روزی بود که رهبر عزیز ما تنهای تنها بود؛ دو گروه مبارز در این مملکت بودند، هر دو تز رهبر ما را رد می کردند، قبول نداشتند. یک عدّه سیاسیون راحتطلب پشت میز نشین بر روی بستر راحت استراحت کن؛ آنهایی که عادت کرده بودند بنشینند، بخورند، بورس بگیرند، آقایی کنند با تبختر و تکبّر یک کلمه حرفی بزنند، وجیه الملّة بشوند، یک وقتی هم در یک جریان سیاسی یک کلمه ای بگویند، امّا دردسری قبول نکنند. اینها با شیوهی رهبر ما مخالف بودند، می گفتند آقا بیخود این همه به پر و پایهی شاه میپیچند، شاه که رفتنی نیست از این مملکت. اقلاً اگر شاه را رد میکنند نیابت سلطنت را قبول کنند. امام قرص ایستاد، گفت هر کسی که شعار ما را قبول نمی کند به ملاقات ما نیاید. اذن دخول امام در پاریس برای رجال سیاستمدار پرمدعّا این بود که باید اوّل سلطنت و پادشاهی را در ایران رد بکنند، محکوم بکنند، بعد بتوانند بار بیابند و به خدمت امام بروند؛ حتّی حاضر نبود با اینها صحبت بکند، مذاکره بکند، قرص ایستاد؛ این یک گروه. گروه دیگر گروهی بودند که با ادّعای تندروی و چپروی و فداکاری در میدان مبارزه حاضر می شدند، طرفدار جنگ مسلّحانه، تنها ره رهایی جنگ مسلّحانه است. می گفتند آقا بی خود اصرار می کند، با اینجورها این مبارزه به پیروزی نخواهد رسید، بیخود معطّل نشوید؛ باید جنگ مسلّحانه، باید تفنگ به دست بگیریم. باید مردم بسیج عمومی بشوند. هر کسی را که فکر می کردند ارتباطی با امام دارد دورش را می گرفتند فریاد می کشیدند که ما را مسلّح کنید. البته این تودهی مردم بودند غالبا که می گفتند ما را مسلح کنید، امّا تز مال گروههایی بود که شعار جنگ مسلّحانه را شعار خودشان قرار داده بودند. می گفتند فایده ای ندارد، تا سلاح دست نگیرید، تا مردم را مسلّح نکنید، شاه از این مملکت رفتنی نیست. امام هیجانزده نشد، دستپاچه نشد، خطّ مشی خودش را گم نکرد، راه خودش را ادامه داد؛ گفت با مبارزهی سیاسی آنچنان ضیق خناقی برای این رژیم درست می کنیم که یا خودکشی کند یا مجبور به فرار بشود، و دیدیم که شد. گروههای مبارز در این مملکت مخالف تز امام بودند. بگذریم از گروههای راحت طلب مرتجعی که اساساً ضدّ مبارزه می اندیشیدند و هر گونه مبارزه ای را محکوم می کردند؛ آنها که هیچ. امّا تنها و به تنهایی یک امّت «انّ ابراهیم کان امّة» خودش تنها یک امّت بود. باشکوه تنهایی یک تکدرخت، در یک کویر لم یزرع که بر طوفانها و شنها و آفتابهای داغ و سوزان و تشنگیها و بی آبیها پیروز می شود و فضا را سرسبز و معطّر می کند، ایستاد. ایستاد و مبارزه را به اینجا رساند.
سخنرانی با عنوان جلوهی سرگذشت دیرین مبارزات پیغمبران در زمان ما ۱۳۵۸/۰۵/۳۱
سخنرانی با عنوان جلوهی سرگذشت دیرین مبارزات پیغمبران در زمان ما ۱۳۵۸/۰۵/۳۱