بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
«فِی الکافی عَن مَسعَدَةِ بنِ صَدَقَة، قالَ سَمِعتُ أباعَبدِالله عَلَیهِ السَّلام یَقولُ لِأصحابِهِ یَوماً: لا تَطعَنوا فی عُیوبِ مَن أقبلَ إلَیکُم بِمَوَدَّتِهِ»
یک کسی است با شما اظهار دوستی میکند، به سمت شما میآید و اظهار علاقهای به شما میکند، دست رد به سینهی او نزنید؛ با ذکر عیوبی که شما در او مشاهده میکنید. خیلی دستور مهم، بزرگ و عمومیای است. یک کسی میآید پیش ما، اظهار علاقهی به ما میکند، ما فوراً برویم سراغ آن اشکالاتی که در او وجود دارد و روی آنها تکیه کنیم و طعن بر آنها بزنیم.
میفرمایند، مضمون این حدیث این است که، محبت کسی را که به شما اظهار محبت میکند قبول کنید، بپذیرید محبت او را، ولو حالا یک عیبی هم در او سراغ دارید؛ لزومی ندارد که طعن در آن عیب بکنید و این را موجب این قرار دهید که دست رد به سینهی او بزنید. «وَ لا توقِفوهُ عَلی سَیِّئَةٍ یَخضَعُ لَها» اگر کار خلافی دارد، گناهی دارد، عیبی دارد، لازم نیست او را به خاطر این عیب طرد کنید، رد کنید، متوقف کنید، یعنی جلوی او را بگیرید، [البته] منافاتی ندارد با نهی از منکر، منافاتی ندارد با «أحَبُّ أصحابی مَن أهدی إلیَّ عُیوبی»، با این منافاتی ندارد. لکن رشتهی پیوند محبت را حفظ کنید، بعد البته انسان برای نهی از منکر، یا برای اهدای عیوب دوستش و مرآت بودن برای مؤمن، فرصتهایی دارد، میتواند از این فرصتها استفاده کند و این کار را انجام بدهد. اما اینجور نباشد که به مجرد اینکه یک ایرادی را در او سراغ دارید، یک عیبی را در او سراغ دارید، این موجب بشود که شما محبت او را و خودِ او را طرد کنید و قبول نکنید. این یکی از آن شاه بیتهای برخوردِ در روابط اجتماعی است.
بعد فرمود: «فَإنَّها لَیسَت مِن أخلاقِ رَسولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه وَ لا مِن أخلاقِ أولیائِهِ» این جزو اخلاق و رفتار پیغمبر و اولیایش نیست، یعنی آنها خب کسانی را که سراغشان میآمدند، عیوبی هم داشتند، اشکالاتی داشتند، [اما] دست رد به سینهی آنها نمیزدند؛ جذبشان میکردند، نگهشان میداشتند، البته در اصلاح آنها هم میکوشیدند، امر به معروف هم میکردند، نهی از منکر هم میکردند.
این یک قاعدهی کلی است که به اندک بهانهای افرادی را طرد کردن و رد کردن و آنها را از مرز دوستی خود خارج کردن؛ این مخالف با آن چیزی است که در این حدیث به ما دستور داده شده است.
الکافی، ثقة الاسلام کلینی، ج۸، ص۱۵۰.
الحمدلله رب العالمین
«فِی الکافی عَن مَسعَدَةِ بنِ صَدَقَة، قالَ سَمِعتُ أباعَبدِالله عَلَیهِ السَّلام یَقولُ لِأصحابِهِ یَوماً: لا تَطعَنوا فی عُیوبِ مَن أقبلَ إلَیکُم بِمَوَدَّتِهِ»
یک کسی است با شما اظهار دوستی میکند، به سمت شما میآید و اظهار علاقهای به شما میکند، دست رد به سینهی او نزنید؛ با ذکر عیوبی که شما در او مشاهده میکنید. خیلی دستور مهم، بزرگ و عمومیای است. یک کسی میآید پیش ما، اظهار علاقهی به ما میکند، ما فوراً برویم سراغ آن اشکالاتی که در او وجود دارد و روی آنها تکیه کنیم و طعن بر آنها بزنیم.
میفرمایند، مضمون این حدیث این است که، محبت کسی را که به شما اظهار محبت میکند قبول کنید، بپذیرید محبت او را، ولو حالا یک عیبی هم در او سراغ دارید؛ لزومی ندارد که طعن در آن عیب بکنید و این را موجب این قرار دهید که دست رد به سینهی او بزنید. «وَ لا توقِفوهُ عَلی سَیِّئَةٍ یَخضَعُ لَها» اگر کار خلافی دارد، گناهی دارد، عیبی دارد، لازم نیست او را به خاطر این عیب طرد کنید، رد کنید، متوقف کنید، یعنی جلوی او را بگیرید، [البته] منافاتی ندارد با نهی از منکر، منافاتی ندارد با «أحَبُّ أصحابی مَن أهدی إلیَّ عُیوبی»، با این منافاتی ندارد. لکن رشتهی پیوند محبت را حفظ کنید، بعد البته انسان برای نهی از منکر، یا برای اهدای عیوب دوستش و مرآت بودن برای مؤمن، فرصتهایی دارد، میتواند از این فرصتها استفاده کند و این کار را انجام بدهد. اما اینجور نباشد که به مجرد اینکه یک ایرادی را در او سراغ دارید، یک عیبی را در او سراغ دارید، این موجب بشود که شما محبت او را و خودِ او را طرد کنید و قبول نکنید. این یکی از آن شاه بیتهای برخوردِ در روابط اجتماعی است.
بعد فرمود: «فَإنَّها لَیسَت مِن أخلاقِ رَسولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه وَ لا مِن أخلاقِ أولیائِهِ» این جزو اخلاق و رفتار پیغمبر و اولیایش نیست، یعنی آنها خب کسانی را که سراغشان میآمدند، عیوبی هم داشتند، اشکالاتی داشتند، [اما] دست رد به سینهی آنها نمیزدند؛ جذبشان میکردند، نگهشان میداشتند، البته در اصلاح آنها هم میکوشیدند، امر به معروف هم میکردند، نهی از منکر هم میکردند.
این یک قاعدهی کلی است که به اندک بهانهای افرادی را طرد کردن و رد کردن و آنها را از مرز دوستی خود خارج کردن؛ این مخالف با آن چیزی است که در این حدیث به ما دستور داده شده است.
الکافی، ثقة الاسلام کلینی، ج۸، ص۱۵۰.