بسماللهالرّحمنالرّحیم (۱)
۱۱ محرّم ۱۴۱۰
یقیناً یکى از مناسبتهاى مهمّ جمهورى اسلامى -که بسیار هم داراى تناسب است مناسبت امروز با خاطرهی تاریخى [آن]- همین روز اسرا و مفقودین است. همه میدانید که روز یازدهم محرّم، یکى از عظیمترین فاجعههاى تاریخ اسلام به وقوع پیوست: اسارتى اتّفاق افتاد که نظیر آن را دیگر ملّت اسلام و تاریخ اسلام ندید و به آن عظمت نخواهد هم دید. کسانى اسیر شدند که خاندان وحى و نبوّت بودند؛ کسانى اسیر شدند که عزیزترین و شریفترین انسانهاى تاریخ اسلام بودند؛ زنانى در هیئت اسارت در کوچه و بازارها گردانده شدند که شأن و شرف آنها در جامعهی اسلامىِ آن روز نظیر نداشت، و کسانى این عزیزان را به اسارت گرفتند که از اسلام بویى نبرده بودند، با اسلام رابطهاى نداشتند، خبیثترین و پلیدترین انسانهاى زمان خودشان بودند. در روز یازدهم محرّم، خاندان پیغمبر و علیبنابیطالب (علیهما السّلام) به اسارت دچار شدند و این خاطره بهعنوان یکى از تلخترین خاطرهها براى ما تا امروز و تا آخر مانده و خواهد ماند.البتّه اسارتِ آن روز با اسارتِ امروز فرق داشت: اسارتِ امروز همین است که کسى -سربازى، افسرى، رزمندهاى، یا وقتى اسیرگیرنده رژیم منحوسى مثل رژیم بعثى باشد غیرنظامیاى- در زندانى، در اسارتگاهى، از اهل خود و خاندان خود مدّتى دور میماند. البتّه سخت است، امّا با اسارتِ آن روز از زمین تا آسمان فرق دارد. در روز یازدهم محرّم، اسارت دستهجمعى زنان و کودکان و مردانى که باقى مانده بودند بود؛ اسارتى توأم با تحقیر، توأم با اهانت، توأم با گرسنگى دادن، سرما دادن، گرما دادن، اذیّت کردن، در کوچه و بازار گرداندن، در سختترین شرایط آنها را نگه داشتن، شماتت کردن و از این قبیل.
نکتهاى که در اینجا براى شما خانوادههاى اسرا و مفقودین باید عرض کنم، اوّلاً این [است] که شما از جملهی قشرهاى فداکار این انقلاب به حساب میآیید. بعد از خانوادهی شهدا، شما هستید. البتّه رنج خانوادههاى مفقودین بیشتر است -مفقودى که ما داریم، یا اسیر است و یا شهید؛ احتمال شهادت هم دارد، احتمال اسارت هم دارد- غم آنها سنگینتر است، رنج آنها بیشتر است، امّا بههرحال در دلشان نور امیدى هست که عزیزشان را روزى خواهند دید، و خدا کند و دعاى ما این است که همینجور هم باشد؛ امّا خانوادههاى اسیران عزیز ما مطمئنّند -قدرى دیرتر، زودتر- عزیزشان به آنها بر خواهد گشت، و انشاءالله به سلامت و عافیت و با تجربههاى زیاد و ساخته شدن در محنتِ زندان دشمن. شهدا و خانوادههایشان در رتبهی مقدّمند و کسى را با آنها مقایسه نباید کرد؛ امّا پشت سر خانوادههاى شهدا، همین خانوادههاى اسرا و جانبازان و مفقودین هستند. یقیناً شما خانوادههاى اسرا و مفقودین نقش اساسى و مهمّى را در حفظ آبروى انقلاب دارید. به همان اندازه که صبر میکنید و شکر میکنید و عظمت و افتخار مجاهدت در راه خدا را درک میکنید، به همان اندازه شرافت و کرامت و عزّت الهى متعلّق به شما است و ثواب الهى به همان اندازه متعلّق به شما است. بنابراین شما خانوادهها از طرفى باید افتخار کنید که جزو قشرهاى خدمتگزار انقلابید و جزو قشرهایى هستید که براى ملّتتان و کشورتان میتوانید آبرو و حیثیّت درست کنید و [از طرف دیگر] جزو قشرهایى هستید که در صورت صبر، ثواب الهى و اجر الهى یقیناً شامل حال شما است. این یک افتخار بزرگ است.
و امّا یک نکته دربارهی اسیران و عزیزان ما که در بندند، من عرض کنم. احساسات زندانى، آن هم در شرایطى که احساس میکند که مسئولیّتى بر دوش او است، یک احساسات مخصوصى است. این را کسانى که یک روزى یا یک دورانى خودشان در اسارت و در بند دشمنى بودند و این مسئولیّت را احساس میکردند، کموبیش میتوانند درک کنند؛ علاوه بر اینکه بعضى از عزیزانِ آزاد شده هم که آمدهاند و میآیند، چیزهایى میگویند که حدس به یقین تبدیل میشود.اسراى ما از آن کسانى هستند که نامشان در تاریخ انقلاب و ایران جاودانه خواهد ماند. چرا؟ براى اینکه اسراى ما در بدترین شرایط، عزّت اسلام و عزّت کشور و انقلاب را حفظ کردند، تسلیم دشمن نشدند، دچار شکستگى درونى نشدند. آن چیزى که یک انسان را بکلّى منهدم میکند و نابود میکند، شکستگى درونى است. بعضیها ظاهرشان هم خیلى ظاهر خوبى است، امّا باطنشان شکسته است، در باطنشان امید و افتخار و احساس عزّت و سربلندى نیست؛ بعضیها نه. اینکه اسلام میفرماید: وَلِله العِزَّةُ وَلِرَسولِه وَلِلمُؤمِنین، (۲) یک وجه از عزّت مؤمنین همین است: مؤمن در سختترین شرایط هم احساس میکند عزیز است، احساس ذلّت نمیکند، خودش را نسبت به دشمن، خوار احساس نمیکند. چرا؟ چون اقتدار معنوى و درونىِ خودش را حفظ کرده و از دست نداده.
مکرّر اتّفاق میافتاد در زندانهاى رژیم طاغوت که زندانیاى که در سلّول در سختترین شرایط زندگى میکرد، بیشتر احساس قوّت و استحکام و اطمینان میکرد از آن کسى که پشت میز، با اسلحه، با شلّاق، با پول، با قدرت ظاهرى روبهروى او نشسته بود؛ او از این متزلزلتر بود، چون باطنش خراب بود، اتّکاء به جایى نداشت؛ امّا این اتّکاء به خدا داشت. مؤمن اینجورى است.عزیزان ما که در بند هستند، این اتّکاء به نفْس را، این عزّت نفْس را، این قدرت درونى و داخلى را حفظ کردند؛ این را ما اطّلاع داریم. البتّه شرایط، مختلف بوده؛ بعضى از اردوگاهها شرایط معمولى داشته، بعضى شرایط خیلى سخت داشته، حتّى بعضى از افراد شرایطشان شرایط سختترى بوده، بعضى هم عادّى بودند؛ امّا آنهایى که دلشان به نور ایمان منوّر است -که اکثر قریب به اتّفاق عزیزان در بند ما اینجوریاند، الّا یک اقلّ قلیل نادرى- اکثر توانستهاند در همهی شرایط، آن عزّت، آن استحکام درونى و آن شخصیّت و هویّت مسلمانى خودشان را حفظ کنند؛ و دشمن ناتوان و عاجز شده است از اینکه بتواند آنها را ذلیل کند، در هم بشکند، خُردشان کند؛ نتوانسته. این یک نکته دربارهی عظمت اسیران ما. اینها را شاید شماها که نامههایشان را دریافت میکنید خودتان بدانید؛ [امّا] اینها را من میگویم که ملّت ایران بدانند رزمندگان عزیز آنها فقط در میدان جنگ نبود که مثل شیر شجاعت نشان میدادند، [بلکه] در اسارتگاه هم همان شیران شجاع و قوى باقى ماندند.
نکتهی دوّم این است که جنگ ما در میدان جنگ و در سنگرهاى نظامى، بهحسبِ ظاهر تمام شد، الان در دوران آتشبس هستیم. اگرچه لجاجت دشمن و سوء نیّت سردمداران رژیم عراق تا حالا مانع از این شده است که یک صلحى برقرار بشود و دو ملّت نَفَس راحتى بکشند و مشغول کارهاى معمولىِ خودشان بشوند. هنوز یک حالت استخوان لاى زخمى را دشمن نگه داشته، امّا بههرحال در جبههها دیگر جنگ نیست. امّا درحالیکه نبرد ما در میدانهاى جنگ و در سنگرهاى نظامى تمام شد، نبرد رزمندگانِ در بند ما در اسارتگاهها ادامه دارد و آنها هنوز دارند مقاومت میکنند. این نکتهی دوّمى است که اگر شما مادرها و همسرها و خواهرها و پدرها و برادرها توجّه داشته باشید، به این باید افتخار کنید؛ که البتّه توجّه هم دارید. چه کسى میتواند انکار کند افتخار سربازى را که جانانه در راه انقلابش، دینش، میهنش و ملّتش دارد میجنگد؟ افتخارى از این بالاتر، که کسى در راه هممیهنانش در راه کشورش در راه انقلاب و عقیدهاش مبارزه کند؟ این خیلى افتخار بزرگى است. این افتخار در جبههها براى رزمندگان گوناگون ما به نقطهی انتها رسید؛ امّا نسبت به آن عزیزانِ در بند، هنوز این افتخار ادامه دارد، و باید مقاومت بکنند.
اسیران ما آزاد خواهند شد؛ در این شکّى نیست. مگر دشمن میتواند اسرا را براى مدّت زیادى نگه دارد؟ امّا من اعلام میکنم دشمن بهوسیلهی اسراى ما -که عزیزان ما هستند- نخواهد توانست به ملّت ما زورگویى کند. میخواهند مسئلهی اسرا را وسیلهاى قرار بدهند براى اینکه ملّت ایران را وادار کنند به دادن امتیاز. مگر میشود چنین چیزى؟ اگر ملّت ما میخواست امتیاز بدهد، چرا هشت سال جنگ کند؟ اگر ملّت ما میخواست زورگویى و قلدرى کسى را قبول کند، چرا انقلاب کرد؟بزرگترین سیّئه و گناه نظام گذشته این بود که مملکت را و ملّت را داده بود دست زورگوهاى عالم -دست آمریکا، دست قدرتهاى بزرگ- که هر کارى میخواهند بکنند. امروز عراق تنها [یک] کشور همسایه نیست که با ما طرف شده و هشت سال جنگ را بر ما تحمیل کرده؛ [بلکه] همان آمریکا است، همان غرب است. اشتباه نکنند کسانى و روابط ایران و عراقِ امروز را با قبل از انقلاب مقایسه کنند. همان کسانى که امروز نقطهی مقابل ملّت ایران قرار دارند، قبل از انقلاب و در دوران رژیم پهلوى، مدافع رژیم غیرقانونى ایران بودند، رژیم خائن پهلوى. چرا؟ چون مملکت را دودستى به آنها داده بود. امروز که ملّت ایران در مقابل دشمنان جهانى و در مقابل جهانخواران و غارتگران قیام کرده، خودش کشور را در دست گرفته و دست دشمنان را کوتاه کرده، همان اربابهاى دیروز و چپاولگران دیروز، چون امروز اینجا سفرهشان جمع شده، رفتهاند از طریق جلو انداختن عراق و کارهایى از این قبیل دارند روى ملّت ایران فشار میآورند. ما تسلیم بشویم؟ مگر میشود چنین چیزى؟ مگر ملّت بزرگ ایران قبول میکند که ما تسلیم زورگویى کسى بشویم؟ ما به فضل پروردگار در هیچ مسئلهاى تسلیم زورگویى هیچ دولتى و هیچ قدرتى -عراق که جاى خود دارد، حتّى آمریکا و ابرقدرتها و همهی آنها با هم- نخواهیم شد.
ما تلاشمان را یک لحظه متوقّف نمیکنیم؛ براى اینکه مسئلهی قطعنامه و مذاکرات صلح به یک جایى برسد و مسائل حل بشود. مسئولین انصافاً با دلسوزى و با تلاش دارند کار میکنند؛ امّا گفتهایم، باز هم میگوییم: امتیاز نخواهیم داد. تا وقتى عراق از نقاطى که تصرّف کرده و امروز داخل کشور ما است، خارج نشود، ما از بند اوّل قطعنامه جلوتر نمیرویم. آنها همین را میخواهند، میخواهند بند اوّل کأنلمیکن [شود]. بند اوّل میگوید آتشبس و عقبنشینى. عقبنشینى هم در بند اوّل است. از خدا میخواهند که ما از بند اوّل عبور کنیم و به بندهاى دیگر برویم تا مسئلهی عقبنشینى فراموش بشود و این استخوان لاى زخم ملّت ایران بماند. مگر میشود چنین چیزى؟ عقبنشینى مقدّمهی هرگونه حرکت دیگرى است. مرتّب در تبلیغات جهانیشان میگویند ایران بیاید با ما مذاکرهی مستقیم بکند. ما حرفى نداریم؛ عقبنشینى انجام بگیرد، بعد از آن حاضریم مذاکرهی مستقیم هم بکنیم.
اگر طرف مقابل ما منطقى و معقول حرف میزد، از اوّل بین ما این قضایا پیش نمیآمد. رژیم عراق یک رژیم غیرمنطقى و غیرمعقول است. ما منطقى و معقول حرکت میکنیم. ما برطبق مقرّرات پذیرفتهشدهی جهانى حرکت میکنیم و یک ذرّه حاضر نیستیم دربارهی حقوق ملّت ایران با کسى معامله کنیم. اصل، این است. بزرگترین حقّ یک ملّت، حقّ حاکمیّت ملّى او است؛ باید بتواند در داخل مرزهاى خودش حاکمیّت داشته باشد. اینها میخواهند این را از ملّت ایران بگیرند؛ آنوقت میگویند بیایید اسرا را مبادله کنیم! میخواهند مسئلهی اسرا را وسیلهاى قرار بدهند براى اینکه حاکمیّت ملّت ایران بر سرزمین خودش و بر محدودهی مرزهاى خودش را سلب کنند. مگر میشود چنین چیزى؟ اوّل، عقبنشینى است. اوّل، تأمین حاکمیّت ملّت ایران بر سرزمین خودش است؛ یعنى عقبنشینى دشمن تا پشت مرزهاى بینالمللى. بعد از آن، همهچیز ممکن است. این کار که انجام گرفت، ما روز بعدِ آن مسئلهی اسرا را تمام میکنیم، روز بعدِ آن در مسائل گوناگون مذاکره میکنیم.و دنیاى استکبار و همین آمریکا و دولتهایى که دم از صلح میزدند، اینجا است که دارند دشمنى و خباثت خودشان را نسبت به انقلاب و نسبت به اسلام و ملّت ایران نشان میدهند. همان کسانى که داد قطعنامهی ۵۹۸ را میدادند -که همه یادتان هست، همهی ملّت ایران یادشان است؛ رؤساى جمهور، سلاطین و بعضى از همین مرتجعین- و در هر مذاکرهاى، در هر نشست و برخاستى، دم از قطعنامهی ۵۹۸ میزدند، [فریادشان دیگر] تمام شد. گویى که همهی مشکل این بود که رژیم عراق بهوسیلهی رزمندگان اسلام تهدید نشود. حالا که آتشبس شد و آن تهدید تمام شد، دیگر هیچچیز برایشان مطرح نیست!
و در همهی قضایا، آمریکا همینجور است. الان در همین قضایاى لبنان، بزرگترین خباثت را آمریکا دارد نسبت به مردم لبنان و مردم مسلمان انجام میدهد؛ اسرائیل را -که دستنشاندهی خودشان است- تشویق میکنند به گروگانگیرى و آدمربایى که بلند شوند بیایند با هلیکوپتر در یک شهر مربوط به یک کشور دیگر بنشینند، صریحاً علناً یک روحانى محترم را از داخل خانهاش بربایند و ببرند! (۳) دیگر از این تروریسم و گروگانگیرى، زشتتر و واضحتر در دنیا هست؟ کدام دولتى چنین کارى را انجام میدهد؟ اسرائیل کرد. چنین چیزى جز به تشویق آمریکا و خاطرجمعى اسرائیل از آمریکا ممکن نبود. براى چه؟ براى اینکه از مبارزین و مجاهدین و مسلمانهاى لبنان باج بگیرند تا همهی دستگاههاى لبنان را و دیگر دولتهایى که فکر میکنند نسبت به مسائل لبنان ارتباطى دارند یا انگیزهاى دارند، وادار کنند که تلاش کنند گروگانهاى آمریکایى (۴) را آزاد کنند؛ یعنى باجستانى بهوسیلهی گروگانگیرى!ما بارها گفتهایم از گروگانگیرى حمایت نمیکنیم. ما بارها گفتهایم اوّلین دولتى که در لبنان از او گروگان گرفتند، ما بودیم. کاردار ما را همین فالانژهایى که مورد حمایت آمریکا هستند، گروگان گرفتند. (۵) ما گروگانگیرها را -از قبیل فالانژها، از قبیل اسرائیل، از قبیل آمریکا که پشتیبان اینها است- بشدّت محکوم میکنیم. خود ما هم اهل گروگانگیرى نیستیم، گروگانگیرى را تشویق هم نمیکنیم. امّا من عرض میکنم، در مقام مقایسهی میان گروگانگیریهایى که در لبنان انجام گرفته، عدّهاى از مظلومین لبنان -که ما نمیدانیم هم چه کسانى هستند- جاسوس آمریکایى را که داخل کشورشان آمده، میگیرند محکومترند، یا اسرائیل که میآید در لبنان و از داخل خانهی کسى صاحبخانه را میدزدد و میبرد؟ از این دو نوع کار، کدام زشتتر و منفورتر است؟ اگر به لبنانى بگویند چرا شما سرهنگ آمریکایى را یا فلان فرد دیگر را گروگان گرفتید، خواهد گفت این آمده داخل خانهی من، دارد جاسوسى میکند؛ برود تا گرفتار نشود. امّا اگر به اسرائیل و آمریکا بگویند که شما چرا آمدید «شیخ عبید» را از داخل خانهاش گرفتید بردید، چه جوابى دارند بدهند؟ گروگانگیرىِ منفور، آن است یا این؟ آنوقت رئیسجمهور آمریکا (۶) با کمال وقاحت میگوید «ما با گروگانگیرها صحبت نمیکنیم»! شما پشتیبان گروگانگیرها هستید؛ از همهی گروگانگیرها بدتر و خبیثتر اسرائیل است که دستنشاندهی شما و دستآموز شما است. این کیفیّت قضاوت اینها در مسائل بینالمللى است که از حق و انسانیّت و عدالت، فرسنگها فاصله دارد. آمریکاییها اینجوریاند.
آنوقت براى ملّت ایران چیزى خندهآورتر و مسخرهتر از این نیست که این آمریکا بیاید براى مذاکره با ملّت ایران شرط قرار بدهد [و بگوید]: ما به شرطى روابطمان را با ایران برقرار میکنیم که چنین بشود و چنان بشود! شما امروز منفورترین دولتها -بعد از دولت غاصب صهیونیستى- در چشم ملّت ایران هستید. ملّت ایران چه احتیاجى دارد به ارتباط با شما و مذاکرهی با شما؟ چه کسى در نظام جمهورى اسلامى با شما مذاکره کرده؟ مذاکرهی ما با آمریکا همین است که در این تریبونهاى عمومى به سردمداران آمریکا هشدار میدهیم و نهیب میزنیم و میگوییم شما با این روشها و با این تهدیدها و تطمیعها نخواهید توانست ملّت بزرگ و انقلابى ما را و مسئولین کشور ما را تحت تأثیر قرار بدهید.ما امروز هم مثل گذشته میگوییم رابطهی با آمریکا را نمیخواهیم. تا وقتیکه آمریکا در یک چنین مواضعى قرار دارد، ما رابطهی با آمریکا را رد میکنیم. تا وقتى سیاست آمریکا بر دروغ و فریب و جنایت استوار است، تا وقتى سیاست آمریکا بر حمایت از دولت پلیدى مثل اسرائیل و ظلم به ملّتهاى مستضعف برقرار است، و تا وقتى خاطرهی جنایتهایى که از طرف سردمداران آمریکایى نسبت به ملّت ایران انجام گرفته در ذهن ملّت ما است و جبران نشده -مثل خاطرهی سقوط هواپیما، (۷) مثل مسدود کردن داراییها و اموال ملّت ایران در آمریکا- امکان ندارد ما با دولت آمریکا مذاکره کنیم یا با او رابطهاى برقرار کنیم.
بحمدالله ملّت ما ملّتى است بیدار و زنده و قوى. ما براى رفاه ملّتمان و ساختن ملّتمان و کشورمان احتیاجى به دولتى مثل دولت آمریکا نداریم. ما امکانات بالفعل و بالقوّهی بسیار خوبى در اختیارمان است و میتوانیم راه سعادت و رفاه ملّت ایران را بدون اتّکاء به دشمنانمان بپیماییم. البتّه ما در ارتباطات جهانى، «باز» برخورد میکنیم: با کسانى که نسبت به ملّت ایران اینجور وقیحانه و آشکار خصومت نکردند، همکارى میکنیم؛ این را همیشه اعلام کردهایم. در گذشته هم اینجور بوده، امروز هم همینجور است. امّا اگر کسانى در دنیا خیال کنند که مسئولین کشور ما براى سازندگى کشور، دست -آن هم دست ذلّت- به سوى آمریکا دراز خواهند کرد، بدانند که سخت در اشتباهند. چنین چیزى پیش نیامده و ابداً پیش نخواهد آمد.
شما ملّت عزیز ایران، توکّلتان به خدا و استحکامتان را مثل همیشه حفظ کردهاید و باز هم انشاءالله حفظ خواهید کرد. ما مشاهده میکنیم و میبینیم که ملّت ما یکى از مستحکمترین و قویترین ملّتها است. این ملّت، شایستهی آقایى است، شایستهی عزّت است. آن ملّتى که قدر خودش را دانست و از قبول ذلّت دورى کرد، آن ملّت عزیز خواهد شد. ملّتهایى که میبینید ذلیل شدند، خودشان تن به ذلّت دادند. [ملّت ما] بحمدالله ملّتى کارآمد، باهوش، فعّال، داراى امکاناتِ کار و تلاش و سازندگى است؛ آن هم با ایمان به خدا، با وحدت کلمه، با قوّت مدیریّت در داخل کشور، با تلاش و فعّالیّت همهجانبهی مسئولین و دولتیها و آحاد مردم. به فضل پروردگار، تمام مشکلات در ظرف مناسب خود حل خواهد شد و از بین خواهد رفت. دشمن نمیتواند به برخى از مشکلاتى که براى همهی ملّتها وجود دارد چشم بدوزد و خیال کند که این مشکلات، ملّت ما را زبون و خسته خواهد کرد؛ چنین چیزى متصوّر نیست.امیدواریم انشاءالله عزیزان ما -چه اسرا و چه مفقودین- اوّلاً تا وقتیکه آزاد نشدهاند مشمول لطف و فضل و کمک و اعانت الهى باشند، ثانیاً انشاءالله هرچه زودتر وسایل استخلاص این عزیزان فراهم بشود و دل و چشم خانوادهها و منتظرانشان به دیدار آنها روشن بشود. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد صبر و اجر و لطف و فضل خودت را بر این خانوادههاى عزیز نازل کن.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
۱۱ محرّم ۱۴۱۰
یقیناً یکى از مناسبتهاى مهمّ جمهورى اسلامى -که بسیار هم داراى تناسب است مناسبت امروز با خاطرهی تاریخى [آن]- همین روز اسرا و مفقودین است. همه میدانید که روز یازدهم محرّم، یکى از عظیمترین فاجعههاى تاریخ اسلام به وقوع پیوست: اسارتى اتّفاق افتاد که نظیر آن را دیگر ملّت اسلام و تاریخ اسلام ندید و به آن عظمت نخواهد هم دید. کسانى اسیر شدند که خاندان وحى و نبوّت بودند؛ کسانى اسیر شدند که عزیزترین و شریفترین انسانهاى تاریخ اسلام بودند؛ زنانى در هیئت اسارت در کوچه و بازارها گردانده شدند که شأن و شرف آنها در جامعهی اسلامىِ آن روز نظیر نداشت، و کسانى این عزیزان را به اسارت گرفتند که از اسلام بویى نبرده بودند، با اسلام رابطهاى نداشتند، خبیثترین و پلیدترین انسانهاى زمان خودشان بودند. در روز یازدهم محرّم، خاندان پیغمبر و علیبنابیطالب (علیهما السّلام) به اسارت دچار شدند و این خاطره بهعنوان یکى از تلخترین خاطرهها براى ما تا امروز و تا آخر مانده و خواهد ماند.البتّه اسارتِ آن روز با اسارتِ امروز فرق داشت: اسارتِ امروز همین است که کسى -سربازى، افسرى، رزمندهاى، یا وقتى اسیرگیرنده رژیم منحوسى مثل رژیم بعثى باشد غیرنظامیاى- در زندانى، در اسارتگاهى، از اهل خود و خاندان خود مدّتى دور میماند. البتّه سخت است، امّا با اسارتِ آن روز از زمین تا آسمان فرق دارد. در روز یازدهم محرّم، اسارت دستهجمعى زنان و کودکان و مردانى که باقى مانده بودند بود؛ اسارتى توأم با تحقیر، توأم با اهانت، توأم با گرسنگى دادن، سرما دادن، گرما دادن، اذیّت کردن، در کوچه و بازار گرداندن، در سختترین شرایط آنها را نگه داشتن، شماتت کردن و از این قبیل.
نکتهاى که در اینجا براى شما خانوادههاى اسرا و مفقودین باید عرض کنم، اوّلاً این [است] که شما از جملهی قشرهاى فداکار این انقلاب به حساب میآیید. بعد از خانوادهی شهدا، شما هستید. البتّه رنج خانوادههاى مفقودین بیشتر است -مفقودى که ما داریم، یا اسیر است و یا شهید؛ احتمال شهادت هم دارد، احتمال اسارت هم دارد- غم آنها سنگینتر است، رنج آنها بیشتر است، امّا بههرحال در دلشان نور امیدى هست که عزیزشان را روزى خواهند دید، و خدا کند و دعاى ما این است که همینجور هم باشد؛ امّا خانوادههاى اسیران عزیز ما مطمئنّند -قدرى دیرتر، زودتر- عزیزشان به آنها بر خواهد گشت، و انشاءالله به سلامت و عافیت و با تجربههاى زیاد و ساخته شدن در محنتِ زندان دشمن. شهدا و خانوادههایشان در رتبهی مقدّمند و کسى را با آنها مقایسه نباید کرد؛ امّا پشت سر خانوادههاى شهدا، همین خانوادههاى اسرا و جانبازان و مفقودین هستند. یقیناً شما خانوادههاى اسرا و مفقودین نقش اساسى و مهمّى را در حفظ آبروى انقلاب دارید. به همان اندازه که صبر میکنید و شکر میکنید و عظمت و افتخار مجاهدت در راه خدا را درک میکنید، به همان اندازه شرافت و کرامت و عزّت الهى متعلّق به شما است و ثواب الهى به همان اندازه متعلّق به شما است. بنابراین شما خانوادهها از طرفى باید افتخار کنید که جزو قشرهاى خدمتگزار انقلابید و جزو قشرهایى هستید که براى ملّتتان و کشورتان میتوانید آبرو و حیثیّت درست کنید و [از طرف دیگر] جزو قشرهایى هستید که در صورت صبر، ثواب الهى و اجر الهى یقیناً شامل حال شما است. این یک افتخار بزرگ است.
و امّا یک نکته دربارهی اسیران و عزیزان ما که در بندند، من عرض کنم. احساسات زندانى، آن هم در شرایطى که احساس میکند که مسئولیّتى بر دوش او است، یک احساسات مخصوصى است. این را کسانى که یک روزى یا یک دورانى خودشان در اسارت و در بند دشمنى بودند و این مسئولیّت را احساس میکردند، کموبیش میتوانند درک کنند؛ علاوه بر اینکه بعضى از عزیزانِ آزاد شده هم که آمدهاند و میآیند، چیزهایى میگویند که حدس به یقین تبدیل میشود.اسراى ما از آن کسانى هستند که نامشان در تاریخ انقلاب و ایران جاودانه خواهد ماند. چرا؟ براى اینکه اسراى ما در بدترین شرایط، عزّت اسلام و عزّت کشور و انقلاب را حفظ کردند، تسلیم دشمن نشدند، دچار شکستگى درونى نشدند. آن چیزى که یک انسان را بکلّى منهدم میکند و نابود میکند، شکستگى درونى است. بعضیها ظاهرشان هم خیلى ظاهر خوبى است، امّا باطنشان شکسته است، در باطنشان امید و افتخار و احساس عزّت و سربلندى نیست؛ بعضیها نه. اینکه اسلام میفرماید: وَلِله العِزَّةُ وَلِرَسولِه وَلِلمُؤمِنین، (۲) یک وجه از عزّت مؤمنین همین است: مؤمن در سختترین شرایط هم احساس میکند عزیز است، احساس ذلّت نمیکند، خودش را نسبت به دشمن، خوار احساس نمیکند. چرا؟ چون اقتدار معنوى و درونىِ خودش را حفظ کرده و از دست نداده.
مکرّر اتّفاق میافتاد در زندانهاى رژیم طاغوت که زندانیاى که در سلّول در سختترین شرایط زندگى میکرد، بیشتر احساس قوّت و استحکام و اطمینان میکرد از آن کسى که پشت میز، با اسلحه، با شلّاق، با پول، با قدرت ظاهرى روبهروى او نشسته بود؛ او از این متزلزلتر بود، چون باطنش خراب بود، اتّکاء به جایى نداشت؛ امّا این اتّکاء به خدا داشت. مؤمن اینجورى است.عزیزان ما که در بند هستند، این اتّکاء به نفْس را، این عزّت نفْس را، این قدرت درونى و داخلى را حفظ کردند؛ این را ما اطّلاع داریم. البتّه شرایط، مختلف بوده؛ بعضى از اردوگاهها شرایط معمولى داشته، بعضى شرایط خیلى سخت داشته، حتّى بعضى از افراد شرایطشان شرایط سختترى بوده، بعضى هم عادّى بودند؛ امّا آنهایى که دلشان به نور ایمان منوّر است -که اکثر قریب به اتّفاق عزیزان در بند ما اینجوریاند، الّا یک اقلّ قلیل نادرى- اکثر توانستهاند در همهی شرایط، آن عزّت، آن استحکام درونى و آن شخصیّت و هویّت مسلمانى خودشان را حفظ کنند؛ و دشمن ناتوان و عاجز شده است از اینکه بتواند آنها را ذلیل کند، در هم بشکند، خُردشان کند؛ نتوانسته. این یک نکته دربارهی عظمت اسیران ما. اینها را شاید شماها که نامههایشان را دریافت میکنید خودتان بدانید؛ [امّا] اینها را من میگویم که ملّت ایران بدانند رزمندگان عزیز آنها فقط در میدان جنگ نبود که مثل شیر شجاعت نشان میدادند، [بلکه] در اسارتگاه هم همان شیران شجاع و قوى باقى ماندند.
نکتهی دوّم این است که جنگ ما در میدان جنگ و در سنگرهاى نظامى، بهحسبِ ظاهر تمام شد، الان در دوران آتشبس هستیم. اگرچه لجاجت دشمن و سوء نیّت سردمداران رژیم عراق تا حالا مانع از این شده است که یک صلحى برقرار بشود و دو ملّت نَفَس راحتى بکشند و مشغول کارهاى معمولىِ خودشان بشوند. هنوز یک حالت استخوان لاى زخمى را دشمن نگه داشته، امّا بههرحال در جبههها دیگر جنگ نیست. امّا درحالیکه نبرد ما در میدانهاى جنگ و در سنگرهاى نظامى تمام شد، نبرد رزمندگانِ در بند ما در اسارتگاهها ادامه دارد و آنها هنوز دارند مقاومت میکنند. این نکتهی دوّمى است که اگر شما مادرها و همسرها و خواهرها و پدرها و برادرها توجّه داشته باشید، به این باید افتخار کنید؛ که البتّه توجّه هم دارید. چه کسى میتواند انکار کند افتخار سربازى را که جانانه در راه انقلابش، دینش، میهنش و ملّتش دارد میجنگد؟ افتخارى از این بالاتر، که کسى در راه هممیهنانش در راه کشورش در راه انقلاب و عقیدهاش مبارزه کند؟ این خیلى افتخار بزرگى است. این افتخار در جبههها براى رزمندگان گوناگون ما به نقطهی انتها رسید؛ امّا نسبت به آن عزیزانِ در بند، هنوز این افتخار ادامه دارد، و باید مقاومت بکنند.
اسیران ما آزاد خواهند شد؛ در این شکّى نیست. مگر دشمن میتواند اسرا را براى مدّت زیادى نگه دارد؟ امّا من اعلام میکنم دشمن بهوسیلهی اسراى ما -که عزیزان ما هستند- نخواهد توانست به ملّت ما زورگویى کند. میخواهند مسئلهی اسرا را وسیلهاى قرار بدهند براى اینکه ملّت ایران را وادار کنند به دادن امتیاز. مگر میشود چنین چیزى؟ اگر ملّت ما میخواست امتیاز بدهد، چرا هشت سال جنگ کند؟ اگر ملّت ما میخواست زورگویى و قلدرى کسى را قبول کند، چرا انقلاب کرد؟بزرگترین سیّئه و گناه نظام گذشته این بود که مملکت را و ملّت را داده بود دست زورگوهاى عالم -دست آمریکا، دست قدرتهاى بزرگ- که هر کارى میخواهند بکنند. امروز عراق تنها [یک] کشور همسایه نیست که با ما طرف شده و هشت سال جنگ را بر ما تحمیل کرده؛ [بلکه] همان آمریکا است، همان غرب است. اشتباه نکنند کسانى و روابط ایران و عراقِ امروز را با قبل از انقلاب مقایسه کنند. همان کسانى که امروز نقطهی مقابل ملّت ایران قرار دارند، قبل از انقلاب و در دوران رژیم پهلوى، مدافع رژیم غیرقانونى ایران بودند، رژیم خائن پهلوى. چرا؟ چون مملکت را دودستى به آنها داده بود. امروز که ملّت ایران در مقابل دشمنان جهانى و در مقابل جهانخواران و غارتگران قیام کرده، خودش کشور را در دست گرفته و دست دشمنان را کوتاه کرده، همان اربابهاى دیروز و چپاولگران دیروز، چون امروز اینجا سفرهشان جمع شده، رفتهاند از طریق جلو انداختن عراق و کارهایى از این قبیل دارند روى ملّت ایران فشار میآورند. ما تسلیم بشویم؟ مگر میشود چنین چیزى؟ مگر ملّت بزرگ ایران قبول میکند که ما تسلیم زورگویى کسى بشویم؟ ما به فضل پروردگار در هیچ مسئلهاى تسلیم زورگویى هیچ دولتى و هیچ قدرتى -عراق که جاى خود دارد، حتّى آمریکا و ابرقدرتها و همهی آنها با هم- نخواهیم شد.
ما تلاشمان را یک لحظه متوقّف نمیکنیم؛ براى اینکه مسئلهی قطعنامه و مذاکرات صلح به یک جایى برسد و مسائل حل بشود. مسئولین انصافاً با دلسوزى و با تلاش دارند کار میکنند؛ امّا گفتهایم، باز هم میگوییم: امتیاز نخواهیم داد. تا وقتى عراق از نقاطى که تصرّف کرده و امروز داخل کشور ما است، خارج نشود، ما از بند اوّل قطعنامه جلوتر نمیرویم. آنها همین را میخواهند، میخواهند بند اوّل کأنلمیکن [شود]. بند اوّل میگوید آتشبس و عقبنشینى. عقبنشینى هم در بند اوّل است. از خدا میخواهند که ما از بند اوّل عبور کنیم و به بندهاى دیگر برویم تا مسئلهی عقبنشینى فراموش بشود و این استخوان لاى زخم ملّت ایران بماند. مگر میشود چنین چیزى؟ عقبنشینى مقدّمهی هرگونه حرکت دیگرى است. مرتّب در تبلیغات جهانیشان میگویند ایران بیاید با ما مذاکرهی مستقیم بکند. ما حرفى نداریم؛ عقبنشینى انجام بگیرد، بعد از آن حاضریم مذاکرهی مستقیم هم بکنیم.
اگر طرف مقابل ما منطقى و معقول حرف میزد، از اوّل بین ما این قضایا پیش نمیآمد. رژیم عراق یک رژیم غیرمنطقى و غیرمعقول است. ما منطقى و معقول حرکت میکنیم. ما برطبق مقرّرات پذیرفتهشدهی جهانى حرکت میکنیم و یک ذرّه حاضر نیستیم دربارهی حقوق ملّت ایران با کسى معامله کنیم. اصل، این است. بزرگترین حقّ یک ملّت، حقّ حاکمیّت ملّى او است؛ باید بتواند در داخل مرزهاى خودش حاکمیّت داشته باشد. اینها میخواهند این را از ملّت ایران بگیرند؛ آنوقت میگویند بیایید اسرا را مبادله کنیم! میخواهند مسئلهی اسرا را وسیلهاى قرار بدهند براى اینکه حاکمیّت ملّت ایران بر سرزمین خودش و بر محدودهی مرزهاى خودش را سلب کنند. مگر میشود چنین چیزى؟ اوّل، عقبنشینى است. اوّل، تأمین حاکمیّت ملّت ایران بر سرزمین خودش است؛ یعنى عقبنشینى دشمن تا پشت مرزهاى بینالمللى. بعد از آن، همهچیز ممکن است. این کار که انجام گرفت، ما روز بعدِ آن مسئلهی اسرا را تمام میکنیم، روز بعدِ آن در مسائل گوناگون مذاکره میکنیم.و دنیاى استکبار و همین آمریکا و دولتهایى که دم از صلح میزدند، اینجا است که دارند دشمنى و خباثت خودشان را نسبت به انقلاب و نسبت به اسلام و ملّت ایران نشان میدهند. همان کسانى که داد قطعنامهی ۵۹۸ را میدادند -که همه یادتان هست، همهی ملّت ایران یادشان است؛ رؤساى جمهور، سلاطین و بعضى از همین مرتجعین- و در هر مذاکرهاى، در هر نشست و برخاستى، دم از قطعنامهی ۵۹۸ میزدند، [فریادشان دیگر] تمام شد. گویى که همهی مشکل این بود که رژیم عراق بهوسیلهی رزمندگان اسلام تهدید نشود. حالا که آتشبس شد و آن تهدید تمام شد، دیگر هیچچیز برایشان مطرح نیست!
و در همهی قضایا، آمریکا همینجور است. الان در همین قضایاى لبنان، بزرگترین خباثت را آمریکا دارد نسبت به مردم لبنان و مردم مسلمان انجام میدهد؛ اسرائیل را -که دستنشاندهی خودشان است- تشویق میکنند به گروگانگیرى و آدمربایى که بلند شوند بیایند با هلیکوپتر در یک شهر مربوط به یک کشور دیگر بنشینند، صریحاً علناً یک روحانى محترم را از داخل خانهاش بربایند و ببرند! (۳) دیگر از این تروریسم و گروگانگیرى، زشتتر و واضحتر در دنیا هست؟ کدام دولتى چنین کارى را انجام میدهد؟ اسرائیل کرد. چنین چیزى جز به تشویق آمریکا و خاطرجمعى اسرائیل از آمریکا ممکن نبود. براى چه؟ براى اینکه از مبارزین و مجاهدین و مسلمانهاى لبنان باج بگیرند تا همهی دستگاههاى لبنان را و دیگر دولتهایى که فکر میکنند نسبت به مسائل لبنان ارتباطى دارند یا انگیزهاى دارند، وادار کنند که تلاش کنند گروگانهاى آمریکایى (۴) را آزاد کنند؛ یعنى باجستانى بهوسیلهی گروگانگیرى!ما بارها گفتهایم از گروگانگیرى حمایت نمیکنیم. ما بارها گفتهایم اوّلین دولتى که در لبنان از او گروگان گرفتند، ما بودیم. کاردار ما را همین فالانژهایى که مورد حمایت آمریکا هستند، گروگان گرفتند. (۵) ما گروگانگیرها را -از قبیل فالانژها، از قبیل اسرائیل، از قبیل آمریکا که پشتیبان اینها است- بشدّت محکوم میکنیم. خود ما هم اهل گروگانگیرى نیستیم، گروگانگیرى را تشویق هم نمیکنیم. امّا من عرض میکنم، در مقام مقایسهی میان گروگانگیریهایى که در لبنان انجام گرفته، عدّهاى از مظلومین لبنان -که ما نمیدانیم هم چه کسانى هستند- جاسوس آمریکایى را که داخل کشورشان آمده، میگیرند محکومترند، یا اسرائیل که میآید در لبنان و از داخل خانهی کسى صاحبخانه را میدزدد و میبرد؟ از این دو نوع کار، کدام زشتتر و منفورتر است؟ اگر به لبنانى بگویند چرا شما سرهنگ آمریکایى را یا فلان فرد دیگر را گروگان گرفتید، خواهد گفت این آمده داخل خانهی من، دارد جاسوسى میکند؛ برود تا گرفتار نشود. امّا اگر به اسرائیل و آمریکا بگویند که شما چرا آمدید «شیخ عبید» را از داخل خانهاش گرفتید بردید، چه جوابى دارند بدهند؟ گروگانگیرىِ منفور، آن است یا این؟ آنوقت رئیسجمهور آمریکا (۶) با کمال وقاحت میگوید «ما با گروگانگیرها صحبت نمیکنیم»! شما پشتیبان گروگانگیرها هستید؛ از همهی گروگانگیرها بدتر و خبیثتر اسرائیل است که دستنشاندهی شما و دستآموز شما است. این کیفیّت قضاوت اینها در مسائل بینالمللى است که از حق و انسانیّت و عدالت، فرسنگها فاصله دارد. آمریکاییها اینجوریاند.
آنوقت براى ملّت ایران چیزى خندهآورتر و مسخرهتر از این نیست که این آمریکا بیاید براى مذاکره با ملّت ایران شرط قرار بدهد [و بگوید]: ما به شرطى روابطمان را با ایران برقرار میکنیم که چنین بشود و چنان بشود! شما امروز منفورترین دولتها -بعد از دولت غاصب صهیونیستى- در چشم ملّت ایران هستید. ملّت ایران چه احتیاجى دارد به ارتباط با شما و مذاکرهی با شما؟ چه کسى در نظام جمهورى اسلامى با شما مذاکره کرده؟ مذاکرهی ما با آمریکا همین است که در این تریبونهاى عمومى به سردمداران آمریکا هشدار میدهیم و نهیب میزنیم و میگوییم شما با این روشها و با این تهدیدها و تطمیعها نخواهید توانست ملّت بزرگ و انقلابى ما را و مسئولین کشور ما را تحت تأثیر قرار بدهید.ما امروز هم مثل گذشته میگوییم رابطهی با آمریکا را نمیخواهیم. تا وقتیکه آمریکا در یک چنین مواضعى قرار دارد، ما رابطهی با آمریکا را رد میکنیم. تا وقتى سیاست آمریکا بر دروغ و فریب و جنایت استوار است، تا وقتى سیاست آمریکا بر حمایت از دولت پلیدى مثل اسرائیل و ظلم به ملّتهاى مستضعف برقرار است، و تا وقتى خاطرهی جنایتهایى که از طرف سردمداران آمریکایى نسبت به ملّت ایران انجام گرفته در ذهن ملّت ما است و جبران نشده -مثل خاطرهی سقوط هواپیما، (۷) مثل مسدود کردن داراییها و اموال ملّت ایران در آمریکا- امکان ندارد ما با دولت آمریکا مذاکره کنیم یا با او رابطهاى برقرار کنیم.
بحمدالله ملّت ما ملّتى است بیدار و زنده و قوى. ما براى رفاه ملّتمان و ساختن ملّتمان و کشورمان احتیاجى به دولتى مثل دولت آمریکا نداریم. ما امکانات بالفعل و بالقوّهی بسیار خوبى در اختیارمان است و میتوانیم راه سعادت و رفاه ملّت ایران را بدون اتّکاء به دشمنانمان بپیماییم. البتّه ما در ارتباطات جهانى، «باز» برخورد میکنیم: با کسانى که نسبت به ملّت ایران اینجور وقیحانه و آشکار خصومت نکردند، همکارى میکنیم؛ این را همیشه اعلام کردهایم. در گذشته هم اینجور بوده، امروز هم همینجور است. امّا اگر کسانى در دنیا خیال کنند که مسئولین کشور ما براى سازندگى کشور، دست -آن هم دست ذلّت- به سوى آمریکا دراز خواهند کرد، بدانند که سخت در اشتباهند. چنین چیزى پیش نیامده و ابداً پیش نخواهد آمد.
شما ملّت عزیز ایران، توکّلتان به خدا و استحکامتان را مثل همیشه حفظ کردهاید و باز هم انشاءالله حفظ خواهید کرد. ما مشاهده میکنیم و میبینیم که ملّت ما یکى از مستحکمترین و قویترین ملّتها است. این ملّت، شایستهی آقایى است، شایستهی عزّت است. آن ملّتى که قدر خودش را دانست و از قبول ذلّت دورى کرد، آن ملّت عزیز خواهد شد. ملّتهایى که میبینید ذلیل شدند، خودشان تن به ذلّت دادند. [ملّت ما] بحمدالله ملّتى کارآمد، باهوش، فعّال، داراى امکاناتِ کار و تلاش و سازندگى است؛ آن هم با ایمان به خدا، با وحدت کلمه، با قوّت مدیریّت در داخل کشور، با تلاش و فعّالیّت همهجانبهی مسئولین و دولتیها و آحاد مردم. به فضل پروردگار، تمام مشکلات در ظرف مناسب خود حل خواهد شد و از بین خواهد رفت. دشمن نمیتواند به برخى از مشکلاتى که براى همهی ملّتها وجود دارد چشم بدوزد و خیال کند که این مشکلات، ملّت ما را زبون و خسته خواهد کرد؛ چنین چیزى متصوّر نیست.امیدواریم انشاءالله عزیزان ما -چه اسرا و چه مفقودین- اوّلاً تا وقتیکه آزاد نشدهاند مشمول لطف و فضل و کمک و اعانت الهى باشند، ثانیاً انشاءالله هرچه زودتر وسایل استخلاص این عزیزان فراهم بشود و دل و چشم خانوادهها و منتظرانشان به دیدار آنها روشن بشود. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد صبر و اجر و لطف و فضل خودت را بر این خانوادههاى عزیز نازل کن.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
۱) جمعى از خانوادههاى اسرا و مفقودین شهرهاى تهران، کرج، ورامین، قم، کاشان، زنجان و جمعى از آزادگان، در این دیدار حضور داشتند. در ابتداى این دیدار، آقاى سیّدمحمودرضا آقامیرى (رئیس کمیسیون اسرا و مفقودین) گزارشى ارائه کرد.
۲) سورهى منافقون، بخشى از آیهی ۸؛ «و[لى] عزّت از آنِ خدا و از آنِ پیامبر او و از آنِ مؤمنان است ...»
۳) نظامیان رژیم صهیونیستى در سحرگاه جمعه ششم مرداد ۱۳۶۸ شیخ عبدالکریم عبید، امامجمعهى شهرک جبشیت را در نزدیکى نبطیه ربودند.
۴) گروهى به نام «سازمان عدالت انقلابى» شمارى از اتباع آمریکا و برخى از کشورهاى اروپایى را که براى مأموریّتهاى جاسوسى و اطّلاعاتى به لبنان اعزام شده بودند، گروگان گرفتند. دولت آمریکا تهدید به اقدام نظامى کرد و پایگاههاى خود را در منطقه به حال آمادهباش درآورد. سازمان ملل نیز با تشکیل شوراى امنیّت، دبیرکل را موظّف کرد با تلاشهاى میانجیگرانهى خود، زمینهى آزادسازى گروگانها را فراهم آورد.
۵) شبهنظامیان حزب راستگراى کتائب لبنان -که از حمایت رژیم اشغالگر قدس برخوردار بود- بعدازظهر یکشنبه سیزدهم تیر ۱۳۶۱ سیّدمحسن موسوى، کاردار سفارت جمهورى اسلامى ایران در لبنان و سه تن دیگر از کارمندان این سفارتخانه به نامهاى احمد متوسّلیان، تقى رستگارمقدّم و کاظم اخوان را در مدخل بیروت غربى ربودند. هیئت دیپلماتیک ایران که پلیس لبنان آنها را محافظت میکرد، پس از ربوده شدن، به یکى از مقرهاى جنگى این حزب در منطقهى برباره انتقال داده شدند و قرائن بعدى حاکى از این بود که این افراد در اختیار رژیم صهیونیستى قرار گرفتند.
۶) جورج بوش
۷) ر.ک: بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم (۱۳۶۸/۴/۱۱)، پىنوشت شمارهی ۵