بیانات در دیدار جمعى از کارگران سراسر کشور

بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)

 دیدار برادران و خواهران عزیز کارگر و مشاهده‌ی احساسات پُرشور و ایمان آگاهانه‌ی شما، هر کسى را به یاد محبّت و رابطه‌ی قلبى عمیقِ امام عزیزمان با شما قشر کارگر زحمت‌کش ‌-که ستون اصلى تولید در کشور هستید- می‌اندازد. حقیقتاً کارگران در کشور ما، در رابطه‌ی با انقلاب یک وضع اختصاصى و استثنائى داشتند و به اعتقاد بنده این هم یکى از ممیّزات انقلاب اسلامى ما است. کارگر در نظام جمهورى اسلامى در دو جبهه ‌-که مرجع هر دو جبهه یک چیز بود- آن‌چنان حضورى از خود نشان داد که واقعاً تاریخى و به یادماندنى است. یکى از این دو جبهه جبهه‌ی کار و تولید و تلاش بود، و دوّمى جبهه‌ی دفاع از انقلاب. این هر دو، درحقیقت یک مبنا و یک قاعده دارد. یعنى کارگر انقلابى و کارگر مسلمانِ ما، در جبهه‌ی کار و در سنگر کار هم ‌-که در این ده سال، اخلاص و ازخودگذشتگى و خستگی‌ناپذیرى نشان داد- درست با همان انگیزه‌اى بود که در جبهه‌ی جنگ یا در جبهه‌ی سیاسى و خلاصه در جبهه‌ی دفاع از انقلاب ایستادگى کرد.وقتى به جنگ نگاه میکنیم، نقش کارگران را در جنگ یک نقش بارزى می‌بینیم. بنده در میان این عزیزان بسیجى در جبهه‌هاى جنگ، خیلى اوقات بوده‌ام؛ وقتى سؤال میکنیم شما چه کسى هستید؟ از کجا آمده‌اید؟ شغلتان چیست؟ می‌بینیم این یک زحمت‌کشِ کارگر است که یا در یک کارخانه‌اى کار میکند، یا کارگر یک دکّانى است، یا در یک روستایى کار میکند؛ کارگر است. از اوّلِ جنگ هم، آن‌وقتى که واقعاً جبهه‌ها غریب بود ‌-غیر از این سالهاى دوّم و سوّم و آن هجوم عظیم مردم در جبهه‌ی جنگ- وقتى هزار نفر، دو هزار نفر به جبهه می‌آمدند، انسان احساس میکرد که امداد بزرگى رسید؛ این‌قدر تعیین‌کننده بود. [البتّه] از قشرهاى مختلف بودند؛ لکن عمدتاً از همین طبقه‌ی زحمت‌کش و کارگران. گاهى کارگرى با چند سر عائله، با داشتن خانواده، همه را ریخته بود پشت سرش، آمده بود آنجا؛ این [نقش کارگران بود] در جنگ؛ در راه‌پیمایی‌ها، در تظاهرات، در کنار قشرهاى دیگر [هم] انسان احساس میکند حقیقتاً حضور آن قشرى که به‌عنوان قشر زحمت‌کش در جامعه شناخته شده‌اند ‌-که با جسم خودشان، با سرپنجه‌ی خودشان، با تن خودشان مملکت را از لحاظ تولید و نیازهاى مردم تغذیه و اداره میکنند- در همه‌ی این صحنه‌ها حضور چشمگیرى بود. هیچ کس هم این را نمیتواند منکر شود، مگر کسى مطّلع نباشد. حتّى گاهى در این جبهه‌ی دفاع از انقلاب، حرکاتى از کارگران سر میزد که انسان در مقابل این اخلاصها واقعاً شرمنده میشد. فرضاً در آن بحبوحه‌ی جنگ، خبر میشدیم که کارگران ‌-در یک جایى، در یک شهرى، در یک کارخانه‌اى- فلان قدر از حقوقشان را به جنگ داده‌اند. حقوق کارگر مگر چقدر است؟ خب، این مال آن صحنه که صحنه‌ی دفاع از انقلاب است.

 در جبهه‌ی کار و تولید هم همین‌جور [بود]. شاید خیلى از شماها ندانید، امّا اوّلِ انقلاب بنده از نزدیک در جریان بودم؛ ما ماجراها داشتیم. آن‌وقتى که همه سرشان گرم بود به کارهاى حادّ انقلاب و مثل پروانه‌اى دُور شمعِ وجود امام عزیزمان میگشتند، این گوشه‌کنار یک کارهایى داشت اتّفاق می‌افتاد که دست خدا به همراه ما بود و نگذاشت دشمن صدمه بزند و ضربه بزند.

 یک عدّه‌اى از این ضدّانقلاب‌ها و ضدّاسلام‌ها به خیال اینکه شاید بتوانند در یک عدّه‌اى از کارگران نفوذ کنند و یک اخلالى در کار انقلاب بکنند، رفته بودند به همین منطقه‌ی کارگرىِ غرب تهران وارد شده بودند؛ محکم! شاید کارگرهاى آن کارخانه که دوستان من هستند و تا چند سال بعد از ریاست جمهورىِ من هم می‌آمدند، میرفتند و با ما ارتباطاتى داشتند، خوب یادشان باشد؛ اگر در بین جمع شما از آن کارخانه و حول‌وحوش آن کارخانه کسانى باشند، خوب میفهمند که من به کجا دارم اشاره میکنم. (۲) این شبکه‌هاى جاسوسى به‌اصطلاح مارکسیستِ آمریکایى ‌-هیچ اسمى بهتر از این کلمه براى آنها نیست: مارکسیست‌هاى آمریکایى؛ ظاهراً چپ، باطناً وابسته‌ی به استکبار آمریکا- این مارکسیست‌هاى آمریکایىِ بددلِ بدخواهى که اصلاً همّتشان این بود که این انقلاب اسلامى را یک جورى به هم بزنند، اینها سازمان‌دهى کرده بودند، برنامه‌ریزى کرده بودند، خودشان را آماده کرده بودند که از یک گوشه‌اى اخلال کنند. همین‌طور که میگویم، واقعاً ما هیچ فکرش را هم نکرده بودیم. هیچ کس نمیتواند بگوید که ما میفهمیدیم چه‌کار دارد میشود، نه. خود بنده که در این کار دخالت داشتم، واقعاً نمیدانستم چه‌کار دارد میشود. خداى متعال مثل اینکه دست ما را میگرفت و میبرد آنجایى که باید باشیم. بنده و یک عدّه‌اى دیگر، آن روزهاى نوزدهم بهمن و بیستم بهمن و بیست‌ویکم بهمن و بیست‌ودوّم بهمن را در همان منطقه‌ی کارگرى طرفِ غرب تهران گذراندیم؛ اسم آن کارخانه را نمیخواهم بیاورم، شاید بعضى از دوستان بدانند، منطقه‌اى بود، محوّطه‌اى بود. حتّى من خبر پیروزى انقلاب را ‌-یعنى اینکه رادیو ناگهان گفت: «اینجا تهران است، صداى انقلاب اسلامى ایران»- در راه همان کارخانه شنفتم؛ داشتم می‌آمدم، رادیو را روشن کرده بودم. در آن ساعات بحرانى، در آن بحبوحه، ما آنجا بودیم.خب، پس اینها روى قشر زحمت‌کش کارگر ‌-که عمدتاً هم جوان [هستند] و برحسب طبیعتِ قشر کارگرى، از آگاهى خاصّى برخوردارند؛ کارگرها در جامعه یک قشر آگاهند؛ بنده در تقسیم‌بندی‌ها، کارگر را جزو قشرهاى روشنفکر به معناى عامّش میدانم- سرمایه‌گذارى را شروع کردند. قصدشان هم این بود که این دست کارآمد و این بازوى قوى را از انقلاب بگیرند، [حتّى] اگر بتوانند علیه انقلاب هم به کار بیندازند؛ دو مرحله داشت: حدّاقل این بود که این بازو در خدمت انقلاب به کار نیفتد، و اگر هم بتوانند این را علیه انقلاب به کار بیندازند. نقشه‌ی اینها در آن روزها و هفته‌هاى اوّل، این بود. وقتى نتوانستند [کارگران را] علیه انقلاب به کار بیندازند، دلشان را خوش کردند به اینکه اقلّاً نگذارند بازوى نیرومند قشرِ آگاهِ جوانِ قوىّ کارگر، در خدمت انقلاب قرار بگیرد. خیلى هم تبلیغات میکردند. اگر آن تبلیغات قرار بود اثر بکند، ما باید حدّاقل آن یکى دو سال اوّلِ انقلاب، از قِبَل دستگاه‌هاى صنعتی‌مان یک بیکارى مزمن میداشتیم. بعد هم دائم بایست انقلاب از این جهت دردسر میداشت؛ مدام باید مسئولین بروند التماس کنند که آقا کار کنید. این نقشه‌اى بود که آنها کشیده بودند. مشت طبقه‌ی کارگر، آن‌چنان توى دهان دشمن اسلام و دشمن انقلاب خورد که آنها را مأیوس و گیج کرد و تا مدّتى دیگر به سراغ این قشر نیامدند. این نقش قشر کارگر در جامعه‌ی ما بود، این سنگر دوّم [بود] که گفتم یعنى سنگر کار و تلاش و تولید، آن هم دلسوزانه. خب این در دنیا کم‌نظیر است. حتّى در آن نظامهایى هم که اسمشان نظام کارگرى است ‌-که البتّه فقط اسم است و چیزى که آنجا حقیقتاً مورد توجّه نیست، همین مسئله است- وفادارى به انقلاب از طرف قشر کارگر، مثل وفادارى کارگران در جمهورى اسلامى و در خدمت انقلاب اسلامى نبوده. این یک حقیقت ممتاز است. این همان است که عرض کردم نقش کارگران یک نقش برجسته است.

 برادران و خواهران! در انقلاب ما، سروکار با خدا است. همه‌ی ما همّت و سعی‌مان این است و باید این باشد که خدا را از خودمان راضى کنیم. اصلاً برجستگى انقلاب ما به همین است، اینکه شما انقلابى و نظامى را می‌بینید که همه‌ی قدرتهاى بزرگ دنیا با آن بد بودند، شوخى نیست. همه‌ی آن قدرتهایى که در صحنه‌ی سیاست و درگیری‌هاى جهانى سرشان به تنشان می‌ارزد، در مقابل جمهورى اسلامى صف‌آرایى کردند؛ از دو ابرقدرت گرفته، تا ناتو، تا دنباله‌روهایشان، یعنى این مرتجعینى که پولهاى گزاف نفت را دادند و انبارهاى زرّادخانه‌هاى تسلیحاتى شرق و غرب را در کشورهاى خودشان خالى کردند؛ همه‌ی اینها در یک برهه‌اى از زمان ‌-بحمدا‌لله‌ البتّه حالا آن‌جور نیست- دست به دست هم دادند، جلوى این نظام ایستادند. نه‌فقط ایستادنِ به معناى تماشا کردن، نخیر؛ پنجه زدند، کارشکنى کردند، با ما درگیرى و دعوا درست کردند. این خلیج فارس پُر شد از ناوگانهاى گوناگون اروپایى و آمریکایى و غیره. هر نظام دیگرى به جاى نظام جمهورى اسلامى بود، یکى از دو سرنوشت را بیشتر نداشت: یا از بین رفته بود، نابود شده بود، اصلاً فراموش شده بود و رفته بود به تاریخ؛ یا از حرفش برگشته بود و اصول خودش را زیر پا گذاشته بود، براى اینکه بتواند باقى بماند. ما نه؛ ما بحمدا‌لله‌ اوّلاً ماندیم، قوی‌تر هم شدیم، ریشه هم دواندیم، دیگران را هم وادار کردیم که به وجود ما اعتراف بکنند؛ ثانیاً از اصولمان دست نکشیدیم و همان حرف حقّ قوی‌اى را که روز اوّل زده بودیم، تا آخر زدیم، باز هم به فضل پروردگار تا آن‌وقتى که قطره‌ی خونى در رگهاى ما و نَفَسى در کالبد ما است آن را خواهیم گفت.خب، چرا؟ چطور شد؟ مگر ما چه داشتیم که توانستیم؟ علّت همین است: هر یک‌یک از ماها، یک رابطه‌ی قلبى و اعتقادى و پیوند ولایتى با خدا دارد؛ مسئله این بود. اصلاً راز ایستادگى و اقتدار این نظام این است. همین که ‌الحمدلله‌ نتوانستند روى این صخره‌ی باصلابت حتّى خشى بیندازند، علّتش همین بوده؛ باز هم نمیتوانند. مردم ایران ثابت کردند که دشمن نمیتواند نسبت به آنها طمع بورزد. علّتش همین ایمان است. و همین ایمان به خدا و همین کار براى رضاى خدا است که موجب میشود شما اینجا نشسته باشید و در کشورهاى گوناگون دنیا به اسم شماها شعار بدهند. شما، یا ما به‌عنوان مسئولین نظام، مگر چقدر رابطه با مسلمانهاى اروپا و آفریقا و خاورمیانه و شرق آسیا و کشورهاى گوناگون ایجاد کرده‌ایم که این‌جور در حادثه‌ی ضایعه‌ی مصیبت امام عزیزمان با ما همدردى کردند؟ این هیئت ایرانى که رفته بود آنجا، مردم دست به گردنشان می‌انداختند، گریه میکردند! (۳) این چیست؟ این چه رابطه‌اى است؟ این را ما به وجود آورده‌ایم؟ نخیر؛ این رابطه را هم خدا به وجود آورده، یعنى همان معنویّت، همان پیوند قلبى با خدا. در قرآن کریم به رسول خودش میفرماید که «لَو اَنفَقتَ ما فِى الاَرضِ جَمیعًا»، اگر همه‌ی پولهاى دنیا را هم خرج میکردى ‌-پول نفت که چیزى نیست، درآمد ارزى جمهورى اسلامى که به حساب نمی‌آید- اگر تمام پولهاى دنیا را هم خرج تبلیغات و دادن به فلان روزنامه‌نگار و دادن به فلان تبلیغاتچى و دادن به فلان گروه و حزب سیاسى میکردى، مآ اَلَّفتَ بَینَ قُلوبِهِم، نمیتوانستى این‌قدر دلها را به هم نزدیک کنى. پس چه شد؟ وَلـّْکِـنَّ اللهَ اَلَّفَ بَی‌ـنَهُم؛ (۴) خدا این دلها را به هم نزدیک کرد. در داخل کشور ما هم همین‌جور است؛ بین شما مردم و مسلمانهاى خارج کشور هم همین‌جور است. این به‌خاطر همان ارتباط و پیوند قلبى یکایک آحاد مؤمن با خدا است. خب همین، پشتوانه‌ی مسئله‌ی کار هم شد؛ در آن سنگر دوّم که گفتیم شماها در آن سنگر خوب امتحانى دادید.

 ‌الحمدلله‌ انقلاب اسلامى، ده سال، به‌خاطر همین روحیه‌ها از دشوارترین راه‌ها عبور کرده. من به شما عرض کنم، من همه‌ی مسائل جارى این کشور را میدانم؛ مشکلات، سخت‌گیری‌ها، بدجنسی‌هاى دشمنان، چه کارها کردند، چه کارها میخواستند بکنند؛ ده سال است بنده در همه‌ی این پیچوخم‌ها حضورِ نزدیک داشته‌ام. شاید بسیارى از چیزهایى که ماها میدانیم، مردم ندانند که چه کارها دشمن کرده و چه کارها میخواسته بکند و چه کارها نتوانسته بکند. حالا که بنده نگاه میکنم به پشت سر و به این ده سال، حقیقتاً حیرت میکنم که ما از چه راه‌هایى عبور کردیم؛ چه درّه‌هایى، چه پرتگاه‌هایى، چه گُدارهاى (۵) سختى!خدایا، لحظه‌به‌لحظه نور و رحمت بر آن روح پاک ببار! چه کرد رهبرى او، چه معجزه‌اى نشان داد، چقدر این دستْ قوى بود، چقدر این دلْ پُرظرفیّت و پُرگنجایش بود! در سخت‌ترین مراحل، انسان وقتى نگاه میکرد، آن‌چنان آرام، آن‌چنان مطمئن.

 امام به مردم اطمینان فراوانى داشت. در یکى از این پیامها، (۶) امام خطاب به مردم کردند ‌-یادتان هست- گفتند من شماها را خوب می‌شناسم، شما هم من را خوب شناختید. درست بود. امام این مردم را خوب شناخته بود؛ صفائشان را، وفائشان را، غیرتشان را، شجاعتشان را، صداقتشان را؛ مردم هم حقّاً و انصافاً امامشان را خوب شناختند، خوب به او پاسخ گفتند.

 ما در این تقریباً ده‌سال‌ونیم در سخت‌ترین شرایط حرکت کردیم، از سخت‌ترین گذرگاه‌ها عبور کردیم. من نمیگویم همه‌چیز تمام شده، خطرهاى دشمن [تمام شده]؛ نه، بالاخره دشمن که از بدجنسى دست برنمیدارد. امّا میتوانم اظهار نظر کنم که بخش سخت‌ترِ راه پشت سرمان است و از آن عبور کرده‌ایم؛ آنکه پیش روى ما است و آنچه جلویمان است، بخش آسان‌تر و راحت‌تر آن است. ما از سختی‌هاى زیادى عبور کردیم و امروز به اینجا رسیده‌ایم.یقیناً تحلیلگران دنیا براى سال دهم یازدهم انقلاب اسلامى چنین وضعى را پیش‌بینى نمیکردند؛ آن هم با فقدان امام. یقیناً استراتژیست‌هاى سیاسى آمریکا و اروپا براى مثل امروزِ ما وضعیّت سیاهى را پیش‌بینى میکردند، که خداوند ‌ان‌شاءالله‌ آن وضعیّت سیاه را سرِ خودشان بیاورد. فکر نمیکردند ماها ‌-ما یعنى شما، یعنى مردم، یعنى آحاد ملّت- در چنین روزى این‌قدر با هم متّحد باشیم؛ فکر نمیکردند ماها این‌جور با قضایا قوى برخورد کنیم؛ فکر نمیکردند که این ملّت بتواند این‌جور سریع خودش را بازیابى کند و تصمیم خودش را بگیرد و راهش را ادامه بدهد؛ فکر نمیکردند. پس ما از آنچه در محاسبات دشمنانمان بود خیلى بهتریم. اصلاً قابل مقایسه نیستیم با آنچه در محاسبات آنها بود. حتّى در محاسبات دوستانمان هم همین‌جور [است].

 خب، تا اینجا پاداش الهى است. به چه؟ به مجاهدتهاى شما. وقتى ملّت مجاهدت میکند، وَالَّذینَ جّْهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُ‌ـلَنا ‌-اینها که دروغ نیست؛ این آیه‌ی قرآن است- وَ اِنَّـ اللهَ لَمَـعَ ال‌مُحسِنین، (۷) یعنى کسانى که در راه خدا مجاهدت میکنند، تلاش میکنند، زحمت میکشند، خدا به آنها راه را نشان میدهد و خدا در کنار نیکوکاران میمانَد، با آنها است. خب، ملّت ما نیکوکارى کرد، خدا هم با او است. تا اینجا قضیّه این است.

 حالا بعد از این چه؟ من عرض میکنم، بعد از این هم ما باید تضمین کنیم حفاظت و سلامت انقلاب و رشد روزافزون نظام جمهورى اسلامى و ریشه دواندن هرچه بیشترِ این نظام را؛ با همان روش و با همان شیوه؛ یعنى با حفظ ایمان، با کار مخلصانه، با وحدت کلمه، با داشتن ارتباط و پیوند قلبى با خدا، با اتّکاء به نفْس، با تصمیم بر اینکه باید بر مشکلات فائق بشویم. به این ترتیب، ما ده سال دیگر، بیست سال دیگر، ده تا ده سالِ دیگر، به فضل پروردگار همین‌جور خواهیم توانست پیش برویم.ما انقلابمان را در اصل، بر پایه‌ی شکستن سیطره‌ی زورگوهاى دنیا پایه‌گذارى کردیم. ما اگر بتوانیم ‌-که به فضل پروردگار میتوانیم- راهمان را همان‌طورى که در این ده سال ادامه دادیم ادامه بدهیم و قوى و هوشمندانه و با صفا و اخلاص حرکت کنیم، بدانید دندان همه‌ی زورگوها و قلدرهاى دنیا با مشتهاى پولادین این ملّت شکسته خواهد شد. شرطش این است که همان‌جور که این ده سال را گذراندیم، با همان ایمان، با همان قاطعیّت، با همان آگاهى و رشد کار را ادامه بدهیم.

 شما کارگرها نقش مهمّى دارید؛ بار اصلى تولید روى دوش شما است. قطعاً یکى از وظایف عمده‌ی نظام جمهورى اسلامى این است که بتواند این قشر زحمت‌کش را ‌-که بزرگ‌ترین حق را بر تولید و بر اداره‌ی اقتصادى کشور دارد- از حقّ مشروعِ انسانىِ اسلامىِ خودش که پاداش الهى او است، برخوردار کند. وضع زندگى کارگران باید، هم از لحاظ مادّى، هم از لحاظ معنوى بهبود پیدا کند. از لحاظ مادّى با قوانین مناسب، با توسعه‌ی کار و اشتغال ‌-که سرلوحه‌ی چیزهاى مهم در کشور ما است- با درک درست سهم و حقّ کارگر در تولید، بایستى تأمین شود. در جامعه‌ی اسلامى، قشر محروم و مستمند باید وجود نداشته باشد؛ و کارگران که جزو قشرهاى مستضعف در جامعه‌ی ما هستند، باید اوّلین هدفْ براى برنامه‌ریزی‌هاى توسعه‌ی اقتصادى قرار بگیرند؛ اوّلین هدفْ باید اینها باشند. اگر کارگر در جامعه دل‌خوش بود، تأمین بود، خیالش از معیشت راحت بود، کارْ بهتر انجام میگیرد. علاوه بر اینکه تکلیف الهى ما است؛ مقتضاى عدالت اسلامى در جامعه همین است که همه‌ی افراد جامعه از هر قشرى برخورداری‌هاى لازم و مناسب شأن انسانىِ یک مؤمن را داشته باشند و این تبعیض‌ها و بهره‌مندی‌هاى ناحقّى که در جوامع فاسد دنیا هست و در جامعه‌ی ما هم قبل از انقلاب به بدترین شکلى بود ‌-که هنوز بقایایش بکلّى از بین نرفته- باید برچیده بشود. این از جنبه‌ی مادّى.

 از جنبه‌ی معنوى باید کارگر احساس بکند که بار سنگینى را بر دوش دارد؛ شأن و اهمّیّت نقش خودش را درک کند. هم خود کارگر، هم مسئولین کشور، هم عامّه‌ی مردم، باید بدانند که کارگر شأن معنوى و انسانى بالایى در جامعه دارد. اگر ما به نظام ارزشى اسلام نگاه کنیم، پول‌دار بودن اصلاً ارزش نیست؛ پول‌دار بودن جزو ارزشها به حساب نمی‌آید؛ حتّى دارا بودنِ بسیارى از خصوصیّات نفسانى جزو ارزشها به حساب نمی‌آید. امّا کارگر بودن ‌-یعنى با جسم خود کار کردن، ولو براى شخصِ خودش کار کند- یک ارزش است. بیکارى یک ضدّارزش است. حالا اگر این کارى که انسان با جسم خودش دارد انجام میدهد، در پیشبرد زندگى جامعه نقشى داشته باشد، این ارزشْ مضاعف و دو برابر خواهد شد. لذاست که رسول اکرم (صلّى ا‌لله‌ علیه و آله و سلّم) دست کارگر را بوسید. این «دست کارگر را بوسیدن» یک امتیاز مادّى براى کارگر نیست امّا یک امتیاز معنوى است، براى این است که شأن کارگر در جامعه بالا برود. این مسائل باید تأمین بشود.شما کارگران باید توجّه داشته باشید که ادامه‌ی حیات شرافتمندانه‌ی ملّت عزیز ایران و حفظ و ادامه‌ی این شعارهاى باارزش و این موضع باارزش نظام جمهورى اسلامى در مقابل قلدرهاى عالم و استکبار جهانى، با کار شما است؛ این کار را بایستى مخلصانه، دلسوزانه، خوب انجام بدهید. البتّه مسئولین دولتى باید سعى کنند به هر کیفیّتى هست، موادّ اوّلیّه را تأمین کنند تا کارخانه‌جات با همه‌ی ظرفیّت کار کند؛ تا کارگرها این میدان را پیدا کنند که کار خودشان را در خدمت نظام و در خدمت حرکت اقتصادى مردم و رونق اقتصادى مردم قرار بدهند؛ این مربوط به آنها، که باید تلاش کنند، به هر کیفیّتى که ممکن هست ‌ان‌شاءالله‌ این ظرفیّتها تکمیل بشود و کارخانه‌جات با همه‌ی ظرفیّت کار کنند و مراکز و واحدهاى تولیدى جدیدى به وجود بیاید که بتواند نیروهاى کار را جذب کند. و شما باید سعى کنید کار را به بهترین وجه انجام بدهید.

 به گمانم این حدیث را یک وقت در یک جمع کارگرى خوانده باشم که از رسول اکرم نقل شده که فرمود: رَحِمَ ا‌لله اِمرَاً عَمِلَ عَمَلاً فَاَتقَنَه؛ (۸) یعنى رحمت خدا بر آن آدمى که کارى را انجام بدهد و محکم انجام بدهد؛ یعنى محکم‌کارى کند؛ محکم‌کارى. کار کارگر ایرانى، قدیمها معروف بود به اینکه محکم است؛ یعنى جنس رویه و کفىِ کفش پاره میشد، امّا این نخها از هم باز نمیشد؛ محکم‌کارى یعنى این. آن بخشى را که مربوط به شما است، به بهترین وجه انجام بدهید؛ کم نگذارید؛ بهترین کار را ارائه بدهید و بدانید که تلاش شما پیش خدا محفوظ است. حالا آن کارفرما ‌-چه دولت، چه غیر دولت‌- بفهمد یا نفهمد، پاداش مناسب را بدهد یا ندهد، آن بحث دیگرى است، که البتّه هم باید بفهمند، هم باید توجّه بکنند؛ امّا اگر نفهمند، نفْس این محکم‌کارى چیزى است که خداى متعال آن را میخواهد.

 و توصیه‌ی آخر من این است که کوشش کنید وحدت را در سطح عموم مردم حفظ کنید. اسلام اگرچه روى بعضى از قشرها تکیه میکند و براى آنها احترام خاصّى قائل است ‌-مثلاً معلّمین، علماى دین، متعلّمین علم دین و علم زندگى، و همان‌طور که قبلاً گفتم کارگران، یا فلّاحین؛ اینها قشرهایى هستند که اسلام روى اینها تکیه میکند؛ روى بعضى از قشرهاى جامعه، اسلام به‌طور خاص تکیه کرده و برایشان ارزشى قائل شده- امّا درعین‌حال اسلام با قشرگرایى مخالف است. اینکه ما بگوییم ما طرف‌دار قشر خودمان ‌-یا به قول دیگران طبقه‌ی خودمان- هستیم؛ نخیر، اسلام با این طبقه‌گرایى و طبقه‌بازى و قشربازى مخالف است. مؤمنین در تمام خانواده‌ی بزرگ اسلامى با هم برادرند و پیوند آنها پیوند برادرى است. بایستى همه‌ی آحاد، این پیوند را در سطح بزرگ جامعه‌ی خودمان و پس از آن در سطح وسیع امّت اسلامى حفظ کنند.من ‌-همان‌طور که عرض کردم- آینده را بحمدا‌لله‌ آینده‌ی روشنى میبینم؛ امیدهاى زیادى را مشاهده میکنم؛ دشمن را نسبت به آینده‌ی خودمان نگران و حتّى مأیوس احساس میکنم؛ دوستان آگاه ما را ‌-آنهایى که در سطح جهان مسائل را خوب درک میکنند، همچنین افراد مطّلع و آگاه در داخل جامعه‌ی خودمان- بحمدا‌لله‌ نسبت به آینده‌ی نظام جمهورى اسلامى بسیار خوش‌بین و امیدوار و خوشحال میبینم؛ و همین هم لازمه‌ی اعتقاد ما به تفضّل الهى و پشتیبانى الهى است. شرطش این است که ما ایمان و تقوایمان را حفظ کنیم که این توصیه‌ی همه‌ی پیغمبران و اولیا و صلحا است.

 امیدوارم خداوند به همه‌ی ما توفیق بدهد که رضایت امام عزیزمان را جلب کنیم؛ و روح آن بزرگوار را از روند حرکت خودمان خشنود و راضى کنیم؛ و قلب مقدّس ولی‌عصر را از آنچه در جامعه‌مان میگذرد خشنود و خوشحال کنیم؛ و ‌ان‌شاءالله‌ توفیقات و هدایت و حمایت الهى را به‌طرف خودمان و ملّت خودمان جلب کنیم.

 والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
 
 
۱) این دیدار به‌مناسبت ارتحال حضرت امام خمینى (قدّس سرّه الشّریف) و انتخاب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به رهبرى انقلاب اسلامى صورت پذیرفت. در ابتداى این دیدار، آقاى ابوالقاسم سرحدّى‌زاده (وزیر کار و امور اجتماعى) مطالبى بیان کرد.
۲) کارخانه‌جات صنعتى جنرال
۳) حجّت‌الاسلام والمسلمین اکبر هاشمى‌رفسنجانى -رئیس مجلس شوراى اسلامى- در سفر به جمهورى آذربایجان شوروى و شرکت در نماز جمعه‌ى باکو، مورد استقبال گسترده‌ى مردم و بخصوص جوانان این شهر قرار گرفت. اکثر مردم باکو که به‌خاطر ارتحال حضرت امام خمینى (قدّس سرّه الشّریف) لباس سیاه به تن کرده بودند و از شدّت احساسات میگریستند، با دادن شعارهایى به زبانهاى فارسى و آذرى به هیئت ایرانى تسلیت میگفتند.
۴) سوره‌ى انفال، بخشى از آیه‌ی ۶۳
۵) محلّ عبور، گذرگاه
۶) صحیفه‌ى امام، ج ۲۱، ص ۷۴؛ پیام به ملّت ایران در سالگرد کشتار خونین مکّه (قبول قطعنامه‌ى ۵۹۸) (۱۳۶۷/۴/۲۹)
۷) سوره‌ى عنکبوت، آیه‌ی ۶۹
۸) مقدّمه‌ی مسائل علىّ‌بن‌جعفر و مستدرکاتها، ص ۹۳ (با اندکى تفاوت)