خطبه‌های نماز جمعه تهران

خطبه اول

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم

الحمدللَّه ربّ العالمین. نحمده و نستعینه و نستغفره و نستهدیه و نتوکل علیه و نسلم و نصلی علی حبیبه و نجیبه و خیرته فی خلقه حافظ سره و مبلغ رسالاته بشیر رحمته و نذیر نقمته سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین الهداة المهدیین سیّما بقیة اللَّه فی الأرضین و صلّ علی ائمة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین. اوصیکم عباداللَّه بالتقوی اللَّه و نظم امرکم قال اللَّه الحکیم فی کتابه: «یا ایّها الّذین امنوا ان تتقواللَّه یجعل لکم فرقانا» (۱)

همه‌ی برادران و خواهران نمازگزار را توصیه می‌کنم و دعوت می‌کنم به تقوای الهی و رعایت امر و نهی خدا و سعی در تزکیه‌ی نفس و تزکیه‌ی باطن و این‌که خدای متعال را در همه‌ی حرکات و سکنات و گفتنها و سکوت‌ها در نظر داشته باشیم، و آنی خودمان را به دست غفلت نسپاریم؛ البته کمک الهی هم باید ما را دریابد، و ما را خدای متعال به خودمان وانگذارد. بحثی که در خطبه‌های اول چندین هفته تعقیب کردیم، بحث در آزادی‌های اسلامی است و رسیدیم به آزادی سیاسی در جامعه‌ی اسلامی. آزادی سیاسی در یک جامعه شامل حق انتخاب برای افراد جامعه است، که چه زمامدار و رهبر جامعه را و سرپرست نظام اسلامی را و چه کارگزاران عمده را در این نظام خود مردم بدون وساطت جمع خاصی انتخاب کنند، و همچنین شامل اختیار مردم در هدایت جامعه و تعیین سیاستهای اصولی نظام اسلامی و همین‌طور برخی از فعالیت‌های عمده‌ی دیگر همه‌ی اینها مشمول آزادی‌های سیاسی است. وقتی گفته می‌شود که در جامعه‌ی اسلامی مردم آزادی‌های سیاسی دارند؛ این بدین معناست که هم حق انتخاب را در اموری که اشاره شد دارا هستند، و هم حق فعالیت سیاسی، انتشار مطبوعات و روزنامه‌ها، ایجاد تشکلها و سازمانها و احزاب، ایجاد اجتماعات سیاسی، بیان افکار و نظرات سیاسی و خلاصه انتخاب راه خود، راه سیاسی خود در جامعه را دارا هستند؛ که هر کدام از این مباحث با زبانی که متناسب با اجتماع نماز جمعه است می‌تواند قدری مورد تشریح و بحث قرار بگیرد. درباره‌ی آزادی حق انتخاب و آزادی انتخاب برای مردم آن هم انتخاب رئیس نظام اسلامی - که تعبیر می‌شود از آن به امام و رهبر و زمامدار - در نوبت قبل در یک خطبه مقداری بحث شد؛ و به طور خلاصه وضعی را که در گذشته و امروز بر جوامع غیراسلامی حاکم بود، به اجمال گفته شد و دیدیم که دنیایی که امروز مدعی آزادی و دموکراسی است، و برای افراد جامعه حق انتخاب در تعیین نظام و رهبران نظام قائل است، خیلی دیر به این فکر افتاده و آن وقتی هم که به آحاد مردم این حق را اعطا کرده است، به صورت ناقص اعطا کرده و عرض کردیم که تا اوائل این قرن نصف جمعیت این جوامع - یعنی زنان - دارای حق انتخاب نبودند و داخل صحنه‌ی سیاست به حساب نمی‌آمدند؛ و به تدریج از اواخر جنگ بین‌الملل اول برای زنها حق انتخاب داده شد، آن هم در بعضی از کشورها، آن هم برای سنین بالاتر از سی سال یا سی‌وپنج سال و به تدریج تا این چند سال قبل دنیا به این نتیجه رسید، دنیای دموکراسی و غرب که برای زنان هم در سنین جوانی - هجده سالگی، بیست سالگی - حق رأی و حق انتخاب باشد؛ و تازه در همین دنیای غرب اگر بخواهیم مسأله‌ی حق انتخاب مردم را بشکافیم و تحلیل کنیم، خواهیم دید که به معنای حقیقی همان انتخاب کنندگان و رأی دهندگان هم مقهور یک سلسله عوامل خارج از اختیار خودشان هستند، و اگر به دقت نظر کنیم خواهیم دید که در واقع حق رأی و حق انتخاب برای عامه‌ی مردم و اکثر مردم - چه زن و چه مرد - در قشر عظیمی از عالم وجود ندارد همین حالا. دنیای دموکراسی اینجور بود، دنیاهای استبدادی آن نظامهایی که به شکلهای قرون وسطائی و ارتجاعی اداره می‌شوند، آن کشورهایی که در آنها انتخابات فقط شکل صوری و ظاهری دارد، و بخش بسیار ناچیزی از ملتها در انتخابات شرکت می‌کنند، آن هم با انواع و اقسام جاذبه‌های مادی و امثال آنها یا دنیای کمونیستی در اینها حتی همین اندازه‌ای که امروز در غرب دموکراسی و آزادی برای رأی دادن وجود دارد در آن دنیاها وجود ندارد. در حالی که به اسلام که برمی‌گردیم، می‌بینیم اسلام برای آحاد مردم حق رأی، حق انتخاب، حق تصمیم‌گیری، حق اظهارنظر در مسائل سیاسی و مسائل زندگی را قرارداده. البته نوع آزادی در اسلام، نوع انتخاب افراد در اسلام با آنچه در غرب امروز وجود دارد متفاوت است، اما حقیقتاً آزادی است و اگر با معیار دقیق بسنجیم آزادی در این جاست و در آن‌جا نیست. درست است که کشورهای اسلامی به رأی و نظر اسلام عمل نکردند، آن جاهایی هم که به اصطلاح دموکراسی هست، آزادی هست، نوع غربی آن هست؛ نه نوع اسلامی آن. اما امروز جمهوری اسلامی مباحات می‌کند به این‌که در قانون اساسی آزادی‌ها را برای مردم در اختیار قرار داده و روش ما و ممشای جمهوری اسلامی تا آن حدی که بلد هستیم مقدورمان هست و تجربه و پختگی این کار را داریم، بر این است که آحاد مردم در مسائل واقعاً حق رأی و حق انتخاب داشته باشند که از اول انقلاب تا حالا هم این را نشان دادیم، و اگر با معیار و میزان بسنجند انصافاً خوب هم انجام گرفته. البته مسأله‌ی انتخاب و مسأله‌ی رأی - حق رأی دادن و انتخاب کردن - اگر شکل اسلامی آن بخواهد درست باز بشود، یک مقداری بحث بایستی توسعه پیدا کند و مشروحتر بایستی بحث بشود. حالا در آن حدی که در این محفل بزرگ و عمومی می‌توان بحث کرد، بنده یک مقداری باز ابعاد بحث را بیشتر باز می‌کنم؛ اگر مقتضی بود در جمعه‌های دیگر هم آن را ادامه می‌دهم، والّا بحث را موکول خواهیم کرد به محافل و مجالسی که جنبه‌ی علمی و تحقیقی آن بیشتر باشد و آن‌جا بشود با حوصله مسأله را رسیدگی کرد. در مورد مطالبی که در هفته‌ی قبل که این مسأله را بحث کردیم مطرح شد، سؤالاتی از طرف بعضی از دوستان مطرح شد که من ضمن این توضیحی که می‌دهم به آن سؤالات هم پاسخ می‌دهم. یک مطلب این است که در اسلام راه تعیین حاکم و ولی‌امر فقط انتخاب نیست، بلکه دو راه ما داریم برای تعیین حاکم. یک راه بنا به نظر شیعه؛ این طبق دیدگاه شیعه در مسأله‌ی انتخاب حاکم و ولی‌امر است. برادران اهل سنت مختصر تفاوتی دیدگاهشان با ما دارد، یعنی یکی از راههایی را که ما می‌گوئیم آنها قبول ندارند و چند راه دیگر را آنها قبول دارند که مورد توافق علمای شیعه نیست. بر طبق نظر ما دو راه وجود دارد برای تعیین حاکم؛ یکی نصب الهی است. توجه کنید که نصب در اسلام و در تشیّع نصب اشخاص نیست. یعنی هیچ کس، هیچ حاکمی حتی آن حاکمی که خود او منصوب از قِبَل خداست خود او حق ندارد کسی را نصب کند. نصب پیغمبر یا نصب امام از این جهت که حکایت می‌کند از نصب خدا دارای اعتبار است؛ یکی این راه، که به اعتقاد ما پیغمبر اکرم نصب کرد امام بعد از خودش را و امیرالمؤمنین نصب کرد و دوره‌ی امامت معصوم - که دوران دوازده امام شیعه است - تعیین ولی امر بوسیله‌ی نصب انجام گرفت. حالا در هنگامی که نصب انجام می‌گیرد، بیعت چقدر تأثیر دارد یا ندارد آن یک بحث دیگر و بحث دقیقی است، که شاید بخشی از آن در دنباله‌ی عرایضم روشن بشود. یک راه دیگر راه انتخاب است. انتخاب کجاست؟ انتخاب در یکی از دو جاست؛ یا در آن جایی که نصب وجود ندارد، مثل دوران غیبت؛ در دوران غیبت کسی منصوب خدا نیست؛ آن‌جا معیارهایی معین شده، نصب فقها به معنای تعیین معیار است، که ائمه علیهم‌السّلام در متون روایت و احکامی که بیان کردند، ملاکها و معیارهایی را برای حاکم اسلامی مشخص کردند، در چهارچوب این ملاکها و معیارها مردم امام را انتخاب می‌کنند و گزینش می‌کنند. پس انتخاب یکی در آن جایی است که نصب وجود ندارد و جای نصب نیست، مثل دوران غیبت و دیگر در آن جایی است که اگر نصب هم هست، به نصب عمل نشده است؛ مثل دوران خلافت امیرالمؤمنین که امیرالمؤمنین بنا به اعتقاد خود او و به اعتقاد یاران و پیروان او منصوب از قِبَل پیغمبر بود، که پیغمبر هم او را به حکم خدا نصب کرده بود. لکن در واقعیت تاریخی این نصب مورد قبول قرار نگرفت؛ مورد عمل واقع نشد، و کار به آن جایی رسید که مردم در یک برهه‌ای از زمان آمدند به امیرالمؤمنین مراجعه کردند، اصرار کردند، از آن حضرت تقاضا کردند، که خلافت را بپذیرد و به اجماع امت تقریباً امیرالمؤمنین انتخاب شد به خلافت و ولایت امر؛ این هم یکی از آن جاهایی است که انتخاب مردم نافذ است. لذا همان‌طوری که در روایاتی که آن هفته عرض کردم شنیدید، امیرالمؤمنین استناد می‌کند برای اثبات خلافت خود به مراجعه‌ی مردم، به قبول مردم، به بیعت مردم، به این‌که مردم او را خواستند و از او تقاضا کردند و با او بیعت کردند، به این چیزها استناد می‌کند. اگر اینها حجت نبود، اگر از نظر خود امیرالمؤمنین معتبر نبود، ولو از نظر خصم معتبر است، امیرالمؤمنین این را به خصم نمی‌گفت؛ به خود مردم نمی‌گفت که شما بروید سراغ دیگری، دیگری را انتخاب کنید. نمی‌گفت چون شما من را انتخاب کردید، چون اصرار کردید من قبول می‌کنم. پس در اسلام برای انتخاب مردم و گزینش مردم و سرسپردگی مردم به یک ولی‌امر یک اعتبار قطعی و حقیقی در یک چنین موردی هم معین شده. این یک نکته که جای انتخاب این است. یک نکته‌ی دیگر این است که انتخاب همان‌طور که اشاره کردیم به طور مطلق حجت نیست؛ یعنی اگر مردم جمع بشوند کسی را که در چهارچوب معیارها و ملاکهای خدایی قرار نمی‌گیرد او را انتخاب بکنند، این انتخاب حجت نیست. این برمی‌گردد به اختلاف میان بینش اسلامی در باب حکومت با بینش غیراسلامی و بینش غربی. در دموکراسی‌های غربی که برای مردم حق رأی قائلند، معتقدند که مصلحتی ورای خواست مردم و اراده‌ی مردم وجود ندارد. اسلام برای مردم حق حاکمیت را به خودی خود و به ذات قائل نیست، حق حاکمیت متعلق به خداست. آن‌که می‌تواند برای مردم قانون وضع کند آن خداست. آن‌که می‌تواند ملاکهای اجرای قانون را معین کند خداست. مالک امور مردم جز خدا دیگری نیست. پس یک سلسله اصول و ضوابط و معیارهایی دراسلام هست که چهارچوب این معیارهاست که اعتبار می‌دهد به حق رأی مردم و اگر در خارج از این چهارچوب و دور از این ملاکها و معیارها مردم انتخاب بکنند این انتخاب حجیتی ندارد. اگر فرض کنیم که مردم به سراغ یک پیشوای یا رئیس فاسد فاسق کافر دور از معیارهای اسلامی بروند، اگر اتفاق نظر هم بر او قرار بگیرد این از نظر اسلام ممضا نیست. اسلام این را یک حاکمیت اسلامی به حساب نمی‌آورد، ولو آن مردم مسلمان باشند. باید بروند به سراغ عادل، به سراغ متقی، به سراغ عالم، به سراغ انسانی که دارای بینش لازم هست، شرائط حکومت کردن را دارد، خلاصه در چهارچوب شرائط اسلامی است که این انتخاب حجیت پیدا می‌کند. اگر مردم در میان دو نفر، سه نفر، ده نفر انسانی که دارای این شرائط هستند یکی را انتخاب کردند این حجیت است. یک نکته‌ی دیگر این است که در روایات و در آثار اسلامی گاهی به جمله‌ی اهل حل و عقد برخورد می‌کنیم، که انتخاب اهل حل و عقد - یا در بعضی از روایات مهاجر و انصار - در دنیای آن روز انتخاب عموم مردم عملی نبود، یعنی اگر قرار بود خلیفه در مدینه یا در کوفه می‌نشست و دست روی دست می‌گذاشت و کارها همین‌طور معوق می‌ماند تا در اقصا نقاط عالم اسلام انتخابات انجام بگیرد و مردم بگویند و نظرخواهی کنند و بعد یک عده از مردم موافقت کنند، یک عده مخالفت کنند، اهل یک شهر بپذیرند، اهل یک شهر بگویند نه ما این را قبول نداریم فلان کس دیگر را قبول داریم و بعد بخواهند بشمارند این آراء را، نتیجه را بیاورند به کوفه یا مدینه ممکن بود سالی یا سالهایی طول بکشد، و امور مسلمین را این اجازه نمی‌داد. امروز با امکاناتی که وجود دارد همه‌ی این کارها در ظرف چند روز انجام می‌گیرد؛ بنابراین می‌توانیم بگوئیم که امروز انتخاب خود مردم بدون وساطت هیچ عامل و عنصر دیگری معتبر است. اما شکل دیگری که وجود دارد، انتخاب منتخبین مردم است، که در قانون اساسی ما مجلس خبرگان است. طبق قانون اساسی ما مردم منتخبین خودشان را که مجلس خبرگان هستند، اعضای مجلس خبرگانند، انتخاب می‌کنند و آنها به عنوان یک نهاد جمهوری اسلامی، نه برای یک روز و یک مقطع، بلکه به طور مستمر به بررسی‌های خودشان، مطالعاتشان، تحقیقاتشان، جستجویشان در زمینه‌ی افراد و مصداق‌ها، تحقیقاتشان درباره‌ی احکام و شناختها به این چیزها ادامه می‌دهند، تا به یک نتیجه‌ای می‌رسند و همواره منتخبین مردم که همان مجلس خبرگان باشند آماده‌اند که نظر خودشان را درباره‌ی رهبر مسلمین و ولی‌امر اعلام بکنند. این هم یک نوع انتخاب عمومی است؛ که امروز بحمداللَّه این نهاد اسلامی شکل گرفته، پا گرفته و از حمایت و کمک و تأیید رهبر و امام عزیزمان برخوردار شده، و مشغول کار خودش هست که در همین روزها اجلاس پنجم رسمی مجلس خبرگان در تهران تشکیل شد، برگزار شد و دیروز به پایان رسید، امروز هم ان‌شاءاللَّه بیانیه‌ی نهایی آنها در رسانه‌های عمومی منتشر خواهد شد. پس مسأله‌ی انتخاب عموم مردم ولو با یک واسطه - یعنی واسطه‌ی منتخبین خودشان که مجلس خبرگان باشند - امروز یک چیزی است عملی و این در حالی است که آن روز عملی نبود؛ پس اگر ما اهل حل عقد را به همین معنای مجلس خبرگان بگیریم امروز هم عملی است. اما اگر اهل حل و عقد را به معنای منتخبین مردم و مجلس خبرگان امروز به حساب نیاوریم و بگوئیم یک عده‌ای یک گوشه‌ای بنشینند از بزرگترها و با بصیرتترها و به جای مردم تصمیم بگیرند، نه این دلیلی نداریم که امروز هم این معنا وجود داشته باشد. من یک، دو- سه تا از روایاتی را که در این باب هست می‌خوانم، البته بیشتر یادداشت کردم لکن چون وقت نمی‌خواهم زیاد گرفته بشود، به دو- سه روایت اکتفا می‌کنم تا معلوم بشود که در نظر اسلام حق رأی مردم و انتخاب مردم چقدر مهم است و اگر کسی در باب اسلام غیر از این نظر بدهد، یقیناً نسبت به اسلام جفا شده. یک روایت، روایت امیرالمؤمنین است که در کتاب معروف سلیم‌بن‌قیس‌هلالی نقل شده؛ در آن‌جا از قول امیرالمؤمنین اینجور نقل شده که «و الواجب فی حکم اللَّه و حکم الاسلام علی المسلمین بعد ما یموت امامهم او یتقل» وقتی که رئیس یک جامعه و حاکم یک کشور و یک امت اسلامی از دنیا برود یا کشته بشود، واجب است بر مردم به حکم اسلام و به حکم خدا این است که «اَلّا یعملوا عملاً ولا یهدتوا هدتاً و لا یقدموا یداً و لا رجلاً و لایبدؤا به شی‌ءٍ قبل ان یختاروا لأنفسهم اماما» هیچ کاری مردم نباید بکنند؛ هیچ اقدامی را شروع نباید بکنند؛ به هیچ عمل بزرگ و کوچکی دست نباید بزنند. در هیچ کاری سرمایه‌گذاری نباید بکنند، تا اینی که یک امامی را معین بکنند و اختیار بکنند. این‌جا مسأله‌ی اختیار دارد. یعنی گزینش حاکم برای جامعه‌ی اسلامی و رئیس امت اسلامی و کشور اسلامی به عنوان یک واجب برای مردم معرفی شده، آن هم واجبی با این اهمیت که باید از همه‌ی کارها مردم او را جلوتر بیاندازند و مقدم بدانند و به او اقدام بکنند. آن وقت شرائط آن رئیس کشور و نظام اسلامی را ذکر کرده «اماماً عفیفاً عالماً ورعاً عارفاً بالقضاء و السنة» تا آخر حدیث که این‌جا تعبیر، تعبیر اختیار است؛ یعنی انتخاب و گزینش. یک روایتی دیگر باز از قول امیرالمؤمنین نقل شده که در روزی که با آن حضرت مردم بیعت کردند - که روز جمعه هم بود - حضرت آمدند مسجد جمعیت بسیار زیادی در مسجد مدینه جمع شده بودند، و امیرالمؤمنین با صدای بلند به مردم اینجور گفتند؛ فرمودند «ایّها النّاس انّ هذا امرکم لیس لأحد فیه حق الّا من امّرتم» یعنی ای مردم این مسأله‌ی شماست؛ قضیه، قضیه‌ی شماست. کاری است متعلق به شما مردم و هیچ‌کس حقی در این کار - یعنی در خلافت و حکومت ندارد - «الّا من امّرتم» مگر کسی که شما او را امارت بدهید و حاکمیت بدهید. این‌جا هم باز ملاحظه می‌کنید که امیرالمؤمنین نه در مقام احتجاج با دشمن، نه در مقام مباحثه و مجادله و اخذ به حجت خصم، بلکه با مردم خودش، با همان کسانی که او را قبول دارند، با او بیعت کردند، از او تقاضا کردند، که همه چیز را می‌توانند با آنها صریحاً در میان بگذارد، به آنها می‌گوید هیچ‌کس حق ندارد مگر آن کسی که شما او را امارت دادید. البته روشن است همان‌طور که گفتیم این در آن جایی است که به نصب الهی اخذ نشده. یعنی امیرالمؤمنین که منصوب خدا و به دست پیغمبر هست، به این نصب عمل نشده، حالا که عمل نشده جز امیر مردم، یعنی امیر کردن مردم و انتخاب مردم هیچ راه دیگری برای انتخاب کسی وجود ندارد. در یک روایت دیگری که باز از قول امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاةوالسّلام نقل شده؛ حضرت در نامه‌ای به دوستان خودشان می‌فرمایند که پیغمبر اکرم یک دستوری داد «عهد الیَ عهداً» پیغمبر به من یک دستوری داد یک پیمانی از من گرفت، که در آن دستور اینجور است، اینجور آمده از جمله که «فان وللوک فی عافیةٍ و اجمعوا علیک بالروا فقوم بأمرهم» یعنی در آن‌جا پیغمبر گفته علی جان اگر امت بر تو اتفاق نظر پیدا کردند و دور تو را گرفتند و از تو خواستند و مشکلی به وجود نیامد. توجه کنید به این‌که چطور مصالح مهمی وجود دارد که حتی این مسأله را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد؛ مثل وحدت عالم اسلام و وحدت امت اسلامی در آن‌ایی که نبودن وحدت، کیان اسلام را تهدید می‌کند - که در زمان امیرالمؤمنین اینجور بود - که «فان و للوک فی عافیه» اگر با حرز عافیت بدون این‌که مشکلی باشد، تشنجی باشد، اختلاف کلمه‌ای به وجود بیاید، جنگ داخلی‌ای درست بشود، مردم دور تو را گرفتند و از تو خواستند آن وقت «فقوم به امرهم» آن‌جا قیام به کار مردم بکن و زمام امور آنها را در دست بگیرد. که از این روایات و روایات فراوان دیگری که وجود دارد - که مجموع اینها، حالا ولو بعضی از اینها از لحاظ سند هم مورد تردید باشد - اما از مجموع اینها کاملاً فهمیده می‌شود که مذاق اسلام این است، که آن جایی که نصب الهی نیست یا نصب الهی معمولٌ بِه نیست و عمل به آن نشده، آن‌جا یک راه بیشتر وجود ندارد و آن انتخاب مردم است. ببینید به مردم این‌جا حق رأی داده شده؛ حق انتخاب داده شده. آن وقت این مردم دیگر فرقی بینشان نیست همان‌طور که گفته شد، زن و مردم دیگر ندارد. زنها هم همانقدر حق دارند که مردها. جوانها هم همانقدر حق دارند که مردان مسّن کار کشته‌ی باسابقه. حد سن فقط بلوغ است، همچنانی که در قوانین ما هم همین است. ما به جوانی که پانزده سالش را تمام کرده باشد اجازه می‌دهیم که در انتخاب رئیس جمهور، در انتخاب نمایندگان مجلس بلکه در انتخاب رهبر - که اکثریت عظیم مردم را می‌طلبد و می‌خواهد - دخالت کند و نظر بدهد. یعنی برای تمام مردم این حق وجود دارد، این کجای دنیا امروزش اینجور است؟ حتی امروز هم با وجود این همه ادعای آزادی بشر و حقوق بشر و آزادی‌های سیاسی و این همه ادعا مدعایی که دنیای غرب بخصوص در این زمینه دارد، در هیچ جای دنیا یک چنین چیزی نه فقط در عمل نیست بلکه در قوانین‌شان هم نیست؛ در قوانین هم هنوز به جوانهای پانزده ساله اجازه نمی‌دهند که وارد میدان رأی بشوند و بخواهند کسی را انتخاب بکنند. یک چنین وضعیتی در جهان اسلام و در احکام اسلامی وجود دارد و این همان آزادی سیاسی است در مورد انتخاب، این مقدار فعلاً در زمینه‌ی حق انتخاب لازم دانستم که عرض بکنم، و همین‌طور که عرض کردم باز هم تأکید می‌کنم که این به معنای نفی آن نظر قطعی و مورد اتفاق شیعه که خلیفه‌ی معصوم و امام معصوم را جز با نصب الهی - که بوسیله‌ی پیغمبر یا امام معصوم قبل انجام می‌گیرد - حجت نمی‌دانند این با آن منافات ندارد، این همان است. این ادامه‌ی اوست؛ انتخاب مردم در عرض نصب الهی نیست، یعنی آن وقتی که خدا کسی را منصوب بکند و قابل عمل و مورد عمل باشد، آن‌جا انتخاب جایی ندارد؛ اما آن وقتی که مورد عمل قرار نگرفته - مثل صدر اسلام - همان‌طور که ملاحظه کردید آن‌جا هم انتخاب باز حجیّت پیدا می‌کند و انتخاب مردم در زمان غیبت مثل دوران ما آن وقتی که نصبی وجود ندارد.

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم

قل هو اللَّه احد اللَّه الصمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد.


۱) انفال: ۲۹