بسم الله الرّحمن الرّحیم
یّْبَنِیَّ اذهَبوا فَتَحَسَّسوا مِن یوسُفَ وَاَخیهِ وَلا تَایئئَسوا مِن رَوحِ الله. (۱)
بارالها ! تو را ثنا میگویم که باب راز و نیاز بنیآدم را با خویش گشودى و دل مشتاقان جمال را به وعدهی رحمت و مغفرت نواختى؛ آلایش شرک را بر بندگان خود زیبنده ندانسته، دامان بنیآدم را از آن پیراستى و توحید و اخلاص را زیب دل و جان مؤمنان خواستى.بارالها ! تو را سپاس میگویم که بر بندهی برگزیدهات محمّد (صلّى الله علیه و آله و سلّم) کتاب و حکمت را و شفاى دردهاى بنیآدم را نازل فرمودى و راه سعادت را در سخن و عمل او به جهانیان نمودى.
بارالها ! بر محمّد مصطفىٰ (صلّى الله علیه و آله) و همهی سلسلهی نورانى انبیا و اوصیا و اولیا، گویندگان حق و کوبندگان باطل و شکنندگان بتهاى جاهلیّت و ناصحان مشفق امّت، سلام و صلوات نازل فرما و راه آنان را روزبهروز در چشم خلایق روشنتر و در دل آنان محبوبتر فرما.
بارالها ! بر بندهی صالح متواضعت امام خمینى که رضاى تو را بر رضاى دیگران برگزید و در راه اِعلاء کلمهی تو و احیاى دین تو رنجهاى گران بر جان خرید و مجاهدت در راه ملّت ابراهیمى و سنّت محمّدى (صلّى الله علیه و آله و سلّم) را به نهایت رساند و در این راه لحظهاى از حرکت و تلاش باز نَایستاد، با نام و یاد تو زیست و با امید و عشق تو به ملکوت اعلىٰ پیوست، سلام و رحمت و رضوان فرست و کلمهی او را رفعت بخش و راه او را رونق بخش و میراث یگانهی او را در پناه خود حفظ کن و آرزوها و هدفهاى او را محقّق ساز و ما را از اَخلاف (۲) نیک او قرار ده.
بارالها ! من در این سخن، مقصدى جز ابلاغ پیام تو و انجام تکلیفى که بر دوش خود احساس میکنم ندارم. پروردگارا! سوز سخن حق را در این کلام بگنجان و آن را به گوش و دل مؤمنان و همهی حقطلبان جهان برسان. همان اخلاص و صفا را که در سخن عبد صالح تو و امام و قائد ما موج میزد بدان بیامیز، و آن را به قبول حسن مقبول فرما. ... آمین ربّ العالمین.
بار دیگر روزهاى حج فرامیرسد و صلاى (۳) ابراهیمى «وَ اَذِّن فِى النّاسِ بِالحَجّ» (۴) فطرت مسلمانان پاکنهاد را به اجابت میخواند و فراق خانهی خدا، دل مشتاقان را آکنده از درد و رنج میسازد. دست ظلم و عدوانِ (۵) بیرونآمده از آستین حکّام حجاز، بدین اکتفا نکرد که صدها زائر خانهی خدا را در حریم امن الهى به خاک و خون کشیده و هزاران کبوتر خونینبال حرم را فقط به جرم برائت از مشرکین و اعلام نفرت از آمریکا و اسرائیل و دعوت مسلمین به وحدت و برادرى، تارومار نماید؛ (۶) بلکه براى انتقام از ملّتى که در همهی صحنهها بر قواى استکبار جهانى تاخته و خواب راحت را از چشم غارتگران و زورگویان جهان ربوده است و براى زدودن اثر چند سال حجّ همراه با برائت -که به برکت حضور فرزندان انقلاب و مجاهدان راه قرآن و اسلام، فضاى حرمین شریفین و عرفات و مشعر و منا را از نداى توحیدِ خالص و نفى آلههی زور و زر آکنده بود- راه خانهی خدا و مأمن خلق را به روى آنان بسته و زبانها و قلمهاى اجیر و مزدور را به کمک رسانههاى صهیونیستى و آمریکایى بر ضدّ آنان به کار انداخته است.این دوّمین موسم حجّى است که در آن ملّت ایران -این فدائیترین فرزندان اسلام- از طواف بر گرد خانهی محبوب، مصدود (۷) شدهاند. دولت سعودى با دستاویز کردن بهانههاى پوچ، امسال نیز همچون سال قبل، به صدّ عن سبیل الله پرداخت و خود را مصداق این آیهی شریفه ساخت: اِنَّـ الَّذینَ کَـفَروا وَیَصُدّونَ عَن سَبیلِ اللهِ وَالمَسجِدِ الحَرامِ الَّذی جَعَـلنّْهُ لِلنّاسِـ سَـواّْءَ}العـاکِفُ فیهِ وَ البـاد. (۸) حافظهی تاریخ ما این دشمنیها را فراموش نخواهد کرد.
اکنون که ملّت ایران همزمان با سالگرد فاجعهی خونین مکّه، (۹) به مصیبت بزرگ فقدان قائد اکبر و منادى وحدت مسلمین و برافرازندهی پرچم اسلام و قرآن، بندهی صالح خدا و ناصح دلسوز امّت و فرزند خَلَف پیغمبر -خمینى کبیر- مبتلا شده است، جا دارد که حجّاج بیتالله از هر کشور و ملّت، طنین نداى توحید و وحدت را که همهساله از آن حنجرهی ابراهیمى برمیآمد و فضاى خانهی خدا و سپس فضاى جهان اسلام را پر میکرد و بتهاى قدرت و مکنت (۱۰) را به لرزه درمیآورد، به گوش جان بشنوند و به دعوت او -که حرف دل میلیونها مسلمان تحقیرشده و ستمزده بهوسیلهی حکّام وابسته و مستکبر بود- پاسخ گویند.آرى، اگرچه یوسف عزیز امّت اسلام اکنون در میان ما نیست و جاى او که همهساله در وجود یکایک حاجیان دلباخته و سرازپانشناختهی ایرانى تجلّى میکرد خالى است، ولى هماکنون نیز او را در هر دل ذاکر و عارف و در هر جان پُرشور و در هر زبان حقگو و در وجود هر مسلمان غیور و دلسوخته و در هر جا که در آن، سخن از عزّت اسلام و وحدت مسلمین و برائت از مشرکین و نفرت از اندادالله (۱۱) و اصنام (۱۲) جاهلیّت هست، میتوان یافت. او زنده است تا اسلام ناب محمّدى زنده است، و او زنده است تا پرچم عظمت اسلام و وحدت مسلمین و نفرت از ظالمین برافراشته است.
هنوز نداى ملکوتى او که میگفت حاشا که خلوص عشق موحّدین جز به ظهور کامل نفرت از مشرکین و منافقین میسّر شود، (۱۳) در فضاى مکّه طنینافکن است و درس فراموشنشدنى او که میگفت کدام خانهاى سزاوارتر از کعبه و خانهی امن و طهارتِ ناس که در آن به هرچه تجاوز و ستم و استعمار و بردگى و یا دونصفتى و نامردمى است، عملاً و قولاً پشت شود؟ (۱۴) در کتیبهی ذهن انسانهاى بیدار منقّش است.هنوز این سؤالِ هشداردهندهی او که آیا باید در خانهها نشست و با تحلیلهاى غلط و اهانت به مقام و منزلت انسانها و القاى روحیهی ناتوانى و عجز در مسلمانان عملاً شیطان و شیطانزادگان را تحمّل کرد؟ (۱۵) وجدان مسلمانان غیور را برمیانگیزد و پاسخى از سر وارستگى و اخلاص میطلبد. و هنوز این سخن پیامبرگون او، دل و جان مشتاقان را تسخیر میکند که میگفت: هیهات که امّت محمّد (صلّى الله علیه و آله و سلّم)، و سیرابشدگان کوثر عاشورا و منتظران وراثت صالحان، به مرگ ذلّتبار و به اسارت غرب و شرق تن در دهند؛ و هیهات که خمینى در برابر تجاوز دیوسیرتان و مشرکان و کافران به حریم قرآن کریم و عترت رسول خدا و امّت محمّد (صلّى الله علیه و آله و سلّم) و پیروان ابراهیم حنیف، ساکت و آرام بماند و نظارهگر صحنههاى ذلّت و حقارت مسلمانان باشد؛ قدرتها و ابرقدرتها و نوکران آنان مطمئن باشند که اگر خمینى یکّه و تنها هم بماند، به راه خود -که راه مبارزه با کفر و ظلم و شرک و بتپرستى است- ادامه میدهد. (۱۶) و خدا را شکر، خمینىِ بزرگ تنها نماند و چنانکه او میگفت و میخواست، بسیجیان جهان، این پابرهنههاى مغضوب دیکتاتورها، خواب راحت را از دیدگان جهانخواران و سرسپردگانشان سلب کردند.
هنوز این نواى شیرین و امیدبخش، دل مؤمنان را از فروغ حیات روشن میکند و خون امید و نشاط در پیکر امّت اسلامى میدمد که مسلمانان جهان و محرومان سراسر گیتى از این برزخ بیانتهائى که انقلاب اسلامى براى همهی جهانخواران آفریده است، احساس غرور و آزادى کنند و آواى آزادى و آزادگى را در حیات و سرنوشت خویش سردهند و بر زخمهاى خود مرهم گذارند، که دوران بنبست و ناامیدى و تنفّس در منطقهی کفر به سر آمده است و گلستان ملّتها رخ نموده است و امید که همهی مسلمانان شکوفههاى آزادى و نسیم عطر بهارى و طراوت گلهاى محبّت و عشق و چشمهسار زلال جوشش ارادهی خویش را نظاره کنند. (۱۷) آرى، امام خمینى زنده است تا امید زنده است و تا حرکت و نشاط هست و تا جهاد و مبارزه هست.
امام خمینى و امّت فداکارش از مکّه و میقات هم غایب نیستند. سیلاب اندیشهی جهاد و شهادت و مقاومت و برائت از مشرکین و محبّت به مؤمنین که از قلّهی بلند اندیشهی او جارى است، همهی دلها و جانهاى مستعد را فرامیگیرد و به او حضورى معنوى میبخشد. آرى، چنانکه او خود میگفت ما در مکّه باشیم یا نباشیم، دل و روحمان با ابراهیم در مکّه است. دروازههاى مدینةالرّسول را به روى ما ببندند یا بگشایند، رشتهی محبّتمان با پیامبر هرگز پاره و سست نمیشود. به سوى کعبه نماز میگزاریم و به سوى کعبه میمیریم و خداى را سپاس میگزاریم که در میثاقمان با خداى کعبه پایدار ماندهایم و منتظر هم نماندهایم که حاکمان بیشخصیّتِ بعضى کشورهاى اسلامى و غیراسلامى از حرکت ما پشتیبانى کنند. ما مظلومینِ همیشهی تاریخِ محرومان و پابرهنگانیم و غیر از خدا کسى را نداریم و اگر هزار بار قطعهقطعه شویم، دست از مبارزه با ظالم برنمیداریم. (۱۸)و اکنون که براى دوّمین بار دست جُور و عدوان، (۱۹) راه خانهی خدا را بر مسلمانان خداجوى ایران بسته و بهحساب آمریکا و اسرائیل بر ملّتى که برترین پرچم مبارزه با شیطان بزرگ و دولت غاصبِ دستنشاندهاش را برافراشته است، جفا روا داشته و امّت داغدار ما را که رخت عزاى امام فقیدِ اسلام را بر تن دارد، داغدارتر کرده است، اینجانب نکاتى را از باب تذکّر به برادران و خواهران حاضر در صحنهی حج و به همهی مسلمانان عالم و نیز به ملّت بزرگ ایران عرض میکنم:
۱) حال که به نام خدا و به دعوت پیامبر خدا راهى کوى دوست شده و از هر فَجّ عمیق، (۲۰) به حریم بیتاللهالحرام وفود (۲۱) کرده و احرام حج و هجرت الیالله بسته و ابراهیموار نغمهی «اِنّی ذاهِبٌ اِلیّْ رَبّی سَیَهدین» (۲۲) به زبان فطرت سر داده و زمزمهی «اَرِنا مَناسِکَنا وَ تُب عَلَینا» (۲۳) را به زبان حال و قال مترنّم گشتهاید، امید است از «ثَمَرّْتُ کُلِّ شَیء» (۲۴) که ابراهیم خلیل (علیه السّلام) از خداوند استدعا کرد، شیرینکام شده و چشمتان به شهود منافعى که حضرت ربوبى مژده داده، منوّر گردد.بهطور حتم یکى از این منافع آن است که در پرتوِ مناسک و شعائر آموزندهی حج، دلهایتان را که خانهی خدا و امانت او است، به او بسپرید و از شرک و زَیغ (۲۵) و زنگار تطهیر کنید و پیمان «اَلَم اَعهَـد اِلَیـکُـم یّْبَـنیِّ ءادَمَ اَن لا تَعـبُدُوا الشَّیطـّْن» (۲۶) را تجدید نمایید و با تمسّک به فرمان «فَاجتَنِبُوا الرِّجسَ مِنَ الاَوثان» (۲۷) به بشارت «وَالَّذینَ اجتَنَبُوا الطّاغوتَ اَن یَعبُدوها وَ اَنابوِّا اِلَی اللهِ لَهُمُ البُشرىّْ» (۲۸) سرافراز گردید.
حج، کانون معارف اسلام و بیانکنندهی سیاست کلّى اسلام براى ادارهی زندگى انسان است. حج، مظهر توحید و نفى و رمى شیطان و تکرار شعار ابراهیم (علیه السّلام) است که گفت: اِنّی بَریّْءٌ مِمّـا تُشرِکونـ. (۲۹) صحنهی اتّحاد عظیم امّت اسلامى بر گِرد محور توحید و برائت از مشرکین و نفى و طرد همهی بتها است. و بت، هر آن چیزى است که به جاى خدا قرار گیرد و ولایت الهى را به ولایت خود تبدیل کند و نیرو و ارادهی افراد بشر را در اختیار بگیرد؛ حال چه سنگ و چوب، و چه قدرتهاى شیطانىِ سلطهگر و جبّار، و چه عصبیّتهاى جاهلى و ناحق که «فَماذا بَعدَ الحَقِّ اِلَّا الضَّلـّْل». (۳۰)
حجّ ابراهیمى و محمّدى (صلّى الله علیه و آله و سلّم) و حجّ علوى و حسینى (علیهما السّلام) آن است که در آن، توجّه به خدا و پناه بردن به حکومت و قدرت او با پشت کردن به قدرت طواغیت و جبّاران همراه باشد. زمزمهی مناجات سالار شهیدان و سیّد شباب اهلالجنّة در عرفات، چه زیبا این هر دو را در یک سخن میسراید: اِلٰهى ... اَنتَ کَهفى حینَ تُعیینِى المَذاهِبُ فى سَعَتِها ... وَ اَنتَ مُؤَیِّدى بِالنَّصرِ عَلىٰ اَعدائى وَ لَو لا نَصرُکَ اِیّاىَ لَکُنتُ مِنَ المَغلوبینَ ... یا مَن جَعَلَت لَهُ المُلوکُ نیرَ المَذَلَّةِ عَلىٰ اَعناقِهِم فَهُم مِن سَطَواتِهِ خائِفون. (۳۱) و خطبهی رسول خدا (صلّى الله علیه و آله و سلّم) در یومالتّرویه (۳۲) که در آن، نَسخ مقرّرات جاهلیّت و تحذیر (۳۳) از فریب شیطان براى وادار کردن بنیآدم به عبادت خود و حکم قاطع به پیوند برادرى میان همهی مسلمین را اعلام فرمود، خطّ کلّى حج را معیّن میکند.
کدامین جان تشنه است که از فیض کوثر محمّدى (صلّى الله علیه و آله و سلّم) و جوشش زمزم حسینى، این جرعهها را بنوشد و هنوز در مضمون سیاسى حج دچار تردید و ابهام باشد؟ حجّ بیبرائت، حجّ بیوحدت، حجّ بى تحرّک و قیام، حجّى که از آن تهدید کفر و شرک برنخیزد، حج نیست و روح و معناى حج را فاقد است.دستهاى بزهکار استبداد و استعمار، حکمرانان از خدا بیخبر و قدرتهاى سلطهگر جهانى، در گذشته و حال، همواره از حجّ بامضمونِ سازنده و روشن و الهامبخش بشدّت ترسیده و با آن به مقابله برخاستهاند. آنها تبلیغات دامنهدار و خصمانهاى را بهوسیلهی آخوندهاى دربارى و ریزهخواران سفرهی عشرت خود، بر ضدّ مضمون سیاسى حج به راه انداخته و با هیاهو و جنجال خواستهاند بقبولانند که حج از سیاست جدا است و جز عبادتى بهمثابهی عبادات فردى نیست؛ غافل از آنکه هر انسانِ اندکى هوشمند هم بوضوح درمییابد که اگر درس وحدت مسلمین و عظمت امّت اسلامى و تعارف برادرانِ جداافتاده و همصدایىِ صاحبان زبانها و نژادها و ملّیّتها و مناطق جغرافیایى گوناگون و اعتصام به حبلالله با حالت طبیعى در حج منظور نمیبود و فقط عبادت و رابطهی جداگانهی انسانها با خداى خود مطلوب بود، آمدن از «کُلِّ فَجٍّ عَمیق» (۳۴) و پیاده و سواره، آن هم در یک موسم خاص، چه معنى داشت؟ رنجِ پیمودن این راه چرا؟ و حضور در مکّه و سپس در عرفات و مشعر و منا، آن هم در ایّام معدودات و روزها و ساعات معیّن براى همهی مسلمین جهان چرا؟ و طواف گرد یک مرکز واحد و رمى یک نقطهی واحد چرا؟
آرى، حج عبادت است و ذکر و دعا و استغفار؛ امّا عبادتى و ذکر و استغفارى در جهت ایجاد حیات طیّبهی امّت اسلامى و نجات آن از زنجیرها و غلهاى استعباد (۳۵) و استبداد و خداوندان زر و زور، و تزریق روح عزّت و عظمت به آن، و زدودن کسالت و ملالت از آن. این است حجّى که از پایههاى دین به شمار رفته و امیرالمؤمنین على (علیه السّلام) در نهجالبلاغه آن را عَلَم اسلام، (۳۶) و جهاد هر ناتوان و برطرفکنندهی فقر و تنگدستى، (۳۷) و مایهی تقرّب و نزدیکى اهل دین به یکدیگر شمرده است؛ (۳۸) و این است آن حجّى که بندگان مجاهد خدا همهساله از ایران با شوق و شور بدان روى میآورند و برائت از آمریکا و صهیونیسم و نفى ولایت استکبار و شعار براى تعمیم ولایت الهى را شرط اصلى آن میشمرند؛ و این است آن حجّى که سیلیخوردگان از اسلام و انقلاب و در رأس آنان آمریکاى جنایتکار از آن احساس خطر میکردند و اکنون دو سال است حکّام آلسعود براى شادى و خشنودى آمریکا و اسرائیل، مؤمنین را از اقامهی آن مانع میشوند و زبانها و قلمهاى مزدور آخوندهاى نوکرصفت را به نفى آن و محکوم کردنِ آن وادار میکنند.اینک شما حاجیان جهان اسلام، شما که دشمنان وحدت اسلامى نخواسته و نگذاشتهاند که همراه با برادران ایرانىِ خود به طواف و سعى و وقوف و رمى و نماز و زیارت قبر رسول گرامى بپردازید، یاد برادران مهجور و مصدود خود را در آن مراسم زنده کنید و حج را هرچه بتوانید، به معنى و روح و حقیقت آن نزدیک کنید و بدانید که هر کس حج را از هویّت سیاسى آن جدا کند، یا جاهل است و یا مغرض؛ و خداوند نخواهد گذشت از آنان که براى رسیدن به هدفهاى ناپاک و حقیرِ خود آمادهاند که بزرگترین حربهی امّت اسلامى در برابر جهان کفر و استکبار را از او بگیرند و حجّ زندگیساز و شورآفرین را به عبادتى فردى و سطحى، همراه با سیاحت و تجارت بدل کنند.
۲) از بزرگترین مظاهر شرک در عصر حاضر، تفکیک دنیا از آخرت، و زندگى مادّى از عبادت، و دین از سیاست است. گویى خداى دنیا -معاذالله- جبّاران و زورگویان و چپاولگران و ابرقدرتها و جنایتکارانند، استضعاف و استعباد (۳۹) و استثمارِ خلایق و علو و استکبار نسبت به بندگان خدا، حقّ مسلّم آنها است و همگان باید پیشانى اطاعت بر آستان تفرعن (۴۰) آنها ساییده و در برابر زورگویى و غارتگرى و میل و ارادهی بیمهار آنان تسلیم باشند و اعتراض نکنند؛ چرا که وعّاظالسّلاطین و نوادگان بلعم باعورا فریاد بر خواهند آورد که دخالت در سیاست کردید، و اسلام را چه به سیاست؟ این، همان شرکى است که امروز مسلمانان باید با اعلام برائت، دامن خود و اسلام را از آن تطهیر کنند.آنچه جاى تأسّف است، اینکه سالها غفلت مسلمین و مهجور ماندن قرآن سبب شد که دستهاى تحریف بتوانند به نام دین، هر سخن باطلى را در اذهان جاى داده و بدیهیترین اصل دین خدا را منکر شوند و شرک را جامهی توحید پوشانده و مضمون آیات قرآن را بیدغدغه انکار کنند و درحالیکه قرآن اقامهی قسط را هدف از ارسال رسل میداند -لَقَـد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّنّْـتِ وَ اَنزَلنـا مَعَهُمُ الکـِتّْبَ وَ المیزانَ لِیَقومَ النّـاسُ بِالقِسط- (۴۱) و درحالیکه با خطاب «کونوا قَوّامینَ بِالقِسطِ شُهَداّْءَ لِله» (۴۲) همهی مؤمنین را موظّف به تلاش براى اقامهی قسط میکند، و درحالیکه آیات کریمهی قرآن اعتماد به ستمگران را ممنوع میسازد و به پیروان خود میفرماید: «وَ لاتَرکَنوا اِلَى الَّذینَ ظَلَموا فَتَمَسَّکُمُ النّار» (۴۳) و گردن نهادن به ظلم طاغوت را منافى با ایمان میشمرد و میگوید: «اَ لَم تَرَ اِلَى الَّذینَ یَزعُمونَ اَنَّهُم ءامَنوا بِمآ اُنزِلَ اِلَیکَ وَ مآ اُنزِلَ مِن قَبلِکَ یُریدونَ اَن یَتَحاکَموا اِلَى الطّاغوتِ وَ قَد اُمِروا اَن یَکفُروا بِه» (۴۴) و کفر به طاغوت را در کنار ایمان به خدا قرار میدهد -فَمَن یَکفُر بِالطّاغوتِ وَ یُؤمِن بِاللهِ فَقَدِ استَمسَکَ بِالعُروَةِ الوُثقیّْ- (۴۵) و درحالیکه نخستین شعار اسلامْ توحید -یعنى نفى همهی قدرتهاى مادّى و سیاسى و همهی بتهاى بیجان و باجان- بود، و درحالیکه اوّلین اقدام پیامبر (ص) پس از هجرتْ تشکیل حکومت و ادارهی سیاسى جامعه بود، و با دلایل و شواهد فراوان دیگرى که بر پیوند دین و سیاست حکم میکند، باز کسانى پیدا میشوند که بگویند دین از سیاست جدا است و کسانى هم پیدا شدند که این سخن ضدّاسلامى را از آنها بپذیرند.
سیاستمدارانى که دائماً دم از جدایى دین و سیاست میزنند و کسانى از مدّعیان دیندارى که به کمک آنان شتافته همین سخن را تکرار میکنند، آیا هرگز در آیات قرآن و تاریخ اسلام و احکام شریعت اندیشیدهاند؟ آیا فکر کردهاند که اگر دین جدا از سیاست است، پس چرا قرآن همهی امور سیاسى را -یعنى حکومت را، قانون را، صفبندیهاى زندگى را، جنگ و صلح را، تعیین دوست و دشمن را، و دیگر مظاهر سیاست را، همهوهمه را- به خدا و دین خدا و اولیاى خدا مرتبط میکند؟ آیا در آیهی «یًّـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لا تَتَّـخِذوا عَـدُوّی وَ عَدُوَّکُم اَولِیاّْء» (۴۶) و آیهی «وَ لاتُطیعوا اَمرَ المُسرِفین × اَلَّذینَ یُفسِدونَ فِى الاَرضِ وَ لایُصلِحون» (۴۷) یا آیات معرّفى حزبالله و حزبالشّیطان، (۴۸) یا آیات ولایتالله، (۴۹) یا آیات حکم به غیر ما انزل الله، (۵۰) اندیشیده و در آن تأمّل کردهاند؟ آیا اعمال و رفتار سیاسى و اجتماعى انسانها که بیشترین بخش زندگى آنها است، بدون جزا است؟ پس «وَ وَجَدوا ما عَمِلوا حاضِرًا» (۵۱) و «وُفِّیَت کُلُّ نَفسٍ ما عَمِلَت» (۵۲) چیست و با کدامین میزان سنجیده میشود؟ آیا میتوان گفت اسلام در دنیا به خوب و بدِ اینگونه اعمال کارى ندارد و وظیفهاى مقرّر نمیکند، ولى در آخرت جزاى آن داده میشود؟ آیا جهاد اسلامى که در صدها آیهی قرآن و حدیثِ مسلّم در زمرهی برترین فرایض دینى قرار گرفته و ترک آن مایهی ذلّت و شقاوت دنیا و آخرت شناخته شده، براى به دست آوردن چه چیز و دفاع از کدامین ارزش است؟ آیا حیات طیّبهاى که براى تحصیل آن باید جهاد کرد، زندگى در زیر سایهی شوم ولایتِ غیر خدا است؟ بر خاک مذلّت نشستن و حاکمیّت جبّاران و ارزشهاى غیرالهى را تماشا کردن و تن به ذلّت دادن است؟ و اگر چنین نیست و جهاد براى تحصیل حاکمیّت الله و خروج از ولایت طاغوت به ولایت الله است، پس چگونه میتوان نقش و ارزش سیاست را در دین و در هدفهاى تعیینشدهی دینى دستِکم یا نادیده گرفت؟
بدیهى است که نغمهی شوم جدایى دین از سیاست، ساختهی دشمنان پلیدى است که از اسلامِ زنده و درصحنه سیلى خورده و با این ترفند خواستهاند صحنهی زندگى را از حضور دین فارغ کرده و خودْ زمام امور دنیاى مردم را به دست گیرند و بیدغدغه بر سرنوشت انسانها تسلّط یابند. امّا تلخ و تأسّفانگیز آن است که کسانى به نام دین و در کسوت علماى دین، همین سخن را تکرار کنند و در ترویج آن سعى و تلاش کنند. این همصدایىِ برخى ملبّسین به لباس دینْ با دشمنان پلید و خطرناک، اگرچه در مواردى ناشى از غفلت آنان از اهمّیّت سیاست و نقش آن در سرنوشت انسانها و در مواردى ناشى از تنبلى و ترس و تن دادن به زندگى آسان است، امّا در مواردى هم ناشى از همدستى خطرناک این دینفروشان و نوادگان بلعم باعورا با ارباب قدرت و مکنت (۵۳) است، که مسلمانان باید این را بزرگترین خطر و چنین آخوندهایى را پلیدتر از اربابان سیاسیشان بدانند و از شرّ آنان به خدا و به همّت و آگاهى خود پناه برند.این وعّاظالسّلاطین (لعنهم الله) به این هم اکتفا نمیکنند که نغمهی شوم جدایى دین از سیاست را به زبان دین بیان کنند؛ بلکه براى تحکیم قدرت شیاطین، به مدح و ثنا و تأیید جنایتکاران هم میپردازند. آیا این، دخالت در سیاست و حرام نیست؟
آیا تضعیف اسلام و مسلمین، ایجاد تفرقه، مقابله با انقلاب اسلامى و تبرّى از اولیاى خدا و تهمت و بُهتان به آنها و انکار آیات خدا -ولو سیاسى هم باشد- اشکالى ندارد، ولى حمایت از مظلومان و برائت از مشرکان و همنوایى با محرومان و ستمدیدگان و اعتراض به تسلّط آمریکا و اسرائیل بر کشورهاى اسلامى و مخالفت با غارتگرى کمپانیهاى خارجى و محکوم کردن خیانت رؤسا و سلاطینِ مسلماننام و حمایت از مبارزات مسلمانان واقعى و امثال آن، جرم است؟
اینجا است که سخن امام فقید ما -آن داعىِ الیالله و فانىِ فیالله- آشکار میشود که اسلام را به اسلام ناب محمّدى (ص) و اسلام آمریکایى تقسیم میکرد. اسلام ناب محمّدى، اسلام عدل و قسط است؛ اسلام عزّت و اسلام حمایت از ضعفا و پابرهنگان و محرومان است؛ اسلام دفاع از حقوق مظلومان و مستضعفان است؛ اسلام جهاد با دشمنان و سازشناپذیرى با زورگویان و فتنهگران است؛ اسلام اخلاق و فضیلت و معنویّت است، و اسلام آمریکایى، چیزى به نام اسلام است که در خدمت منافع قدرتهاى استکبارى و توجیهکنندهی اعمال آنها است؛ بهانهاى براى انزواى اهل دین و نپرداختن آنان به امور مسلمین و سرنوشت ملّتهاى مسلمان است؛ وسیلهاى براى جدا کردن بخش عظیمى از احکام اجتماعى و سیاسى اسلام از مجموعهی دین و منحصر کردن دین به مسجد است و مسجد نه بهعنوان پایگاهى براى رتقوفتق امور مسلمین -چنانکه در صدر اسلام بوده است- بلکه بهعنوان گوشهاى براى جدا شدن از زندگى و جدا کردن دنیا و آخرت. اسلام آمریکایى، اسلام انسانهاى بیدرد و بیسوزى است که جز به خود و به رفاه حیوانى خود نمیاندیشند؛ خدا و دین را همچون سرمایهی تجّار، وسیلهاى براى زراندوزى یا قدرتطلبى میدانند و همهی آیات و روایاتى را که برخلاف میل و منفعتشان باشد، بیمحابا به زاویهی فراموشى میافکنند و یا وقیحانه تأویل میکنند. اسلام آمریکایى، اسلام سلاطین و رؤسایى است که منافع ملّتهاى محروم و مظلوم خود را در آستانهی آلههی آمریکایى و اروپایى قربان میکنند و در مقابل، به حمایت آنان براى ادامهی حکومت و قدرت ننگینِ خود چشم میدوزند؛ اسلام سرمایهدارانى است که براى تأمین سود خود، پا بر همهی فضیلتها و ارزشها میکوبند. آرى، این اسلامِ آمریکایى است که مردم را به دورى از سیاست و فهم و بحث و عمل سیاسى میخواند؛ ولى اسلام ناب محمّدى، سیاست را بخشى از دین و غیر قابل جدایى از آن میداند و همهی مسلمین را به درک و عمل سیاسى دعوت میکند؛ و این چیزى است که ملّتهاى مسلمان باید همواره از امام فقیدِ خود و زبان گویاى اسلام به یاد داشته باشند.
۳) امروز یکى از مسائل مهمّ جهان اسلام، دشمنىِ کینهتوزانه و دیوانهوار جبههی شیطان -و بخصوص شیطان بزرگ- با اسلام و مفاهیم و عقاید اسلامى است. اگرچه دشمنىِ برنامهریزیشده و همهجانبه با اسلام، از آغاز پیدایش استعمار سابقه دارد و استعمارگران در سدههاى اخیر -که کشورهاى اسلامى را جولانگاه غارت و چپاول و کشتار و تجاوز خود کرده بودند- به اسلام به چشم مانع و سدّ مستحکمى در برابر فتنهانگیزیهاى خود نگریسته و آن را آماج حملات سیاسى و فرهنگىِ شدید قرار دادند و برنامهی جدایى مسلمین از قرآن و اسلام را با مکرهاى شیطانى خود و از جمله با ترویج فساد و ابتذال و فحشا به اجرا گذاشتند، ولیکن از هنگامى که آتشفشان انقلاب اسلامى خرمن امیدهاى آنان را به آتش کشید و فروغ امید را بر دل مسلمانان جهان تابانید و حیات دوبارهی اسلام در جهان را نوید داد، قدرتهاى استکبارى همچون گرگ زخمخورده، به هجومى همهجانبه و سراسیمه و دیوانهوار علیه اسلام دست زدند، که البتّه دور از انتظار نبود و بهطور حتم سنّتهاى الهى در شکست و فضیحت آنان محقّق خواهد شد؛ انشاءالله. چنانکه قرآن فرموده است: وَ لایَزالُ الَّذینَ کَفَروا تُصیبُهُم بِما صَنَعوا قارِعَة؛ (۵۴) به شرط آنکه مؤمنینِ به اسلام به وظایف خود در قبال این توطئهها آشنا باشند و از انجام آن غفلت نورزند.بدیهى است که آماج اصلىِ همهی توطئههایى که در ده سال گذشته علیه اسلام طرّاحى شد، جمهورى اسلامى بود -که امّالقراى اسلام و پیشاهنگ حرکت جهانى آن محسوب میشود- و در این ده سال ملّت ایران انواع ضرباتى را که در واقع به سمت اسلام و نیروى عظیم انقلابى آن هدفگیرى شده بود، پذیرا شدند. جنگ تحمیلى هشتساله، محاصرهی اقتصادى و انواع حملات بیشمار سیاسى و تبلیغاتى و اقتصادى علیه جمهورى اسلامى، درحقیقت با انگیزهی فشار بر اسلام و دشمنى با آن انجام گرفت و ما افتخار میکنیم که بهخاطر گوهر عزیز یکدانهاى که با خود داشتیم -یعنى ایمان به خدا و عمل به اسلام- سالها مورد خشم جنونآمیز و انتقام سبعانهی قدرتهاى جهانى قرار گرفته و سپر بلا شدیم. آرى، وَ ما نَقَموا مِنهُم اِلّاِّ اَن یُؤمِنوا بِاللهِ العَزیزِ الحَمید. (۵۵)
ولى مبارزهی قدرتهاى استکبارى با اسلام، به آنچه نسبت به ایران و مردم آن و نظام جمهورى اسلامى اِعمال شد، منحصر نماند؛ بلکه دشمنى با اسلام در دایرهاى وسیعتر، هم با روشهاى سیاسى و تبلیغاتى و هم با روشهاى فرهنگى، با جدّیّت دنبال شد. فشار و سختگیرى بر مبارزان و آزادیخواهان و علما و روشنفکران مسلمان در کشورهاى اسلامى از سوى رژیمهاى وابسته به آمریکا، و نیز سختگیرى نسبت به اقلّیّتهاى مسلمان در کشورهاى غیراسلامى، نمونههاى بارز مبارزهی سیاسى با اسلام، و نوشتن مقالات و کتب و تهیّهی فیلمهاى اهانتآمیز نسبت به اسلام و نشر آن در محیطهاى اسلامى و غیراسلامى، نمونههاى مبارزهی فرهنگى با اسلام است. اکنون دولتهاى استکبارى مانند آمریکا و انگلیس و امثال آنان، پولهاى گزافى را در راه این خصومتهاى جنایتآمیز خرج میکنند و متأسّفانه هستند نویسندگان و هنرمندانى که براى منفعت مادّى، قلم و بیان و هنر خود را در معرض معامله گذارده و با سرکوب وجدان هنرى و ادبى خود، در خدمت مقاصد شوم صاحبان قدرت قرار میگیرند.نکتهی مهم آن است که این حرکات خصمانه، ناشى از احساس ضعف اردوگاه استکبار در برابر اسلام است. صلابت اسلامى و پایدارى ملّت مسلمان ایران و فریادهاى تندرآساى بتشکن قرن و فضل و نصرت الهى که آن عبد صالح و یارانش را همواره شامل بود، موجب شد که صدور اندیشهی انقلابى اسلام که دشمن بشدّت از آن در هراس بود، از همان راههایى که آنان براى جلوگیرى از صدور انقلاب یا ضربه زدن به آن فراهم کرده بودند، تحقّق یابد و مظلومیّت ملّت ایران و تحمّل شداید، موجب اثبات حقّانیّت این ملّت بزرگ و گسترش دامنهی انقلاب در بسیارى از کشورها شود و به مسلمانان جهان عزم راسختر و احساس هویّت اسلامى بیشترى ببخشد.
امروز ایادى استکبار جهانى در همه جا در برابر اسلام موضع انفعالى دارند و کینهورزى آنان با اسلام -چه با شیوههاى فرهنگى و چه سیاسى- با زور و سرنیزه، از روى احساس ضعف و ترس در برابر موج فزایندهی اسلام است. این نیز یکى از الطاف الهى است که هر اقدام آنان براى توهین یا ضربه زدن به اسلام، خود به عاملى براى شدّت یافتن خشم مسلمانان و راسخ شدن ارادهی آنان در دفاع از اسلام تبدیل میشود. نمونهی بارز، ماجراى نوشتن کتاب شیطانىِ نویسندهی مرتد و مهدورالدّم انگلیسى است (۵۶) که دولتهاى استکبارى با این کار میخواستند اسلام را تضعیف کنند و خداى متعال برعکسِ خواستهی آنان، این کار را موجب آبروریزى آنان قرار داد و با صدور فتواى امام امّت بر مهدورالدّم بودن نویسندهاش، آهنگ مسلمین رساتر و انسجام آنان بیشتر شد و همهی تلاشهاى دشمن در مبارزه با اسلام انشاءالله به همینگونه نتیجهاى منتهى خواهد شد، که «اِنَّـ کَیدَ الشَّیطـّْنِ کانَ ضَعیفًا». (۵۷)
نکتهی دیگر آن است که مسلمانان در همه جاى جهان باید نسبت به اقدامات توطئهآمیز دشمنان براى تضعیف و توهین [به] اسلام کاملاً حسّاس و هوشیار باشند؛ مخصوصاً نسبت به توطئههاى فرهنگى؛ از قبیل نوشتن کتابها و ساختن فیلمها و نمایشنامههاى ضدّاسلامى. در این صحنه، سنگرداران اصلى، نویسندگان و هنرمندانى هستند که دلشان براى اسلام میتپد و از حِقد (۵۸) و کینهی دستگاههاى استکبارى با اسلام و مسلمین باخبرند. تهیّهی مقالات و کتب و آثار هنرى در تبیین اسلام و افشاى توطئههاى دشمن و دفاع از حقوق مسلمانان جهان، وظیفهی عمومى و بزرگ آنها است.البتّه وظیفهی عمومى همگان در برابر اهانت به مقدّسات اسلامى، روشن و واضح است و حکم امام فقید به واجبالقتل بودن نویسندهی مرتد و پلید آیات شیطانى، تکلیف همه را نسبت به موارد مشابه روشن میسازد. حکم امام امّت دربارهی آن نویسندهی نگونبخت به قوّت خود باقى است و او باید همچنان در انتظار اجراى آن تا لحظهی مقدّر بماند.
مسلمانان از اجتماعات بزرگ -مخصوصاً اجتماع عظیم حج- باید براى اعلام مخالفت و نفرت خود از توطئههاى فرهنگى استکبار علیه اسلام و ایستادگى قاطع خود در برابر آن، حدّاکثر استفاده را بکنند و مطمئنّم همانگونه که مسلمانان غیور در پاسخ به نداى امام امّت (اعلى الله کلمته) تاکنون قاطعانه موضعگیرى کردهاند، از این پس نیز به همانگونه عمل خواهند کرد.
۴) در حج باید مسائل جهان اسلام بررسى شود. بزرگترین مسئلهی عمومى مسلمین پس از لزوم آمادگى براى دفاع از اسلام و هویّت جمعى مسلمین، مسئلهی ملّتهاى زیر ستم و مبارزى است که دست طغیان و کفر و استکبار، آنان را مقهور و مظلوم ساخته و سختترین شرایط زندگى را بر آنان تحمیل کرده است. ملّت مظلوم فلسطین نمونهی بارزى از اینگونه ملّتها است. چهل سال است که این ملّت از خانه و کاشانهی خود بیرون رانده شده و یا در وطن خویش غریبانه زندگى کرده است. این، زخم خونین و دردناکى بر پیکر امّت اسلامى است که با توطئهی دولتهاى استعمارگر و ضدّاسلام و به دست جنایتکار صهیونیستها، چهل سال پیش وارد شده و هر روز نمکى بر آن پاشیده شده است. کسان و گروههاى زیادى در این مدّت به مبارزه براى نجات این ملّت دست زده یا ادّعاى آن را کردهاند؛ امّا هرگز گرهى باز نشده، بلکه گرهها کورتر هم شده است.علّت اصلى این بوده که ملّت فلسطین نمیتوانسته از خود دفاع کند، یا جهان اسلام از خنثى کردن توطئهی آمریکا و غرب در دفاع از دولت غاصبْ ناتوان بوده است. علّت اصلى ناکامیها اوّلاً از یاد بردن هویّت اسلامى ملّت فلسطین و عدم تکیه بر اسلام و جهاد اسلامى در طول دهها سال گذشته، و ثانیاً خیانت سران کشورهایى از اعراب و حتّى خیانت سران و چهرههایى از فلسطینیان بوده است. و امروز بحمدالله عنصر ایمان و جهاد اسلامى در مبارزات ملّت فلسطین در داخل وطن مغصوب، زنده شده و به همین جهت معادلهی قدرت در فلسطین به سود فلسطینیان نسبت به گذشته تغییر کرده است. جوانان و کودکان و زنان و مردانى که امروز مظلومانه در شهرهاى وطن مغصوب، با خون خود کوچهها و خیابانها را رنگین میکنند و نمازگزارانى که در اجتماعات هفتگىِ جمعهی خود، کابوس مرگ را بر سر اسرائیلیان غاصب و مهاجر میکوبند، نور امیدى را بر سراسر فلسطین تابانیدهاند که در تمام چهل سال غصب و قبل از آن در روزگار فشار و اختناق انگلیسى، هرگز سرزمین مقدّس، آن را به خود ندیده بود. و آینده هم متعلّق به همین مؤمنین مصمّم و مبارز است. امروز دیگر روزگار ضعف و انفعال و انتظار ملّت فلسطین تمام شده است و اسلام نیروى حقیقىِ آن ملّت برجسته را به وى بازگردانده است. امروز دیگر سران خائن و سازشکارِ فلسطینفروشِ فلسطینى که فارغ از رنج شهروندان یا چادرنشینان، به معاملهی سیاسى و تجارت با سرمایهی فلسطین مشغولند، نمیتوانند سرنوشت آن کشور و ملّت را رقم بزنند. سرنوشت فلسطین، در مسجدها و نماز جمعهها و خیابانها و میدانهاى سراسر زمینهاى اشغالى است که رقم میخورد؛ و این از برکات اسلام است.
ملّت لبنان نیز که از دو سو زیر فشار صهیونیستها و همدستان فالانژ (۵۹) آنان سالها است با آتش و خون سروکار دارد، راه خود را یافته و تصمیم خود را بر ضدّ نظام فاشیستى و قبیلهاىِ مدرن و مورد تأیید آمریکا و فرانسه و انگلیس گرفته است. مسلمانان مظلوم لبنان سرنوشتشان با ملّت فلسطین گره خورده و رنج همسایگى با متجاوزین افزونطلبِ صهیونیست را میبرند. در اینجا نیز ایمان و جهاد است که بنبستها را خواهد شکست.
دنیا ناباورانه شاهد بنبستشکنى در قضیّهی افغانستان بود. مجاهدان افغان به برکت اسلام و وحدت کلمه توانستند ارتش بیگانه را بیرون برانند و اگر باز هم به همین دو عامل تکیه کنند، خواهند توانست حکومت شایستهی مطلوب خود را در آن کشور تشکیل داده و رژیم وابستهی کنونى (۶۰) را از جا بکنند. این دو عامل عیناً علاج همهی دردها و گرفتاریهاى فلسطین و لبنان نیز هست.
ما علاج مسئلهی فلسطین را در راهحلهاى دیکتهشدهی ابرقدرتها نمیدانیم؛ علاج زخم فلسطین، فقط قطع غدّهی سرطانى حکومت صهیونیستى است؛ و این کاملاً ممکن است. مسلمانان در حج باید به این مسئله اندیشیده، براى آن متعهّد شده، و هماهنگْ شعار و عمل را در راه آن به کار برند. ملّت ایران مانند همیشه خود را در کنار مبارزان فلسطینى میداند و بدون پیروزى در قضیّهی فلسطین، پیروزى خود را ناقص میشمرد.
امام راحل عظیم، از نخستین روزهاى شروع مبارزه در ایران، مسئلهی فلسطین را در صدر مطالب خود قرار داد و در طول مبارزه و پس از پیروزى انقلاب، آن را تعقیب کرد و پس از ارتحال ملکوتیاش نیز با زبان وصیّتنامهی سیاسى _ الهیاش با ما و همهی مسلمانان عالم دربارهی آن حرف زد. این واجب، تخلّفناپذیر است. شما حاجیان نیز داراى همین وظیفهاید و اگر همه به وظیفه عمل کنیم، زخم عمیق پیکر اسلام بهبود خواهد یافت -انشاءالله- و خدا با ما است.
۵) نزدیک به چهل روز است که امّت اسلام در سوگ امام و مراد و مقتداى خود در التهاب و سوز و خروش است. نزدیک چهل روز است که امام خمینى، آن بندهی مطیع خدا، آن دشمن آشتیناپذیر مستکبران، آن طرفدار و خدمتگزار مستضعفان و محرومان و مظلومان، آن برافرازندهی پرچم اسلام ناب محمّدى و افشاگر اسلام آمریکایى، آن فریادرس مسلمانان جهان، آن مجمع خصال والاى اسلامى و آن مسلمانِ کامل در میان ما نیست. او به ملکوت اعلىٰ پیوست و ملّت انقلابى ایران و دیگر فرزندانش در سراسر جهان را داغدار و ماتمزده کرد؛ امّا طنین صداى او -که نداى حق و عدل بود- در دلهاى امّتش و در فضاى جهان هست و خواهد بود. او نمرده است و نخواهد مرد. براى او که راهروِ راه پیامبران بود، همچون خود پیامبران، مرگ جسم به معناى مرگ شخصیّت نیست. او در بانگ تکبیر مبارزان مسلمان، در ارادهی قهرآمیز ملّتهاى زیر ستم، در ایمان آگاهانهی نسل جوان معاصر در دنیاى اسلام، در امید روشن مستضعفان و مظلومان، در سوز و حال معنوى مناجاتیان، در حیات دوبارهی معنویّت و ارزشهاى اخلاقى در جهان، و در همهی جلوههاى زیبایى که حرکت انقلابى و تاریخساز او در دوران معاصر به وجود آورد، و بالاخره در دل یکایک عاشقان و مریدانش زنده است.
دشمنان زخمخوردهی انقلاب انتظار روز فقدان او را میکشیدند تا در غیبت آن دیدهبان بیدار و نگاهبان نیرومند، به مولود و میراث تلاش او -یعنى جمهورى اسلامى در ایران و نهضت بیدارى مسلمین در جهان- دستبرد زنند و چشمْزخم وارد آورند؛ امّا بیدارى انقلابى و ایمان آگاهانه و وفاى عاشقانهی ملّت بزرگ ایران که در تشییع جنازهی بینظیر و عزادارى تاریخى آن بزرگوار و حوادثِ پس از آن بُروز کرد و نیز پیوند و رابطهی عمیقى که مسلمانان جهان در آسیا و اروپا و آفریقا نسبت به ملّت ایران و امام فقید نشان دادند، دشمنان را مأیوس و تحلیلها و پیشبینیهاى آنان را افسانه و پندار ساخت.من وظیفه دارم احترام و سپاس عمیق خود را به ملّت عظیمالشّأن ایران ابراز دارم و به آنان خاضعانه عرض کنم که شما با امتحان بزرگ و تکاندهندهاى مواجه شدید و روسفید و آبرومند از آن بیرون آمدید. سلام و رحمت خدا بر شما باد! شما در حیات بابرکت امام، بهترین و صَدیقترین یاران براى او بودید و مایهی سربلندى آن فرزند پیغمبر (صلّى الله علیه و آله) شدید و پس از پرواز ملکوتى او نیز باشکوهترین وفادارى را نسبت به او و وصیّت او نشان دادید. خداى بزرگ از شما راضى باد! و نیز وظیفه دارم از همهی برادران و خواهران مسلمان در سراسر جهان سپاسگزارى کنم که دل ملّت ایران را تسلّا دادند و دشمن را مرعوب کردند و وحدت شکوهمند اسلامى را به نمایش گذاردند. روح مطهّر رسول خدا (صلّى الله علیه و آله و سلّم) از همهی آنان راضى باد!
متأسّفانه در دنیاى اسلامى، کسانى از سران و سردمداران و جیرهخواران و عالمنمایان و قلمفروشان نیز بودند که قدر امام را -که دُرّةالتّاج عزّتى بر تارک امّت اسلامى بود- نشناختند و با او جفا کردند و براى دلخوشى آمریکا و اسرائیل و دیگر دشمنان اسلام، با او درافتادند و براى خاموشى نور وجود او، خفّاشگون تلاش کردند؛ یُریدونَ لِیُطفِئئوا نورَ اللهِ بِاَفواهِهِم وَ اللهُ مُتِـمُّ نورِه وَلَوکَرِهَ الکـّْفِرون. (۶۱) لعنت خدا و نفرت مسلمین و حسرت ابدى بر آنان که با خَلَف صدق پیامبر آن کردند که ابوجهل و ابولهب و فرعون و قارون و بلعم باعورا و همهی ائمّهی نار با پیامبران و صدّیقان و ائمّهی نور کرده بودند؛ وَ اَتبَعنّْهُم فی هّْذِهِ الدُّنیا لَعنَةً وَیَومَ القِیّْمَةِ هُم مِنَ المَقبوحین. (۶۲)
ما با خدا پیمان بستهایم راه امام خمینى (اعلى الله قدره) را -که راه اسلام و قرآن و راه عزّت مسلمین است- دنبال کنیم. سیاست «نه شرقى و نه غربى»، حمایت از مستضعفان و مظلومان، دفاع از وحدت و حرکت امّت بزرگ اسلامى و فائق آمدن بر عوامل اختلاف و دوگانگىِ مسلمین در سطح جهان، و مجاهدت براى ایجاد مدینهی فاضلهی اسلامى، و تکیه بر جانبدارى از قشرهاى محروم و کوخنشین، و به کار گرفتن همهی عوامل و امکانات براى بازسازى کشور در سطح داخلى کشور، خطوط اصلى برنامههاى ما است. هدف اصلى از این همه، زنده کردن دوبارهی اسلام و بازگشت به ارزشهاى قرآن است و ما یک سر مو از این هدف عقب نخواهیم نشست.
برادران و خواهران، ملّت عزیز ایران! اگر دست دشمن، امسال نیز شما را از حقّ مسلّمتان -یعنى زیارت بیتالله و مرقد پیامبر (صلّى الله علیه و آله و سلّم) و ائمّهی هداى مدفون در بقیع (سلام الله علیهم)- محروم ساخت و برگ دیگرى بر کارنامهی سیاه خود افزود، امّا چشمانداز آینده به نظر ما روشن و امیدبخش است. ما تاکنون به تکلیف اسلامى خود عمل کردهایم و بر تبعات آن نیز صبر میکنیم و امیدوارم خداوند لطف خود را بر ما بگستراند و رضاى حضرت ولیعصر (ارواحنا فداه) و دعاى آن حضرت را شامل حال ما سازد. وعدهی خدا به رسولش -انشاءالله- دربارهی شما فرزندان مخلص امام و یاران فداکار اسلام نیز به تحقّق خواهد پیوست، که فرمود: لَقَد صَدَقَ اللهُ رَسولَهُ الرُّءیا بِالحَقِّ لَتَدخُلُنَّ المَسجِدَالحَرامَ اِن شاّْءَ اللهُ ءامِنینَ مُحَلِّقینَ رُءوسَکُم وَمُقَصِّرینَ لاتَخافون. (۶۳)
بارالها ! تو را ثنا میگویم که باب راز و نیاز بنیآدم را با خویش گشودى و دل مشتاقان جمال را به وعدهی رحمت و مغفرت نواختى؛ آلایش شرک را بر بندگان خود زیبنده ندانسته، دامان بنیآدم را از آن پیراستى و توحید و اخلاص را زیب دل و جان مؤمنان خواستى.بارالها ! تو را سپاس میگویم که بر بندهی برگزیدهات محمّد (صلّى الله علیه و آله و سلّم) کتاب و حکمت را و شفاى دردهاى بنیآدم را نازل فرمودى و راه سعادت را در سخن و عمل او به جهانیان نمودى.
بارالها ! بر محمّد مصطفىٰ (صلّى الله علیه و آله) و همهی سلسلهی نورانى انبیا و اوصیا و اولیا، گویندگان حق و کوبندگان باطل و شکنندگان بتهاى جاهلیّت و ناصحان مشفق امّت، سلام و صلوات نازل فرما و راه آنان را روزبهروز در چشم خلایق روشنتر و در دل آنان محبوبتر فرما.
بارالها ! بر بندهی صالح متواضعت امام خمینى که رضاى تو را بر رضاى دیگران برگزید و در راه اِعلاء کلمهی تو و احیاى دین تو رنجهاى گران بر جان خرید و مجاهدت در راه ملّت ابراهیمى و سنّت محمّدى (صلّى الله علیه و آله و سلّم) را به نهایت رساند و در این راه لحظهاى از حرکت و تلاش باز نَایستاد، با نام و یاد تو زیست و با امید و عشق تو به ملکوت اعلىٰ پیوست، سلام و رحمت و رضوان فرست و کلمهی او را رفعت بخش و راه او را رونق بخش و میراث یگانهی او را در پناه خود حفظ کن و آرزوها و هدفهاى او را محقّق ساز و ما را از اَخلاف (۲) نیک او قرار ده.
بارالها ! من در این سخن، مقصدى جز ابلاغ پیام تو و انجام تکلیفى که بر دوش خود احساس میکنم ندارم. پروردگارا! سوز سخن حق را در این کلام بگنجان و آن را به گوش و دل مؤمنان و همهی حقطلبان جهان برسان. همان اخلاص و صفا را که در سخن عبد صالح تو و امام و قائد ما موج میزد بدان بیامیز، و آن را به قبول حسن مقبول فرما. ... آمین ربّ العالمین.
بار دیگر روزهاى حج فرامیرسد و صلاى (۳) ابراهیمى «وَ اَذِّن فِى النّاسِ بِالحَجّ» (۴) فطرت مسلمانان پاکنهاد را به اجابت میخواند و فراق خانهی خدا، دل مشتاقان را آکنده از درد و رنج میسازد. دست ظلم و عدوانِ (۵) بیرونآمده از آستین حکّام حجاز، بدین اکتفا نکرد که صدها زائر خانهی خدا را در حریم امن الهى به خاک و خون کشیده و هزاران کبوتر خونینبال حرم را فقط به جرم برائت از مشرکین و اعلام نفرت از آمریکا و اسرائیل و دعوت مسلمین به وحدت و برادرى، تارومار نماید؛ (۶) بلکه براى انتقام از ملّتى که در همهی صحنهها بر قواى استکبار جهانى تاخته و خواب راحت را از چشم غارتگران و زورگویان جهان ربوده است و براى زدودن اثر چند سال حجّ همراه با برائت -که به برکت حضور فرزندان انقلاب و مجاهدان راه قرآن و اسلام، فضاى حرمین شریفین و عرفات و مشعر و منا را از نداى توحیدِ خالص و نفى آلههی زور و زر آکنده بود- راه خانهی خدا و مأمن خلق را به روى آنان بسته و زبانها و قلمهاى اجیر و مزدور را به کمک رسانههاى صهیونیستى و آمریکایى بر ضدّ آنان به کار انداخته است.این دوّمین موسم حجّى است که در آن ملّت ایران -این فدائیترین فرزندان اسلام- از طواف بر گرد خانهی محبوب، مصدود (۷) شدهاند. دولت سعودى با دستاویز کردن بهانههاى پوچ، امسال نیز همچون سال قبل، به صدّ عن سبیل الله پرداخت و خود را مصداق این آیهی شریفه ساخت: اِنَّـ الَّذینَ کَـفَروا وَیَصُدّونَ عَن سَبیلِ اللهِ وَالمَسجِدِ الحَرامِ الَّذی جَعَـلنّْهُ لِلنّاسِـ سَـواّْءَ}العـاکِفُ فیهِ وَ البـاد. (۸) حافظهی تاریخ ما این دشمنیها را فراموش نخواهد کرد.
اکنون که ملّت ایران همزمان با سالگرد فاجعهی خونین مکّه، (۹) به مصیبت بزرگ فقدان قائد اکبر و منادى وحدت مسلمین و برافرازندهی پرچم اسلام و قرآن، بندهی صالح خدا و ناصح دلسوز امّت و فرزند خَلَف پیغمبر -خمینى کبیر- مبتلا شده است، جا دارد که حجّاج بیتالله از هر کشور و ملّت، طنین نداى توحید و وحدت را که همهساله از آن حنجرهی ابراهیمى برمیآمد و فضاى خانهی خدا و سپس فضاى جهان اسلام را پر میکرد و بتهاى قدرت و مکنت (۱۰) را به لرزه درمیآورد، به گوش جان بشنوند و به دعوت او -که حرف دل میلیونها مسلمان تحقیرشده و ستمزده بهوسیلهی حکّام وابسته و مستکبر بود- پاسخ گویند.آرى، اگرچه یوسف عزیز امّت اسلام اکنون در میان ما نیست و جاى او که همهساله در وجود یکایک حاجیان دلباخته و سرازپانشناختهی ایرانى تجلّى میکرد خالى است، ولى هماکنون نیز او را در هر دل ذاکر و عارف و در هر جان پُرشور و در هر زبان حقگو و در وجود هر مسلمان غیور و دلسوخته و در هر جا که در آن، سخن از عزّت اسلام و وحدت مسلمین و برائت از مشرکین و نفرت از اندادالله (۱۱) و اصنام (۱۲) جاهلیّت هست، میتوان یافت. او زنده است تا اسلام ناب محمّدى زنده است، و او زنده است تا پرچم عظمت اسلام و وحدت مسلمین و نفرت از ظالمین برافراشته است.
هنوز نداى ملکوتى او که میگفت حاشا که خلوص عشق موحّدین جز به ظهور کامل نفرت از مشرکین و منافقین میسّر شود، (۱۳) در فضاى مکّه طنینافکن است و درس فراموشنشدنى او که میگفت کدام خانهاى سزاوارتر از کعبه و خانهی امن و طهارتِ ناس که در آن به هرچه تجاوز و ستم و استعمار و بردگى و یا دونصفتى و نامردمى است، عملاً و قولاً پشت شود؟ (۱۴) در کتیبهی ذهن انسانهاى بیدار منقّش است.هنوز این سؤالِ هشداردهندهی او که آیا باید در خانهها نشست و با تحلیلهاى غلط و اهانت به مقام و منزلت انسانها و القاى روحیهی ناتوانى و عجز در مسلمانان عملاً شیطان و شیطانزادگان را تحمّل کرد؟ (۱۵) وجدان مسلمانان غیور را برمیانگیزد و پاسخى از سر وارستگى و اخلاص میطلبد. و هنوز این سخن پیامبرگون او، دل و جان مشتاقان را تسخیر میکند که میگفت: هیهات که امّت محمّد (صلّى الله علیه و آله و سلّم)، و سیرابشدگان کوثر عاشورا و منتظران وراثت صالحان، به مرگ ذلّتبار و به اسارت غرب و شرق تن در دهند؛ و هیهات که خمینى در برابر تجاوز دیوسیرتان و مشرکان و کافران به حریم قرآن کریم و عترت رسول خدا و امّت محمّد (صلّى الله علیه و آله و سلّم) و پیروان ابراهیم حنیف، ساکت و آرام بماند و نظارهگر صحنههاى ذلّت و حقارت مسلمانان باشد؛ قدرتها و ابرقدرتها و نوکران آنان مطمئن باشند که اگر خمینى یکّه و تنها هم بماند، به راه خود -که راه مبارزه با کفر و ظلم و شرک و بتپرستى است- ادامه میدهد. (۱۶) و خدا را شکر، خمینىِ بزرگ تنها نماند و چنانکه او میگفت و میخواست، بسیجیان جهان، این پابرهنههاى مغضوب دیکتاتورها، خواب راحت را از دیدگان جهانخواران و سرسپردگانشان سلب کردند.
هنوز این نواى شیرین و امیدبخش، دل مؤمنان را از فروغ حیات روشن میکند و خون امید و نشاط در پیکر امّت اسلامى میدمد که مسلمانان جهان و محرومان سراسر گیتى از این برزخ بیانتهائى که انقلاب اسلامى براى همهی جهانخواران آفریده است، احساس غرور و آزادى کنند و آواى آزادى و آزادگى را در حیات و سرنوشت خویش سردهند و بر زخمهاى خود مرهم گذارند، که دوران بنبست و ناامیدى و تنفّس در منطقهی کفر به سر آمده است و گلستان ملّتها رخ نموده است و امید که همهی مسلمانان شکوفههاى آزادى و نسیم عطر بهارى و طراوت گلهاى محبّت و عشق و چشمهسار زلال جوشش ارادهی خویش را نظاره کنند. (۱۷) آرى، امام خمینى زنده است تا امید زنده است و تا حرکت و نشاط هست و تا جهاد و مبارزه هست.
امام خمینى و امّت فداکارش از مکّه و میقات هم غایب نیستند. سیلاب اندیشهی جهاد و شهادت و مقاومت و برائت از مشرکین و محبّت به مؤمنین که از قلّهی بلند اندیشهی او جارى است، همهی دلها و جانهاى مستعد را فرامیگیرد و به او حضورى معنوى میبخشد. آرى، چنانکه او خود میگفت ما در مکّه باشیم یا نباشیم، دل و روحمان با ابراهیم در مکّه است. دروازههاى مدینةالرّسول را به روى ما ببندند یا بگشایند، رشتهی محبّتمان با پیامبر هرگز پاره و سست نمیشود. به سوى کعبه نماز میگزاریم و به سوى کعبه میمیریم و خداى را سپاس میگزاریم که در میثاقمان با خداى کعبه پایدار ماندهایم و منتظر هم نماندهایم که حاکمان بیشخصیّتِ بعضى کشورهاى اسلامى و غیراسلامى از حرکت ما پشتیبانى کنند. ما مظلومینِ همیشهی تاریخِ محرومان و پابرهنگانیم و غیر از خدا کسى را نداریم و اگر هزار بار قطعهقطعه شویم، دست از مبارزه با ظالم برنمیداریم. (۱۸)و اکنون که براى دوّمین بار دست جُور و عدوان، (۱۹) راه خانهی خدا را بر مسلمانان خداجوى ایران بسته و بهحساب آمریکا و اسرائیل بر ملّتى که برترین پرچم مبارزه با شیطان بزرگ و دولت غاصبِ دستنشاندهاش را برافراشته است، جفا روا داشته و امّت داغدار ما را که رخت عزاى امام فقیدِ اسلام را بر تن دارد، داغدارتر کرده است، اینجانب نکاتى را از باب تذکّر به برادران و خواهران حاضر در صحنهی حج و به همهی مسلمانان عالم و نیز به ملّت بزرگ ایران عرض میکنم:
۱) حال که به نام خدا و به دعوت پیامبر خدا راهى کوى دوست شده و از هر فَجّ عمیق، (۲۰) به حریم بیتاللهالحرام وفود (۲۱) کرده و احرام حج و هجرت الیالله بسته و ابراهیموار نغمهی «اِنّی ذاهِبٌ اِلیّْ رَبّی سَیَهدین» (۲۲) به زبان فطرت سر داده و زمزمهی «اَرِنا مَناسِکَنا وَ تُب عَلَینا» (۲۳) را به زبان حال و قال مترنّم گشتهاید، امید است از «ثَمَرّْتُ کُلِّ شَیء» (۲۴) که ابراهیم خلیل (علیه السّلام) از خداوند استدعا کرد، شیرینکام شده و چشمتان به شهود منافعى که حضرت ربوبى مژده داده، منوّر گردد.بهطور حتم یکى از این منافع آن است که در پرتوِ مناسک و شعائر آموزندهی حج، دلهایتان را که خانهی خدا و امانت او است، به او بسپرید و از شرک و زَیغ (۲۵) و زنگار تطهیر کنید و پیمان «اَلَم اَعهَـد اِلَیـکُـم یّْبَـنیِّ ءادَمَ اَن لا تَعـبُدُوا الشَّیطـّْن» (۲۶) را تجدید نمایید و با تمسّک به فرمان «فَاجتَنِبُوا الرِّجسَ مِنَ الاَوثان» (۲۷) به بشارت «وَالَّذینَ اجتَنَبُوا الطّاغوتَ اَن یَعبُدوها وَ اَنابوِّا اِلَی اللهِ لَهُمُ البُشرىّْ» (۲۸) سرافراز گردید.
حج، کانون معارف اسلام و بیانکنندهی سیاست کلّى اسلام براى ادارهی زندگى انسان است. حج، مظهر توحید و نفى و رمى شیطان و تکرار شعار ابراهیم (علیه السّلام) است که گفت: اِنّی بَریّْءٌ مِمّـا تُشرِکونـ. (۲۹) صحنهی اتّحاد عظیم امّت اسلامى بر گِرد محور توحید و برائت از مشرکین و نفى و طرد همهی بتها است. و بت، هر آن چیزى است که به جاى خدا قرار گیرد و ولایت الهى را به ولایت خود تبدیل کند و نیرو و ارادهی افراد بشر را در اختیار بگیرد؛ حال چه سنگ و چوب، و چه قدرتهاى شیطانىِ سلطهگر و جبّار، و چه عصبیّتهاى جاهلى و ناحق که «فَماذا بَعدَ الحَقِّ اِلَّا الضَّلـّْل». (۳۰)
حجّ ابراهیمى و محمّدى (صلّى الله علیه و آله و سلّم) و حجّ علوى و حسینى (علیهما السّلام) آن است که در آن، توجّه به خدا و پناه بردن به حکومت و قدرت او با پشت کردن به قدرت طواغیت و جبّاران همراه باشد. زمزمهی مناجات سالار شهیدان و سیّد شباب اهلالجنّة در عرفات، چه زیبا این هر دو را در یک سخن میسراید: اِلٰهى ... اَنتَ کَهفى حینَ تُعیینِى المَذاهِبُ فى سَعَتِها ... وَ اَنتَ مُؤَیِّدى بِالنَّصرِ عَلىٰ اَعدائى وَ لَو لا نَصرُکَ اِیّاىَ لَکُنتُ مِنَ المَغلوبینَ ... یا مَن جَعَلَت لَهُ المُلوکُ نیرَ المَذَلَّةِ عَلىٰ اَعناقِهِم فَهُم مِن سَطَواتِهِ خائِفون. (۳۱) و خطبهی رسول خدا (صلّى الله علیه و آله و سلّم) در یومالتّرویه (۳۲) که در آن، نَسخ مقرّرات جاهلیّت و تحذیر (۳۳) از فریب شیطان براى وادار کردن بنیآدم به عبادت خود و حکم قاطع به پیوند برادرى میان همهی مسلمین را اعلام فرمود، خطّ کلّى حج را معیّن میکند.
کدامین جان تشنه است که از فیض کوثر محمّدى (صلّى الله علیه و آله و سلّم) و جوشش زمزم حسینى، این جرعهها را بنوشد و هنوز در مضمون سیاسى حج دچار تردید و ابهام باشد؟ حجّ بیبرائت، حجّ بیوحدت، حجّ بى تحرّک و قیام، حجّى که از آن تهدید کفر و شرک برنخیزد، حج نیست و روح و معناى حج را فاقد است.دستهاى بزهکار استبداد و استعمار، حکمرانان از خدا بیخبر و قدرتهاى سلطهگر جهانى، در گذشته و حال، همواره از حجّ بامضمونِ سازنده و روشن و الهامبخش بشدّت ترسیده و با آن به مقابله برخاستهاند. آنها تبلیغات دامنهدار و خصمانهاى را بهوسیلهی آخوندهاى دربارى و ریزهخواران سفرهی عشرت خود، بر ضدّ مضمون سیاسى حج به راه انداخته و با هیاهو و جنجال خواستهاند بقبولانند که حج از سیاست جدا است و جز عبادتى بهمثابهی عبادات فردى نیست؛ غافل از آنکه هر انسانِ اندکى هوشمند هم بوضوح درمییابد که اگر درس وحدت مسلمین و عظمت امّت اسلامى و تعارف برادرانِ جداافتاده و همصدایىِ صاحبان زبانها و نژادها و ملّیّتها و مناطق جغرافیایى گوناگون و اعتصام به حبلالله با حالت طبیعى در حج منظور نمیبود و فقط عبادت و رابطهی جداگانهی انسانها با خداى خود مطلوب بود، آمدن از «کُلِّ فَجٍّ عَمیق» (۳۴) و پیاده و سواره، آن هم در یک موسم خاص، چه معنى داشت؟ رنجِ پیمودن این راه چرا؟ و حضور در مکّه و سپس در عرفات و مشعر و منا، آن هم در ایّام معدودات و روزها و ساعات معیّن براى همهی مسلمین جهان چرا؟ و طواف گرد یک مرکز واحد و رمى یک نقطهی واحد چرا؟
آرى، حج عبادت است و ذکر و دعا و استغفار؛ امّا عبادتى و ذکر و استغفارى در جهت ایجاد حیات طیّبهی امّت اسلامى و نجات آن از زنجیرها و غلهاى استعباد (۳۵) و استبداد و خداوندان زر و زور، و تزریق روح عزّت و عظمت به آن، و زدودن کسالت و ملالت از آن. این است حجّى که از پایههاى دین به شمار رفته و امیرالمؤمنین على (علیه السّلام) در نهجالبلاغه آن را عَلَم اسلام، (۳۶) و جهاد هر ناتوان و برطرفکنندهی فقر و تنگدستى، (۳۷) و مایهی تقرّب و نزدیکى اهل دین به یکدیگر شمرده است؛ (۳۸) و این است آن حجّى که بندگان مجاهد خدا همهساله از ایران با شوق و شور بدان روى میآورند و برائت از آمریکا و صهیونیسم و نفى ولایت استکبار و شعار براى تعمیم ولایت الهى را شرط اصلى آن میشمرند؛ و این است آن حجّى که سیلیخوردگان از اسلام و انقلاب و در رأس آنان آمریکاى جنایتکار از آن احساس خطر میکردند و اکنون دو سال است حکّام آلسعود براى شادى و خشنودى آمریکا و اسرائیل، مؤمنین را از اقامهی آن مانع میشوند و زبانها و قلمهاى مزدور آخوندهاى نوکرصفت را به نفى آن و محکوم کردنِ آن وادار میکنند.اینک شما حاجیان جهان اسلام، شما که دشمنان وحدت اسلامى نخواسته و نگذاشتهاند که همراه با برادران ایرانىِ خود به طواف و سعى و وقوف و رمى و نماز و زیارت قبر رسول گرامى بپردازید، یاد برادران مهجور و مصدود خود را در آن مراسم زنده کنید و حج را هرچه بتوانید، به معنى و روح و حقیقت آن نزدیک کنید و بدانید که هر کس حج را از هویّت سیاسى آن جدا کند، یا جاهل است و یا مغرض؛ و خداوند نخواهد گذشت از آنان که براى رسیدن به هدفهاى ناپاک و حقیرِ خود آمادهاند که بزرگترین حربهی امّت اسلامى در برابر جهان کفر و استکبار را از او بگیرند و حجّ زندگیساز و شورآفرین را به عبادتى فردى و سطحى، همراه با سیاحت و تجارت بدل کنند.
۲) از بزرگترین مظاهر شرک در عصر حاضر، تفکیک دنیا از آخرت، و زندگى مادّى از عبادت، و دین از سیاست است. گویى خداى دنیا -معاذالله- جبّاران و زورگویان و چپاولگران و ابرقدرتها و جنایتکارانند، استضعاف و استعباد (۳۹) و استثمارِ خلایق و علو و استکبار نسبت به بندگان خدا، حقّ مسلّم آنها است و همگان باید پیشانى اطاعت بر آستان تفرعن (۴۰) آنها ساییده و در برابر زورگویى و غارتگرى و میل و ارادهی بیمهار آنان تسلیم باشند و اعتراض نکنند؛ چرا که وعّاظالسّلاطین و نوادگان بلعم باعورا فریاد بر خواهند آورد که دخالت در سیاست کردید، و اسلام را چه به سیاست؟ این، همان شرکى است که امروز مسلمانان باید با اعلام برائت، دامن خود و اسلام را از آن تطهیر کنند.آنچه جاى تأسّف است، اینکه سالها غفلت مسلمین و مهجور ماندن قرآن سبب شد که دستهاى تحریف بتوانند به نام دین، هر سخن باطلى را در اذهان جاى داده و بدیهیترین اصل دین خدا را منکر شوند و شرک را جامهی توحید پوشانده و مضمون آیات قرآن را بیدغدغه انکار کنند و درحالیکه قرآن اقامهی قسط را هدف از ارسال رسل میداند -لَقَـد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّنّْـتِ وَ اَنزَلنـا مَعَهُمُ الکـِتّْبَ وَ المیزانَ لِیَقومَ النّـاسُ بِالقِسط- (۴۱) و درحالیکه با خطاب «کونوا قَوّامینَ بِالقِسطِ شُهَداّْءَ لِله» (۴۲) همهی مؤمنین را موظّف به تلاش براى اقامهی قسط میکند، و درحالیکه آیات کریمهی قرآن اعتماد به ستمگران را ممنوع میسازد و به پیروان خود میفرماید: «وَ لاتَرکَنوا اِلَى الَّذینَ ظَلَموا فَتَمَسَّکُمُ النّار» (۴۳) و گردن نهادن به ظلم طاغوت را منافى با ایمان میشمرد و میگوید: «اَ لَم تَرَ اِلَى الَّذینَ یَزعُمونَ اَنَّهُم ءامَنوا بِمآ اُنزِلَ اِلَیکَ وَ مآ اُنزِلَ مِن قَبلِکَ یُریدونَ اَن یَتَحاکَموا اِلَى الطّاغوتِ وَ قَد اُمِروا اَن یَکفُروا بِه» (۴۴) و کفر به طاغوت را در کنار ایمان به خدا قرار میدهد -فَمَن یَکفُر بِالطّاغوتِ وَ یُؤمِن بِاللهِ فَقَدِ استَمسَکَ بِالعُروَةِ الوُثقیّْ- (۴۵) و درحالیکه نخستین شعار اسلامْ توحید -یعنى نفى همهی قدرتهاى مادّى و سیاسى و همهی بتهاى بیجان و باجان- بود، و درحالیکه اوّلین اقدام پیامبر (ص) پس از هجرتْ تشکیل حکومت و ادارهی سیاسى جامعه بود، و با دلایل و شواهد فراوان دیگرى که بر پیوند دین و سیاست حکم میکند، باز کسانى پیدا میشوند که بگویند دین از سیاست جدا است و کسانى هم پیدا شدند که این سخن ضدّاسلامى را از آنها بپذیرند.
سیاستمدارانى که دائماً دم از جدایى دین و سیاست میزنند و کسانى از مدّعیان دیندارى که به کمک آنان شتافته همین سخن را تکرار میکنند، آیا هرگز در آیات قرآن و تاریخ اسلام و احکام شریعت اندیشیدهاند؟ آیا فکر کردهاند که اگر دین جدا از سیاست است، پس چرا قرآن همهی امور سیاسى را -یعنى حکومت را، قانون را، صفبندیهاى زندگى را، جنگ و صلح را، تعیین دوست و دشمن را، و دیگر مظاهر سیاست را، همهوهمه را- به خدا و دین خدا و اولیاى خدا مرتبط میکند؟ آیا در آیهی «یًّـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لا تَتَّـخِذوا عَـدُوّی وَ عَدُوَّکُم اَولِیاّْء» (۴۶) و آیهی «وَ لاتُطیعوا اَمرَ المُسرِفین × اَلَّذینَ یُفسِدونَ فِى الاَرضِ وَ لایُصلِحون» (۴۷) یا آیات معرّفى حزبالله و حزبالشّیطان، (۴۸) یا آیات ولایتالله، (۴۹) یا آیات حکم به غیر ما انزل الله، (۵۰) اندیشیده و در آن تأمّل کردهاند؟ آیا اعمال و رفتار سیاسى و اجتماعى انسانها که بیشترین بخش زندگى آنها است، بدون جزا است؟ پس «وَ وَجَدوا ما عَمِلوا حاضِرًا» (۵۱) و «وُفِّیَت کُلُّ نَفسٍ ما عَمِلَت» (۵۲) چیست و با کدامین میزان سنجیده میشود؟ آیا میتوان گفت اسلام در دنیا به خوب و بدِ اینگونه اعمال کارى ندارد و وظیفهاى مقرّر نمیکند، ولى در آخرت جزاى آن داده میشود؟ آیا جهاد اسلامى که در صدها آیهی قرآن و حدیثِ مسلّم در زمرهی برترین فرایض دینى قرار گرفته و ترک آن مایهی ذلّت و شقاوت دنیا و آخرت شناخته شده، براى به دست آوردن چه چیز و دفاع از کدامین ارزش است؟ آیا حیات طیّبهاى که براى تحصیل آن باید جهاد کرد، زندگى در زیر سایهی شوم ولایتِ غیر خدا است؟ بر خاک مذلّت نشستن و حاکمیّت جبّاران و ارزشهاى غیرالهى را تماشا کردن و تن به ذلّت دادن است؟ و اگر چنین نیست و جهاد براى تحصیل حاکمیّت الله و خروج از ولایت طاغوت به ولایت الله است، پس چگونه میتوان نقش و ارزش سیاست را در دین و در هدفهاى تعیینشدهی دینى دستِکم یا نادیده گرفت؟
بدیهى است که نغمهی شوم جدایى دین از سیاست، ساختهی دشمنان پلیدى است که از اسلامِ زنده و درصحنه سیلى خورده و با این ترفند خواستهاند صحنهی زندگى را از حضور دین فارغ کرده و خودْ زمام امور دنیاى مردم را به دست گیرند و بیدغدغه بر سرنوشت انسانها تسلّط یابند. امّا تلخ و تأسّفانگیز آن است که کسانى به نام دین و در کسوت علماى دین، همین سخن را تکرار کنند و در ترویج آن سعى و تلاش کنند. این همصدایىِ برخى ملبّسین به لباس دینْ با دشمنان پلید و خطرناک، اگرچه در مواردى ناشى از غفلت آنان از اهمّیّت سیاست و نقش آن در سرنوشت انسانها و در مواردى ناشى از تنبلى و ترس و تن دادن به زندگى آسان است، امّا در مواردى هم ناشى از همدستى خطرناک این دینفروشان و نوادگان بلعم باعورا با ارباب قدرت و مکنت (۵۳) است، که مسلمانان باید این را بزرگترین خطر و چنین آخوندهایى را پلیدتر از اربابان سیاسیشان بدانند و از شرّ آنان به خدا و به همّت و آگاهى خود پناه برند.این وعّاظالسّلاطین (لعنهم الله) به این هم اکتفا نمیکنند که نغمهی شوم جدایى دین از سیاست را به زبان دین بیان کنند؛ بلکه براى تحکیم قدرت شیاطین، به مدح و ثنا و تأیید جنایتکاران هم میپردازند. آیا این، دخالت در سیاست و حرام نیست؟
آیا تضعیف اسلام و مسلمین، ایجاد تفرقه، مقابله با انقلاب اسلامى و تبرّى از اولیاى خدا و تهمت و بُهتان به آنها و انکار آیات خدا -ولو سیاسى هم باشد- اشکالى ندارد، ولى حمایت از مظلومان و برائت از مشرکان و همنوایى با محرومان و ستمدیدگان و اعتراض به تسلّط آمریکا و اسرائیل بر کشورهاى اسلامى و مخالفت با غارتگرى کمپانیهاى خارجى و محکوم کردن خیانت رؤسا و سلاطینِ مسلماننام و حمایت از مبارزات مسلمانان واقعى و امثال آن، جرم است؟
اینجا است که سخن امام فقید ما -آن داعىِ الیالله و فانىِ فیالله- آشکار میشود که اسلام را به اسلام ناب محمّدى (ص) و اسلام آمریکایى تقسیم میکرد. اسلام ناب محمّدى، اسلام عدل و قسط است؛ اسلام عزّت و اسلام حمایت از ضعفا و پابرهنگان و محرومان است؛ اسلام دفاع از حقوق مظلومان و مستضعفان است؛ اسلام جهاد با دشمنان و سازشناپذیرى با زورگویان و فتنهگران است؛ اسلام اخلاق و فضیلت و معنویّت است، و اسلام آمریکایى، چیزى به نام اسلام است که در خدمت منافع قدرتهاى استکبارى و توجیهکنندهی اعمال آنها است؛ بهانهاى براى انزواى اهل دین و نپرداختن آنان به امور مسلمین و سرنوشت ملّتهاى مسلمان است؛ وسیلهاى براى جدا کردن بخش عظیمى از احکام اجتماعى و سیاسى اسلام از مجموعهی دین و منحصر کردن دین به مسجد است و مسجد نه بهعنوان پایگاهى براى رتقوفتق امور مسلمین -چنانکه در صدر اسلام بوده است- بلکه بهعنوان گوشهاى براى جدا شدن از زندگى و جدا کردن دنیا و آخرت. اسلام آمریکایى، اسلام انسانهاى بیدرد و بیسوزى است که جز به خود و به رفاه حیوانى خود نمیاندیشند؛ خدا و دین را همچون سرمایهی تجّار، وسیلهاى براى زراندوزى یا قدرتطلبى میدانند و همهی آیات و روایاتى را که برخلاف میل و منفعتشان باشد، بیمحابا به زاویهی فراموشى میافکنند و یا وقیحانه تأویل میکنند. اسلام آمریکایى، اسلام سلاطین و رؤسایى است که منافع ملّتهاى محروم و مظلوم خود را در آستانهی آلههی آمریکایى و اروپایى قربان میکنند و در مقابل، به حمایت آنان براى ادامهی حکومت و قدرت ننگینِ خود چشم میدوزند؛ اسلام سرمایهدارانى است که براى تأمین سود خود، پا بر همهی فضیلتها و ارزشها میکوبند. آرى، این اسلامِ آمریکایى است که مردم را به دورى از سیاست و فهم و بحث و عمل سیاسى میخواند؛ ولى اسلام ناب محمّدى، سیاست را بخشى از دین و غیر قابل جدایى از آن میداند و همهی مسلمین را به درک و عمل سیاسى دعوت میکند؛ و این چیزى است که ملّتهاى مسلمان باید همواره از امام فقیدِ خود و زبان گویاى اسلام به یاد داشته باشند.
۳) امروز یکى از مسائل مهمّ جهان اسلام، دشمنىِ کینهتوزانه و دیوانهوار جبههی شیطان -و بخصوص شیطان بزرگ- با اسلام و مفاهیم و عقاید اسلامى است. اگرچه دشمنىِ برنامهریزیشده و همهجانبه با اسلام، از آغاز پیدایش استعمار سابقه دارد و استعمارگران در سدههاى اخیر -که کشورهاى اسلامى را جولانگاه غارت و چپاول و کشتار و تجاوز خود کرده بودند- به اسلام به چشم مانع و سدّ مستحکمى در برابر فتنهانگیزیهاى خود نگریسته و آن را آماج حملات سیاسى و فرهنگىِ شدید قرار دادند و برنامهی جدایى مسلمین از قرآن و اسلام را با مکرهاى شیطانى خود و از جمله با ترویج فساد و ابتذال و فحشا به اجرا گذاشتند، ولیکن از هنگامى که آتشفشان انقلاب اسلامى خرمن امیدهاى آنان را به آتش کشید و فروغ امید را بر دل مسلمانان جهان تابانید و حیات دوبارهی اسلام در جهان را نوید داد، قدرتهاى استکبارى همچون گرگ زخمخورده، به هجومى همهجانبه و سراسیمه و دیوانهوار علیه اسلام دست زدند، که البتّه دور از انتظار نبود و بهطور حتم سنّتهاى الهى در شکست و فضیحت آنان محقّق خواهد شد؛ انشاءالله. چنانکه قرآن فرموده است: وَ لایَزالُ الَّذینَ کَفَروا تُصیبُهُم بِما صَنَعوا قارِعَة؛ (۵۴) به شرط آنکه مؤمنینِ به اسلام به وظایف خود در قبال این توطئهها آشنا باشند و از انجام آن غفلت نورزند.بدیهى است که آماج اصلىِ همهی توطئههایى که در ده سال گذشته علیه اسلام طرّاحى شد، جمهورى اسلامى بود -که امّالقراى اسلام و پیشاهنگ حرکت جهانى آن محسوب میشود- و در این ده سال ملّت ایران انواع ضرباتى را که در واقع به سمت اسلام و نیروى عظیم انقلابى آن هدفگیرى شده بود، پذیرا شدند. جنگ تحمیلى هشتساله، محاصرهی اقتصادى و انواع حملات بیشمار سیاسى و تبلیغاتى و اقتصادى علیه جمهورى اسلامى، درحقیقت با انگیزهی فشار بر اسلام و دشمنى با آن انجام گرفت و ما افتخار میکنیم که بهخاطر گوهر عزیز یکدانهاى که با خود داشتیم -یعنى ایمان به خدا و عمل به اسلام- سالها مورد خشم جنونآمیز و انتقام سبعانهی قدرتهاى جهانى قرار گرفته و سپر بلا شدیم. آرى، وَ ما نَقَموا مِنهُم اِلّاِّ اَن یُؤمِنوا بِاللهِ العَزیزِ الحَمید. (۵۵)
ولى مبارزهی قدرتهاى استکبارى با اسلام، به آنچه نسبت به ایران و مردم آن و نظام جمهورى اسلامى اِعمال شد، منحصر نماند؛ بلکه دشمنى با اسلام در دایرهاى وسیعتر، هم با روشهاى سیاسى و تبلیغاتى و هم با روشهاى فرهنگى، با جدّیّت دنبال شد. فشار و سختگیرى بر مبارزان و آزادیخواهان و علما و روشنفکران مسلمان در کشورهاى اسلامى از سوى رژیمهاى وابسته به آمریکا، و نیز سختگیرى نسبت به اقلّیّتهاى مسلمان در کشورهاى غیراسلامى، نمونههاى بارز مبارزهی سیاسى با اسلام، و نوشتن مقالات و کتب و تهیّهی فیلمهاى اهانتآمیز نسبت به اسلام و نشر آن در محیطهاى اسلامى و غیراسلامى، نمونههاى مبارزهی فرهنگى با اسلام است. اکنون دولتهاى استکبارى مانند آمریکا و انگلیس و امثال آنان، پولهاى گزافى را در راه این خصومتهاى جنایتآمیز خرج میکنند و متأسّفانه هستند نویسندگان و هنرمندانى که براى منفعت مادّى، قلم و بیان و هنر خود را در معرض معامله گذارده و با سرکوب وجدان هنرى و ادبى خود، در خدمت مقاصد شوم صاحبان قدرت قرار میگیرند.نکتهی مهم آن است که این حرکات خصمانه، ناشى از احساس ضعف اردوگاه استکبار در برابر اسلام است. صلابت اسلامى و پایدارى ملّت مسلمان ایران و فریادهاى تندرآساى بتشکن قرن و فضل و نصرت الهى که آن عبد صالح و یارانش را همواره شامل بود، موجب شد که صدور اندیشهی انقلابى اسلام که دشمن بشدّت از آن در هراس بود، از همان راههایى که آنان براى جلوگیرى از صدور انقلاب یا ضربه زدن به آن فراهم کرده بودند، تحقّق یابد و مظلومیّت ملّت ایران و تحمّل شداید، موجب اثبات حقّانیّت این ملّت بزرگ و گسترش دامنهی انقلاب در بسیارى از کشورها شود و به مسلمانان جهان عزم راسختر و احساس هویّت اسلامى بیشترى ببخشد.
امروز ایادى استکبار جهانى در همه جا در برابر اسلام موضع انفعالى دارند و کینهورزى آنان با اسلام -چه با شیوههاى فرهنگى و چه سیاسى- با زور و سرنیزه، از روى احساس ضعف و ترس در برابر موج فزایندهی اسلام است. این نیز یکى از الطاف الهى است که هر اقدام آنان براى توهین یا ضربه زدن به اسلام، خود به عاملى براى شدّت یافتن خشم مسلمانان و راسخ شدن ارادهی آنان در دفاع از اسلام تبدیل میشود. نمونهی بارز، ماجراى نوشتن کتاب شیطانىِ نویسندهی مرتد و مهدورالدّم انگلیسى است (۵۶) که دولتهاى استکبارى با این کار میخواستند اسلام را تضعیف کنند و خداى متعال برعکسِ خواستهی آنان، این کار را موجب آبروریزى آنان قرار داد و با صدور فتواى امام امّت بر مهدورالدّم بودن نویسندهاش، آهنگ مسلمین رساتر و انسجام آنان بیشتر شد و همهی تلاشهاى دشمن در مبارزه با اسلام انشاءالله به همینگونه نتیجهاى منتهى خواهد شد، که «اِنَّـ کَیدَ الشَّیطـّْنِ کانَ ضَعیفًا». (۵۷)
نکتهی دیگر آن است که مسلمانان در همه جاى جهان باید نسبت به اقدامات توطئهآمیز دشمنان براى تضعیف و توهین [به] اسلام کاملاً حسّاس و هوشیار باشند؛ مخصوصاً نسبت به توطئههاى فرهنگى؛ از قبیل نوشتن کتابها و ساختن فیلمها و نمایشنامههاى ضدّاسلامى. در این صحنه، سنگرداران اصلى، نویسندگان و هنرمندانى هستند که دلشان براى اسلام میتپد و از حِقد (۵۸) و کینهی دستگاههاى استکبارى با اسلام و مسلمین باخبرند. تهیّهی مقالات و کتب و آثار هنرى در تبیین اسلام و افشاى توطئههاى دشمن و دفاع از حقوق مسلمانان جهان، وظیفهی عمومى و بزرگ آنها است.البتّه وظیفهی عمومى همگان در برابر اهانت به مقدّسات اسلامى، روشن و واضح است و حکم امام فقید به واجبالقتل بودن نویسندهی مرتد و پلید آیات شیطانى، تکلیف همه را نسبت به موارد مشابه روشن میسازد. حکم امام امّت دربارهی آن نویسندهی نگونبخت به قوّت خود باقى است و او باید همچنان در انتظار اجراى آن تا لحظهی مقدّر بماند.
مسلمانان از اجتماعات بزرگ -مخصوصاً اجتماع عظیم حج- باید براى اعلام مخالفت و نفرت خود از توطئههاى فرهنگى استکبار علیه اسلام و ایستادگى قاطع خود در برابر آن، حدّاکثر استفاده را بکنند و مطمئنّم همانگونه که مسلمانان غیور در پاسخ به نداى امام امّت (اعلى الله کلمته) تاکنون قاطعانه موضعگیرى کردهاند، از این پس نیز به همانگونه عمل خواهند کرد.
۴) در حج باید مسائل جهان اسلام بررسى شود. بزرگترین مسئلهی عمومى مسلمین پس از لزوم آمادگى براى دفاع از اسلام و هویّت جمعى مسلمین، مسئلهی ملّتهاى زیر ستم و مبارزى است که دست طغیان و کفر و استکبار، آنان را مقهور و مظلوم ساخته و سختترین شرایط زندگى را بر آنان تحمیل کرده است. ملّت مظلوم فلسطین نمونهی بارزى از اینگونه ملّتها است. چهل سال است که این ملّت از خانه و کاشانهی خود بیرون رانده شده و یا در وطن خویش غریبانه زندگى کرده است. این، زخم خونین و دردناکى بر پیکر امّت اسلامى است که با توطئهی دولتهاى استعمارگر و ضدّاسلام و به دست جنایتکار صهیونیستها، چهل سال پیش وارد شده و هر روز نمکى بر آن پاشیده شده است. کسان و گروههاى زیادى در این مدّت به مبارزه براى نجات این ملّت دست زده یا ادّعاى آن را کردهاند؛ امّا هرگز گرهى باز نشده، بلکه گرهها کورتر هم شده است.علّت اصلى این بوده که ملّت فلسطین نمیتوانسته از خود دفاع کند، یا جهان اسلام از خنثى کردن توطئهی آمریکا و غرب در دفاع از دولت غاصبْ ناتوان بوده است. علّت اصلى ناکامیها اوّلاً از یاد بردن هویّت اسلامى ملّت فلسطین و عدم تکیه بر اسلام و جهاد اسلامى در طول دهها سال گذشته، و ثانیاً خیانت سران کشورهایى از اعراب و حتّى خیانت سران و چهرههایى از فلسطینیان بوده است. و امروز بحمدالله عنصر ایمان و جهاد اسلامى در مبارزات ملّت فلسطین در داخل وطن مغصوب، زنده شده و به همین جهت معادلهی قدرت در فلسطین به سود فلسطینیان نسبت به گذشته تغییر کرده است. جوانان و کودکان و زنان و مردانى که امروز مظلومانه در شهرهاى وطن مغصوب، با خون خود کوچهها و خیابانها را رنگین میکنند و نمازگزارانى که در اجتماعات هفتگىِ جمعهی خود، کابوس مرگ را بر سر اسرائیلیان غاصب و مهاجر میکوبند، نور امیدى را بر سراسر فلسطین تابانیدهاند که در تمام چهل سال غصب و قبل از آن در روزگار فشار و اختناق انگلیسى، هرگز سرزمین مقدّس، آن را به خود ندیده بود. و آینده هم متعلّق به همین مؤمنین مصمّم و مبارز است. امروز دیگر روزگار ضعف و انفعال و انتظار ملّت فلسطین تمام شده است و اسلام نیروى حقیقىِ آن ملّت برجسته را به وى بازگردانده است. امروز دیگر سران خائن و سازشکارِ فلسطینفروشِ فلسطینى که فارغ از رنج شهروندان یا چادرنشینان، به معاملهی سیاسى و تجارت با سرمایهی فلسطین مشغولند، نمیتوانند سرنوشت آن کشور و ملّت را رقم بزنند. سرنوشت فلسطین، در مسجدها و نماز جمعهها و خیابانها و میدانهاى سراسر زمینهاى اشغالى است که رقم میخورد؛ و این از برکات اسلام است.
ملّت لبنان نیز که از دو سو زیر فشار صهیونیستها و همدستان فالانژ (۵۹) آنان سالها است با آتش و خون سروکار دارد، راه خود را یافته و تصمیم خود را بر ضدّ نظام فاشیستى و قبیلهاىِ مدرن و مورد تأیید آمریکا و فرانسه و انگلیس گرفته است. مسلمانان مظلوم لبنان سرنوشتشان با ملّت فلسطین گره خورده و رنج همسایگى با متجاوزین افزونطلبِ صهیونیست را میبرند. در اینجا نیز ایمان و جهاد است که بنبستها را خواهد شکست.
دنیا ناباورانه شاهد بنبستشکنى در قضیّهی افغانستان بود. مجاهدان افغان به برکت اسلام و وحدت کلمه توانستند ارتش بیگانه را بیرون برانند و اگر باز هم به همین دو عامل تکیه کنند، خواهند توانست حکومت شایستهی مطلوب خود را در آن کشور تشکیل داده و رژیم وابستهی کنونى (۶۰) را از جا بکنند. این دو عامل عیناً علاج همهی دردها و گرفتاریهاى فلسطین و لبنان نیز هست.
ما علاج مسئلهی فلسطین را در راهحلهاى دیکتهشدهی ابرقدرتها نمیدانیم؛ علاج زخم فلسطین، فقط قطع غدّهی سرطانى حکومت صهیونیستى است؛ و این کاملاً ممکن است. مسلمانان در حج باید به این مسئله اندیشیده، براى آن متعهّد شده، و هماهنگْ شعار و عمل را در راه آن به کار برند. ملّت ایران مانند همیشه خود را در کنار مبارزان فلسطینى میداند و بدون پیروزى در قضیّهی فلسطین، پیروزى خود را ناقص میشمرد.
امام راحل عظیم، از نخستین روزهاى شروع مبارزه در ایران، مسئلهی فلسطین را در صدر مطالب خود قرار داد و در طول مبارزه و پس از پیروزى انقلاب، آن را تعقیب کرد و پس از ارتحال ملکوتیاش نیز با زبان وصیّتنامهی سیاسى _ الهیاش با ما و همهی مسلمانان عالم دربارهی آن حرف زد. این واجب، تخلّفناپذیر است. شما حاجیان نیز داراى همین وظیفهاید و اگر همه به وظیفه عمل کنیم، زخم عمیق پیکر اسلام بهبود خواهد یافت -انشاءالله- و خدا با ما است.
۵) نزدیک به چهل روز است که امّت اسلام در سوگ امام و مراد و مقتداى خود در التهاب و سوز و خروش است. نزدیک چهل روز است که امام خمینى، آن بندهی مطیع خدا، آن دشمن آشتیناپذیر مستکبران، آن طرفدار و خدمتگزار مستضعفان و محرومان و مظلومان، آن برافرازندهی پرچم اسلام ناب محمّدى و افشاگر اسلام آمریکایى، آن فریادرس مسلمانان جهان، آن مجمع خصال والاى اسلامى و آن مسلمانِ کامل در میان ما نیست. او به ملکوت اعلىٰ پیوست و ملّت انقلابى ایران و دیگر فرزندانش در سراسر جهان را داغدار و ماتمزده کرد؛ امّا طنین صداى او -که نداى حق و عدل بود- در دلهاى امّتش و در فضاى جهان هست و خواهد بود. او نمرده است و نخواهد مرد. براى او که راهروِ راه پیامبران بود، همچون خود پیامبران، مرگ جسم به معناى مرگ شخصیّت نیست. او در بانگ تکبیر مبارزان مسلمان، در ارادهی قهرآمیز ملّتهاى زیر ستم، در ایمان آگاهانهی نسل جوان معاصر در دنیاى اسلام، در امید روشن مستضعفان و مظلومان، در سوز و حال معنوى مناجاتیان، در حیات دوبارهی معنویّت و ارزشهاى اخلاقى در جهان، و در همهی جلوههاى زیبایى که حرکت انقلابى و تاریخساز او در دوران معاصر به وجود آورد، و بالاخره در دل یکایک عاشقان و مریدانش زنده است.
دشمنان زخمخوردهی انقلاب انتظار روز فقدان او را میکشیدند تا در غیبت آن دیدهبان بیدار و نگاهبان نیرومند، به مولود و میراث تلاش او -یعنى جمهورى اسلامى در ایران و نهضت بیدارى مسلمین در جهان- دستبرد زنند و چشمْزخم وارد آورند؛ امّا بیدارى انقلابى و ایمان آگاهانه و وفاى عاشقانهی ملّت بزرگ ایران که در تشییع جنازهی بینظیر و عزادارى تاریخى آن بزرگوار و حوادثِ پس از آن بُروز کرد و نیز پیوند و رابطهی عمیقى که مسلمانان جهان در آسیا و اروپا و آفریقا نسبت به ملّت ایران و امام فقید نشان دادند، دشمنان را مأیوس و تحلیلها و پیشبینیهاى آنان را افسانه و پندار ساخت.من وظیفه دارم احترام و سپاس عمیق خود را به ملّت عظیمالشّأن ایران ابراز دارم و به آنان خاضعانه عرض کنم که شما با امتحان بزرگ و تکاندهندهاى مواجه شدید و روسفید و آبرومند از آن بیرون آمدید. سلام و رحمت خدا بر شما باد! شما در حیات بابرکت امام، بهترین و صَدیقترین یاران براى او بودید و مایهی سربلندى آن فرزند پیغمبر (صلّى الله علیه و آله) شدید و پس از پرواز ملکوتى او نیز باشکوهترین وفادارى را نسبت به او و وصیّت او نشان دادید. خداى بزرگ از شما راضى باد! و نیز وظیفه دارم از همهی برادران و خواهران مسلمان در سراسر جهان سپاسگزارى کنم که دل ملّت ایران را تسلّا دادند و دشمن را مرعوب کردند و وحدت شکوهمند اسلامى را به نمایش گذاردند. روح مطهّر رسول خدا (صلّى الله علیه و آله و سلّم) از همهی آنان راضى باد!
متأسّفانه در دنیاى اسلامى، کسانى از سران و سردمداران و جیرهخواران و عالمنمایان و قلمفروشان نیز بودند که قدر امام را -که دُرّةالتّاج عزّتى بر تارک امّت اسلامى بود- نشناختند و با او جفا کردند و براى دلخوشى آمریکا و اسرائیل و دیگر دشمنان اسلام، با او درافتادند و براى خاموشى نور وجود او، خفّاشگون تلاش کردند؛ یُریدونَ لِیُطفِئئوا نورَ اللهِ بِاَفواهِهِم وَ اللهُ مُتِـمُّ نورِه وَلَوکَرِهَ الکـّْفِرون. (۶۱) لعنت خدا و نفرت مسلمین و حسرت ابدى بر آنان که با خَلَف صدق پیامبر آن کردند که ابوجهل و ابولهب و فرعون و قارون و بلعم باعورا و همهی ائمّهی نار با پیامبران و صدّیقان و ائمّهی نور کرده بودند؛ وَ اَتبَعنّْهُم فی هّْذِهِ الدُّنیا لَعنَةً وَیَومَ القِیّْمَةِ هُم مِنَ المَقبوحین. (۶۲)
ما با خدا پیمان بستهایم راه امام خمینى (اعلى الله قدره) را -که راه اسلام و قرآن و راه عزّت مسلمین است- دنبال کنیم. سیاست «نه شرقى و نه غربى»، حمایت از مستضعفان و مظلومان، دفاع از وحدت و حرکت امّت بزرگ اسلامى و فائق آمدن بر عوامل اختلاف و دوگانگىِ مسلمین در سطح جهان، و مجاهدت براى ایجاد مدینهی فاضلهی اسلامى، و تکیه بر جانبدارى از قشرهاى محروم و کوخنشین، و به کار گرفتن همهی عوامل و امکانات براى بازسازى کشور در سطح داخلى کشور، خطوط اصلى برنامههاى ما است. هدف اصلى از این همه، زنده کردن دوبارهی اسلام و بازگشت به ارزشهاى قرآن است و ما یک سر مو از این هدف عقب نخواهیم نشست.
برادران و خواهران، ملّت عزیز ایران! اگر دست دشمن، امسال نیز شما را از حقّ مسلّمتان -یعنى زیارت بیتالله و مرقد پیامبر (صلّى الله علیه و آله و سلّم) و ائمّهی هداى مدفون در بقیع (سلام الله علیهم)- محروم ساخت و برگ دیگرى بر کارنامهی سیاه خود افزود، امّا چشمانداز آینده به نظر ما روشن و امیدبخش است. ما تاکنون به تکلیف اسلامى خود عمل کردهایم و بر تبعات آن نیز صبر میکنیم و امیدوارم خداوند لطف خود را بر ما بگستراند و رضاى حضرت ولیعصر (ارواحنا فداه) و دعاى آن حضرت را شامل حال ما سازد. وعدهی خدا به رسولش -انشاءالله- دربارهی شما فرزندان مخلص امام و یاران فداکار اسلام نیز به تحقّق خواهد پیوست، که فرمود: لَقَد صَدَقَ اللهُ رَسولَهُ الرُّءیا بِالحَقِّ لَتَدخُلُنَّ المَسجِدَالحَرامَ اِن شاّْءَ اللهُ ءامِنینَ مُحَلِّقینَ رُءوسَکُم وَمُقَصِّرینَ لاتَخافون. (۶۳)
سیّدعلى حسینیخامنهاى
اوّل ذیحجّةالحرام ۱۴۰۹ هجرى
اوّل ذیحجّةالحرام ۱۴۰۹ هجرى
۱) سورهى یوسف، بخشى از آیهی ۸۷؛ «اى پسران من! بروید و از یوسف و برادرش جستجو کنید و از رحمت خدا نومید مباشید ...»
۲) جانشینان
۳) آواز دادن
۴) سورهى حج، بخشى از آیهی ۲۷؛ «و در میان مردم براى [اداى] حج بانگ برآور ...»
۵) دشمنى کردن، ستم کردن
۶) ر.ک: بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم (۱۳۶۸/۴/۱۱)، پىنوشت شمارهی ۶
۷) بازداشتهشده، منعشده
۸) سورهى حج، بخشى از آیهی ۲۵؛ «بىگمان کسانى که کافر شدند و از راه خدا و مسجدالحرام -که آن را براى مردم، اعمّ از مقیم در آنجا و بادیهنشین، یکسان قرار دادهایم- جلوگیرى میکنند ...»
۹) به همین مناسبت، مجلس بزرگداشتى به مدّت چهار شب -از هفدهم تا بیستم تیر ماه- از سوى رهبر معظّم انقلاب، در محلّ دیدارهاى معظّمٌله برگزار شد.
۱۰) ثروت
۱۱) همتایان خدا
۱۲) بتها
۱۳) صحیفهى امام، ج ۲٠، ص ۳۱۴؛ پیام به مسلمانان ایران و جهان و زائران بیتاللهالحرام (۱۳۶۶/۵/۶)
۱۴) صحیفهى امام، ج ۲٠، ص ۳۱۴؛ پیام به مسلمانان ایران و جهان و زائران بیتاللهالحرام (۱۳۶۶/۵/۶)
۱۵) صحیفهى امام، ج ۲٠، ص ۳۱۶؛ پیام به مسلمانان ایران و جهان و زائران بیتاللهالحرام (۱۳۶۶/۵/۶)
۱۵) صحیفهى امام، ج ۲٠، ص ۳۱۶؛ پیام به مسلمانان ایران و جهان و زائران بیتاللهالحرام (۱۳۶۶/۵/۶)
۱۶) صحیفهى امام، ج ۲٠، ص ۳۱۸؛ پیام به مسلمانان ایران و جهان و زائران بیتاللهالحرام (۱۳۶۶/۵/۶)
۱۷) صحیفهى امام، ج ۲۱، ص ۸۲؛ پیام به ملّت ایران در سالگرد کشتار خونین مکّه (۱۳۶۷/۴/۲۹)
۱۸) صحیفهى امام، ج ۲۱، ص ۸۳؛ پیام به ملّت ایران در سالگرد کشتار خونین مکّه (۱۳۶۷/۴/۲۹)
۱۹) دشمنى کردن، ستم کردن
۲۰) راه دور (برگرفته از قرآن کریم؛ سورهى حج، آیهی ۲۷)
۲۱) به نمایندگى نزد کسى یا جایى آمدن
۲۲) سورهى صافّات، بخشى از آیهی ۹۹؛ «... من به سوى پروردگارم رهسپارم، زودا که مرا راه نماید.»
۲۳) سورهى بقره، بخشى از آیهی ۱۲۸؛ «... آداب دینى ما را به ما نشان ده و بر ما ببخشاى ...»
۲۴) سورهى قصص، بخشى از آیهی ۵۷؛ «... محصولات هر چیزى ...»
۲۵) انحراف از راه راست
۲۶) سورهى یس، بخشى از آیهی ۶٠؛ «اى فرزندان آدم! مگر با شما عهد نکرده بودم که شیطان را مپرستید؟...»
۲۷) سورهى حج، بخشى از آیهی ۳٠؛ «... پس، از پلیدىِ بتها دورى کنید ...»
۲۸) سورهى زمر، بخشى از آیهی ۱۷؛ «و[لى] آنان که خود را از طاغوت به دور میدارند تا مبادا او را بپرستند و به سوى خدا بازگشتهاند، آنان را مژده باد ...»
۲۹) سورهى انعام، بخشى از آیهی ۷۸؛ «... من از آنچه [براى خدا] شریک میسازید، بیزارم.»
۳۰) سورهى یونس، بخشى از آیهی ۳۲؛ «... و بعد از حقیقت، جز گمراهى چیست؟ ...»
۳۱) بلدالامین، ص ۲۵۴ (دعاى عرفه)؛ «بارخدایا ! تو پناهگاه من هستى، هنگامى که درمیمانم که از آن همه راهِ فراخ چه راهى برگزینم ... و تو یاور من هستى در پیروزى بر دشمنانم؛ اگر یاورى تو نباشد، من در شمار مغلوب شدگانم ... اى کسى که پادشاهان در برابر تو پالهنگ مذلّت بر گردن نهادهاند و از سطوت تو ترسانند.»
۳۲) روز هشتم ماه ذىحجّة
۳۳) پرهیز دادن، برحذر داشتن
۳۴) سورهى حج، بخشى از آیهی ۲۷؛ «... هر راه دورى»
۳۵) به بندگى گرفتن
۳۶) نهجالبلاغه، خطبهى ۱
۳۷) نهجالبلاغه، حکمت ۱۳۶
۳۸) نهجالبلاغه، حکمت ۲۵۲
۳۹) به بندگى گرفتن
۴۰) مانند فرعون بودن در تکبّر و ستم، فخرفروشى، خودخواهى و غرور
۴۱) سورهى حدید، بخشى از آیهی ۲۵؛ «براستى [ما] پیامبران خود را با دلایل آشکار روانه کردیم و با آنها کتاب و ترازو را فرود آوردیم تا مردم به انصاف برخیزند ...»
۴۲) سورهى نساء، بخشى از آیهی ۱۳۵؛ «... پیوسته به عدالت قیام کنید و براى خدا گواهى دهید ...»
۴۳) سورهى هود، بخشى از آیهی ۱۱۳؛ «و به کسانى که ستم کردهاند، متمایل مشوید، که آتش [دوزخ] به شما میرسد ...»
۴۴) سورهى نساء، بخشى از آیهی ۶٠؛ «آیا ندیدهاى کسانى را که میپندارند به آنچه به سوى تو نازل شده و [به] آنچه پیش از تو نازل گردیده، ایمان آوردهاند؟ [با این همه] میخواهند داورى میان خود را به سوى طاغوت ببرند، با آنکه قطعاً فرمان یافتهاند که بدان کفر ورزند ...»
۴۵) سورهى بقره، بخشى از آیهی ۲۵۶؛ «... پس هر کس به طاغوت کفر ورزد و به خدا ایمان آورد، بیقین به دستاویزى استوار چنگ زده است ...»
۴۶) سورهى ممتحنه، بخشى از آیهی ۱؛ «اى کسانى که ایمان آوردهاید! دشمن من و دشمن خودتان را به دوستى برمگیرید ...»
۴۷) سورهى شعراء، آیات ۱۵۱ و ۱۵۲؛ «و فرمان افراطگران را پیروى مکنید. آنان که در زمین فساد میکنند و اصلاح نمیکنند.»
۴۸) از جمله، سورهى مائده، آیهی ۵۶؛ سورهى مجادله، آیهی ۲۲؛ سورهى مجادله، آیهی ۱۹
۴۹) از جمله، سورهى بقره، آیهی ۲۵۷
۵۰) از جمله، سورهى مائده، آیات ۴۴ و ۴۵ و ۴۷
۵۱) سورهى کهف، بخشى از آیهی ۴۹؛ «... و آنچه را انجام دادهاند، حاضر یابند ...»
۵۲) سورهى زمر، بخشى از آیهی ۷٠؛ «... هر کس [نتیجهى] آنچه انجام داده است، بتمام بیابد ...»
۵۳) ثروت
۵۴) سورهى رعد، بخشى از آیهی ۳۱؛ «... و کسانى که کافر شدهاند، پیوسته به [سزاى] آنچه کردهاند، مصیبت کوبندهاى به آنان میرسد ...»
۵۵) سورهى بروج، آیهی ۸؛ «و بر آنان عیبى نگرفته بودند، جز اینکه به خداى ارجمند ستوده ایمان آورده بودند.»
۵۶) سلمان رشدى، نویسندهى هندىالاصل مقیم انگلیس و عضو انجمن سلطنتى ادبیّات انگلیس، در کتاب خود وقیحانه به مقدّسات اسلام، قرآن کریم و مقام شامخ پیامبر اکرم (ص) در قالب رمانى مستهجن و ضدّاخلاقى اهانت کرد. محافل غربى از انتشار این کتاب حمایت کردند و حضرت امام خمینى در بیستوپنجم بهمن ۱۳۶۷ با صدور فتواى ارتداد رشدى و وجوب قتل وى و ناشران کتاب ضدّاخلاقى او، به مقابله با تهاجم فرهنگى دشمنان اسلام برخاستند و موجى از بیدارى و مقاومت در جهان اسلام پدید آوردند.
۵۷) سورهى نساء، بخشى از آیهی ۷۶؛ «... که نیرنگ شیطان [در نهایت] ضعیف است.»
۵۸) کینهورزى، عداوت
۵۹) گروههاى دست راستى افراطى لبنان
۶۰) حکومت محمّد نجیبالله
۶۱) سورهى صف، آیهی ۸؛ «میخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند و حال آنکه خدا -گرچه کافران را ناخوش افتد- نور خود را کامل خواهد گردانید.»
۶۲) سورهى قصص، آیهی ۴۲؛ «و در این دنیا لعنتى بدرقهى [نام] آنان کردیم و روز قیامت [نیز] ایشان از [جملهى] زشترویانند.»
۶۳) سورهى فتح، بخشى از آیهی ۲۷؛ «حقّاً خدا رؤیاى پیامبر خود را تحقّق بخشید [که دیده بود:] شما بدون شک، به خواست خدا درحالىکه سر تراشیده و موى [و ناخن] کوتاه کردهاید، با خاطرى آسوده در مسجدالحرام در خواهید آمد ...»