامه، افراد را همراه با مهمات در کامیون گذاشته بودند. بعد اشکالی پیش آمد و کامیون منفجر شد و چند نفری کشته شدند. پس از این واقعه، فرمانده‌ی ستون و فرمانده‌ی یگان و فرمانده‌ی تیپ - آن وقت در اطراف مشهد چند تیپ بود - به خانه‌شان رفتند و در این میان، چند نفر بیچاره‌ی پایین‌دست را به زندان آوردند و به یکی، دو سال محکوم شدند! متأسفانه بالادستها را رها میکردند و به پایین‌دستها میچسبیدند؛ مبنا این بود. لذا تا حدود زیادی، در آن پایین‌دستها انضباط وجود داشت. اصل انضباط، اصل درستی است.

طی سالهای گذشته، من این نکته را غالباً به برادران سپاه مکرر گفته‌ام که این چیزهایی که امروز به صورت آیین‌نامه‌های شناخته‌شده‌ی نظامی در آمده، متعلق به کس خاصی نیست؛ اینها نتیجه‌ی چندهزار سال نظامیگری در طول تاریخ و در سطح عالم است. لشکرکشیهای قدیم ایران، لشکرکشیهای اسکندر، لشکرکشیهای دوران اسلامی، لشکرکشیهای اروپاییها در اروپا، در این چیزی که جزو تجربیات ماست، تأثیر گذاشته است؛ منتها تدوینش کاری بوده که اول یک دسته‌ی خاص، یا ملتی خاص توانستند آن را انجام دهند و امروز تکمیل شده است. این چیزهایی که امروز مشاهده میشود، مخصوص کس خاصی نیست؛ متعلق به رژیم گذشته و دستگاه پهلوی هم نیست. آنها عمل کنندگان و یادگیرندگانِ ناقص این مسایل بودند.

آیین‌نامه‌های انضباطی، غالباً مثل بقیه‌ی حقیقتها و نوامیس آفرینش و طبیعت است. البته نمیخواهیم اینها را خیلی هم کلیت بدهیم و مطلق کنیم. ممکن است در آنها نقصهایی هم وجود داشته باشد و حتماً هم دارد؛ اما شبیه قوانین طبیعت است و کشف شدنی است. بر اساس طول مدت، اینها کشف و تدوین و تکمیل شده و حالا هم به اختیار ما رسیده است. البته اصول و مبانی ارزشی، در اینها تأثیر تام و تمام دارد.

اگر همین آیین‌نامه‌یی که الان ما به شما میدهیم، پهلوی آیین‌نامه‌های دیگران بگذارید، میبینید که در کلیات تفاوتی ندارد. یک روح ارزشی اسلامی در این آیین‌نامه سریان داده شده؛ ولی ساختها شبیه ساختهای معمول در دنیاست. البته آن‌جا که مکتبی، مجموعه‌ی اندیشه‌یی و یا ارزشهایی بر یک مجموعه حکومت میکند، طبیعتاً ارزشها دخالت خواهد کرد؛ در این‌جا هم دخالت میکند.

یکی از خصوصیات این آیین‌نامه‌ی انضباطی این است که نیروهای مسلح را از این جهت همسان میکند. ان‌شاءاللَّه ما آن مجموعه‌ی درجات سپاه را هم که ابلاغ بکنیم - که کمیته هم با آنها همراه است؛ گرچه در آینده دیگر نیروی انتظامی خواهد بود و شکل خاص خودش را خواهد داشت - روال هماهنگی و هم‌وزنی خاصی در بین نیروهای مسلح به وجود خواهد آمد. برادران ما در ستاد فرماندهی کل، بیشترین همتشان را روی این قرار داده‌اند که همسانی و هماهنگی ایجاد کنند. البته مأموریتها متفاوت است. پاره‌یی از خصوصیتها در سازمانها ناهمسان است. اصراری هم نیست که این خصوصیتها، یکسان بشود. به حسب مأموریتها، هر کس خصوصیتی دارد؛ لیکن آن چیزی که اصل است - یعنی ایمان و عمل صالح - بایستی در همه‌ی نیروهای مسلح، به یک سطح برسد.

بعد از آن، ظواهر و تشریفات و مقررات و بقیه‌ی امور سازمانی و اداری است که بایستی هرچه بیشتر با هم همرنگ بشوند. صددرصدش را نمیخواهیم، چون معلوم نیست که لازم یا خیلی هم مفید باشد؛ اما اصولاً - نه فروعاً - بایستی یکسان باشند. اگر بعضی از فروع یکسان نبودند، اشکالی هم ندارد. به‌هرحال، این آیین‌نامه را با دقت و با مراقبت ابلاغ بکنید و در اجرای آن سختگیری نمایید.

البته من قبلاً نکته‌یی را گفتم که در آیین‌نامه بیاورند؛ ولی نمیدانم آورده‌اند، یا نه. نکته این بود که در نیروهای مسلح، اهانت را ممنوع و ریشه‌کن کنید. هیچ‌کس، به کس دیگر اهانت نکند. این‌که فرماندهی - هر کس هست؛ افسری، درجه‌داری - به سربازی اهانت کند، درست نیست.

من در آن رژیم دیده بودم که حتّی افسرهای ارشد، مورد اهانت قرار میگرفتند. یکی از فرماندهان معروف و از آن افراد خبیثِ خشن - که به درک واصل شده و نمیخواهم اسمش را بیاورم - در سال 42 در مشهد فرمانده بود. من هم در آن موقع زندانی بودم. ما را به آن‌جا بردند، تا تحویل بدهند. او من را دید و به طرفم آمد. در آن وقت، این شخص سرتیپ بود و سرهنگهایی دور و برش بودند. او آن‌چنان به اینها اهانت میکرد، که من تعجب کردم. فکر نمیکرد که لااقل جلوی منِ زندانىِ مخالفِ دستگاه - که به همین عنوان هم من را گرفتند آوردند و خیلی هم جوان بودم و طبعاً خصوصیات جوانی داشتم - نباید این حرفها را بزند. نه، ابایی نداشتند. آنهایی هم که مورد اهانت قرار میگرفتند، ظاهراً امتناعی نداشتند! من شبیه این قضیه را مکرر دیده بودم؛ آن یک موردش بود. در پایینترها هم من دیده بودم که فحش میدادند، اهانت میکردند و بد میگفتند. یک درجه فاصله، برای اهانت کردن کافی بود. البته ممکن بود که کسی شخصیت قوىِ محکمی داشته باشد و مافوقش جرأت نکند به او خیلی فحش بدهد. چنین چیزهایی هم بود؛ لیکن اهانت کردن، کار خلافی محسوب نمیشد!

به زیردست خود اهانت میکردند و فحشهای اراذل‌مآبی میدادند. من واقعاً در پادگانها دیده بودم که مثل اراذل، به هم فحشهای عجیب و غریبی میدادند. ما که طلبه بودیم و این چیزها به گوشمان نخورده بود، به قدری تعجب میکردیم که این حرفهای رکیک، چه‌طور از دهن اینها خارج میشود. بعضی از این حرفها ممکن است حتّی به گوش خود ارتشیهایی هم که در این‌جا هستند، سنگین بیاید. البته شاید خیلی از برادران ارتشی فعلی ما، درست هم یادشان نباشد و این خصوصیات را در آن زمانها، تجربه هم نکرده باشند.

من کسی را دیده بودم که به همدرجه‌ی خودش در محیط نظامی فحاشی میکرد؛ چون فعلاً مأمور بر او، یا مافوقش بود. مثلاً با درجه‌ی یکسان، این فرد افسر نگهبان بود؛ ولی او نبود. چیز بسیار شرم‌آوری بود! همین اهانتها، به کتک هم منتهی میشد و سربازان بیچاره را زیر مشت و لگد، بیرحمانه کتک میزدند. این کارها را ممنوع کنید. هر کسی هم کرد، مجازاتش کنید.

هیچ مانعی ندارد که اگر شما میخواهید به زیردست خود جمله‌ی توبیخ‌آمیزی بگویید، آن را با تعبیراتِ جمع به کار ببرید: شما این کار را اشتباه کردید، من شما را توبیخ میکنم، شما باید مورد شماتت قرار بگیرید. لازم نیست مثلاً بگویید، مردکِ فلان فلان شده، چرا این کار را کردی. در کلمات و برخوردها، مطلقاً اهانت را بربیندازید و ریشه‌کن کنید؛ چون خلاف شؤون اسلامی است. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «انّی اکره لکم ان تکونوا سبّابین»(1). فحّاش نباشید، بددهنی چیز بدی است؛ لیکن سهل‌انگاری در این کارها هم بد است. رفیق و غیر رفیق را هم ملاحظه نکنید، در رودربایستی هم گیر نکنید؛ آیین‌نامه‌ی انضباطی را با قدرت تمام اعمال نمایید.

البته عرض کردم، آیین‌نامه‌ی انضباطی، سمبل انضباط است. اصل انضباط، فرماندهی خوب و آگاه و سَرِپا و حساس و دنبالگیر جزییات امور و البته در موارد خودش دارای انعطاف، اما بدون غفلت است. غفلت و سهل‌انگاری، غلط است. کسانی هم که زیردست شما هستند، باید همین‌طور باشند.

ما میخواهیم نیروهای مسلح - چه ارتش، چه سپاه و چه نیروهای انتظامی - این‌طوری اداره بشوند. نیروی مسلح اسلامی، این‌گونه است. اگر دیدید کسی حاضر نیست این‌طوری کار بکند، بار سنگینی را از دوش او و خودتان بردارید و رهایش کنید برود. نگذارید که نیروهای مسلح، به خاطر بودن کسی که ناهماهنگ و ناجور است، لطمه و ضربه بخورد. کسانی هم که بر اثر درجات و دسته‌های خاصی که داشتند، به بینظمی و شلوغی عادت کرده‌اند - که بعضی از بینظمیها در بعضی از جاها هم به گوش میخورد - با انگشت نیرومند و آهنین همین آیین‌نامه‌های نظامی، گوش اینها را بپیچانید. نه با انگشت خودتان که شخصی باشد؛ با انگشت قانون و آنچه که مقرر و موظف است.

امیدواریم که خداوند ان‌شاءاللَّه به شما و ما و همه توفیق بدهد، تا بتوانیم این کار بزرگ را انجام بدهیم. امروز اداره‌ی نیروهای مسلح، واقعاً تکلیف بزرگ و سنگینی بر دوش همه‌ی شما آقایان است. امیدوارم که ان‌شاءاللَّه موفق و مؤید باشید.(2)

والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 


 

1) نهج‌البلاغه، خطبه‌ی 206

2) از آن‌جا که این بیانات در جمع محدودی ایراد شده و قسمتی از آن طبقه‌بندی شده است، لذا در حال حاضر این قسمت حذف میشود و در زمان مناسب، اقدام به درج آن خواهد شد.