بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)
اوّلاً باید به همهی آقایان محترم و برادران عزیز خوشامد بگویم؛ و امروز خوشحالم از اینکه آقایان را زیارت میکنم، بهخاطر این دیدارى که براى من چند سال مأنوس بود و حالا فاصلهاى افتاده. همینطور باید قدردانى و تکریم خودم را نسبت به این مجموعه و این نهاد مهم یعنى شوراى عالى انقلاب فرهنگى که حضرت امام فقیدمان (رضوان الله علیه) آن را پایهگذارى کردند و بنیانگذار و حکمدهندهی این تأسیسات بودند، هم در شکل ستاد انقلاب فرهنگى و هم به شکل تکاملیافتهاش در صورت شوراى عالى انقلاب فرهنگى؛ که بحمدالله الان هست (۲) ابراز کنم.
معتقد بودهام و همچنان هستم که این شوراى عالى میتواند کاراییهاى زیادى براى پیشبرد فرهنگ کشور داشته باشد؛ و کمک بزرگى است به وزارتخانههایى که متصدّى و مباشر اجرائى کار فرهنگى هستند و همه هم بحمدالله در این مجموعه عضوند و شریکند؛ و از این ترکیب و این وضع هم بنده خیلى خوشحال و خشنودم.جناب آقاى هاشمى فرمودند که شورا افت کرده؛ من این را هیچ اعتقاد ندارم؛ من معتقدم که بحمدالله الان شورا با حضور آقایانى که تشریف دارید، بخصوص با توجّه به حضور مستمرّ خود جناب آقاى هاشمى، وضعش خیلى بهتر و تروتازهتر و فعّالتر شده. آنوقت هم عقیدهی من همین بود. جلساتى که ایشان شرکت میکردند، جلسات کارآمد و برشدارى بود و پیشرفت در آن محسوس میشد. من گاهى حالا که ایشان همهی جلسات را الحمدلله بیدردسر و بیدغدغه شرکت میکنند، به یاد آنوقتى میافتم که ما بهخاطر اشتغالات ایشان -بخصوص در امر جنگ و مانند اینها- کمتر موفّق میشدیم ایشان را در این شورا زیارت کنیم؛ و خوشحال میشوم که الحمدلله ایشان هستند؛ و ترکیب هم ترکیب خیلى خوبى است، مجموعهی بحمدالله کاملى است.
آن نکتهاى که به نظر من خیلى مهم است، این است که ما فرهنگ اسلامى را، فرهنگ کشور را -که شوراى عالى انقلاب فرهنگى هدفهایى را براى آن تعقیب میکند- منحصر نکنیم به فرهنگ آموزشى و تحصیلى و کلاسى و مَدرَسى؛ (۳) بلکه یک بخشى از این فرهنگ، فرهنگ عمومى است؛ که نفْس حضور وزارت ارشاد در این مجموعه و آشناییها و آگاهیهایى که آقایان اعضاى این جلسه -به اختلاف- در مسائل گوناگون فرهنگى دارند، خود شاهد بر این است که به این بدنه و به این قسمت هم اهتمام زیادى شده. ما این را باید باور کنیم و همهی دستاندرکاران فرهنگ در کشور باید باور کنند که ما امروز آماج تهاجمات فرهنگى دشمنانمان هستیم: هم بهصورت آمیختن فرهنگ انقلابى ما با چیزهایى که آن را از خلوص و کارایى میاندازد، هم بهصورت مانع تراشیدن بر سر تربیت انسانهاى کارآمد و متخصّص که بتوانند همهی امور کشور را اداره کنند، هم بهصورت جذب و ربودن و دزدیدن مغزها و استعدادهاى درخشان از میان ما؛ شکّى نیست که دشمن نسبت به همهی اینها برنامهریزى کرده. این را هم میدانیم که نسبت به همهی کشورهاى جهان سوّم و بهطور ویژه کشور ما -بخصوص با توجّه به انقلاب اسلامى و خطراتى که براى استکبار دارد- برنامهریزى دارند و پول خرج میکنند تا نگذارند که مغزهاى کارآمد و درخشان و استعدادهاى برجسته، اینجا رشد کنند یا بمانند؛ اصلاً دستگاههایى دارند براى اینکه استعدادهاى درخشان را در کشورهاى مختلف شناسایى کنند و آنها را بربایند؛ چه در دوران کودکى و نوجوانى و جوانى، و چه در دوران بهثمررسیدگى و کارایى. خب، پس ما از همه طرف مواجه هستیم با دشمنى و خصومت دشمنان اساسى و فرهنگیمان در عالم که نگذارند ما چه در زمینهی فرهنگ عمومى و ذهنیّتها و عمل فرهنگى مردم و چه در زمینهی کار مَدرَسى و تربیت نیروى انسانى، به مقاصد خودمان برسیم. ما باید متناسب با دشمنى دشمن و خصومت دشمن برنامهریزى بکنیم.
در مسئلهی فرهنگ عمومى همین که مشاهده میکنیم در جامعهی ما فرضاً در دستگاههاى ادارى و در پیچوخم ادارات و دستگاههاى دولتى، کارهاى مردم روان انجام نمیگیرد -امروز و فردا کردن، دردمندانه و دلسوزانه با کار مردم برخورد نکردن که گاهى در بعضى از ارگانها مشاهده میشود؛ بخصوص بعضیشان که شکایتهاى زیادى از آنها میشود- بهخاطر یک نقص و بیمارى فرهنگى است. اینکه ما مشاهده میکنیم افراد کارآمد فکرى ما در دانشگاهها و در کارگاهها و در مراکز تحقیق، به نوآوریهایى که براى یک محقّق نانوآبى و شهرتى ندارد امّا زحمت زیادى دارد کمتر تن میدهند و به کارهاى آسانتر و سهلتر تسلیم میشوند، یک بیمارى فرهنگى است.خب، تحقیقات عظیمى که در دنیاى علم شده، بهوسیلهی چه کسانى شده؟ غالباً بهوسیلهی کسانى که در دورهی تحقیق، مردمان نامآورى نبودند؛ مردمان گمنامى بودند و روى عشق به تحقیق، عشق به علم، عشق به محصول کار تحقیقى خودشان، یک کارى را با زحمت شروع کردند و رنج آن را بر خودشان هموار کردند؛ نتیجهاش یک چیز عظیمى براى یک ملّت شده. البتّه سیاستها هم بدخواهانه از آن محصول علمى آنها و تحقیق آنها سوءاستفاده کردند؛ امّا ما که نمیتوانیم سوءاستفادهی سیاستها را به حساب نفْس تحقیق و انگیزهی تحقیق بگذاریم. اگر ما اینها را کم داریم، ناشى از یک بیمارى فرهنگى در ما است که این را باید علاج کنیم. این ربطى به کار مدرسه و دانشگاه و اینها ندارد؛ این یک نگرش دیگرى، یک فعّالیّت دیگرى، یک تلاش فرهنگى سازمانیافتهی دیگرى را میطلبد و ما باید این را انجام بدهیم؛ یعنى حقیقتاً یکى از کارهاى مهمّ شوراى عالى انقلاب فرهنگى، نگرش به فرهنگ عمومى، و پیدا کردن و شناختن بیماریهاى فرهنگى امروز کشور ما، و پیدا کردن علاج این بیماریها با دید متخصّصانه و البتّه دردمندانه و انقلابى، و آنها را به دستگاههاى گوناگون توصیه کردن [است]. که این یک بخشِ مهمّ کار است؛ و خوب است که شوراى عالى انقلاب فرهنگى به این قضیّه برسد.
بخش عمده و آن بدنهی فوتیتر و فوریتر، همین بخش مربوط به فرهنگ کلاسى و آموزشى و تخصّصى و انسانسازى و درحقیقت به معناى تربیت آدمهاى کارآمد و نیروى انسانى است -تولید نیروى انسانى کارآمد براى ادارهی انقلاب- که این از دبستانها و حتّى تا حدودى ماقبل دبستانها شروع میشود، تا دانشگاهها و مراکز تحقیق و مراکز عالى؛ که خب آقایان متکفّل تأمین و اداره و بهسازى این هستید.من هم نقایصى را که وجود دارد، تا حدودى میدانم، آقایان هم بهتر از من میدانید: دبستانها و دبیرستانهاى ما مشکلاتى دارند، نقایصى دارند؛ دانشگاههاى ما از لحاظ کیفیّت ضعف [دارد]؛ اگرچه در این سالهاى اخیر یک مقدارى به کمّیّت توجّه شده -ناگزیر هم بوده؛ چارهاى هم شاید نبوده- لکن پایین بودن کیفیّت در دانشگاهها یک چیزى است که مورد قبول و آگاهى همهی دستاندرکاران است؛ مشکلات مراکز تحقیقاتى ما و افسردگى محقّقین ما -که آن نشاط لازم را براى کار تحقیقى ندارند- یکى از مشکلاتى است که الان وجود دارد؛ معلّمین و اساتید، چه در دانشگاهها، چه در مدارس دچار مشکلات فراوان هستند -آن شوق و انگیزهاى که یک نفر آدم را به سراغ تعلیم بکشاند، وابستهی به چیزهاى گوناگونى است که بعضى از آنها انصافاً لَنگ است؛ مسائل مادّى تأثیر دارد؛ احترامات معنوى تأثیر دارد؛ حرمت گذاشتن براى استاد که در اسلام چقدر به آن اهمّیّت داده شده که شاگرد باید استاد را احترام بکند [تأثیر دارد]؛ اینها چیزهایى است که وجود دارد؛ خب، همهی اینها نقایصى را به وجود آورده- علاوه بر اینکه ما کمّیّتاً هم استاد کم داریم، شاید آن تعدادى که داریم مثلاً یک خُرده بیشتر از نیمِ آن مقدارى است که احتیاج داریم؛ طبق آمارى که من دیدم، ما شاید چهل درصد استاد در دانشگاهها کم داشته باشیم؛ وضع فضاى آموزشى مدارس و دانشگاهها هم از همین قبیل است. یعنى این نقایص وجود دارد و هست.
البتّه نقایص را نمیتوان به اشخاص یا به مدیران و تدبیرکنندگان نسبت داد. بسیارى از اینها ناشى از وضعیّت ما است؛ این را همه میدانند. خب ما در این چند سال گذشته گرفتار جنگ بودیم، گرفتار کمبودها بودیم، گرفتار محاصرهی اقتصادى بودیم، [گرفتار] فشارهاى گوناگون اقتصادى دشمن و مانند اینها بودیم. طبیعى است یک مقدار از این نواقص، یعنى عمدهی این نواقص ناشى از اینها است؛ لکن آن چیزى که امروز میتوان مورد نظر قرار داد، این است که دستگاه فرهنگى کشور همّت بگمارد بر اینکه این نواقص را یکى پس از دیگرى برطرف بکند.
مسئلهی پول و بودجه، باید در کار فرهنگى یک مشکل عمده به حساب نیاید. به این معنا که ما مشکلات فرهنگى و نقایص فرهنگى را در ردیف نیازهاى بودجهاى در آخرهاى لیست قرار ندهیم، بلکه در اوّلهاى لیست -اگر نگوییم در ردیف اوّل- قرار بدهیم. و اگر درست فکر بکنیم این به صرفهی اقتصادى مملکت هم هست، یعنى کشور زیان نخواهد کرد از اینکه ما بودجهی بیشتر را، امکانات بیشتر را به کارهاى فرهنگى -بخصوص در بخش فرهنگ آموزشى- متوجّه کنیم؛ زیرا خود این براى آیندهی کشور تولید امکانات میکند.
و نیروى انسانى براى یک کشور همهچیز است. ما اگر نیروى انسانى نداشته باشیم، هیچچیز نداریم. من چند سال قبل از این مطالعهاى میکردم روى بعضى از این کشورهایى که سالها پیش از ما انقلاب کردند و توفیقهایى هم در عرصههاى اقتصادى و صنعتى و فنّى و مانند اینها به دست آوردند؛ دیدم اینها بیشترین تکیه و برنامهریزى را در اوایل انقلاب روى تربیت نیروى انسانى گذاشتند؛ بهطوریکه بعضى از این کشورها همین الان نیروى انسانى کارآمد و ماهر را صادر میکنند. یعنى نه اینکه کشور خودشان سرریز شده و بینیاز شده، نه، [بلکه] کشور آنها از جهات دیگر آمادهی قبول این همه متخصّص نیست؛ یعنى وضع اقتصادیشان جورى نیست که این همه متخصّص را بتوانند مصرف کنند؛ این است که به کشورهاى دیگر صادر میکنند. و همین نیروى انسانى است که آنها را علیرغم نداشتن درآمدهاى کلانى مثل نفت و امثاله -که بحمدالله ما از آنها برخوردار هستیم- رسانده به سطوح خوب.
پس این قسمت را از این جهت عرض کردم که اگر ما امروز بودجه -ارزیاش یا ریالیاش- را به کار فرهنگى متوجّه میکنیم، باید توجّه کنیم که این اگرچه ممکن است در کوتاهمدّت به درد کارهاى اقتصادى ما و گردش امور اقتصادى کشور نخورد، امّا در اندکى بعد از کوتاهمدّت -نه اینکه در بلندمدّتِ زیاد- عایدیاش فوراً به خود ما برمیگردد. مثلاً همین مسئلهی انتشارات و مسئلهی کاغذ که ما باید بتوانیم کتاب و نشریّهی علمى و مانند اینها در اختیار داشته باشیم؛ خب کاغذ را در اختیار دستگاههاى فرهنگى باید گذاشت تا بتوانند [این کار را] انجام بدهند. این یک مسئله است که ما در نگرش به عرصهی فرهنگى کشور به تربیت نیروى انسانى توجّه کنیم.
یک مسئلهی دیگر بخصوص در داخل دانشگاهها -البتّه مدارس هم هستند؛ امّا دانشگاهها مهمتر هستند- [این است که] به مسئلهی ذهنیّت دانشجویان و جوانها و اعتقادات آنها و روحیهی اسلامى و انقلابى آنها باید خیلى توجّه بشود. حقیقتاً جوانها موتور یک جامعهاند، راهاندازندهی حرکتهاى بزرگ در جامعه هستند؛ هم حرکتهاى مثبت، هم منفى. و به نظرم میرسد اگر ما بتوانیم این مجموعهی جوانِ بافرهنگ را که در نقطهاى به نام دانشگاه جمع شدهاند، جهت بدهیم به سمت روحیهی انقلابى و اسلامى، کشور و انقلاب بزرگترین سود را از این بابت خواهد برد.در گذشته، دانشگاه نقطهاى بود که در آن بیفرهنگى اسلامى بیش از جاهاى دیگر یا در ردیف بدترین جاها بود، و این کارى بود که رژیم گذشته و دستگاههاى فرهنگى گذشته دنبال میکردند و توجّه داشتند که این کار در دانشگاهها انجام بگیرد؛ [البتّه] مقاصد سیاسى پشت سر این قضیّه بود. امروز به نظر من باید جورى باشد که ورود در دانشگاه مثل ورود در حوزهی علمیّه باشد؛ [یعنى] همچنان که انسان در حوزهی علمیّه معرفت و دین و تعبّد میآموزد، در دانشگاه هم کسى وارد شد و به دانشگاه پا گذاشت -حتّى اگر از مبانى اسلامى و انقلابى فاصله هم دارد- این چهار پنج سالى که در دانشگاه است، او را با مبانى اسلامى و انقلابى آشنا کند و متعبّد کند. لذاست که به تربیت دینى و گرایشهاى انقلابى و روحیهی پُرشور انقلابى جوانها در دانشگاه بایستى اهمّیّت داد.
فقط با زبان هم نمیشود؛ مقدّماتى لازم دارد. عناصرى که در دانشگاهها به کار گرفته میشوند، آنهایى که مؤثّرند و آنهایى که در مراکز حسّاس واقع میشوند واقعاً باید از کسانى باشند که این انقلاب را از بن دندان قبول داشته باشند. البتّه ما نمیخواهیم بگوییم هر استادى یا هر متخصّصى که از او در دانشگاهها -چه در کار تحقیق، چه در کار تدریس- استفاده میشود بایست یک انقلابىِ طراز اوّل باشد؛ نه، این کاملاً قابل قبول است که یک آدمى است که دانش وافرى دارد و انقلاب از دانش او استفاده میکند؛ ما بیش از دانش او چیزى از او نمیخواهیم؛ منتها در همین مورد هم انگیزهی ضدّیّت با انقلاب باید در او وجود نداشته باشد؛ چون اگر داشت، این دانش در اختیار انقلاب قرار نخواهد گرفت. پس در مراکز حسّاس و سربندهاى ادارهی امور دانشگاهى -چه ادارهی به معناى رسمى آن، چه ادارهی امور فکرى و تدریس و مانند اینها- آن کسانى که مسئول میشوند و کارهاى مهم دست آنها است، واقعاً از عناصر انقلابى باشند؛ در دیگران هم انگیزهی ضدّیّت با انقلاب نباشد. و من عرض میکنم، اگر واقعاً در وجود کسى انگیزهی مخالفت با انقلاب باشد، حضورش در دانشگاه -در هر سطحى که باشد- مضر است؛ براى تحصیل هم مضر است. ما این را دیدهایم؛ من این را در بعضى از رشتههایى که میتوانستم دربارهی آنها قضاوت کنم، مشاهده کردم. استادى که توانایى تربیت شاگرد در آن رشته را دارد، بر اثر بیاعتنائى یا مخالفت با انقلاب، حتّى وقت نمیگذارد که دانشجو را در آن رشته تربیت کند؛ یعنى براى او تربیت دانشجوى انقلابى و دانشگاه انقلاب یک انگیزه نیست، بلکه نسبت به این قضیّه ضدّانگیزه دارد. این هم یک نکته است.البتّه دانشجوها عناصر آیندهساز این کشور هستند و روى دانشجو از همه جهت -چه از جهات فکرى، و چه از جهات علمى و درسى، و به تبعْ از لحاظ مادّى و رفاهى- بایستى سرمایهگذاریهایى بشود؛ که بحمدالله اطّلاع دارم که دولت مشغول است و برنامههاى خوبى را براى این قضیّه دارند که امیدواریم انشاءالله این برنامهها به نتیجه برسد.
خوشحالم که شوراى عالى انقلاب فرهنگى را فعّال و بانشاط و حاضر در صحنهی سازندگى فرهنگى کشور مشاهده میکنم. امیدوارم خداوند انشاءالله به آقایان توفیق بدهد و به جناب آقاى هاشمى و دستگاههاى دولتى ما هم کمک کند که بتوانند این اهداف بلند و سازنده و حقیقتاً مقدّسى را که امروز از طرف دستگاههاى اجرائى کشور مطرح میشود و در خدمت انقلاب و در جهت اسلام است، انشاءالله تا سرمنزل نهاییاش برسانند و انقلاب را در دنیا سرافراز و روسفید کنند.
والسّلامعلیکمورحمةاللهوبرکاته
اوّلاً باید به همهی آقایان محترم و برادران عزیز خوشامد بگویم؛ و امروز خوشحالم از اینکه آقایان را زیارت میکنم، بهخاطر این دیدارى که براى من چند سال مأنوس بود و حالا فاصلهاى افتاده. همینطور باید قدردانى و تکریم خودم را نسبت به این مجموعه و این نهاد مهم یعنى شوراى عالى انقلاب فرهنگى که حضرت امام فقیدمان (رضوان الله علیه) آن را پایهگذارى کردند و بنیانگذار و حکمدهندهی این تأسیسات بودند، هم در شکل ستاد انقلاب فرهنگى و هم به شکل تکاملیافتهاش در صورت شوراى عالى انقلاب فرهنگى؛ که بحمدالله الان هست (۲) ابراز کنم.
معتقد بودهام و همچنان هستم که این شوراى عالى میتواند کاراییهاى زیادى براى پیشبرد فرهنگ کشور داشته باشد؛ و کمک بزرگى است به وزارتخانههایى که متصدّى و مباشر اجرائى کار فرهنگى هستند و همه هم بحمدالله در این مجموعه عضوند و شریکند؛ و از این ترکیب و این وضع هم بنده خیلى خوشحال و خشنودم.جناب آقاى هاشمى فرمودند که شورا افت کرده؛ من این را هیچ اعتقاد ندارم؛ من معتقدم که بحمدالله الان شورا با حضور آقایانى که تشریف دارید، بخصوص با توجّه به حضور مستمرّ خود جناب آقاى هاشمى، وضعش خیلى بهتر و تروتازهتر و فعّالتر شده. آنوقت هم عقیدهی من همین بود. جلساتى که ایشان شرکت میکردند، جلسات کارآمد و برشدارى بود و پیشرفت در آن محسوس میشد. من گاهى حالا که ایشان همهی جلسات را الحمدلله بیدردسر و بیدغدغه شرکت میکنند، به یاد آنوقتى میافتم که ما بهخاطر اشتغالات ایشان -بخصوص در امر جنگ و مانند اینها- کمتر موفّق میشدیم ایشان را در این شورا زیارت کنیم؛ و خوشحال میشوم که الحمدلله ایشان هستند؛ و ترکیب هم ترکیب خیلى خوبى است، مجموعهی بحمدالله کاملى است.
آن نکتهاى که به نظر من خیلى مهم است، این است که ما فرهنگ اسلامى را، فرهنگ کشور را -که شوراى عالى انقلاب فرهنگى هدفهایى را براى آن تعقیب میکند- منحصر نکنیم به فرهنگ آموزشى و تحصیلى و کلاسى و مَدرَسى؛ (۳) بلکه یک بخشى از این فرهنگ، فرهنگ عمومى است؛ که نفْس حضور وزارت ارشاد در این مجموعه و آشناییها و آگاهیهایى که آقایان اعضاى این جلسه -به اختلاف- در مسائل گوناگون فرهنگى دارند، خود شاهد بر این است که به این بدنه و به این قسمت هم اهتمام زیادى شده. ما این را باید باور کنیم و همهی دستاندرکاران فرهنگ در کشور باید باور کنند که ما امروز آماج تهاجمات فرهنگى دشمنانمان هستیم: هم بهصورت آمیختن فرهنگ انقلابى ما با چیزهایى که آن را از خلوص و کارایى میاندازد، هم بهصورت مانع تراشیدن بر سر تربیت انسانهاى کارآمد و متخصّص که بتوانند همهی امور کشور را اداره کنند، هم بهصورت جذب و ربودن و دزدیدن مغزها و استعدادهاى درخشان از میان ما؛ شکّى نیست که دشمن نسبت به همهی اینها برنامهریزى کرده. این را هم میدانیم که نسبت به همهی کشورهاى جهان سوّم و بهطور ویژه کشور ما -بخصوص با توجّه به انقلاب اسلامى و خطراتى که براى استکبار دارد- برنامهریزى دارند و پول خرج میکنند تا نگذارند که مغزهاى کارآمد و درخشان و استعدادهاى برجسته، اینجا رشد کنند یا بمانند؛ اصلاً دستگاههایى دارند براى اینکه استعدادهاى درخشان را در کشورهاى مختلف شناسایى کنند و آنها را بربایند؛ چه در دوران کودکى و نوجوانى و جوانى، و چه در دوران بهثمررسیدگى و کارایى. خب، پس ما از همه طرف مواجه هستیم با دشمنى و خصومت دشمنان اساسى و فرهنگیمان در عالم که نگذارند ما چه در زمینهی فرهنگ عمومى و ذهنیّتها و عمل فرهنگى مردم و چه در زمینهی کار مَدرَسى و تربیت نیروى انسانى، به مقاصد خودمان برسیم. ما باید متناسب با دشمنى دشمن و خصومت دشمن برنامهریزى بکنیم.
در مسئلهی فرهنگ عمومى همین که مشاهده میکنیم در جامعهی ما فرضاً در دستگاههاى ادارى و در پیچوخم ادارات و دستگاههاى دولتى، کارهاى مردم روان انجام نمیگیرد -امروز و فردا کردن، دردمندانه و دلسوزانه با کار مردم برخورد نکردن که گاهى در بعضى از ارگانها مشاهده میشود؛ بخصوص بعضیشان که شکایتهاى زیادى از آنها میشود- بهخاطر یک نقص و بیمارى فرهنگى است. اینکه ما مشاهده میکنیم افراد کارآمد فکرى ما در دانشگاهها و در کارگاهها و در مراکز تحقیق، به نوآوریهایى که براى یک محقّق نانوآبى و شهرتى ندارد امّا زحمت زیادى دارد کمتر تن میدهند و به کارهاى آسانتر و سهلتر تسلیم میشوند، یک بیمارى فرهنگى است.خب، تحقیقات عظیمى که در دنیاى علم شده، بهوسیلهی چه کسانى شده؟ غالباً بهوسیلهی کسانى که در دورهی تحقیق، مردمان نامآورى نبودند؛ مردمان گمنامى بودند و روى عشق به تحقیق، عشق به علم، عشق به محصول کار تحقیقى خودشان، یک کارى را با زحمت شروع کردند و رنج آن را بر خودشان هموار کردند؛ نتیجهاش یک چیز عظیمى براى یک ملّت شده. البتّه سیاستها هم بدخواهانه از آن محصول علمى آنها و تحقیق آنها سوءاستفاده کردند؛ امّا ما که نمیتوانیم سوءاستفادهی سیاستها را به حساب نفْس تحقیق و انگیزهی تحقیق بگذاریم. اگر ما اینها را کم داریم، ناشى از یک بیمارى فرهنگى در ما است که این را باید علاج کنیم. این ربطى به کار مدرسه و دانشگاه و اینها ندارد؛ این یک نگرش دیگرى، یک فعّالیّت دیگرى، یک تلاش فرهنگى سازمانیافتهی دیگرى را میطلبد و ما باید این را انجام بدهیم؛ یعنى حقیقتاً یکى از کارهاى مهمّ شوراى عالى انقلاب فرهنگى، نگرش به فرهنگ عمومى، و پیدا کردن و شناختن بیماریهاى فرهنگى امروز کشور ما، و پیدا کردن علاج این بیماریها با دید متخصّصانه و البتّه دردمندانه و انقلابى، و آنها را به دستگاههاى گوناگون توصیه کردن [است]. که این یک بخشِ مهمّ کار است؛ و خوب است که شوراى عالى انقلاب فرهنگى به این قضیّه برسد.
بخش عمده و آن بدنهی فوتیتر و فوریتر، همین بخش مربوط به فرهنگ کلاسى و آموزشى و تخصّصى و انسانسازى و درحقیقت به معناى تربیت آدمهاى کارآمد و نیروى انسانى است -تولید نیروى انسانى کارآمد براى ادارهی انقلاب- که این از دبستانها و حتّى تا حدودى ماقبل دبستانها شروع میشود، تا دانشگاهها و مراکز تحقیق و مراکز عالى؛ که خب آقایان متکفّل تأمین و اداره و بهسازى این هستید.من هم نقایصى را که وجود دارد، تا حدودى میدانم، آقایان هم بهتر از من میدانید: دبستانها و دبیرستانهاى ما مشکلاتى دارند، نقایصى دارند؛ دانشگاههاى ما از لحاظ کیفیّت ضعف [دارد]؛ اگرچه در این سالهاى اخیر یک مقدارى به کمّیّت توجّه شده -ناگزیر هم بوده؛ چارهاى هم شاید نبوده- لکن پایین بودن کیفیّت در دانشگاهها یک چیزى است که مورد قبول و آگاهى همهی دستاندرکاران است؛ مشکلات مراکز تحقیقاتى ما و افسردگى محقّقین ما -که آن نشاط لازم را براى کار تحقیقى ندارند- یکى از مشکلاتى است که الان وجود دارد؛ معلّمین و اساتید، چه در دانشگاهها، چه در مدارس دچار مشکلات فراوان هستند -آن شوق و انگیزهاى که یک نفر آدم را به سراغ تعلیم بکشاند، وابستهی به چیزهاى گوناگونى است که بعضى از آنها انصافاً لَنگ است؛ مسائل مادّى تأثیر دارد؛ احترامات معنوى تأثیر دارد؛ حرمت گذاشتن براى استاد که در اسلام چقدر به آن اهمّیّت داده شده که شاگرد باید استاد را احترام بکند [تأثیر دارد]؛ اینها چیزهایى است که وجود دارد؛ خب، همهی اینها نقایصى را به وجود آورده- علاوه بر اینکه ما کمّیّتاً هم استاد کم داریم، شاید آن تعدادى که داریم مثلاً یک خُرده بیشتر از نیمِ آن مقدارى است که احتیاج داریم؛ طبق آمارى که من دیدم، ما شاید چهل درصد استاد در دانشگاهها کم داشته باشیم؛ وضع فضاى آموزشى مدارس و دانشگاهها هم از همین قبیل است. یعنى این نقایص وجود دارد و هست.
البتّه نقایص را نمیتوان به اشخاص یا به مدیران و تدبیرکنندگان نسبت داد. بسیارى از اینها ناشى از وضعیّت ما است؛ این را همه میدانند. خب ما در این چند سال گذشته گرفتار جنگ بودیم، گرفتار کمبودها بودیم، گرفتار محاصرهی اقتصادى بودیم، [گرفتار] فشارهاى گوناگون اقتصادى دشمن و مانند اینها بودیم. طبیعى است یک مقدار از این نواقص، یعنى عمدهی این نواقص ناشى از اینها است؛ لکن آن چیزى که امروز میتوان مورد نظر قرار داد، این است که دستگاه فرهنگى کشور همّت بگمارد بر اینکه این نواقص را یکى پس از دیگرى برطرف بکند.
مسئلهی پول و بودجه، باید در کار فرهنگى یک مشکل عمده به حساب نیاید. به این معنا که ما مشکلات فرهنگى و نقایص فرهنگى را در ردیف نیازهاى بودجهاى در آخرهاى لیست قرار ندهیم، بلکه در اوّلهاى لیست -اگر نگوییم در ردیف اوّل- قرار بدهیم. و اگر درست فکر بکنیم این به صرفهی اقتصادى مملکت هم هست، یعنى کشور زیان نخواهد کرد از اینکه ما بودجهی بیشتر را، امکانات بیشتر را به کارهاى فرهنگى -بخصوص در بخش فرهنگ آموزشى- متوجّه کنیم؛ زیرا خود این براى آیندهی کشور تولید امکانات میکند.
و نیروى انسانى براى یک کشور همهچیز است. ما اگر نیروى انسانى نداشته باشیم، هیچچیز نداریم. من چند سال قبل از این مطالعهاى میکردم روى بعضى از این کشورهایى که سالها پیش از ما انقلاب کردند و توفیقهایى هم در عرصههاى اقتصادى و صنعتى و فنّى و مانند اینها به دست آوردند؛ دیدم اینها بیشترین تکیه و برنامهریزى را در اوایل انقلاب روى تربیت نیروى انسانى گذاشتند؛ بهطوریکه بعضى از این کشورها همین الان نیروى انسانى کارآمد و ماهر را صادر میکنند. یعنى نه اینکه کشور خودشان سرریز شده و بینیاز شده، نه، [بلکه] کشور آنها از جهات دیگر آمادهی قبول این همه متخصّص نیست؛ یعنى وضع اقتصادیشان جورى نیست که این همه متخصّص را بتوانند مصرف کنند؛ این است که به کشورهاى دیگر صادر میکنند. و همین نیروى انسانى است که آنها را علیرغم نداشتن درآمدهاى کلانى مثل نفت و امثاله -که بحمدالله ما از آنها برخوردار هستیم- رسانده به سطوح خوب.
پس این قسمت را از این جهت عرض کردم که اگر ما امروز بودجه -ارزیاش یا ریالیاش- را به کار فرهنگى متوجّه میکنیم، باید توجّه کنیم که این اگرچه ممکن است در کوتاهمدّت به درد کارهاى اقتصادى ما و گردش امور اقتصادى کشور نخورد، امّا در اندکى بعد از کوتاهمدّت -نه اینکه در بلندمدّتِ زیاد- عایدیاش فوراً به خود ما برمیگردد. مثلاً همین مسئلهی انتشارات و مسئلهی کاغذ که ما باید بتوانیم کتاب و نشریّهی علمى و مانند اینها در اختیار داشته باشیم؛ خب کاغذ را در اختیار دستگاههاى فرهنگى باید گذاشت تا بتوانند [این کار را] انجام بدهند. این یک مسئله است که ما در نگرش به عرصهی فرهنگى کشور به تربیت نیروى انسانى توجّه کنیم.
یک مسئلهی دیگر بخصوص در داخل دانشگاهها -البتّه مدارس هم هستند؛ امّا دانشگاهها مهمتر هستند- [این است که] به مسئلهی ذهنیّت دانشجویان و جوانها و اعتقادات آنها و روحیهی اسلامى و انقلابى آنها باید خیلى توجّه بشود. حقیقتاً جوانها موتور یک جامعهاند، راهاندازندهی حرکتهاى بزرگ در جامعه هستند؛ هم حرکتهاى مثبت، هم منفى. و به نظرم میرسد اگر ما بتوانیم این مجموعهی جوانِ بافرهنگ را که در نقطهاى به نام دانشگاه جمع شدهاند، جهت بدهیم به سمت روحیهی انقلابى و اسلامى، کشور و انقلاب بزرگترین سود را از این بابت خواهد برد.در گذشته، دانشگاه نقطهاى بود که در آن بیفرهنگى اسلامى بیش از جاهاى دیگر یا در ردیف بدترین جاها بود، و این کارى بود که رژیم گذشته و دستگاههاى فرهنگى گذشته دنبال میکردند و توجّه داشتند که این کار در دانشگاهها انجام بگیرد؛ [البتّه] مقاصد سیاسى پشت سر این قضیّه بود. امروز به نظر من باید جورى باشد که ورود در دانشگاه مثل ورود در حوزهی علمیّه باشد؛ [یعنى] همچنان که انسان در حوزهی علمیّه معرفت و دین و تعبّد میآموزد، در دانشگاه هم کسى وارد شد و به دانشگاه پا گذاشت -حتّى اگر از مبانى اسلامى و انقلابى فاصله هم دارد- این چهار پنج سالى که در دانشگاه است، او را با مبانى اسلامى و انقلابى آشنا کند و متعبّد کند. لذاست که به تربیت دینى و گرایشهاى انقلابى و روحیهی پُرشور انقلابى جوانها در دانشگاه بایستى اهمّیّت داد.
فقط با زبان هم نمیشود؛ مقدّماتى لازم دارد. عناصرى که در دانشگاهها به کار گرفته میشوند، آنهایى که مؤثّرند و آنهایى که در مراکز حسّاس واقع میشوند واقعاً باید از کسانى باشند که این انقلاب را از بن دندان قبول داشته باشند. البتّه ما نمیخواهیم بگوییم هر استادى یا هر متخصّصى که از او در دانشگاهها -چه در کار تحقیق، چه در کار تدریس- استفاده میشود بایست یک انقلابىِ طراز اوّل باشد؛ نه، این کاملاً قابل قبول است که یک آدمى است که دانش وافرى دارد و انقلاب از دانش او استفاده میکند؛ ما بیش از دانش او چیزى از او نمیخواهیم؛ منتها در همین مورد هم انگیزهی ضدّیّت با انقلاب باید در او وجود نداشته باشد؛ چون اگر داشت، این دانش در اختیار انقلاب قرار نخواهد گرفت. پس در مراکز حسّاس و سربندهاى ادارهی امور دانشگاهى -چه ادارهی به معناى رسمى آن، چه ادارهی امور فکرى و تدریس و مانند اینها- آن کسانى که مسئول میشوند و کارهاى مهم دست آنها است، واقعاً از عناصر انقلابى باشند؛ در دیگران هم انگیزهی ضدّیّت با انقلاب نباشد. و من عرض میکنم، اگر واقعاً در وجود کسى انگیزهی مخالفت با انقلاب باشد، حضورش در دانشگاه -در هر سطحى که باشد- مضر است؛ براى تحصیل هم مضر است. ما این را دیدهایم؛ من این را در بعضى از رشتههایى که میتوانستم دربارهی آنها قضاوت کنم، مشاهده کردم. استادى که توانایى تربیت شاگرد در آن رشته را دارد، بر اثر بیاعتنائى یا مخالفت با انقلاب، حتّى وقت نمیگذارد که دانشجو را در آن رشته تربیت کند؛ یعنى براى او تربیت دانشجوى انقلابى و دانشگاه انقلاب یک انگیزه نیست، بلکه نسبت به این قضیّه ضدّانگیزه دارد. این هم یک نکته است.البتّه دانشجوها عناصر آیندهساز این کشور هستند و روى دانشجو از همه جهت -چه از جهات فکرى، و چه از جهات علمى و درسى، و به تبعْ از لحاظ مادّى و رفاهى- بایستى سرمایهگذاریهایى بشود؛ که بحمدالله اطّلاع دارم که دولت مشغول است و برنامههاى خوبى را براى این قضیّه دارند که امیدواریم انشاءالله این برنامهها به نتیجه برسد.
خوشحالم که شوراى عالى انقلاب فرهنگى را فعّال و بانشاط و حاضر در صحنهی سازندگى فرهنگى کشور مشاهده میکنم. امیدوارم خداوند انشاءالله به آقایان توفیق بدهد و به جناب آقاى هاشمى و دستگاههاى دولتى ما هم کمک کند که بتوانند این اهداف بلند و سازنده و حقیقتاً مقدّسى را که امروز از طرف دستگاههاى اجرائى کشور مطرح میشود و در خدمت انقلاب و در جهت اسلام است، انشاءالله تا سرمنزل نهاییاش برسانند و انقلاب را در دنیا سرافراز و روسفید کنند.
والسّلامعلیکمورحمةاللهوبرکاته
۱) این دیدار بهمناسبت سالگرد تشکیل شوراى عالى انقلاب فرهنگى -نوزدهم آذر ماه- برگزار شد. در ابتداى این دیدار، حجّتالاسلام والمسلمین اکبر هاشمىرفسنجانى (رئیسجمهور و رئیس شورا) گزارشى ارائه کرد.
۲) اشاره به حکم حضرت امام خمینى (قدّس سرّه الشّریف) براى تشکیل ستاد انقلاب فرهنگى در تاریخ ۱۳۵۹/۳/۲۳ و سپس افزودن اعضاى جدید و تقویت آن در تاریخ ۱۳۶۳/۹/۱۹.
۳) محلّ تدریس