در مهر ماه ۱۳۵۹ ارتش متجاوز عراق با عبور از رود کارون موفق شد که نیروهای خود را برای تسخیر شهر آبادان به شرق کارون اعزام و جادهی ارتباطی آبادان به ماهشهر و اهواز را قطع کند و آبادان را محاصره نماید. یک سال بعد در پنجم مهر ماه ۱۳۶۰ با برگزاری عملیات ثامنالائمه، حصر شهر آبادان شکسته شد.
پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR به مناسبت سالروز شکست حصر آبادان، بخشی از بیانات حضرت آیتالله خامنهای شامل تحلیل ایشان دربارهی علت و چگونگی شکست حصر آبادان را منتشر میکند.
این روزها، روزهای شکسته شدن حصر آبادان است. حادثهی عجیبی بود. آن روزهایی که دشمن از کارون عبور میکرد و مقدّمات حصر آبادان را فراهم مینمود، روزهای عجیبی بود. آنوقت من غالباً در اهواز بودم. فضای غمآلودی بود؛ فراوانی مشکلات، فرماندهی غلط و ناقص، بیپناهی نیروهای مؤمن و مخلص، تجهیزات در حدّاقلّ لازم، نه مهمّاتی، نه سلاحی. دشمن هم از این وضع استفاده کرد. از آن طرف که هرچه فشار آوردند، نتوانستند آبادان را تصرّف کنند و دیدند که قابل تصرّف هم نیست؛ مجبور شدند دُور بزنند، از این طرف بیایند، از کارون عبور کنند و با فاصلهی زیادی آبادان را محاصره نمایند.
در این دورانِ چندماههای که آبادان، اوّل از دو جهت، بعد از سه جهت، بعد تقریباً از چهار جهت محصور بود و هیچ راه زمینی به سمت آبادان وجود نداشت و باید از درون آب میرفتند و با فاصلهای خودشان را میرساندند، قضایایی اتّفاق افتاد. اینقدر جوان مؤمن، رزمندهی مخلص و آدم فداکار، جان خود را به خطر انداخت یا نثار کرد تا دشمن را یک وجب عقب بنشاند یا از جلو آمدن او مانع بشود، که واقعاً ضبط و حصر آنها کار آسانی نبود. من نمیدانم آیا این چیزها در نوشتهها و دفترها و لااقل در سینهها ضبط است، تا روزی در اختیار تاریخ قرار بگیرد یا نه؟ و ای کاش باشد و قرار بگیرد.
امام فرمودند: حصر آبادان باید شکسته بشود. بهدنبال این فرمان، برای شکستن حصر آبادان تلاش شد. حصر آبادان، در خلال یک فداکاری بزرگ شکسته شد و حرف امام تحقّق پیدا کرد. کسانی در دنیا بودند که از دور فکر میکردند که قضیّهی جنگ با از دست رفتن آبادان حل خواهد شد و قضیّهی جمهوری اسلامی هم حل خواهد گردید! جمهوری اسلامی که نتواند آبادان خود -یعنی شهر صنعتی و چشموچراغ آن منطقه از کشور- را نگه بدارد، دیگر چطور حکومت و دولتی است!؟ معلوم بود که اگر آبادان میرفت، روحیهها هم با این شهر میرفت و دیگر اهواز هم قابل دفاع نبود.
آن روز دشمن در ده دوازده کیلومتری اهواز بود و خمپارههای ۶۰ او در این شهر به زمین میخورد. یعنی دشمن جلو میآمد، تا حدّی که اهواز در بُرد خمپارههای ۶۰ او قرار میگرفت و میزد و هیچچیز باقی نمیماند. امام، آن نقطهی اصلی را پیدا کردند و گفتند که حصر آبادان باید شکسته بشود، و شکسته شد. این روزها، سالگرد آن روزهای افتخارآمیز است.
حصر آبادان چطور شکسته شد؟ حرف من این است. ملّت ایران، رزمندگان، آزادگان، خانوادههای عزیز شهیدان، جانبازان عزیزمان -که جگرگوشههای ما هستند- و خود کسانی که در آن حادثه شرکت داشتند، به خودشان برگردند و مراجعه کنند و از خودشان سؤال نمایند: چه شد که حصر آبادان شکست؟ ما نتوانسته بودیم جلوی دشمن را بگیریم که روی رودخانه پل نزند و بیاید. برای یک نیروی نظامی، پل زدن روی رودخانه، کار خیلی مشکلی است. جلوگیری از آن، بهمراتب آسانتر از شکستن آن محاصرهی سنگین بود. چطور شد که ما توانستیم این کار بزرگ را انجام بدهیم؟ این عامل، عامل اصلی است. این عامل، همان عاملی است که تمام مشکلات جمهوری اسلامی را رفع خواهد کرد. این عامل، همان عاملی است که تا امروز هم در تمام جبهههای مبارزات گوناگونِ نظام مظلوم ما، به داد مردم رسیده است. این عامل چیست؟
این عامل، چیزی مرکّب از دو عنصر است: اوّل، توکّل به خدا و دل به دریا زدن به امید او. دوّم، فداکاری و جان و راحتی و منافع خود را به حساب نیاوردن.
من الان در میان رزمندگان برجستهی نامونشاندارمان -که بحمدالله زندگی بابرکتشان باقی ماند- کسانی را میبینم که در آن روز با چه شرایطی به مقابلهی با دشمن رفتند. من آن ساعات و آن لحظات را فراموش نمیکنم که اینها برای گرفتن یک چیز مختصر و یک سلاح کوچک، به هرکسی که فکر میکردند ممکن است به آنها کمک کند، با التماس متوسّل میشدند، تا این سلاح را به دست آورند. روزها و هفتهها و ماهها به میدان جنگ میرفتند و در این شکافها و این سوراخها و این سنگرها، آن هوای گرم و آن سرما را تحمّل میکردند، برای اینکه بتوانند به دشمن یک ضربه بزنند. البتّه معلوم بود اوّل چیزی که در خطر بود، جان خودشان بود. آنجا جایی نبود که انسان بتواند فکر جانش را بکند؛ برایشان مهم نبود.
روزی که آن جنگ خونین، در حولوحوش جزیرهی آبادان واقع شد و جوانان رزمندهی ما، از ارتشی و سپاهی و بسیجی، همینطور مثل ستارههای فروزانی که ساقط بشوند، در بهمنشیر میافتادند و شهید میشدند، امّا برنمیگشتند و میرفتند، تا دشمن را نابود کردند و سرش را به سنگ کوبیدند و جزیرهی آبادان را فتح کردند و محاصره را شکستند و دشمن را عقب راندند، چیزی که برای این جوانان و این رزمندگان و این بسیجیها و این افسران و درجهداران و سپاهیها مطرح نبود، جانشان بود. اینطوری میشود به هدفهای بزرگ رسید. اینطوری میشود شرّ استکبار را کم کرد. اینطوری یک ملّت، زندگی راحت و شرافتمندانه را برای خود فراهم میکند.
پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR به مناسبت سالروز شکست حصر آبادان، بخشی از بیانات حضرت آیتالله خامنهای شامل تحلیل ایشان دربارهی علت و چگونگی شکست حصر آبادان را منتشر میکند.
این روزها، روزهای شکسته شدن حصر آبادان است. حادثهی عجیبی بود. آن روزهایی که دشمن از کارون عبور میکرد و مقدّمات حصر آبادان را فراهم مینمود، روزهای عجیبی بود. آنوقت من غالباً در اهواز بودم. فضای غمآلودی بود؛ فراوانی مشکلات، فرماندهی غلط و ناقص، بیپناهی نیروهای مؤمن و مخلص، تجهیزات در حدّاقلّ لازم، نه مهمّاتی، نه سلاحی. دشمن هم از این وضع استفاده کرد. از آن طرف که هرچه فشار آوردند، نتوانستند آبادان را تصرّف کنند و دیدند که قابل تصرّف هم نیست؛ مجبور شدند دُور بزنند، از این طرف بیایند، از کارون عبور کنند و با فاصلهی زیادی آبادان را محاصره نمایند.
در این دورانِ چندماههای که آبادان، اوّل از دو جهت، بعد از سه جهت، بعد تقریباً از چهار جهت محصور بود و هیچ راه زمینی به سمت آبادان وجود نداشت و باید از درون آب میرفتند و با فاصلهای خودشان را میرساندند، قضایایی اتّفاق افتاد. اینقدر جوان مؤمن، رزمندهی مخلص و آدم فداکار، جان خود را به خطر انداخت یا نثار کرد تا دشمن را یک وجب عقب بنشاند یا از جلو آمدن او مانع بشود، که واقعاً ضبط و حصر آنها کار آسانی نبود. من نمیدانم آیا این چیزها در نوشتهها و دفترها و لااقل در سینهها ضبط است، تا روزی در اختیار تاریخ قرار بگیرد یا نه؟ و ای کاش باشد و قرار بگیرد.
امام فرمودند: حصر آبادان باید شکسته بشود. بهدنبال این فرمان، برای شکستن حصر آبادان تلاش شد. حصر آبادان، در خلال یک فداکاری بزرگ شکسته شد و حرف امام تحقّق پیدا کرد. کسانی در دنیا بودند که از دور فکر میکردند که قضیّهی جنگ با از دست رفتن آبادان حل خواهد شد و قضیّهی جمهوری اسلامی هم حل خواهد گردید! جمهوری اسلامی که نتواند آبادان خود -یعنی شهر صنعتی و چشموچراغ آن منطقه از کشور- را نگه بدارد، دیگر چطور حکومت و دولتی است!؟ معلوم بود که اگر آبادان میرفت، روحیهها هم با این شهر میرفت و دیگر اهواز هم قابل دفاع نبود.
آن روز دشمن در ده دوازده کیلومتری اهواز بود و خمپارههای ۶۰ او در این شهر به زمین میخورد. یعنی دشمن جلو میآمد، تا حدّی که اهواز در بُرد خمپارههای ۶۰ او قرار میگرفت و میزد و هیچچیز باقی نمیماند. امام، آن نقطهی اصلی را پیدا کردند و گفتند که حصر آبادان باید شکسته بشود، و شکسته شد. این روزها، سالگرد آن روزهای افتخارآمیز است.
حصر آبادان چطور شکسته شد؟ حرف من این است. ملّت ایران، رزمندگان، آزادگان، خانوادههای عزیز شهیدان، جانبازان عزیزمان -که جگرگوشههای ما هستند- و خود کسانی که در آن حادثه شرکت داشتند، به خودشان برگردند و مراجعه کنند و از خودشان سؤال نمایند: چه شد که حصر آبادان شکست؟ ما نتوانسته بودیم جلوی دشمن را بگیریم که روی رودخانه پل نزند و بیاید. برای یک نیروی نظامی، پل زدن روی رودخانه، کار خیلی مشکلی است. جلوگیری از آن، بهمراتب آسانتر از شکستن آن محاصرهی سنگین بود. چطور شد که ما توانستیم این کار بزرگ را انجام بدهیم؟ این عامل، عامل اصلی است. این عامل، همان عاملی است که تمام مشکلات جمهوری اسلامی را رفع خواهد کرد. این عامل، همان عاملی است که تا امروز هم در تمام جبهههای مبارزات گوناگونِ نظام مظلوم ما، به داد مردم رسیده است. این عامل چیست؟
این عامل، چیزی مرکّب از دو عنصر است: اوّل، توکّل به خدا و دل به دریا زدن به امید او. دوّم، فداکاری و جان و راحتی و منافع خود را به حساب نیاوردن.
من الان در میان رزمندگان برجستهی نامونشاندارمان -که بحمدالله زندگی بابرکتشان باقی ماند- کسانی را میبینم که در آن روز با چه شرایطی به مقابلهی با دشمن رفتند. من آن ساعات و آن لحظات را فراموش نمیکنم که اینها برای گرفتن یک چیز مختصر و یک سلاح کوچک، به هرکسی که فکر میکردند ممکن است به آنها کمک کند، با التماس متوسّل میشدند، تا این سلاح را به دست آورند. روزها و هفتهها و ماهها به میدان جنگ میرفتند و در این شکافها و این سوراخها و این سنگرها، آن هوای گرم و آن سرما را تحمّل میکردند، برای اینکه بتوانند به دشمن یک ضربه بزنند. البتّه معلوم بود اوّل چیزی که در خطر بود، جان خودشان بود. آنجا جایی نبود که انسان بتواند فکر جانش را بکند؛ برایشان مهم نبود.
روزی که آن جنگ خونین، در حولوحوش جزیرهی آبادان واقع شد و جوانان رزمندهی ما، از ارتشی و سپاهی و بسیجی، همینطور مثل ستارههای فروزانی که ساقط بشوند، در بهمنشیر میافتادند و شهید میشدند، امّا برنمیگشتند و میرفتند، تا دشمن را نابود کردند و سرش را به سنگ کوبیدند و جزیرهی آبادان را فتح کردند و محاصره را شکستند و دشمن را عقب راندند، چیزی که برای این جوانان و این رزمندگان و این بسیجیها و این افسران و درجهداران و سپاهیها مطرح نبود، جانشان بود. اینطوری میشود به هدفهای بزرگ رسید. اینطوری میشود شرّ استکبار را کم کرد. اینطوری یک ملّت، زندگی راحت و شرافتمندانه را برای خود فراهم میکند.