خطبهی اوّل
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)
الحمد لله ربّ العالمین نحمده و نستعینه و نستغفره و نستهدیه و نتوکّل علیه و نصلّی و نسلّم علی حبیبه و نجیبه و خیرته فی خلقه حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم محمّد (صلّی الله علیه و آله) و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین المعصومین سیّما بقیّةالله فی الارضین و صلّ علی ائمّة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین. قال الله الحکیم فی کتابه: لَقَد جاّْءَکُم رَسولٌ مِن اَنفُسِکُم عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّم حَریصٌ عَلَیکُم بِالمُؤمِنینَ رَءوفٌ رَحیم. (۲)
همهی برادران و خواهران نمازگزار عزیز را دعوت میکنم و توصیه میکنم به رعایت تقوا و پرهیزکاری؛ همهی جوانان را توصیه میکنم به قدردانی از فرصت بینظیر جوانی و حفظ پاکدامنی و عفّت و تلاش و کار در این دوران بینظیر و درخشان عمر آدمی؛ همهی مردان و زنان را توصیه میکنم و دعوت میکنم به امانت و راستگویی، که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) نشانهی حقیقی مؤمن را حفظ امانتها و صدق لهجه و راستگویی معیّن فرمود؛ (۳) همهی گویندگان را و نویسندگان را توصیه میکنم به رعایت تقوا و رعایت مصالح الهی و اسلامی و حفظ حقوق مردم در هنگام گفتن و نوشتن؛ خود را و همهی شما را توصیه میکنم به تجنّب (۴) و دوری گزیدن از هواهای نفسانی و انتخاب راه خدا در دوراهیهای زندگی. و امیدوارم خداوند متعال به برکت رسول مکرّم و نبیّ اعظم -که این روزها روزهای ولادت آن بزرگوار است- به همهی ما توفیق بدهد که بتوانیم راه او را و سیرهی او را و هدفهای او را دنبال کنیم.
بحثی که امروز در خطبهی اوّل عرض خواهم کرد، یک نگاه اجمالی و کلّی به سیرهی رسول خدا است. اوّلاً لازم است ولادت باسعادت آن بزرگوار و سبط (۵) معظّم او، امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام) را به همهی شما و همهی ملّت ایران و همهی ملّتهای مسلمان تبریک عرض کنم. نکتهای که امروز در بحث در زندگی رسول اکرم مورد نظر من است، عبارت است از این مطلب که پیغمبر اسلام برای اینکه ارزشهای اسلامی و اخلاق اسلامی در جامعه کاملاً جا بیفتد و با روح مردم و عقاید مردم و زندگی مردم مخلوط و ممزوج (۶) بشود، فضای زندگی را در محیط نظام اسلامی با ارزشهای اسلامی آغشته میکرد. یک وقت کسی به مردم دستور میدهد یا توصیه میکند که مثلاً مردم حسن خلق داشته باشند، گذشت داشته باشند، صبر داشته باشند، در راه خدا استقامت کنند، ظلم نکنند، دنبال اقامهی عدل و داد باشند؛ مطلب، مطلب توصیه و دستور دادن و تعلیم دادن است. این البتّه کار لازمی است؛ پیغمبر اسلام هم تعلیم میداد: یُعَلِّمُهُم؛ به مردم یاد میداد و درس معرفت و درس زندگی به مردم میآموخت. امّا یک وقت مطلب از یاد دادن بالاتر است؛ آن معلّم کاری میکند، رفتاری در پیش میگیرد که این اخلاق اسلامی، این وظیفهی اسلامی در جامعه به شکل رنگ ثابت درمیآید؛ با عقاید غلط مردم به مقابله برمیخیزد، با احساسات جاهلی و تهماندههای رسوبکردهی اخلاق غیراسلامی مبارزه میکند، مقابل میشود، به جامعه و به مردم شوک وارد میکند و در مقاطع مناسب با روشهای مناسب، کاری میکند که فضای جامعه، محیط زندگی مردم، با این صفت، با این اخلاق، با این روش خوب، کاملاً ممزوج میشود. یک جامعه اگر بخواهد رشد کند و اخلاق صحیح اسلامی را در خود به وجود بیاورد، محتاج همین روش است. شاید در چند آیهی قرآن «یُزَکّیهِم» پس از «یُعَلِّمُهُم» یا قبل از «یُعَلِّمُهُم» [آمده است]؛ در بعضی از جاها قبل از تعلیم، تزکیه را بیان کرده؛ (۷) و در بعضی جاها بعد از تعلیم، تزکیه را بیان کرده است. (۸) شاید مراد از تزکیه در این آیات، همین مطلب است؛ یعنی مردم را پاک کردن، طاهر کردن، پیراسته کردن. مثل یک طبیبی که به مریض خود فقط نمیگوید این کار را بکن و آن کار را نکن؛ بلکه او را در محلّ مخصوصی قرار میدهد و آنچه را لازم دارد به او میدهد و میخوراند و آنچه برای او مضر است، از او باز میگیرد؛ یک چنین وضعیّت و روشی را پیغمبر اسلام در طول ۲۳ سال نبوّت -مخصوصاً در ده سالی که در مدینه زندگی میکردند که ده سالِ حاکمیّت اسلام و تشکیل حکومت اسلامی است- دنبال میکردند.
من چند مثال و نمونه را آماده کردهام که عرض بکنم. و این برای ما امروز در نظام اسلامی خیلی مهم است؛ هم برای آحاد مردم و هم بخصوص برای مسئولین و کسانی که با یک جمعی سروکار دارند و مجموعهای از مردم به دهان آنها نگاه میکنند، به حرف آنها گوش میکنند. ما باید توجّه کنیم که اگر بخواهیم آن تهماندهها و پسماندههای اخلاق دوران طاغوت را -که بسیار هم مضر است برای رشد و تعالی ما- از خودمان دور کنیم و بزداییم، چارهای نیست جز اینکه همین روشهای رسول اکرم را با شجاعت و قاطعیّت در زندگی خودمان عمل کنیم. یک مثال مربوط است به ایجاد فضای سالم و دور از تعصّبهای جاهلانه در محیط زندگی مردم. میدانید که همهی ملّتها همینجور هستند و جز افرادی که از لحاظ معرفت به سطح خیلی بالایی رسیده باشند، وضعشان همینجور است که تعصّبها و غرضها و مرضها و حِقدها (۹) و این چیزها، در موارد زیادی بر زندگی مردم حکومت میکند و مردم را از رفتار عادلانه و حق بازمیدارد، فضا را فضای ناسالم میکند. این فضا را باید سالم کرد. برای ایجاد فضای سالم و ایجاد خوشبینی میان مردم، رسول اکرم غیر از توصیههایی که داشتهاند، یک روشهایی را هم اِعمال کردهاند. بخصوص در آن دوران، این مسئله بسیار مهم بود؛ چون اعراب جاهلیِ دوران رسول اکرم، بین خودشان حِقدها و سوءِظنهای زیادی داشتند، نسبت به هم تعصّبات قبیلهای و فامیلیِ بسیاری داشتند و پیغمبر اکرم باید اینها را از دلهای مؤمنین بیرون میکشید و دلهای آنها را نسبت به یکدیگر پاک و صاف و روشن میکرد.
یک روایتی از پیغمبر اکرم نقل شده که فرمود: لایُبلِغُنی اَحَدٌ مِنکُم عَن اَصحابی شَیئًا فَاِنّی اُحِبُّ اَن اَخرُجَ اِلَیکُم وَ اَنَا سَلیمُ الصَّدر. (۱۰) میآمدند پیش پیغمبر از یکدیگر بدگویی میکردند و چیزهایی را دربارهی یکدیگر میگفتند -گاهی راست، گاهی هم خلاف واقع- پیغمبر اکرم به مردم فرمودند که هیچ کس دربارهی اصحاب من به من چیزی نگوید؛ مدام پیش من نیایید از همدیگر بدگویی کنید؛ من مایلم وقتیکه میان مردم ظاهر میشوم و به میان اصحاب خود میروم، «سلیم الصّدر» باشم، یعنی با سینهی صاف و پاک و بدون هیچگونه سابقه و بدبینی به میان مسلمانها بروم؛ از همدیگر پیش من بدگویی نکنید. این یک سخنی است از پیغمبر؛ یک دستور دربارهی مسلمانها نسبت به شخص آن حضرت. ببینید چقدر این رفتار رسول اکرم کمک میکند به اینکه مسلمانها احساس کنند که در جامعهی اسلامی و محیط اسلامی باید بدون سوءِظن و با خوشبینی با افراد برخورد کرد. در روایات داریم که وقتی حاکمیّت با شر و فساد است، به هر چیزی سوءِظن داشته باشید؛ امّا وقتی در جامعه حاکمیّت با خیر و صلاح است، سوءِظنها را رها کنید و به یکدیگر حسنظن داشته باشید؛ حرفهای هم را با چشم قبول بنگرید و گوش کنید؛ بدیهای یکدیگر را نبینید، خوبیهای هم را مشاهده کنید. (۱۱)
بین مسلمانها رسم بود که میآمدند درِ گوش پیغمبر حرفهایی میزدند و حدیث مخفی و محرمانهای را بهصورت نجوا به پیغمبر میگفتند که آیهی شریفه نازل شد (۱۲) و مردم را از نجوا و درِ گوشی با پیغمبر نهی کرد، چون در دیگر مسلمانها ایجاد سوءِظن میکرد. در این ردیف، آن خاطره و حادثهای که خیلی مهم است و بنده بارها این حادثه را در ذهن خود مرور کردهام و به آیات این حادثه در قرآن مراجعه کردهام، حادثهی «افک» است که چند آیه در سورهی مبارکهی نور مربوط به همین حادثه میشود. (۱۳) حادثهی «افک» بهطور خلاصه این است که یکی از همسران پیغمبر در یکی از جنگها از قافله عقب افتاد. پیغمبر آن همسرشان را به میدان جنگ برده بودند؛ وقتیکه برمیگشتند و میآمدند، شتری که او را میآورد عقب ماند؛ حالا به هر جهتی: یا آن مخدّره (۱۴) خواب مانده بود، یا به دنبال حاجتی رفته بود، و مسلمانها آمدند؛ یک وقت دیدند که همسر پیغمبر در میان اینها نیست. یک مردی از مسلمانها پیدا شد و این همسر پیغمبر را به مدینه آورد.
حالا او کدامیک از همسران پیغمبر بوده، بین اهل سنّت و شیعه در تعیین این زن اختلاف است؛ شیعه در روایاتشان میگویند «ماریّهی قبطیّه» بوده و اهل سنّت میگویند «عایشه» بوده. این بحث انحرافی است در این روزگار که ما بگوییم کدامیک از زنان پیغمبر بود. اصلاً قضیّه این نیست که ما بخواهیم ببینیم کدام زن پیغمبر بوده که این آیات دربارهی تهمت به او نازل شده؛ مسئله، مسئلهی دیگری است؛ یک دستور اخلاقیِ اجتماعیِ بسیار مهم است.
بعد از آنکه این مخدّره به مدینه برگشت، بعضی از افراد هرزهگو و یاوهگو، یک زمزمهای را بین مردم انداختند که این خانم کجا بود؟ چرا عقب ماند؟ این شخصی که او را آورد چه کسی بود؟ بدون اینکه تصریح کنند و یک تهمت مشخّصی را متوجّه بکنند، یک زمزمه و شایعهای را در میان مردم شروع کردند به پخش کردن.
مسئله این نیست که او، زن پیغمبر است و باید او را احترام کرد؛ مسئله در آیات قرآن چیز دیگری است. در آیات سورهی نور، مسئلهی «افک» -یعنی همین سخن دروغی که منافقین و بدخواهان و افراد ناسالم در جامعه پخش میکردند و شایع میکردند- بشدّت کوبیده شده. چند آیه پیدرپی با لحن بسیار تندی خطاب به مسلمانها ذکر میشود که چرا وقتی شما این شایعه را شنیدید، نسبت به گویندهی این شایعه شدّت عمل بهخرج ندادید -مستفاد از آیات این است- و چرا قاطعاً این شایعه را رد نکردید.
دو جا در این آیات جمله با «لولا» شروع میشود؛ «لولا»ی تحذیریّه. اهل ادبیّات عرب توجّه دارند آنوقتی که انسان به مخاطب خود میخواهد با کمال شدّت و با توبیخ کامل بگوید چرا این کار را نکردید، کلمهی «لولا» را به کار میبرد. لَولا اِذ سَمِعتُموهُ ظَنَّ المُؤمِنونَ وَالمُؤمِنٰتُ بِاَنفُسِهِم خَیرًا وَ قالوا هٰذاِّ اِفکٌ مُبین؛(۱۵) چرا شما مسلمانها -مؤمنین و مؤمنات- وقتیکه این شایعه را شنیدید، به یکدیگر حسنظن نشان ندادید و بهطور قاطع نگفتید که این دروغ است؟ یک جای دیگر میفرماید: وَ لَولا اِذ سَمِعتُموهُ قُلتُم ما یَکونُ لَناِّ اَن نَتَکَـلَّمَ بِهٰذا سُبحٰنَکَ هٰذا بُهتانٌ عَظیم؛(۱۶) چرا وقتیکه این شایعه را شنیدید، نگفتید که ما حق نداریم این شایعه را تکرار کنیم، این یک بُهتان بزرگ است. بعد در آخر این آیات هم میفرماید: یَعِظُکُمُ اللهُ اَن تَعودوا لِمِثلِه اَبَدًا اِن کُنتُم مُؤمِنین؛(۱۷) یعنی خدا به شما موعظه میکند و نصیحت میکند که دیگر هرگز گِرد یک چنین شایعههایی نگردید و چنین حادثهای دیگر میان جامعهی اسلامی به وجود نیاید، اگر مؤمن هستید؛ یعنی شرط ایمان، این است.
عرض کردم، مسئله این نیست که این شخص، همسر پیغمبر بود؛ اگر همسر پیغمبر هم نبود، همین عتاب و خطاب وجود داشت، همین تکلیف برای مؤمنین وجود داشت. لذا اگر در اسلام، کسی کس دیگری را متّهم کند به بعضی از تهمتهای خاص، اگر نتواند آن را ثابت کند با چهار شاهد عادل، خودِ تهمتزننده محکوم است به اینکه بر او حد جاری بشود. اینجور نیست که شما یک حرفی را همینطور وسط فضا بیندازید و ذهنها را مَشوب (۱۸) کنید، دلها را نگران و ناراحت کنید؛ اگر توانستید ثابت کنید که خب، ثابت کردهاید، اگر هم نتوانستید سرتان را بگیرید به راه خودتان بروید! نه، اگر نتوانستید ثابت کنید -برخی از تهمتهایی که برطبق آنها حد به مجرم زده میشود- و برایتان قابل اثبات نبود، خود شما بهخاطر زدن این تهمت بایستی حد بخورید و مجازات بشوید.
این به نظر من یک حادثهی عظیمی است در تاریخ اسلام و زمان پیغمبر که به این وسیله در محیط اسلامی، ریشهی شایعهپراکنی در مسائل شخصی افراد -که موجب سوءِظن و بدبینی نسبت به یکدیگر میشود و محیط را و فضا را ناسالم میکند- کنده شد. اسلام اینجوری است. پس یکی از کارهای رسول اکرم این بود که فضای جامعه را به شکل یک فضای مهربان و سرشار از مهر و محبّت که همهی مردم در آن نسبت به یکدیگر محبّت میورزند و به چشم حسنظن و خوشبینی به یکدیگر نگاه میکنند، بسازد و به وجود بیاورد. امروز تکلیف ما هم همین است.
یک مورد و نمونهی دیگر از همین تلاشِ فضاسازی پیغمبر، این بود که دشمنیها و کینهها را از دلهای مردم بزداید. در مورد قبلی، ایجاد حسنظن و فضای سالم بود؛ در این مورد، مسئله بالاتر از این است؛ یعنی مسلمانان در جامعهی اسلامی از حالت بیتفاوتی نسبت به یکدیگر باید خارج بشوند. اینکه مسلمانها با هم کاری نداشته باشند و هر کسی برای خود دنیای جداگانهای باشد و کاری به کار مسلمانهای دیگر نداشته باشد، در اسلام پسندیده نیست. و یکی از فصول زندگی رسول اکرم این بود که این فضای بیتفاوتی را تبدیل کند به فضای محبّت، همکاری، برادری و ایجاد یک مجموعهی همکار با یکدیگر. این همان چیزی است که امروز هم ما در نظام خودمان به آن احتیاج داریم. مسلمانها نسبت به یکدیگر باید با علاقه، با دلسوزی، بدون ذرّهای بیتفاوتی سروکار داشته باشند؛ یعنی اینجور نیست که اگر شما دیدید یک مسلمانی مورد ابتلاء به یک حادثهای قرار گرفته، از کنار او بیتفاوت بگذرید؛ نه، همکاری و همدردی و دلسوزی و محبّت متقابل بین مسلمانها، یکی از کارهای بزرگ رسول اکرم بود؛ نمیگذاشت در جامعهی اسلامی -تا آنجایی که آن بزرگوار حضور داشت و در سعهی وجود آن بزرگوار بود- حتّی یک مورد هم مسلمانها بغض و کینه و عداوتی نسبت به کسی داشته باشند. یعنی پیغمبر با حکمت و حلم خود، حقیقتاً یک محیط شیرین و سالم و فضای آغشتهی به محبّت را به وجود میآورد.
نقل کردهاند که یک اعرابیای -یعنی یک عرب بیابانگرد؛ اعرابی به آن عربهایی میگفتند که صحراگرد بودند و از تمدّن و شهرنشینی و آداب معاشرت و اخلاق معمولیِ زندگی چیزی نمیدانستند- با همان خشونت صحراگردیِ خود آمد مدینه، آمد خدمت پیغمبر -پیغمبر در میان اصحاب خود بودند؛ یا در مسجد یا در یک گذرگاهی- و از پیغمبر چیزی خواست؛ حاجتی به پیغمبر عرضه کرد. پیغمبر یک کمکی به او کردند؛ مثلاً پولی، غذائی، لباسی، چیزی به او دادند. بعد که این را به او بخشیدند گفتند خوب شد؟ من به تو نیکی کردم؟ راضی هستی؟ آن مرد بهخاطر همان خشونت صحراگردی خود و صراحت و بیتعارفیای هم که اینجور افراد دارند -ظاهراً این محبّت پیغمبر برایش کم بوده- گفت نه، هیچ کاری نکردی، هیچ محبّتی نکردی، این چیزی نبود که تو به من دادی! طبعاً اینجور برخورد خشن نسبت به پیغمبر، در دل اصحاب یک چیزِ ناخوشایندِ سنگینی بود؛ همه عصبانی شدند. آن چند نفری که اطراف پیغمبر بودند، خواستند با عصبانیّت و با خشم به این عرب یک چیزی بگویند، یک عکسالعملی نشان بدهند؛ پیغمبر فرمود نه، شما به او کاری نداشته باشید، من با او مسئله را حل خواهم کرد. از جمع خارج شدند و آن اعرابی را هم با خودشان بردند و بردند منزل -معلوم میشود که پیغمبر آنجا چیزی نداشتند که به او بدهند، وَالّا بیشتر هم به او میدادند- و باز یک چیزهای اضافهای، یا غذائی یا لباسی یا پولی به او دادند؛ بعد به او گفتند حالا راضی شدی؟ گفت بله. آن مرد در مقابل احسان پیغمبر و حلم پیغمبر شرمنده شد، اظهار رضایت کرد. پیغمبر به او فرمودند خب، تو چند لحظهی پیش در مقابل اصحاب من یک حرفهایی زدی که آنها دلشان نسبت به تو چرکین شد؛ دوست داری برویم همین حرفهایی را که به من گفتی و اظهار رضایت کردی، در مقابل آنها بگویی؟ گفت بله، حاضرم. بعد پیغمبر شبِ همان روز یا فردای آن روز، این عرب را برداشتند و آوردند در میان اصحابشان؛ گفتند این برادر اعرابیمان خیال میکند که از ما راضی است؛ اگر راضی هستی، بگو. او هم بنا کرد از پیغمبر ستایش کردن، گفت بله، من خوشحالم، راضیام، خیلی متشکّرم -مثلاً- از رسول اکرم، به من محبّت کردند؛ و رفت. بعد که او رفت، رسول اکرم رو کردند به اصحابشان فرمودند مثَل این اعرابی، مثَل آن شتر و ناقهای است که از یک گلّهای -که چوپانی دارد آن را میچراند- رمیده و جدا شده، سر گذاشته به بیابان دارد میدود. شما دوستان من برای اینکه این شتر را بگیرید و او را به من برگردانید، از اطراف حمله میکنید و دنبال او میدوید. این حرکت شما رمیدگی او را بیشتر میکند، وحشت او را زیادتر میکند و دستیابی به او را دشوارتر خواهد کرد. من نگذاشتم شما او را بیشتر از آنچه از جمع ما رمیده بود، برمانید. با محبّت، با نوازش دنبال او رفتم، او را برگرداندم به گلّهی خودمان و به جمع خودمان. این روش پیغمبر است.یعنی رسول اکرم به هیچ عنوان نمیخواهد که در فضای زندگیِ جامعهی اسلامی، در میان مردم و مسلمانها، اندکی کینه و حِقد و دشمنی باشد، سعی دارد در ایجاد محبّت و صمیمیّت بین مردم؛ حتّی آنوقتی که دایرهی اسلام وسیعتر شد و رسول اکرم مکّه را هم گرفتند -مردم مکّه همان کسانی بودند که پیغمبر را از مکّه بیرون کرده بودند؛ پیغمبر سیزده سال از همان اهالی مکّه ناراحتی تحمّل کرده بود و زجر کشیده بود؛ بعد هم چندین جنگ با پیغمبر کرده بودند؛ چقدر [آنها] از مسلمانها کشته بودند، چقدر مسلمانها از آنها کشته بودند؛ اگر قرار بود که اینها با همان وضعیّت، میزبان لشکر فاتح رسول خدا میشدند، تا سالهای متمادی امکان اینکه بین اینها آشتی برقرار بشود وجود نداشت- پیغمبر بمجرّد اینکه وارد مکّه شدند، در روز فتح مکّه که سال هشتم باشد اعلام عمومی کرد که «اَنتُمُ الطُّلَقاء»؛ (۱۹) یعنی من همهی شما را آزاد کردم و عفو کردم؛ قریش را عفو کرد و قضایا تمام شد.
شاید در همان سالِ اوّل، ماههای اوّلِ ورود پیغمبر به مدینه یکی از اوّلین کارهایی که پیغمبر انجام دادند، ایجاد عقد اخوّت بین مسلمانها بود؛ یعنی مسلمانها را با هم برادر کردند. اینکه میگوییم با هم برادر هستیم، در اسلام یک تعارف نیست؛ یعنی حقیقتاً مسلمین نسبت به یکدیگر دارای حقّ برادری هستند؛ نسبت به هم طلبکارند، همچنان که برادران نسبت به هم؛ مدیون یکدیگر هستند و باید حقوق متقابلی را نسبت به هم عمل کنند. پیغمبر این را عملی کرد: دو به دو مسلمانها را با هم برادر کرد، و طبقات اینها و خانوادههای اینها و اشرافیگریِ اشراف مدینه و قریش را رعایت نکرد، غلام سیاهی را با یک شخص بزرگی و یک آزادشدهای را با یک آقازادهی معروف بنیهاشم یا قریش برادر کرد. علیایحال، این برادری ابعاد مختلفی داشت که یکی از مهمترین این ابعاد، همین بود که مسلمانها نسبت به هم احساس برادری بکنند. این هم یکی از آن موارد بود.
یک مثال دیگر برای اینکه نشان بدهیم پیغمبر چگونه فضای جامعه را با ارزشهای اسلامی میآغشت، روح وفاداری است که در اسلام بسیار مهم است؛ حقشناسی و پاس زحمت و خدمت افراد را داشتن -منهای عقاید و سلایق سیاسی و خط و ربط و بقیّهی امور- که در سلامت جامعه بسیار مؤثّر است و پیغمبر عملاً روی این تکیهی زیادی میفرمودند؛ یعنی به زبان اکتفا نمیکرد که بفرماید پاس عهد و پیمان یکدیگر را داشته باشید و نسبت به یکدیگر حقشناسی داشته باشید؛ بلکه پیغمبر اکرم در عمل هم این فضا را به وجود میآورد.من در حدیثی دیدم که هیئتی از سوی نجاشی که پادشاه حبشه بود، آمدند مدینه نزد رسول اکرم -لابد پیغامی بیاورند؛ همچنان که بین دولتها معمول و متداول است؛ نجاشی، هم پادشاهی در یک کشور بود و هم مسیحی و غیرمسلمان بود؛ مثل خیلی از سلاطین دیگر و امرائی که آن روز در اطراف دنیا بودند- امّا با اینکه حاکم یک سرزمینی بود و خودش هم غیرمسلمان بود، وقتیکه هیئت حبشی آمدند، دیدند خود پیغمبر از جا بلند شدند و مشغول پذیرایی از این هیئت شدند. اصحاب گفتند یا رسولالله! ما هستیم، اجازه بدهید ما پذیرایی کنیم. فرمود نه، آنوقتی که در هجرت به حبشه، مسلمانها رفتند به حبشه، پادشاه اینها نسبت به مسلمانها احترام و تکریم زیادی کرد؛ من میخواهم جبران کنم. این حقشناسی است. لذا شما میبینید پیغمبر اکرم در زمان حیات خودشان، [با اینکه] با کفّار قریش جنگهای زیادی داشتند و چند جنگ هم رسول اکرم راه انداختند علیه امپراتور روم شرقی -که منطقهی شامات و فلسطین در آن دوران متعلّق به آن امپراتور بود و جنگ یرموک و جنگ موته و جنگ تبوک جنگهایی است که در زمان پیغمبر اتّفاق افتاد و هدف این جنگها امپراتوری روم بود- و پیغمبر تا آنجاها مشغول جهاد و فتوحات و کشورگشایی بودند، امّا به طرف حبشه، هیچ لشکرکشی نکردند، به آن طرف نرفتند. اینجور نبود که هر پادشاهی که ایمان اسلامی را قبول نمیکرد، پیغمبر با او جنگ داشته باشد؛ نه، عهدشناسی، حقشناسی و پاس محبّتهای نجاشی تا دوران حکومت اسلامی و آنوقتی که پیغمبر رئیس نظام اسلامی هم میشود، همچنان باقی است. و از این قبیل در زندگی رسول اکرم زیاد است که اگر بخواهیم دانهدانه این موارد را ذکر کنیم طولانی میشود.
یک مورد دیگر را هم عرض کنم. یک زنی در مدینه -یعنی در دوران حکومت اسلامی- آمد دیدن پیغمبر. اصحاب دیدند که رسول اکرم نسبت به این زن خیلی اظهار محبّت کرد؛ احوالش را پرسید، احوال خانوادهاش را پرسید، با کمال صمیمیّت و محبّت با او رفتار کرد. بعد که آن زن رفت، پیغمبر برای رفع تعجّب اصحاب فرمودند که این زن در زمان خدیجه به منزل ما رفتوآمد میکرد؛ یعنی در دوران اختناق و در آن وقت شدّت در مکّه. لابد در آن دورانی که همه محاصره کرده بودند و خدمت حضرت خدیجه (سلام الله علیها) -همسر مکرّم پیغمبر- نمیآمدند، این خانم رفتوآمد میکرده. در این روایت هم ندارد که این زن، مسلمان شده بود -احتمالاً هنوز هم مسلمان نبود- امّا به صِرف اینکه در گذشته یک چنین خصوصیّتی [داشته] و صمیمیّتی و محبّتی [ابراز] میکرده، پیغمبر اکرم سالها بعد از آن، این را رعایت میکردند. این هم یک مورد دیگر از وفای به پیمانها و عهدها و دوستیها و پیوندهای محبّت و حقشناسی و پاسداری و این چیزها.
یک نمونه هم مسئلهی ایجاد فضای کار و تلاش در جامعه است. پیغمبر اکرم اکتفا نمیکردند به اینکه دستور بدهند که مردم باید کار کنند و تلاش کنند؛ [بلکه] با روشهای مختلف، روحیهی کار و تلاش را در مردم زنده میکردند. پیغمبر گاهی که یک جوانی را مشاهده میکرد، اگر میدید او بیکار است، میفرمود: اِنَّ الله لا یُحِبُّ الشّابُّ الفارِغ؛ (۲۰) خدا از جوانی که عمر خودش را تلف میکند و به بیکاری میگذراند، خشنود نیست.در یک روایتی دارد که رسول اکرم وقتی جوانی را میدید که «کانَ یُعجِبُه» -از اندام او، از سلامت او، از جوانی او خوشش میآمد- از او دو سؤال میکرد؛ میپرسید ازدواج کردهای؟ و شغل و کاری داری یا نه؟ اگر آن جوان میگفت ازدواج نکردهام و میگفت شغلی ندارم، پیغمبر میفرمود: سَقَطَ مِن عَینی؛ (۲۱) این جوان از چشمم افتاد. یعنی مردم را با اینجور روشها و برخوردها، به اهمّیّت کار و تلاش برای تکتک افراد در جامعه متوجّه میکرد.
یک وقتی چند نفر خدمت رسول اکرم آمدند و از یک شخصی تعریف کردند، گفتند یا رسولالله! ما با این مرد همسفر بودیم و او مرد بسیار خوب و پاک و باخدایی بود، دائماً عبادت میکرد، در هر منزلی که فرود میآمدیم، از وقتیکه فرود میآمدیم تا وقتیکه باز مجدّداً سوار میشدیم که راه را ادامه بدهیم، او مشغول نماز و ذکر و قرآن و مانند اینها میشد؛ وقتیکه این تعریفها را کردند، پیغمبر با تعجّب از آنها سؤال کرد پس کارهایش را چه کسی میکرد، کسی که وقتی از مرکب پیاده میشود دائم مشغول نماز و قرآن است، غذای او را چه کسی میپخت، وسایل او را چه کسی فرود میآورد و سوار میکرد؟ آنها در جواب گفتند یا رسولالله! ما؛ ما با کمال میل همهی کارهای او را برایش انجام میدادیم. پیغمبر فرمود: کُلُّکُم خَیرٌ مِنه؛ (۲۲) همهی شماها از او بهترید. اینکه او کار خودش را انجام نمیداد و به دوش شما میانداخت و خود مشغول عبادت میشد، موجب نمیشود که او مرد خوبی باشد؛ مرد خوب، شما هستید که کار میکنید و تلاش میکنید و حتّی کار [فرد] دیگری را هم شما به عهده میگیرید. با اینگونه روشها، فضای زندگی در جامعهی اسلامی پُر میشود از علاقهی به کار و تلاش زندگی. همهی این مواردی که عرض کردم، امروز مورد ابتلاء و احتیاج ما است.
همهی مردم مسلمان در ایران اسلامی و جامعهی اسلامی باید نسبت به سرنوشت کشور و نسبت به بازسازی آن احساس وظیفه کنند. هیچ کس نباید در کاری که انجام میدهد، هدفِ سازندگی جامعهی اسلامی را فراموش کند؛ ولو کاری که شما میکنید برای زندگی خودتان باشد. همهی مردم حق دارند برای اعاشهشان، (۲۳) برای زندگیشان، برای تأمین آتیهی شخصی و خانوادگی خودشان کار کنند؛ امّا در این تلاش و کاری که انجام میدهید، مسئلهی سازندگی کشور هم باید مورد نظر باشد. یعنی اگر کاری که شما انجام میدهید، برای خود شما خوب است، امّا برای کشور مضر است، برای سازندگی کشور بد است و مزاحم است، این کار شما نامطلوب است و درست نیست. همه باید احساس کنند که نسبت به سرنوشت جامعه تکلیف دارند؛ آن تکلیف را در کار شخصیشان -چه کار فرهنگی است، چه کار اداری است، چه کار تجاری است، چه کار فنّی است، چه کارهای بزرگ است، چه کارهای کوچک است- جستجو کنند و پیدا کنند. احساس همهی مردم باید این باشد که این خانه به دست صاحبان خانه -یعنی آحاد مردم- باید ساخته بشود و دولت هم مدیر و سرپرست این خانه است که برنامهریزی باید بکند و کار هر کسی را، وظیفهی هر مجموعهای را و هر قشری را معلوم بکند تا مردم بدانند تکلیفشان چیست و انجام بدهند.
همهی آحاد مردم وظیفه دارند که فضا را فضای سالم قرار بدهند؛ فضائی که در آن محبّت بر خصومت فائق و غالب باشد؛ و این در اسلام بسیار مهم است. انسان ترکیبی است از دوست داشتن و دشمن داشتن. شما، هم احساس محبّت در وجودتان هست، و هم احساس بغض و عداوت. این طبیعیِ هر انسان است: یک چیزهایی را دوست میدارد و یک روحِ دوست داشتن در او هست، و یک روحِ دشمن داشتن و کینه ورزیدن. اسلام تکلیف اینها را معیّن کرده؛ گفته روح خصومت شما و دشمنیِ شما مخصوص است به دشمنان خدا و دشمنان نظام اسلامی و دشمنان مردم. ببینید آن کسانی که با خدا و رسول خدا و جامعهی اسلامی و ملّت مسلمان دشمنند چه کسانی هستند، دشمنی را متوجّه آنها کنید؛ مابقیِ وجود شما دوستی و محبّت باشد نسبت به آحاد جامعه. همه را سعی کنید دوست بدارید؛ این یک تعلیم اسلامی است؛ این چیز بدی نیست. بهانه برای دشمن داشتن نباید پیدا کرد که انسان هر کسی را به یک بهانهای از مجموعه و لیست محبّت خود خارج کند و دور بیندازد؛ نه، فضای جامعهی اسلامی فضای صمیمیّت است، ولو کسی که نمیشناسید.
همینطور روح سوءِظن و روح بدبینی نسبت به افراد را در نظام اسلامی بایستی از بین برد. سوءِظن مال نظام غیراسلامی است. وقتی شر غالب است، وقتی ظلم حاکم است، وقتی غیرخدا در جامعه زمام امور را به دست دارد، آنوقت ما روایت داریم که حسنظن سادهلوحی است و به هر پدیدهای باید با چشم تردید و سوءِظن نگاه کرد؛ (۲۴) امّا آنوقتی که غلبه با حق است، حکومت متعلّق به خدا و بندگان خدا است، راه، راه صراط مستقیم دین است، اینجا سوءِظنها را باید کنار گذاشت و حسنظن داشت؛ مگر [آنکه] چیزی برای انسان ثابت بشود. این، تکلیف اسلامی است.فضای اسلامی و جامعهی اسلامی باید از این خصوصیّات پُر باشد و این کاری است که نبیّ مکرّم اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با روشهای خود، با تعلیمات خود، با حضور خود در میان مردم و قشرهای مردم و با ابتکارهای جالبی در هر مورد -همچنان که نمونههای مختصری عرض شد- انجام میداد. امیدوارم خداوند توفیق بدهد و ما بتوانیم این راه را دنبال کنیم.
در همین مورد چند دعا کنم تا انشاءالله مورد توجّه و لطف الهی قرار بگیرد: پروردگارا! راه ما را راه نبیّ مکرّم خود قرار بده؛ دلهای ما را به یکدیگر مهربان کن؛ ما را در مقابل دشمنانِ خود اشدّاء قرار بده، در میان بندگانِ خود رحماء قرار بده؛ (۲۵) پروردگارا! توفیق پیاده کردن اسلام و استقرار عدل اسلامی و عدل نبوی و علوی را به همهی ما عنایت بفرما؛ پروردگارا! از این اجتماع بزرگِ ما و از حسناتی که از مردم مسلمان سر میزند، هدیهای به روح مطهّر امام بزرگوار و فقیدمان برسان.
بسم الله الرّحمن الرّحیم، وَ العَـصرِ، اِنَّ الاِنسانَ لَفی خُسرٍ، اِلَّا الَّذینَءامَنوا وَعَمِلُوا الصّالِحٰتِ وَتَواصَوابِالحَقِّ وَتَواصَوابِالصَّبرِ. (۲۶)
خطبهی دوّم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم محمّد و علی اهل بیته الاطیبین الاطهرین سیّما علیّ امیرالمؤمنین و الصّدّیقة الطّاهرة سیّدة نساء العالمین و الحسن و الحسین سبطی الرّحمة و امامی الهدی و علیبنالحسین و محمّدبنعلیّ و جعفربنمحمّد و موسیبنجعفر و علیبنموسی و محمّدبنعلیّ و علیبنمحمّد و الحسنبنعلیّ و الخلف القائم المهدیّ حججک علی عبادک و امنائک فی بلادک و صلّ علی ائمّة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین. اللهمّ اغفر للمؤمنین و المؤمنات و المسلمین و المسلمات الاحیاء منهم و الاموات.
در خطبهی دوّم بهمناسبت حوادث جهانی و جریانهای استکباری عالم که همچنان مانند ده یازده سال گذشته، علیه جهت انقلاب و علیه اسلام و مسلمین در جریان است، مایلم بحث کوتاهی را عرض کنم. البتّه حوادثی هست که امروز یادآور آن خاطرات و حوادث است، به این جزئیّات نمیخواهم بپردازم. اجمالاً شما به دنیا نگاه کنید، روش استکبار جهانی را، روش آمریکا را با ملّتهای مسلمان و بخصوص با ملّتهای خاورمیانه، مسائل جاری لبنان را و توطئهای که علیه این مردم مظلوم و مسلمان در آن کشور هست -که در این چند هفتهی گذشته دیدید چگونه قدرتهای بزرگ دنیا دست به هم دادند تا سرنوشت لبنان را درست برخلاف مصالح مردم لبنان و اکثریّت مسلمان مظلوم و مستضعف آن کشور ببندند و رقم بزنند- (۲۷) برخورد با مسئلهی فلسطین را و خیانتی که برخی از سران و بزرگان عرب و قدرتمندان کشورهای عربی (۲۸) با همدستی بعضی از سران منتسب به فلسطین در داخل سرزمینهای اشغالی انجام دادند، مشاهده کنید! این مسلمانان مظلوم فلسطینی، این جوانها، این زن و مرد، با وجود خودشان، با تن و جان خودشان دارند مبارزه میکنند و قدرتمندان ذرّهای احساس وجدان انسانی نسبت به این جامعهی مظلوم فلسطینی نمیکنند. وضع دنیا را تا آنجایی که به ما مسلمانها مربوط است مشاهده میکنید؛ خبرها را میشنوید؛ فشار روی گروههای مسلمان در دنیا را میبینید؛ وابستگی دولتهای مرتجع و مزدور را که برخلاف مصالح کشورهایشان کار میکنند مشاهده میکنید و میبینید که چگونه افکار عمومی دنیا در مقابل این ظلمهای آشکار ساکتند. این چیز سخت و غیر قابل تحمّل یا صعبالتّحمّلی است. مثلاً وقتیکه آمریکا اعلام میکند برای خودش این حق را قائل است تا مجرمینی را که در دادگاههای آمریکا محکوم شده باشند، در هر جای دنیا تحت تعقیب قرار بدهد -یعنی یک کاپیتولاسیون عمومی برای همهی کشورهای دنیا- افکار عمومی عالم، تحرّک لازم را پیدا نمیکند. (۲۹) درحالیکه وقتی این حرف اعلام میشد، باید ملّتها و کشورهای اروپا، آسیا و آفریقا، در مقابل این تصمیم قلدرمآبانه موضعگیری میکردند؛ [امّا] نمیکنند، نکردند. میبینید در مقابل اظهار و حرف غیرانسانی و غلط رئیس کشوری (۳۰) که حمایت از مردم مظلوم آفریقای جنوبی را یک عمل غیرمسئولانه به حساب میآورد، عکسالعملی در دنیا نشان داده نمیشود. یعنی قدرت قدرتمندان و مستکبران، دنیا را یک دنیای آمیختهی به نامردمی و ظلم قرار داده.
البتّه ملّتها دلخونند؛ در این شکّی نیست. ملّتها در سطح عالم، آمادهی مقابلهی با این زورگوییها هم هستند، نه اینکه نباشند، امّا احتیاج دارند به امید، احتیاج دارند به راهنمایی و رهبری، احتیاج دارند به یک نمونه تا ببینند که میشود در مقابل استکبار جهانی ایستادگی کرد. این نمونه، امروزْ ایران اسلامی است. در هر جای دنیا که شما نگاه کنید، دولتی که در مقابل زورگوییها و قلدریها -که از طرف قدرتمندان به ظهور میرسد- شجاعانه و قاطع بِایستد، غیر از جمهوری اسلامی ایران، ما سراغ نداریم؛ غیر از ملّت ایران ملّتی که یکپارچه ایستاده باشد در مقابل زورگوییهای قلدرهای عالم، ما دیگر سراغ نداریم و نیست. و البتّه این به برکت اسلام است؛ اسلام نابی که مردم ما آن را با همهی وجودشان لمس کردند و بدان ایمان آوردند و بحمدالله تا حدود زیادی به آن عمل کردند، این قدرت را و شجاعت را و جرئت را به شما مردم و به مسئولین شما داده که در مقابل زورگوییها بِایستید.امروز وقتی حادثهای در دنیا اتّفاق میافتد -از قبیل همین حوادث منطقهی خاورمیانه، لبنان، فلسطین- و ملّتی مظلوم واقع میشوند، شخصی مظلوم واقع میشود، ظلمی در یک جا اتّفاق میافتد، حرف غلط و قلدرمآبانهای از دهان کسی خارج میشود، اگر بخواهیم اعتراض کنیم و موضعگیری کنیم و این کار را لازم و تکلیف خود بدانیم، ملاحظهی هیچچیز سیاسیای و ترس از هیچ قدرتی، ما را از موضعگیری باز نمیدارد. ما هیچ ملاحظهای نمیکنیم.
بعضی از کشورهای دیگر تعجّب هم میکنند که چطور ممکن است یک دولتی، یک کشوری باشد که از قدرتهای مسلّط عالم نترسد، ملاحظه نکند! ولی بحمدالله وجود دارد؛ این یک نمونهای است که امروز در دنیا هست. آن روزی هم که در دوران جنگ و قبل از جنگ، شرق و غرب علیه ما با یکدیگر دست به دست هم داده بودند و متّفق بودند و همهی دنیا تقریباً علیه ما در یک صف نظامی قرار داشتند، آن روز هم ما نشان دادیم به دنیا که از هیچ کسی باکی نداریم و قوی هستیم. این مال جمهوری اسلامی است؛ مخصوص این کشور است. و ملّتهای دیگر دنیا هم این را میفهمند.
امروز در کشورهای عربی، در کشورهای اسلامی، در آفریقا، در میان مسلمانانی که در اروپا هستند -که میبینید بحمدالله شجاعتی پیدا کردهاند و احساس هویّت اسلامیِ خودشان را دارند به بقیّهی مردم نشان میدهند- در چشم این ملّتها و این مسلمانهای پراکندهی در اقطار (۳۱) عالم، شما ملّتْ یک نمونه هستید. تا حالا خیال نمیکردند که بشود در مقابل این قدرتها با شعار اسلامی ایستاد. حالا دیدند که نخیر، این ملّت ایستادگی کرد و توانست و پیش برد؛ لذا آنها هم تشجیع (۳۲) شدند.و همین سرّ بزرگی است که شما میبینید استکبار جهانی سعی دارد یا به یک نحوی ملّت ایران را شکست بدهد تا به ملّتهای دیگر بفهماند که ملّت مقاومی مثل ایران هم شکست خورد و این تجربهی تلخ را برای ملّتها به وجود بیاورد؛ و یا ملّت ایران را به سازش بکشاند تا باز به ملّتهای عالم بگوید که ملّت مقاوم پُرشور پُرحماسهای مثل ملّت ایران هم آخرش مجبور شد با ما کنار بیاید و کوتاه بیاید؛ سعیشان این است؛ بحمدالله تا امروز چنین چیزی اتّفاق نیفتاده، بعد از این هم اتّفاق نخواهد افتاد. تا ما هستیم، تا این ملّت هست، تا روح و نَفَس گرم امام فقید عزیزمان در خاطرههای ما و در این فضای انقلابی ما زنده است، چنین چیزی پیش نمیآید. خب، این مقدّمه بود که عرض کردم. یعنی بهطور خلاصه امروز دولت ایران و ملّت ایران و ایران اسلامی درمجموع، آن نقطهای است که فشارها و تهدیدها و زورگوییها تاکنون روی این نقطه اثری نگذاشته و ملّتهای دنیا هم چون این را دیدهاند و فهمیدهاند، امیدشان به اینجا است.
حرفی که میخواهم عرض کنم این است: من و شما، ما ملّت ایران که امروز این تکلیف بزرگ الهی یعنی امید دادن به مردم عالم -لِتَکونوا شُهَداّْءَ عَلَی النّاس؛ (۳۳) شما آن نمونههای شاهدی هستید که ملّتهای دیگر و مردم دنیا دارند به شما نگاه میکنند- به گردن ما است، این را باید درست بشناسیم. کار عمدهی ما این است که این نقطهی امید را در دلهای ملّتهای مسلمان حفظ کنیم. همچنان که در طول این ده یازده سال ملّت ایران توانسته است همیشه در جایگاهی قرار داشته باشد که چشم و دل ملّتها به او روشن و امیدوار باشد، از حالا به بعد هم باید روش ما، کیفیّت عمل ما، حرفهای ما، اظهارات ما، به نحوی باشد که این امید در دلهای مستضعفان و بیم در دلهای دشمنان باقی بماند.
دشمنان ملّت ایران سعی کردهاند ملّت را نسبت به آینده بدبین و ناامید کنند. در طول این چند سال هر حادثهای اتّفاق افتاد، رادیوهای خارجی شروع کردند به سخنپراکنی: بعضی گفتند کار ایران دیگر تمام شد؛ بعضی گفتند تا سه ماه دیگر، تا شش ماه دیگر اثری از جمهوری اسلامی باقی نخواهد ماند؛ بعضی گفتند این تجربه هم شکست خورد! در هر مناسبتی رادیوهای خارجی سعی کردند اینجور تفهیم کنند که ملّت ایران نسبت به آیندهی خود ناامید و بدبین است. سعی کردند اینجور وانمود کنند که مسئولین جمهوری اسلامی نتوانستند کارها را سامان بدهند و مملکت را بسازند. چند سال است که این تبلیغات وجود دارد. این تبلیغات برای چیست؟انتظار از آحاد مردم، مخصوصاً از افرادی که زبدگان هستند و حرف آنها و روش آنها تأثیری بر روی ذهن و عمل مردم میگذارد این است که درست نقطهی مقابل آنچه دشمن میخواهد، عمل بکنند. دشمن میخواهد مردم را نسبت به آیندهی خودشان بدبین و ناامید کند؛ دشمن میخواهد وانمود کند که مسئولین جمهوری اسلامی و مدیران این کشور نمیتوانند با ارادهی خود و تدبیر خود بنا و بازسازی این کشور را انجام بدهند؛ دشمن میخواهد بگوید نظام اسلامی قادر نیست از عهدهی [تأمین] نیازهای مردم بربیاید؛ دشمن میخواهد بگوید مردم ایران نسبت به مسئولینشان خوشبین نیستند و به آنها اعتماد ندارند؛ دشمن میخواهد بگوید میان مردم و مسئولین فاصله به وجود آمده و این فاصله روزبهروز بیشتر میشود؛ این چیزها را دشمن دارد تفهیم میکند و سَمپاشی میکند. دشمن میخواهد بذر تردید و شک و بیاعتمادی و بدبینی در جامعه بپاشد؛ چهجوری؟ از طریق تبلیغات، رادیوها، نوشتهجات، مقالات، مجلّات و اظهارات آدمهای بیخبر و ناآگاه که تحت تأثیر تبلیغات جهانی قرار میگیرند و حرف میزنند. اینها خواستهای دشمن است.
ملّت ما، واقعیّات را خودشان دارند لمس میکنند. میبینند که واقعیّتها درست نقطهی مقابل آن چیزی است که دشمن میخواهد تفهیم کند و به مردم بباوراند. مردم میبینند که مسئولین در دل مردم جا دارند و به آنها محبّت میورزند. در زمان حیات حضرت امام هم، تبلیغات بر روی این نقطه متمرکز بود که بگویند مردم از امام جدا شدند؛ میگفتند! البتّه مردم ما به باطن خودشان و قلب خودشان که مراجعه میکردند، میدیدند پُر از محبّت امام است.
این حسّ اعتمادی که مردم نسبت به مسئولین دارند، بسیار چیز باارزشی است و تبلیغات دشمن سعی میکند این حسّ اعتماد را از مردم بگیرد. درحالیکه این حسّ اعتماد در طول دوران بعد از انقلاب و حتّی پیش از پیروزی انقلاب، برای ملّت ما و انقلاب ما کارساز بود. با همین روح اعتماد بود که مردم حرکت کردند، تجاوز دشمن را دفع کردند، مملکت را نجات دادند. وقتی به آنها گفته شد که دشمن قصد دارد با تهاجم نظامی، نظام جمهوری اسلامی را منهدم بکند و از بین ببرد، مردم قبول کردند، به میدان جنگ رفتند، از موجودیّت جمهوری اسلامی و از تمامیّت کشور دفاع کردند و با گذشت زمان روشن شد که قضیّه چه بوده. همه فهمیدند که قصد دشمن از سازماندهی این حمله و تهاجم نظامی همین بود که نظام جمهوری اسلامی را از بین ببرد. مسئله یک مسئلهی مرزی نبود؛ مسئله یک مسئلهی اختلاف دو همسایه نبود.
این اعتماد، کشور را نجات داده. این اعتماد، مسئولین را در طول دوران حیات بابرکت امام عزیزمان شجاعت و جرئتِ کار داده. شما در دوران امام بزرگوار میدیدید که ایشان چقدر بر روی حمایت مردم از مسئولین تکیه میکردند. اینجور نبود که امام، ضعفهایی را که در دستگاهها هست، ندانند و نبینند؛ چرا، امام ضعفها را مشاهده میکردند؛ شاید از بسیاری هم دقیقتر و بهتر. ضعفهایی که در دستگاههای دولتی بود، ضعفهایی که در قوّهی قضائیّه بود، ضعفهایی که در بخشهای مختلفی از دستگاه وسیع ادارهی کشور بود، بر امام پوشیده نبود؛ امّا با وجود این، تأکید امام این بود که مردم باید با مسئولین همکاری کنند و پشت سر مدیران کشور قرار بگیرند تا آن مدیران بتوانند این ضعفها را برطرف کنند. امروز هم همانجور است. امروز هم سه نقطه وجود دارد که من توصیه میکنم به شما برادران و خواهران و همهی ملّت ایران.
یکی اینکه روح خوشبینی و امیدتان نسبت به آینده را از دست ندهید. بدانید که این خوشبینی و امید، بهجا است. شما آن شجرهی طیّبهای هستید که فرمود: اَصلُها ثابِتٌ وَ فَرعُها فِی السَّماءِ، تُؤتیِّ اُکُلَها کُلَّ حینٍ بِاِذنِ رَبِّها.(۳۴) چرا به آینده خوشبین نباشیم؟ یک ملّت باشجاعت باشهامت نیرومند، متّحد، اهل کار، خوشفکر و بااستعداد، بر روی سرزمینی سرشار از برکات الهی؛ چرا به آینده امیدوار و خوشبین نباشیم؟ درحالیکه روزهای سختی را پشت سر گذاشتیم و گذراندیم که اگر بنا بود کسی بدبین باشد و ناامید باشد، آن روزها باید بدبین و ناامید میبود. به برکت هدایت امام و رهبر عظیمالشّأنمان از گذرگاههای بسیار خطرناکی گذشتهایم؛ با قوّت، با قدرت راه را ادامه میدهیم، کشور را میسازیم، قدرتمان را اضافه میکنیم؛ از لحاظ قدرت اقتصادی، از لحاظ قدرت نظامی، از لحاظ قدرت سیاسی، از لحاظ قدرت عظیم فرهنگی در جامعه، روزبهروز پیشرفت خواهیم کرد. ما مسلمانیم، قرآن در دست ما است، دلهای ما وابستهی به اسلام و قرآن است. قرآن فرموده است: کُنتُم خَیرَ اُمَّةٍ اُخرِجَت لِلنّاس. (۳۵) باید بهترین باشیم، باید پیش برویم و خواهیم رفت. شبهای تاریک و ظلمانی را گذراندهایم؛ باز هم پارههای ابر فتنه را -در هر زمانی- با تمسّک به خداوند و قرآن از سر خواهیم گذراند. چرا امیدوار نباشیم؟ امید به آینده و خوشبینی نسبت به آینده را تکتک آحاد مردم باید علیرغم دشمن، در دلهایشان نگه دارند؛ چون دشمن میخواهد امید را در دلها بمیراند؛ میداند که بزرگترین دشمن او، امیدواری شما است. شما اگر ناامید شدید، دشمن نَفَس راحتی خواهد کشید، کار او آسان خواهد شد؛ لذا میخواهد ناامیدی را بر مردم چیره کند.نکتهی دوّم که توصیه میکنم به تکتک آحاد مردم: حسّ اعتمادتان نسبت به کارگزاران کشور را از دست ندهید. ما امروز بهترینها را در رأس امور مشاهده میکنیم؛ اینها بهترینها هستند. کسی خیال نکند که اگر اینها نبودند و دیگری بود، چه میشد و چه میشد؛ بههیچوجه اینجور نیست. همهی گروهها و مجموعهها و تیپهای اجتماعی، در این یازدهساله در صحنهی امتحان آمدهاند. امروز آن کسانی که مسئولیّتها را -که خیلی هم سنگین است- بر دوش گرفتهاند، انسانهای شایسته و صالحی هستند که میتوان به آنها اعتماد کرد.همه تکلیف دارند این روح اعتماد را در دلها راسخ کنند. کسی مجاز نیست که این روح اعتماد را از مردم بگیرد و دلهای مردم را متزلزل کند. اینکه بعضی بنشینند اینجا و آنجا غیرمسئولانه و بدون اینکه احساس مسئولیّت بکنند، اعتماد مردم نسبت به مسئولین را متزلزل بکنند، یک عمل غیرانقلابی و غیراسلامی است؛ این غلط است. مردم باید به این رانندهای که دارد این قطار را، این اتوبوس را میراند و جلو میبرد، اطمینان داشته باشند تا به او امکان بدهند و کمک کنند که این قافله را به منزل برساند. اگر روح بیاعتمادی حاکم شد، او هم نمیتواند کار کند، اینها هم نمیتوانند کمک کنند. اعتماد متقابل.
همانطور که در خطبهی قبل عرض کردم، فضای جامعهی اسلامی در عهد صدر اوّل به برکت تعالیم پیغمبر، یک فضای اعتماد متقابل و اطمینان متقابل بود. امروز هم همینجور است. بخصوص کسانی که در تریبونهای گوناگون قرار میگیرند و سخنرانی میکنند و حرف میزنند و مینویسند، بیش از دیگران باید سعی کنند این روح اعتماد را در دلها قوی کنند؛ مبادا آن را ضعیف و متزلزل کنند.
و نکتهی سوّمی که به آحاد مردم توصیه میکنم این است که نگذارید احساس غیرت انقلابی و تکلیف در مقابل انقلاب، در دلهای شما آحاد مردم ضعیف بشود و فروبنشیند؛ غیرت! مثل کسی که از خانوادهی خودش و از حرم خودش دفاع میکند، مثل کسی که از ناموس خود دفاع میکند، از انقلابتان همینجور دفاع کنید؛ از ارزشهای انقلاب همینجور دفاع کنید؛ از دستاوردهای انقلاب همینجور دفاع کنید؛ زن و مرد و پیر و جوان، و در هر شغلی از شغلها هستید و در هر گوشهای از این کشور هستید، فرق نمیکند. این انقلاب آسان به دست نیامده؛ خونِدلها خوردند، خونها ریخته شد و کمکها و فیوضات عظیم الهی شامل حال این مردم شد تا این دستاورد عظیم به دست آمد. اینجور نیست که بنشینند مردم و بنشینیم ماها، نگاه کنیم کسانی ارزشهای انقلاب را تاراج کنند، به آنها اهانت کنند، آنها را سبک بشمارند؛ نخیر، ارزشهای انقلابی و دستاوردهای انقلاب و فضای اسلامیِ جامعه، ناموس همهی آحاد مردم ما است؛ غیرتمندانه و با کمال قدرت از آن دفاع میکنیم و باید بکنیم. دشمن نباید بتواند با ترویج فرهنگ فساد -هر نوع فسادی: چه فسادهای مربوط به شهوات جنسی، چه فسادهای مالی، و چه انواع و اقسام فسادهای اخلاقی و عملی دیگر- این انقلاب را از درون بپوساند. مثل آن جوان شجاع و غیرتمندی که سینه سپر میکند و از خانهی خود، از حریم خود، از خانوادهی خود، از موجودی خود دفاع میکند، یکایک شما زن و مرد از انقلابتان، از اسلامتان، از مسئولینتان، از دستاوردهایتان، از ایمان اسلامیتان دفاع کنید در مقابل کسانی که به آن هجوم میورزند.یقیناً کمک الهی و فضل الهی هم با ما خواهد بود و روح مطهّر امام عزیزمان و ارواح مقدّسه و قدسیّهی ائمّهی هداة مهدیّین و نبیّ مکرّم اسلام و ادعیهی زاکیهی وجود مقدّس ولیاللهالاعظم امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف و ارواحنا فداه) به ملّت ما در این راه کمک خواهند کرد.
بخش عربی
السّلام علی کلّ المسلمین فی کلّ أنحاء العالم. تصادف هذه الأیّام ذکری ولادة النّبیّ الأعظم و رسول الإسلام الأکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و کذلک ذکری ولادة ولده الإمام جعفر بن محمّدٍ الصّادق (علیه و علی آبائه السّلام) حامل لواء رسالته و العمل فی سبیله، و من هنا فإنّی أبارک لکلّ المسلمین فی العالم و أرجو لهم من الله تعالی توفیق التّأسّی بالرّسول الأکرم و التّحرّک باتّجاه أهدافه السّامیة. و لقد کان (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مظهراً للإسلام و لذا کانت معرفته و حبّه و إکرام ذکراه مؤدّیةً لعظمة الإسلام، و من هنا رأینا أعداء الإسلام سواءً منهم من کان فی القرون الوسطی، قرون الکتّاب الصّلیبیّین العاملین علی تشویه صورة نبیّ الإسلام أو من کان فی زماننا هذا یقود الهجوم الثّقافیّ ضدّ الإسلام موجّهاً الإهانة بشکلٍ علنیّ لشخصیة رسول الله و کذلک ما نراه فی کتابات المستشرقین و دراساتهم شبه العلمیّة فی القرن التّاسع عشر و القرن العشرین، رأینا هؤلاء جمیعاً یعملون علی تشویه الصّورة الحقیقیّة لنبیّ الإسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بهدف ضرب الإسلام نفسه. هذا و من جهةٍ أخری فإنّ علینا نحن المسلمین لکی یعرف الإسلام معرفةً حقیقیّةً أن نعرف الرّسول معرفةً حقیقیّةً. إنّنا نری هذه الفریضة واجباً مؤکّداً حتّی فی زماننا هذا، حیث تتّسع المعارف الإسلامیّة و نحسّ بالفراغ الکبیر فی مجالها، و ها أنا أشیر إلی بعض الأمثلة فی هذا الصّدد:
أوّلاً: إنّنا نلاحظ و منذ زمنٍ بعیدٍ و بالخصوص عند دخول الإستعمار إلی الأقطار الإسلامیّة أنّ الأموال الضّخمة تبذل و الجهود الکثیرة تصرف لکی تثبت للمسلمین فکرة فصل الدّین عن السّیاسة، حتّی عادت فکرة مسلّمة لدی الکثیر من المجتمعات الإسلامیّة و عند مجموعاتٍ کبری من الأفراد و حتّی لدی بعض علماء الدّین، فی حین أنّ التّدبّر فی حیاة النّبیّ الأکرم و معرفته توضّح أنّه (صلّی الله علیه و آله) کان یسعی فی کلّ مراحل نبوّته و بکلّ جدٍّ لإیجاد النّظام الإسلامیّ و صیانته و أنّه قضی نصف عمر هذه النّبوّة رئیساً و مدیراً لشؤون الدّولة الإسلامیّة ممّا یثبت بوضوحٍ بطلان فکرة فصل الدّین عن السّیاسة بعد أن کان السّعی السّیاسیّ فی حیاته یشکّل الخطّ المستمرّ و المحور الأصیل لکلّ أنماط السّعی و من خلال معرفة هذه الحقیقة ینفتح بابٌ واسعٌ من المعرفة الإسلامیّة أمام الجمیع.
ثانیاً: من الملاحظ و منذ زمانٍ بعیدٍ أیضاً أنّ الکثیر من ذوی القدرة و النّفوذ فی المجتمعات الإسلامیّة إنّما یلحظون فی علاقاتهم السّیاسیّة مصالحهم الضّیّقة تماماً کما یفعل باقی أهل السّیاسة فی العالم دون أن یدخلوا فی حساباتهم نوع المواقف العدائیّة الّتی تتّخذها أطراف العلاقة تجاه الإسلام، و من هنا نجد الیوم الکثیر من الحکومات فی الأقطار الإسلامیّة تقیم علاقاتٍ ودّیّةٍ مع أمریکا و إسرائیل و باقی الدّول المشهورة بتآمرها ضدّ الإسلام. فلا تحدّد علاقتها بها سوی المصالح السّیاسیّة الضّیّقة.
هذا فی حین کان الرّسول الأکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) خلال مدّة حکومته فی المدینة یعمل علی العکس من ذلک تماماً. فهو یتعامل بشدّةٍ و عداءٍ مع المجموعات و القوی المعادیة للإسلام کما یتعامل برفقٍ مع تلک القوی غیر الإسلامیّة و غیر المعادیة. إنّه کان یحارب قریشاً الکافرة و یعمل للقضاء المبرم علی الیهود، و یشدّد الخناق علی المنافقین و هم قواعد العدوّ الخارجیّ، و یقود حملةً متوجّهةً إلی أراضی الرّومان الّذین کانوا ینوون التّدخّل فی شؤون المسلمین، و فی قبال ذلک یکرم رسل ملک الحبشة غیر المسلمین و یذکر ذلک الملک ذکراً حسناً و أیضاً لا یجهّز حملةً ضدّ الدّولة الکافرة فی شرق البلاد الإسلامیّة، لأنّها لمتکن تقصد مهاجمة الدّولة الإسلامیّة. إنّ هذا السّلوک النّبویّ هو بکلّ دقّة ما أمره القرآن الکریم حیث قال: لا یَنهیٰکُمُ اللهُ عَنِ الَّذینَ لَم یُقاتِلوکُم فِی الدّینِ وَلَم یُخرِجوکُم مِن دِیارِکُم اَن تَبَرّوهُم وَ تُقسِطوا اِلَیهِم اِنَّ اللهَ یُحِبُّ المُقسِطینَ، اِنَّما یَنهیٰکُمُ اللهُ عَنِ الَّذینَ قاتَلوکُم فِی الدّینِ وَاَخرَجوکُم مِن دِیـارِکُم وَ ظاهَروا عَلیًّ اِخراجِکُم اَن تَوَلَّوهُم وَ مَن یَتَوَلَّهُم فَاُولٰئِکَ هُمُ الظٰلِمون.(۳۶)
ثالثاً: ثمّ إنّنا نلاحظ الرّؤساء و الزّعماء فی الأقطار الإسلامیّة لا یأبهون للشّؤون الدّینیّة و إذا شاءت لهم مصالحهم أحیاناً أن یأمروا شعوبهم بالتّدیّن فإنّما هم یکتفون ببعض المظاهر و الادّعاءات، و ما أکثر الملوک و الرّؤساء فی الأقطار الإسلامیّة الیوم الّذین یعیشون حیاة المنکرات الکبیرة کشرب الخمر و أکل السّحت و الرّبا و القمار و أمثالها بشکلٍ علنیٍّ دون أن یخافوا لومة لائمٍ بعد أن أفهموا شعوبهم باستمرارٍ أنّه لیس من الضّروریّ أن یعمل الزّعماء بالشّریعة، و لم نسمع من فقهاء البلاط و وعّاظ السّلاطین رغم علمهم بارتکاب هؤلاء للموبقات من اعترض علیهم و منعهم من ارتکابها. الأمر الّذی یؤدّی بشکلٍ طبیعیّ لشیوع المفاسد الأخلاقیّة، هذا فی حین کان رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) أعبد النّاس و أزهدهم و أکثرهم عملاً بالشّریعة. لقد کان و هو الحاکم یری نفسه ملزماً برعایة موازین الحقّ أکثر من باقی المسلمین و هذا هو منطق الإسلام الّذی یضاعف وجوب ذلک علی رؤساء المسلمین و زعمائهم.
نعم، إنّ معرفة حیاة النّبیّ من هذه الجهة تؤدّی لمعرفةٍ أکبر للإسلام و تفضح واقع المدّعین له، و خلاصة الأمر إنّ المسلمین الیوم محتاجون أکثر من ذی قبل لمعرفة حیاة النّبیّ الأکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) لکی تتمزّق حجب التّحریف الّتی نسجها الجهل و الأهداف التّآمریّة للسّیاسات المعادیة للإسلام. یجب أن یکون الرّسول الأکرم مقیاساً یقیس إلیه الفرد المسلم نفسه و غیره و أن یکون المجتمع الّذی جاهد لبنائه الرّسول مقیاساً للمجتمع الإسلامیّ بشکلٍ دائمٍ. لقد سعی الرّسول لإقامة العدل فی ظلّ النّظام الإسلامیّ کهدفٍ أعلی فیجب إذن أن یسعی العالم الإسلامیّ لتحقیق الکمال و العروج الإنسانیّ. و هذا المعنی إنّما یتجلّی لنا إذا طالعنا سیرة الرّسول الأکرم و اکتشفنا الواجبات الّتی یلقیها علینا هذا الهدف السّامیّ من خلال معرفة أعمال الرّسول العظیم و أقواله. لا یکفی أن یحبّ المسلمون رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و یؤمنوا برسالته فحسب، بل إنّ علیهم أن یتّبعوه و یسیروا بسیرته تماماً نحو الهدف الّذی استهدفه، فهو الّذی یفتح سبیل الجهاد أمام هذه الأمّة و یوضّح لها مسؤولیّاتها و هنا نقول: إنّ الأمّة یجب أن لا تتّبع إلّا من انسجم مع هذا الهدف، أمّا من عدا ذلک و لم ینسجم معه فهو إمّا فی زمرة الغافلین أو فی حضیض الشّیاطین. أرجو أن ینتبه المسلمون فی العالم تماماً و یستعیدوا قوّتهم و توکّلهم و یعملوا علی إنقاذ مجتمعهم الإسلامیّ من هذه الوهدة و الحرمان الّذی یهدّد دنیاهم و آخرتهم. و استغفر الله لی و لکم.(۳۷) بِسمِ اللهِ الرَّحمٰنِ الرَّحیمِ، قُل هُوَ اللهُ اَحَدٌ، اَّللهُ الصَّمَدُ، لَم یَلِد وَلَم یولَد، وَ لَم یَکُن لَه کُفُوًا اَحَدٌ.(۳۸)
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)
الحمد لله ربّ العالمین نحمده و نستعینه و نستغفره و نستهدیه و نتوکّل علیه و نصلّی و نسلّم علی حبیبه و نجیبه و خیرته فی خلقه حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم محمّد (صلّی الله علیه و آله) و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین المعصومین سیّما بقیّةالله فی الارضین و صلّ علی ائمّة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین. قال الله الحکیم فی کتابه: لَقَد جاّْءَکُم رَسولٌ مِن اَنفُسِکُم عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّم حَریصٌ عَلَیکُم بِالمُؤمِنینَ رَءوفٌ رَحیم. (۲)
همهی برادران و خواهران نمازگزار عزیز را دعوت میکنم و توصیه میکنم به رعایت تقوا و پرهیزکاری؛ همهی جوانان را توصیه میکنم به قدردانی از فرصت بینظیر جوانی و حفظ پاکدامنی و عفّت و تلاش و کار در این دوران بینظیر و درخشان عمر آدمی؛ همهی مردان و زنان را توصیه میکنم و دعوت میکنم به امانت و راستگویی، که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) نشانهی حقیقی مؤمن را حفظ امانتها و صدق لهجه و راستگویی معیّن فرمود؛ (۳) همهی گویندگان را و نویسندگان را توصیه میکنم به رعایت تقوا و رعایت مصالح الهی و اسلامی و حفظ حقوق مردم در هنگام گفتن و نوشتن؛ خود را و همهی شما را توصیه میکنم به تجنّب (۴) و دوری گزیدن از هواهای نفسانی و انتخاب راه خدا در دوراهیهای زندگی. و امیدوارم خداوند متعال به برکت رسول مکرّم و نبیّ اعظم -که این روزها روزهای ولادت آن بزرگوار است- به همهی ما توفیق بدهد که بتوانیم راه او را و سیرهی او را و هدفهای او را دنبال کنیم.
بحثی که امروز در خطبهی اوّل عرض خواهم کرد، یک نگاه اجمالی و کلّی به سیرهی رسول خدا است. اوّلاً لازم است ولادت باسعادت آن بزرگوار و سبط (۵) معظّم او، امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام) را به همهی شما و همهی ملّت ایران و همهی ملّتهای مسلمان تبریک عرض کنم. نکتهای که امروز در بحث در زندگی رسول اکرم مورد نظر من است، عبارت است از این مطلب که پیغمبر اسلام برای اینکه ارزشهای اسلامی و اخلاق اسلامی در جامعه کاملاً جا بیفتد و با روح مردم و عقاید مردم و زندگی مردم مخلوط و ممزوج (۶) بشود، فضای زندگی را در محیط نظام اسلامی با ارزشهای اسلامی آغشته میکرد. یک وقت کسی به مردم دستور میدهد یا توصیه میکند که مثلاً مردم حسن خلق داشته باشند، گذشت داشته باشند، صبر داشته باشند، در راه خدا استقامت کنند، ظلم نکنند، دنبال اقامهی عدل و داد باشند؛ مطلب، مطلب توصیه و دستور دادن و تعلیم دادن است. این البتّه کار لازمی است؛ پیغمبر اسلام هم تعلیم میداد: یُعَلِّمُهُم؛ به مردم یاد میداد و درس معرفت و درس زندگی به مردم میآموخت. امّا یک وقت مطلب از یاد دادن بالاتر است؛ آن معلّم کاری میکند، رفتاری در پیش میگیرد که این اخلاق اسلامی، این وظیفهی اسلامی در جامعه به شکل رنگ ثابت درمیآید؛ با عقاید غلط مردم به مقابله برمیخیزد، با احساسات جاهلی و تهماندههای رسوبکردهی اخلاق غیراسلامی مبارزه میکند، مقابل میشود، به جامعه و به مردم شوک وارد میکند و در مقاطع مناسب با روشهای مناسب، کاری میکند که فضای جامعه، محیط زندگی مردم، با این صفت، با این اخلاق، با این روش خوب، کاملاً ممزوج میشود. یک جامعه اگر بخواهد رشد کند و اخلاق صحیح اسلامی را در خود به وجود بیاورد، محتاج همین روش است. شاید در چند آیهی قرآن «یُزَکّیهِم» پس از «یُعَلِّمُهُم» یا قبل از «یُعَلِّمُهُم» [آمده است]؛ در بعضی از جاها قبل از تعلیم، تزکیه را بیان کرده؛ (۷) و در بعضی جاها بعد از تعلیم، تزکیه را بیان کرده است. (۸) شاید مراد از تزکیه در این آیات، همین مطلب است؛ یعنی مردم را پاک کردن، طاهر کردن، پیراسته کردن. مثل یک طبیبی که به مریض خود فقط نمیگوید این کار را بکن و آن کار را نکن؛ بلکه او را در محلّ مخصوصی قرار میدهد و آنچه را لازم دارد به او میدهد و میخوراند و آنچه برای او مضر است، از او باز میگیرد؛ یک چنین وضعیّت و روشی را پیغمبر اسلام در طول ۲۳ سال نبوّت -مخصوصاً در ده سالی که در مدینه زندگی میکردند که ده سالِ حاکمیّت اسلام و تشکیل حکومت اسلامی است- دنبال میکردند.
من چند مثال و نمونه را آماده کردهام که عرض بکنم. و این برای ما امروز در نظام اسلامی خیلی مهم است؛ هم برای آحاد مردم و هم بخصوص برای مسئولین و کسانی که با یک جمعی سروکار دارند و مجموعهای از مردم به دهان آنها نگاه میکنند، به حرف آنها گوش میکنند. ما باید توجّه کنیم که اگر بخواهیم آن تهماندهها و پسماندههای اخلاق دوران طاغوت را -که بسیار هم مضر است برای رشد و تعالی ما- از خودمان دور کنیم و بزداییم، چارهای نیست جز اینکه همین روشهای رسول اکرم را با شجاعت و قاطعیّت در زندگی خودمان عمل کنیم. یک مثال مربوط است به ایجاد فضای سالم و دور از تعصّبهای جاهلانه در محیط زندگی مردم. میدانید که همهی ملّتها همینجور هستند و جز افرادی که از لحاظ معرفت به سطح خیلی بالایی رسیده باشند، وضعشان همینجور است که تعصّبها و غرضها و مرضها و حِقدها (۹) و این چیزها، در موارد زیادی بر زندگی مردم حکومت میکند و مردم را از رفتار عادلانه و حق بازمیدارد، فضا را فضای ناسالم میکند. این فضا را باید سالم کرد. برای ایجاد فضای سالم و ایجاد خوشبینی میان مردم، رسول اکرم غیر از توصیههایی که داشتهاند، یک روشهایی را هم اِعمال کردهاند. بخصوص در آن دوران، این مسئله بسیار مهم بود؛ چون اعراب جاهلیِ دوران رسول اکرم، بین خودشان حِقدها و سوءِظنهای زیادی داشتند، نسبت به هم تعصّبات قبیلهای و فامیلیِ بسیاری داشتند و پیغمبر اکرم باید اینها را از دلهای مؤمنین بیرون میکشید و دلهای آنها را نسبت به یکدیگر پاک و صاف و روشن میکرد.
یک روایتی از پیغمبر اکرم نقل شده که فرمود: لایُبلِغُنی اَحَدٌ مِنکُم عَن اَصحابی شَیئًا فَاِنّی اُحِبُّ اَن اَخرُجَ اِلَیکُم وَ اَنَا سَلیمُ الصَّدر. (۱۰) میآمدند پیش پیغمبر از یکدیگر بدگویی میکردند و چیزهایی را دربارهی یکدیگر میگفتند -گاهی راست، گاهی هم خلاف واقع- پیغمبر اکرم به مردم فرمودند که هیچ کس دربارهی اصحاب من به من چیزی نگوید؛ مدام پیش من نیایید از همدیگر بدگویی کنید؛ من مایلم وقتیکه میان مردم ظاهر میشوم و به میان اصحاب خود میروم، «سلیم الصّدر» باشم، یعنی با سینهی صاف و پاک و بدون هیچگونه سابقه و بدبینی به میان مسلمانها بروم؛ از همدیگر پیش من بدگویی نکنید. این یک سخنی است از پیغمبر؛ یک دستور دربارهی مسلمانها نسبت به شخص آن حضرت. ببینید چقدر این رفتار رسول اکرم کمک میکند به اینکه مسلمانها احساس کنند که در جامعهی اسلامی و محیط اسلامی باید بدون سوءِظن و با خوشبینی با افراد برخورد کرد. در روایات داریم که وقتی حاکمیّت با شر و فساد است، به هر چیزی سوءِظن داشته باشید؛ امّا وقتی در جامعه حاکمیّت با خیر و صلاح است، سوءِظنها را رها کنید و به یکدیگر حسنظن داشته باشید؛ حرفهای هم را با چشم قبول بنگرید و گوش کنید؛ بدیهای یکدیگر را نبینید، خوبیهای هم را مشاهده کنید. (۱۱)
بین مسلمانها رسم بود که میآمدند درِ گوش پیغمبر حرفهایی میزدند و حدیث مخفی و محرمانهای را بهصورت نجوا به پیغمبر میگفتند که آیهی شریفه نازل شد (۱۲) و مردم را از نجوا و درِ گوشی با پیغمبر نهی کرد، چون در دیگر مسلمانها ایجاد سوءِظن میکرد. در این ردیف، آن خاطره و حادثهای که خیلی مهم است و بنده بارها این حادثه را در ذهن خود مرور کردهام و به آیات این حادثه در قرآن مراجعه کردهام، حادثهی «افک» است که چند آیه در سورهی مبارکهی نور مربوط به همین حادثه میشود. (۱۳) حادثهی «افک» بهطور خلاصه این است که یکی از همسران پیغمبر در یکی از جنگها از قافله عقب افتاد. پیغمبر آن همسرشان را به میدان جنگ برده بودند؛ وقتیکه برمیگشتند و میآمدند، شتری که او را میآورد عقب ماند؛ حالا به هر جهتی: یا آن مخدّره (۱۴) خواب مانده بود، یا به دنبال حاجتی رفته بود، و مسلمانها آمدند؛ یک وقت دیدند که همسر پیغمبر در میان اینها نیست. یک مردی از مسلمانها پیدا شد و این همسر پیغمبر را به مدینه آورد.
حالا او کدامیک از همسران پیغمبر بوده، بین اهل سنّت و شیعه در تعیین این زن اختلاف است؛ شیعه در روایاتشان میگویند «ماریّهی قبطیّه» بوده و اهل سنّت میگویند «عایشه» بوده. این بحث انحرافی است در این روزگار که ما بگوییم کدامیک از زنان پیغمبر بود. اصلاً قضیّه این نیست که ما بخواهیم ببینیم کدام زن پیغمبر بوده که این آیات دربارهی تهمت به او نازل شده؛ مسئله، مسئلهی دیگری است؛ یک دستور اخلاقیِ اجتماعیِ بسیار مهم است.
بعد از آنکه این مخدّره به مدینه برگشت، بعضی از افراد هرزهگو و یاوهگو، یک زمزمهای را بین مردم انداختند که این خانم کجا بود؟ چرا عقب ماند؟ این شخصی که او را آورد چه کسی بود؟ بدون اینکه تصریح کنند و یک تهمت مشخّصی را متوجّه بکنند، یک زمزمه و شایعهای را در میان مردم شروع کردند به پخش کردن.
مسئله این نیست که او، زن پیغمبر است و باید او را احترام کرد؛ مسئله در آیات قرآن چیز دیگری است. در آیات سورهی نور، مسئلهی «افک» -یعنی همین سخن دروغی که منافقین و بدخواهان و افراد ناسالم در جامعه پخش میکردند و شایع میکردند- بشدّت کوبیده شده. چند آیه پیدرپی با لحن بسیار تندی خطاب به مسلمانها ذکر میشود که چرا وقتی شما این شایعه را شنیدید، نسبت به گویندهی این شایعه شدّت عمل بهخرج ندادید -مستفاد از آیات این است- و چرا قاطعاً این شایعه را رد نکردید.
دو جا در این آیات جمله با «لولا» شروع میشود؛ «لولا»ی تحذیریّه. اهل ادبیّات عرب توجّه دارند آنوقتی که انسان به مخاطب خود میخواهد با کمال شدّت و با توبیخ کامل بگوید چرا این کار را نکردید، کلمهی «لولا» را به کار میبرد. لَولا اِذ سَمِعتُموهُ ظَنَّ المُؤمِنونَ وَالمُؤمِنٰتُ بِاَنفُسِهِم خَیرًا وَ قالوا هٰذاِّ اِفکٌ مُبین؛(۱۵) چرا شما مسلمانها -مؤمنین و مؤمنات- وقتیکه این شایعه را شنیدید، به یکدیگر حسنظن نشان ندادید و بهطور قاطع نگفتید که این دروغ است؟ یک جای دیگر میفرماید: وَ لَولا اِذ سَمِعتُموهُ قُلتُم ما یَکونُ لَناِّ اَن نَتَکَـلَّمَ بِهٰذا سُبحٰنَکَ هٰذا بُهتانٌ عَظیم؛(۱۶) چرا وقتیکه این شایعه را شنیدید، نگفتید که ما حق نداریم این شایعه را تکرار کنیم، این یک بُهتان بزرگ است. بعد در آخر این آیات هم میفرماید: یَعِظُکُمُ اللهُ اَن تَعودوا لِمِثلِه اَبَدًا اِن کُنتُم مُؤمِنین؛(۱۷) یعنی خدا به شما موعظه میکند و نصیحت میکند که دیگر هرگز گِرد یک چنین شایعههایی نگردید و چنین حادثهای دیگر میان جامعهی اسلامی به وجود نیاید، اگر مؤمن هستید؛ یعنی شرط ایمان، این است.
عرض کردم، مسئله این نیست که این شخص، همسر پیغمبر بود؛ اگر همسر پیغمبر هم نبود، همین عتاب و خطاب وجود داشت، همین تکلیف برای مؤمنین وجود داشت. لذا اگر در اسلام، کسی کس دیگری را متّهم کند به بعضی از تهمتهای خاص، اگر نتواند آن را ثابت کند با چهار شاهد عادل، خودِ تهمتزننده محکوم است به اینکه بر او حد جاری بشود. اینجور نیست که شما یک حرفی را همینطور وسط فضا بیندازید و ذهنها را مَشوب (۱۸) کنید، دلها را نگران و ناراحت کنید؛ اگر توانستید ثابت کنید که خب، ثابت کردهاید، اگر هم نتوانستید سرتان را بگیرید به راه خودتان بروید! نه، اگر نتوانستید ثابت کنید -برخی از تهمتهایی که برطبق آنها حد به مجرم زده میشود- و برایتان قابل اثبات نبود، خود شما بهخاطر زدن این تهمت بایستی حد بخورید و مجازات بشوید.
این به نظر من یک حادثهی عظیمی است در تاریخ اسلام و زمان پیغمبر که به این وسیله در محیط اسلامی، ریشهی شایعهپراکنی در مسائل شخصی افراد -که موجب سوءِظن و بدبینی نسبت به یکدیگر میشود و محیط را و فضا را ناسالم میکند- کنده شد. اسلام اینجوری است. پس یکی از کارهای رسول اکرم این بود که فضای جامعه را به شکل یک فضای مهربان و سرشار از مهر و محبّت که همهی مردم در آن نسبت به یکدیگر محبّت میورزند و به چشم حسنظن و خوشبینی به یکدیگر نگاه میکنند، بسازد و به وجود بیاورد. امروز تکلیف ما هم همین است.
یک مورد و نمونهی دیگر از همین تلاشِ فضاسازی پیغمبر، این بود که دشمنیها و کینهها را از دلهای مردم بزداید. در مورد قبلی، ایجاد حسنظن و فضای سالم بود؛ در این مورد، مسئله بالاتر از این است؛ یعنی مسلمانان در جامعهی اسلامی از حالت بیتفاوتی نسبت به یکدیگر باید خارج بشوند. اینکه مسلمانها با هم کاری نداشته باشند و هر کسی برای خود دنیای جداگانهای باشد و کاری به کار مسلمانهای دیگر نداشته باشد، در اسلام پسندیده نیست. و یکی از فصول زندگی رسول اکرم این بود که این فضای بیتفاوتی را تبدیل کند به فضای محبّت، همکاری، برادری و ایجاد یک مجموعهی همکار با یکدیگر. این همان چیزی است که امروز هم ما در نظام خودمان به آن احتیاج داریم. مسلمانها نسبت به یکدیگر باید با علاقه، با دلسوزی، بدون ذرّهای بیتفاوتی سروکار داشته باشند؛ یعنی اینجور نیست که اگر شما دیدید یک مسلمانی مورد ابتلاء به یک حادثهای قرار گرفته، از کنار او بیتفاوت بگذرید؛ نه، همکاری و همدردی و دلسوزی و محبّت متقابل بین مسلمانها، یکی از کارهای بزرگ رسول اکرم بود؛ نمیگذاشت در جامعهی اسلامی -تا آنجایی که آن بزرگوار حضور داشت و در سعهی وجود آن بزرگوار بود- حتّی یک مورد هم مسلمانها بغض و کینه و عداوتی نسبت به کسی داشته باشند. یعنی پیغمبر با حکمت و حلم خود، حقیقتاً یک محیط شیرین و سالم و فضای آغشتهی به محبّت را به وجود میآورد.
نقل کردهاند که یک اعرابیای -یعنی یک عرب بیابانگرد؛ اعرابی به آن عربهایی میگفتند که صحراگرد بودند و از تمدّن و شهرنشینی و آداب معاشرت و اخلاق معمولیِ زندگی چیزی نمیدانستند- با همان خشونت صحراگردیِ خود آمد مدینه، آمد خدمت پیغمبر -پیغمبر در میان اصحاب خود بودند؛ یا در مسجد یا در یک گذرگاهی- و از پیغمبر چیزی خواست؛ حاجتی به پیغمبر عرضه کرد. پیغمبر یک کمکی به او کردند؛ مثلاً پولی، غذائی، لباسی، چیزی به او دادند. بعد که این را به او بخشیدند گفتند خوب شد؟ من به تو نیکی کردم؟ راضی هستی؟ آن مرد بهخاطر همان خشونت صحراگردی خود و صراحت و بیتعارفیای هم که اینجور افراد دارند -ظاهراً این محبّت پیغمبر برایش کم بوده- گفت نه، هیچ کاری نکردی، هیچ محبّتی نکردی، این چیزی نبود که تو به من دادی! طبعاً اینجور برخورد خشن نسبت به پیغمبر، در دل اصحاب یک چیزِ ناخوشایندِ سنگینی بود؛ همه عصبانی شدند. آن چند نفری که اطراف پیغمبر بودند، خواستند با عصبانیّت و با خشم به این عرب یک چیزی بگویند، یک عکسالعملی نشان بدهند؛ پیغمبر فرمود نه، شما به او کاری نداشته باشید، من با او مسئله را حل خواهم کرد. از جمع خارج شدند و آن اعرابی را هم با خودشان بردند و بردند منزل -معلوم میشود که پیغمبر آنجا چیزی نداشتند که به او بدهند، وَالّا بیشتر هم به او میدادند- و باز یک چیزهای اضافهای، یا غذائی یا لباسی یا پولی به او دادند؛ بعد به او گفتند حالا راضی شدی؟ گفت بله. آن مرد در مقابل احسان پیغمبر و حلم پیغمبر شرمنده شد، اظهار رضایت کرد. پیغمبر به او فرمودند خب، تو چند لحظهی پیش در مقابل اصحاب من یک حرفهایی زدی که آنها دلشان نسبت به تو چرکین شد؛ دوست داری برویم همین حرفهایی را که به من گفتی و اظهار رضایت کردی، در مقابل آنها بگویی؟ گفت بله، حاضرم. بعد پیغمبر شبِ همان روز یا فردای آن روز، این عرب را برداشتند و آوردند در میان اصحابشان؛ گفتند این برادر اعرابیمان خیال میکند که از ما راضی است؛ اگر راضی هستی، بگو. او هم بنا کرد از پیغمبر ستایش کردن، گفت بله، من خوشحالم، راضیام، خیلی متشکّرم -مثلاً- از رسول اکرم، به من محبّت کردند؛ و رفت. بعد که او رفت، رسول اکرم رو کردند به اصحابشان فرمودند مثَل این اعرابی، مثَل آن شتر و ناقهای است که از یک گلّهای -که چوپانی دارد آن را میچراند- رمیده و جدا شده، سر گذاشته به بیابان دارد میدود. شما دوستان من برای اینکه این شتر را بگیرید و او را به من برگردانید، از اطراف حمله میکنید و دنبال او میدوید. این حرکت شما رمیدگی او را بیشتر میکند، وحشت او را زیادتر میکند و دستیابی به او را دشوارتر خواهد کرد. من نگذاشتم شما او را بیشتر از آنچه از جمع ما رمیده بود، برمانید. با محبّت، با نوازش دنبال او رفتم، او را برگرداندم به گلّهی خودمان و به جمع خودمان. این روش پیغمبر است.یعنی رسول اکرم به هیچ عنوان نمیخواهد که در فضای زندگیِ جامعهی اسلامی، در میان مردم و مسلمانها، اندکی کینه و حِقد و دشمنی باشد، سعی دارد در ایجاد محبّت و صمیمیّت بین مردم؛ حتّی آنوقتی که دایرهی اسلام وسیعتر شد و رسول اکرم مکّه را هم گرفتند -مردم مکّه همان کسانی بودند که پیغمبر را از مکّه بیرون کرده بودند؛ پیغمبر سیزده سال از همان اهالی مکّه ناراحتی تحمّل کرده بود و زجر کشیده بود؛ بعد هم چندین جنگ با پیغمبر کرده بودند؛ چقدر [آنها] از مسلمانها کشته بودند، چقدر مسلمانها از آنها کشته بودند؛ اگر قرار بود که اینها با همان وضعیّت، میزبان لشکر فاتح رسول خدا میشدند، تا سالهای متمادی امکان اینکه بین اینها آشتی برقرار بشود وجود نداشت- پیغمبر بمجرّد اینکه وارد مکّه شدند، در روز فتح مکّه که سال هشتم باشد اعلام عمومی کرد که «اَنتُمُ الطُّلَقاء»؛ (۱۹) یعنی من همهی شما را آزاد کردم و عفو کردم؛ قریش را عفو کرد و قضایا تمام شد.
شاید در همان سالِ اوّل، ماههای اوّلِ ورود پیغمبر به مدینه یکی از اوّلین کارهایی که پیغمبر انجام دادند، ایجاد عقد اخوّت بین مسلمانها بود؛ یعنی مسلمانها را با هم برادر کردند. اینکه میگوییم با هم برادر هستیم، در اسلام یک تعارف نیست؛ یعنی حقیقتاً مسلمین نسبت به یکدیگر دارای حقّ برادری هستند؛ نسبت به هم طلبکارند، همچنان که برادران نسبت به هم؛ مدیون یکدیگر هستند و باید حقوق متقابلی را نسبت به هم عمل کنند. پیغمبر این را عملی کرد: دو به دو مسلمانها را با هم برادر کرد، و طبقات اینها و خانوادههای اینها و اشرافیگریِ اشراف مدینه و قریش را رعایت نکرد، غلام سیاهی را با یک شخص بزرگی و یک آزادشدهای را با یک آقازادهی معروف بنیهاشم یا قریش برادر کرد. علیایحال، این برادری ابعاد مختلفی داشت که یکی از مهمترین این ابعاد، همین بود که مسلمانها نسبت به هم احساس برادری بکنند. این هم یکی از آن موارد بود.
یک مثال دیگر برای اینکه نشان بدهیم پیغمبر چگونه فضای جامعه را با ارزشهای اسلامی میآغشت، روح وفاداری است که در اسلام بسیار مهم است؛ حقشناسی و پاس زحمت و خدمت افراد را داشتن -منهای عقاید و سلایق سیاسی و خط و ربط و بقیّهی امور- که در سلامت جامعه بسیار مؤثّر است و پیغمبر عملاً روی این تکیهی زیادی میفرمودند؛ یعنی به زبان اکتفا نمیکرد که بفرماید پاس عهد و پیمان یکدیگر را داشته باشید و نسبت به یکدیگر حقشناسی داشته باشید؛ بلکه پیغمبر اکرم در عمل هم این فضا را به وجود میآورد.من در حدیثی دیدم که هیئتی از سوی نجاشی که پادشاه حبشه بود، آمدند مدینه نزد رسول اکرم -لابد پیغامی بیاورند؛ همچنان که بین دولتها معمول و متداول است؛ نجاشی، هم پادشاهی در یک کشور بود و هم مسیحی و غیرمسلمان بود؛ مثل خیلی از سلاطین دیگر و امرائی که آن روز در اطراف دنیا بودند- امّا با اینکه حاکم یک سرزمینی بود و خودش هم غیرمسلمان بود، وقتیکه هیئت حبشی آمدند، دیدند خود پیغمبر از جا بلند شدند و مشغول پذیرایی از این هیئت شدند. اصحاب گفتند یا رسولالله! ما هستیم، اجازه بدهید ما پذیرایی کنیم. فرمود نه، آنوقتی که در هجرت به حبشه، مسلمانها رفتند به حبشه، پادشاه اینها نسبت به مسلمانها احترام و تکریم زیادی کرد؛ من میخواهم جبران کنم. این حقشناسی است. لذا شما میبینید پیغمبر اکرم در زمان حیات خودشان، [با اینکه] با کفّار قریش جنگهای زیادی داشتند و چند جنگ هم رسول اکرم راه انداختند علیه امپراتور روم شرقی -که منطقهی شامات و فلسطین در آن دوران متعلّق به آن امپراتور بود و جنگ یرموک و جنگ موته و جنگ تبوک جنگهایی است که در زمان پیغمبر اتّفاق افتاد و هدف این جنگها امپراتوری روم بود- و پیغمبر تا آنجاها مشغول جهاد و فتوحات و کشورگشایی بودند، امّا به طرف حبشه، هیچ لشکرکشی نکردند، به آن طرف نرفتند. اینجور نبود که هر پادشاهی که ایمان اسلامی را قبول نمیکرد، پیغمبر با او جنگ داشته باشد؛ نه، عهدشناسی، حقشناسی و پاس محبّتهای نجاشی تا دوران حکومت اسلامی و آنوقتی که پیغمبر رئیس نظام اسلامی هم میشود، همچنان باقی است. و از این قبیل در زندگی رسول اکرم زیاد است که اگر بخواهیم دانهدانه این موارد را ذکر کنیم طولانی میشود.
یک مورد دیگر را هم عرض کنم. یک زنی در مدینه -یعنی در دوران حکومت اسلامی- آمد دیدن پیغمبر. اصحاب دیدند که رسول اکرم نسبت به این زن خیلی اظهار محبّت کرد؛ احوالش را پرسید، احوال خانوادهاش را پرسید، با کمال صمیمیّت و محبّت با او رفتار کرد. بعد که آن زن رفت، پیغمبر برای رفع تعجّب اصحاب فرمودند که این زن در زمان خدیجه به منزل ما رفتوآمد میکرد؛ یعنی در دوران اختناق و در آن وقت شدّت در مکّه. لابد در آن دورانی که همه محاصره کرده بودند و خدمت حضرت خدیجه (سلام الله علیها) -همسر مکرّم پیغمبر- نمیآمدند، این خانم رفتوآمد میکرده. در این روایت هم ندارد که این زن، مسلمان شده بود -احتمالاً هنوز هم مسلمان نبود- امّا به صِرف اینکه در گذشته یک چنین خصوصیّتی [داشته] و صمیمیّتی و محبّتی [ابراز] میکرده، پیغمبر اکرم سالها بعد از آن، این را رعایت میکردند. این هم یک مورد دیگر از وفای به پیمانها و عهدها و دوستیها و پیوندهای محبّت و حقشناسی و پاسداری و این چیزها.
یک نمونه هم مسئلهی ایجاد فضای کار و تلاش در جامعه است. پیغمبر اکرم اکتفا نمیکردند به اینکه دستور بدهند که مردم باید کار کنند و تلاش کنند؛ [بلکه] با روشهای مختلف، روحیهی کار و تلاش را در مردم زنده میکردند. پیغمبر گاهی که یک جوانی را مشاهده میکرد، اگر میدید او بیکار است، میفرمود: اِنَّ الله لا یُحِبُّ الشّابُّ الفارِغ؛ (۲۰) خدا از جوانی که عمر خودش را تلف میکند و به بیکاری میگذراند، خشنود نیست.در یک روایتی دارد که رسول اکرم وقتی جوانی را میدید که «کانَ یُعجِبُه» -از اندام او، از سلامت او، از جوانی او خوشش میآمد- از او دو سؤال میکرد؛ میپرسید ازدواج کردهای؟ و شغل و کاری داری یا نه؟ اگر آن جوان میگفت ازدواج نکردهام و میگفت شغلی ندارم، پیغمبر میفرمود: سَقَطَ مِن عَینی؛ (۲۱) این جوان از چشمم افتاد. یعنی مردم را با اینجور روشها و برخوردها، به اهمّیّت کار و تلاش برای تکتک افراد در جامعه متوجّه میکرد.
یک وقتی چند نفر خدمت رسول اکرم آمدند و از یک شخصی تعریف کردند، گفتند یا رسولالله! ما با این مرد همسفر بودیم و او مرد بسیار خوب و پاک و باخدایی بود، دائماً عبادت میکرد، در هر منزلی که فرود میآمدیم، از وقتیکه فرود میآمدیم تا وقتیکه باز مجدّداً سوار میشدیم که راه را ادامه بدهیم، او مشغول نماز و ذکر و قرآن و مانند اینها میشد؛ وقتیکه این تعریفها را کردند، پیغمبر با تعجّب از آنها سؤال کرد پس کارهایش را چه کسی میکرد، کسی که وقتی از مرکب پیاده میشود دائم مشغول نماز و قرآن است، غذای او را چه کسی میپخت، وسایل او را چه کسی فرود میآورد و سوار میکرد؟ آنها در جواب گفتند یا رسولالله! ما؛ ما با کمال میل همهی کارهای او را برایش انجام میدادیم. پیغمبر فرمود: کُلُّکُم خَیرٌ مِنه؛ (۲۲) همهی شماها از او بهترید. اینکه او کار خودش را انجام نمیداد و به دوش شما میانداخت و خود مشغول عبادت میشد، موجب نمیشود که او مرد خوبی باشد؛ مرد خوب، شما هستید که کار میکنید و تلاش میکنید و حتّی کار [فرد] دیگری را هم شما به عهده میگیرید. با اینگونه روشها، فضای زندگی در جامعهی اسلامی پُر میشود از علاقهی به کار و تلاش زندگی. همهی این مواردی که عرض کردم، امروز مورد ابتلاء و احتیاج ما است.
همهی مردم مسلمان در ایران اسلامی و جامعهی اسلامی باید نسبت به سرنوشت کشور و نسبت به بازسازی آن احساس وظیفه کنند. هیچ کس نباید در کاری که انجام میدهد، هدفِ سازندگی جامعهی اسلامی را فراموش کند؛ ولو کاری که شما میکنید برای زندگی خودتان باشد. همهی مردم حق دارند برای اعاشهشان، (۲۳) برای زندگیشان، برای تأمین آتیهی شخصی و خانوادگی خودشان کار کنند؛ امّا در این تلاش و کاری که انجام میدهید، مسئلهی سازندگی کشور هم باید مورد نظر باشد. یعنی اگر کاری که شما انجام میدهید، برای خود شما خوب است، امّا برای کشور مضر است، برای سازندگی کشور بد است و مزاحم است، این کار شما نامطلوب است و درست نیست. همه باید احساس کنند که نسبت به سرنوشت جامعه تکلیف دارند؛ آن تکلیف را در کار شخصیشان -چه کار فرهنگی است، چه کار اداری است، چه کار تجاری است، چه کار فنّی است، چه کارهای بزرگ است، چه کارهای کوچک است- جستجو کنند و پیدا کنند. احساس همهی مردم باید این باشد که این خانه به دست صاحبان خانه -یعنی آحاد مردم- باید ساخته بشود و دولت هم مدیر و سرپرست این خانه است که برنامهریزی باید بکند و کار هر کسی را، وظیفهی هر مجموعهای را و هر قشری را معلوم بکند تا مردم بدانند تکلیفشان چیست و انجام بدهند.
همهی آحاد مردم وظیفه دارند که فضا را فضای سالم قرار بدهند؛ فضائی که در آن محبّت بر خصومت فائق و غالب باشد؛ و این در اسلام بسیار مهم است. انسان ترکیبی است از دوست داشتن و دشمن داشتن. شما، هم احساس محبّت در وجودتان هست، و هم احساس بغض و عداوت. این طبیعیِ هر انسان است: یک چیزهایی را دوست میدارد و یک روحِ دوست داشتن در او هست، و یک روحِ دشمن داشتن و کینه ورزیدن. اسلام تکلیف اینها را معیّن کرده؛ گفته روح خصومت شما و دشمنیِ شما مخصوص است به دشمنان خدا و دشمنان نظام اسلامی و دشمنان مردم. ببینید آن کسانی که با خدا و رسول خدا و جامعهی اسلامی و ملّت مسلمان دشمنند چه کسانی هستند، دشمنی را متوجّه آنها کنید؛ مابقیِ وجود شما دوستی و محبّت باشد نسبت به آحاد جامعه. همه را سعی کنید دوست بدارید؛ این یک تعلیم اسلامی است؛ این چیز بدی نیست. بهانه برای دشمن داشتن نباید پیدا کرد که انسان هر کسی را به یک بهانهای از مجموعه و لیست محبّت خود خارج کند و دور بیندازد؛ نه، فضای جامعهی اسلامی فضای صمیمیّت است، ولو کسی که نمیشناسید.
همینطور روح سوءِظن و روح بدبینی نسبت به افراد را در نظام اسلامی بایستی از بین برد. سوءِظن مال نظام غیراسلامی است. وقتی شر غالب است، وقتی ظلم حاکم است، وقتی غیرخدا در جامعه زمام امور را به دست دارد، آنوقت ما روایت داریم که حسنظن سادهلوحی است و به هر پدیدهای باید با چشم تردید و سوءِظن نگاه کرد؛ (۲۴) امّا آنوقتی که غلبه با حق است، حکومت متعلّق به خدا و بندگان خدا است، راه، راه صراط مستقیم دین است، اینجا سوءِظنها را باید کنار گذاشت و حسنظن داشت؛ مگر [آنکه] چیزی برای انسان ثابت بشود. این، تکلیف اسلامی است.فضای اسلامی و جامعهی اسلامی باید از این خصوصیّات پُر باشد و این کاری است که نبیّ مکرّم اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با روشهای خود، با تعلیمات خود، با حضور خود در میان مردم و قشرهای مردم و با ابتکارهای جالبی در هر مورد -همچنان که نمونههای مختصری عرض شد- انجام میداد. امیدوارم خداوند توفیق بدهد و ما بتوانیم این راه را دنبال کنیم.
در همین مورد چند دعا کنم تا انشاءالله مورد توجّه و لطف الهی قرار بگیرد: پروردگارا! راه ما را راه نبیّ مکرّم خود قرار بده؛ دلهای ما را به یکدیگر مهربان کن؛ ما را در مقابل دشمنانِ خود اشدّاء قرار بده، در میان بندگانِ خود رحماء قرار بده؛ (۲۵) پروردگارا! توفیق پیاده کردن اسلام و استقرار عدل اسلامی و عدل نبوی و علوی را به همهی ما عنایت بفرما؛ پروردگارا! از این اجتماع بزرگِ ما و از حسناتی که از مردم مسلمان سر میزند، هدیهای به روح مطهّر امام بزرگوار و فقیدمان برسان.
بسم الله الرّحمن الرّحیم، وَ العَـصرِ، اِنَّ الاِنسانَ لَفی خُسرٍ، اِلَّا الَّذینَءامَنوا وَعَمِلُوا الصّالِحٰتِ وَتَواصَوابِالحَقِّ وَتَواصَوابِالصَّبرِ. (۲۶)
خطبهی دوّم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم محمّد و علی اهل بیته الاطیبین الاطهرین سیّما علیّ امیرالمؤمنین و الصّدّیقة الطّاهرة سیّدة نساء العالمین و الحسن و الحسین سبطی الرّحمة و امامی الهدی و علیبنالحسین و محمّدبنعلیّ و جعفربنمحمّد و موسیبنجعفر و علیبنموسی و محمّدبنعلیّ و علیبنمحمّد و الحسنبنعلیّ و الخلف القائم المهدیّ حججک علی عبادک و امنائک فی بلادک و صلّ علی ائمّة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین. اللهمّ اغفر للمؤمنین و المؤمنات و المسلمین و المسلمات الاحیاء منهم و الاموات.
در خطبهی دوّم بهمناسبت حوادث جهانی و جریانهای استکباری عالم که همچنان مانند ده یازده سال گذشته، علیه جهت انقلاب و علیه اسلام و مسلمین در جریان است، مایلم بحث کوتاهی را عرض کنم. البتّه حوادثی هست که امروز یادآور آن خاطرات و حوادث است، به این جزئیّات نمیخواهم بپردازم. اجمالاً شما به دنیا نگاه کنید، روش استکبار جهانی را، روش آمریکا را با ملّتهای مسلمان و بخصوص با ملّتهای خاورمیانه، مسائل جاری لبنان را و توطئهای که علیه این مردم مظلوم و مسلمان در آن کشور هست -که در این چند هفتهی گذشته دیدید چگونه قدرتهای بزرگ دنیا دست به هم دادند تا سرنوشت لبنان را درست برخلاف مصالح مردم لبنان و اکثریّت مسلمان مظلوم و مستضعف آن کشور ببندند و رقم بزنند- (۲۷) برخورد با مسئلهی فلسطین را و خیانتی که برخی از سران و بزرگان عرب و قدرتمندان کشورهای عربی (۲۸) با همدستی بعضی از سران منتسب به فلسطین در داخل سرزمینهای اشغالی انجام دادند، مشاهده کنید! این مسلمانان مظلوم فلسطینی، این جوانها، این زن و مرد، با وجود خودشان، با تن و جان خودشان دارند مبارزه میکنند و قدرتمندان ذرّهای احساس وجدان انسانی نسبت به این جامعهی مظلوم فلسطینی نمیکنند. وضع دنیا را تا آنجایی که به ما مسلمانها مربوط است مشاهده میکنید؛ خبرها را میشنوید؛ فشار روی گروههای مسلمان در دنیا را میبینید؛ وابستگی دولتهای مرتجع و مزدور را که برخلاف مصالح کشورهایشان کار میکنند مشاهده میکنید و میبینید که چگونه افکار عمومی دنیا در مقابل این ظلمهای آشکار ساکتند. این چیز سخت و غیر قابل تحمّل یا صعبالتّحمّلی است. مثلاً وقتیکه آمریکا اعلام میکند برای خودش این حق را قائل است تا مجرمینی را که در دادگاههای آمریکا محکوم شده باشند، در هر جای دنیا تحت تعقیب قرار بدهد -یعنی یک کاپیتولاسیون عمومی برای همهی کشورهای دنیا- افکار عمومی عالم، تحرّک لازم را پیدا نمیکند. (۲۹) درحالیکه وقتی این حرف اعلام میشد، باید ملّتها و کشورهای اروپا، آسیا و آفریقا، در مقابل این تصمیم قلدرمآبانه موضعگیری میکردند؛ [امّا] نمیکنند، نکردند. میبینید در مقابل اظهار و حرف غیرانسانی و غلط رئیس کشوری (۳۰) که حمایت از مردم مظلوم آفریقای جنوبی را یک عمل غیرمسئولانه به حساب میآورد، عکسالعملی در دنیا نشان داده نمیشود. یعنی قدرت قدرتمندان و مستکبران، دنیا را یک دنیای آمیختهی به نامردمی و ظلم قرار داده.
البتّه ملّتها دلخونند؛ در این شکّی نیست. ملّتها در سطح عالم، آمادهی مقابلهی با این زورگوییها هم هستند، نه اینکه نباشند، امّا احتیاج دارند به امید، احتیاج دارند به راهنمایی و رهبری، احتیاج دارند به یک نمونه تا ببینند که میشود در مقابل استکبار جهانی ایستادگی کرد. این نمونه، امروزْ ایران اسلامی است. در هر جای دنیا که شما نگاه کنید، دولتی که در مقابل زورگوییها و قلدریها -که از طرف قدرتمندان به ظهور میرسد- شجاعانه و قاطع بِایستد، غیر از جمهوری اسلامی ایران، ما سراغ نداریم؛ غیر از ملّت ایران ملّتی که یکپارچه ایستاده باشد در مقابل زورگوییهای قلدرهای عالم، ما دیگر سراغ نداریم و نیست. و البتّه این به برکت اسلام است؛ اسلام نابی که مردم ما آن را با همهی وجودشان لمس کردند و بدان ایمان آوردند و بحمدالله تا حدود زیادی به آن عمل کردند، این قدرت را و شجاعت را و جرئت را به شما مردم و به مسئولین شما داده که در مقابل زورگوییها بِایستید.امروز وقتی حادثهای در دنیا اتّفاق میافتد -از قبیل همین حوادث منطقهی خاورمیانه، لبنان، فلسطین- و ملّتی مظلوم واقع میشوند، شخصی مظلوم واقع میشود، ظلمی در یک جا اتّفاق میافتد، حرف غلط و قلدرمآبانهای از دهان کسی خارج میشود، اگر بخواهیم اعتراض کنیم و موضعگیری کنیم و این کار را لازم و تکلیف خود بدانیم، ملاحظهی هیچچیز سیاسیای و ترس از هیچ قدرتی، ما را از موضعگیری باز نمیدارد. ما هیچ ملاحظهای نمیکنیم.
بعضی از کشورهای دیگر تعجّب هم میکنند که چطور ممکن است یک دولتی، یک کشوری باشد که از قدرتهای مسلّط عالم نترسد، ملاحظه نکند! ولی بحمدالله وجود دارد؛ این یک نمونهای است که امروز در دنیا هست. آن روزی هم که در دوران جنگ و قبل از جنگ، شرق و غرب علیه ما با یکدیگر دست به دست هم داده بودند و متّفق بودند و همهی دنیا تقریباً علیه ما در یک صف نظامی قرار داشتند، آن روز هم ما نشان دادیم به دنیا که از هیچ کسی باکی نداریم و قوی هستیم. این مال جمهوری اسلامی است؛ مخصوص این کشور است. و ملّتهای دیگر دنیا هم این را میفهمند.
امروز در کشورهای عربی، در کشورهای اسلامی، در آفریقا، در میان مسلمانانی که در اروپا هستند -که میبینید بحمدالله شجاعتی پیدا کردهاند و احساس هویّت اسلامیِ خودشان را دارند به بقیّهی مردم نشان میدهند- در چشم این ملّتها و این مسلمانهای پراکندهی در اقطار (۳۱) عالم، شما ملّتْ یک نمونه هستید. تا حالا خیال نمیکردند که بشود در مقابل این قدرتها با شعار اسلامی ایستاد. حالا دیدند که نخیر، این ملّت ایستادگی کرد و توانست و پیش برد؛ لذا آنها هم تشجیع (۳۲) شدند.و همین سرّ بزرگی است که شما میبینید استکبار جهانی سعی دارد یا به یک نحوی ملّت ایران را شکست بدهد تا به ملّتهای دیگر بفهماند که ملّت مقاومی مثل ایران هم شکست خورد و این تجربهی تلخ را برای ملّتها به وجود بیاورد؛ و یا ملّت ایران را به سازش بکشاند تا باز به ملّتهای عالم بگوید که ملّت مقاوم پُرشور پُرحماسهای مثل ملّت ایران هم آخرش مجبور شد با ما کنار بیاید و کوتاه بیاید؛ سعیشان این است؛ بحمدالله تا امروز چنین چیزی اتّفاق نیفتاده، بعد از این هم اتّفاق نخواهد افتاد. تا ما هستیم، تا این ملّت هست، تا روح و نَفَس گرم امام فقید عزیزمان در خاطرههای ما و در این فضای انقلابی ما زنده است، چنین چیزی پیش نمیآید. خب، این مقدّمه بود که عرض کردم. یعنی بهطور خلاصه امروز دولت ایران و ملّت ایران و ایران اسلامی درمجموع، آن نقطهای است که فشارها و تهدیدها و زورگوییها تاکنون روی این نقطه اثری نگذاشته و ملّتهای دنیا هم چون این را دیدهاند و فهمیدهاند، امیدشان به اینجا است.
حرفی که میخواهم عرض کنم این است: من و شما، ما ملّت ایران که امروز این تکلیف بزرگ الهی یعنی امید دادن به مردم عالم -لِتَکونوا شُهَداّْءَ عَلَی النّاس؛ (۳۳) شما آن نمونههای شاهدی هستید که ملّتهای دیگر و مردم دنیا دارند به شما نگاه میکنند- به گردن ما است، این را باید درست بشناسیم. کار عمدهی ما این است که این نقطهی امید را در دلهای ملّتهای مسلمان حفظ کنیم. همچنان که در طول این ده یازده سال ملّت ایران توانسته است همیشه در جایگاهی قرار داشته باشد که چشم و دل ملّتها به او روشن و امیدوار باشد، از حالا به بعد هم باید روش ما، کیفیّت عمل ما، حرفهای ما، اظهارات ما، به نحوی باشد که این امید در دلهای مستضعفان و بیم در دلهای دشمنان باقی بماند.
دشمنان ملّت ایران سعی کردهاند ملّت را نسبت به آینده بدبین و ناامید کنند. در طول این چند سال هر حادثهای اتّفاق افتاد، رادیوهای خارجی شروع کردند به سخنپراکنی: بعضی گفتند کار ایران دیگر تمام شد؛ بعضی گفتند تا سه ماه دیگر، تا شش ماه دیگر اثری از جمهوری اسلامی باقی نخواهد ماند؛ بعضی گفتند این تجربه هم شکست خورد! در هر مناسبتی رادیوهای خارجی سعی کردند اینجور تفهیم کنند که ملّت ایران نسبت به آیندهی خود ناامید و بدبین است. سعی کردند اینجور وانمود کنند که مسئولین جمهوری اسلامی نتوانستند کارها را سامان بدهند و مملکت را بسازند. چند سال است که این تبلیغات وجود دارد. این تبلیغات برای چیست؟انتظار از آحاد مردم، مخصوصاً از افرادی که زبدگان هستند و حرف آنها و روش آنها تأثیری بر روی ذهن و عمل مردم میگذارد این است که درست نقطهی مقابل آنچه دشمن میخواهد، عمل بکنند. دشمن میخواهد مردم را نسبت به آیندهی خودشان بدبین و ناامید کند؛ دشمن میخواهد وانمود کند که مسئولین جمهوری اسلامی و مدیران این کشور نمیتوانند با ارادهی خود و تدبیر خود بنا و بازسازی این کشور را انجام بدهند؛ دشمن میخواهد بگوید نظام اسلامی قادر نیست از عهدهی [تأمین] نیازهای مردم بربیاید؛ دشمن میخواهد بگوید مردم ایران نسبت به مسئولینشان خوشبین نیستند و به آنها اعتماد ندارند؛ دشمن میخواهد بگوید میان مردم و مسئولین فاصله به وجود آمده و این فاصله روزبهروز بیشتر میشود؛ این چیزها را دشمن دارد تفهیم میکند و سَمپاشی میکند. دشمن میخواهد بذر تردید و شک و بیاعتمادی و بدبینی در جامعه بپاشد؛ چهجوری؟ از طریق تبلیغات، رادیوها، نوشتهجات، مقالات، مجلّات و اظهارات آدمهای بیخبر و ناآگاه که تحت تأثیر تبلیغات جهانی قرار میگیرند و حرف میزنند. اینها خواستهای دشمن است.
ملّت ما، واقعیّات را خودشان دارند لمس میکنند. میبینند که واقعیّتها درست نقطهی مقابل آن چیزی است که دشمن میخواهد تفهیم کند و به مردم بباوراند. مردم میبینند که مسئولین در دل مردم جا دارند و به آنها محبّت میورزند. در زمان حیات حضرت امام هم، تبلیغات بر روی این نقطه متمرکز بود که بگویند مردم از امام جدا شدند؛ میگفتند! البتّه مردم ما به باطن خودشان و قلب خودشان که مراجعه میکردند، میدیدند پُر از محبّت امام است.
این حسّ اعتمادی که مردم نسبت به مسئولین دارند، بسیار چیز باارزشی است و تبلیغات دشمن سعی میکند این حسّ اعتماد را از مردم بگیرد. درحالیکه این حسّ اعتماد در طول دوران بعد از انقلاب و حتّی پیش از پیروزی انقلاب، برای ملّت ما و انقلاب ما کارساز بود. با همین روح اعتماد بود که مردم حرکت کردند، تجاوز دشمن را دفع کردند، مملکت را نجات دادند. وقتی به آنها گفته شد که دشمن قصد دارد با تهاجم نظامی، نظام جمهوری اسلامی را منهدم بکند و از بین ببرد، مردم قبول کردند، به میدان جنگ رفتند، از موجودیّت جمهوری اسلامی و از تمامیّت کشور دفاع کردند و با گذشت زمان روشن شد که قضیّه چه بوده. همه فهمیدند که قصد دشمن از سازماندهی این حمله و تهاجم نظامی همین بود که نظام جمهوری اسلامی را از بین ببرد. مسئله یک مسئلهی مرزی نبود؛ مسئله یک مسئلهی اختلاف دو همسایه نبود.
این اعتماد، کشور را نجات داده. این اعتماد، مسئولین را در طول دوران حیات بابرکت امام عزیزمان شجاعت و جرئتِ کار داده. شما در دوران امام بزرگوار میدیدید که ایشان چقدر بر روی حمایت مردم از مسئولین تکیه میکردند. اینجور نبود که امام، ضعفهایی را که در دستگاهها هست، ندانند و نبینند؛ چرا، امام ضعفها را مشاهده میکردند؛ شاید از بسیاری هم دقیقتر و بهتر. ضعفهایی که در دستگاههای دولتی بود، ضعفهایی که در قوّهی قضائیّه بود، ضعفهایی که در بخشهای مختلفی از دستگاه وسیع ادارهی کشور بود، بر امام پوشیده نبود؛ امّا با وجود این، تأکید امام این بود که مردم باید با مسئولین همکاری کنند و پشت سر مدیران کشور قرار بگیرند تا آن مدیران بتوانند این ضعفها را برطرف کنند. امروز هم همانجور است. امروز هم سه نقطه وجود دارد که من توصیه میکنم به شما برادران و خواهران و همهی ملّت ایران.
یکی اینکه روح خوشبینی و امیدتان نسبت به آینده را از دست ندهید. بدانید که این خوشبینی و امید، بهجا است. شما آن شجرهی طیّبهای هستید که فرمود: اَصلُها ثابِتٌ وَ فَرعُها فِی السَّماءِ، تُؤتیِّ اُکُلَها کُلَّ حینٍ بِاِذنِ رَبِّها.(۳۴) چرا به آینده خوشبین نباشیم؟ یک ملّت باشجاعت باشهامت نیرومند، متّحد، اهل کار، خوشفکر و بااستعداد، بر روی سرزمینی سرشار از برکات الهی؛ چرا به آینده امیدوار و خوشبین نباشیم؟ درحالیکه روزهای سختی را پشت سر گذاشتیم و گذراندیم که اگر بنا بود کسی بدبین باشد و ناامید باشد، آن روزها باید بدبین و ناامید میبود. به برکت هدایت امام و رهبر عظیمالشّأنمان از گذرگاههای بسیار خطرناکی گذشتهایم؛ با قوّت، با قدرت راه را ادامه میدهیم، کشور را میسازیم، قدرتمان را اضافه میکنیم؛ از لحاظ قدرت اقتصادی، از لحاظ قدرت نظامی، از لحاظ قدرت سیاسی، از لحاظ قدرت عظیم فرهنگی در جامعه، روزبهروز پیشرفت خواهیم کرد. ما مسلمانیم، قرآن در دست ما است، دلهای ما وابستهی به اسلام و قرآن است. قرآن فرموده است: کُنتُم خَیرَ اُمَّةٍ اُخرِجَت لِلنّاس. (۳۵) باید بهترین باشیم، باید پیش برویم و خواهیم رفت. شبهای تاریک و ظلمانی را گذراندهایم؛ باز هم پارههای ابر فتنه را -در هر زمانی- با تمسّک به خداوند و قرآن از سر خواهیم گذراند. چرا امیدوار نباشیم؟ امید به آینده و خوشبینی نسبت به آینده را تکتک آحاد مردم باید علیرغم دشمن، در دلهایشان نگه دارند؛ چون دشمن میخواهد امید را در دلها بمیراند؛ میداند که بزرگترین دشمن او، امیدواری شما است. شما اگر ناامید شدید، دشمن نَفَس راحتی خواهد کشید، کار او آسان خواهد شد؛ لذا میخواهد ناامیدی را بر مردم چیره کند.نکتهی دوّم که توصیه میکنم به تکتک آحاد مردم: حسّ اعتمادتان نسبت به کارگزاران کشور را از دست ندهید. ما امروز بهترینها را در رأس امور مشاهده میکنیم؛ اینها بهترینها هستند. کسی خیال نکند که اگر اینها نبودند و دیگری بود، چه میشد و چه میشد؛ بههیچوجه اینجور نیست. همهی گروهها و مجموعهها و تیپهای اجتماعی، در این یازدهساله در صحنهی امتحان آمدهاند. امروز آن کسانی که مسئولیّتها را -که خیلی هم سنگین است- بر دوش گرفتهاند، انسانهای شایسته و صالحی هستند که میتوان به آنها اعتماد کرد.همه تکلیف دارند این روح اعتماد را در دلها راسخ کنند. کسی مجاز نیست که این روح اعتماد را از مردم بگیرد و دلهای مردم را متزلزل کند. اینکه بعضی بنشینند اینجا و آنجا غیرمسئولانه و بدون اینکه احساس مسئولیّت بکنند، اعتماد مردم نسبت به مسئولین را متزلزل بکنند، یک عمل غیرانقلابی و غیراسلامی است؛ این غلط است. مردم باید به این رانندهای که دارد این قطار را، این اتوبوس را میراند و جلو میبرد، اطمینان داشته باشند تا به او امکان بدهند و کمک کنند که این قافله را به منزل برساند. اگر روح بیاعتمادی حاکم شد، او هم نمیتواند کار کند، اینها هم نمیتوانند کمک کنند. اعتماد متقابل.
همانطور که در خطبهی قبل عرض کردم، فضای جامعهی اسلامی در عهد صدر اوّل به برکت تعالیم پیغمبر، یک فضای اعتماد متقابل و اطمینان متقابل بود. امروز هم همینجور است. بخصوص کسانی که در تریبونهای گوناگون قرار میگیرند و سخنرانی میکنند و حرف میزنند و مینویسند، بیش از دیگران باید سعی کنند این روح اعتماد را در دلها قوی کنند؛ مبادا آن را ضعیف و متزلزل کنند.
و نکتهی سوّمی که به آحاد مردم توصیه میکنم این است که نگذارید احساس غیرت انقلابی و تکلیف در مقابل انقلاب، در دلهای شما آحاد مردم ضعیف بشود و فروبنشیند؛ غیرت! مثل کسی که از خانوادهی خودش و از حرم خودش دفاع میکند، مثل کسی که از ناموس خود دفاع میکند، از انقلابتان همینجور دفاع کنید؛ از ارزشهای انقلاب همینجور دفاع کنید؛ از دستاوردهای انقلاب همینجور دفاع کنید؛ زن و مرد و پیر و جوان، و در هر شغلی از شغلها هستید و در هر گوشهای از این کشور هستید، فرق نمیکند. این انقلاب آسان به دست نیامده؛ خونِدلها خوردند، خونها ریخته شد و کمکها و فیوضات عظیم الهی شامل حال این مردم شد تا این دستاورد عظیم به دست آمد. اینجور نیست که بنشینند مردم و بنشینیم ماها، نگاه کنیم کسانی ارزشهای انقلاب را تاراج کنند، به آنها اهانت کنند، آنها را سبک بشمارند؛ نخیر، ارزشهای انقلابی و دستاوردهای انقلاب و فضای اسلامیِ جامعه، ناموس همهی آحاد مردم ما است؛ غیرتمندانه و با کمال قدرت از آن دفاع میکنیم و باید بکنیم. دشمن نباید بتواند با ترویج فرهنگ فساد -هر نوع فسادی: چه فسادهای مربوط به شهوات جنسی، چه فسادهای مالی، و چه انواع و اقسام فسادهای اخلاقی و عملی دیگر- این انقلاب را از درون بپوساند. مثل آن جوان شجاع و غیرتمندی که سینه سپر میکند و از خانهی خود، از حریم خود، از خانوادهی خود، از موجودی خود دفاع میکند، یکایک شما زن و مرد از انقلابتان، از اسلامتان، از مسئولینتان، از دستاوردهایتان، از ایمان اسلامیتان دفاع کنید در مقابل کسانی که به آن هجوم میورزند.یقیناً کمک الهی و فضل الهی هم با ما خواهد بود و روح مطهّر امام عزیزمان و ارواح مقدّسه و قدسیّهی ائمّهی هداة مهدیّین و نبیّ مکرّم اسلام و ادعیهی زاکیهی وجود مقدّس ولیاللهالاعظم امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف و ارواحنا فداه) به ملّت ما در این راه کمک خواهند کرد.
بخش عربی
السّلام علی کلّ المسلمین فی کلّ أنحاء العالم. تصادف هذه الأیّام ذکری ولادة النّبیّ الأعظم و رسول الإسلام الأکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و کذلک ذکری ولادة ولده الإمام جعفر بن محمّدٍ الصّادق (علیه و علی آبائه السّلام) حامل لواء رسالته و العمل فی سبیله، و من هنا فإنّی أبارک لکلّ المسلمین فی العالم و أرجو لهم من الله تعالی توفیق التّأسّی بالرّسول الأکرم و التّحرّک باتّجاه أهدافه السّامیة. و لقد کان (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مظهراً للإسلام و لذا کانت معرفته و حبّه و إکرام ذکراه مؤدّیةً لعظمة الإسلام، و من هنا رأینا أعداء الإسلام سواءً منهم من کان فی القرون الوسطی، قرون الکتّاب الصّلیبیّین العاملین علی تشویه صورة نبیّ الإسلام أو من کان فی زماننا هذا یقود الهجوم الثّقافیّ ضدّ الإسلام موجّهاً الإهانة بشکلٍ علنیّ لشخصیة رسول الله و کذلک ما نراه فی کتابات المستشرقین و دراساتهم شبه العلمیّة فی القرن التّاسع عشر و القرن العشرین، رأینا هؤلاء جمیعاً یعملون علی تشویه الصّورة الحقیقیّة لنبیّ الإسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بهدف ضرب الإسلام نفسه. هذا و من جهةٍ أخری فإنّ علینا نحن المسلمین لکی یعرف الإسلام معرفةً حقیقیّةً أن نعرف الرّسول معرفةً حقیقیّةً. إنّنا نری هذه الفریضة واجباً مؤکّداً حتّی فی زماننا هذا، حیث تتّسع المعارف الإسلامیّة و نحسّ بالفراغ الکبیر فی مجالها، و ها أنا أشیر إلی بعض الأمثلة فی هذا الصّدد:
أوّلاً: إنّنا نلاحظ و منذ زمنٍ بعیدٍ و بالخصوص عند دخول الإستعمار إلی الأقطار الإسلامیّة أنّ الأموال الضّخمة تبذل و الجهود الکثیرة تصرف لکی تثبت للمسلمین فکرة فصل الدّین عن السّیاسة، حتّی عادت فکرة مسلّمة لدی الکثیر من المجتمعات الإسلامیّة و عند مجموعاتٍ کبری من الأفراد و حتّی لدی بعض علماء الدّین، فی حین أنّ التّدبّر فی حیاة النّبیّ الأکرم و معرفته توضّح أنّه (صلّی الله علیه و آله) کان یسعی فی کلّ مراحل نبوّته و بکلّ جدٍّ لإیجاد النّظام الإسلامیّ و صیانته و أنّه قضی نصف عمر هذه النّبوّة رئیساً و مدیراً لشؤون الدّولة الإسلامیّة ممّا یثبت بوضوحٍ بطلان فکرة فصل الدّین عن السّیاسة بعد أن کان السّعی السّیاسیّ فی حیاته یشکّل الخطّ المستمرّ و المحور الأصیل لکلّ أنماط السّعی و من خلال معرفة هذه الحقیقة ینفتح بابٌ واسعٌ من المعرفة الإسلامیّة أمام الجمیع.
ثانیاً: من الملاحظ و منذ زمانٍ بعیدٍ أیضاً أنّ الکثیر من ذوی القدرة و النّفوذ فی المجتمعات الإسلامیّة إنّما یلحظون فی علاقاتهم السّیاسیّة مصالحهم الضّیّقة تماماً کما یفعل باقی أهل السّیاسة فی العالم دون أن یدخلوا فی حساباتهم نوع المواقف العدائیّة الّتی تتّخذها أطراف العلاقة تجاه الإسلام، و من هنا نجد الیوم الکثیر من الحکومات فی الأقطار الإسلامیّة تقیم علاقاتٍ ودّیّةٍ مع أمریکا و إسرائیل و باقی الدّول المشهورة بتآمرها ضدّ الإسلام. فلا تحدّد علاقتها بها سوی المصالح السّیاسیّة الضّیّقة.
هذا فی حین کان الرّسول الأکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) خلال مدّة حکومته فی المدینة یعمل علی العکس من ذلک تماماً. فهو یتعامل بشدّةٍ و عداءٍ مع المجموعات و القوی المعادیة للإسلام کما یتعامل برفقٍ مع تلک القوی غیر الإسلامیّة و غیر المعادیة. إنّه کان یحارب قریشاً الکافرة و یعمل للقضاء المبرم علی الیهود، و یشدّد الخناق علی المنافقین و هم قواعد العدوّ الخارجیّ، و یقود حملةً متوجّهةً إلی أراضی الرّومان الّذین کانوا ینوون التّدخّل فی شؤون المسلمین، و فی قبال ذلک یکرم رسل ملک الحبشة غیر المسلمین و یذکر ذلک الملک ذکراً حسناً و أیضاً لا یجهّز حملةً ضدّ الدّولة الکافرة فی شرق البلاد الإسلامیّة، لأنّها لمتکن تقصد مهاجمة الدّولة الإسلامیّة. إنّ هذا السّلوک النّبویّ هو بکلّ دقّة ما أمره القرآن الکریم حیث قال: لا یَنهیٰکُمُ اللهُ عَنِ الَّذینَ لَم یُقاتِلوکُم فِی الدّینِ وَلَم یُخرِجوکُم مِن دِیارِکُم اَن تَبَرّوهُم وَ تُقسِطوا اِلَیهِم اِنَّ اللهَ یُحِبُّ المُقسِطینَ، اِنَّما یَنهیٰکُمُ اللهُ عَنِ الَّذینَ قاتَلوکُم فِی الدّینِ وَاَخرَجوکُم مِن دِیـارِکُم وَ ظاهَروا عَلیًّ اِخراجِکُم اَن تَوَلَّوهُم وَ مَن یَتَوَلَّهُم فَاُولٰئِکَ هُمُ الظٰلِمون.(۳۶)
ثالثاً: ثمّ إنّنا نلاحظ الرّؤساء و الزّعماء فی الأقطار الإسلامیّة لا یأبهون للشّؤون الدّینیّة و إذا شاءت لهم مصالحهم أحیاناً أن یأمروا شعوبهم بالتّدیّن فإنّما هم یکتفون ببعض المظاهر و الادّعاءات، و ما أکثر الملوک و الرّؤساء فی الأقطار الإسلامیّة الیوم الّذین یعیشون حیاة المنکرات الکبیرة کشرب الخمر و أکل السّحت و الرّبا و القمار و أمثالها بشکلٍ علنیٍّ دون أن یخافوا لومة لائمٍ بعد أن أفهموا شعوبهم باستمرارٍ أنّه لیس من الضّروریّ أن یعمل الزّعماء بالشّریعة، و لم نسمع من فقهاء البلاط و وعّاظ السّلاطین رغم علمهم بارتکاب هؤلاء للموبقات من اعترض علیهم و منعهم من ارتکابها. الأمر الّذی یؤدّی بشکلٍ طبیعیّ لشیوع المفاسد الأخلاقیّة، هذا فی حین کان رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) أعبد النّاس و أزهدهم و أکثرهم عملاً بالشّریعة. لقد کان و هو الحاکم یری نفسه ملزماً برعایة موازین الحقّ أکثر من باقی المسلمین و هذا هو منطق الإسلام الّذی یضاعف وجوب ذلک علی رؤساء المسلمین و زعمائهم.
نعم، إنّ معرفة حیاة النّبیّ من هذه الجهة تؤدّی لمعرفةٍ أکبر للإسلام و تفضح واقع المدّعین له، و خلاصة الأمر إنّ المسلمین الیوم محتاجون أکثر من ذی قبل لمعرفة حیاة النّبیّ الأکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) لکی تتمزّق حجب التّحریف الّتی نسجها الجهل و الأهداف التّآمریّة للسّیاسات المعادیة للإسلام. یجب أن یکون الرّسول الأکرم مقیاساً یقیس إلیه الفرد المسلم نفسه و غیره و أن یکون المجتمع الّذی جاهد لبنائه الرّسول مقیاساً للمجتمع الإسلامیّ بشکلٍ دائمٍ. لقد سعی الرّسول لإقامة العدل فی ظلّ النّظام الإسلامیّ کهدفٍ أعلی فیجب إذن أن یسعی العالم الإسلامیّ لتحقیق الکمال و العروج الإنسانیّ. و هذا المعنی إنّما یتجلّی لنا إذا طالعنا سیرة الرّسول الأکرم و اکتشفنا الواجبات الّتی یلقیها علینا هذا الهدف السّامیّ من خلال معرفة أعمال الرّسول العظیم و أقواله. لا یکفی أن یحبّ المسلمون رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و یؤمنوا برسالته فحسب، بل إنّ علیهم أن یتّبعوه و یسیروا بسیرته تماماً نحو الهدف الّذی استهدفه، فهو الّذی یفتح سبیل الجهاد أمام هذه الأمّة و یوضّح لها مسؤولیّاتها و هنا نقول: إنّ الأمّة یجب أن لا تتّبع إلّا من انسجم مع هذا الهدف، أمّا من عدا ذلک و لم ینسجم معه فهو إمّا فی زمرة الغافلین أو فی حضیض الشّیاطین. أرجو أن ینتبه المسلمون فی العالم تماماً و یستعیدوا قوّتهم و توکّلهم و یعملوا علی إنقاذ مجتمعهم الإسلامیّ من هذه الوهدة و الحرمان الّذی یهدّد دنیاهم و آخرتهم. و استغفر الله لی و لکم.(۳۷) بِسمِ اللهِ الرَّحمٰنِ الرَّحیمِ، قُل هُوَ اللهُ اَحَدٌ، اَّللهُ الصَّمَدُ، لَم یَلِد وَلَم یولَد، وَ لَم یَکُن لَه کُفُوًا اَحَدٌ.(۳۸)
۲) سورهی توبه، آیهی ۱۲۸؛ «قطعاً برای شما پیامبری از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید. به [هدایت] شما حریص، و نسبت به مؤمنان، دلسوز مهربان است.»
۳) التّمحیص، ص ۶۷
۴) دوری کردن، اجتناب ورزیدن
۵) فرزندزاده، نوه
۶) آمیخته، مخلوط
۷) سورهی بقره، آیهی ۱۵۱؛ سورهی آلعمران، آیهی ۱۶۴؛ سورهی جمعه، آیهی ۲
۸) سورهی بقره، آیهی ۱۲۹
۹) کینهورزی، عداوت
۱۰) مکارمالاخلاق، ص ۱۷
۱۱) اعلامالدّین فی صفات المؤمنین، ص ۳۱۲
۱۲) سورهی مجادله، آیهی ۱۲
۱۳) سورهی نور، آیات ۱۱ تا ۱۷
۱۴) دختر و زن مستوره و پوشیده
۱۵) سورهی نور، آیهی ۱۲
۱۶) سورهی نور، آیهی ۱۶
۱۷) سورهی نور، آیهی ۱۷
۱۸) آلوده، آمیخته
۱۹) قربالاسناد، ص ۳۸۴
۲۰) منلایحضرهالفقیه، ج ۳، ص ۱۶۹ (با اندکی تفاوت)
۲۱) جامعالاخبار، ص ۱۳۹ (با اندکی تفاوت)
۲۲) مکارمالاخلاق، ص ۲۶۵
۲۳) معیشت، گذران زندگی
۲۴) اعلام الدّین فی صفات المؤمنین، ص ۳۱۲
۲۵) اشاره به آیهی ۲۹ سورهی فتح: مُحَمَّدٌ رَسولُ اللهِ وَ الَّذینَ مَعَه، اَشِدّاّْءُ عَلَی الکُفّارِ رُحَماّْءُ بَینَهُم
۲۶) سورهی عصر؛ «به نام خداوند رحمتگر مهربان. سوگند به عصرِ [غلبهی حق بر باطل]. که واقعاً انسان دستخوش زیان است. مگر کسانی که گرویده و کارهای شایسته کرده و همدیگر را به حق سفارش و به شکیبایی توصیه کردهاند.»
۲۷)ر.ک: بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم (۱۳۶۸/۷/۱۲)، پینوشت شمارهی ۵
۲۸) حسنی مبارک، رئیسجمهور مصر با ارائهی یک طرح ده مادّهای کوشید قیام مردم فلسطین را آرام کند و آنها را به راهحلهای سازشکارانه متقاعد سازد. نتیجهی این طرح، اعطای خودمختاری محدود به فلسطینیها بود و در آن هیچ اسمی از تشکیل دولت فلسطین به میان نیامده بود. از سوی دیگر، عرفات، رهبر ساف هم برای گفتگو با مقامهای اسرائیلی اعلام آمادگی کرد و در پی دیدار با مبارک گفت بدون پیششرط از دو طرف -فلسطینیها و اسرائیلیها- مذاکره را میپذیرد.
۲۹) بر اساس قوانین مصوّب در کنگرهی آمریکا در سال ۱۹۸۸ م. آمریکا میتواند افرادی را که مجرم میداند، بدون کسب مجوّز از دیگر کشورها و در خارج از مرزهای آمریکا بازداشت و به آمریکا منتقل کند. بر این اساس، آمریکا در فوریهی سال ۱۹۸۸ م. با صدور دو کیفرخواست در کشور خود، رئیسجمهور کشور پاناما را محکوم کرد و در ماه دسامبر ۱۹۸۹ م. با دخالت مستقیم نظامی، پاناما را اشغال و رئیسجمهور این کشور را به آمریکا منتقل کرد و دولتی متمایل به آمریکا را بر سر کار نهاد.
۳۰) جورج بوش (رئیسجمهور آمریکا)
۳۱) کرانهها، سرزمینها
۳۲) دلیر کردن، جرئت دادن
۳۳) سورهی بقره، بخشی از آیهی ۱۴۳؛ «... تا بر مردم گواه باشید ...»
۳۴) سورهی ابراهیم، بخشی از آیات ۲۴ و ۲۵؛ «... که ریشهاش استوار و شاخهاش در آسمان است. میوهاش را هر دم به اذن پروردگارش میدهد ...»
۳۵) سورهی آلعمران، بخشی از آیهی ۱۱٠؛ «شما بهترین امّتی هستید که برای مردم پدیدار شدهاید ...»
۳۶) سورهی ممتحنه، آیات ۸ و ۹
۳۷) ترجمهی بخش عربی:
[شکلهای تهاجم فرهنگی ضدّ اسلام؛]
[شکل اوّل: اهانت علنی به شخصیّت پیامبر]
سلام بر همهی مسلمانان سراسر جهان. این روزها مصادف است با سالروز میلاد پیامبر اعظم، رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، و همچنین میلاد فرزندش امام جعفربنمحمّدالصّادق (علیه و علی آبائه السّلام) که پرچمدار رسالت آن حضرت و تلاشگر راهش بود. از این روی، ضمن تبریک به همهی مسلمین جهان، توفیق آنان را در تأسّی به پیامبر اکرم و حرکت در جهت اهداف والای او، از خداوند مسئلت مینمایم. پیامبر گرامی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مظهر اسلام بود. لذا شناخت، محبّت و گرامیداشت یاد آن حضرت مآیهی عظمت اسلام است. به همین جهت میبینیم چه در قرون وسطیٰ -سدههای نویسندگان صلیبی که در تخریب چهرهی پیامبر اسلام میکوشیدند- چه در زمان ما که با اهانت آشکار به شخصیّت پیامبر خدا تهاجم فرهنگی علیه اسلام را هدایت میکنند، و چه در نوشتهها و تحقیقات شبهعلمی خاورشناسان سدههای ۱۹ و ۲٠، دشمنان اسلام همگی برای ضربه زدن به خود اسلام، میکوشند تا چهرهی حقیقی پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را تخریب کنند. از این رو، ما مسلمانان نیز برای شناخت درست اسلام باید پیامبر را درست بشناسیم. به نظر ما حتّی در زمان ما هم که معارف اسلامی گسترش یافته و خلأ بزرگی را در این زمینه احساس میکنیم، این امر یک فریضهی حتمی است. من در اینجا چند نمونه را ذکر میکنم:
[شکل دوّم: اشاعهی تفکّر جدایی دین از سیاست]
نخست آنکه: ما از مدّتها، بویژه با ورود استعمار به سرزمینهای اسلامی، میبینیم پولهای هنگفت هزینه میشود و تلاشهای بسیاری به عمل میآید تا به مسلمانان اثبات کنند که دین از سیاست جدا است؛ تا جایی که این فکر در نزد بسیاری از جوامع اسلامی و گروههای زیادی از افراد و حتّی برخی علمای دین بهصورت امر مسلّمی در آمده است. درحالیکه با تأمّل در زندگی پیامبر اکرم و شناخت آن حضرت، روشن میشود که نبیّ گرامی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در تمام مراحل رسالت خود، با جدّیّت تمام برای برقراری نظام اسلامی و صیانت از آن میکوشید و نیمی از دوران نبوّت خود را بهعنوان رئیس و گردانندهی امور دولت اسلامی گذراند. این امر، بطلان اندیشهی «جدایی دین از سیاست» را بروشنی ثابت میکند؛ چه، فعّالیت سیاسی در زندگی آن حضرت، خطّ مستمر و محور اصلی تمام تلاشها بوده است. با شناخت این حقیقت، باب وسیعی از معارف اسلامی به روی همگان گشوده میشود.
[شکل سوّم: برقراری روابط دوستانه با حکومتهای اسلامی از سوی استکبار]
دوّم آنکه: مدّتها است دیده میشود بسیاری از صاحبان قدرت و نفوذ در جوامع اسلامی نیز -درست همانند سایر سیاستمداران جهان- در روابط سیاسیشان، تنها منافع تنگنظرانهی خود را مدّنظر دارند؛ بدون آنکه نوع مواضع خصمانهی طرفهای ذیربط را در قبال اسلام مورد توجّه قرار دهند. از این رو امروزه میبینیم بسیاری از دولتها در کشورهای اسلامی روابط دوستانه با آمریکا و اسرائیل و دیگر کشورهای معروف به توطئهگری علیه اسلام، برقرار میسازند؛ چون روابط آنان را با این کشورها، تنها منافع سیاسیِ محدود و تنگنظرانه تعیین میکند.
[شدّت عمل پیامبر اکرم (ص) با دشمنان]
درحالیکه پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در دوران حکومت خود در مدینه کاملاً برخلاف این، عمل میکردند. ایشان با گروهها و نیروهای ضدّاسلامی با سرسختی و دشمنی برخورد میکردند ولی با آن نیروهای غیراسلامی که دشمنی و ضدّیّت نمیورزیدند، با نرمی و ملایمت رفتار مینمودند. آن حضرت با کفّار قریش میجنگیدند، برای از میان برداشتن یهودیان تلاش میکردند، منافقین را که پایگاه دشمن بیگانه بودند، در تنگنا و فشار قرار میدادند و به خاک رومیان که قصد دخالت در امور مسلمین داشتند، حمله میکردند. در مقابل، فرستادگان غیرمسلمان پادشاه حبشه را گرامی میداشتند و پادشاه آنجا را به نیکی یاد میکردند؛ کمااینکه تهاجمی را علیه دولت کافر واقع در شرق سرزمینهای اسلامی تدارک نمیدیدند؛ زیرا آن دولت قصد تهاجم به دولت اسلامی نداشت. این رفتار پیامبر گرامی دقیقاً همان چیزی است که قرآن کریم امر فرموده است: «خدا شما را از کسانی که در [کار] دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان بیرون نکردهاند، باز نمیدارد که با آنان نیکی کنید و با ایشان عدالت ورزید، زیرا خدا دادگران را دوست میدارد. فقط خدا شما را از دوستی با کسانی بازمیدارد که در [کار] دین با شما جنگ کرده و شما را از خانههایتان بیرون رانده و در بیرونراندنتان با یکدیگر همپشتی کردهاند. و هر کس آنان را به دوستی گیرد، آنان همان ستمگرانند.»
[چهارم: فهماندن عدم ضرورت عمل زمامداران کشورهای اسلامی به دین]
سوّم آنکه: ما خطّمشی سران و رهبران کشورهای اسلامی را میبینیم که توجّهی به امور دینی ندارند. اگر گاهی به اقتضای منافعشان ملّت خود را به پایبندی به دین امر کنند، تنها به برخی ظواهر و ادّعاها بسنده میکنند. امروزه چه بسیارند شاهان و سران کشورهای اسلامی که زندگی خود را علناً در منکرات کبیره -مانند بادهگساری و حرامخواری و ربا و قمار و جز آن- میگذرانند و از سرزنش کسی نیز باکی ندارند؛ چون دائماً به ملّتهای خود اینطور فهماندهاند که لزومی ندارد رهبران به احکام شرعی عمل کنند. فقها و آخوندهای درباری هم با آنکه از ارتکاب این معاصی آگاهند ولی نشنیدهایم که یکی از آنان به این رهبران و سران اعتراض کند و آنان را از ارتکاب این اعمال بازدارد. این امر بهطور طبیعی به شیوع مفاسد اخلاقی میانجامد. حال آنکه پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از همهی مردم عابدتر و زاهدتر و عاملتر به احکام شرع بودند. ایشان درحالیکه حاکم و فرمانروا بودند، خود را بیش از سایر مسلمانان ملزم به رعایت موازین حق میدانستند. منطق اسلام همین است که وجوب این امر را برای سران و رهبران مسلمین مضاعف میسازد.
[پاره شدن پردههای توطئهی تحریف علیه اسلام با شناخت پیامبر (ص)]
آری، آشنایی با زندگی پیامبر، از این جهت موجب شناخت بیشتر اسلام میگردد و واقعیّت مدّعیان اسلام را افشا میسازد. خلاصه آنکه مسلمانان امروز بیش از هروقت دیگر نیازمند آشنایی با زندگی پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میباشند تا پردههای تحریفی که در اثر جهل و اهداف توطئهآمیز سیاستهای ضدّاسلامی شکل گرفته، از هم دریده شود. پیامبر گرامی باید الگو و میزانی باشند که هر فرد مسلمان، خود و دیگران را با ایشان بسنجد. جامعهای که پیامبر برای ساختن آن جهاد و تلاش کرد، باید همواره میزان و الگویی برای جامعهی اسلامی باشد. پیامبر کوشید تا در سآیهی نظام اسلامی، عدالت را بهعنوان یکی از عالیترین هدفها بر پا کند. بنابراین جهان اسلام نیز باید برای تحقّق کمال و عروج انسان بکوشد. این معنی زمانی برای ما روشن میگردد که سیرهی پیامبر گرامی را مطالعه کرده و وظایفی را که این هدف والا از طریق آشنایی با کردار و گفتار پیامبر بزرگ بر دوش ما میگذارد، بشناسیم. این کافی نیست که مسلمانان پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را تنها دوست داشته و به پیامبری او ایمان داشته باشند بلکه باید کاملاً از سیرهی آن حضرت در جهت هدفی که موردنظر او بود، پیروی کنند؛ پس او کسی است که راه جهاد را به روی این امّت میگشاید و مسئولیّتهای امّت را برایش مشخّص میسازد. اینجا است که میگوییم امّت باید تنها از کسانی پیروی کند که با این هدف سازگاری و سنخیّت دارند. امّا هر کس با آن هدف منسجم نباشد، یا در زمرهی غافلان است و یا در منزلت پست شیاطین. امیدوارم که مسلمانان جهان کاملاً متوجّه باشند و قدرت و توکّل خود را بازیابند و برای نجات جامعهی اسلامی خود از این گرفتاری و محرومیّت که دنیا و آخرت آنان را تهدید میکند، بکوشند. از خداوند برای خود و شما مغفرت میطلبم.
[شکلهای تهاجم فرهنگی ضدّ اسلام؛]
[شکل اوّل: اهانت علنی به شخصیّت پیامبر]
سلام بر همهی مسلمانان سراسر جهان. این روزها مصادف است با سالروز میلاد پیامبر اعظم، رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، و همچنین میلاد فرزندش امام جعفربنمحمّدالصّادق (علیه و علی آبائه السّلام) که پرچمدار رسالت آن حضرت و تلاشگر راهش بود. از این روی، ضمن تبریک به همهی مسلمین جهان، توفیق آنان را در تأسّی به پیامبر اکرم و حرکت در جهت اهداف والای او، از خداوند مسئلت مینمایم. پیامبر گرامی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مظهر اسلام بود. لذا شناخت، محبّت و گرامیداشت یاد آن حضرت مآیهی عظمت اسلام است. به همین جهت میبینیم چه در قرون وسطیٰ -سدههای نویسندگان صلیبی که در تخریب چهرهی پیامبر اسلام میکوشیدند- چه در زمان ما که با اهانت آشکار به شخصیّت پیامبر خدا تهاجم فرهنگی علیه اسلام را هدایت میکنند، و چه در نوشتهها و تحقیقات شبهعلمی خاورشناسان سدههای ۱۹ و ۲٠، دشمنان اسلام همگی برای ضربه زدن به خود اسلام، میکوشند تا چهرهی حقیقی پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را تخریب کنند. از این رو، ما مسلمانان نیز برای شناخت درست اسلام باید پیامبر را درست بشناسیم. به نظر ما حتّی در زمان ما هم که معارف اسلامی گسترش یافته و خلأ بزرگی را در این زمینه احساس میکنیم، این امر یک فریضهی حتمی است. من در اینجا چند نمونه را ذکر میکنم:
[شکل دوّم: اشاعهی تفکّر جدایی دین از سیاست]
نخست آنکه: ما از مدّتها، بویژه با ورود استعمار به سرزمینهای اسلامی، میبینیم پولهای هنگفت هزینه میشود و تلاشهای بسیاری به عمل میآید تا به مسلمانان اثبات کنند که دین از سیاست جدا است؛ تا جایی که این فکر در نزد بسیاری از جوامع اسلامی و گروههای زیادی از افراد و حتّی برخی علمای دین بهصورت امر مسلّمی در آمده است. درحالیکه با تأمّل در زندگی پیامبر اکرم و شناخت آن حضرت، روشن میشود که نبیّ گرامی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در تمام مراحل رسالت خود، با جدّیّت تمام برای برقراری نظام اسلامی و صیانت از آن میکوشید و نیمی از دوران نبوّت خود را بهعنوان رئیس و گردانندهی امور دولت اسلامی گذراند. این امر، بطلان اندیشهی «جدایی دین از سیاست» را بروشنی ثابت میکند؛ چه، فعّالیت سیاسی در زندگی آن حضرت، خطّ مستمر و محور اصلی تمام تلاشها بوده است. با شناخت این حقیقت، باب وسیعی از معارف اسلامی به روی همگان گشوده میشود.
[شکل سوّم: برقراری روابط دوستانه با حکومتهای اسلامی از سوی استکبار]
دوّم آنکه: مدّتها است دیده میشود بسیاری از صاحبان قدرت و نفوذ در جوامع اسلامی نیز -درست همانند سایر سیاستمداران جهان- در روابط سیاسیشان، تنها منافع تنگنظرانهی خود را مدّنظر دارند؛ بدون آنکه نوع مواضع خصمانهی طرفهای ذیربط را در قبال اسلام مورد توجّه قرار دهند. از این رو امروزه میبینیم بسیاری از دولتها در کشورهای اسلامی روابط دوستانه با آمریکا و اسرائیل و دیگر کشورهای معروف به توطئهگری علیه اسلام، برقرار میسازند؛ چون روابط آنان را با این کشورها، تنها منافع سیاسیِ محدود و تنگنظرانه تعیین میکند.
[شدّت عمل پیامبر اکرم (ص) با دشمنان]
درحالیکه پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در دوران حکومت خود در مدینه کاملاً برخلاف این، عمل میکردند. ایشان با گروهها و نیروهای ضدّاسلامی با سرسختی و دشمنی برخورد میکردند ولی با آن نیروهای غیراسلامی که دشمنی و ضدّیّت نمیورزیدند، با نرمی و ملایمت رفتار مینمودند. آن حضرت با کفّار قریش میجنگیدند، برای از میان برداشتن یهودیان تلاش میکردند، منافقین را که پایگاه دشمن بیگانه بودند، در تنگنا و فشار قرار میدادند و به خاک رومیان که قصد دخالت در امور مسلمین داشتند، حمله میکردند. در مقابل، فرستادگان غیرمسلمان پادشاه حبشه را گرامی میداشتند و پادشاه آنجا را به نیکی یاد میکردند؛ کمااینکه تهاجمی را علیه دولت کافر واقع در شرق سرزمینهای اسلامی تدارک نمیدیدند؛ زیرا آن دولت قصد تهاجم به دولت اسلامی نداشت. این رفتار پیامبر گرامی دقیقاً همان چیزی است که قرآن کریم امر فرموده است: «خدا شما را از کسانی که در [کار] دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان بیرون نکردهاند، باز نمیدارد که با آنان نیکی کنید و با ایشان عدالت ورزید، زیرا خدا دادگران را دوست میدارد. فقط خدا شما را از دوستی با کسانی بازمیدارد که در [کار] دین با شما جنگ کرده و شما را از خانههایتان بیرون رانده و در بیرونراندنتان با یکدیگر همپشتی کردهاند. و هر کس آنان را به دوستی گیرد، آنان همان ستمگرانند.»
[چهارم: فهماندن عدم ضرورت عمل زمامداران کشورهای اسلامی به دین]
سوّم آنکه: ما خطّمشی سران و رهبران کشورهای اسلامی را میبینیم که توجّهی به امور دینی ندارند. اگر گاهی به اقتضای منافعشان ملّت خود را به پایبندی به دین امر کنند، تنها به برخی ظواهر و ادّعاها بسنده میکنند. امروزه چه بسیارند شاهان و سران کشورهای اسلامی که زندگی خود را علناً در منکرات کبیره -مانند بادهگساری و حرامخواری و ربا و قمار و جز آن- میگذرانند و از سرزنش کسی نیز باکی ندارند؛ چون دائماً به ملّتهای خود اینطور فهماندهاند که لزومی ندارد رهبران به احکام شرعی عمل کنند. فقها و آخوندهای درباری هم با آنکه از ارتکاب این معاصی آگاهند ولی نشنیدهایم که یکی از آنان به این رهبران و سران اعتراض کند و آنان را از ارتکاب این اعمال بازدارد. این امر بهطور طبیعی به شیوع مفاسد اخلاقی میانجامد. حال آنکه پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از همهی مردم عابدتر و زاهدتر و عاملتر به احکام شرع بودند. ایشان درحالیکه حاکم و فرمانروا بودند، خود را بیش از سایر مسلمانان ملزم به رعایت موازین حق میدانستند. منطق اسلام همین است که وجوب این امر را برای سران و رهبران مسلمین مضاعف میسازد.
[پاره شدن پردههای توطئهی تحریف علیه اسلام با شناخت پیامبر (ص)]
آری، آشنایی با زندگی پیامبر، از این جهت موجب شناخت بیشتر اسلام میگردد و واقعیّت مدّعیان اسلام را افشا میسازد. خلاصه آنکه مسلمانان امروز بیش از هروقت دیگر نیازمند آشنایی با زندگی پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میباشند تا پردههای تحریفی که در اثر جهل و اهداف توطئهآمیز سیاستهای ضدّاسلامی شکل گرفته، از هم دریده شود. پیامبر گرامی باید الگو و میزانی باشند که هر فرد مسلمان، خود و دیگران را با ایشان بسنجد. جامعهای که پیامبر برای ساختن آن جهاد و تلاش کرد، باید همواره میزان و الگویی برای جامعهی اسلامی باشد. پیامبر کوشید تا در سآیهی نظام اسلامی، عدالت را بهعنوان یکی از عالیترین هدفها بر پا کند. بنابراین جهان اسلام نیز باید برای تحقّق کمال و عروج انسان بکوشد. این معنی زمانی برای ما روشن میگردد که سیرهی پیامبر گرامی را مطالعه کرده و وظایفی را که این هدف والا از طریق آشنایی با کردار و گفتار پیامبر بزرگ بر دوش ما میگذارد، بشناسیم. این کافی نیست که مسلمانان پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را تنها دوست داشته و به پیامبری او ایمان داشته باشند بلکه باید کاملاً از سیرهی آن حضرت در جهت هدفی که موردنظر او بود، پیروی کنند؛ پس او کسی است که راه جهاد را به روی این امّت میگشاید و مسئولیّتهای امّت را برایش مشخّص میسازد. اینجا است که میگوییم امّت باید تنها از کسانی پیروی کند که با این هدف سازگاری و سنخیّت دارند. امّا هر کس با آن هدف منسجم نباشد، یا در زمرهی غافلان است و یا در منزلت پست شیاطین. امیدوارم که مسلمانان جهان کاملاً متوجّه باشند و قدرت و توکّل خود را بازیابند و برای نجات جامعهی اسلامی خود از این گرفتاری و محرومیّت که دنیا و آخرت آنان را تهدید میکند، بکوشند. از خداوند برای خود و شما مغفرت میطلبم.
۳۸) سورهی اخلاص؛ «به نام خداوند رحمتگر مهربان. بگو او خدایی است یکتا. خدای صمد. نه کس را زاده، نه زاییده از کس. و او را هیچ همتایی نباشد.»