بیانات در جمع مدرسین، فضلا و طلاب حوزه علمیه مشهد

بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)

خداى بزرگ را سپاسگزارم که مجدّداً این توفیق را یافتم که در جمع شما عزیزان، علماى عظام و مدرّسین بزرگوار و فضلا و طلّاب پُرشور و انقلابىِ این حوزهى عریق(۲) و خوشسابقه باشم و توفیق دیدار شما را داشته باشم. اوّلاً سال نو و ثانیاً به صورت اهم، اقتراب(۳) ایّام مبارک ماه رمضان را تبریک عرض میکنم و امیدوارم برکات الهى بر این حوزه که دورانهاى بسیار عبرتانگیزى را در طول دهها سال اخیر گذرانده است، شامل بشود و رکنى باشد از ارکان گسترش اسلام و حیات نوین اسلام در عالم.

اوّلاً وضع روحانیّت در دوران حاضر را در چند جمله بازنگرى کنیم؛ حرف جدیدى نیست، امّا مهم است. هیچ وقت جامعهى علمى شیعه، در طول تاریخ، به‌ قدر امروز از لحاظ کمّیّت بزرگ نبوده؛ هیچ وقت از لحاظ قدرت، به ‌قدر امروز کارآمد و صاحب قدرت سیاسى و اجتماعى نبوده؛ هیچ وقت به‌ قدر امروز تمکّن مالى و سایر امکانات مرغوب جامعه مثل رسانهها و منبرها و مطبوعات و مانند اینها را نداشته؛ هیچ وقت به ‌قدر امروز در دنیا معروف نبوده؛ هیچ وقت به قدر امروز مورد احترام و تجلیل آحاد انسانها، اعمّ از مسلمان و غیر مسلمان و در میان مسلمین، شیعه و غیر شیعه نبوده؛ هیچ وقت به قدر امروز دشمن نداشته، چه کمّیّت دشمنها، چه کیفیّت و قدرت و مکانتِ(۴) سیاسى اجتماعى نظامىِ قدرتها؛ و بالاخره هیچ وقت به ‌قدر امروز مسئولیّت بر دوش خود نداشته. بله، اگر ما امروز از همیشه قدرتمان بیشتر است، معروفیّتمان بیشتر است، رسانه و وسیلهى گفتگوى با مخاطبین و مستمعین، بیشتر در اختیارمان است، در دنیا معروفتریم، دوستان بیشترى داریم، پول و قدرت مالى بیشترى داریم، جمعیّت و آحاد روحانیّون ــ از بزرگ و کوچک ــ بیشتر است و بقیّهى امورى که امروز بیشتر داریم، به همین نسبت، مسئولیّتمان هم بیشتر است. در بینش اسلامى هیچ وقت امکانات از مسئولیّت جدا نیست.

خب، اینهایى که عرض شد، واقعیّاتى است. تاریخ گذشته هم که میگوییم «هیچ وقت»، یعنى از زمانى که چیزى به عنوان طبقهى دینى ـ علمى در میان شیعه به وجود آمده است که معمولاً تشکیل حوزهها را به زمان شیخالطّائفه، شیخ طوسى (رضوان الله تعالى علیه) میرسانند؛ شاید قبل از آن هم بشود این تاریخچه را پیش برد. پس ما امروز این خصوصیّات را داریم.

این مسئولیّت چیست؟ در این باره هم مختصرى عرض میکنم. اوّلاً مسئولیّتِ شخص خود ما اوّل، تأدیب نفْس است؛ یعنى «مَن نَصَبَ نَفسَهُ لِلنّاسِ اِماماً فَلیَبدَأ بِتَعلیمِ نَفسِهِ قَبلَ تَعلیمِ غَیرِه»؛(۵) که بدون این، برداشتن بار مسئولیّت ممکن نخواهد شد؛ یک جا خراب خواهد شد و بار بر زمین خواهد ماند و مدّعى، خود را و غیر خود را بدنام خواهد کرد. اگر بخواهیم که بار، سالم به مقصد برسد، باید همه خودمان را اصلاح کنیم؛ بنده خودم را بیش از همه و پیش از همه، مستحقّ اصلاح میدانم. در همهى شئون روحانیّت و وظایفى که علماى دین و روحانیّون و ملبّسین به این لباس دارند، این اصلاح نفْس لازم است. و ما این مسئولیّت را باید حس کنیم؛ قدم اوّل این است که ما احساس بکنیم که مسئولیّت اصلاح نفْس را داریم. اصلاح از لحاظ اخلاقى و روحى و تدارک کردن اخلاص و قصد قربت و اجتناب از گناه ــ همان که امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) فرمود: وَ لٰکِن اَعینونى بِوَرَعٍ وَ اجتِهادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَداد؛(۶) اجتهاد یعنى تلاش؛ تلاش دائم براى درست حرکت کردن و منحرف نشدن؛ و ورع و عفّت و سُداد یا سَداد؛ این احساس را باید بکنیم ــ و اصلاح فکر و اصلاح بینش و اصلاح سلیقهى معوج(۷) ــ اگر خداى ناکرده در ما هست ــ و اصلاح مذاق و مشرب دینى و فقهى و کلامى و سیاسى و غیره.

امام فقید عظیمالشّأن (رضوان الله تعالى علیه) که حقّاً از همه جهت اسوه بودند ــ یعنى این کلمهى «همه جهت» را من با توجّه عرض میکنم ــ واقعاً از هر بُعدى انسان نگاه میکند، میبیند جا دارد که انسانها و طلّاب علم و رُوّاد(۸) طریق هدایت مردم، به ایشان اقتدا کنند. ایشان در قم، روى زمین مىنشستند و درس میگفتند و بعد از چندى به اصرار طلبهها که جمعیّت زیاد بود و طلّاب میخواستند چهرهى ایشان را زیارت کنند و صدایشان را درست بشنوند، براى درس روى منبر نشستند ــ گمان میکنم ایشان بعد از رحلت مرحوم آیتالله‌العظمى بروجردى (رضوان الله علیه) این را قبول کردند؛ این‌جور که در ذهنم هست، تا آن بزرگوار حیات داشتند، ایشان بر منبر ننشستند ــ روز اوّلى که ایشان بر منبر نشستند، بنده در آن روز در درس ایشان بودم؛ ایشان آن روز را تماماً به نصیحت گذراندند؛ اوّلین مطلبى که ایشان بعد از بسمالله فرمودند [این بود که] مرحوم آقاى نائینى (رحمة الله علیه) روز اوّلى که براى درس نشست روى منبر، گریه کرد و گفت این همان منبرى است که شیخ انصارى روى آن نشسته، حالا من باید بنشینم روى این منبر. از همین جا شروع کردند ایشان به نصحیت کردن طلّاب که بفهمید چه کارى دارید میکنید و چقدر این مسئولیّت سنگین است؛ که جزئیّات فرمایشات آن روز، الان در ذهنم نیست. این احساس مسئولیّت این قدر مهم است که در حدّ یک مدرّس بزرگ، یک فقیه عالىمقامِ مهیّاى مرجعیّت ــ از آنجا بگیرید ــ تا معمّمین و روحانیّونى که در طبقات پایینتر هستند، تا برسد به یک مرثیهخوان و یک روضهخوان معمولى هم در آن کارى که بر عهده گرفته، باید احساس مسئولیّت بکند. اگرچه رتبهى وجودى شغل در مورد یک چنین کسى بمراتب ضعیفتر است از رتبهى وجودى شغل در مورد یک مدرّس عالىمقام، لکن این هم باید احساس مسئولیّت بکند.

یک وقتى در جمع آقایان گفتهام،(۹) شاید هم خودتان دیده باشید؛ مرحوم آمیرزا حسین نورى (رضوان الله تعالى علیه)، محدّث عالىمقام کتابى دارند به نام لؤلؤ و مرجان؛ دنبالهى این اسمِ لؤلؤ و مرجان این است: در شرایط پلّهى اوّل و دوّم منبر روضهخوانان؛ یک کتاب ایشان نوشته که نگویند ما که ادّعاى علم نداریم، ادّعاى اجتهاد نداریم، ادّعاى ارشاد مردم نداریم، و فقط روضهخوانیم؛ نخیر، پلّهى اوّل و دوّم منبر [هم شرایطى دارد]. سابق این منبرهاى چندپلّه که بود، همه نمیرفتند آن بالاى منبر بنشینند، وعّاظ درجهى اوّل چرا، لکن متوسّطین و پایینها، همین پلّهى اوّل مىنشستند؛ این حرمت را نگه میداشتند. کار خوبى هم بود، حالاها هم خوب است همین مراعاتها بشود، هر کسى حدّ خودش را رعایت بکند. بعضىها پلّهى اوّل یا پلّهى دوّم منبر مىنشستند، در همین زمانهاى ما هم معمول بود؛ مثلاً یک نفر فقط مسئله میگفت، از روى کتاب میخواست مسئلهاى بگوید؛ یا یک نفر روضه میخواست بخواند، نمیرفت آن بالا، پلّهى اوّل یا دوّم مىنشست. خب، همین هم شرایطى دارد. پس ببینید احساس مسئولیّت [باید باشد].

حالا ما چرا این احساس مسئولیّت را باید بکنیم؟ به خاطر همان خطورت۲ مسئولیّتى که در ما هست؛ این «هیچ وقت»هایى که اوّل صحبتم عرض کردم، روى اینها دقّت کنید ــ هیچ وقت این قدر تعداد زیاد نبوده است، هیچ وقت چه نبوده، و مانند اینها ــ هر کدام از این تحدیدها، یک لازمهاى دارد. خب، یک روزى بود که حدّاکثر شعاع وجودى یک روحانى، عبارت بود از اینکه رسالهاى بنویسد که در آن فقط احکام عملىِ فردى ــ و نه اجتماعى ــ مندرج است؛ یک تعدادى از این [هم] بین مقلّدینش منتشر کند تا یک بخش کوچکى از زندگى را هم بر طبق این رساله عمل کنند. آنها هر کارى که میکردند ــ تمام امور اقتصادىشان، زندگىشان، اخلاقشان، رفتارشان، همهاش ــ بر اساس اقتضاى روز و سیاستها و نظام اجتماعى و حکومت [بود]. در رسالههاى عملیّهى ما مسئلهى حکومت مطرح نبود، مسئلهى نظام اقتصادى اسلام مطرح نبود؛ آن خمس و زکاتى که ما مسئلهى آن را به‌ صورت ریز و «مسئلةٌ» میگوییم، به هیچ وجه به معناى ادارهى نظام اقتصادى که نبود؛ ادارهى نظام اقتصادى دست وزارت مالیهى وقت بود، [دست] وزارت دارایى بود، [دست] برنامهریزان بود؛ قرض بگیرند، قرض بدهند، برنامهریزى کنند، بودجه ببندند، پولى که درآمد مملکت است، بین بخشهاى مختلف تقسیم کنند: کشاورزى یک جور، صنعت یک جور، وابستگى یک جور، خودشان را به غرب یا به شرق نزدیک کنند؛ این بود دیگر؛ نظام اقتصادى اینها است. الان ما چند وزارتخانه داریم ــ یک دستگاه عظیم ــ وزارت دارایى است، [سازمان] برنامه و بودجه است، [وزارت] صنایع است، وزارت صنایع سنگین است، [وزارت] معادن و فلزات است، [وزارت] کشاورزى است، [وزارت] بازرگانى است که با هزاران نفر پرسنل و میلیاردها تومان پولى که خرج میکنند، دارند نظام اقتصادى را برنامهریزى میکنند و هدایت میکنند. معمولاً رؤساى دولتها در این ده یازده سال اخیر هم خودشان بشخصه دخالت میکردند؛ این میشود ادارهى امور اقتصادى کشور. اینکه یک تاجرى که همهى زندگىاش محکوم برنامهریزى دستگاه حاکم است، حالا یک‌پنجم درآمدش را هم به یک عالِم بدهد ــ اگر بدهد ــ اینکه سیستم اقتصادى اسلام نیست؛ این یک گوشهى کوچکى است. بله، هم خمس، هم زکات، هم کتاب تجارت، هم بقیّه‌ی کتب معاملات ــ مزارعه(۱۰) و مساقات(۱۱) و رهن(۱۲) و بقیّه که در کتب معاملات هست ــ میتواند فراهمکنندهى نظام اقتصادى کشور باشد، کما اینکه الان دارد میشود. ما الان بانک‌هایمان را با نظام مضاربه داریم اداره میکنیم. [امّا] مضاربه در سابق غیر از حالا بود؛ در رسالهى عملیّه، مضاربه فقط این بود که یک نفرى برود پیش یک نفر دیگر، بگوید من این پول را میدهم، شما با آن تجارت کن، پولش را هم تقسیم کنیم با هم؛ این کجا، اینکه مضاربه مبنا و پایهاى بشود براى ادارهى یک بخش عظیم از امور مالى کشور ــ یعنى بانک‌ها ــ کجا؟ اصلاً این دو با هم یکى است؟

از اعلىٰ‌مرتبهى نفوذ یک روحانى، در گذشته این بود که امور فردى محض را ــ که تازه همه هم عمل نمیکردند، دلبخواهى بود ــ بنویسند روى کاغذ و پخش کنند؛ آنهایى که دلشان میخواهد بگویند ما مقلّد آن آقا هستیم، به همهاش یا به بخشىاش عمل کنند؛ این کجا، آنچه امروز هست کجا؟ امروز روحانیّت است که بر تمام دستگاههاى اقتصادى کشور مشرف است. امروز آن شخص روحانى که سیاستهاى کشور را او باید بگذارد ــ یعنى مقام رهبرى ــ اگر بگوید که شما در بخش مثلاً صنعتى با فلان خصوصیّات، یک ریال حق ندارید سرمایهگذارى کنید، دولت در آن بخش یک ریال سرمایهگذارى نخواهد کرد. امروز سیاستگذارىِ روحانى میتواند مملکت را به سمت کشاورزى بکشاند، یا به ‌سمت صنعتى بکشاند؛ خداى ناکرده به ‌سمت وابستگى بکشاند، یا به سمت خودکفائى و استقلال بکشاند؛ به‌ سمت شکوفایى اقتصادى بکشاند، یا به ‌سمت رکود اقتصادى بکشاند. این کجا، آن کجا؟ اصلاً قابل مقایسه است؟ این قدر سعهى(۱۳) کار شما و حوزههاى علمیّه تفاوت کرده.

وقتى ما میگوییم روحانیّت، این عظمت را یا این قدرت را یا این امکان را پیدا کرده، معناى آن، این نیست که حالا تک‌تک روحانیّون داراى این اختیارند؛ نه، این اختیار در میان جامعهى روحانیّت است؛ این بسیار مسئلهى مهمّى است. امروز مثلاً از شما سؤال میکنند که آیا «حِیَل ربا»(۱۴) ی به آن شکل جایز است یا جایز نیست؟ شما با یک نیش قلم ــ که البتّه متّکى به استنباط و فتوا و بررسى جوانب فقهى مسئله است ــ میتوانید بخش عظیمى از چیزهایى که به‌ عنوان حِیَل ربا به کار میرود، تعطیل کنید یا راه بیندازید. از شما میپرسند که حکم زمینهاى بایر یا دایر یا مثلاً انواع و اقسام زمینهایى که امروز در کشور ما هست ــ آنهایى که در اختیار طاغوتىها بوده، در اختیار افرادى به عنوان کشت موقّت قرار گرفته، آنهایى که در اختیار هیئت هفت‌نفره(۱۵) است ــ چه کار باید بشود؟ داده بشود؟ به افراد تملیک بشود؟ با چه شرایطى؟ [این کار، کار] روحانیّت است؛ یعنى بینش فقهى اسلام است که امروز این مسائل را تعیین میکند؛ اینها مسئولیّت است. به همین جهت هم هست که عرض کردیم که هیچ وقت در طول تاریخ روحانیّت، روحانیّت به ‌قدر امروز دشمن نداشته است، به ‌قدر امروز دوست نداشته.

کِى در کشور ایران یا جاى دیگر، سردمداران عالم یادشان بود از علماى دین؟ بله، آن‌ وقتى ‌که علماى دین وارد میدان مبارزه میشدند ــ مثل مشروطیّت در ایران، مثل نهضت آزادىخواهى در شبهقارّهى هند که تقریباً در ۱۵۰ سال قبل شروع شد، مثل حرکت علماى نجف و مراجع نجف در مقابل نفوذ انگلیس‌ها در سال ۱۹۲۰ ــ اسمشان سرِ زبانها مىافتاد؛ یک نفر، دو نفر را نشان میکردند، با آنها مقابله میکردند؛ وَالّا چه کسى به فکر علما بود که حالا یک عدّه علما هم یک جا دارند زندگى میکنند. امروز چه؟ امروز بسیارى از همّت استکبار جهانى و بسیارى از پولش و بسیارى از ابتکارش و بسیارى از طرّاحىاش و برنامهریزىاش مصروف این میشود که ببیند چگونه میتواند همین شما را ــ طلّاب و فضلا و علما را ــ از راه راست انقلاب منحرف کند. بله، براى این دارند پول خرج میکنند؛ چون میدانند که اگر علما همچنان که تا امروز پیش‌گام این انقلاب بودهاند و در صفوف مقدّم، در جنگ، در صحنههاى انقلابى، در صحنهى سیاست حضور داشتند، باز هم حضور داشته باشند، به هیچ وجه استکبار نمیتواند با این انقلاب روبهرو بشود؛ میخواهند این مانع را ــ یعنى شما را، یعنى جامعهى علماى اسلام را ــ از سرِ راه بردارند؛ دارند براى این کار برنامهریزى میکنند.

هر کسى که به خطّ انقلاب و اسلام ناب محمّدى (صلّى الله علیه و آله و سلّم) نزدیکتر است، به ضربات و حملات و تهمتها و هوچیگرىها و سوءقصدها و بدجنسىها و موذیگرىهاى جناح استکبار هم نزدیکتر است. با هر آخوندى بد نیستند؛ با بعضى از آخوندها خیلى هم خوبند؛ همچنان که در دستگاه سلطنت هم همین‌جور بود. آن دستگاهى که ریشهى روحانیّت را میخواست بکَند، خاطر بعضى از آخوندها را میخواستند؛ به آخوندهاى دربارى پول میدادند، برایشان کار میکردند، سفارش میکردند که عمامهتان را هم یک خرده بزرگتر کنید، ریشتان را هم یک خرده بلندتر کنید ــ اینها را دیده بودیم، اینها را خبر داریم ــ خیلى خاطرشان را هم میخواستند؛ با آنها ملاقات هم میکردند. البتّه چون ذات آن دستگاه، ذات متکبّر و خبیث و رذلى بود، محبّت و نوکرى آن علما را آنچنان که باید و شاید هم قدردانى نمیکرد؛ همانهایى که نوکر آن دستگاه بودند، زبانشان به مردم و به بقیّهى روحانیّون، دراز بود و زور میگفتند امّا به خود دستگاه نه؛ خود آن رأس طغیان و نوکرهاى بالایش، تحقیرشان هم میکردند، بىمحلّى به آنها میکردند، بىاحترامى به آنها میکردند، میدیدند چقدر اینها پستند؛ این را هم ما اطّلاع داشتیم. امروز هم همینجور است؛ امروز هم با علماى خوب بدند؛ با امام بدند که آن بزرگوار یک لحظه در راه خدا درنگ نکرد؛ یک ذرّه از نیروهاى خودش را در پیمودن این راه بىاستفاده نگذاشت؛ با تمام وجود و در تمام آنات زندگى به سمت آن هدف عالى و مقدّس رفت؛ خدا هم او را کمک کرد؛ با او بد بودند؛ [امّا] با فلان آخوند ضدّانقلابِ مرتجعِ نوکرصفت، خوب هم بودند. هر کسى را که دستگاه قضائى اسلام، دیروز و امروز، به‌ خاطر جرمى و به‌ خاطر فسادى محکوم کند ــ بحمدالله ما افتخار میکنیم که دستگاه قضائى ما که عمدتاً متشکّل است از علما و روحانیّون و فضلا و مدرّسین، نسبت به خاطى در لباس روحانیّت هم که باشد، اغماض نمیکند؛ این از افتخارات ما است؛ هیچ کس نمیتواند این تهمت را به روحانیّت بزند که اینها، هملباس‌هاى خودشان را رعایت میکنند؛ نخیر، ابداً؛ دارید مىبینید دیگر؛ خطاى ملبّس به لباس روحانیّت دیده میشود، سنجیده میشود، محاکمه میشود و به حسب عِظَم یا صِغَر جرم، مجازات معیّن میشود؛ البتّه در مواردى، چون معمّم است، مجازات هم سنگینتر از غیر معمّم است؛ این را [هم] داریم؛ بعضى از محترمین و از آقایان صاحب صدق نیّت که غرض سوئى ندارند، گاهى به ما مراجعه میکنند، میگویند اگر این جرم را غیر روحانیّون داشته باشند، همین‌جور و با همین شدّت با آنها رفتار میکنند؟ ما میگوییم آنجایى که یک مجازات مشخّصى است، خب نسبت به همه یکسان است، [امّا] آنجایى که قاضى در سعه است، در مجازات میتواند خفیف بگیرد و ثقیل بگیرد و شدید بگیرد، یکى از عوامل مشدّده در مجازاتها، تلبّس به این لباس است؛ این به قول قضات از علل مخفّفه نیست، از علل مشدّده است و همینجور عمل میکنند ــ تا یک نفرى به‌ خاطر توطئه و خباثت، به ‌خاطر زمینهچینى کودتا، به ‌خاطر مخالفت با نظام اسلامى، به‌ خاطر تهمت و اهانت نسبت به رزمندگان و فداکاران و این جوانهاى پاک و مقدّس ما در این دوران که به اسلام آبرو دادند، مورد محاکمه قرار گرفت و مجازات شد، یا علیه انقلاب، علیه نظام قیام کرد و محاکمه شد و مجازات شد، یا دچار یک فساد اخلاقى و لغزش اخلاقى شد و محاکمه شد و مجازات شد، فوراً مىبینید دستگاههاى خارجى میشوند عاشق این روحانى فاسد و مجازاتشده، و مبلّغ او؛ برایش تبلیغ میکنند، مظلومش میشمارند، دستگاه را زیر سؤال میبرند؛ [میگویند] چرا این را کشتند؟ اگر مسن باشد یک جور، اگر مقام بالا باشد یک جور، اگر مقام پایین باشد یک جور؛ پس با هر روحانىاى بد نیستند؛ با روحانىِ راه خدا بدند. خب، این وضعِ امروز شما است؛ به‌ خاطر چه؟ به‌ خاطر همان اهمّیّت حضور شما، اهمّیّت مسئولیّت شما.

خب، در این زمینه بحث طولانى شد؛ البتّه بحث، طولانى هم هست؛ نمیخواهم من در این زمینه، بیش از این صحبت بکنم. پس ما این را بدانیم که امروز مسئولیّت روحانیّت بسیار سنگین است و اوّلین مسئولیّت شما عبارت است از پاسدارى از اسلام و نظام اسلامى؛ این اوّلین مسئولیّت است. آن کسانى که با این انقلاب و این نظام اسلامىِ با این عظمت که اسلام را عزّت بخشید، مسلمین را سربلند کرد، اسلام را در دنیا مطرح کرد، ملّتهاى مسلمانِ تحقیرشده و فراموششده را به یاد اسلام انداخت ــ که مىبینید چطور دارند ملّتها یکى پس از دیگرى به ‌سمت اسلام گرایش پیدا میکنند ــ بلکه در سطح جهان آزادى ملّتها را به دنبال آورد، مخالفت بکنند، البتّه مورد عفو و اغماض قرار نخواهند گرفت؛ ما برخورد میکنیم؛ هر کس میخواهد باشد؛ در هر حدّى میخواهد باشد. این براى ما از آن مناطقى که جاى اغماض باشد نیست.

البتّه یک مرحله پایینتر، آن بىتفاوتها هستند؛ کسانى هستند که واقعاً نسبت به انقلاب بىتفاوتند؛ این هم به نظر ما پسندیده نیست. بعضى امروز همان‌جور صحبت میکنند، همان‌جور مینویسند، همان‌جور منبر میروند، همان‌جور تبلیغ میکنند که قبل از انقلاب میکردند. انگار نه انگار در این مملکت، انقلابى به وجود آمده، اسلام زنده شده، اسلام مطرح شده، قرآن احیا شده، شریعت اسلامى مبناى نظام ادارهى کشور قرار گرفته؛ انگار این چیزها اتّفاق نیفتاده. نسبت به نظام بی‌تفاوت [هستند]؛ چرا، نسبت به بعضى از اشکالات و نارسایىها خیلى تیز و دقیقند. کسانى را ما می‌شناسیم که در تمام دوران تسلّط طاغوت، یک کلمه حرف به عنوان نهى از منکر در مقابل آن همه مفاسد به زبانشان جارى نشد، حالا در نظام اسلامى که جُلّ(۱۶) امور و عمدهى امور، در جهت صلاح، در جهت رشد، در جهت تقوا، در جهت حاکمیّت دین است، حسّاس شدهاند! یک گوشهاى تا یک اشکالى به وجود بیاید، فوراً زبان به اعتراض بلند میکنند. البتّه ما از اعتراض نمیترسیم، اعتراض بکنند؛ امّا ارزش این افراد پایین است؛ اینهایى که نسبت به نظام اسلامى آن حسّاسیّت دفاع را ندارند، پایینند.

شما ببینید ما در دوران حاکمیّت امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) صحابه و بزرگان اسلام دو جور داریم: بعضىها کسانى بودند که تا دیدند امیرالمؤمنین آمد سرِ کار، حق را شناختند و آمدند با تمام وجود در خدمت قرار گرفتند؛ بعضى البتّه به آن شدّت نبود، امّا باز هم بودند. یک عدّهاى حالا اینجا شک کردند؛ از رحلت پیغمبر ۲۳ سال گذشته، در طول این ۲۳ سال در هیچ ‌چیز شک نکردند، حالا که امیرالمؤمنین آمد سرِ کار، اینها شک کردند! بعضىها گفتند: اِنّا قَد شَکَکنا فى هذَا القِتال.(۱۷) امیرالمؤمنین با اینها برخورد قاطع کرد. در مسجد مدینه بعد از بیعت با امیرالمؤمنین چند نفر که متخلّفین از بیعت بودند، امیرالمؤمنین گفت اینها را یکى‌یکى آوردند؛ [فرمود:] شما چرا بیعت نکردى؟ گفت، آقا من منتظرم بقیّه بیعت کنند، بعد من بیعت میکنم؛ خیلى خب برو؛ دیگرى، دیگرى. در بین این بزرگوارانى که بیعت نکرده بودند، عبدالله‌بن‌عمر بود. ایشان را آوردند مسجد؛ امیرالمؤمنین پرسید: شما چرا بیعت نکردى؟ یک خرده به هم دستى مالید و تأمّلى [کرد] و گفت: خب، حالا بله! مالک اشتر که آنجا ایستاده بود، گفت: یا امیرالمؤمنین! شما اجازه بدهید من سر این یکى را ــ که پسر خلیفهى اسبق هم هست ــ از تن جدا کنم تا دیگران حساب کار خودشان را بکنند؛ بفهمند نخیر، مسئله، مسئلهى قاطعیّت است. امیرالمؤمنین خندیدند و فرمودند: نه، این از جوانىهایش هم خوشاخلاق نبود، حالا هم که پیر شده، اخلاقش خراب است؛ ولش کنید برود. این جمله را مالک اشتر آن روز به امیرالمؤمنین عرض کرد ــ که منظورم این بود ــ و گفت: یا امیرالمؤمنین! اینها نمیدانند که تو هم شمشیر و تازیانه دارى؛ خیال میکنند که تو شمشیر و تازیانه ندارى، بگذار من این را مجازات کنم تا بفهمند تو هم شمشیر و تازیانه دارى. این اشتباه است که کسى خیال کند نظام اسلامى شمشیر و تازیانه ندارد و برخورد نمیکند؛ چرا، بىملاحظهتر [هم] برخورد میکند، چون براى خدا است. کارى که براى خدا است، در آن ملاحظه نیست. خب، آن کسانى که مقابله میکنند این‌جور؛ آن کسانى که مقابله نمیکنند امّا در خدمت هم نیستند، اینها هم انصافاً باید تجدید نظر کنند؛ باید قدر بدانند این نظام اسلامى را. کِى در طول این قرون متمادیه، اسلام مثل امروز مبناى حاکمیّت قرار گرفته و این قدر در دنیا عزّت پیدا کرده؟ باید مغتنم بشمرند.

و من به شما برادران عزیز و آقایان محترم عرض میکنم که ماه رمضان در پیش است. این ماه رمضان و ماه‌رمضانها و ایّام معدّ(۱۸) براى تبلیغ را خیلى باید قدر بدانید؛ در این ایّام مردم آمادهاند. البتّه رسانهها، رادیو، تلویزیون، روزنامهها در خدمت تبلیغ اسلام هستند و تبلیغ میکنند؛ امّا سنّت منبر ما، یعنى نشستن جلوى مستمع و چهره‌به‌چهره با او حرف زدن، یک چیز استثنائى است؛ این را از دست ندهید؛ این خیلى چیز باعظمت و باارزش و مهمّى است.

و در این اظهاراتى که در منبرها میشود، رعایت چند چیز را بکنید: یکى نیاز مردم است؛ چه چیزى را امروز مردم بیشتر احتیاج دارند، آن را پیدا کنید. امروز مردم به اخلاق احتیاج دارند، به عمق تفکّر انقلابى احتیاج دارند؛ این انقلابى که به وجود آمد، بر پایهى چه مبانىاى استوار است؟ این را مردم احتیاج دارند، باید روى این فکر کنید. بهترین مرجع هم کلمات و فرمایشات امام (رضوان الله تعالى علیه) است و بعضى از نوشتهها و گفتههاى قیّمى(۱۹) که در طول این یازده سال بحمدالله بزرگانى ما داشتیم که آنها بیان کردند و البتّه براى اهل تحقیق، مراجعهى به قرآن و حدیث در باب حاکمیّت اسلام و جامعیّت اسلام و اینکه اسلام دین زندگى است.

ثانیاً اعتدال را رعایت کنید. اعتدال، یعنى در هیچ جهت دچار افراط نشوید. بعضى در منبرها دچار افراط میشوند؛ حالا در طرف جهات اخلاقى یا در طرف جهات سیاسى، فرق نمیکند؛ افراط علىاىّحال مذموم است، مستحسن نیست. البتّه مردم به اخلاقیّات خیلى احتیاج دارند؛ ما احتیاج به یک انقلاب اخلاقى داریم براى اینکه در خودمان، در ملّتمان، در آحاد مردممان صفات رذیله را ریشهکن کنیم و اخلاق مسلِم حقیقى را با همان خصوصیّات که در روایات و در آیات کریمهى قرآن هست، در مردم رشد بدهیم. اخلاق خیلى لازم است؛ امّا اینجور نباشد که ما وقتى اخلاق میگوییم یا حدیث میخوانیم براى مردم، بکل از مسائل روز، مسائل انقلاب، مسائل زندگى، تاریخچهى این یازده سالِ پُر از حادثه و مسائل جهان بکلّى برکنار باشیم. همان‌طور که عرض کردم، بعضى منبر که میروند و انسان پاى منبرشان وقتى مىنشیند، گویى در این کشور انقلابى رخ نداده، رهبرى مثل امام راحل (رضوان الله علیه) گویى ظهور نکرده، این جنگ گویى اتفاق نیفتاده؛ این‌جور حرف میزنند؛ بکلّى برکنار! این افراط است از آن طرف.

در جهت سیاسى هم افراط خطا است. بعضى در منبر، در سخنرانى، همهى مطلب را ــ مِن البدو الى الختم ــ مصروف میکنند به امور سیاسى؛ یک کلمه اخلاق و نصیحت و تهذیب و احکام و مانند اینها نیست. حتّى مثلاً مىبینید آقایی رفته منبر در فلان دِه، مثلاً دربارهى انقلاب نیکاراگوئه دارد بحث میکند که چطور شد که ساندنیست‌ها در نیکاراگوئه شکست خوردند! [یا درباره‌ی] علل پیدایش کشور نامیبیا و اینکه سابقهى آن چه بوده و مانند اینها! حالا چه اهمّیّت دارد؟ خب اینها را که همه دارند میگویند؛ در رادیو، در روزنامهها، در تلویزیون. این هم از این طرف افراط است؛ از هیچ طرف افراط مناسب نیست.

در ماه رمضان منبر را تقسیم کنید: یک مقدارى احکام دینى ــ همین احکام عملى؛ فردى، جمعى ــ یک مقدار نصایح و اخلاقیّات متّخذهى از آیات کریمهى قرآن و احادیث شریفه و تکیهى بر روى اینها و استفادهى صحیح از آنها، یک مقدار هم مسائل روز، تکالیف مردم در جنب انقلاب، در جنب کشور، در جنب دشمن، شناختن دوست، شناختن دشمن. پس اعتدال و عدم افراط هم یکى از آن شرایط است.

یک چیز دیگرى که باید رعایت کنید، اقتضاى حال است. گاهى یک مطلبى صحیح است امّا گفتن آن در بعضى از تریبون‌ها مستحسن نیست؛ باور مستمع را جلب نخواهد کرد؛ این را نباید گفت. ما حرف گفتنى خیلى داریم؛ بعضى از نقلهاى ضعیف، بعضى از روایات یا حکایات ضعیف، بعضى از استنتاجهاى ضعیف [را نباید گفت]. هر جا منبر میروید، منبر باید قوى باشد؛ ولو در سطح پایین. من همیشه مثال میزنم و میگویم کتابى که براى کلاس اوّل یا دوّم دبستان مینویسند، در باب یک مسئلهى ریاضى همان مطلبى را میگوید که کتابى در باب ریاضیّات استدلالىِ درجاتِ بالاى علم ریاضى بیان میکنند؛ مطلب آن یکى است. اینجا هم میگویند اگر دو تا سیب را با دو تا سیب دیگر جمع کردیم میشود چهار تا؛ ده سال، بیست سال بعد از آن هم که این کودک رشد میکند و درس میخواند، باز هم همین است؛ عوض نمیشود؛ ولو اینجا با سطحى و با زبانى صحبت شده، در آنجا با سطح دیگرى و با زبان دیگرى؛ باید این‌جور باشد. «ساده» بگویید، امّا غلط ابدا! البتّه باید مراقبت کرد این جلسات منبرى که سابق معمول بود، خیلى خوب است که امروز هم باشد براى اینکه از لحاظ قالب و محتوا اصلاح بشود.

در باب تحصیل در حوزه و برنامههاى حوزهى مقدّسهى علمیّه ــ چه مشهد، چه قم و چه سایر حوزهها ــ هم حرفهاى زیادى هست که مجال و وقت نیست؛ همین قدر عرض کنم که براى مواجه شدن با مسائل بىشمار و پیچیدهى دنیایى که در پیش ما است، برنامهاى و ترتیبى غیر از آنچه امروز در دست و بال ما هست، لازم است. این برنامه براى این نیازها طرّاحى نشده؛ شاید هم اصلاً طرّاحى نشده و به‌ صورت خودرو به این شکل درآمده است. اگرچه علماى بزرگى با همین برنامه بحمدالله در طول زمان تربیت شدهاند، امّا برنامهریزى و تنظیم مواد و شکل برنامه در حوزههاى علمیّه و تقسیم علوم و فنون اسلامى در حوزهها، به حَسَب نیازها و شعبه‌شعبه کردن و زمان معیّن کردن و دقّت کردن در فراگیرى و بقیّهى چیزها، چیزهاى ضرورى و لازمى است که باید هر چه زودتر این کارها انجام بگیرد. در قم هم بحمدالله دارد کارهایى میشود؛ اینجا هم همین‌طور که حضرت آقاى طبسى (ادام الله بقائه و حفظه الله) ــ که ایشان حقیقتاً وجود مغتنم و نازنینى هستند ــ بیان کردند، کارهایى دارد انجام میگیرد. امیدواریم که انشاءالله این کارها سرعت پیدا کند و هر چه زودتر به مرحلهى عمل برسد.

امیدوارم که خداوند متعال به شماها توفیق بدهد و شما را و حوزهها را و همهى ما را مشمول نظر لطف حضرت بقیّةالله (ارواحنا فداه) انشاءالله قرار بدهد.

والسّلام علیکم و رحمة ‌الله و برکاته



 
در ابتداى دیدار ــ که در مشهد مقدّس برگزار شد ــ حجّتالاسلام ‌والمسلمین عبّاس واعظ‌طبسی (نماینده‌ی ولیّ‌فقیه در استان خراسان و رئیس حوزه‌‌ی علمیّه‌ی مشهد) گزارشی ارائه کرد.
ریشهدار
نزدیک شدن
موقعیّت، اعتبار
نهجالبلاغه، حکمت ۷۳؛ «هر کس خود را پیشواى مردم خواهد، باید به تعلیم خود بپردازد، پیش از آنکه به تعلیم دیگران همّت گمارد.»
نهج‌البلاغه، نامهى ۴۵؛ «ولى مرا به پرهیزکارى و مجاهدت در راه خدا و عفّت و درستکارى یارى دهید.»
کج
طلایه‌داران، جلوداران
بیانات در دیدار و عمامه‌گذاری جمعی از طلّاب به مناسبت مبعث پیامبر اکرم (صلّی‌ الله‌ علیه‌ و ‌آله) (۱۳۶۷/۱۲/۱۵)
۲. اهمّیّت
(۱۰ عقدی که یک طرف زمینی را برای مدّت معیّنی به دیگری میدهد تا در آن کشت نماید و محصول را بین خود به نسبت توافق‌شده تقسیم نماید.
(۱۱ قراردادی بین صاحب درخت و مانند آن، و شخصی که متعهّد انجام دادن امور مربوط به آن میشود در مقابل سهمی از ثمره‌ی درخت.
(۱۲ عقد یا قراردادی که بر اساس آن، بدهکار، مالی را برای وثیقه و تضمین به بستانکار میدهد.
(۱۳ گستره، ظرفیّت
(۱۴ «حِیَل ربا» اصطلاح فقهى و دینى است. حِیَل ـ جمع حیله ـ به راهکارهایى اطلاق میشده است که گاهى به‌ عنوان گریز از ربا و به قصد پرهیز از آلوده شدن به معاملات ربوى توصیه میشده است. «حیله» در زبان عربى لزوماً واجد بار منفى نبوده و به معناى «چاره»، «راهکار»، «طریق نجات» و «چارهجویى» هم به کار میرفته است. نخستین بار نیز اصطلاحى مانند «حِیَل الشّرعیّه» به همین معنا ناظر بوده است. متأسّفانه گاه برخى از راهکارها و چارهجویىها، با اصول و مبانى دینى سازگار نبوده و موجب نقض غرض میشده و ابزارى براى سوء ‌استفادهى رباخواران بوده است. به‌ عنوان مثال، اگر کسى به دیگرى وام بدهد و پس از مدتى وام‌گیرنده تمامى مبلغ را عیناً به وام‌دهنده تأدیه کند و سپس همان موقع یا در موقعیّت دیگر، وام‌گیرنده از وام‌دهنده جعبهى کبریت یا شاخهى نبات یا کالایى مشابه را به قیمتى که بهاى واقعى آن نیست، بلکه در حقیقت معادل بهرهى ربوى وام قبلى است، بخرد، چنین راهکارى را نمیتوان چارهجویى شرعى به معناى مثبتش تلقّى کرد. به دلیل رواج نسبى این قبیل معاملات در گذشته و در مقاطع زمانى خاص، اصطلاح «حِیَل ربا» و حتّى «حِیَل الشّرعیّه» در ذهن کسانى که با مفاهیم فقهى آشنایى کافى نداشتهاند، بیشتر حامل بار منفى بوده است. البتّه بسیارى از فقها نیز حِیَل ربا را به‌ صورتى که در مثال مذکور آمده است، مردود دانستهاند.
(۱۵ هیئتی که پس از انقلاب و برای حلّ مشکلات روستاها در زمینهی ساماندهی امر کشاورزی و زمین تشکیل گردید.
(۱۶ اکثر، عمده
(۱۷ وقعة صفّین، ص ۱۱۵؛ «ما در این جنگ شک داریم.»
(۱۸ آماده و مهیّا
(۱۹ باارزش، راست، صحیح