خطبه اول:
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه ربّ العالمین نحمده و نستعینه و نستغفره و نستهدیه و نتوکل علیه و نصلى و نسلم على حبیبه و نجیبه و خیرتة فى خلقه. سیّدنا و نبیّنا ابى القاسم محمّد و على آله الأطیبین الأطهرین المنتجبین الهداة المهدیین سیَّما بقیة اللَّه فى الأرضین و صل على ائمة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین. قال اللَّه الحکیم فى کتابه «و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التى کانت علیهم» (۱)
همهى برادران و خواهران عزیز را دعوت مىکنم به رعایت و حفظ تقواى الهى و خویشتندارى در مقابل گناهان و تخلفات و تمرین و ریاضت دادن نفس به انجام واجبات. همه را و خودم را توصیه مىکنم به اجتناب از هواى نفس و تمکین در مقابل اوامر الهى و امیدوارم خداى متعال همهى ما را بر انجام این فریضهى بزرگ و رسیدن به ارزش حقیقى تقوا کمک کند. در خطبهى اول دنبال بحثهاى مربوط به آزادى را مىگیریم و بحثى که امروز عرض خواهم کرد در باب آزادىهاى سیاسى در نظام اسلامى است. آزادى سیاسى به طور خلاصه یعنى اینکه افراد جامعهى اسلامى در تکوین و همچنین در هدایت نظام سیاسى جامعه داراى نقش و اثر باشند. این طور نباشد که یک قشرى یا یک جمعى یا وابستگان به یک نژادى در جامعه حق و توانایى تصرف در امور ادارهى کشور را داشته باشند و دیگران نه. آزادى سیاسى یعنى اینکه همهى مردم با قطع نظر از وابستگىهاى قومى و زبانى و نژادى و دینى در یک جامعه بتوانند نظام سیاسى جامعه را به وجود بیاورند و در آن مؤثر باشند و بتوانند آن نظام را به سمت مطلوب خودشان هدایت کنند. طبیعى است که وقتى در جامعه اختلاف رأى و نظرى پیدا شد، آن عقیدهاى که طرفداران بیشترى دارد البته در چهارچوب اصول و ارزشهاى پذیرفته شدهى آن نظام، رأیش و حرفش مطبع خواهد بود و دیگران باید از آن تمکین کنند. امروز هنوز هم در دنیا نظامهایى هست، کشورهایى هست، که در آن فقط یک دسته از مردم حق دارند در زمینهى مسائل ادارهى جامعه صاحبنظر باشند، رأى بدهند، انتخاب بکنند و دیگران باید تسلیم جریانى باشند که آن عدهى اول به وجود مىآورند. مثل همین نظامهاى فاشیستى دنیا، نظامهاى نژادپرست مثل نظام آفریقاى جنوبى، نظام صهیونیستى، نظامهاى ارتجاعى، بسیارى از نظامهاى پادشاهى و بسیارى از نظامهایى که به صورت تک حزبى در جامعه اداره مىشوند مثل نظامهاى کمونیستى در دنیا. در این نظامهایى که اشاره کردم همهى افراد جامعه حق رأى دادن و اظهارنظر کردن و انتخاب کردن دربارهى مدیران جامعه را ندارند. در نظامهاى غربى چرا، انتخاباتى هست، مبارزاتى هست، البته در همان نظامها هم قبلاً در بعضى از بحثها مختصراً اشاره شد که سلطهى تبلیغات و جنجالهاى تبلیغاتى باز هم مانع از آن است که همهى افراد جامعه واقعاً بتوانند انتخاب بکنند. حالا در آن باره امروز بحثى ندارم. بحث در باب نظر اسلام در این زمینه است. در اسلام به نظر مردم اعتبار داده شده، رأى مردم در انتخاب حاکم و در کارى که حاکم انجام مىدهد مورد قبول و پذیرش قرار گرفته، لذا شما مىبینید که امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام با اینکه خود را از لحاظ واقع منسوب پیغمبر و صاحب حق واقعى براى زمامدارى مىداند، آن وقتى که کار به رأى مردم و انتخاب مردم مىکشد، روى نظر مردم و رأى مردم تکیه مىکند. یعنى آن را معتبر مىشمارد و بیعت در نظام اسلامى یک شرط براى حقانیت زمامدارى، زمامدار است. اگر یک زمامدارى بود مردم با او بیعت نکردند، یعنى آن را قبول نکردند آن زمامدار خانهنشین خواهد شد و مشروعیت ولایت و حکومت به بیعت مردم وابسته است یا بگوییم فعلیت زمامدارى و حکومت به بیعت مردم وابسته است. آن وقتى که بعد از قتل عثمان مردم آمدند اطراف خانهى امیرالمؤمنین را گرفتند، امیرالمؤمنین خطاب به مردم نفرمود که شما چه کارهاید؟ رأى شما چه تأثیرى دارد؟ فرمود «دعونى و التمسوا غیرى» (۲) وقتى مىخواست استنکاف کند از قبول خلافت و زمامدارى به مردم گفت من را رها کنید به سراغ دیگرى بروید. یعنى ارادهى شما، خواست شما، انتخاب شماست که تعیینکننده است پس از من منصرف بشوید به سراغ دیگرى بروید. در مکاتباتى که امیرالمؤمنین با معاویه در پیش از جنگ صفین داشتند و استدلال مىکردند هر کدام یک دلیلى، استدلالى در نامهى خود مىآوردند، هم معاویه به یک چیزهایى استدلال مىکرد تا روش سیاسى خودش را توجیه کند هم امیرالمؤمنین استدلالهایى مىکردند آنجا یکى از جملاتى که امیرالمؤمنین به کار برده و احتمال مىدهم بیش از یک بار هم امیرالمؤمنین این را به کار برده این است که «انه بایعنى القوم الذى بایعوا ابا بکرٍ و عمر» (۳) یعنى تو چرا در مقابل من مىایستى و تسلیم نمىشوى در حالى که همان مردمى که با ابوبکر و عمر بیعت کرده بودند و تو به خاطر بیعت آن مردم خلافت آنها را قبول دارى همان مردم با من هم بیعت کردند. یعنى مشروعیت دادن به رأى مردم و بیعت مردم. این یک اصل اسلامى است. لذا بیعت یکى از چیزهاى اصلى بود. اگر کسى به عنوان خلیفه انتخاب مىشد مردم اگر بیعت نمىکردند هیچ الزامى نبود که دیگران او را خلیفه بدانند. حتى آن زمانهایى که خلافت جنبهى صورى هم به خودش گرفته بود یعنى در دوران بنىامیه و بنىعباس آن روز هم باز بیعت گرفتن از مردم را لازم مىدانستند. حالا وقتى که یک حکومت قلدر مآبانه و جبارانه بر مردم بخواهد حکومت کند بیعت گرفتن را هم اجبارى مىکند یا در بیعت هم تقلب مىکند. مثل اینکه در انتخابات، انتخابات صورى و تشریفاتى، فرمایشى در دوران رژیم گذشته تقلب مىکردند. اصل بیعت، یک اصل پذیرفته شده است. البته وقتى همهى مردم، اکثریت مردم، با کسى بیعت کردند و در حقیقت او را به زمامدارى پذیرفتند دیگران باید تسلیم او بشوند. شاید بیعت در این صورت هم اجبارى نباشد. من فرصت نکردم که اطراف این قضیه که آیا براى آن اقلیت که مخالف زمامدارى این حاکم یا این خلیفه هستند واجب است که بیعت بکنند یا واجب نیست فرصت نکردم تحقیق کنم ببینم چه جورى است. آن چه مسلم است وقتى اکثریت یک نفرى را به امامت و خلافت انتخاب مىکردند دیگران ملزم بودند که اطاعت کنند، اما بیعت هم لازم بود یا نه معلوم نیست. لذا وقتى که امیرالمؤمنین به خلافت انتخاب شدند و مردم گروه گروه آمدند بیعت کردند با امیرالمؤمنین، یک عدهاى بیعت نکردند. امیرالمؤمنین فرمود رؤساى آن عده را، شخصیتهاى سرشناس را آورد. پرسید شما چرا بیعت نمىکنید؟ یکى، یکى از اینها سؤال کرد، هر کدام یک جوابى دادند. هیچ کدام از اینها را ندارد که امیرالمؤمنین اجبار کرده باشد بر اینکه باید بیعت کنید. حرفشان را شنید، استدلالى داشتند آن استدلال را حضرت ابطال کرد رهایشان کرد رفت. عبداللَّهبنعمر آمد، آوردندش یعنى خدمت امیرالمؤمنین در مسجد فرمود چرا بیعت نمىکنى؟ گفت من منتظرم تا همه بیعت کنند بعد من بیعت کنم. حضرت فرمود خب همه بیعت کردند، هیچ کس نیست که بیعت نکرده باشد الّا تعداد معدودى، گفت نه من باید برایم روشن بشود، ثابت بشود عذر و بهانه آورد. مالک اشتر در خدمت امیرالمؤمنین بود گفت یا امیرالمؤمنین این کسانى که با تو بیعت نکردند شمشیر و تازیانهى تو را تجربه نکردند. فکر مىکنند تو با تعارف با اینها تمام خواهى کرد. اجازه بدهید من گردن این را بزنم اینکه پسر یک خلیفه است و یک شخصیتى است این را که من گردن زدم به خاطر امتناع از بیعت دیگران حساب کار خودشان را مىکنند. حضرت خندیدند فرمودند نه عبداللَّهبنعمر از بچهگىاش هم آدم خوش اخلاقى نبود حالا که پیر هم شده، رها کنید برود. حضرت ول کردند رفت و بیعت نکرد تا آخر؛ و تعداد زیادى بودند که بیعت نکردند با امیرالمؤمنین اما زیر فشار قرار نگرفتند. اکثریت مردم بیعت کردند البته آن کسى که بیعت نکرده اگر قرار باشد عَلَم طغیان بلند کند، مبارزه کند، مخالفت کند، آن چنانى که در جنگ جمل پیش آمد یا در جنگ صفین یا در جنگ نهروان البته حاکم اسلامى موظف است برخورد کند. پس آزادى در انتخاب رهبر و امام و خلیفه در نظام اسلامى یک چیز روشن و واضحى بوده و همه آن را مىفهمیدند و قبول مىکردند. همین مطلب در قانون اساسى جمهورى اسلامى منعکس است. شما ببینید در مورد رهبر بعد از آنى که شرایط رهبر را ذکر مىکند دو راه براى انتخاب رهبر مشخص مىکند. یکى اینکه اکثریت قاطع مردم، نه نصف به علاوه یک، پنجاهویک درصد، اکثریت قاطع یعنى آنى که اقلیت در مقابل او چیز ناچیزى باشد. آن کسى که اکثریت قاطع مردم، او را به رهبرى انتخاب بکنند او رهبر است. تشبیه هم {مىشد }شده در قانون اساسى به رهبرى امام بزرگوار ما و رهبر عظیمِ عزیزِ تاریخىِ این ملت که اکثریت قاطع مردم او را به رهبرى انتخاب کردند و امامت او را پذیرفتند که رهبر و پیشواى جامعه باشد. این یکى از امتیازات بزرگ اسلام است. در قانون اساسى بعد از مقام رهبرى مقامهاى دیگر هم آنهایى که تعیینکنندهاند همینجورند. رئیس جمهور را که رأس نظام و نظام سیاسى و رئیس قوهى مجریه است مردم با آراء مستقیم انتخاب مىکنند. نمایندگان مجلس شوراى اسلامى را که قانونگذار و قاعدهى اصلى نظام جمهورى اسلامى هستند مردم با رأى مستقیم خودشان انتخاب مىکنند. بقیهى مقامات و کارگزاران هم با رأى مردمند منتها تقریباً به صورت غیرمستقیم. مثل دستگاههاى قضایى که از طرف امام، مقامات عالى قضایى انتخاب مىشوند که خود امام منتخب مردم است. یا نخست وزیر که از طرف رئیس جمهور و مجلس شوراى اسلامى برگزیده مىشود که آنها منتخب مردم هستند، یعنى در حقیقت تمام دستگاههاى اجرایى اصلى کشور با رأى مردم، با میل مردم انتخاب مىشوند. مردم در او دخالت دارند. یک چنین چیز بسیار شگفتآور و عظیمى در اسلام هست که در جمهورى اسلامى هم به این شکل منعکس شده. البته وضع ارتباطات امروز امکان تماس و فاصلهى امروز با دورانهاى گذشته یک چیزهایى است که در کیفیت و چگونگى این کار یک تفاوتهایى را به وجود مىآورد که حالا محل بحث نیست. مهم این است که در این حق، یعنى حق رأى دادن، حق انتخاب کردن، یعنى آزادى سیاسى در بزرگترین و مؤثرترین شکلش هیچ محدودیتى نیست، زنها هم همینجور. رأى مىدادند و رأى مىدهند و صاحب سهمى در این آزادى عمومى هستند. جوانان هم همینطور، حتى نوجوانان هم اگر به حد بلوغ رسیدند همینطور. نژادهاى مختلف تفاوتى ندارند، مذهبهاى مختلف تفاوتى ندارند، حق رأى در جمهورى اسلامى مخصوص مسلمانان نیست. مخصوص یک عدهاى از مسلمانان، یک مذهب خاص نیست مال همه است. رأى در مجلس شوراى اسلامى و قانونگذارى مخصوص مسلمین نیست. غیر مسلمانها هم نماینده انتخاب مىکنند و حق رأى دارند. ببینید هیچ امتیازى {در اسلام هم }در صدر اسلام هم نبود در جمهورى اسلامى هم نیست و جالب است براى شما که بگویم اروپا و دنیاى غرب، دنیاى دموکراسى که این همه زبان درازى نسبت به اسلام کردند به این امور و به این اصول بسیار دیر رسیدند. حق رأى براى زن تا اوایل این قرنى که الان در آن هستیم در اروپا وجود نداشت. البته حق رأى کلاّ براى جوامع اروپایى وجود نداشت، حتى بعد از رنسانس و نهضت صنعتى و علمى در اروپا. بعد از انقلاب فرانسه در اواخر قرن هجدهم تدریجاً حق داده شد به کارگران و زحمتکشان و دستگاههاى یعنى مردم، تودهى مردم، آحاد مردم که رأى بدهند و انتخاب بکنند بعد از انقلاب کبیر به آنها رأى داده شد. بعد هم به تدریج در بعضى جاهاى اروپا این رأى داده شد. در کشورهاى اروپایى و در امریکا پس از جنگ اول جهانى به زنها حق رأى داده شد، یعنى تا ۱۹۱۸ پایان جنگ جهانى اول در امریکایى که دم از آزادى و دفاع از حقوق زن و اینها مىزنند و در اروپا حق رأى به زنها داده نمىشد. یعنى زنها حق انتخاب کردن نداشتند و تازه بعد از ۱۹۱۸ که حق رأى به زنها داده شد به زنهاى بالاتر از ۳۰ سال حق رأى داده شد. در فاصلهى بین دو جنگ جهانى در بسیارى از کشورهاى اروپایى از جمله در فرانسه، در ایتالیا و همچنین در ژاپن زنها حق رأى نداشتند، تا پیش از سال ۱۹۴۰ در امریکاى لاتین در هیچ کشورى زنها حق رأى نداشتند. در آن جاهایى هم که حق رأى به زنها داده شد به زنهاى ۳۰ سال به بالا بعد از مدتى زنهاى ۲۱ سال به بالا و این اواخر در همین ده سال اخیر در بعضى از کشورهاى دنیا حق رأى را به ۱۸ سالگى رساندند و شما ببینید در جمهورى اسلامى بلوغ ملاک قرار گرفته. یعنى در ۱۶ سالگى، وقتى ۱۵ سالگى تمام شد حق رأى براى همه وجود دارد. هر کسى مىتواند. در حالى که در اروپا و در امریکا و در دنیاى صنعتى غرب با این همه ادعاهایى که نسبت به آزادى بشر و آزادى حقوق و آزاداندیشى و مسائل زن و این چیزها دارند به جوانان ۱۸ ساله، ۱۹ ساله، ۲۰ ساله سالهاى متمادى تا همین چند سال قبل از این حق رأى داده نمىشد، به آنها اعتنا نمىشد، اما اسلام چرا، به اینها احترام مىکند، اعتنا مىکند و به تدریج به نظر اسلام دارند اینها نزدیک مىشوند. یک طرز فکر پیشرفتهى بسیار مدرن و قابل دفاع در نظام اسلامى براى حق رأى مردم و فعالیتهاى سیاسى وجود دارد. البته فعالیتهاى سیاسى فقط حق رأى نیست این بزرگترین و مهمترینش بود. به طور خلاصه در انواع آزادىهایى که ما در چند خطبهى اول نمازهاى جمعه مطرح کردیم این هم یک قلم عمده است. آزادىهاى سیاسى حق رأى دادن، حق انتخاب کردن، حق فعالیت سیاسى کردن، حق تلاشهاى سیاسى کردن اینها چیزى است که در جوامع اسلامى از قدیم معمول بوده و اسلام این را آورده، البته تسلط دستگاههاى مرتجع مانع شده بود که این احکام اسلامى در کشورهاى اسلامى عمل بشود. هم چنان که امروز در خیلى از کشورهاى اسلامى متأسفانه عمل نمىشود. در بعضى از کشورهاى اسلامى هم که این مسائل وجود دارد به تقلید اروپا و به سبک آنهاست. به سبک اسلامى نیست که خیلى از سبک غربى و اروپایى بهتر است. لکن در جمهورى اسلامى برگشتیم به همان سبک اسلامى که دیدیم روشنتر، مترقىتر و قابل دفاعتر و قوىتر از این چیزهایى است که امروز در دنیا وجود دارد. البته شاید در این زمینه باز هم لازم باشد کارهاى بیشترى انجام بگیرد که حالا در خطبههاى بعدى اگر این مطلب را ادامه دادم انشاءاللَّه به آن مسائل هم خواهم پرداخت.
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
والعصر ان الانسان لفى خسر الا الذین آمنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر.
۱) اعراف: ۱۵۷
۲) نهجالبلاغه: خطبهى ۹۲
۳) نهجالبلاغه: نامهى ۶