بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه ربّ العالمین. والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الأطیبین الأطهرین.
سیّما بقیّةاللَّه فی الأرضین ارواحنالهالفداء
جمع پُرشور بسیجیان در همه جا مظهر صفا و بینش روشن و آمادگی برای مجاهدت و فداکاری است. در این استان که مردم آن از شور و صفای خاصی بهرهمندند، بسیج استان هم به همین نسبت در رتبهی برتری از شور و شعور و احساس وظیفه و عواطف جوشان قرار دارد. من خوشحالم که در این سفر، این فرصت و توفیق برایم پیش آمد که در جمع شما فرزندان بسیجی خودم - پسران و دختران، مردان و زنان - شرکت کنم.
آنچه مهم است، این است که بسیج فقط شور و هیجان نیست؛ بسیج مظهر خصوصیات مثبت بسیاری است. اگر میبینید که امام بزرگوار نسبت به بسیج یک رابطهی ویژهای از خود نشان میداد و اگر میبینید که همهی کسانی که به سرنوشت این کشور و این نظام علاقهمند و دلبسته هستند، بسیج را گرامی میدارند، این به خاطر همان خصوصیات ویژه است. بعضی این طور گمان میکنند که بسیج یک مجموعهی نظامی است. این طور نیست؛ بسیج جزو سازمانهای نظامی به معنای خاص آن به حساب نمیآید. بسیج یعنی پیشگام و پیشقراول در همهی میدانهای مورد نیاز کشور و نظام اسلامی. هرجا حضور شجاعانه و فداکارانه و مخلصانه ضرورت پیدا میکند، بسیج در خط مقدّم قرار میگیرد. جنگ، یکی از این میدانها بود. لذا شما ملاحظه میکنید در دوران جنگ که صدها هزار بسیجی به میدان رفتند. بعضی از اینها جوان بودند، بعضی پیر بودند، بعضی نوجوان بودند، بعضی شهری بودند، بعضی روستایی بودند، بعضی کارگر بودند، بعضی دانشآموز بودند، بعضی دانشجو بودند، بعضی کاسب بودند، بعضی روحانی بودند، بعضی استاد دانشگاه بودند، بعضی هنرمند بودند، بعضی متخصصین بودند، بعضی پزشک بودند؛ اما همه بسیجی بودند.
بسیج، عبارت است از مجموعهی عظیمی از انسانهایی که در میدان خطر، در میدان مجاهدت، در میدان تلاش - هر گونه تلاشی - آنجایی که به گذشت، به اغماض از استراحت و آسایش، به اخلاص در اقدام و عمل احتیاج دارد، پیشقدم است. این معنای بسیج است. بسیج، در جنگ پیشقدم بود؛ در آنجایی هم که پای سازندگی به میان میآید - اگر میدان بدهند - پیشقدم است؛ در آنجایی هم که خدمات عمومی مطرح میشود - اگر درخواست کنند - پیشقدم است؛ در آنجایی هم که مسألهی آبروی نظام در انتخابات و امثال آن مطرح است، پیشقدم است. هرجا یک حضور مخلصانهی شجاعانه لازم است، میتوان بسیج را در آنجا جست و یافت. این معنای بسیج است. بیخود نیست که شخصیتی مثل امام با آن عظمت، که وجود او مرکز توجّه همهی عواطف عاشقانهی این ملت بود، به بسیجیان عشق میورزید و با همهی وجود آنها را گرامی میداشت.
هم وجود بسیج و هم برنامه و عملکرد آن، فلسفه دارد. کسانی که نسبت به بسیج بیمعرفتی نشان میدهند، این فلسفهها را یا نمیدانند و یا نسبت به آنها عناد میورزند. فلسفهی وجود بسیج این است که در میان یک ملت وقتی آرمانی مطرح است، وقتی هدف بزرگی در پیش است، وقتی توطئهی دشمنی این حرکت و راه را تهدید میکند، اگرچه همهی ملت باید حرکت کنند، اما از میان ملت به طور طبیعی و عادی جمعی پیدا میشوند که خود را بیشتر به آب و آتش میزنند؛ خود را بیشتر آمادهی حضور میکنند؛ سختیها را به جان میخرند؛ رنجها را به جان تحمّل میکنند؛ از بسیاری از خیرات میگذرند؛ دنبال اجر و مزد مادّی نمیمانند؛ دنبال تشویق و تقدیر نمیمانند؛ محور اصلی کار را میچسبند و به پیش میروند. در صدر اسلام نیز همینطور بود. مسلمان زیاد بود، بسیاریشان هم مسلمانهای خوبی بودند و جهاد فی سبیلاللَّه میکردند؛ اما عمّار یاسر و مقداد، زیاد نبود؛ اینها بسیجیهای صدر اسلام بودند. در دوران امیرالمؤمنین، علاقهمندان و مخلصان به آن حضرت زیاد بودند؛ اما مالک اشتر و محمّدبنابیبکر و سهلبنحنیف زیاد نبود؛ اینها بسیجی بودند. اگر این نامگذاریها با اختلاف شرایط زمانی جایز باشد، باید بگوییم بسیجیان دوران امیرالمؤمنین، جماعتی از این قبیلند.
نمیگوییم فقط بسیجیها مؤمنند؛ نه، مؤمن زیاد است، انقلابی زیاد است، همه هم خوبند؛ اما یک عّده در میان انقلابیون پیدا میشوند که آمادگیشان، کمربستگیشان، پا به رکاب بودنشان، شجاعتشان، اخلاصشان برای رفتن به سمت هدفهای انقلاب از دیگران بیشتر است. اینها بسیجی هستند. وقت کشاورزی، کشاورزی خود را رها میکرد؛ وقت درو، محصولش روی زمین میماند؛ چرا؟ چون رفیقش از جبهه اطّلاع داده بود که عملیات نزدیک است؛ لذا بیمحابا حرکت میکرد. آن وقتی که برای رسیدن به بعضی دستاوردهای مادّی ممکن است بعضی افراد با هم مسابقه بدهند، این بسیجی جلو نمیافتد؛ عقب میماند؛ اصراری ندارد. بسیجی چنین آدمی است.
آدمها یکسان نیستند؛ همیشه جماعتی پُرشورتر، پُراحساستر، بااخلاصتر و عاشقانهتر در سمت هدفهای انقلاب حرکت میکنند. این را در صدر اسلام هم داشتهایم؛ در اول انقلاب هم داشتهایم؛ در دوران جنگ هم داشتهایم؛ امروز هم داریم. امروز جنگ نیست، اما اگر یک روز در یک گوشهی کشور امتحانی پیش بیاید، اگر خدمتگزاران این مردم خطاب کنند و از مردم کمک بخواهند، بعضی در اوّل وقت - یعنی مثلاً فردا صبح - حرکت میکنند؛ بعضی نمیگذارند به فردا صبح برسد، همین لحظه حرکت میکنند. اینها بسیجیاند. بنابراین فلسفهی بسیجی عبارت است از سرعت عمل، کار مخلصانه، کار شجاعانه، حضور داوطلبانه در میدان خطر و کم خواستن و بسیار نثار کردن.
برنامهی بسیج هم فلسفه دارد؛ آن هم بیحساب و کتاب نیست. بعضی افراد میخواهند اینطور وانمود کنند که بسیجی، حساب و کتابی ندارد؛ نخیر، اتفاقاً برنامهی بسیجی حساب و کتابش از بسیاری از برنامهها منسجمتر است. برنامهی بسیجی چیست؟ برنامهی بسیجی عبارت است از حراست از دستاوردهای انقلاب و از هویّت اصلی انقلاب. لذا هر جا شما میبینید گاهی در گوشه و کنار از کسی نعرهای بلند میشود و به بسیجی اهانتی میکند، در کنار آن اهانت، تعریضی هم به یکی از اصول انقلاب و به یکی از دلبستگیهای انقلاب میزند؛ اینها را با هم یکی میداند؛ درستش نیز همین است.
ما در همهی قشرها بسیجی داریم؛ بازاری بسیجی، کارگر بسیجی، دانشجوی بسیجی، دانشآموز بسیجی، روستایی و کشاورز بسیجی، صنعتکار بسیجی، استاد دانشگاه بسیجی، پزشک بسیجی، روحانی بسیجی. من بدون اینکه بخواهم از شأن بقیهی مسلمین و مؤمنین و انقلابیونی که بحمداللَّه در سرتاسر کشور هستند، چیزی کم بکاهم، عرض میکنم که بسیجی گل سرسبد خیل عظیم انقلاب و اسلام است.
در اینجا سه سؤال مهم مطرح است: اول، چه کسانی بسیجی را گرامی میدارند؟ دوم، چه کسانی از بسیجی عصبانی یا ناراحتند؟ سوم، بسیجی چه وظایفی را باید بر خودش حتم و لازم کند؟ شناختن موضعگیریها، اشخاص و ابعاد گوناگون آنها یکی از وظایف هر مسلمانی است. مسلمان باید آگاه باشد - فرق هم نمیکند؛ همه باید این آگاهی را داشته باشند - این آگاهی، آگاهی کلاس و درس و دیپلم و لیسانس و اجازهی اجتهاد و علوم حوزهای نیست؛ این آگاهىِ همگانی است که شهری و روستایی، باسواد و بیسواد، پیر و جوان، زن و مرد، اگر بسیجی است، باید این آگاهیها را پیدا کند.
سؤال اول: چه کسانی بسیجی را گرامی میدارند؟ جواب این سؤال معلوم است. گفتیم بسیجی برنامهاش حراست از اصل انقلاب و هویّت انقلاب و دستاوردهای انقلاب است. هر کسی برایش اصل انقلاب، هویّت انقلاب و دستاوردهای انقلاب ارزش دارد، بسیجی برایش ارزش بسیار بالایی دارد و او را گرامی میدارد. دوست انقلاب، دوست بسیجی است. بسیجی برای دفاع از ارزشهای انقلاب و دستاوردهای انقلاب، جان خودش را کف دست میگیرد. هرکس این دستاوردها را دوست دارد، این جان بر کف گرفته را هم دوست دارد و شیفتهی اوست.
سؤال دوم: چه کسی از بسیجی عصبانی است؟ جواب این هم معلوم است. هر کسی از انقلاب عصبانی است، هر کسی از حاکمیت اسلام ناراضی است، هر کسی از رواج ارزشهای اسلامی ناراحت است، باید از بسیج عصبانی و ناراحت باشد.
بزرگترین دشمن بسیج و بسیجی، سرویسهای جاسوسی امریکا و اسرائیلند. آنها بسیار با بسیجیها بدند؛ چون هدف عمدهای که امروز سرویسهای جاسوسی امریکا و اسرائیل برای خودشان تعریف کردهاند، برچیدن بساط انقلاب است. البته من عرض میکنم، خواب خوش دیدهاند، خیر باشد! بیست سال است که این خواب را میبینند - مربوط به امروز نیست - بیست سال است که تودهنی میخورند؛ امروز هم تودهنی خواهند خورد. علت هم واضح است: چون با اساس دشمنند؛ با آن نیروىِ جوشانِ تمام نشدنیای هم که دور این اساس را محکم گرفتهاند و از آن حمایت میکنند، دشمنند. این امر طبیعی است.
البته اگر در گوشهای صدایی از کسی علیه بسیج بلند شود، ما ادعا نمیکنیم آن شخص یا آن صدا مزدور امریکاست؛ نه، ممکن است از روی غفلت باشد. اما ادعا میکنیم همسوی امریکاست؛ همسوی دشمن است. اگر غافل است، باید غفلت را از خود دور کند.
هر حقیقتی دشمنانی و پاسدارانی دارد. دشمنان آن حقیقت، به دشمنی کردن با آن حقیقت اکتفا نمیکنند؛ بلکه با پاسداران آن حقیقت هم دشمنی میکنند؛ حتّی دشمنی آنها با پاسداران آن حقیقت، گاهی وحشیانهتر و بیرحمانهتر از دشمنی آنها با خود آن حقیقت است؛ چون میدانند اگر این نباشد، با آن حقیقت راحت میشود دست و پنجه نرم کرد؛ این از آن حقیقت حراست میکند.
سؤال سوم: بسیج چه آگاهیهایی را باید در خود تقویت کند؟ آگاهی اول همین چیزی است که عرض شد؛ فلسفهی وجود بسیج و فلسفهی برنامه و عملکرد بسیج. مبادا کسی خیال کند که بسیج یک چیز خودرو، بیبرنامه و بیانضباط است. اینطور چیزی نیست. این، آن تصوری است که دشمنان بسیج میخواهند القاء کنند. بسیج از اوّل که به وجود آمد و نام بسیج به خود گرفت، عبارت بود از یک حرکت آگاهانه در دوران جنگ تحمیلی که در سال ۵۹ شروع شد. جوان در این مملکت کم نبود؛ خیلی از این جوانها اصلاً اعتنا نکردند به اینکه جنگی در مرزهای این کشور هست؛ مشغول خورد و خواب خودشان شدند. اگر کسی برای آنها از جبهه سخن میگفت، احیاناً پوزخندی هم میزدند. تابستانها خوزستان گرم است؛ زمستانها منطقهی شمال غربی سرد است. از پای کولر راحت و آب خنک داخل یخچال و آغوش گرم پدر و مادر بیرون آمدن؛ از کنار مزرعهی محصول بر زمین مانده بیرون آمدن؛ یا کارِ کارخانهای را که ممکن بود بعداً از او بگیرند، یا ادارهای را که ممکن بود بعداً دیگر به آنجا راهش ندهند، رها کردن و بیرون آمدن و رفتن به خوزستان گرم و شمال غرب سرد، برای همه گوارا نبود. خیلیها نکردند؛ نشستند تماشا کردند. وقتی شهرها را بمباران کردند، از آن شهرهایی که بمباران میشدند، رخت و لباس برداشتند و به شهر دور دستتر رفتند. یک عدّه اینگونه عمل کردند. اینها هم ایرانی بودند، خیلیهایشان هم مسلمان بودند؛ اما آن همّت را نداشتند. در چنین هنگامهای، عدّهی دیگری پیدا شدند؛ از جاهای مختلف، از قشرهای مختلف، در سنین مختلف، زن و مرد؛ اینها آن راحتی را، آن خنکای تابستان را، آن کرسی گرم زمستان را رها کردند؛ آغوش پدر و مادر را رها کردند؛ محصول روی زمین مانده را رها کردند؛ کارِ کارخانه و اداره را رها کردند؛ درس دانشگاه و مدرسه را رها کردند و به سمت جبهه راه افتادند. چرا؟ چون احساس کردند که دشمن مرزها را شکسته و وارد میهن اسلامی شده است. اگر جوان، ایثارگرانه به استقبال دشمن نرود، دشمن به سراغ او در شهر و در خانهی او خواهد آمد. اینها وظیفهی جهاد اسلامی را ادراک کردند، فهمیدند، همت گماشتند و رفتند. اینها بسیجی هستند. اینها همان کسانی هستند که خداوند متعال در قرآن فرمود: «فضّل اللَّه المجاهدین علی القاعدین اجراً عظیما».(۱) مجاهدین یعنی همینها؛ قاعدین یعنی آنها که در خانه نشستند. قاعد، یعنی نشسته؛ مجاهد، یعنی تلاشگر راه خدا.
آن جوانی، آن پیری، آن دانشآموزی، آن دانشجویی که درس خود را رها میکند، آن مردی که خانوادهی خود را به امان خدا رها میکند، آن کسی که دکان خود را رها میکند، آن ورزشکاری که مسابقات و افتخارات را رها میکند و به سمت جبهه راه میافتد، این ناآگاه است؟! این ناآگاه است یا آن کسی که خیر و راحتی نقد خودش را بر خیر مملکت و سرنوشت کشور و ملتش ترجیح میدهد؟!
بسیجی آگاه است؛ بسیجی با آگاهی شروع میکند؛ کمااینکه بسیج با آگاهی شروع شد. چون آگاهی بود، خشنودی هم بود؛ بسیجیها در جبهه شاد بودند. من خودم در اهواز مردی را دیدم که جوان هم نبود - به گمانم همان وقت بعد از شهادتش، در نماز جمعهی تهران هم این خاطره را گفتم - شب میخواستند به عملیات بسیار خطرناکی بروند؛ آن وقتی بود که عراقیها از رود کارون عبور کرده بودند و به این طرف آمده بودند و در زمین پهن شده بودند. خرمشهر داشت بهکلّی محاصره میشد - سال ۵۹؛ در عین خطر - شب لباس رزم، لباس نظامی - همین لباس بسیجی - را پوشیده بود و با رفقایش داشتند میرفتند. او آذربایجانی بود، اما در تهران تاجر بود؛ داشت با تلفن از منزلش خداحافظی میکرد. من نشسته بودم، نمیدانست که من هم ترکی بلدم. به زنش میگفت «گد یروخ گُناخلقا»؛(۲) او هم میفهمید که «گناخلوق، نجور گناخلو خدی»!(۳) هم این آگاه بود، هم آن آگاه بود؛ میفهمیدند چه کار میکنند.
بسیجیان آگاهانه حرکت کردند: جوان، آگاه؛ نوجوان، آگاه - نوجوان سیزده، چهارده ساله آگاهانه رفت؛ از این قبیل هم ما دیدیم - پیرمردهایی را هم دیدیم با محاسن سفید - از امروزِ من پیرتر - که در جبهه مشغول بودند؛ دکتر هم دیدیم، روستایی بیسواد هم دیدیم، دانشجو هم دیدیم، کاسب هم دیدیم. بسیجی با آگاهی شروع میکند. بسیج از روی آگاهی شروع شد. چطور ممکن است کسی بسیج را به ناآگاهی متهم کند؟! دشنام است دیگر؛ فحش را همه رقم میشود داد. کسی که تقوا نداشته باشد، ممکن است نسبت به اولیا هم چیزهایی بگوید.
شما بسیجیها بدانید که باید آگاهیهایتان را تقویت کنید؛ معرفت به فلسفهی بسیج - همین مطلبی که من عرض کردم - معرفت به کارهایی که بسیج نسبت به آن حسّاس است. ممکن است یک اتفاقی هم در گوشه و کنار کشور بیفتد - یک مسألهی سیاسی، یک مسألهی حزبی، یک مسألهی جناحی - این ارتباطی به مسائل اصلی انقلاب ندارد. اینجا بسیج احساساتی نمیشود و دخالت نمیکند. آنجایی که مسألهی ارزشها مطرح است، آنجایی که مسألهی اساس انقلاب مطرح است، آنجایی که مسألهی حاکمیت دین خدا مطرح است، آنجایی که دشمن میخواهد از فرصتهای به خیال خود به دست آمدهاش علیه این انقلاب عظیم و شکوهمند بهرهبرداری کند، آنجا جای حضور بسیج است. فلسفهی بسیج آنجا معنا میدهد. این آگاهی را باید بسیجیها در خودشان تقویت کنند. البته به عهدهی مسؤولان بسیج هم هست. در میان شما، فرماندهان نیز حضور دارند - چه فرماندهان بسیجی و چه فرماندهان سپاهی - به این نکات توجّه کنند. این دلهای پاک و نورانی، این روحهای جوشان و قلبهای تپنده، این ایمانهای راسخ و پُرطراوت و شاداب را با بار آگاهیهای فراوان هرچه ممکن است بیشتر تقویت کنید. این جزو کارهای لازم است.
من به شما عرض کنم، در همهی مکاتب اینگونه است؛ وقتی یک فکری، یک مکتبی، یک انقلابی، یک آرمان بزرگی، یک سخن بزرگی در دنیا مطرح میشود، یک مدتی دشمنها گیج و ویج هستند و نمیدانند چه کار کنند؛ اما بعد از مدتی که از گیجی خارج شدند، بنا میکنند به ناخن زدن، شبهه کردن، خدشه کردن. در مورد انقلاب ما از این کارها کردند. بعد از آنکه از آن گیجی اولیه خلاص شدند، بنا کردند به خیال خودشان خدشهی فکری و علمی در مبانی انقلاب؛ راجع به اصل انقلاب، راجع به اصولی از قانون اساسی، راجع به ولایت فقیه، راجع به وحدت دین و سیاست و از این قبیل حرفها. بنا کردند به خدشههایی که صورتاً برای آدم ناآگاه، منطقی بود، اما باطناً پوچ بود. این هم مربوط به یک دورهای است؛ این دوره را انقلاب گذرانده است.
بعد از اینکه چنین شبهههایی در فضا مطرح شد، آن وقت انقلاب شروع میکند به شکوفه کردن، دل خود را باز کردن، شبههها را پاسخ گفتن و منطق مستدل خود را عرضه کردن. این کار بحمداللَّه در جمهوری اسلامی و در انقلاب آغاز شده است؛ آن هم به صورت خوب. فضلای جوان، روشنفکران آگاه حوزههای مقدّس علمیه و برخی عناصر دانشگاهی، در زمینههای گوناگون، راجع به مبانی انقلاب یا مسائل مربوط به انقلاب - چه در تاریخ، چه در فلسفهی سیاسی، چه در مسائل دینی - شروع کردند به مطالب بسیار خوب. کتابهای خوبی هم نوشتهاند، سخنان خوبی هم گفتهاند. البته اینگونه سخنان با هوچیگری مخالفان روبهرو میشود - این قهری است - اما آن هوچیگریها تأثیری ندارد. این کتابها را، این سخنها را، این فکرها را باید پیدا کنید و آگاهیها را بالا ببرید.
من در یک جمله عرض کنم: عزیزان من! تا وقتی این روحیهی بسیجی - یعنی همین آمادگی برای پیشگامی و پیشقدمی در میدانهای خطر، در میدانهای مجاهدت، در میدانهایی که احتیاج دارد انسان یک مقداری گذشت کند - در شما و در هزاران هزار جوان و غیرجوان و زن و مرد در سرتاسر کشور وجود دارد، امریکا نسبت به انقلاب هیچ غلطی نمیتواند بکند.
چند جمله دعا کنم: پروردگارا! فضل و لطف و رحمت خودت را بر این جوانان عزیز بسیجی نازل کن. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد تو را سوگند میدهیم، روحیهی شهامت و فداکارىِ همراه با آگاهی را در میان این جمع پُرشور و همهی بسیجیان کشور بیش از پیش فرما. پروردگارا! از بسیجیان عزیز راضی باش؛ سلام این جمع را به مولای ما و سید ما حضرت بقیةاللَّه الاعظم ارواحنافداه برسان؛ قلب مقدس آن بزرگوار را از ما راضی کن؛ دعای آن بزرگوار را شامل حال ما بگردان؛ روح مطهر امام بزرگوار را از همهی ما شاد کن.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
۱) نساء: ۹۵
۲) میهمانی میرویم.
۳) مهیمانی، چه جور میهمانی است!
الحمدللَّه ربّ العالمین. والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الأطیبین الأطهرین.
سیّما بقیّةاللَّه فی الأرضین ارواحنالهالفداء
جمع پُرشور بسیجیان در همه جا مظهر صفا و بینش روشن و آمادگی برای مجاهدت و فداکاری است. در این استان که مردم آن از شور و صفای خاصی بهرهمندند، بسیج استان هم به همین نسبت در رتبهی برتری از شور و شعور و احساس وظیفه و عواطف جوشان قرار دارد. من خوشحالم که در این سفر، این فرصت و توفیق برایم پیش آمد که در جمع شما فرزندان بسیجی خودم - پسران و دختران، مردان و زنان - شرکت کنم.
آنچه مهم است، این است که بسیج فقط شور و هیجان نیست؛ بسیج مظهر خصوصیات مثبت بسیاری است. اگر میبینید که امام بزرگوار نسبت به بسیج یک رابطهی ویژهای از خود نشان میداد و اگر میبینید که همهی کسانی که به سرنوشت این کشور و این نظام علاقهمند و دلبسته هستند، بسیج را گرامی میدارند، این به خاطر همان خصوصیات ویژه است. بعضی این طور گمان میکنند که بسیج یک مجموعهی نظامی است. این طور نیست؛ بسیج جزو سازمانهای نظامی به معنای خاص آن به حساب نمیآید. بسیج یعنی پیشگام و پیشقراول در همهی میدانهای مورد نیاز کشور و نظام اسلامی. هرجا حضور شجاعانه و فداکارانه و مخلصانه ضرورت پیدا میکند، بسیج در خط مقدّم قرار میگیرد. جنگ، یکی از این میدانها بود. لذا شما ملاحظه میکنید در دوران جنگ که صدها هزار بسیجی به میدان رفتند. بعضی از اینها جوان بودند، بعضی پیر بودند، بعضی نوجوان بودند، بعضی شهری بودند، بعضی روستایی بودند، بعضی کارگر بودند، بعضی دانشآموز بودند، بعضی دانشجو بودند، بعضی کاسب بودند، بعضی روحانی بودند، بعضی استاد دانشگاه بودند، بعضی هنرمند بودند، بعضی متخصصین بودند، بعضی پزشک بودند؛ اما همه بسیجی بودند.
بسیج، عبارت است از مجموعهی عظیمی از انسانهایی که در میدان خطر، در میدان مجاهدت، در میدان تلاش - هر گونه تلاشی - آنجایی که به گذشت، به اغماض از استراحت و آسایش، به اخلاص در اقدام و عمل احتیاج دارد، پیشقدم است. این معنای بسیج است. بسیج، در جنگ پیشقدم بود؛ در آنجایی هم که پای سازندگی به میان میآید - اگر میدان بدهند - پیشقدم است؛ در آنجایی هم که خدمات عمومی مطرح میشود - اگر درخواست کنند - پیشقدم است؛ در آنجایی هم که مسألهی آبروی نظام در انتخابات و امثال آن مطرح است، پیشقدم است. هرجا یک حضور مخلصانهی شجاعانه لازم است، میتوان بسیج را در آنجا جست و یافت. این معنای بسیج است. بیخود نیست که شخصیتی مثل امام با آن عظمت، که وجود او مرکز توجّه همهی عواطف عاشقانهی این ملت بود، به بسیجیان عشق میورزید و با همهی وجود آنها را گرامی میداشت.
هم وجود بسیج و هم برنامه و عملکرد آن، فلسفه دارد. کسانی که نسبت به بسیج بیمعرفتی نشان میدهند، این فلسفهها را یا نمیدانند و یا نسبت به آنها عناد میورزند. فلسفهی وجود بسیج این است که در میان یک ملت وقتی آرمانی مطرح است، وقتی هدف بزرگی در پیش است، وقتی توطئهی دشمنی این حرکت و راه را تهدید میکند، اگرچه همهی ملت باید حرکت کنند، اما از میان ملت به طور طبیعی و عادی جمعی پیدا میشوند که خود را بیشتر به آب و آتش میزنند؛ خود را بیشتر آمادهی حضور میکنند؛ سختیها را به جان میخرند؛ رنجها را به جان تحمّل میکنند؛ از بسیاری از خیرات میگذرند؛ دنبال اجر و مزد مادّی نمیمانند؛ دنبال تشویق و تقدیر نمیمانند؛ محور اصلی کار را میچسبند و به پیش میروند. در صدر اسلام نیز همینطور بود. مسلمان زیاد بود، بسیاریشان هم مسلمانهای خوبی بودند و جهاد فی سبیلاللَّه میکردند؛ اما عمّار یاسر و مقداد، زیاد نبود؛ اینها بسیجیهای صدر اسلام بودند. در دوران امیرالمؤمنین، علاقهمندان و مخلصان به آن حضرت زیاد بودند؛ اما مالک اشتر و محمّدبنابیبکر و سهلبنحنیف زیاد نبود؛ اینها بسیجی بودند. اگر این نامگذاریها با اختلاف شرایط زمانی جایز باشد، باید بگوییم بسیجیان دوران امیرالمؤمنین، جماعتی از این قبیلند.
نمیگوییم فقط بسیجیها مؤمنند؛ نه، مؤمن زیاد است، انقلابی زیاد است، همه هم خوبند؛ اما یک عّده در میان انقلابیون پیدا میشوند که آمادگیشان، کمربستگیشان، پا به رکاب بودنشان، شجاعتشان، اخلاصشان برای رفتن به سمت هدفهای انقلاب از دیگران بیشتر است. اینها بسیجی هستند. وقت کشاورزی، کشاورزی خود را رها میکرد؛ وقت درو، محصولش روی زمین میماند؛ چرا؟ چون رفیقش از جبهه اطّلاع داده بود که عملیات نزدیک است؛ لذا بیمحابا حرکت میکرد. آن وقتی که برای رسیدن به بعضی دستاوردهای مادّی ممکن است بعضی افراد با هم مسابقه بدهند، این بسیجی جلو نمیافتد؛ عقب میماند؛ اصراری ندارد. بسیجی چنین آدمی است.
آدمها یکسان نیستند؛ همیشه جماعتی پُرشورتر، پُراحساستر، بااخلاصتر و عاشقانهتر در سمت هدفهای انقلاب حرکت میکنند. این را در صدر اسلام هم داشتهایم؛ در اول انقلاب هم داشتهایم؛ در دوران جنگ هم داشتهایم؛ امروز هم داریم. امروز جنگ نیست، اما اگر یک روز در یک گوشهی کشور امتحانی پیش بیاید، اگر خدمتگزاران این مردم خطاب کنند و از مردم کمک بخواهند، بعضی در اوّل وقت - یعنی مثلاً فردا صبح - حرکت میکنند؛ بعضی نمیگذارند به فردا صبح برسد، همین لحظه حرکت میکنند. اینها بسیجیاند. بنابراین فلسفهی بسیجی عبارت است از سرعت عمل، کار مخلصانه، کار شجاعانه، حضور داوطلبانه در میدان خطر و کم خواستن و بسیار نثار کردن.
برنامهی بسیج هم فلسفه دارد؛ آن هم بیحساب و کتاب نیست. بعضی افراد میخواهند اینطور وانمود کنند که بسیجی، حساب و کتابی ندارد؛ نخیر، اتفاقاً برنامهی بسیجی حساب و کتابش از بسیاری از برنامهها منسجمتر است. برنامهی بسیجی چیست؟ برنامهی بسیجی عبارت است از حراست از دستاوردهای انقلاب و از هویّت اصلی انقلاب. لذا هر جا شما میبینید گاهی در گوشه و کنار از کسی نعرهای بلند میشود و به بسیجی اهانتی میکند، در کنار آن اهانت، تعریضی هم به یکی از اصول انقلاب و به یکی از دلبستگیهای انقلاب میزند؛ اینها را با هم یکی میداند؛ درستش نیز همین است.
ما در همهی قشرها بسیجی داریم؛ بازاری بسیجی، کارگر بسیجی، دانشجوی بسیجی، دانشآموز بسیجی، روستایی و کشاورز بسیجی، صنعتکار بسیجی، استاد دانشگاه بسیجی، پزشک بسیجی، روحانی بسیجی. من بدون اینکه بخواهم از شأن بقیهی مسلمین و مؤمنین و انقلابیونی که بحمداللَّه در سرتاسر کشور هستند، چیزی کم بکاهم، عرض میکنم که بسیجی گل سرسبد خیل عظیم انقلاب و اسلام است.
در اینجا سه سؤال مهم مطرح است: اول، چه کسانی بسیجی را گرامی میدارند؟ دوم، چه کسانی از بسیجی عصبانی یا ناراحتند؟ سوم، بسیجی چه وظایفی را باید بر خودش حتم و لازم کند؟ شناختن موضعگیریها، اشخاص و ابعاد گوناگون آنها یکی از وظایف هر مسلمانی است. مسلمان باید آگاه باشد - فرق هم نمیکند؛ همه باید این آگاهی را داشته باشند - این آگاهی، آگاهی کلاس و درس و دیپلم و لیسانس و اجازهی اجتهاد و علوم حوزهای نیست؛ این آگاهىِ همگانی است که شهری و روستایی، باسواد و بیسواد، پیر و جوان، زن و مرد، اگر بسیجی است، باید این آگاهیها را پیدا کند.
سؤال اول: چه کسانی بسیجی را گرامی میدارند؟ جواب این سؤال معلوم است. گفتیم بسیجی برنامهاش حراست از اصل انقلاب و هویّت انقلاب و دستاوردهای انقلاب است. هر کسی برایش اصل انقلاب، هویّت انقلاب و دستاوردهای انقلاب ارزش دارد، بسیجی برایش ارزش بسیار بالایی دارد و او را گرامی میدارد. دوست انقلاب، دوست بسیجی است. بسیجی برای دفاع از ارزشهای انقلاب و دستاوردهای انقلاب، جان خودش را کف دست میگیرد. هرکس این دستاوردها را دوست دارد، این جان بر کف گرفته را هم دوست دارد و شیفتهی اوست.
سؤال دوم: چه کسی از بسیجی عصبانی است؟ جواب این هم معلوم است. هر کسی از انقلاب عصبانی است، هر کسی از حاکمیت اسلام ناراضی است، هر کسی از رواج ارزشهای اسلامی ناراحت است، باید از بسیج عصبانی و ناراحت باشد.
بزرگترین دشمن بسیج و بسیجی، سرویسهای جاسوسی امریکا و اسرائیلند. آنها بسیار با بسیجیها بدند؛ چون هدف عمدهای که امروز سرویسهای جاسوسی امریکا و اسرائیل برای خودشان تعریف کردهاند، برچیدن بساط انقلاب است. البته من عرض میکنم، خواب خوش دیدهاند، خیر باشد! بیست سال است که این خواب را میبینند - مربوط به امروز نیست - بیست سال است که تودهنی میخورند؛ امروز هم تودهنی خواهند خورد. علت هم واضح است: چون با اساس دشمنند؛ با آن نیروىِ جوشانِ تمام نشدنیای هم که دور این اساس را محکم گرفتهاند و از آن حمایت میکنند، دشمنند. این امر طبیعی است.
البته اگر در گوشهای صدایی از کسی علیه بسیج بلند شود، ما ادعا نمیکنیم آن شخص یا آن صدا مزدور امریکاست؛ نه، ممکن است از روی غفلت باشد. اما ادعا میکنیم همسوی امریکاست؛ همسوی دشمن است. اگر غافل است، باید غفلت را از خود دور کند.
هر حقیقتی دشمنانی و پاسدارانی دارد. دشمنان آن حقیقت، به دشمنی کردن با آن حقیقت اکتفا نمیکنند؛ بلکه با پاسداران آن حقیقت هم دشمنی میکنند؛ حتّی دشمنی آنها با پاسداران آن حقیقت، گاهی وحشیانهتر و بیرحمانهتر از دشمنی آنها با خود آن حقیقت است؛ چون میدانند اگر این نباشد، با آن حقیقت راحت میشود دست و پنجه نرم کرد؛ این از آن حقیقت حراست میکند.
سؤال سوم: بسیج چه آگاهیهایی را باید در خود تقویت کند؟ آگاهی اول همین چیزی است که عرض شد؛ فلسفهی وجود بسیج و فلسفهی برنامه و عملکرد بسیج. مبادا کسی خیال کند که بسیج یک چیز خودرو، بیبرنامه و بیانضباط است. اینطور چیزی نیست. این، آن تصوری است که دشمنان بسیج میخواهند القاء کنند. بسیج از اوّل که به وجود آمد و نام بسیج به خود گرفت، عبارت بود از یک حرکت آگاهانه در دوران جنگ تحمیلی که در سال ۵۹ شروع شد. جوان در این مملکت کم نبود؛ خیلی از این جوانها اصلاً اعتنا نکردند به اینکه جنگی در مرزهای این کشور هست؛ مشغول خورد و خواب خودشان شدند. اگر کسی برای آنها از جبهه سخن میگفت، احیاناً پوزخندی هم میزدند. تابستانها خوزستان گرم است؛ زمستانها منطقهی شمال غربی سرد است. از پای کولر راحت و آب خنک داخل یخچال و آغوش گرم پدر و مادر بیرون آمدن؛ از کنار مزرعهی محصول بر زمین مانده بیرون آمدن؛ یا کارِ کارخانهای را که ممکن بود بعداً از او بگیرند، یا ادارهای را که ممکن بود بعداً دیگر به آنجا راهش ندهند، رها کردن و بیرون آمدن و رفتن به خوزستان گرم و شمال غرب سرد، برای همه گوارا نبود. خیلیها نکردند؛ نشستند تماشا کردند. وقتی شهرها را بمباران کردند، از آن شهرهایی که بمباران میشدند، رخت و لباس برداشتند و به شهر دور دستتر رفتند. یک عدّه اینگونه عمل کردند. اینها هم ایرانی بودند، خیلیهایشان هم مسلمان بودند؛ اما آن همّت را نداشتند. در چنین هنگامهای، عدّهی دیگری پیدا شدند؛ از جاهای مختلف، از قشرهای مختلف، در سنین مختلف، زن و مرد؛ اینها آن راحتی را، آن خنکای تابستان را، آن کرسی گرم زمستان را رها کردند؛ آغوش پدر و مادر را رها کردند؛ محصول روی زمین مانده را رها کردند؛ کارِ کارخانه و اداره را رها کردند؛ درس دانشگاه و مدرسه را رها کردند و به سمت جبهه راه افتادند. چرا؟ چون احساس کردند که دشمن مرزها را شکسته و وارد میهن اسلامی شده است. اگر جوان، ایثارگرانه به استقبال دشمن نرود، دشمن به سراغ او در شهر و در خانهی او خواهد آمد. اینها وظیفهی جهاد اسلامی را ادراک کردند، فهمیدند، همت گماشتند و رفتند. اینها بسیجی هستند. اینها همان کسانی هستند که خداوند متعال در قرآن فرمود: «فضّل اللَّه المجاهدین علی القاعدین اجراً عظیما».(۱) مجاهدین یعنی همینها؛ قاعدین یعنی آنها که در خانه نشستند. قاعد، یعنی نشسته؛ مجاهد، یعنی تلاشگر راه خدا.
آن جوانی، آن پیری، آن دانشآموزی، آن دانشجویی که درس خود را رها میکند، آن مردی که خانوادهی خود را به امان خدا رها میکند، آن کسی که دکان خود را رها میکند، آن ورزشکاری که مسابقات و افتخارات را رها میکند و به سمت جبهه راه میافتد، این ناآگاه است؟! این ناآگاه است یا آن کسی که خیر و راحتی نقد خودش را بر خیر مملکت و سرنوشت کشور و ملتش ترجیح میدهد؟!
بسیجی آگاه است؛ بسیجی با آگاهی شروع میکند؛ کمااینکه بسیج با آگاهی شروع شد. چون آگاهی بود، خشنودی هم بود؛ بسیجیها در جبهه شاد بودند. من خودم در اهواز مردی را دیدم که جوان هم نبود - به گمانم همان وقت بعد از شهادتش، در نماز جمعهی تهران هم این خاطره را گفتم - شب میخواستند به عملیات بسیار خطرناکی بروند؛ آن وقتی بود که عراقیها از رود کارون عبور کرده بودند و به این طرف آمده بودند و در زمین پهن شده بودند. خرمشهر داشت بهکلّی محاصره میشد - سال ۵۹؛ در عین خطر - شب لباس رزم، لباس نظامی - همین لباس بسیجی - را پوشیده بود و با رفقایش داشتند میرفتند. او آذربایجانی بود، اما در تهران تاجر بود؛ داشت با تلفن از منزلش خداحافظی میکرد. من نشسته بودم، نمیدانست که من هم ترکی بلدم. به زنش میگفت «گد یروخ گُناخلقا»؛(۲) او هم میفهمید که «گناخلوق، نجور گناخلو خدی»!(۳) هم این آگاه بود، هم آن آگاه بود؛ میفهمیدند چه کار میکنند.
بسیجیان آگاهانه حرکت کردند: جوان، آگاه؛ نوجوان، آگاه - نوجوان سیزده، چهارده ساله آگاهانه رفت؛ از این قبیل هم ما دیدیم - پیرمردهایی را هم دیدیم با محاسن سفید - از امروزِ من پیرتر - که در جبهه مشغول بودند؛ دکتر هم دیدیم، روستایی بیسواد هم دیدیم، دانشجو هم دیدیم، کاسب هم دیدیم. بسیجی با آگاهی شروع میکند. بسیج از روی آگاهی شروع شد. چطور ممکن است کسی بسیج را به ناآگاهی متهم کند؟! دشنام است دیگر؛ فحش را همه رقم میشود داد. کسی که تقوا نداشته باشد، ممکن است نسبت به اولیا هم چیزهایی بگوید.
شما بسیجیها بدانید که باید آگاهیهایتان را تقویت کنید؛ معرفت به فلسفهی بسیج - همین مطلبی که من عرض کردم - معرفت به کارهایی که بسیج نسبت به آن حسّاس است. ممکن است یک اتفاقی هم در گوشه و کنار کشور بیفتد - یک مسألهی سیاسی، یک مسألهی حزبی، یک مسألهی جناحی - این ارتباطی به مسائل اصلی انقلاب ندارد. اینجا بسیج احساساتی نمیشود و دخالت نمیکند. آنجایی که مسألهی ارزشها مطرح است، آنجایی که مسألهی اساس انقلاب مطرح است، آنجایی که مسألهی حاکمیت دین خدا مطرح است، آنجایی که دشمن میخواهد از فرصتهای به خیال خود به دست آمدهاش علیه این انقلاب عظیم و شکوهمند بهرهبرداری کند، آنجا جای حضور بسیج است. فلسفهی بسیج آنجا معنا میدهد. این آگاهی را باید بسیجیها در خودشان تقویت کنند. البته به عهدهی مسؤولان بسیج هم هست. در میان شما، فرماندهان نیز حضور دارند - چه فرماندهان بسیجی و چه فرماندهان سپاهی - به این نکات توجّه کنند. این دلهای پاک و نورانی، این روحهای جوشان و قلبهای تپنده، این ایمانهای راسخ و پُرطراوت و شاداب را با بار آگاهیهای فراوان هرچه ممکن است بیشتر تقویت کنید. این جزو کارهای لازم است.
من به شما عرض کنم، در همهی مکاتب اینگونه است؛ وقتی یک فکری، یک مکتبی، یک انقلابی، یک آرمان بزرگی، یک سخن بزرگی در دنیا مطرح میشود، یک مدتی دشمنها گیج و ویج هستند و نمیدانند چه کار کنند؛ اما بعد از مدتی که از گیجی خارج شدند، بنا میکنند به ناخن زدن، شبهه کردن، خدشه کردن. در مورد انقلاب ما از این کارها کردند. بعد از آنکه از آن گیجی اولیه خلاص شدند، بنا کردند به خیال خودشان خدشهی فکری و علمی در مبانی انقلاب؛ راجع به اصل انقلاب، راجع به اصولی از قانون اساسی، راجع به ولایت فقیه، راجع به وحدت دین و سیاست و از این قبیل حرفها. بنا کردند به خدشههایی که صورتاً برای آدم ناآگاه، منطقی بود، اما باطناً پوچ بود. این هم مربوط به یک دورهای است؛ این دوره را انقلاب گذرانده است.
بعد از اینکه چنین شبهههایی در فضا مطرح شد، آن وقت انقلاب شروع میکند به شکوفه کردن، دل خود را باز کردن، شبههها را پاسخ گفتن و منطق مستدل خود را عرضه کردن. این کار بحمداللَّه در جمهوری اسلامی و در انقلاب آغاز شده است؛ آن هم به صورت خوب. فضلای جوان، روشنفکران آگاه حوزههای مقدّس علمیه و برخی عناصر دانشگاهی، در زمینههای گوناگون، راجع به مبانی انقلاب یا مسائل مربوط به انقلاب - چه در تاریخ، چه در فلسفهی سیاسی، چه در مسائل دینی - شروع کردند به مطالب بسیار خوب. کتابهای خوبی هم نوشتهاند، سخنان خوبی هم گفتهاند. البته اینگونه سخنان با هوچیگری مخالفان روبهرو میشود - این قهری است - اما آن هوچیگریها تأثیری ندارد. این کتابها را، این سخنها را، این فکرها را باید پیدا کنید و آگاهیها را بالا ببرید.
من در یک جمله عرض کنم: عزیزان من! تا وقتی این روحیهی بسیجی - یعنی همین آمادگی برای پیشگامی و پیشقدمی در میدانهای خطر، در میدانهای مجاهدت، در میدانهایی که احتیاج دارد انسان یک مقداری گذشت کند - در شما و در هزاران هزار جوان و غیرجوان و زن و مرد در سرتاسر کشور وجود دارد، امریکا نسبت به انقلاب هیچ غلطی نمیتواند بکند.
چند جمله دعا کنم: پروردگارا! فضل و لطف و رحمت خودت را بر این جوانان عزیز بسیجی نازل کن. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد تو را سوگند میدهیم، روحیهی شهامت و فداکارىِ همراه با آگاهی را در میان این جمع پُرشور و همهی بسیجیان کشور بیش از پیش فرما. پروردگارا! از بسیجیان عزیز راضی باش؛ سلام این جمع را به مولای ما و سید ما حضرت بقیةاللَّه الاعظم ارواحنافداه برسان؛ قلب مقدس آن بزرگوار را از ما راضی کن؛ دعای آن بزرگوار را شامل حال ما بگردان؛ روح مطهر امام بزرگوار را از همهی ما شاد کن.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
۱) نساء: ۹۵
۲) میهمانی میرویم.
۳) مهیمانی، چه جور میهمانی است!