بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
اوّلاً به همهى برادران و خواهران عزیز از شهرهاى مختلف و از دستگاههاى مختلف که اجتماع فرمودید، خوشامد عرض میکنم؛ مخصوصاً به مردم صبور و مقاوم شهر آبادان و مردم شجاع و دلاور لرستان و مردم مؤمن و مبارز لاهیجان و بقیّهى عزیزانى که از راههاى دور تشریف آوردهاند. چند مطلب کوتاه راجع به وظایف دستگاههاى مختلفی که در اینجا عناصرشان اجتماع کردهاند، تذکّراً عرض میکنم و بعد یک مطلب کوتاهى را که مطلب اصلى است به عرض میرسانم.
اوّلاً برادران و خواهران نهضت سوادآموزى بدانند که در حال جهادند؛ رفتن در شهرهاى دورافتاده و روستاها و درِ خانهها و مساجد، و بدون چشمداشتِ احسنتى و تشکّرى، علم را و سواد را که ارزندهترین هدیهها است، به مردم دادن، یک جهاد است. و بىسوادى براى همهى جوامع انسانى، بالاخص براى یک جامعهى مسلمان انقلابى، مخصوصاً در این دوران و در این عصر پُرزحمت که قدرتهاى بزرگ از بىسوادى مردم و ناآگاهى مردم ــ که آن هم نتیجهی بىسوادى است ــ دارند استفاده میکنند، یک لکّهى ننگ است. به بىسوادها نمیخواهم اهانت بکنم، امّا بىسوادى لکّهى ننگى است و خود بىسوادها و باسوادها در کنار آنها، تلاش کنند این لکّهى ننگ را بشویند. این حرکتى که امسال تابستان شروع شد(۲) و شما عزیزان نهضت سوادآموزى با پیشگامى دولت و رئیسجمهور محترممان این کار را انجام دادید و پیشرفتهایى کردید، خیلى باارزش بود امّا نگذارید نیمهکاره بماند؛ وسط راه نمانید، تا آخر بروید.
آن وقتى که در دنیا خبرى از علم و سواد و درس و مشق و نشانههاى تعلیم و تعلّم وجود نداشت، اسلامِ ما و قرآنِ ما با «اٍّقرَأ»(۳) شروع کرد؛ به قلم سوگند خورد، به نوشته سوگند خورد،(۴) اسیر جنگى را در مقابل یاد دادن چند کلمه نوشتن آزاد کرد؛(۵) این مال چهارده قرن پیش است. همان کارهاى اسلام و نبىّ مکرّم ما (صلّى الله علیه و آله و سلّم) موجب شد که جامعهى امّی ــ امّى یعنى بىسواد: هُوَالَّذی بَعَثَ فِی الاُمِّیّین؛(۶) [یعنی] در میان بیسوادها ــ جامعهی امّی بىسواد، دارندهى بزرگترین دانشگاهها و بزرگترین دانشمندها و فارابىها و ابنسیناها و محمّدبنزکریاها و ابوریحانها و دیگران و دیگران شد؛ در روزى که اروپاى آن روز از علم و دانش هیچ خبرى نداشتند. یعنى مبارزهى با بىسوادى در صدر اسلام و تحریص و تحریض(۷) به علم و دانش، جامعهى اسلامى را حدود هفت قرن، هشت قرن جلوتر برد [حتی] از همهى دنیاى متمدّن آن روز. بعد البتّه ماها رجعت کردیم، مسلمانها تنبلى کردند، کار ما به اینجا رسید. حالا [باید] دوباره شروع کنیم؛ حالا که دوباره انقلاب شد، دوباره اسلام سر کار آمد، دیگر بىسوادى معنى ندارد. این راجع به شما برادران و خواهران نهضت [سوادآموزى].
یک جمله راجع به پلیس عرض بکنم. مردم باید قدر پلیس را بدانند. پلیس جمهورى اسلامى، یعنى یک دستگاه امین مردم؛ پلیس این[طور] است. همان محتسِب اسلامىاى که در قضایاى گوناگون دیدهاید و شنیدهاید که چه کارهاى برجستهاى میکردند، امروز تقریباً منطبق میشود بر همین پلیس. پلیس آن کسى است که مردم در حوائج و حوادث روزمرّهشان به او پناهنده میشوند و از او کمک میخواهند؛ قدر این را باید دانست؛ خود پلیس هم باید قدر این اسم را و این جایگاه را بداند. بله، من قبول دارم که در دوران رضاخان و محمّدرضا، پلیس را مثل بقیّهى نهادهاى این ملّت ضایع کردند. وقتى رئیس پلیس آنجور آدمها باشند که مجرى تمام نظرات شوم رضاخانى و حکومت کودتاى خبیث در دوران اوّل و در دورهى دوّم باشند، خب معلوم است که پلیس میدانى براى فضیلتها نخواهد یافت. آن روز آنجور بود، گذشت و تمام شد. [امروز] همچنان که بحمدالله پلیس متحوّل شده و پلیس امروز و شهربانى امروز همه چیزش ــ نه فقط ظواهرش ــ با گذشته خیلى تفاوت کرده، لکن یکایک افسران و درجهداران و پاسبانها و عناصر پلیس از بالا تا پایین هم باید سعی کنند و به کمک آقایان محترم عقیدتى و سیاسى این مجاهدت را بکنند که پلیس را برسانند به سطح پلیس اسلامى کامل؛ یعنى همان مأمن مردم. تا کسى به کسى دستى دراز کرد و زبانى باز کرد و چشمغرّهاى کرد، بگوید میروم به پلیس میگویم؛ اینجورى باشد؛ یعنى مردم احساس کنند که آن مرکزى که پلیس در آنجا نشسته مأمن [است]؛ پلیس باید این[جور] باشد. آنجا هم که رفتند، آسودهخاطر برگردند و احساس کنند که کارشان راه افتاد؛ این معناى پلیس است.
یک جمله عرض بکنم به برادرانى که از شوراى نگهبان یا وزارت کشور مسئول برگزارى انتخابات خبرگان(۸) هستند. البتّه همهى انتخاباتها مهم است، این انتخابات اهم است که بنده راجع به این انتخابات مطالبى را عرض کردم و اگر لازم شد و تا روز انتخابات مناسبتى بود و احتیاجى بود، باز هم خواهم گفت. الان به شما برادران مسئول، اعمّ از نُظّار و هیئت اجرائى عرض میکنم که شما مواظب باشید کارتان سرِ سوزنى از معیار قانونى تخطّى نکند. نظرات و سلایق شخصى را کنار بگذارید؛ اینکه کسى براى خاطر یک تشخیصى که از دین و انقلاب و اسلام و رهبرى و ملّت و دولت دارد، یک نفر را تقویت کند، یک نفر را رد کند، یک نفر را تضعیف کند، یکى را یک خرده جلو بکشد، یکى را یک خرده عقب بزند، خلاف ضابطه است. آن چیزى که شما غیر از قانون ــ همین قانونى که تصویب شده و دادهاند دست شما که بر طبق آن عمل کنید ــ معیار دانستید، بدانید معیار نیست، ضابطه نیست؛ ضابطه همین است که دست شما است. دقیق، بدون رعایت حب و بغض، بدون رعایت خط و خطوط، بدون رعایت جهات سیاسى، بر طبق همین عمل کنید.
بنده بارها عرض کردهام که دین و اسلام و انقلاب همان چیزى است که امروز در قالب قوانین مجلس شوراى اسلامى از شوراى نگهبان و تأیید بزرگان و فقهاى محترم شوراى نگهبان یا بعضى از مراکز مثل مجمع تشخیص مصلحت و غیره گذشته و تصویب شده باشد؛ انقلاب یعنى قوانینى که از این جاها خارج شده. انقلاب اگر در خلال مادّه و قانون و آئیننامه و مقرّرات، مجسّم نباشد و متجسّد نباشد، یک چیز خیالى و یک چیز بىضابطهاى خواهد شد؛ هر کسى هر جور دلش خواست، آن را تفسیر خواهد کرد؛ اینجور نیست. دین و شرع و اسلام همان چیزى است که مبادى اسلامى، آن را قانون کردند و دادند به شما ــ البتّه این حرف مال عامّهى مردم است؛ یک جاهایى البتّه یک قانونى است که براى یک قاضىاى مثلاً مطرح میشود و قانونى خلاف شرع [است] که از سابق مانده، دستکارى هم نشده؛ این قاضى هم عالِم است، فقیه است، میبیند خلاف شرع است، باید بر خلاف آن قانون عمل بکند. آنها مال موارد استثنائى است ــ آن چیزى که در اختیار عموم مردم و حتّى خواص در مسائل عمومى و مشترک و جامع، ملاک عمل است، همان چیزى است که تصویب شده؛ بر طبق این عمل کنید. بگذارید دشمنان و بدخواهان نتوانند کمترین حرفى دربارهى انتخاباتى به این اهمّیّت و به این عظمت بگویند؛ دقیق [باشید]؛ حدیث است که «رَحِمَ اللهُ اِمرَأً عَمِلَ عَمَلاً فَاَحکَمَه»؛(۹) خدا رحمت کند آن انسانى را که کارى را که انجام میدهد، محکم و سنجیده و کامل و درست انجام بدهد. درستى کار براى یک خیّاط، براى یک کفّاش، براى یک آهنگر، براى یک صنعتگر جورى است، براى یک عملکنندهى به قانون، به ضابطهى ادارى جور دیگرى است؛ به هر حال هر دو محکمکارى است. این هم مربوط به شما برادران عزیز.
و امّا آن مطلب اصلى؛ امروز یا این روزها، روزهاى شکسته شدن حصر آبادان است.(۱۰) حادثهى عجیبى بود؛ آن روزى که دشمن از کارون عبور کرد و مقدّمات حصر آبادان را فراهم میکرد، روزهاى عجیبى بود. بنده آن وقت غالباً در اهواز بودم؛ فضاى غمآلودى بود؛ مشکلات فراوان، فرماندهى غلط و ناقص، نیروهاى مؤمن و مخلص بىپناه، تجهیزات در حدّاقلّ لازم، نه مهمّات، نه سلاح. دشمن هم از این وضع استفاده کرد و از آن طرف که هر چه فشار آوردند، نتوانستند آبادان را تصرّف کنند، دیدند قابل تصرّف هم نیست، مجبور شدند دُور بزنند از این طرف بیایند و از کارون عبور کنند و با یک فاصلهی زیادى آبادان را محاصره کنند. قضایایى در این دوران چندماهه که آبادان محصور بود ــ اوّل از دو جهت، بعد از سه جهت، بعد تقریباً از چهار جهت؛ هیچ راه زمینى وجود نداشت به سمت آبادان، باید میرفتند از داخل آب، با یک فاصلهاى خودشان را میرساندند ــ اتّفاق افتاد. آن قدر جوان مؤمن، رزمندهى مخلص، آدم فداکار، جان خود را به خطر انداخت یا نثار کرد براى اینکه یک وجب دشمن را عقب بنشاند یا از جلو آمدن مانع بشود، که واقعاً ضبط و حصر آنها کار آسانى نیست. من نمیدانم آیا این چیزها در نوشتهها، دفترها، لااقل در سینهها ضبط هست که یک روزى در اختیار تاریخ قرار بگیرد یا نه؟ و اى کاش باشد و قرار بگیرد.
تا اینکه امام فرمودند «حصر آبادان باید شکسته بشود»(۱۱) و تلاش شد براى شکستن حصر آبادان، و حصر آبادان در خلال یک فداکارى بزرگ شکست و حرف امام تحقّق پیدا کرد. و کسانى در دنیا ــ از دور ــ فکر میکردند که قضیّهى جنگ با از دست رفتن آبادان حل خواهد شد و قضیّهى جمهورى اسلامى هم حل خواهد شد؛ [یعنی] جمهورى اسلامىاى که نتواند آبادان و شهر صنعتى و چشم و چراغ آن منطقهى از کشور را نگه بدارد، این دیگر چه جور حکومتى است و چه جور دولتى است؟ معلوم بود که اگر آبادان میرفت، روحیهها هم با آبادان میرفت؛ دیگر اهواز هم قابل دفاع نبود.
آن روز دشمن در ده دوازده کیلومترى اهواز بود. خمپارهى شصت دشمن در اهواز زمین میخورد؛ یعنى دشمن جلو مىآمد، تا حدّى که اهواز در بُرد خمپارهى شصت او قرار میگرفت و میزد؛ این قدر نزدیک مىآمد؛ هیچ چىز باقى نمیماند. امام آن نقطهى اصلى را پیدا کردند، گفتند باید حصر آبادان شکسته بشود، و شکسته شد. این روزها سالگرد آن روزهاى افتخارآمیز است.
[حصر] چطور شکسته شد؟ حرف من این است. ملّت ایران، رزمندگان، آزادگان، خانوادههاى عزیز شهیدان، جانبازان عزیزمان که جگرگوشههاى ما هستند و خود آن کسانى که در آن حادثه شرکت داشتند، به خودشان برگردند و مراجعه کنند و سؤال کنند از خودشان، چه شد که حصر آبادان شکست؟ ما نتوانسته بودیم جلوى دشمن را بگیریم که روى رودخانه پل نزند و بیاید. پل زدن روى رودخانه خیلى کار مشکلى است براى یک نیروى نظامى؛ جلوگیرى از آن بمراتب آسانتر بود از شکستن آن محاصرهى سنگین. چطور شد که ما توانستیم این کار بزرگ را انجام بدهیم؟ این عامل، عامل اصلى است. این عامل همان عاملى است که تمام مشکلات جمهورى اسلامى را همین عامل رفع خواهد کرد. این عامل همان عاملى است که تا امروز هم در تمام جبهههاى مبارزات گوناگون نظام مظلوم ما، به داد مردم رسیده. این عامل چیست؟
این عامل یک چیزى است مرکّب از دو سه عنصر: یکى توکّل به خدا، دل به دریا زدن به امید خدا؛ دوّم فداکارى، جان را و خود را و راحتى خود و منافع خود را به حساب نیاوردن. من الان میبینم بین رزمندگان برجستهى نام و نشاندارمان ــ که بحمدالله زندگى بابرکتشان باقى ماند ــ کسانى را که آن روز رفتند مقابلهى با دشمن با چه شرایطى! فراموش نمیکنم من آن ساعات و آن لحظات را که اینها مىآمدند براى یک چیز مختصر، یک سلاح کوچک، با التماس این سلاح را از یک جایى میگرفتند؛ به هر کسى که فکر میکردند ممکن است به آنها کمک کند متوسّل میشدند، این سلاح را به دست مىآوردند و میرفتند به میدان جنگ. روزها، هفتهها، ماهها، در این شکافها، در این سوراخها، در این سنگرها، در آن هواى گرم، در آن سرما تحمّل میکردند براى اینکه بتوانند به دشمن یک ضربه بزنند. البتّه معلوم بود اوّلچیزى که در خطر بود، جان خودشان بود. آنجا جایى نبود که انسان بتواند فکر جانش را بکند؛ برایشان مهم نبود.
آن روز آن جنگ خونین در حول و حوش جزیرهى آبادان واقع شد و روى بهمنشیر، جوانان رزمندهى ما از ارتشى و سپاهى و بسیجى، همینطور مثل ستارههاى فروزانى که ساقط بشوند، مىافتادند و شهید میشدند امّا برنمیگشتند؛ رفتند تا دشمن را نابود کردند، سرش را به سنگ کوبیدند و جزیرهى آبادان را فتح کردند؛ رفتند محاصره را شکستند و دشمن را عقب راندند. آن روز چیزى که براى این جوانها، براى این رزمندگان، براى این بسیجىها، براى این افسرها و درجهدارها و سپاهىها مطرح نبود، جانشان بود.
اینجورى میشود به هدفهاى بزرگ رسید؛ اینجورى میشود شرّ استکبار را کم کرد؛ اینجورى یک ملّت زندگى راحت و شرافتمندانه را براى خود فراهم میکند. زندگى شرافتمندانه، ممکن است زندگى راحت و خوبى نباشد امّا با زندگى راحت ملّتهاى اسیر قابل مقایسه نیست. راحتى در زندان، در سلّول، در یک فضا، در را روى شما ببندند، ظهر هم غذایت را بیاورند، شب هم شامت را بیاورند، روز هم بیگارى بدهند مثل خیلى از زندانها، این با آنکه شما در خانهى خودتان، یک خرده زحمت بیشتر هم داشته باشید، یکى است؟ بعضى از کشورها مثل یک زندان است براى استکبار جهانى، براى گردنکلفتها و قلدرهاى جهانى.
این آزادىاى که امروز ملّت ایران دارند، که هیچ سیاستى در دنیا از سیاستهاى بیگانه و دشمن بر شما حاکم نیست، خودتان تصمیم میگیرید، از [میان] خودتان تصمیم میگیرند ــ این مجلس شوراى اسلامى شما است که حقیقتاً ترکیب اینجورى براى یک مجلس و اینجور نمایندگان براى هر کشورى و هر ملّتى مایهى افتخار است؛ این مسئولین دولتى، این رئیسجمهور، این سایر مسئولینى که هستند، همه مال مردم، همه از مردم، همه دردکشیده و دردشناس، همه آزاد و مستقل و سرافراز، و هیچ فکرى جز فکر ملّت برایشان مطرح نیست ــ مگر این، چیز آسانى است که به دست آمده؟ زندگى راحت، زندگى مرفّه، رفع مشکلات، رسیدن به خودکفائى، مشتعل شدن صنعت و کشاورزى و کار و ابتکار و خلّاقیّت در سرتاسر کشور، زنده کردن زمینهاى مرده، زنده کردن استعدادهاى مرده، زنده کردن منابع و معادن مرده و خرج کردن آنها در راه توسعه و زندگى خوب براى مردم، همهى اینها در گرو همان ایستادگى، همان فداکارى است. این هم عنصر دوّم.
و عنصر دیگرى که وجود داشت عبارت بود از وحدت کلمهى مردم. آن روز در جبههى آبادان هیچ کس از هیچ کس نمیپرسید شما طرفدار چه کسى هستید، مخالف چه کسى هستید، کدام خطّید، کدام ربطید؛ الحمدلله آن روز و در آن دوران خط و ربط هم نبود. این معارضههاى بىخودىِ سیاسى که گاهى از گوشه و کنار مشاهده میشود و غالباً ناشى از بیکارى است، آن روز نبود. آن کسانى که موجب انشعاب مردم بودند، بیرون رفته بودند، و دیگر بین مردم نبودند؛ ملّت بود و رزمندگان و رهبر عظیمالشّأن و امام بزرگوارمان در رأس و پیشرو؛ و نیروهاى نظامى با کمال علاقه کار را تمام کردند. حالا هم مسئله همین است؛ در تمام مشکلات همان عامل توکّل به خدا، وحدت کلمه، فداکارى، منافع کشور را و ملّت را و انقلاب را بر منافع خود و شخص و گروه و باند و رفیقبازى مقدّم دانستن، عامل گشوده شدن همهى گرهها است. این راه را امام به ما یاد داد؛ این راه را رزمندگان در عمل به توصیهى امام عظیمالشّأن رفتند و موفّق شدند؛ ما هم باید حالا همان راه را برویم. بدانید که اگر ملّت ایران توکّلشان به خدا، احترامشان براى ارزشهاى اسلامى، تبعیّتشان از مسئولین امر و وحدت کلمهى خودشان را حفظ کنند، هیچ قدرتى از قدرتهاى مادّى را بنده نمیشناسم که بتواند با ملّت ایران با این خصوصیّات دربیفتد و پیروز بشود؛ و ملّت ایران بر تمام آنها پیروز خواهد شد.
امیدواریم که خداى متعال به همهى شما توفیق عنایت کند، راه را به ما نشان بدهد، در پیمودن آن راه ما را کمک کند و ارواح طیّبهى شهداى عزیز را از ما خشنود کند و روح مقدّس امام عزیزمان را از ما خشنود کند و ما را مشمول رضاى ولىّاللهالاعظم، امام زمان (عجّل الله فرجه الشّریف) قرار بدهد.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
(۱ در ابتدای این دیدار ــ که مسئولان دفاتر نهضت سوادآموزى، رئیس و جمعى از مسئولان ادارات شهربانى، جمعى از ناظران و اعضاى هیئت نظارت شوراى نگهبان و هیئت اجرائى انتخابات مجلس خبرگان و مسئولان وزارت کشور، به همراه گروهى از مردم استان لرستان و شهرهاى آبادان، لاهیجان و شوشتر حضور داشتند ــ حجّتالاسلاموالمسلمین محسن قرائتی (نمایندهی ولیّفقیه در نهضت سوادآموزی) مطالبی بیان کرد.
(۲ اشاره به طرح بسیج ملّى مبارزه با بیسوادى. این طرح از سوى حجّتالاسلام والمسلمین اکبر هاشمىرفسنجانى (رئیسجمهور) در خطبههاى نماز جمعهى تهران مطرح شد.
(۳ سورهی علق، بخشی از آیهی ۱؛ «بخوان ...»
(۴ اشاره به آیهی اوّل سورهی قلم است که میفرماید: «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُون»
(۵در جنگ بدر وقتى گروهى از کفّار به دست مسلمانان اسیر شدند، پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله) دستور دادند تا هر یک از اسیران با پرداختن مبلغى آزاد شوند؛ فقط عدّهاى از اسیران که خواندن و نوشتن بلد بودند، از پرداختن آن مبلغ معاف شدند؛ به شرط آنکه هر یک از آنان به ده نفر از مسلمانان، خواندن و نوشتن بیاموزند.
(۶ سورهى جمعه، بخشى از آیهى ۲؛ «او است آن کس که در میان بیسوادان برانگیخت ...»
(۷ ترغیب، تشویق
(۸ اشاره به برگزاری انتخابات دوّمین دورهی مجلس خبرگان رهبری در شانزدهم مهر ماه
(۹ مقدّمهی مسائل علیّبنجعفر و مستدرکاتها، ص ۹۳ (با کمی تفاوت)
(۱۰ به دنبال صدور فرمان امام خمینى (قدّس سرّه الشّریف) در چهاردهم آبان ۱۳۵۹ مبنى بر اینکه «حصر آبادان باید شکسته شود»، در پانزدهم شهریور ۱۳۶۰ طرح عملیّات ثامنالائمّه تکمیل شد و بدون اینکه زمان اجراى آن مشخّص باشد، ابلاغ گردید. مهمترین فعّالیّت در منطقهى نبرد، باز کردن معابر در میدانهاى مین دشمن بود. بعد از ایجاد معابر از سوى لشکر ۷۷ خراسان، زمان حمله ساعت یک بامداد روز پنجم مهر ۱۳۶۰ تعیین شد و با رمز مقدّس «نصر من الله و فتح قریب» آغاز گردید. عملیّات ثامنالائمّه بعد از ۴۲ ساعت تلاش مداوم لشکر ۷۷ و رزمندگان سپاه و نیروهاى مردمى، با موفّقیّت کامل به پایان رسید و بعد از حدود یک سال جزیرهى آبادان از محاصره خارج شد و تهدید دشمن در شرق کارون و جزیرهى آبادان بکلّى از میان رفت. در این عملیات ۱۵۰ کیلومتر مربع از خاک ایران، از جمله دو جادّهى مهمّ اهواز ـ آبادان و ماهشهر ـ آبادان آزاد شد و ۱۸۰۰ نفر از نیروهای دشمن اسیر و حدود ۲۰۰۰ نفر کشته و زخمی شدند.
(۱۱ صحیفهی امام، ج ۱۳، ص ۳۳۳؛ (سخنرانی در جمع خطیبان مذهبی در آستانهی ماه محرّم (۱۳۵۹/۸/۱۴)
اوّلاً برادران و خواهران نهضت سوادآموزى بدانند که در حال جهادند؛ رفتن در شهرهاى دورافتاده و روستاها و درِ خانهها و مساجد، و بدون چشمداشتِ احسنتى و تشکّرى، علم را و سواد را که ارزندهترین هدیهها است، به مردم دادن، یک جهاد است. و بىسوادى براى همهى جوامع انسانى، بالاخص براى یک جامعهى مسلمان انقلابى، مخصوصاً در این دوران و در این عصر پُرزحمت که قدرتهاى بزرگ از بىسوادى مردم و ناآگاهى مردم ــ که آن هم نتیجهی بىسوادى است ــ دارند استفاده میکنند، یک لکّهى ننگ است. به بىسوادها نمیخواهم اهانت بکنم، امّا بىسوادى لکّهى ننگى است و خود بىسوادها و باسوادها در کنار آنها، تلاش کنند این لکّهى ننگ را بشویند. این حرکتى که امسال تابستان شروع شد(۲) و شما عزیزان نهضت سوادآموزى با پیشگامى دولت و رئیسجمهور محترممان این کار را انجام دادید و پیشرفتهایى کردید، خیلى باارزش بود امّا نگذارید نیمهکاره بماند؛ وسط راه نمانید، تا آخر بروید.
آن وقتى که در دنیا خبرى از علم و سواد و درس و مشق و نشانههاى تعلیم و تعلّم وجود نداشت، اسلامِ ما و قرآنِ ما با «اٍّقرَأ»(۳) شروع کرد؛ به قلم سوگند خورد، به نوشته سوگند خورد،(۴) اسیر جنگى را در مقابل یاد دادن چند کلمه نوشتن آزاد کرد؛(۵) این مال چهارده قرن پیش است. همان کارهاى اسلام و نبىّ مکرّم ما (صلّى الله علیه و آله و سلّم) موجب شد که جامعهى امّی ــ امّى یعنى بىسواد: هُوَالَّذی بَعَثَ فِی الاُمِّیّین؛(۶) [یعنی] در میان بیسوادها ــ جامعهی امّی بىسواد، دارندهى بزرگترین دانشگاهها و بزرگترین دانشمندها و فارابىها و ابنسیناها و محمّدبنزکریاها و ابوریحانها و دیگران و دیگران شد؛ در روزى که اروپاى آن روز از علم و دانش هیچ خبرى نداشتند. یعنى مبارزهى با بىسوادى در صدر اسلام و تحریص و تحریض(۷) به علم و دانش، جامعهى اسلامى را حدود هفت قرن، هشت قرن جلوتر برد [حتی] از همهى دنیاى متمدّن آن روز. بعد البتّه ماها رجعت کردیم، مسلمانها تنبلى کردند، کار ما به اینجا رسید. حالا [باید] دوباره شروع کنیم؛ حالا که دوباره انقلاب شد، دوباره اسلام سر کار آمد، دیگر بىسوادى معنى ندارد. این راجع به شما برادران و خواهران نهضت [سوادآموزى].
یک جمله راجع به پلیس عرض بکنم. مردم باید قدر پلیس را بدانند. پلیس جمهورى اسلامى، یعنى یک دستگاه امین مردم؛ پلیس این[طور] است. همان محتسِب اسلامىاى که در قضایاى گوناگون دیدهاید و شنیدهاید که چه کارهاى برجستهاى میکردند، امروز تقریباً منطبق میشود بر همین پلیس. پلیس آن کسى است که مردم در حوائج و حوادث روزمرّهشان به او پناهنده میشوند و از او کمک میخواهند؛ قدر این را باید دانست؛ خود پلیس هم باید قدر این اسم را و این جایگاه را بداند. بله، من قبول دارم که در دوران رضاخان و محمّدرضا، پلیس را مثل بقیّهى نهادهاى این ملّت ضایع کردند. وقتى رئیس پلیس آنجور آدمها باشند که مجرى تمام نظرات شوم رضاخانى و حکومت کودتاى خبیث در دوران اوّل و در دورهى دوّم باشند، خب معلوم است که پلیس میدانى براى فضیلتها نخواهد یافت. آن روز آنجور بود، گذشت و تمام شد. [امروز] همچنان که بحمدالله پلیس متحوّل شده و پلیس امروز و شهربانى امروز همه چیزش ــ نه فقط ظواهرش ــ با گذشته خیلى تفاوت کرده، لکن یکایک افسران و درجهداران و پاسبانها و عناصر پلیس از بالا تا پایین هم باید سعی کنند و به کمک آقایان محترم عقیدتى و سیاسى این مجاهدت را بکنند که پلیس را برسانند به سطح پلیس اسلامى کامل؛ یعنى همان مأمن مردم. تا کسى به کسى دستى دراز کرد و زبانى باز کرد و چشمغرّهاى کرد، بگوید میروم به پلیس میگویم؛ اینجورى باشد؛ یعنى مردم احساس کنند که آن مرکزى که پلیس در آنجا نشسته مأمن [است]؛ پلیس باید این[جور] باشد. آنجا هم که رفتند، آسودهخاطر برگردند و احساس کنند که کارشان راه افتاد؛ این معناى پلیس است.
یک جمله عرض بکنم به برادرانى که از شوراى نگهبان یا وزارت کشور مسئول برگزارى انتخابات خبرگان(۸) هستند. البتّه همهى انتخاباتها مهم است، این انتخابات اهم است که بنده راجع به این انتخابات مطالبى را عرض کردم و اگر لازم شد و تا روز انتخابات مناسبتى بود و احتیاجى بود، باز هم خواهم گفت. الان به شما برادران مسئول، اعمّ از نُظّار و هیئت اجرائى عرض میکنم که شما مواظب باشید کارتان سرِ سوزنى از معیار قانونى تخطّى نکند. نظرات و سلایق شخصى را کنار بگذارید؛ اینکه کسى براى خاطر یک تشخیصى که از دین و انقلاب و اسلام و رهبرى و ملّت و دولت دارد، یک نفر را تقویت کند، یک نفر را رد کند، یک نفر را تضعیف کند، یکى را یک خرده جلو بکشد، یکى را یک خرده عقب بزند، خلاف ضابطه است. آن چیزى که شما غیر از قانون ــ همین قانونى که تصویب شده و دادهاند دست شما که بر طبق آن عمل کنید ــ معیار دانستید، بدانید معیار نیست، ضابطه نیست؛ ضابطه همین است که دست شما است. دقیق، بدون رعایت حب و بغض، بدون رعایت خط و خطوط، بدون رعایت جهات سیاسى، بر طبق همین عمل کنید.
بنده بارها عرض کردهام که دین و اسلام و انقلاب همان چیزى است که امروز در قالب قوانین مجلس شوراى اسلامى از شوراى نگهبان و تأیید بزرگان و فقهاى محترم شوراى نگهبان یا بعضى از مراکز مثل مجمع تشخیص مصلحت و غیره گذشته و تصویب شده باشد؛ انقلاب یعنى قوانینى که از این جاها خارج شده. انقلاب اگر در خلال مادّه و قانون و آئیننامه و مقرّرات، مجسّم نباشد و متجسّد نباشد، یک چیز خیالى و یک چیز بىضابطهاى خواهد شد؛ هر کسى هر جور دلش خواست، آن را تفسیر خواهد کرد؛ اینجور نیست. دین و شرع و اسلام همان چیزى است که مبادى اسلامى، آن را قانون کردند و دادند به شما ــ البتّه این حرف مال عامّهى مردم است؛ یک جاهایى البتّه یک قانونى است که براى یک قاضىاى مثلاً مطرح میشود و قانونى خلاف شرع [است] که از سابق مانده، دستکارى هم نشده؛ این قاضى هم عالِم است، فقیه است، میبیند خلاف شرع است، باید بر خلاف آن قانون عمل بکند. آنها مال موارد استثنائى است ــ آن چیزى که در اختیار عموم مردم و حتّى خواص در مسائل عمومى و مشترک و جامع، ملاک عمل است، همان چیزى است که تصویب شده؛ بر طبق این عمل کنید. بگذارید دشمنان و بدخواهان نتوانند کمترین حرفى دربارهى انتخاباتى به این اهمّیّت و به این عظمت بگویند؛ دقیق [باشید]؛ حدیث است که «رَحِمَ اللهُ اِمرَأً عَمِلَ عَمَلاً فَاَحکَمَه»؛(۹) خدا رحمت کند آن انسانى را که کارى را که انجام میدهد، محکم و سنجیده و کامل و درست انجام بدهد. درستى کار براى یک خیّاط، براى یک کفّاش، براى یک آهنگر، براى یک صنعتگر جورى است، براى یک عملکنندهى به قانون، به ضابطهى ادارى جور دیگرى است؛ به هر حال هر دو محکمکارى است. این هم مربوط به شما برادران عزیز.
و امّا آن مطلب اصلى؛ امروز یا این روزها، روزهاى شکسته شدن حصر آبادان است.(۱۰) حادثهى عجیبى بود؛ آن روزى که دشمن از کارون عبور کرد و مقدّمات حصر آبادان را فراهم میکرد، روزهاى عجیبى بود. بنده آن وقت غالباً در اهواز بودم؛ فضاى غمآلودى بود؛ مشکلات فراوان، فرماندهى غلط و ناقص، نیروهاى مؤمن و مخلص بىپناه، تجهیزات در حدّاقلّ لازم، نه مهمّات، نه سلاح. دشمن هم از این وضع استفاده کرد و از آن طرف که هر چه فشار آوردند، نتوانستند آبادان را تصرّف کنند، دیدند قابل تصرّف هم نیست، مجبور شدند دُور بزنند از این طرف بیایند و از کارون عبور کنند و با یک فاصلهی زیادى آبادان را محاصره کنند. قضایایى در این دوران چندماهه که آبادان محصور بود ــ اوّل از دو جهت، بعد از سه جهت، بعد تقریباً از چهار جهت؛ هیچ راه زمینى وجود نداشت به سمت آبادان، باید میرفتند از داخل آب، با یک فاصلهاى خودشان را میرساندند ــ اتّفاق افتاد. آن قدر جوان مؤمن، رزمندهى مخلص، آدم فداکار، جان خود را به خطر انداخت یا نثار کرد براى اینکه یک وجب دشمن را عقب بنشاند یا از جلو آمدن مانع بشود، که واقعاً ضبط و حصر آنها کار آسانى نیست. من نمیدانم آیا این چیزها در نوشتهها، دفترها، لااقل در سینهها ضبط هست که یک روزى در اختیار تاریخ قرار بگیرد یا نه؟ و اى کاش باشد و قرار بگیرد.
تا اینکه امام فرمودند «حصر آبادان باید شکسته بشود»(۱۱) و تلاش شد براى شکستن حصر آبادان، و حصر آبادان در خلال یک فداکارى بزرگ شکست و حرف امام تحقّق پیدا کرد. و کسانى در دنیا ــ از دور ــ فکر میکردند که قضیّهى جنگ با از دست رفتن آبادان حل خواهد شد و قضیّهى جمهورى اسلامى هم حل خواهد شد؛ [یعنی] جمهورى اسلامىاى که نتواند آبادان و شهر صنعتى و چشم و چراغ آن منطقهى از کشور را نگه بدارد، این دیگر چه جور حکومتى است و چه جور دولتى است؟ معلوم بود که اگر آبادان میرفت، روحیهها هم با آبادان میرفت؛ دیگر اهواز هم قابل دفاع نبود.
آن روز دشمن در ده دوازده کیلومترى اهواز بود. خمپارهى شصت دشمن در اهواز زمین میخورد؛ یعنى دشمن جلو مىآمد، تا حدّى که اهواز در بُرد خمپارهى شصت او قرار میگرفت و میزد؛ این قدر نزدیک مىآمد؛ هیچ چىز باقى نمیماند. امام آن نقطهى اصلى را پیدا کردند، گفتند باید حصر آبادان شکسته بشود، و شکسته شد. این روزها سالگرد آن روزهاى افتخارآمیز است.
[حصر] چطور شکسته شد؟ حرف من این است. ملّت ایران، رزمندگان، آزادگان، خانوادههاى عزیز شهیدان، جانبازان عزیزمان که جگرگوشههاى ما هستند و خود آن کسانى که در آن حادثه شرکت داشتند، به خودشان برگردند و مراجعه کنند و سؤال کنند از خودشان، چه شد که حصر آبادان شکست؟ ما نتوانسته بودیم جلوى دشمن را بگیریم که روى رودخانه پل نزند و بیاید. پل زدن روى رودخانه خیلى کار مشکلى است براى یک نیروى نظامى؛ جلوگیرى از آن بمراتب آسانتر بود از شکستن آن محاصرهى سنگین. چطور شد که ما توانستیم این کار بزرگ را انجام بدهیم؟ این عامل، عامل اصلى است. این عامل همان عاملى است که تمام مشکلات جمهورى اسلامى را همین عامل رفع خواهد کرد. این عامل همان عاملى است که تا امروز هم در تمام جبهههاى مبارزات گوناگون نظام مظلوم ما، به داد مردم رسیده. این عامل چیست؟
این عامل یک چیزى است مرکّب از دو سه عنصر: یکى توکّل به خدا، دل به دریا زدن به امید خدا؛ دوّم فداکارى، جان را و خود را و راحتى خود و منافع خود را به حساب نیاوردن. من الان میبینم بین رزمندگان برجستهى نام و نشاندارمان ــ که بحمدالله زندگى بابرکتشان باقى ماند ــ کسانى را که آن روز رفتند مقابلهى با دشمن با چه شرایطى! فراموش نمیکنم من آن ساعات و آن لحظات را که اینها مىآمدند براى یک چیز مختصر، یک سلاح کوچک، با التماس این سلاح را از یک جایى میگرفتند؛ به هر کسى که فکر میکردند ممکن است به آنها کمک کند متوسّل میشدند، این سلاح را به دست مىآوردند و میرفتند به میدان جنگ. روزها، هفتهها، ماهها، در این شکافها، در این سوراخها، در این سنگرها، در آن هواى گرم، در آن سرما تحمّل میکردند براى اینکه بتوانند به دشمن یک ضربه بزنند. البتّه معلوم بود اوّلچیزى که در خطر بود، جان خودشان بود. آنجا جایى نبود که انسان بتواند فکر جانش را بکند؛ برایشان مهم نبود.
آن روز آن جنگ خونین در حول و حوش جزیرهى آبادان واقع شد و روى بهمنشیر، جوانان رزمندهى ما از ارتشى و سپاهى و بسیجى، همینطور مثل ستارههاى فروزانى که ساقط بشوند، مىافتادند و شهید میشدند امّا برنمیگشتند؛ رفتند تا دشمن را نابود کردند، سرش را به سنگ کوبیدند و جزیرهى آبادان را فتح کردند؛ رفتند محاصره را شکستند و دشمن را عقب راندند. آن روز چیزى که براى این جوانها، براى این رزمندگان، براى این بسیجىها، براى این افسرها و درجهدارها و سپاهىها مطرح نبود، جانشان بود.
اینجورى میشود به هدفهاى بزرگ رسید؛ اینجورى میشود شرّ استکبار را کم کرد؛ اینجورى یک ملّت زندگى راحت و شرافتمندانه را براى خود فراهم میکند. زندگى شرافتمندانه، ممکن است زندگى راحت و خوبى نباشد امّا با زندگى راحت ملّتهاى اسیر قابل مقایسه نیست. راحتى در زندان، در سلّول، در یک فضا، در را روى شما ببندند، ظهر هم غذایت را بیاورند، شب هم شامت را بیاورند، روز هم بیگارى بدهند مثل خیلى از زندانها، این با آنکه شما در خانهى خودتان، یک خرده زحمت بیشتر هم داشته باشید، یکى است؟ بعضى از کشورها مثل یک زندان است براى استکبار جهانى، براى گردنکلفتها و قلدرهاى جهانى.
این آزادىاى که امروز ملّت ایران دارند، که هیچ سیاستى در دنیا از سیاستهاى بیگانه و دشمن بر شما حاکم نیست، خودتان تصمیم میگیرید، از [میان] خودتان تصمیم میگیرند ــ این مجلس شوراى اسلامى شما است که حقیقتاً ترکیب اینجورى براى یک مجلس و اینجور نمایندگان براى هر کشورى و هر ملّتى مایهى افتخار است؛ این مسئولین دولتى، این رئیسجمهور، این سایر مسئولینى که هستند، همه مال مردم، همه از مردم، همه دردکشیده و دردشناس، همه آزاد و مستقل و سرافراز، و هیچ فکرى جز فکر ملّت برایشان مطرح نیست ــ مگر این، چیز آسانى است که به دست آمده؟ زندگى راحت، زندگى مرفّه، رفع مشکلات، رسیدن به خودکفائى، مشتعل شدن صنعت و کشاورزى و کار و ابتکار و خلّاقیّت در سرتاسر کشور، زنده کردن زمینهاى مرده، زنده کردن استعدادهاى مرده، زنده کردن منابع و معادن مرده و خرج کردن آنها در راه توسعه و زندگى خوب براى مردم، همهى اینها در گرو همان ایستادگى، همان فداکارى است. این هم عنصر دوّم.
و عنصر دیگرى که وجود داشت عبارت بود از وحدت کلمهى مردم. آن روز در جبههى آبادان هیچ کس از هیچ کس نمیپرسید شما طرفدار چه کسى هستید، مخالف چه کسى هستید، کدام خطّید، کدام ربطید؛ الحمدلله آن روز و در آن دوران خط و ربط هم نبود. این معارضههاى بىخودىِ سیاسى که گاهى از گوشه و کنار مشاهده میشود و غالباً ناشى از بیکارى است، آن روز نبود. آن کسانى که موجب انشعاب مردم بودند، بیرون رفته بودند، و دیگر بین مردم نبودند؛ ملّت بود و رزمندگان و رهبر عظیمالشّأن و امام بزرگوارمان در رأس و پیشرو؛ و نیروهاى نظامى با کمال علاقه کار را تمام کردند. حالا هم مسئله همین است؛ در تمام مشکلات همان عامل توکّل به خدا، وحدت کلمه، فداکارى، منافع کشور را و ملّت را و انقلاب را بر منافع خود و شخص و گروه و باند و رفیقبازى مقدّم دانستن، عامل گشوده شدن همهى گرهها است. این راه را امام به ما یاد داد؛ این راه را رزمندگان در عمل به توصیهى امام عظیمالشّأن رفتند و موفّق شدند؛ ما هم باید حالا همان راه را برویم. بدانید که اگر ملّت ایران توکّلشان به خدا، احترامشان براى ارزشهاى اسلامى، تبعیّتشان از مسئولین امر و وحدت کلمهى خودشان را حفظ کنند، هیچ قدرتى از قدرتهاى مادّى را بنده نمیشناسم که بتواند با ملّت ایران با این خصوصیّات دربیفتد و پیروز بشود؛ و ملّت ایران بر تمام آنها پیروز خواهد شد.
امیدواریم که خداى متعال به همهى شما توفیق عنایت کند، راه را به ما نشان بدهد، در پیمودن آن راه ما را کمک کند و ارواح طیّبهى شهداى عزیز را از ما خشنود کند و روح مقدّس امام عزیزمان را از ما خشنود کند و ما را مشمول رضاى ولىّاللهالاعظم، امام زمان (عجّل الله فرجه الشّریف) قرار بدهد.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
(۱ در ابتدای این دیدار ــ که مسئولان دفاتر نهضت سوادآموزى، رئیس و جمعى از مسئولان ادارات شهربانى، جمعى از ناظران و اعضاى هیئت نظارت شوراى نگهبان و هیئت اجرائى انتخابات مجلس خبرگان و مسئولان وزارت کشور، به همراه گروهى از مردم استان لرستان و شهرهاى آبادان، لاهیجان و شوشتر حضور داشتند ــ حجّتالاسلاموالمسلمین محسن قرائتی (نمایندهی ولیّفقیه در نهضت سوادآموزی) مطالبی بیان کرد.
(۲ اشاره به طرح بسیج ملّى مبارزه با بیسوادى. این طرح از سوى حجّتالاسلام والمسلمین اکبر هاشمىرفسنجانى (رئیسجمهور) در خطبههاى نماز جمعهى تهران مطرح شد.
(۳ سورهی علق، بخشی از آیهی ۱؛ «بخوان ...»
(۴ اشاره به آیهی اوّل سورهی قلم است که میفرماید: «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُون»
(۵در جنگ بدر وقتى گروهى از کفّار به دست مسلمانان اسیر شدند، پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله) دستور دادند تا هر یک از اسیران با پرداختن مبلغى آزاد شوند؛ فقط عدّهاى از اسیران که خواندن و نوشتن بلد بودند، از پرداختن آن مبلغ معاف شدند؛ به شرط آنکه هر یک از آنان به ده نفر از مسلمانان، خواندن و نوشتن بیاموزند.
(۶ سورهى جمعه، بخشى از آیهى ۲؛ «او است آن کس که در میان بیسوادان برانگیخت ...»
(۷ ترغیب، تشویق
(۸ اشاره به برگزاری انتخابات دوّمین دورهی مجلس خبرگان رهبری در شانزدهم مهر ماه
(۹ مقدّمهی مسائل علیّبنجعفر و مستدرکاتها، ص ۹۳ (با کمی تفاوت)
(۱۰ به دنبال صدور فرمان امام خمینى (قدّس سرّه الشّریف) در چهاردهم آبان ۱۳۵۹ مبنى بر اینکه «حصر آبادان باید شکسته شود»، در پانزدهم شهریور ۱۳۶۰ طرح عملیّات ثامنالائمّه تکمیل شد و بدون اینکه زمان اجراى آن مشخّص باشد، ابلاغ گردید. مهمترین فعّالیّت در منطقهى نبرد، باز کردن معابر در میدانهاى مین دشمن بود. بعد از ایجاد معابر از سوى لشکر ۷۷ خراسان، زمان حمله ساعت یک بامداد روز پنجم مهر ۱۳۶۰ تعیین شد و با رمز مقدّس «نصر من الله و فتح قریب» آغاز گردید. عملیّات ثامنالائمّه بعد از ۴۲ ساعت تلاش مداوم لشکر ۷۷ و رزمندگان سپاه و نیروهاى مردمى، با موفّقیّت کامل به پایان رسید و بعد از حدود یک سال جزیرهى آبادان از محاصره خارج شد و تهدید دشمن در شرق کارون و جزیرهى آبادان بکلّى از میان رفت. در این عملیات ۱۵۰ کیلومتر مربع از خاک ایران، از جمله دو جادّهى مهمّ اهواز ـ آبادان و ماهشهر ـ آبادان آزاد شد و ۱۸۰۰ نفر از نیروهای دشمن اسیر و حدود ۲۰۰۰ نفر کشته و زخمی شدند.
(۱۱ صحیفهی امام، ج ۱۳، ص ۳۳۳؛ (سخنرانی در جمع خطیبان مذهبی در آستانهی ماه محرّم (۱۳۵۹/۸/۱۴)