بسماللهالرّحمنالرّحیم (۱)
ذیالحجّة ۱۴۰۹
اوّلاً بر خود لازم میدانم به جمع معظّم علماى دین و شاگردان مروّج مکتب قرآن این مصیبت بزرگ را -مصیبت فقدان امامِ مروّجان قرآن و پیشواى مدافعان اسلام- که حقیقتاً ضایعه و ثُلمهاى (۲) غیر قابل جبران است، تسلیت عرض کنم. بعد از رحلت امام عزیزمان، این فرصت براى من پیش نیامده که به علماى اعلام و مبلّغین و سنگرداران مرزهاى عقیده و معارف اسلامى -که صاحبعزاهاى واقعى هستند- تسلیت عرض کنم. ثانیاً لازم است تشکّر کنم از همهی آقایان محترم و علما و متشخّصین روحانى و مبلّغین و ائمّهی جماعت که این اجتماع را تشکیل دادید و این فرصت را به بنده دادید که دربارهی مسائل مربوط به مجموعهی روحانیّت عرایضى را عرض کنم.
در آستانهی ماه محرّم، آنچه به نظر میرسد مطرح کردن آن مفید باشد، دو مطلب است: یکى آنچه مربوط به مسائل محرّم و عزادارى سالار شهیدان و مطالب مربوط به این محدوده است، و دوّم مسائل عامّ مربوط به حوزهی روحانیّت و وظایف ویژهی ما معمّمین و علماى دین و روحانیّون در این برههی خاصّ زمان و در این شرایط. این تذکّرهایى که عرض میکنم، مطالبى است که براى آقایان روشن و واضح است، لکن در تکرار واضحات هم فوایدى هست.
در مورد مسئلهی محرّم و عاشورا باید عرض کنم روح نهضت ما و جهتگیرى کلّىِ آن و پشتوانهی پیروزى نهضت، همین توجّه به حضرت ابیعبدالله (علیه الصّلاة و السّلام) و مسائل مربوط به عاشورا بود؛ شاید براى بعضیها این مسئله قدرى ثقیل به نظر برسد، لکن واقعیّت همین است. هیچ فکرى نمیتوانست -حتّى درصورتیکه یک ایمان عمیق هم با آن همراه باشد- تودههاى عظیم میلیونىِ مردم را آنچنان حرکت بدهد که در راه انجام آنچه تکلیف احساس میکردند، ذرّهاى تردید در انواع فداکارى نداشته باشند.اساساً ایمان مادامى که با محبّت و عشق عمیق و رنگ و بوى پیوندِ عاطفى همراه نباشد، آن کارایى را ندارد. محبّت است که به ایمان در مقام عمل و تحرّک -آن هم در این حدّ بالا- کارایى میبخشد؛ بدون محبّت نمیشود. و بالاترین عنوان محبّت در تفکّر اسلامى ما آن چیزى است که در اختیار ما است، یعنى محبّت به اهلبیت که اوج این محبّت در مسئلهی کربلا و عاشورا و حفظ یادگارهاى گرانبهاى فداکارى مردان خدا در آن روز براى تاریخ تشیّع و فرهنگ تشیّع به یادگار گذاشته [شده است].
در آن ایّام و روزهایى که مسائل اسلامى با دیدهاى نو مطرح میشد و جاذبههاى خوبى هم داشت براى کسانى که با دین و اسلام سروکار زیادى نداشتند -که چیز مبارکى هم بود؛ گرایشهاى نو در تفکّر اسلامى چیز بدى نبود؛ یک ذخیره بود براى عالم اسلام و بخصوص قشر جوان- لکن یک گرایش شبهروشنفکرانه به وجود آمده بود که ما بیاییم این مسائل ایمانى و اعتقادى اسلام را از مسائل عاطفى و احساسى جدا کنیم؛ از جمله مسائل مربوط به عاشورا و روضهخوانیها و گریه. شاید بسیارى در آن روزها بودند که با توجّه به اینکه در ماجراى ذکر عاشورا و روایت فداکارى اباعبدالله (علیه الصّلاة و السّلام) چیزهایى وارد شده بود و احیاناً به شکلهاى تحریفآمیزى بیان میشد، این حرف برایشان مطلوب و شیرین بود و این گرایش رشد میکرد؛ لکن ما در صحنهی عمل بوضوح دیدیم که تا وقتى مسئله از طرف امام بزرگوارمان بهصورت رسمى و علنى در چهارچوب قضایاى عاشورا مطرح نشد، هیچ کار جدّى و واقعیاى انجام نگرفت.
در دو فصل، امام مسئلهی نهضت را گره زدند به مسئلهی عاشورا: یکى در فصل اوّل نهضت یعنى روزهاى محرّم سال ۴۲ -که تریبون بیان مسائل نهضت، شد حسینیّهها و مجالس روضهخوانى و هیئات سینهزنى و روضهی روضهخوانها و ذکر مصیبت گویندگان مذهبى- و یکى فصل آخر نهضت بود یعنى محرّم سال ۵۷ که امام اعلام فرمودند که ماه محرّم گرامى و بزرگ داشته بشود و مردم مجالس بر پا کنند و ماهى که خون بر شمشیر پیروز است را عنوان ماه محرّم قرار دادند و مجدّداً همان طوفان عظیم عمومى و مردمى به وجود آمد؛ (۳) یعنى ماجراى نهضت که روح و جهت حسینى داشت، با ماجراى ذکر مصیبت حسینى و یاد امام حسین گره خورد. این در مقام عمل و در مقام تبلیغ.در مقام واقع و ثبوت هم که مطلب روشن است، حرکت امام حسین براى اقامهی حق و عدل بود: «اِنَّما خَرَجتُ اُریدُ الاِصلاحَ فى اُمَّةِ جَدّى اُریدُ اَن آمُرَ بِالمَعروفِ وَ اَنهىٰ عَنِ المُنکَر» (۴) تا آخر. در زیارت اربعین که یکى از بهترین زیارات است، میخوانیم: وَ مَنَحَ النُّصحَ وَ بَذَلَ مُهجَتَهُ فیکَ لِیَستَنقِذَ عِبادَکَ مِنَ الجَهالَةِ وَ حَیرَةِ الضَّلالَة. (۵) آن حضرت در بین راه، در آنجایى که حدیث معروفى را که آن حضرت از پیغمبر نقل کردند، بیان میفرمایند: اَیُّهَا النّاسُ، اِنَّ رَسولَ الله صَلَّى الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ قالَ، مَن رَأىٰ سُلطاناً جائِراً مُستَحِلّاً لِحُرُمِ الله، ناکِثاً لِعَهدِ الله ... یَعمَلُ فى عِبادِ الله بِالجَورِ وَ الطُّغیانِ فَلَم یُغَیّر عَلَیهِ بِفِعلٍ وَ لا قَولٍ، کانَ حَقّاً عَلَى الله اَن یُدخِلَهُ مَدخَلَه؛ (۶) تمام آثارى که از گفتار آن بزرگوار یا گفتارى دربارهی آن بزرگوار از معصومین رسیده، این مطلب را روشن میکند: غرض، اقامهی حق است، اقامهی عدل است، بر هم زدن بنیان ظلم و جور و طغیان است؛ غرض، اقامهی دین خدا در جامعه است، ایجاد حاکمیّت شریعت است؛ غرض، ادامهی راه پیغمبر است -که «یا وارِثَ آدَمَ صَفِىِّ الله، یا وارِثَ نوحٍ نَبِىِّ الله» (۷) تا آخر؛ در زیارت وارث میخوانیم- و پیغمبران هم معلوم است که براى چه آمدند، لِیَقومَ النّـاسُ بِالقِسط، (۸) اقامهی قسط، اقامهی حق، ایجاد حکومت اسلامى، ایجاد نظام اسلامى.
آنچه نهضت ما را جهت میداد و امروز هم باید بدهد، دقیقاً همان چیزى است که حسینبنعلى (علیه السّلام) در راه آن قیام کرد. و ما امروز براى شهداى خودمان که در جبهههاى گوناگون در راه این نظام و حفظ این نظام به شهادت میرسند، با معرفت عزادارى میکنیم. آن شهیدى و آن جوانى که یا در جنگ تحمیلى به شهادت رسیده یا در برخورد با انواع و اقسام دشمنان و منافقین و کفّار به شهادت رسیده، براى مردم ما هیچ شبههاى نیست که این شهید، شهیدِ راه همین نظام است و براى نگه داشتن و محکم کردن ستونهاى همین نظام و انقلاب به شهادت رسیده؛ درحالیکه وضع شهداى امروز با شهداى کربلا بسیار متفاوت است؛ شهدائى که با غربت و در تنهایى کامل قیام کردند؛ شهدائى که هیچ کس آنها را به پیمودن این راه تشویق نکرد، همه آنها را منع کردند، بزرگانِ وجوه (۹) اسلامْ آنها را باز داشتند، درعینحال آنها آنچنان ایمانشان و عشقشان لبریز بود که رفتند و غریبانه و مظلومانه و تنها به شهادت رسیدند. وضعشان فرق میکند با شهیدى که تمام دستگاههاى تبلیغى و مشوّقهاى جامعه به او میگوید برو و او میرود و به شهادت میرسد، البتّه این شهید، شهید والامقامى است، امّا آن چیز دیگرى است.
خب ما که امروز این نظام را داریم لمس میکنیم و برکات نظام اسلامى را از نزدیک مشاهده میکنیم، بیشتر از اَسلاف (۱۰) خودمان قدر نهضت حسینى (علیه السّلام) و معناى آن نهضت را درک میکنیم، و باید بکنیم. آن بزرگوار براى یک چنین چیزى حرکت کرد. آن بزرگوار براى همین قیام کرد که رژیمهاى فاسد و مخرّب انسان و مخرّب دین و ویرانگرِ صلاح در جامعه نباشند و نظام اسلامى، الهى، انسانى و مبنىّ بر صلاح در جامعه استقرار پیدا کند. البتّه اگر آن نظام در زمان آن بزرگوار یا در زمان ائمّهی بعدى (علیهم السّلام) تحقّق پیدا میکرد و آنها در رأس آن نظام بودند -که معصومینند و متّصلین به منبع وحیاند- طبیعى است وضعشان با ما متفاوت بود، امّا هیکل و هندسهی قضیّه یکى است: آنها هم براى همینجور نظامى حرکت میکردند.
البتّه این یک بحث طولانى است که نمیخواهم اینجا وارد بحث بشوم که آیا ائمّه (علیهم السّلام) عزم جدّى داشتند براى ایجاد نظام اسلامى یا نه؛ یا کار [آنها] صرفاً بهعنوان سرمشق بود؛ این را اینجا نباید بحث کنیم. آنچه در روایات از زندگى ائمّه (علیهم السّلام) به دست میآید و شواهد زیادى بر آن وجود دارد این است که جدّاً ائمّه (علیهم السّلام) میخواستند نظام اسلامى به وجود بیاورند. [این] با علم امام و معرفت امام آنطورى که تصوّر میشود، منافات هم ندارد. آنها واقعاً میخواستند نظام الهى را برقرار کنند. اگر برقرار میکردند، تقدیر الهى همان بود. تقدیر الهى و اندازهگیریها در علم پروردگار، با شرایط مختلف اختلاف پیدا میکند، تفاوت پیدا میکند -حالا این را بحث نمیکنیم- اجمالاً در اینکه حرکت، حرکتى براى این مقصود بوده، شکّى نیست.ما امروز به برکت آن نهضت و حفظ فرهنگ آن نهضت و روحیهی آن نهضت در جامعهی خودمان، این نظام را به وجود آوردیم. من عرض میکنم اگر در جامعهی ما عشق به امام حسین و یاد امام حسین و ذکر مصائب و حوادث عاشورا معمول و رایج نبود، معلوم نبود نهضت با این فاصلهی زمانى و با این کیفیّتى که پیروز شد به پیروزى میرسید. این یک عامل فوقالعاده مؤثّرى در پیروزى نهضت بود و امام بزرگوار ما از این عامل حدّاکثر استفاده را در راه همان هدفى که حسینبنعلى (علیه السّلام) در راه آن قیام کرده بودند، کردند.
البتّه یک جملهی دیگر را هم عرض کنم. امام با ظرافت، آن تصوّر غلط روشنفکرمآبانهی قبل از پیروزى انقلاب را که در برههاى از زمان رایج بود، از بین بردند: ایشان جهتگیرى سیاسىِ مترقّىِ انقلابى را با جهتگیرى عاطفى در قضیّهی عاشورا گره و پیوند زدند، روضهخوانى را و ذکر مصیبت را احیا کردند و فهماندند که این یک چیز زائد و تجمّلاتى و قدیمى و منسوخ در جامعهی ما نیست؛ یک چیز لازم است، یعنى یاد امام حسین و ذکر مصیبت آن حضرت و بیان فضایل آن بزرگوار و مصائب آن بزرگوار به شکل رایج و معمول و گریهآور و عاطفهبرانگیز و تکاندهندهی دلها باید در بین مردم ما باشد، بلکه از آنچه هست قویتر هم بشود؛ چه به شکل روضهخوانى، چه به شکل مراسم عزادارى گوناگون دیگر. ایشان بر این مطلب بارها تأکید کردند؛ عملاً هم خود ایشان وارد میشدند.
خب حالا ما در آستانهی محرّمِ دوران انقلاب، محرّمى که یکى از محصولاتِ نهضتِ به وجود آورندهی محرّم -یعنى نظام جمهورى اسلامى- را با خود همراه میبیند، قرار داریم. محرّمِ دوران انقلاب با محرّمهاى قبل از انقلاب و دوران عمر ما و قبل از ماها متفاوت است. این محرّمها، محرّمهایى است که معنا و روح و جهتگیرى در آن واضح و محسوس است. نتایج محرّم را در زندگى خودمان میبینیم، یعنى حکومت اسلام، حاکمیّت اسلام، اِعلاء کلمهی اسلام، ایجاد امید در دل مستضعفان عالم به برکت اسلام، آثار محرّم است. ما حالا در دوران خودمان، محرّم را با محصول محرّم، یکجا داریم. با این محرّم چگونه بایستى رفتار کنیم؟ من عرض میکنم ما معمّمین، همهی علماى دین، همهی مبلّغین و همهی ذاکرین باید مسئلهی عاشورا و مصائب حسینبنعلى (علیه السّلام) را بهصورت یک مسئلهی جدّى و اصلى مورد توجّه قرار بدهیم. واقعاً اگر بخواهیم دور از شعار بحث کنیم و این مسئله را جدّى قرار بدهیم، راهش چیست؟
اوّلین شرط این است که ما حادثه را از پیرایههاى مضر خالى کنیم. یک چیزهایى هست که اگرچه پیرایه است، امّا نه مضر است، نه حتّى دروغ است. همهی کسانى که بخواهند با یک بیان هنرى یک حادثه را ترسیم کنند، فقط متن حادثه را نمیگویند. وقتى شما میشنوید که یک سخنى از زبان کسى در شرایط خاصّى خارج شده، میتوانید احساسات آن گویندهی سخن را هم حدس بزنید؛ [این] یک چیز قهرى است. اگر در یک بیابانى در مقابل لشکریانى یک انسانى یک حرفى بر زبان جارى کند، بسته به اینکه این حرف چه باشد -دعوت است، التماس است، تهدید است- قاعدتاً یک حالاتى در روح آن گوینده و ذهن آن گوینده وجود دارد که اینها براى شنوندهی عاقل قابل حدس است و براى گویندهی هنرمند قابل بیان کردن است. گفتنِ اینها اشکالى ندارد. ما وقتیکه بخواهیم حالات امام و اصحاب امام (علیهم السّلام) را در روز عاشورا و شب عاشورا -آن مقدارى که در کتب معتبره خواندیم و یافتیم- بیان بکنیم، قهراً یک مُلابِساتى (۱۱) دارد، یک خصوصیّاتى هست. شما فرض بفرمایید که [دربارهی] سخنى که امام با یارانش در شب گفته، خب پیدا است میتوانید بگویید: در تاریکى شب، در تاریکى غمانگیز یا حزنآورِ آن شب، و از این قبیل. این پیرایهها نه مضر است نه دروغ. امّا بعضى از پیرایهها دروغ است؛ بعضى از نقلها خلاف است؛ حتّى آنچه در بعضى از کتابها نوشته شده است، مناسب شأن و لایق مفهوم و معناى نهضت حسینى نیست؛ اینها را بایستى شناخت و جدا کرد؛ [بنابراین] اوّلین مسئله این است که ما حادثه را خالص کنیم. [بعد اگر] آن حادثهی خالصشده و دقیق و متقن را به انواع بیانهاى هنرى -از شعر و نثر و سبک روضهخوانى که خودش یک سبک هنرىِ مخصوصى است- بیامیزیم، اشکالى ندارد؛ این کار مهمّى است؛ ما این کار را باید بکنیم؛ خود کسانى که در این رشته مُتصلّب (۱۲) و واردند، باید این کار را انجام بدهند؛ اگر ما از حادثهی عاشورا چیزى را نقل کردیم و بیان کردیم که مفهوم و معناى آن حادثه را -که امروز براى ما روشن است، یعنى همان «لِیَستَنقِذَ عِبادَکَ مِنَ الجَهالَةِ وَ حَیرَةِ الضَّلالَة» (۱۳) مثلاً- نقض کرد و با آن مخالف و مغایر بود، این خدمت به مرام حسینى و حادثهی عاشورا نیست؛ این کار باید انجام بگیرد. و بعد، ابعاد مختلف این حادثه را [هم] براى مردم تشریح کنیم.من نمیخواهم به آقایان علما و مبلّغین و گویندگان و ذاکرین محترم و همهی جمع ماها که اهل منبر و اهل روضه و اهل بیان مصائب و بیان محامد (۱۴) سیّدالشّهدا (علیه الصّلاة و السّلام) هستیم، در آن زمینه مطلبى را عرض بکنم، [ولى] بهطور کلّى این حادثه که پشتوانهی نهضت و انقلاب است، باید آبرومند، پُرتپش و پُرقدرت باقى بماند. اگر برخورد امروز ما با این حادثه جورى باشد که مثلاً روضهخوانى در پنجاه سال قبل برخورد میکرد -یعنى چیزى را در جایى میدید، مثلاً بر حسب احتمال ذهنى آن را ترجیح میداد، بعد هم میگفت و مؤمنین را میگریاند؛ هم آنها به ثواب میرسیدند، هم خود او- ممکن است به حادثه ضرر بزنیم. امروز این حادثه، پشتوانهی یک نهضت است. امروز به ما میگویند ریشهی این چیزى که شما به وجود آوردهاید، کجا است؟ ما میگوییم ریشهاش پیغمبر و امیرالمؤمنین و امام حسین است. امام حسین کیست؟ آن کسى که این حادثه را به وجود آورده و از او در تاریخ نقل شده. پس این حادثه، پشتوانهی این نهضت است. اگر ما ندانسته، بیتوجّه، از روى سهلانگارى، حادثه را مَشوب (۱۵) کردیم با چیزهایى که جزو آن حادثه نیست، خدمت به آن حادثه نکردهایم و خدمت به انقلابى هم که ناشى از آن حادثه است، نکردهایم.
شاید بتوان گفت امسال در ماه محرّم، آقایان در مجالس و محافل وظایف بیشترى -حتّى از سالهاى قبل- دارند. اوّلاً ما امسال مصیبت امام بزرگوارمان را هم که هنوز داغ آن تازه است، داریم. نباید دستگاه تبلیغى اسلامىِ کشور بگذارد که یاد امام حتّى اندکى کهنه بشود؛ که البتّه کهنه هم نخواهد شد. امام با شخصیّت خود و با عظمت خود و با خصوصیّاتى که در او بود و بعد از معصومین در هیچ کس جز او ندیدهایم و نشنیدهایم، پایهی اصلى و ریشهی این درخت طیّب و شجرهی طیّبه است. این ریشه باید همیشه محکم و زنده و تروتازه بماند. یاد امام را زنده کنیم و زنده بداریم؛ با [بیان] ابعاد حقیقى شخصیّت او، بیان افکار او، بیان بخشهایى از وصیّتنامهی او، بیان محکمات و مسلّمات فرمایشات او و جهتگیریهاى او.
امسال با توجّه به اینکه ما داریم یک دورهی جدیدِ ادارهی کشور را شروع میکنیم، انتظارات زیاد است. از همه سؤال شد که شما از رئیسجمهورى که انتخاب خواهد شد، انتظار دارید چه [کارى] انجام بدهد؟ در کنار این، این سؤال هم باید میشد و باید بشود که به این رئیسجمهور جدید و دولت جدید چه کمکى میخواهید بکنید. انتظارات بجا است؛ امّا وظایف هم در کنار انتظارات است. این نظام، نظام مردمى است. نظام مردمى نهفقط به معناى تأثیر اراده، بلکه عمل آحاد مردم در اقامهی این نظام و به پا داشتن آن است؛ مردم باید کمک کنند. البتّه زمام ادارهی کشور دست مسئول اجرائى کشور است؛ امّا اگر کمک مردم، حمایت مردم، همکارى مردم، محبّت مردم، صبر مردم، منطقى نگریستن به قضایا از سوى مردم وجود نداشته باشد، هیچ دست معجزهگرى قادر به هیچ کارى نیست. این نکتهاى است که شما آقایان باید در این مجالس به مردم بگویید.سخنى که شما در جلسه روى منبر به مردم میگویید، فرق میکند با حرفى که در رادیو به مردم گفته خواهد شد؛ ولو خود شما آن حرف را بزنید. بنده بارها این را گفتهام که در نشستن و در چشم هم نگاه کردن و نَفَس و صدا و حضور و گرماى وجود یکدیگر را لمس کردن -میان مستمع و گوینده- اثرى است که در پیامِ از راه دور نیست؛ ما معمّمین این را قدر بدانیم. بارها من در جلسات اهل علم و وعّاظ این مطلب را تکرار کردهام که این امتیازى است متعلّق به ما که در جلسات مردم، چشمبهچشم مردم، روبهروى آنها با آنها حرف میزنیم؛ نهفقط صداى ما و امواج ما، [بلکه] وجود ما را [هم] حس میکنند؛ این چیز خیلى مغتنمى است و تأثیر مضاعفى دارد. این در جلسات باید گفته بشود یعنى مردم تذکّر و توجّه داده بشوند به وظایف اساسیشان در این دورهی جدید و در این فصل جدیدى که بحق امیدهاى زیادى هم نسبت به آن هست؛ تا آن امیدها و انتظارات بتواند برآورده بشود.
نکتهی سوّم که در این مجالس مورد توجّه باید قرار بگیرد، همین مسئلهی وحدت است؛ وحدت کلمهی آحاد مردم. در این تقریباً دو ماهه دیدیم که اتّحاد مردم و وحدت کلمهی مردم چه تأثیر معجزآسایى را در سیاست جهانى و در فضاى بینالمللى به وجود میآورد. ما بعد از ده سال یک بار دیگر این معجزه را لمس کردیم. وقتى مردم با صداى واحد، با نَفَس واحد، با ارادهی واحد اقدامى میکنند، حرفى میزنند، راهى را میروند، نَفَس دنیا در سینهاش حبس میشود، دنیا خیره میماند، قدرتهاى قویپنجه زبون و کوچک میشوند و از کار میمانند. این چیزى که بارها گفته شده یعنى انتظار و توقّع و طمع دشمن در دوران بعد از امام، چیز کوچکى نیست. این قضیّه خیلى جدّى بود. سالها منتظر این ساعت بودند. ما بینناوبینالله براى این ساعت هیچ برنامهریزى نکرده بودیم، بارها هم به خودمان میگفتیم؛ امّا تمام دشمنان براى آن ساعتها و آن روزها برنامهریزى کرده بودند، خودشان را آماده کرده بودند؛ هر کس به نحوى: اِنَّهُم یَکیدونَ کَیدًا × وَاَکـیدُ کَیدًا؛ (۱۶) خداى متعال کید الهى خودش را و مکر الهى خودش را نشان داد، امّا به برکت وحدت کلمهی مردم. البتّه خود آن وحدت کلمه هم کار خدا بود -وَلـّْکِـنَّ اللهَ اَلَّفَ بَیـنَهُم- (۱۷) کار هیچ کس نبود.خب، حالا این نعمت را خدا به ما داد؛ ما باید آن را حفظ کنیم. اوّلاً در جلسات، از طرف خود گویندگان مطلقاً سخنى، اشارهاى، حرکتى که به یک اختلافى اشاره کند، باید وجود نداشته باشد -هیچ بهانهاى مجوّز این نمیشود که ما در یک جلسهاى یک چیزى را که ممکن است بین دو دستهی از مردم یک اختلافى به وجود بیاورد مطرح کنیم؛ در قضایاى سیاسى، در قضایاى دینى، در مسائل مربوط به دولت، در مسائل مربوط به مرجعیّت، در مسائل مربوط به روحانیّت، در مسائل مربوط به رهبرى، در مسائلى مانند اینها، هرچه هست؛ آن حرفهایى و سخنانى که میتواند بین مردم اختلافى، شکافى، بگومگویى، دودستگیاى که این به آن بگوید «دیدى من درست گفتم»، آن بگوید «نخیر اشتباه کردى» به وجود بیاورد، از گویندگان مذهبى صادر نشود- بلکه بعکس، گویندگان مذهبى کوشش کنند که فضا، فضاى محبّتآمیز باقى بماند، همکارى بین مسئولین و مردم و وحدت کلمه توصیه بشود.
این نکته را هم در این مجالس و محافل بایستى تذکّر داد که اگرچه ما امروز بحمدالله از لحاظ سیاسى در موضع قوّتیم و دشمن یعنى استکبار در موضع انفعال قرار دارد، امّا این به معناى تمام شدن کید و مکر دشمن نیست: وَلَن تَرضیّْ عَنکَ الیَهودُ وَلَا النَّصّْریّْ حَتّیّْ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم؛ (۱۸) البتّه دنبالهی این، «قُل اِنَّ هُـدَی اللهِ هُوَ الهُدیّْ» (۱۹) [است]؛ جناح حق که به خواست دشمن تسلیم نمیشود امّا طبیعت دشمن را باید شناخت. ما هیچ لحظهاى غافل از کید دشمن نباید باشیم؛ این را به مردم باید گفت. ما امروز در قوّتیم، دشمن و استکبار جهانى در انفعال است. استکبار جهانى در طول این چند وقت، همواره تهدیدهایى -صریح و غیرصریح و مستقیم و غیرمستقیم- نسبت به انقلاب و نظام جمهورى اسلامى داشته. آن کسى و آن ملّتى که در مقابل تهدیدهاى دشمن مطلقاً تحت تأثیر قرار نمیگیرد، آن ملّتى است که با خدا ارتباط دارد و خودش را وابستهی به خدا میداند؛ آن ملّت مسلمان است دیگر؛ آن ملّت ما است. امروز مصداقش بهصورت سیاسى و جمعى، نظام جمهورى اسلامى و ملّت ایران است. بنابراین ما از تهدید دشمن بههیچوجه دچار رعب نمیشویم، ما از هیچ دشمنى نمیترسیم، ما از هیچ قدرتى در دنیا بههیچوجه هراس نداریم.دشمنان ما به ما عملاً نشان دادند که قادر نیستند بر ضربه زدن به ما بهصورت جدّى و قاطع؛ براى خاطر اینکه در این ده سال هر کارى میتوانستند، کردند و ما امروز از همیشه بحمدالله قویتریم، پابرجاتریم و در بین خود امیدوارتریم. امروز آینده براى ما از همیشه روشنتر است. از دشمن نمیترسیم، دشمن قادر به ضربه زدن به ما نیست؛ امّا همهی اینها مشروط است به حفظ هوشیارى و حضور ما و حضور آحاد مردم در صحنه. اینجور نباشد که مردم احساس کنند که حالا دیگر بحمدالله کارها تمام شد، هر کسى برود سراغ کار خودش؛ نه، صحنه را باید خالى نکرد. حمایت از نظام و مسئولین نظام و مجریان و مدیران کشور را یک لحظه این ملّت باید فراموش نکند. البتّه مسئولان و مدیران هم وظایف زیادى در قبال این ملّت دارند که بیان و ذکر آن هم جاى خود را دارد و مسلّم است. چون طولانى شد، از این بخش بگذرم. در فصل بعدى هم فقط یک جملهی کوتاه عرض کنم.
من یک وقتى -دو سه سال قبل از این- به یک مناسبتى خدمت حضرت امام (رضوان الله تعالى علیه)، یک چیزى را میخواستم پیشنهاد کنم. (۲۰) خدمت ایشان عرض کردم که به اعتقاد من پیروزى این نظام فقط به آبروى روحانیّتِ زمان ما انجام نگرفت؛ بلکه آن سرمایه و آن ذخیره و نقدی که خرج شد تا این انقلاب عظیم به پیروزى رسید و این حادثهاى که واقعاً معجزه بود تحقّق پیدا کرد، عبارت بود از آبروى روحانیّت شیعه از زمان شیخ کلینى و شیخ طوسى تا زمان ما؛ این اعتقاد من است. امام هم در آن روزى که این مطلب را عرض کردم، مطلب را تلقّى به قبول کردند؛ معلوم بود نظر شریف خود ایشان هم همین است. و این یک واقعیّتى است؛ ما اگر آن ریشهی تاریخى را نداشتیم، مردم آن محبّت و اعتماد را به ما نداشتند و به اشارهی روحانیّت حرکت نمیکردند بهطورى که بیایند جانشان را و فرزندانشان را در یک راهى قربانى کنند. مگر آسان است؟ آن پشتوانه و ذخیره بود؛ حالا آن ذخیره و پشتوانه در نظام جمهورى اسلامى تبلور پیدا کرده. این نظام هم نظام اسلامى است؛ من و شما هم که معمّم هستیم، مظاهر اسلامیم.عرض من این است: اگر ما امروز که دین و روحانیّت قدرت پیدا کرده است، عملى انجام بدهیم که خداى نکرده در آن سرمایه و ذخیرهی قرنها، اندک اختلالى به وجود بیاید و خدشهاى وارد بشود، این ضایعهاى خواهد بود که دیگر جبران آن با یک نسل و دو نسل ممکن نخواهد بود. سرمایهی یک نسل مصرف نشد تا اگر خداى نکرده از بین رفت، یک نسل دیگر بیایند و دوباره این سرمایه را تجدید کنند. ایمان مردم به روحانیّت، ناشى است از سابقهی طولانى روحانیّت شیعه و نفوذ و تأثیر آنها در ذهن مردم و در ایمان مردم. ما این ایمان را باید حفظ کنیم.
امروز اگر روحانیّت از زىّ (۲۱) خود خارج بشود، اگر قدرتطلبى بکند، اگر قدرتنمایى بکند، اگر کارى کند که تلقّى بشود که این سوءِاستفادهی از قدرت است، اگر عملى از فرد روحانى سر بزند که حاکى از ضعف آن تقوا و ورعى باشد که مردم در ما سراغ کردند و به ما اعتماد کردند، لطمهی هر کدام از اینها غیر قابل جبران است. از این جهت هم امروز وضع ما روحانیّون، استثنائى است؛ یعنى با دورهی قبل از انقلاب فرق میکند. در دورهی قبل از انقلاب هم اگر از یک روحانى یک چیزى سر میزد، البتّه ضایعه بود و به همهی روحانیّت سرایت میکرد؛ امّا امروز چون نظام، نظام اسلامى است و روحانیّون مظهر اسلام هستند، فقط ضایعه متوجّه جمعى از روحانیّون یا حتّى جمع روحانیّت نمیشود؛ بلکه ضایعه متوجّه اسلام میشود و به این زودى هم قابل جبران نخواهد بود. من فقط این را عرض میکنم.در این زمینه، امام بزرگوارمان خیلى توصیههاى آموزندهاى کردند؛ حفظ زىّ روحانیّت، حفظ همان رابطههاى قدیمى و معمولى با مردم، حفظ همان اعمال و حرکاتى که تقوا و ورع و ایمان و پایبندى شدید به دین از آن انتزاع (۲۲) میشد و اجتناب از هر چیزى که این را مخدوش بکند، این چیزى است که مورد تأکید باید قرار بگیرد و مورد توجّه باشد. البتّه این خطاب به جمع حاضر نیست؛ مال همهی ماها است، همهی ما روحانیّون در سراسر کشور، هر جا که هستیم. امروز انتزاعى که از کار ما خواهد شد و معنایى که هر حرکت ما و سکون ما خواهد داشت، یک چیز تعیینکننده است. اگر گوشهوکنار کسانى از معمّمین پیدا بشوند که امتیاز عظیمى را که امروز نظام اسلامى و پیروزى این نظام به مسلمین و مؤمنین و روحانیّون و علما داده درک نکنند و خداى نکرده در اظهاراتشان حرفى باشد که مردم را نسبت به این نظام یا بدبین کند یا مردّد کند -اگرچه مردم با حرفهاى خنّاسان (۲۳) متزلزل و مردّد نمیشوند، امّا بههرحال در یک دایرهی محدودى [تأثیر میگذارد]- بلاشک عملشان یک خیانت به اسلام و به قرآن و به مسلمین است و باید با برخورد خودِ جامعهی روحانیّت مواجه بشود. مساجد را بایستى خوب اداره کرد؛ باید از سوى خود علما، از سوى خود مسئولین روحانى، نظمى براى آنها به وجود بیاید. [همچنین براى] حسینیّهها، مجالس عزادارى و منبرها.
امیدواریم خداى متعال به برکات سیّدالشّهدا (صلوات الله و سلامه علیه) ما را هدایت کند، نهضت را پابرجا بدارد، انشاءالله روحانیّت را -که قوام دستگاه و نظام به قوام روحانیّت است- روزبهروز در این جامعه عزیز کند و به همهی ما روحانیّون توفیق بدهد که بتوانیم اسلام را و دین را و معارف اسلامى را و معارف قرآن را و معارف حسینى را به بهترین شکل و بهترین وجه براى اذهان عمومى مردم بیان کنیم. بنده مجدّداً از همهی آقایان محترم بهخاطر تشکیل این جلسهی خوب تشکّر میکنم. و امیدوارم که محرّم آینده، یکى از بهترین محرّمها در جهت ترویج مبانى اسلامى و انقلابى براى همهی ما و مؤمنین باشد.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
ذیالحجّة ۱۴۰۹
اوّلاً بر خود لازم میدانم به جمع معظّم علماى دین و شاگردان مروّج مکتب قرآن این مصیبت بزرگ را -مصیبت فقدان امامِ مروّجان قرآن و پیشواى مدافعان اسلام- که حقیقتاً ضایعه و ثُلمهاى (۲) غیر قابل جبران است، تسلیت عرض کنم. بعد از رحلت امام عزیزمان، این فرصت براى من پیش نیامده که به علماى اعلام و مبلّغین و سنگرداران مرزهاى عقیده و معارف اسلامى -که صاحبعزاهاى واقعى هستند- تسلیت عرض کنم. ثانیاً لازم است تشکّر کنم از همهی آقایان محترم و علما و متشخّصین روحانى و مبلّغین و ائمّهی جماعت که این اجتماع را تشکیل دادید و این فرصت را به بنده دادید که دربارهی مسائل مربوط به مجموعهی روحانیّت عرایضى را عرض کنم.
در آستانهی ماه محرّم، آنچه به نظر میرسد مطرح کردن آن مفید باشد، دو مطلب است: یکى آنچه مربوط به مسائل محرّم و عزادارى سالار شهیدان و مطالب مربوط به این محدوده است، و دوّم مسائل عامّ مربوط به حوزهی روحانیّت و وظایف ویژهی ما معمّمین و علماى دین و روحانیّون در این برههی خاصّ زمان و در این شرایط. این تذکّرهایى که عرض میکنم، مطالبى است که براى آقایان روشن و واضح است، لکن در تکرار واضحات هم فوایدى هست.
در مورد مسئلهی محرّم و عاشورا باید عرض کنم روح نهضت ما و جهتگیرى کلّىِ آن و پشتوانهی پیروزى نهضت، همین توجّه به حضرت ابیعبدالله (علیه الصّلاة و السّلام) و مسائل مربوط به عاشورا بود؛ شاید براى بعضیها این مسئله قدرى ثقیل به نظر برسد، لکن واقعیّت همین است. هیچ فکرى نمیتوانست -حتّى درصورتیکه یک ایمان عمیق هم با آن همراه باشد- تودههاى عظیم میلیونىِ مردم را آنچنان حرکت بدهد که در راه انجام آنچه تکلیف احساس میکردند، ذرّهاى تردید در انواع فداکارى نداشته باشند.اساساً ایمان مادامى که با محبّت و عشق عمیق و رنگ و بوى پیوندِ عاطفى همراه نباشد، آن کارایى را ندارد. محبّت است که به ایمان در مقام عمل و تحرّک -آن هم در این حدّ بالا- کارایى میبخشد؛ بدون محبّت نمیشود. و بالاترین عنوان محبّت در تفکّر اسلامى ما آن چیزى است که در اختیار ما است، یعنى محبّت به اهلبیت که اوج این محبّت در مسئلهی کربلا و عاشورا و حفظ یادگارهاى گرانبهاى فداکارى مردان خدا در آن روز براى تاریخ تشیّع و فرهنگ تشیّع به یادگار گذاشته [شده است].
در آن ایّام و روزهایى که مسائل اسلامى با دیدهاى نو مطرح میشد و جاذبههاى خوبى هم داشت براى کسانى که با دین و اسلام سروکار زیادى نداشتند -که چیز مبارکى هم بود؛ گرایشهاى نو در تفکّر اسلامى چیز بدى نبود؛ یک ذخیره بود براى عالم اسلام و بخصوص قشر جوان- لکن یک گرایش شبهروشنفکرانه به وجود آمده بود که ما بیاییم این مسائل ایمانى و اعتقادى اسلام را از مسائل عاطفى و احساسى جدا کنیم؛ از جمله مسائل مربوط به عاشورا و روضهخوانیها و گریه. شاید بسیارى در آن روزها بودند که با توجّه به اینکه در ماجراى ذکر عاشورا و روایت فداکارى اباعبدالله (علیه الصّلاة و السّلام) چیزهایى وارد شده بود و احیاناً به شکلهاى تحریفآمیزى بیان میشد، این حرف برایشان مطلوب و شیرین بود و این گرایش رشد میکرد؛ لکن ما در صحنهی عمل بوضوح دیدیم که تا وقتى مسئله از طرف امام بزرگوارمان بهصورت رسمى و علنى در چهارچوب قضایاى عاشورا مطرح نشد، هیچ کار جدّى و واقعیاى انجام نگرفت.
در دو فصل، امام مسئلهی نهضت را گره زدند به مسئلهی عاشورا: یکى در فصل اوّل نهضت یعنى روزهاى محرّم سال ۴۲ -که تریبون بیان مسائل نهضت، شد حسینیّهها و مجالس روضهخوانى و هیئات سینهزنى و روضهی روضهخوانها و ذکر مصیبت گویندگان مذهبى- و یکى فصل آخر نهضت بود یعنى محرّم سال ۵۷ که امام اعلام فرمودند که ماه محرّم گرامى و بزرگ داشته بشود و مردم مجالس بر پا کنند و ماهى که خون بر شمشیر پیروز است را عنوان ماه محرّم قرار دادند و مجدّداً همان طوفان عظیم عمومى و مردمى به وجود آمد؛ (۳) یعنى ماجراى نهضت که روح و جهت حسینى داشت، با ماجراى ذکر مصیبت حسینى و یاد امام حسین گره خورد. این در مقام عمل و در مقام تبلیغ.در مقام واقع و ثبوت هم که مطلب روشن است، حرکت امام حسین براى اقامهی حق و عدل بود: «اِنَّما خَرَجتُ اُریدُ الاِصلاحَ فى اُمَّةِ جَدّى اُریدُ اَن آمُرَ بِالمَعروفِ وَ اَنهىٰ عَنِ المُنکَر» (۴) تا آخر. در زیارت اربعین که یکى از بهترین زیارات است، میخوانیم: وَ مَنَحَ النُّصحَ وَ بَذَلَ مُهجَتَهُ فیکَ لِیَستَنقِذَ عِبادَکَ مِنَ الجَهالَةِ وَ حَیرَةِ الضَّلالَة. (۵) آن حضرت در بین راه، در آنجایى که حدیث معروفى را که آن حضرت از پیغمبر نقل کردند، بیان میفرمایند: اَیُّهَا النّاسُ، اِنَّ رَسولَ الله صَلَّى الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ قالَ، مَن رَأىٰ سُلطاناً جائِراً مُستَحِلّاً لِحُرُمِ الله، ناکِثاً لِعَهدِ الله ... یَعمَلُ فى عِبادِ الله بِالجَورِ وَ الطُّغیانِ فَلَم یُغَیّر عَلَیهِ بِفِعلٍ وَ لا قَولٍ، کانَ حَقّاً عَلَى الله اَن یُدخِلَهُ مَدخَلَه؛ (۶) تمام آثارى که از گفتار آن بزرگوار یا گفتارى دربارهی آن بزرگوار از معصومین رسیده، این مطلب را روشن میکند: غرض، اقامهی حق است، اقامهی عدل است، بر هم زدن بنیان ظلم و جور و طغیان است؛ غرض، اقامهی دین خدا در جامعه است، ایجاد حاکمیّت شریعت است؛ غرض، ادامهی راه پیغمبر است -که «یا وارِثَ آدَمَ صَفِىِّ الله، یا وارِثَ نوحٍ نَبِىِّ الله» (۷) تا آخر؛ در زیارت وارث میخوانیم- و پیغمبران هم معلوم است که براى چه آمدند، لِیَقومَ النّـاسُ بِالقِسط، (۸) اقامهی قسط، اقامهی حق، ایجاد حکومت اسلامى، ایجاد نظام اسلامى.
آنچه نهضت ما را جهت میداد و امروز هم باید بدهد، دقیقاً همان چیزى است که حسینبنعلى (علیه السّلام) در راه آن قیام کرد. و ما امروز براى شهداى خودمان که در جبهههاى گوناگون در راه این نظام و حفظ این نظام به شهادت میرسند، با معرفت عزادارى میکنیم. آن شهیدى و آن جوانى که یا در جنگ تحمیلى به شهادت رسیده یا در برخورد با انواع و اقسام دشمنان و منافقین و کفّار به شهادت رسیده، براى مردم ما هیچ شبههاى نیست که این شهید، شهیدِ راه همین نظام است و براى نگه داشتن و محکم کردن ستونهاى همین نظام و انقلاب به شهادت رسیده؛ درحالیکه وضع شهداى امروز با شهداى کربلا بسیار متفاوت است؛ شهدائى که با غربت و در تنهایى کامل قیام کردند؛ شهدائى که هیچ کس آنها را به پیمودن این راه تشویق نکرد، همه آنها را منع کردند، بزرگانِ وجوه (۹) اسلامْ آنها را باز داشتند، درعینحال آنها آنچنان ایمانشان و عشقشان لبریز بود که رفتند و غریبانه و مظلومانه و تنها به شهادت رسیدند. وضعشان فرق میکند با شهیدى که تمام دستگاههاى تبلیغى و مشوّقهاى جامعه به او میگوید برو و او میرود و به شهادت میرسد، البتّه این شهید، شهید والامقامى است، امّا آن چیز دیگرى است.
خب ما که امروز این نظام را داریم لمس میکنیم و برکات نظام اسلامى را از نزدیک مشاهده میکنیم، بیشتر از اَسلاف (۱۰) خودمان قدر نهضت حسینى (علیه السّلام) و معناى آن نهضت را درک میکنیم، و باید بکنیم. آن بزرگوار براى یک چنین چیزى حرکت کرد. آن بزرگوار براى همین قیام کرد که رژیمهاى فاسد و مخرّب انسان و مخرّب دین و ویرانگرِ صلاح در جامعه نباشند و نظام اسلامى، الهى، انسانى و مبنىّ بر صلاح در جامعه استقرار پیدا کند. البتّه اگر آن نظام در زمان آن بزرگوار یا در زمان ائمّهی بعدى (علیهم السّلام) تحقّق پیدا میکرد و آنها در رأس آن نظام بودند -که معصومینند و متّصلین به منبع وحیاند- طبیعى است وضعشان با ما متفاوت بود، امّا هیکل و هندسهی قضیّه یکى است: آنها هم براى همینجور نظامى حرکت میکردند.
البتّه این یک بحث طولانى است که نمیخواهم اینجا وارد بحث بشوم که آیا ائمّه (علیهم السّلام) عزم جدّى داشتند براى ایجاد نظام اسلامى یا نه؛ یا کار [آنها] صرفاً بهعنوان سرمشق بود؛ این را اینجا نباید بحث کنیم. آنچه در روایات از زندگى ائمّه (علیهم السّلام) به دست میآید و شواهد زیادى بر آن وجود دارد این است که جدّاً ائمّه (علیهم السّلام) میخواستند نظام اسلامى به وجود بیاورند. [این] با علم امام و معرفت امام آنطورى که تصوّر میشود، منافات هم ندارد. آنها واقعاً میخواستند نظام الهى را برقرار کنند. اگر برقرار میکردند، تقدیر الهى همان بود. تقدیر الهى و اندازهگیریها در علم پروردگار، با شرایط مختلف اختلاف پیدا میکند، تفاوت پیدا میکند -حالا این را بحث نمیکنیم- اجمالاً در اینکه حرکت، حرکتى براى این مقصود بوده، شکّى نیست.ما امروز به برکت آن نهضت و حفظ فرهنگ آن نهضت و روحیهی آن نهضت در جامعهی خودمان، این نظام را به وجود آوردیم. من عرض میکنم اگر در جامعهی ما عشق به امام حسین و یاد امام حسین و ذکر مصائب و حوادث عاشورا معمول و رایج نبود، معلوم نبود نهضت با این فاصلهی زمانى و با این کیفیّتى که پیروز شد به پیروزى میرسید. این یک عامل فوقالعاده مؤثّرى در پیروزى نهضت بود و امام بزرگوار ما از این عامل حدّاکثر استفاده را در راه همان هدفى که حسینبنعلى (علیه السّلام) در راه آن قیام کرده بودند، کردند.
البتّه یک جملهی دیگر را هم عرض کنم. امام با ظرافت، آن تصوّر غلط روشنفکرمآبانهی قبل از پیروزى انقلاب را که در برههاى از زمان رایج بود، از بین بردند: ایشان جهتگیرى سیاسىِ مترقّىِ انقلابى را با جهتگیرى عاطفى در قضیّهی عاشورا گره و پیوند زدند، روضهخوانى را و ذکر مصیبت را احیا کردند و فهماندند که این یک چیز زائد و تجمّلاتى و قدیمى و منسوخ در جامعهی ما نیست؛ یک چیز لازم است، یعنى یاد امام حسین و ذکر مصیبت آن حضرت و بیان فضایل آن بزرگوار و مصائب آن بزرگوار به شکل رایج و معمول و گریهآور و عاطفهبرانگیز و تکاندهندهی دلها باید در بین مردم ما باشد، بلکه از آنچه هست قویتر هم بشود؛ چه به شکل روضهخوانى، چه به شکل مراسم عزادارى گوناگون دیگر. ایشان بر این مطلب بارها تأکید کردند؛ عملاً هم خود ایشان وارد میشدند.
خب حالا ما در آستانهی محرّمِ دوران انقلاب، محرّمى که یکى از محصولاتِ نهضتِ به وجود آورندهی محرّم -یعنى نظام جمهورى اسلامى- را با خود همراه میبیند، قرار داریم. محرّمِ دوران انقلاب با محرّمهاى قبل از انقلاب و دوران عمر ما و قبل از ماها متفاوت است. این محرّمها، محرّمهایى است که معنا و روح و جهتگیرى در آن واضح و محسوس است. نتایج محرّم را در زندگى خودمان میبینیم، یعنى حکومت اسلام، حاکمیّت اسلام، اِعلاء کلمهی اسلام، ایجاد امید در دل مستضعفان عالم به برکت اسلام، آثار محرّم است. ما حالا در دوران خودمان، محرّم را با محصول محرّم، یکجا داریم. با این محرّم چگونه بایستى رفتار کنیم؟ من عرض میکنم ما معمّمین، همهی علماى دین، همهی مبلّغین و همهی ذاکرین باید مسئلهی عاشورا و مصائب حسینبنعلى (علیه السّلام) را بهصورت یک مسئلهی جدّى و اصلى مورد توجّه قرار بدهیم. واقعاً اگر بخواهیم دور از شعار بحث کنیم و این مسئله را جدّى قرار بدهیم، راهش چیست؟
اوّلین شرط این است که ما حادثه را از پیرایههاى مضر خالى کنیم. یک چیزهایى هست که اگرچه پیرایه است، امّا نه مضر است، نه حتّى دروغ است. همهی کسانى که بخواهند با یک بیان هنرى یک حادثه را ترسیم کنند، فقط متن حادثه را نمیگویند. وقتى شما میشنوید که یک سخنى از زبان کسى در شرایط خاصّى خارج شده، میتوانید احساسات آن گویندهی سخن را هم حدس بزنید؛ [این] یک چیز قهرى است. اگر در یک بیابانى در مقابل لشکریانى یک انسانى یک حرفى بر زبان جارى کند، بسته به اینکه این حرف چه باشد -دعوت است، التماس است، تهدید است- قاعدتاً یک حالاتى در روح آن گوینده و ذهن آن گوینده وجود دارد که اینها براى شنوندهی عاقل قابل حدس است و براى گویندهی هنرمند قابل بیان کردن است. گفتنِ اینها اشکالى ندارد. ما وقتیکه بخواهیم حالات امام و اصحاب امام (علیهم السّلام) را در روز عاشورا و شب عاشورا -آن مقدارى که در کتب معتبره خواندیم و یافتیم- بیان بکنیم، قهراً یک مُلابِساتى (۱۱) دارد، یک خصوصیّاتى هست. شما فرض بفرمایید که [دربارهی] سخنى که امام با یارانش در شب گفته، خب پیدا است میتوانید بگویید: در تاریکى شب، در تاریکى غمانگیز یا حزنآورِ آن شب، و از این قبیل. این پیرایهها نه مضر است نه دروغ. امّا بعضى از پیرایهها دروغ است؛ بعضى از نقلها خلاف است؛ حتّى آنچه در بعضى از کتابها نوشته شده است، مناسب شأن و لایق مفهوم و معناى نهضت حسینى نیست؛ اینها را بایستى شناخت و جدا کرد؛ [بنابراین] اوّلین مسئله این است که ما حادثه را خالص کنیم. [بعد اگر] آن حادثهی خالصشده و دقیق و متقن را به انواع بیانهاى هنرى -از شعر و نثر و سبک روضهخوانى که خودش یک سبک هنرىِ مخصوصى است- بیامیزیم، اشکالى ندارد؛ این کار مهمّى است؛ ما این کار را باید بکنیم؛ خود کسانى که در این رشته مُتصلّب (۱۲) و واردند، باید این کار را انجام بدهند؛ اگر ما از حادثهی عاشورا چیزى را نقل کردیم و بیان کردیم که مفهوم و معناى آن حادثه را -که امروز براى ما روشن است، یعنى همان «لِیَستَنقِذَ عِبادَکَ مِنَ الجَهالَةِ وَ حَیرَةِ الضَّلالَة» (۱۳) مثلاً- نقض کرد و با آن مخالف و مغایر بود، این خدمت به مرام حسینى و حادثهی عاشورا نیست؛ این کار باید انجام بگیرد. و بعد، ابعاد مختلف این حادثه را [هم] براى مردم تشریح کنیم.من نمیخواهم به آقایان علما و مبلّغین و گویندگان و ذاکرین محترم و همهی جمع ماها که اهل منبر و اهل روضه و اهل بیان مصائب و بیان محامد (۱۴) سیّدالشّهدا (علیه الصّلاة و السّلام) هستیم، در آن زمینه مطلبى را عرض بکنم، [ولى] بهطور کلّى این حادثه که پشتوانهی نهضت و انقلاب است، باید آبرومند، پُرتپش و پُرقدرت باقى بماند. اگر برخورد امروز ما با این حادثه جورى باشد که مثلاً روضهخوانى در پنجاه سال قبل برخورد میکرد -یعنى چیزى را در جایى میدید، مثلاً بر حسب احتمال ذهنى آن را ترجیح میداد، بعد هم میگفت و مؤمنین را میگریاند؛ هم آنها به ثواب میرسیدند، هم خود او- ممکن است به حادثه ضرر بزنیم. امروز این حادثه، پشتوانهی یک نهضت است. امروز به ما میگویند ریشهی این چیزى که شما به وجود آوردهاید، کجا است؟ ما میگوییم ریشهاش پیغمبر و امیرالمؤمنین و امام حسین است. امام حسین کیست؟ آن کسى که این حادثه را به وجود آورده و از او در تاریخ نقل شده. پس این حادثه، پشتوانهی این نهضت است. اگر ما ندانسته، بیتوجّه، از روى سهلانگارى، حادثه را مَشوب (۱۵) کردیم با چیزهایى که جزو آن حادثه نیست، خدمت به آن حادثه نکردهایم و خدمت به انقلابى هم که ناشى از آن حادثه است، نکردهایم.
شاید بتوان گفت امسال در ماه محرّم، آقایان در مجالس و محافل وظایف بیشترى -حتّى از سالهاى قبل- دارند. اوّلاً ما امسال مصیبت امام بزرگوارمان را هم که هنوز داغ آن تازه است، داریم. نباید دستگاه تبلیغى اسلامىِ کشور بگذارد که یاد امام حتّى اندکى کهنه بشود؛ که البتّه کهنه هم نخواهد شد. امام با شخصیّت خود و با عظمت خود و با خصوصیّاتى که در او بود و بعد از معصومین در هیچ کس جز او ندیدهایم و نشنیدهایم، پایهی اصلى و ریشهی این درخت طیّب و شجرهی طیّبه است. این ریشه باید همیشه محکم و زنده و تروتازه بماند. یاد امام را زنده کنیم و زنده بداریم؛ با [بیان] ابعاد حقیقى شخصیّت او، بیان افکار او، بیان بخشهایى از وصیّتنامهی او، بیان محکمات و مسلّمات فرمایشات او و جهتگیریهاى او.
امسال با توجّه به اینکه ما داریم یک دورهی جدیدِ ادارهی کشور را شروع میکنیم، انتظارات زیاد است. از همه سؤال شد که شما از رئیسجمهورى که انتخاب خواهد شد، انتظار دارید چه [کارى] انجام بدهد؟ در کنار این، این سؤال هم باید میشد و باید بشود که به این رئیسجمهور جدید و دولت جدید چه کمکى میخواهید بکنید. انتظارات بجا است؛ امّا وظایف هم در کنار انتظارات است. این نظام، نظام مردمى است. نظام مردمى نهفقط به معناى تأثیر اراده، بلکه عمل آحاد مردم در اقامهی این نظام و به پا داشتن آن است؛ مردم باید کمک کنند. البتّه زمام ادارهی کشور دست مسئول اجرائى کشور است؛ امّا اگر کمک مردم، حمایت مردم، همکارى مردم، محبّت مردم، صبر مردم، منطقى نگریستن به قضایا از سوى مردم وجود نداشته باشد، هیچ دست معجزهگرى قادر به هیچ کارى نیست. این نکتهاى است که شما آقایان باید در این مجالس به مردم بگویید.سخنى که شما در جلسه روى منبر به مردم میگویید، فرق میکند با حرفى که در رادیو به مردم گفته خواهد شد؛ ولو خود شما آن حرف را بزنید. بنده بارها این را گفتهام که در نشستن و در چشم هم نگاه کردن و نَفَس و صدا و حضور و گرماى وجود یکدیگر را لمس کردن -میان مستمع و گوینده- اثرى است که در پیامِ از راه دور نیست؛ ما معمّمین این را قدر بدانیم. بارها من در جلسات اهل علم و وعّاظ این مطلب را تکرار کردهام که این امتیازى است متعلّق به ما که در جلسات مردم، چشمبهچشم مردم، روبهروى آنها با آنها حرف میزنیم؛ نهفقط صداى ما و امواج ما، [بلکه] وجود ما را [هم] حس میکنند؛ این چیز خیلى مغتنمى است و تأثیر مضاعفى دارد. این در جلسات باید گفته بشود یعنى مردم تذکّر و توجّه داده بشوند به وظایف اساسیشان در این دورهی جدید و در این فصل جدیدى که بحق امیدهاى زیادى هم نسبت به آن هست؛ تا آن امیدها و انتظارات بتواند برآورده بشود.
نکتهی سوّم که در این مجالس مورد توجّه باید قرار بگیرد، همین مسئلهی وحدت است؛ وحدت کلمهی آحاد مردم. در این تقریباً دو ماهه دیدیم که اتّحاد مردم و وحدت کلمهی مردم چه تأثیر معجزآسایى را در سیاست جهانى و در فضاى بینالمللى به وجود میآورد. ما بعد از ده سال یک بار دیگر این معجزه را لمس کردیم. وقتى مردم با صداى واحد، با نَفَس واحد، با ارادهی واحد اقدامى میکنند، حرفى میزنند، راهى را میروند، نَفَس دنیا در سینهاش حبس میشود، دنیا خیره میماند، قدرتهاى قویپنجه زبون و کوچک میشوند و از کار میمانند. این چیزى که بارها گفته شده یعنى انتظار و توقّع و طمع دشمن در دوران بعد از امام، چیز کوچکى نیست. این قضیّه خیلى جدّى بود. سالها منتظر این ساعت بودند. ما بینناوبینالله براى این ساعت هیچ برنامهریزى نکرده بودیم، بارها هم به خودمان میگفتیم؛ امّا تمام دشمنان براى آن ساعتها و آن روزها برنامهریزى کرده بودند، خودشان را آماده کرده بودند؛ هر کس به نحوى: اِنَّهُم یَکیدونَ کَیدًا × وَاَکـیدُ کَیدًا؛ (۱۶) خداى متعال کید الهى خودش را و مکر الهى خودش را نشان داد، امّا به برکت وحدت کلمهی مردم. البتّه خود آن وحدت کلمه هم کار خدا بود -وَلـّْکِـنَّ اللهَ اَلَّفَ بَیـنَهُم- (۱۷) کار هیچ کس نبود.خب، حالا این نعمت را خدا به ما داد؛ ما باید آن را حفظ کنیم. اوّلاً در جلسات، از طرف خود گویندگان مطلقاً سخنى، اشارهاى، حرکتى که به یک اختلافى اشاره کند، باید وجود نداشته باشد -هیچ بهانهاى مجوّز این نمیشود که ما در یک جلسهاى یک چیزى را که ممکن است بین دو دستهی از مردم یک اختلافى به وجود بیاورد مطرح کنیم؛ در قضایاى سیاسى، در قضایاى دینى، در مسائل مربوط به دولت، در مسائل مربوط به مرجعیّت، در مسائل مربوط به روحانیّت، در مسائل مربوط به رهبرى، در مسائلى مانند اینها، هرچه هست؛ آن حرفهایى و سخنانى که میتواند بین مردم اختلافى، شکافى، بگومگویى، دودستگیاى که این به آن بگوید «دیدى من درست گفتم»، آن بگوید «نخیر اشتباه کردى» به وجود بیاورد، از گویندگان مذهبى صادر نشود- بلکه بعکس، گویندگان مذهبى کوشش کنند که فضا، فضاى محبّتآمیز باقى بماند، همکارى بین مسئولین و مردم و وحدت کلمه توصیه بشود.
این نکته را هم در این مجالس و محافل بایستى تذکّر داد که اگرچه ما امروز بحمدالله از لحاظ سیاسى در موضع قوّتیم و دشمن یعنى استکبار در موضع انفعال قرار دارد، امّا این به معناى تمام شدن کید و مکر دشمن نیست: وَلَن تَرضیّْ عَنکَ الیَهودُ وَلَا النَّصّْریّْ حَتّیّْ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم؛ (۱۸) البتّه دنبالهی این، «قُل اِنَّ هُـدَی اللهِ هُوَ الهُدیّْ» (۱۹) [است]؛ جناح حق که به خواست دشمن تسلیم نمیشود امّا طبیعت دشمن را باید شناخت. ما هیچ لحظهاى غافل از کید دشمن نباید باشیم؛ این را به مردم باید گفت. ما امروز در قوّتیم، دشمن و استکبار جهانى در انفعال است. استکبار جهانى در طول این چند وقت، همواره تهدیدهایى -صریح و غیرصریح و مستقیم و غیرمستقیم- نسبت به انقلاب و نظام جمهورى اسلامى داشته. آن کسى و آن ملّتى که در مقابل تهدیدهاى دشمن مطلقاً تحت تأثیر قرار نمیگیرد، آن ملّتى است که با خدا ارتباط دارد و خودش را وابستهی به خدا میداند؛ آن ملّت مسلمان است دیگر؛ آن ملّت ما است. امروز مصداقش بهصورت سیاسى و جمعى، نظام جمهورى اسلامى و ملّت ایران است. بنابراین ما از تهدید دشمن بههیچوجه دچار رعب نمیشویم، ما از هیچ دشمنى نمیترسیم، ما از هیچ قدرتى در دنیا بههیچوجه هراس نداریم.دشمنان ما به ما عملاً نشان دادند که قادر نیستند بر ضربه زدن به ما بهصورت جدّى و قاطع؛ براى خاطر اینکه در این ده سال هر کارى میتوانستند، کردند و ما امروز از همیشه بحمدالله قویتریم، پابرجاتریم و در بین خود امیدوارتریم. امروز آینده براى ما از همیشه روشنتر است. از دشمن نمیترسیم، دشمن قادر به ضربه زدن به ما نیست؛ امّا همهی اینها مشروط است به حفظ هوشیارى و حضور ما و حضور آحاد مردم در صحنه. اینجور نباشد که مردم احساس کنند که حالا دیگر بحمدالله کارها تمام شد، هر کسى برود سراغ کار خودش؛ نه، صحنه را باید خالى نکرد. حمایت از نظام و مسئولین نظام و مجریان و مدیران کشور را یک لحظه این ملّت باید فراموش نکند. البتّه مسئولان و مدیران هم وظایف زیادى در قبال این ملّت دارند که بیان و ذکر آن هم جاى خود را دارد و مسلّم است. چون طولانى شد، از این بخش بگذرم. در فصل بعدى هم فقط یک جملهی کوتاه عرض کنم.
من یک وقتى -دو سه سال قبل از این- به یک مناسبتى خدمت حضرت امام (رضوان الله تعالى علیه)، یک چیزى را میخواستم پیشنهاد کنم. (۲۰) خدمت ایشان عرض کردم که به اعتقاد من پیروزى این نظام فقط به آبروى روحانیّتِ زمان ما انجام نگرفت؛ بلکه آن سرمایه و آن ذخیره و نقدی که خرج شد تا این انقلاب عظیم به پیروزى رسید و این حادثهاى که واقعاً معجزه بود تحقّق پیدا کرد، عبارت بود از آبروى روحانیّت شیعه از زمان شیخ کلینى و شیخ طوسى تا زمان ما؛ این اعتقاد من است. امام هم در آن روزى که این مطلب را عرض کردم، مطلب را تلقّى به قبول کردند؛ معلوم بود نظر شریف خود ایشان هم همین است. و این یک واقعیّتى است؛ ما اگر آن ریشهی تاریخى را نداشتیم، مردم آن محبّت و اعتماد را به ما نداشتند و به اشارهی روحانیّت حرکت نمیکردند بهطورى که بیایند جانشان را و فرزندانشان را در یک راهى قربانى کنند. مگر آسان است؟ آن پشتوانه و ذخیره بود؛ حالا آن ذخیره و پشتوانه در نظام جمهورى اسلامى تبلور پیدا کرده. این نظام هم نظام اسلامى است؛ من و شما هم که معمّم هستیم، مظاهر اسلامیم.عرض من این است: اگر ما امروز که دین و روحانیّت قدرت پیدا کرده است، عملى انجام بدهیم که خداى نکرده در آن سرمایه و ذخیرهی قرنها، اندک اختلالى به وجود بیاید و خدشهاى وارد بشود، این ضایعهاى خواهد بود که دیگر جبران آن با یک نسل و دو نسل ممکن نخواهد بود. سرمایهی یک نسل مصرف نشد تا اگر خداى نکرده از بین رفت، یک نسل دیگر بیایند و دوباره این سرمایه را تجدید کنند. ایمان مردم به روحانیّت، ناشى است از سابقهی طولانى روحانیّت شیعه و نفوذ و تأثیر آنها در ذهن مردم و در ایمان مردم. ما این ایمان را باید حفظ کنیم.
امروز اگر روحانیّت از زىّ (۲۱) خود خارج بشود، اگر قدرتطلبى بکند، اگر قدرتنمایى بکند، اگر کارى کند که تلقّى بشود که این سوءِاستفادهی از قدرت است، اگر عملى از فرد روحانى سر بزند که حاکى از ضعف آن تقوا و ورعى باشد که مردم در ما سراغ کردند و به ما اعتماد کردند، لطمهی هر کدام از اینها غیر قابل جبران است. از این جهت هم امروز وضع ما روحانیّون، استثنائى است؛ یعنى با دورهی قبل از انقلاب فرق میکند. در دورهی قبل از انقلاب هم اگر از یک روحانى یک چیزى سر میزد، البتّه ضایعه بود و به همهی روحانیّت سرایت میکرد؛ امّا امروز چون نظام، نظام اسلامى است و روحانیّون مظهر اسلام هستند، فقط ضایعه متوجّه جمعى از روحانیّون یا حتّى جمع روحانیّت نمیشود؛ بلکه ضایعه متوجّه اسلام میشود و به این زودى هم قابل جبران نخواهد بود. من فقط این را عرض میکنم.در این زمینه، امام بزرگوارمان خیلى توصیههاى آموزندهاى کردند؛ حفظ زىّ روحانیّت، حفظ همان رابطههاى قدیمى و معمولى با مردم، حفظ همان اعمال و حرکاتى که تقوا و ورع و ایمان و پایبندى شدید به دین از آن انتزاع (۲۲) میشد و اجتناب از هر چیزى که این را مخدوش بکند، این چیزى است که مورد تأکید باید قرار بگیرد و مورد توجّه باشد. البتّه این خطاب به جمع حاضر نیست؛ مال همهی ماها است، همهی ما روحانیّون در سراسر کشور، هر جا که هستیم. امروز انتزاعى که از کار ما خواهد شد و معنایى که هر حرکت ما و سکون ما خواهد داشت، یک چیز تعیینکننده است. اگر گوشهوکنار کسانى از معمّمین پیدا بشوند که امتیاز عظیمى را که امروز نظام اسلامى و پیروزى این نظام به مسلمین و مؤمنین و روحانیّون و علما داده درک نکنند و خداى نکرده در اظهاراتشان حرفى باشد که مردم را نسبت به این نظام یا بدبین کند یا مردّد کند -اگرچه مردم با حرفهاى خنّاسان (۲۳) متزلزل و مردّد نمیشوند، امّا بههرحال در یک دایرهی محدودى [تأثیر میگذارد]- بلاشک عملشان یک خیانت به اسلام و به قرآن و به مسلمین است و باید با برخورد خودِ جامعهی روحانیّت مواجه بشود. مساجد را بایستى خوب اداره کرد؛ باید از سوى خود علما، از سوى خود مسئولین روحانى، نظمى براى آنها به وجود بیاید. [همچنین براى] حسینیّهها، مجالس عزادارى و منبرها.
امیدواریم خداى متعال به برکات سیّدالشّهدا (صلوات الله و سلامه علیه) ما را هدایت کند، نهضت را پابرجا بدارد، انشاءالله روحانیّت را -که قوام دستگاه و نظام به قوام روحانیّت است- روزبهروز در این جامعه عزیز کند و به همهی ما روحانیّون توفیق بدهد که بتوانیم اسلام را و دین را و معارف اسلامى را و معارف قرآن را و معارف حسینى را به بهترین شکل و بهترین وجه براى اذهان عمومى مردم بیان کنیم. بنده مجدّداً از همهی آقایان محترم بهخاطر تشکیل این جلسهی خوب تشکّر میکنم. و امیدوارم که محرّم آینده، یکى از بهترین محرّمها در جهت ترویج مبانى اسلامى و انقلابى براى همهی ما و مؤمنین باشد.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
۱) جمعى از اعضاى جامعهى روحانیّت مبارز تهران و مجمع روحانیّون مبارز تهران و اعضاى شوراى هماهنگى تبلیغات اسلامى نیز در این دیدار حضور داشتند. در ابتداى این دیدار، حجّتالاسلام والمسلمین محمّدتقى فلسفى مطالبى بیان کرد.
۲) رخنه
۳) صحیفهى امام، ج ۵، ص ۷۵؛ پیام به ملّت مسلمان ایران دربارهى وظایف اقشار جامعه در آستانهى ماه محرّم (۱۳۵۷/۹/۱)
۴) بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۹، باب ۳۷ (با اندکى تفاوت)؛ «من خروج کردهام تا امّت جدّ خود را به صلاح آورم. آمدهام که امر به معروف و نهى از منکر بنمایم.»
۵) تهذیبالاحکام، ج ۶، ص ۱۱۳ (زیارت اربعین)؛ «نصیحت و خیرخواهى خود را در راه تو ارزانى داشت و جان خود را براى تو بذل کرد تا بندگان تو را از جهالت و سرگردانىِ گمراهى برهاند.»
۶) بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۸۱ (با اندکى تفاوت)؛ «اى مردم! رسول خدا (صلّى الله علیه و آله) فرمود: هر کس سلطان ستمکارى را ببیند که حرام خدا را حلال میشمارد و پیمان خدا را میگسلد ... و بر بندگان خدا گناه و تعدّى روا میدارد، اگر با رفتار و گفتار خود کارهاى او را تغییر ندهد، سزا است که خداوند او را با وى محشور کند.»
۷) مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، ج ۲، ص ۷۲۰ (با اندکى تفاوت)؛ «اى وارث آدم، آن برگزیدهى خدا! اى وارث نوح، آن پیامبر خدا!»
۸) سورهى حدید، بخشى از آیهی ۲۵؛ «... تا مردم به انصاف برخیزند ...»
۹) شخصیتها
۱۰) گذشتگان، پیشینیان
۱۱) شرایط
۱۲) خبره
۱۳) تهذیبالاحکام، ج ۶، ص ۱۱۳ (زیارت اربعین)
۱۴) خصلتهاى نیکو
۱۵) آلوده، آمیخته
۱۶) سورهى طارق، آیات ۱۵ و ۱۶؛ «آنان دست به نیرنگ میزنند. و [من نیز ] دست به نیرنگ میزنم.»
۱۷) سورهى انفال، بخشى از آیهی ۶۳؛ «... ولى خدا بود که میان آنان الفت انداخت ...»
۱۸) سورهى بقره، بخشى از آیهی ۱۲٠؛ «و هرگز یهودیان و ترسایان از تو راضى نمیشوند، مگر آنکه از کیش آنان پیروى کنى ...»
۱۹) سورهى بقره، بخشى از آیهی ۱۲٠؛ «... بگو درحقیقت، تنها هدایت خدا است که هدایت [واقعى] است ...»
۲۰) این پیشنهاد، تشکیل دادگاه ویژهى روحانیّت بوده است.
۲۱) جلوههاى آشکار و ظاهرى فرد
۲۲) نتیجه
۲۳) بدکاران