بسماللهالرّحمنالرّحیم (1)
یکى از چیزهایى که مطمئنّاً جزو نِعَم الهى محسوب میشود این است که هر کسى در مقاطع مختلف زندگى خود وقتى به یک محاسبهاى دست زد و جریان کار در آن مقطع را مشاهده کرد -با معرفتى که به حال خود و کار خود دارد- احساس کند که پیش وجدان خود و وجدان بیدار کسانى که در جریان این عمل قرار خواهند گرفت، سرافراز است؛ این حقیقتاً یک نعمت است. بنده احساس میکنم که در محاسبهی همکارى دوران هشتسالهاى که با جمع همکاران نهاد ریاست جمهورى داشتیم، از این نعمت برخوردارم، یعنى مجموعهی این دستگاه نسبتاً کوچک که در جایگاه ممتازى قرار دارد و داشت -در طول این دوران که یک مقطع طولانى از یک استمرار کارى است- اگر مورد محاسبهی منصفانه قرار بگیرد، هم خود این مجموعه و بنده که با آن سروکار داشتم دچار آرامش وجدان و رضایت خاطر خواهد بود، و هم کسانى که با چشم باز و وجدان بیدار با این مجموعه مواجه بودهاند یا کار آن را مورد ارزیابى قرار دادند یا خواهند داد. لذا من از مجموعهی همکاران دوران هشتسالهی همکارى در نهاد ریاست جمهورى احساس رضایت میکنم. ادّعا نمیکنیم که در این مجموعهی کوچک ما کاستى و قصور و خطا وجود نداشته، زیرا انتظار نمیرود از یک مجموعهی بشرى که هیچ قصور و خطائى نداشته باشد، و همچنین انتظار نمیرود از یک مجموعهی نوپا که از صفر شروع کرده و هیچگونه سابقهاى و تجربهاى از گذشته به آن به ارث نرسیده و اوّل کارش است، که در طول این مدّت -که در عمر کارهاى نهادى و سازمانى عمر کوتاهى است- توانسته باشد خودش را آنقدر کامل بکند که کاستى و کمبودى از آن سرنزند. کمبودها، بیتجربگیها، کاستیها طبیعى است، خطاها و اشتباهات هم در آن حدّى که بوده، قابل قبول است؛ مجموعه، مجموعهی خوبى بوده در این مدّت.
شاید بعضى گمان کنند که بنده از پارهاى نابسامانیها و نارساییها در داخل مجموعه بیخبرم که اینجور قضاوت میکنم. باید عرض بکنم که نه، بیخبر نیستم، امّا ملاک براى خوب بودن و خوب نبودن یک مجموعه چیست؟ ما کارى به کشورهاى دیگر و نظامهاى دیگر نداریم که در یک مجموعهی در این سطح چه کارهایى انجام میگیرد و چه مشکلاتى به وجود میآید، آن ربطى به ما ندارد؛ امّا شما مقایسه کنید این مجموعهی کوچک را با سایر مجموعههایى که در نظام جمهورى اسلامى وجود داشته، که این مجموعه بعد از آنچه مربوط به مقام معظّم رهبرى میشده، بالاتر از همهی مجموعههاى دیگر بوده؛ اینجا مجموعهی ریاست جمهورى بوده که همهی مجموعههاى دیگر، از لحاظ سطح ادارى و اعتبار پایینتر از این است.دو نکته را مورد نظر قرار بدهیم: یک نکته استفادهی غیر قابل قبول از اعتبارات و سِمتها و عنوانها -آنچه اصطلاحاً به آن میگویند قدرتنمایى- و دیگرى استفادهی نامشروع از موارد مالى. البتّه در جمهورى اسلامى بحمدالله دستگاهها همه مبنىّ بر صلاحند، خب نظام اسلامى است؛ امّا در مجموعههاى مبنىّ بر صلاح [هم] بالاخره اینجور نیست که شیطان راه پیدا نکند. حالا مقایسه کنید! ما میبینیم که بحمدالله این مجموعه از لحاظ این دو ملاک و معیار -که شاید مهمترین و حسّاسترین ملاکها و معیارها است- سالم مانده؛ این چیز مهمّى است. خیلى مهم است که کسانى از انتساب به یک دستگاهى در سطح بالا، در جامعه و در دستگاههاى گوناگونْ استفادهی نامشروع نکنند. این براى من ملاک بالا و مهمّى است. این چیز قابل توجّهى است. ما این را در اینجا بحمدالله حاصل میبینیم. معلوم میشود که تدیّن برادران و توجّه مسئولین در این قسمت به اندازهاى بوده که توانسته از بُروز چنین مشکلى جلوگیرى کند، و همچنین در آن مقولهی دوّم که عرض شد.
برادرانى که در این نهاد کارهاى محتوایى یا شکلى انجام میدادند، در دورانهاى گوناگونى، در فرازونشیبهایى در این هشت سال گاهى سختیهایى را هم تحمّل کردند که این بر اجر آنها میافزاید؛ نخواستند به رخ بکشند خدمتى را که انجام میدهند. بعضى از عناصرِ کارآمد در این مجموعه بودهاند که بیشک در ردیف اوّل از لحاظ کارایى و معرفت و گرهگشایى براى نظام جمهورى اسلامى قرار میگرفتند؛ این را هیچوقت توى بوق نکردند. حالا یک قدرى هم شاید ارتباط پیدا میکرده به خلقیّات خود بنده؛ نمیدانم این خلقیّات در رابطهی با حقوق معنوى برادران چقدر [اثر داشته]، مثبت بوده یا نه؛ من نمیخواستم و دوست نمیداشتم که از بعضى از تواناییها و کاراییها و معرفتها و اطّلاعها از لحاظ تبلیغاتى استفاده کنم -اگرچه آنجایى که براى دستگاهها لازم میدانستیم، هرچه بوده در اختیار دستگاهها قرار میدادیم؛ یعنى از این جهت که چون مال مملکت بوده؛ هرچه هست مال انقلاب است، مال کشور است، هرچه داریم؛ اگر کسى علم دارد، کارایى دارد، معرفت درست دارد، مال انقلاب است، باید در اختیار انقلاب قرار بگیرد- امّا اینکه این را از لحاظ مطرح کردن و به جلوه درآوردن در آفاق ذهنیّت جامعه یا نظام سیاسى و نظام دولتى، حسّاس و مطرح قرار بدهیم، نه [اینطور نبوده]؛ برادرها خدمتشان را اینجا خاموش و بیسروصدا و بیتوقّع در موارد بسیارى انجام دادند؛ درحالیکه کاراییهاى خیلى خوبى هم وجود داشته و زحمات خوبى هم کشیده شده؛ و اینها به اعتماد اجر الهى براى مردمى است که کار را براى خدا و براى مقاصد حسنه انجام میدهند -و کارى ندارند که حالا مردم مطّلع بشوند یا مطّلع نشوند- که اگر مورد قبول خدا قرار بگیرد، بزرگترین پاداش است براى هر کسى. لازم است من از همهی کسانى که در این مدّت -در دو دورهی ریاست جمهورى یا در بخشى از این مدّت که بعضى کار میکردند و رفتند، یا بعدها آمدند- کارهاى فکرى، خدماتى، محتوایى، شکلى انجام دادند خالصانه، مخلصانه، بیتوقّع، بیسروصدا، در اینجا از همهی آنها سپاسگزارى کنم؛ مطمئنّاً سپاسگزارى پروردگار از آنها، بسیار بالاتر و باارزشتر هم هست.
و امّا نسبت به آینده؛ ما بایستى خودمان را آماده کنیم براى خدمت، هر جا و هرجور؛ بدون اینکه قبلاً جاى خدمت خودمان را نشان کرده باشیم و مشخّص کرده باشیم. من به شما عرض کنم -شما برادرانى هستید که خب سالها اینجا با هم کار کردیم؛ عیبى ندارد اینها را ما [بگوییم]، در معرض عموم که نیست، حالا جمع خصوصى است، گفتنش هم ایرادى ندارد- (2) بنده از اوّل انقلاب خودم اینجورى بودم، بنایم بر این بود. آن روزهایى که امام قرار بود تشریف بیاورند که ما در دانشگاه تهران تحصّن داشتیم، جمعى از این رفقاى نزدیکى که با هم کار میکردیم -از همین افرادى که همهی آنها در طول این مدّت در انقلاب نامونشانهایى پیدا کردند، بعضیشان هم به شهادت رسیدند؛ [مثل] مرحوم شهید بهشتى، شهید مطهّرى، شهید باهنر، برادر عزیزمان آقاى هاشمى و خیلیهاى دیگر [از جمله] مرحوم ربّانى شیرازى، مرحوم ربّانى املشى، این عدّهاى که با هم مینشستیم مشورت میکردیم سرِ قضایا- با هم گفتیم که خب امام دو سه روز دیگر یا فردا مثلاً وارد میشوند و ما آمادگى نداریم؛ بیاییم یک سازماندهیاى بکنیم که وقتى ایشان آمدند و مراجعات زیاد شد -کارها از همه طرف به اینجا ارجاع شد- ما معطّل نمانیم. ما عضو شوراى انقلاب بودیم، البتّه کسى هم آنوقت نمیدانست. حتّى همان رفقا هم بعضیشان نمیدانستند -مثلاً مرحوم ربّانى شیرازى یا مرحوم ربّانى املشى یا بعضى دیگر- که ما چند نفر عضو شوراى انقلاب هم هستیم؛ با هم کار میکردیم. صحبت دولت نبود، صحبتِ همان بیت امام بود که حالا ایشان وارد میشوند مسئولیّتهایى پیش خواهد آمد، بعضى مراجعه میکنند، بعضى کار دارند، گفتیم بنشینیم براى این یک سازماندهى بکنیم. یک ساعتى را معیّن کردیم، عصر رفتیم در یک اتاقى نشستیم، گفتیم حالا مسئولیّتها را معلوم کنیم؛ چه چیزهایى مسئولیّت است و چه کسانى این مسئولیّتها را به عهده بگیرند. بنده آنجا گفتم که مسئولیّت من این باشد که چایى بدهم! همه تعجّب کردند: یعنى چه، چایى؟ گفتم بله، من چایى ریختن و چایى درست کردن را خوب بلدم، این کار من؛ حالا شماها انتخاب کنید. جلسه یک حالى پیدا کرد. خب میشود آدم بگوید که مثلاً قسمت دفتر مراجعات به عهدهی بنده. تَنافُس (3) که نیست، تعارض (4) که نیست، ما میخواهیم این مجموعه را با همدیگر اداره کنیم؛ هر جاى آن هم قرار گرفتیم اگر توانستیم کارِ آنجا را انجام بدهیم، خوب است. این روحیهی من بوده. البتّه آن حرفى که آنجا زدم، میدانستم که کسى بنده را براى چایى ریختن معیّن نخواهد کرد و نمیگذارند که من بنشینم آنجا چایى بریزم؛ امّا واقعاً گفتم، [یعنى] اگر فرض کنیم [کار] به اینجا میرسید که بگویند خیلى خب چایى به عهدهی شما، میرفتم عبایم را میگذاشتم کنار، آستینهایم را هم بالا میزدم، از بعضى از این برادرهاى چاییریزِ اینجا که چاییشان را خوردیم -خیلى اوقات هم نپسندیدیم- بهتر هم چایى درست میکردم! (5) نه اینکه فقط بگویم، نخیر، واقعاً آماده بودم براى این کار. بنده با این روحیه وارد شدم.بارها به دوستانم میگفتم من آن کسى نیستم که اگر وارد یک اتاقى شدم بگویم آن صندلى مال من است، اگر خالى بود بروم آنجا بنشینم، اگر خالى نبود قهر کنم بروم بیرون؛ نخیر، بنده هیچ صندلى خاصّى در هیچ اتاقى ندارم، من وارد اتاق میشوم هر جا خالى بود آنجا مینشینم. اگر مجموعه احساس کرد که اینجا براى من کم است و برد روى صندلى دیگرى نشاند خب میروم [مینشینم]؛ اگر هم نه -همان کار را مناسب دانستند- همان کار را انجام میدهم. بنده با این روحیه از اوّل انقلاب حرکت کردم. شاید آدم این حرفها را در جمع عمومى، در مردم، نگوید، ممکن است حمل بر چیزهاى دیگر بشود؛ امّا بین شماها -چون خصوصى هستیم- عرض کردم.
من اعتقادم این است ما براى انقلاب باید اینجورى باشیم، از پیش معیّن نکنیم که صندلى ما آنجا است؛ اگر دیدیم آن صندلى را به ما دادند، خوشحال بشویم و برویم بنشینیم و بگوییم حقّمان بود؛ اگر دیدیم آن صندلى نشد، یا یک ذرّه گوشهاش سابیده شد، بگوییم نخیر، به ما ظلم شد، ما قبول نداریم، قهر کنیم برویم بیرون. من از اوّل این روحیه را نداشتم و سعى نکردم اینجورى باشم، بلکه بعکس. در مجموعهی انقلاب، تکلیف ما این است.
من قبل از رحلت حضرت امام که دوران ریاست جمهورى داشت تمام میشد، دُوروبَرم را جمع میکردم. بعضى آدمهاى بیمسئولیّت، از پیش، بعضى از مشاغل را هم پیش خودشان به قدوقوارهی بنده بریده بودند و دوخته بودند! مکرّر مراجعه میکردند که شما رئیس نمیدانم فلان کار خواهید شد؛ بنده نه [این روحیه را نداشتم]. من گفتم اگر یک وقتى امام به من واجب کند بگوید مثلاً شما فلان کار را [به عهده بگیرید]، خب البتّه، تکلیف است، دستور امام که دیگر بُروبَرگرد ندارد؛ امّا اگر چنانچه تکلیف نباشد -و من خواهش خواهم کرد از امام که تکلیفى به من نکنند، تا من بپردازم به کارهاى فرهنگى- من میروم دنبال کارهاى فرهنگى؛ امّا اگر تکلیف شد، هر کارى که بود [به عهده میگیرم].
من به شما برادرها عرض میکنم، نه براى این مقطع -این مقطع که چیزى هم نیست، عیبى هم ندارد- [بلکه] براى همیشه، ما این یادگارى را با هم داشته باشیم که خودتان را آماده نگه دارید براى اینکه انقلاب از شما استفاده کند؛ هرجور استفادهاى. یک وقت استفادهی آدم به این است که یکى پایش را بگذارد روى دوش آدم تا دستش برسد به یک جایى و یک کارى را انجام بدهد؛ گاهى استفادهی بهترین از یک انسان زنده، عاقل، باشعور، این است. [ممکن است بگوید] بنده بشوم جاى نردبان یا چهارپایه تا یکى برود روى دوش من کارى را انجام بدهد؟ خب چه اشکالى دارد؟ بله، اگر مصلحت انقلاب اقتضا میکند، مصلحت کشور اقتضا میکند، آدم میشود چهارپایه تا روى آن بروند و یک کارى را که احتیاج دارد به اینکه دستشان به یک جایى برسد انجام بدهند. من توصیهام به شما برادران عزیز این است: هر جا هستید، هر کارى که احساس میکنید انقلاب به آن نیاز دارد، آن را انجام بدهید.
و انقلاب به کار آدمهاى کارآمد و صادق نیاز دارد؛ صدق و اخلاص، شرط اوّل است؛ اگر ما در کسى صدق و اخلاص نبینیم، خیلى احتمال دارد که کار او هم به درد نخورد یا یک وقتى مشکل درست کند. آن انسانى که صدق و اخلاص ندارد و کارایى دارد، مثل یک ماشین میماند که اگر مراقبش نبودند و یک پیچ آن یک وقتى اشکال پیدا کرد، گاهى میبینید یک ضربهاى هم به آدم میزند؛ [چنین کسى] انسان دیگر نیست. کارایىِ انسانى به این است که انسان از روى اخلاص و صدق و نیّت صحیح، آن کارى را که به عهدهاش است انجام بدهد، تا بشود انسان، نباشد ماشین.ما حالا مجدّداً از برادران عزیزمان و از خواهرمان -که زحمات زیادى هم ایشان کشیدند- تشکّر میکنیم و امیدواریم که انشاءالله خداوند به شماها توفیق بدهد همیشه در خدمت انقلاب، در خدمت کشور، در خدمت اسلام باشید و از نیروهاى شما براى انقلاب و براى اسلام و براى کشور حدّاکثر استفاده بشود؛ هر جا که شد. خدا هم به شما توفیق بدهد انشاءالله -به همهی ما، به بنده، به شما- که بتوانیم اخلاصمان را و صفاى نیّتمان را همواره حفظ کنیم. (6)
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
یکى از چیزهایى که مطمئنّاً جزو نِعَم الهى محسوب میشود این است که هر کسى در مقاطع مختلف زندگى خود وقتى به یک محاسبهاى دست زد و جریان کار در آن مقطع را مشاهده کرد -با معرفتى که به حال خود و کار خود دارد- احساس کند که پیش وجدان خود و وجدان بیدار کسانى که در جریان این عمل قرار خواهند گرفت، سرافراز است؛ این حقیقتاً یک نعمت است. بنده احساس میکنم که در محاسبهی همکارى دوران هشتسالهاى که با جمع همکاران نهاد ریاست جمهورى داشتیم، از این نعمت برخوردارم، یعنى مجموعهی این دستگاه نسبتاً کوچک که در جایگاه ممتازى قرار دارد و داشت -در طول این دوران که یک مقطع طولانى از یک استمرار کارى است- اگر مورد محاسبهی منصفانه قرار بگیرد، هم خود این مجموعه و بنده که با آن سروکار داشتم دچار آرامش وجدان و رضایت خاطر خواهد بود، و هم کسانى که با چشم باز و وجدان بیدار با این مجموعه مواجه بودهاند یا کار آن را مورد ارزیابى قرار دادند یا خواهند داد. لذا من از مجموعهی همکاران دوران هشتسالهی همکارى در نهاد ریاست جمهورى احساس رضایت میکنم. ادّعا نمیکنیم که در این مجموعهی کوچک ما کاستى و قصور و خطا وجود نداشته، زیرا انتظار نمیرود از یک مجموعهی بشرى که هیچ قصور و خطائى نداشته باشد، و همچنین انتظار نمیرود از یک مجموعهی نوپا که از صفر شروع کرده و هیچگونه سابقهاى و تجربهاى از گذشته به آن به ارث نرسیده و اوّل کارش است، که در طول این مدّت -که در عمر کارهاى نهادى و سازمانى عمر کوتاهى است- توانسته باشد خودش را آنقدر کامل بکند که کاستى و کمبودى از آن سرنزند. کمبودها، بیتجربگیها، کاستیها طبیعى است، خطاها و اشتباهات هم در آن حدّى که بوده، قابل قبول است؛ مجموعه، مجموعهی خوبى بوده در این مدّت.
شاید بعضى گمان کنند که بنده از پارهاى نابسامانیها و نارساییها در داخل مجموعه بیخبرم که اینجور قضاوت میکنم. باید عرض بکنم که نه، بیخبر نیستم، امّا ملاک براى خوب بودن و خوب نبودن یک مجموعه چیست؟ ما کارى به کشورهاى دیگر و نظامهاى دیگر نداریم که در یک مجموعهی در این سطح چه کارهایى انجام میگیرد و چه مشکلاتى به وجود میآید، آن ربطى به ما ندارد؛ امّا شما مقایسه کنید این مجموعهی کوچک را با سایر مجموعههایى که در نظام جمهورى اسلامى وجود داشته، که این مجموعه بعد از آنچه مربوط به مقام معظّم رهبرى میشده، بالاتر از همهی مجموعههاى دیگر بوده؛ اینجا مجموعهی ریاست جمهورى بوده که همهی مجموعههاى دیگر، از لحاظ سطح ادارى و اعتبار پایینتر از این است.دو نکته را مورد نظر قرار بدهیم: یک نکته استفادهی غیر قابل قبول از اعتبارات و سِمتها و عنوانها -آنچه اصطلاحاً به آن میگویند قدرتنمایى- و دیگرى استفادهی نامشروع از موارد مالى. البتّه در جمهورى اسلامى بحمدالله دستگاهها همه مبنىّ بر صلاحند، خب نظام اسلامى است؛ امّا در مجموعههاى مبنىّ بر صلاح [هم] بالاخره اینجور نیست که شیطان راه پیدا نکند. حالا مقایسه کنید! ما میبینیم که بحمدالله این مجموعه از لحاظ این دو ملاک و معیار -که شاید مهمترین و حسّاسترین ملاکها و معیارها است- سالم مانده؛ این چیز مهمّى است. خیلى مهم است که کسانى از انتساب به یک دستگاهى در سطح بالا، در جامعه و در دستگاههاى گوناگونْ استفادهی نامشروع نکنند. این براى من ملاک بالا و مهمّى است. این چیز قابل توجّهى است. ما این را در اینجا بحمدالله حاصل میبینیم. معلوم میشود که تدیّن برادران و توجّه مسئولین در این قسمت به اندازهاى بوده که توانسته از بُروز چنین مشکلى جلوگیرى کند، و همچنین در آن مقولهی دوّم که عرض شد.
برادرانى که در این نهاد کارهاى محتوایى یا شکلى انجام میدادند، در دورانهاى گوناگونى، در فرازونشیبهایى در این هشت سال گاهى سختیهایى را هم تحمّل کردند که این بر اجر آنها میافزاید؛ نخواستند به رخ بکشند خدمتى را که انجام میدهند. بعضى از عناصرِ کارآمد در این مجموعه بودهاند که بیشک در ردیف اوّل از لحاظ کارایى و معرفت و گرهگشایى براى نظام جمهورى اسلامى قرار میگرفتند؛ این را هیچوقت توى بوق نکردند. حالا یک قدرى هم شاید ارتباط پیدا میکرده به خلقیّات خود بنده؛ نمیدانم این خلقیّات در رابطهی با حقوق معنوى برادران چقدر [اثر داشته]، مثبت بوده یا نه؛ من نمیخواستم و دوست نمیداشتم که از بعضى از تواناییها و کاراییها و معرفتها و اطّلاعها از لحاظ تبلیغاتى استفاده کنم -اگرچه آنجایى که براى دستگاهها لازم میدانستیم، هرچه بوده در اختیار دستگاهها قرار میدادیم؛ یعنى از این جهت که چون مال مملکت بوده؛ هرچه هست مال انقلاب است، مال کشور است، هرچه داریم؛ اگر کسى علم دارد، کارایى دارد، معرفت درست دارد، مال انقلاب است، باید در اختیار انقلاب قرار بگیرد- امّا اینکه این را از لحاظ مطرح کردن و به جلوه درآوردن در آفاق ذهنیّت جامعه یا نظام سیاسى و نظام دولتى، حسّاس و مطرح قرار بدهیم، نه [اینطور نبوده]؛ برادرها خدمتشان را اینجا خاموش و بیسروصدا و بیتوقّع در موارد بسیارى انجام دادند؛ درحالیکه کاراییهاى خیلى خوبى هم وجود داشته و زحمات خوبى هم کشیده شده؛ و اینها به اعتماد اجر الهى براى مردمى است که کار را براى خدا و براى مقاصد حسنه انجام میدهند -و کارى ندارند که حالا مردم مطّلع بشوند یا مطّلع نشوند- که اگر مورد قبول خدا قرار بگیرد، بزرگترین پاداش است براى هر کسى. لازم است من از همهی کسانى که در این مدّت -در دو دورهی ریاست جمهورى یا در بخشى از این مدّت که بعضى کار میکردند و رفتند، یا بعدها آمدند- کارهاى فکرى، خدماتى، محتوایى، شکلى انجام دادند خالصانه، مخلصانه، بیتوقّع، بیسروصدا، در اینجا از همهی آنها سپاسگزارى کنم؛ مطمئنّاً سپاسگزارى پروردگار از آنها، بسیار بالاتر و باارزشتر هم هست.
و امّا نسبت به آینده؛ ما بایستى خودمان را آماده کنیم براى خدمت، هر جا و هرجور؛ بدون اینکه قبلاً جاى خدمت خودمان را نشان کرده باشیم و مشخّص کرده باشیم. من به شما عرض کنم -شما برادرانى هستید که خب سالها اینجا با هم کار کردیم؛ عیبى ندارد اینها را ما [بگوییم]، در معرض عموم که نیست، حالا جمع خصوصى است، گفتنش هم ایرادى ندارد- (2) بنده از اوّل انقلاب خودم اینجورى بودم، بنایم بر این بود. آن روزهایى که امام قرار بود تشریف بیاورند که ما در دانشگاه تهران تحصّن داشتیم، جمعى از این رفقاى نزدیکى که با هم کار میکردیم -از همین افرادى که همهی آنها در طول این مدّت در انقلاب نامونشانهایى پیدا کردند، بعضیشان هم به شهادت رسیدند؛ [مثل] مرحوم شهید بهشتى، شهید مطهّرى، شهید باهنر، برادر عزیزمان آقاى هاشمى و خیلیهاى دیگر [از جمله] مرحوم ربّانى شیرازى، مرحوم ربّانى املشى، این عدّهاى که با هم مینشستیم مشورت میکردیم سرِ قضایا- با هم گفتیم که خب امام دو سه روز دیگر یا فردا مثلاً وارد میشوند و ما آمادگى نداریم؛ بیاییم یک سازماندهیاى بکنیم که وقتى ایشان آمدند و مراجعات زیاد شد -کارها از همه طرف به اینجا ارجاع شد- ما معطّل نمانیم. ما عضو شوراى انقلاب بودیم، البتّه کسى هم آنوقت نمیدانست. حتّى همان رفقا هم بعضیشان نمیدانستند -مثلاً مرحوم ربّانى شیرازى یا مرحوم ربّانى املشى یا بعضى دیگر- که ما چند نفر عضو شوراى انقلاب هم هستیم؛ با هم کار میکردیم. صحبت دولت نبود، صحبتِ همان بیت امام بود که حالا ایشان وارد میشوند مسئولیّتهایى پیش خواهد آمد، بعضى مراجعه میکنند، بعضى کار دارند، گفتیم بنشینیم براى این یک سازماندهى بکنیم. یک ساعتى را معیّن کردیم، عصر رفتیم در یک اتاقى نشستیم، گفتیم حالا مسئولیّتها را معلوم کنیم؛ چه چیزهایى مسئولیّت است و چه کسانى این مسئولیّتها را به عهده بگیرند. بنده آنجا گفتم که مسئولیّت من این باشد که چایى بدهم! همه تعجّب کردند: یعنى چه، چایى؟ گفتم بله، من چایى ریختن و چایى درست کردن را خوب بلدم، این کار من؛ حالا شماها انتخاب کنید. جلسه یک حالى پیدا کرد. خب میشود آدم بگوید که مثلاً قسمت دفتر مراجعات به عهدهی بنده. تَنافُس (3) که نیست، تعارض (4) که نیست، ما میخواهیم این مجموعه را با همدیگر اداره کنیم؛ هر جاى آن هم قرار گرفتیم اگر توانستیم کارِ آنجا را انجام بدهیم، خوب است. این روحیهی من بوده. البتّه آن حرفى که آنجا زدم، میدانستم که کسى بنده را براى چایى ریختن معیّن نخواهد کرد و نمیگذارند که من بنشینم آنجا چایى بریزم؛ امّا واقعاً گفتم، [یعنى] اگر فرض کنیم [کار] به اینجا میرسید که بگویند خیلى خب چایى به عهدهی شما، میرفتم عبایم را میگذاشتم کنار، آستینهایم را هم بالا میزدم، از بعضى از این برادرهاى چاییریزِ اینجا که چاییشان را خوردیم -خیلى اوقات هم نپسندیدیم- بهتر هم چایى درست میکردم! (5) نه اینکه فقط بگویم، نخیر، واقعاً آماده بودم براى این کار. بنده با این روحیه وارد شدم.بارها به دوستانم میگفتم من آن کسى نیستم که اگر وارد یک اتاقى شدم بگویم آن صندلى مال من است، اگر خالى بود بروم آنجا بنشینم، اگر خالى نبود قهر کنم بروم بیرون؛ نخیر، بنده هیچ صندلى خاصّى در هیچ اتاقى ندارم، من وارد اتاق میشوم هر جا خالى بود آنجا مینشینم. اگر مجموعه احساس کرد که اینجا براى من کم است و برد روى صندلى دیگرى نشاند خب میروم [مینشینم]؛ اگر هم نه -همان کار را مناسب دانستند- همان کار را انجام میدهم. بنده با این روحیه از اوّل انقلاب حرکت کردم. شاید آدم این حرفها را در جمع عمومى، در مردم، نگوید، ممکن است حمل بر چیزهاى دیگر بشود؛ امّا بین شماها -چون خصوصى هستیم- عرض کردم.
من اعتقادم این است ما براى انقلاب باید اینجورى باشیم، از پیش معیّن نکنیم که صندلى ما آنجا است؛ اگر دیدیم آن صندلى را به ما دادند، خوشحال بشویم و برویم بنشینیم و بگوییم حقّمان بود؛ اگر دیدیم آن صندلى نشد، یا یک ذرّه گوشهاش سابیده شد، بگوییم نخیر، به ما ظلم شد، ما قبول نداریم، قهر کنیم برویم بیرون. من از اوّل این روحیه را نداشتم و سعى نکردم اینجورى باشم، بلکه بعکس. در مجموعهی انقلاب، تکلیف ما این است.
من قبل از رحلت حضرت امام که دوران ریاست جمهورى داشت تمام میشد، دُوروبَرم را جمع میکردم. بعضى آدمهاى بیمسئولیّت، از پیش، بعضى از مشاغل را هم پیش خودشان به قدوقوارهی بنده بریده بودند و دوخته بودند! مکرّر مراجعه میکردند که شما رئیس نمیدانم فلان کار خواهید شد؛ بنده نه [این روحیه را نداشتم]. من گفتم اگر یک وقتى امام به من واجب کند بگوید مثلاً شما فلان کار را [به عهده بگیرید]، خب البتّه، تکلیف است، دستور امام که دیگر بُروبَرگرد ندارد؛ امّا اگر چنانچه تکلیف نباشد -و من خواهش خواهم کرد از امام که تکلیفى به من نکنند، تا من بپردازم به کارهاى فرهنگى- من میروم دنبال کارهاى فرهنگى؛ امّا اگر تکلیف شد، هر کارى که بود [به عهده میگیرم].
من به شما برادرها عرض میکنم، نه براى این مقطع -این مقطع که چیزى هم نیست، عیبى هم ندارد- [بلکه] براى همیشه، ما این یادگارى را با هم داشته باشیم که خودتان را آماده نگه دارید براى اینکه انقلاب از شما استفاده کند؛ هرجور استفادهاى. یک وقت استفادهی آدم به این است که یکى پایش را بگذارد روى دوش آدم تا دستش برسد به یک جایى و یک کارى را انجام بدهد؛ گاهى استفادهی بهترین از یک انسان زنده، عاقل، باشعور، این است. [ممکن است بگوید] بنده بشوم جاى نردبان یا چهارپایه تا یکى برود روى دوش من کارى را انجام بدهد؟ خب چه اشکالى دارد؟ بله، اگر مصلحت انقلاب اقتضا میکند، مصلحت کشور اقتضا میکند، آدم میشود چهارپایه تا روى آن بروند و یک کارى را که احتیاج دارد به اینکه دستشان به یک جایى برسد انجام بدهند. من توصیهام به شما برادران عزیز این است: هر جا هستید، هر کارى که احساس میکنید انقلاب به آن نیاز دارد، آن را انجام بدهید.
و انقلاب به کار آدمهاى کارآمد و صادق نیاز دارد؛ صدق و اخلاص، شرط اوّل است؛ اگر ما در کسى صدق و اخلاص نبینیم، خیلى احتمال دارد که کار او هم به درد نخورد یا یک وقتى مشکل درست کند. آن انسانى که صدق و اخلاص ندارد و کارایى دارد، مثل یک ماشین میماند که اگر مراقبش نبودند و یک پیچ آن یک وقتى اشکال پیدا کرد، گاهى میبینید یک ضربهاى هم به آدم میزند؛ [چنین کسى] انسان دیگر نیست. کارایىِ انسانى به این است که انسان از روى اخلاص و صدق و نیّت صحیح، آن کارى را که به عهدهاش است انجام بدهد، تا بشود انسان، نباشد ماشین.ما حالا مجدّداً از برادران عزیزمان و از خواهرمان -که زحمات زیادى هم ایشان کشیدند- تشکّر میکنیم و امیدواریم که انشاءالله خداوند به شماها توفیق بدهد همیشه در خدمت انقلاب، در خدمت کشور، در خدمت اسلام باشید و از نیروهاى شما براى انقلاب و براى اسلام و براى کشور حدّاکثر استفاده بشود؛ هر جا که شد. خدا هم به شما توفیق بدهد انشاءالله -به همهی ما، به بنده، به شما- که بتوانیم اخلاصمان را و صفاى نیّتمان را همواره حفظ کنیم. (6)
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
1) این دیدار بهمناسبت اتمام دورهى ریاست جمهورى معظّمٌله صورت پذیرفت. در ابتداى این دیدار، آقاى مصطفىٰ میرسلیم (مشاور عالى رئیسجمهور) گزارشى ارائه کرد.
2) چون این بیانات در جمع محدودى بیان شده از این سیاق تعارفآمیز استفاده شده است.
3) رقابت، رغبت به امرى براى پیشى گرفتن در امرى
4) متعرّض یکدیگر شدن، اختلاف داشتن
5) این جملات به حالت مطایبه بیان شده است.
6) در پایان این دیدار، رهبر معظّم انقلاب به هر یک از کارکنان نهاد ریاست جمهورى، یک جلد کلامالله مجید اهدا کردند.