بیانات در دیدار اعضای دبیرخانه‌ی مجمع جهانی اهل‌بیت(ع)

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

بایستی از همه‌ی برادران عزیز که در دبیرخانه‌ی موقت اجتماع کردند و این اساسنامه را تنظیم فرمودند، صمیمانه تشکر کنم. من اساسنامه را دیدم؛ الحمدللَّه بیعیب و بینقص و خیلی خوب بود. امیدوارم که ان‌شاءاللَّه آقایان در آینده هم، تلاش و زحمات خودشان را در خدمت این هدفِ بزرگ مبذول بفرمایند و کار را پیش ببرند. همچنین از تلاش جناب آقای تسخیری که واقعاً در جریان تشکیل کنفرانس، خیلی زحمت کشیدند، و نیز از تلاش دیگر برادرانی که در جریان اداره‌ی آن کنفرانس - چه جلسات مقدماتیش، چه خودآن کنفرانس و چه دنباله‌هایش - با ایشان همکاری کردند، باید تشکر کنم. خداوند ان‌شاءاللَّه قبول کند و این را یک گام در راه پیشرفت و به سمت تعریف راه و مکتب اهل‌بیت(علیهم‌السّلام) و کاری که امروز مطابق رضای آنهاست، محسوب کند.

این کار، پیش خواهد رفت. همان روزها، گمان میکنم که نظری روی اعضای شورای عالی دادم و از برادرانی که برای آن مجموعه آمادگی داشتند، طبق پیشنهادهایی که شده بود و با توجه به نظرات مختلف، جمعی به نظرم مناسب رسیدند که مشغول کار خواهند شد. مسأله‌ی دبیرکلی و بقیه‌ی تشکیلات هم، همین‌طور است. وقتی کار شروع شد، ان‌شاءاللَّه با نقشه و ترتیب وسازماندهی قبلی و امثال اینها، پیش خواهد رفت. برای دبیرکلی هم، من بعد از فحص و دقت بلیغی که در این مسأله کردم و با بعضی از برادران صحبت نمودم، به ذهنم رسید که اگر جناب آقای تسخیری قبول بکنند و وقت بگذارند، خود ایشان برای این کار، مناسبترین کس هستند.

البته افراد متعددی غیر از ایشان هم پیشنهاد شده بودند که دارای شأن و رتبه‌ی علمی و عملی و وجهه‌ی سیاسی بودند؛ منتها با ملاحظه‌ی جمیع جوانب - حضور در صحنه‌های گوناگونِ جلسات مربوط به خارج از کشور و وظایف مختلفی که این کار دارد و نیز صلاحیتهای مختلف - جناب آقای تسخیری را برای این کار، خیلی مناسب یافتم؛ بخصوص با توجه به این‌که آن کسانی که پیشنهاد شده بودند، غالباً افرادی هستند که به این قضیه نمیرسند و این قضیه، ضایع خواهد شد. ما باید از ایشان هم خواهش کنیم، یا به تعبیری شرط کنیم که قویتر و قاطعتر باشد و به این کار واقعاً برسند و وقت بگذارند و مقداری از کارهای متفرقه بزنند و به این کار اضافه کنند.

علی اىّ‌ حال، با این ترتیب و تفصیل، من خیال میکنم که این کار، کارِ خوش‌عاقبتی خواهد بود و پیش خواهد رفت؛ منتها نکته‌یی در این‌جا وجود دارد و آن، این است که وقتی کار پیش رفت و به جریان افتاد، از جمله‌ی کارهایی است که رُند است و علاقه‌مند زیاد دارد و - همان‌طور که فرمودید - تعریف کننده زیاد دارد و هر کسی که در دنیا شیعه است - لولا یک مانعی - از این کار خوشش می‌آید. پس، این کار و این سبک، از کارهای شدنی است؛ منتها حقیقتاً و واقعاً، این کاری که خواهد شد، دوگونه ممکن است بشود. آن دو گونه هم خیلی ساده است: با فایده و بی‌فایده. یعنی میتوان برای همین کارها، مجمع داشت و جلسه درست کرد و سروصدا و هیاهو نمود و مسافرت رفت و آمد؛ اما بی‌فایده. میتوان هم همه‌ی این کارها را انجام داد؛ اما بافایده. ما باید آن لِم کار را به دست بیاوریم، ببینیم چه کار کنیم که با فایده باشد. اگر مثل خیلی از این مراکز جهانی که به نام اسلام در کشورهای مختلف ساخته شده، به ظواهر و شؤون و کارهای براق و خوش‌ظاهر اکتفا بشود، آن کار خواهد بود؛ اما بی‌فایده است.

همین الان، چه‌قدر مجمع اسلامی و مجمع دینی و امثال اینها در سرتاسر دنیا از طرف مسلمین مختلف هست که هر کدامی هم دلشان را به یک مشت کار خوش کرده‌اند و خودشان هم قبول ندارند که کارشان بی‌فایده است؛ اما دلشان را خوش کرده‌اند که مثلاً فلان پوستر را چاپ کرده‌ایم، فلان جلسه را برگزار کرده‌ایم، فلان اعلامیه را داده‌ایم؛ اما واقعاً بی‌فایده بوده و هیچ اثری نداشته است. اگر بگوییم مثلاً یک ذره شیعه را - حالا آنهایی که برای شیعه کار میکنند - یا مسلمانان را راقیتر و فعالتر کرده باشد، پیشتر برده باشد، اختلافشان را کمتر کرده باشد، در واقعِ ....... زندگیشان اثری گذاشته باشد، فقرشان را کم کرده باشد، واقعاً یک ذره اثر نداشته‌اند. نمیخواهیم آن مصداقهایی که در ذهنمان است، خیلی باز کنیم، آنها را نشان بدهیم و معرفی کنیم.

میتواند هم بافایده باشد. ما باید اول ببینیم هدف از این کار چیست. من که این معنا را دنبال میکردم، اهدافی در ذهنم بود که همه‌ی اینها را، هم در سخنرانیهای عمومی، هم در جمع برادرانی که کار میکردند، مکرر گفته‌ام و همه‌اش هم نوشته و ثبت شده است و حالا تکرار نمیکنم. در خلال صحبتهایی هم که این‌جا شد، حرفهای تازه‌یی هم درآمد. یعنی کسانی چیزهایی گفتند که اگر آدم منصفی بنشیند فکر کند، میبیند این هم یک هدف است و با آنچه که ما اول گفتیم، منافاتی ندارد. ما نباید متعصبانه بگوییم نه، همان چهار کلمه حرفی که ما گفتیم، همان باید باشد و چیزی بر آن اضافه نشود. نه، در سخنرانىِ یک متفکر و آدم عالم، ناگهان میبینید که مطلبی درمی‌آید.

اهداف خوب، گفته شده است. پس، این اهداف را تدوین کنیم. هدف، تجمع شیعه، ایجاد رابطه بین خانواده‌ی شیعی، راقی کردن فکر اینها، رونق دادن به حوزه‌های علمیه‌ی اینها، حل کردن مشکلات اینها با بقیه‌ی گروههای مسلمان در افق جهان اسلام - که همان وحدت و تقریب هم به این‌جا ربط پیدا میکند - و استفاده از امکانات اینهاست. بعضی تاجر بزرگ، بعضی سیاستمدار بزرگ، بعضی آدم مؤلف خوب و عالم بزرگ و از این قبیل هستند. از اینها و امکاناتشان استفاده بشود.

ما این اهداف را مشخص کنیم و بنویسیم. بعد با کار عمیق و علمی و نوشتن کتاب، خودمان را - به معنای واقعی کلمه - به این اهداف نزدیک کنیم. اگر فرض کنیم حادثه‌یی پیش آمد که پنج سال دیگر، این کنفرانس از بین رفت - ممکن است دیگر - مثلاً فرض کنیم پنج سال دیگر، مسؤولان کشور به این نتیجه برسند که دیگر نمیخواهیم این کنفرانس باشد و تعطیلش کردیم، در ظرف این پنج سال، ذخیره‌ی قابل توجهی را به یادگار بگذارد. بعضی از تشکیلاتها هست که به مجرد خاموش شدن چراغش، اصلاً بکلی دیگر خاموش میشود؛ این‌طور نباشد.

بعد از آن‌که کار ما تمام شد، فرض کنیم که پنج سال دیگر خواستیم اصلاً درِ این دکان را ببندیم؛ کلی محصول، کار علمی، پیشرفت علمی و آثار باارزش ارایه کرده باشیم، جاپاهای ما معلوم باشد، کتاب نوشته باشیم، در واقعیت زندگی و دنیا اثر گذاشته باشیم و ... . این کار، در این صورت بافایده خواهد بود. و البته این هم، استفاده از نیروهای خوب و عالم و به‌دردبخوری را میطلبد. در هرجا چنین نیروهایی بود، باید از اینها استفاده بکنیم. باید تلاش بشود که کار رها نگردد و هرکسی سراغ کار خودش نرود و این کار هم وسط بیفتد و هر گاهی یک بار هم، چندنفری دور هم جمع بشوند. نه، واقعاً برنامه‌ریزی گردد و طبق برنامه‌ریزی، کار بشود.

به نظر من، اساسی‌ترین کار این مجموعه، این است که بر اساس آن هدفها و سیاستهایی که گفته شده، برنامه ریخته بشود و معلوم گردد که ما از اول تا آخر امسال، چه کارهایی را باید بکنیم و تا کجا باید پیش برویم. بعد آخر سال بسنجیم، ببینیم شد یا نشد. برنامه‌های پنج‌ساله و دهساله ریخته بشود. ما باید عن‌بصیرةٍ پیش برویم و البته به نظر من، روح همه‌ی این تلاشها، گسترش این انقلابی است که امروز در کشور ما، حیات جدیدی نه فقط به ما، بلکه به مسلمین داده است. این، روح همه‌ی قضایاست.

ما برای چه میخواهیم خانواده‌ی شیعه را به هم نزدیک کنیم؟ اصلاً تقارب بر چه اساسی است؟ بر اساس لشکر بیشتری برای انقلاب درست کردن و در حقیقت تقویت انقلاب؛ والّا اگر نزدیک بشوند و از انقلاب دور گردند، این‌که ضد ارزش است. ما اگر میخواهیم با جاهایی که شیعه هستند، یا حتّی شیعیان بیاصل و نسب - مثل علویها که در خیلی جاها هستند - رابطه برقرار کنیم، برای چیست؟ برای این‌که اینها را به تفکر انقلابىِ رایج در ایران و موجود در جامعه‌ی خودمان - یعنی محور انقلاب - نزدیک کنیم. همین تفکر انقلابی و خط امام (رضوان‌اللَّه‌تعالی علیه) باید جهت را تعیین بکند. یعنی هیچ این وسوسه به ذهنمان نیاید که این تشکیلات سیاسی نباشد، تا بتوانیم کاری بکنیم. من حتّی در آن صحبت مربوط به «دارالتّقریب» که آن روز آقایان این‌جا بودند، مخصوصاً تقید داشتم این معنا را بگویم که آن دارالتّقریب مصر، اصلش بر این بود که نباید سیاسی باشد و به سیاست، کاری نداشته باشد؛ همان تفکر غلطی که متأسفانه مدتی در ذهن خیلی از آخوندهای شیعه و سنی بود.

آن روز من به آقای واعظزاده گفتم، امروز هم به شما عرض میکنم که نمیگوییم حالا بیایید سیاست را در سرلوحه‌ی کار قرار بدهیم که یک عده بترسند و اصلاً نزدیک نیایند. نه، اما جهت این تقریب چه باید باشد؟ اصلاً تقریب برای چیست؟ شیعه و سنی، برای چه به هم نزدیک بشوند؟ نزدیک بشوند که لشکر امریکا را قویتر کنند؟! نه، اگر بناست آن‌طور در خدمت امریکا باشند، صد سال به هم نزدیک نشوند!! نزدیک بشوند، یعنی به سمت حاکمیت اسلام، حکومت اسلامی و در حقیقت، جمهوری اسلامی پیش بروند. این‌جا هم همین است. ما اگرچه ممکن است تصریح نکنیم، این را روی یک تابلو ننویسیم؛ اما نباید این اشتباه را بکنیم که خیال نماییم نباید سیاست را داخل این تشکیلات بکنیم، تا بتواند کاری بکند! نه، سیاست را داخلش بکنید، تا فایده‌دار بشود. حتماً بایستی آن روح و زمینه و جهتش، همان سیاستی باشد که حاکم بر انقلاب و نظام جمهوری اسلامی است. منتها اگر نخواستید همه جا اسم بیاورید، نیاورید؛ نخواستید تصریح به این معنا بکنید، نکنید؛ ببینید چه چیزی مصلحت است. واقع قضیه، این است.

اگر فرض میکردیم که مثلاً بنا بود این تشکیلات، دست حکومتی مثل حکومت محمّدرضا پهلوی باشد و میدیدیم که آنها میخواهند استفاده کنند، قطعاً جهاد ما این بود که آن را متلاشی بکنیم. بلاشک باید کاری میکردیم که از بین برود. اگر امروز میخواهیم این تشکیلات باشد، برای آن است که میخواهیم در خدمت این فکر و این انقلاب باشد.

شما آقایان، ان‌شاءاللَّه در ادامه‌ی کار باید قدمهای بعدی را هرچه سریعتر بردارید؛ یعنی ان‌شاءاللَّه شورای عالی هرچه سریعتر باید تشکیل بشود و بعد مجمع عمومی و ترکیب و نسبت اعضای آن تعیین گردد. آقایان بنشینند فکر کنند، ببینند چه‌طوری مصلحت است این کار انجام بگیرد. ترکیبها هم باید به گونه‌یی انتخاب بشوند که همین جهت‌گیری انقلابی که عرض کردم، تضمین بشود. یعنی بعد از مدتی، ناگهان چشم باز نکنیم و ببینیم که ما از این طرفی میخواستیم برویم و الان از آن طرف میرویم. نباید بگذارید که خدای نکرده، بوی گرایش ضد وحدتی در این تشکیلات بیاید.

ان‌شاءاللَّه که خداوند آقایان را توفیق بدهد و کمک کند. به‌هرحال، من این کار را کار خیلی مهمی میبینم. یعنی کاری است که واقعاً اگر ما از خدا کمک بگیریم و پیش برویم، ان‌شاءاللَّه آثاری بر آن مترتب خواهد بود. من که متأسفانه باید بنشینم تماشا کنم و خودم نمیتوانم در صحنه‌ی کار باشم؛ دیگر شما هستید و ان‌شاءاللَّه همت و ابتکار و تلاشتان. من که از همکاری محرومم. خیلی دلم میخواست و خیلی شوق داشتم که در این‌گونه قضایای به این اهمیت، بالمباشره خود من باشم و کارهایی انجام بدهم و وظایفی را در کنار دیگران بپذیرم، که متأسفانه آن توفیق حالا از ما مسلوب است.

خیلی لطف فرمودید که تشریف آوردید.

والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌