بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)
حقیقتاً براى انسانى بزرگ و شخصیّتى بینظیر مثل امام عزیز و بزرگوارمان جا دارد که برگزیدهترین انسانها و هوشمندترین ذهنها و صافترین و پاکترین و بیغشترین دلها و جانها از احساس تعظیم و تکریم سرشار بشوند. فرق است میان آن کسى، آن شخصیّتى که براى مقام او، سِمت ظاهرى او، انسان به او احترام میکند، از او تجلیل میکند، و میان کسى که شخصیّت او و عظمت او و عمق وجود او و آراستگیهاى گوناگون او، هر انسانى را -هرچه بزرگ، هرچه قوى، هرچه هوشمند- وادار میکند به تعظیم و تجلیل و ستایش و تکریم. امام عزیز ما از این نوع انسانها بود.
خصلتهایى که در امام بود -که کم هم نبود- هر کدام از آنها بهتنهایى کافى بود که از یک فردى که داراى آن خصلتها است، یک انسان بزرگ بسازد: بسیار خردمند، عاقل؛ بسیار هوشیار و زیرک، از انسانهاى بسیار بیدار، از آن کسانى که بهآسانى میسّر نیست که انسان حقیقتى را در چشم او واژگونه جلوه بدهد؛ بسیار قاطع و داراى ارادهاى حقیقتاً پولادین، هیچ مانعى بر سر راه او نمیتوانست بهعنوان مانع، از حرکت به سمت آن هدفى که مورد نظر او بود خودنمایى کند؛ درعینحال انسانى بسیار رئوف و دلرحم و رقیق، چه در هنگام مناجات با خدا -که آن یک نوع رابطهی مخصوص است، که ازخودبیخود میشد- و چه در هنگام برخورد با نقطههایى از زندگى انسانها که بهطور طبیعى دلها را به عطوفت و رأفت وادار میکند؛ درعینحال داراى حسّ خویشتندارى و تقوا، همان چیزى که معناى واقعى تقوا است، یعنى انگیزههاى نفسانى، هواها و هوسها و همین چیزهایى که میدانید و میدانیم که چگونه بر دل انسانهاى بزرگ دنیا حکومت میکند -کمتر آدم بزرگى را ما دیدیم و شناختیم که توانسته باشد خودش را از این هواها و هوسهاى گوناگون بشرى نجات بدهد، درحقیقت حاکم بر انسانهاى ضعیف، همین هواها و هوسها هستند- در برابر این جاذبهها، این هواها، این هوسها که در هر بشرى وجود دارد، آنچنان ممتنع و آنچنان سرافراز [بود] که به قلّهی رفیع او هیچچیزى از این هوسها نمیتوانست دستاندازى بکند، او امیر هواهاى خود و خواهشهاى خود بود، خواهشها بر او امیر نبودند و حکومت نمیکردند؛ درعینحال در نهایت تواضع و فروتنى؛ درعینحال در نهایت صبر و بردبارى، سختترین حوادث در اقیانوس عظیم وجود او تلاطم ایجاد نمیکرد، بارها میشد ماها که مسئولین کشور بودیم، میرفتیم درحقیقت پناه میبردیم به ایشان -خب میدانید نظام ما نوعى دشمنیها داشته که در تاریخ نظامهاى انقلابى دنیا اصلاً بیسابقه است؛ مثلاً [اینکه] بلوک شرق و بلوک غرب با همدیگر متّفقاً تصمیم بگیرند به یک دولتى، به یک نظامى کمک نکنند و به دشمن او کمک کنند را کجا شما سراغ دارید؟ کجا دیگر چنین چیزى وجود داشته؟ اگر یکى به یک نظامى فشار میآورد، آن یکى سعى میکرد که از آن طرف به آن [نظام] قدرت و قوّت تزریق کند تا فشار دیگرى را خنثى کند، [امّا] اینجا هر دو فشار میآوردند؛ هشت سال جنگ بود، شما ارتشیها با پوست و گوشت و استخوانتان جنگ را حس کردید، لمس کردید، دیدید که چه بود- و در یک شرایط سخت و دشوار گاهى ما مراجعه میکردیم به این بزرگوار، مثل یک اقیانوس عمیقِ آرام -بدون هیچ تلاطمى- [بود] که نگاه به او آرامش میبخشید. این خصوصیّاتى بود که در او بود که من قادر نیستم خصلتهاى انسانى والاى این مرد بزرگى که مثل یک برقى در تاریخ ایران درخشید و خاموش شد را توصیف کنم؛ واقعاً قادر نیستم. من سالهاى متمادى خدمت امام بودم، از سال ۳۷ من با امام آشنا شده بودم، درس امام رفته بودم و در بحرانها، در دورانهاى گوناگون، همهجورش را دیده بودیم از این مرد بزرگ، این انسان استثنائى؛ اصلاً از نوع مردم زمان ما نبود، یک نوع دیگرى بود. واقعاً نمیتوانم خصلتها و خصوصیّات این مرد بزرگ را توصیف کنم؛ ابّهت او در عین تواضع او، با آن تواضعْ مردى بود در نهایت ابّهت.حالا که خورشید فروزان وجود او به افول گراییده و در این دنیاى ظلمانى دیگر نیست، حتّى کسانى که تا دیروز نسبت به او به چشم انکار و عناد نگاه میکردند، به ذکر فضایل و مناقب (۲) او زبان باز کردهاند. این خبرگزاریها را و شخصیّتهاى سیاسى را نگاه کنید، حرفهایى که در این چند روزه زدند عبرتانگیز است؛ اینها تا یک هفتهی پیش حاضر نبودند دربارهی امام این حرفها را بزنند، امروز دیگر این حقایق را میگویند. این شخصیّت با این عظمت.
حقیقتاً من این ده سالِ دوران اخیرمان تا امروز را -یعنى دوران بعد از پیروزى انقلاب را- بهخاطر حضور امام در این ده سال، یک دوران استثنائى میدانم. انقلاب ما هم استثنائى است، مردم ما هم استثنائیاند، هدفهاى ما هم استثنائى است، دشمنیهایى که با ما میشود هم استثنائى است، [امّا] از همه استثنائیتر امام بود که ما متأسّفانه امروز از وجود او محرومیم. نعمت بسیار بزرگى بود و افسوس که از دست ما رفت، آن هم درحالیکه دنیاى اسلام هنوز به رهبریهاى او و هدایتهاى او و شخصیّتى که او در انسانهاى مظلوم و مستضعف و ملّتهاى تحقیرشدهی دنیا میدمید، احتیاج داشتند.امروز جمعى از رهبران نهضتهاى بزرگ و معروف اسلامى دنیا، با من ملاقات داشتند؛ براى تسلیت آمده بودند. ایکاش حرفهاى آنها عیناً ضبط شده بود و به گوش مردم میرسید تا مردم ما میدیدند که چگونه تأثیر امواجى که از آن کانون جوشان و خروشان و آن مرکز بینظیرِ انرژى و نور و حرارت ساطع (۳) میشد، به مسلمانان و انسانهاى مظلوم و مستضعف و تحقیرشده و ذلیلشدهی دنیا جان میداد و روح میداد و قدرت میداد که میتوانستند در برابر سیل تهاجمها و دشمنیها ایستادگى کنند. همین چهرههاى معروفى که شما در دنیا اسمهایشان را شنیدید -در لبنان، در فلسطین، در افغانستان، در بسیارى جاهاى دیگر و کشورهاى دیگر، که جداجدا با من ملاقات میکردند- همهی اینها به من میگفتند این که تو گفتى که «ما یتیم شدیم»، این دربارهی ما صادق است، ما حقیقتاً یتیم شدیم! این حرف را میگفتند و تکرار میکردند.
خب برادران، ما در مقابل ضایعهی بزرگى قرار گرفتیم، خلأ عجیبى در دنیاى معنویّت ما به وجود آمد، یک ثقل عظیمى را ما از دست دادیم؛ در میان ما بود، امروز دیگر نیست. لکن چند نکته اینجا وجود دارد که مخصوصاً شما برادران ارتش جمهورى اسلامى ایران و نظامیان، خوب است بدانید و به آن توجّه کنید:
یک نکته این است که شخصیّت هر انسانى -غیر از آن عوامل و عناصرى که وجود خارجى او را تشکیل میدهد، یعنى جسمش، ذهنش، روحیّاتش، خصالش، خلقیّاتش، که اینها این وجود ظاهرى را، این شخصیّت ظاهرى را به وجود میآورند- یک مقوّمات دیگرى دارد که گاهى آنها نسبت به این عناصر تشکیلدهندهی شخصیّت، جنبهی زیربنائى دارند؛ آنها چیستند؟ افکارش است، جهانبینیاش است، دیدگاههایش است. همهی جهانبینیها نمیتوانند اینجور آدمى درست کنند. آن کسى که به خدا معتقد است، به قیامت معتقد است، به حضور در برابر پروردگار معتقد است، به زندگى پس از مرگ -به راهى که در آستانهی مرگ در برابر انسان گشوده میشود و انسان مثل کسى که تازه وارد دنیا شده، وارد یک عالم دیگرى خواهد شد و نشئهی دیگرى را طى خواهد کرد- معتقد است، به شهادت معتقد است، به توکّل به خدا معتقد است، کسى که این جهانبینى را دارد در دنیا جورى عمل میکند، کسى که این را ندارد جور دیگرى عمل میکند. جهانبینىِ هر انسانى در تشکیل شخصیّت او یک تأثیر اساسى دارد. یکى از این مقوّمات، هدفهاى او است؛ هدفمان چیست؟ شما هدفت چیست، بگو تا بگویم چهجورى میتوانى عمل کنى، کجاها میتوانى بروى، تا کجا قدمت براى جلو رفتن کشش دارد؛ فرق میکند. هدفهاى بزرگ بهخودیخود حرکتهاى بزرگ و شخصیّتهاى بزرگ را تولید میکند؛ هدفها و آرمانهاى انسان، افکار او و تأمّلات او -دربارهی زندگى، دربارهی انسان، دربارهی آینده، دربارهی جامعه، دربارهی وظایف بشر- عناصر سازندهی شخصیّت یک انسان است. خب، امام اگرچه عوامل و عناصر و مقوّماتى که وجود ظاهرى او را به وجود میآورد و تشکیل میداد را با خود برد، امّا افکار، آرمانها، جهانبینى، هدفها، توصیهها، راهها، ابزارها را در اختیار ما گذاشت؛ ما اینها را داریم. بخش عظیمى از شخصیّت امام الان در دست ما است، در اختیار ما است. ما با اینها چگونه عمل خواهیم کرد؛ این اصل قضیّه است.من میگویم آرمانهاى اعلامشدهی بهوسیلهی امام، برترین و والاترین آرمانها است. ما اینها را دنبال میکنیم، آرمانهاى ما است. این ملّتى که میبینید اینجور دارند بر سر و سینه میزنند و اشک میریزند و دلها در سینهی اینها تاب ماندن ندارد و اگر میتوانستند -هر کدام- همهی دنیا را میدادند تا امام را یک لحظه به حیات برگردانند، این کار را میکردند؛ اینها دنبال آن افکار امامند؛ امام را براى خاطر فکرش، ایدهاش، آرمانش، راهش، مجاهدتش، مقاومتش در این راه، دوست میدارند. ما آنها را نگه میداریم؛ آن آرمانها، آرمانهاى ما، آرمانهاى این مردم، آرمانهاى شما، آرمانهاى رزمندگان، اینها است. آن افسر جوانى که زن جوان دارد، دو تا بچّه دارد، پدر و مادر آرزومندى دارد که دوست میداشتند بچّهشان لباس افسرى بپوشد و نگاه کنند به او و لذّت ببرند، وسیلهی آسایش دارد، خانهی سازمانى دارد، کولر دارد، یخچال دارد، در زمستان شوفاژ دارد؛ این بعد بلند میشود میرود در جبههی غرب، در جبههی جنوب، میشود فرمانده یک گروهان، میشود فرمانده یک گردان؛ شب نمیشناسد، روز نمیشناسد، گذشتِ هفتهها و ماهها نمیشناسد، گرد و غبار نمیشناسد، گرسنگى نمیشناسد، جیرهی جنگى نمیشناسد، همهی اینها را تحمّل میکند، صد بار گلولهی توپ جلوى پایش، پشت سرش، پشت چادرش، پشت سنگرش منفجر میشود، از بودن در آنجا پشیمان نمیشود، متمایل به زندگى راحتِ در تهران یا شهرستان نمیشود؛ بعد هم در یک عملیّات تا میبیند که نیروهاى او احتیاج به تقویت روحى دارند، خودش بلند میشود، تفنگش را برمیدارد و راه میافتد میرود در کنار نیروهایش یا پشت سر آنها یا جلوى آنها، بعد هم همان جا به شهادت میرسد؛ این اگر آن جهانبینى و آن آرمان را نداشته باشد، این کار را نمیکند. بعد پدر و مادر او به جاى اینکه بیایند گریه کنند، اشک بریزند، پیش من بیایند، پیش این یکى بروند، پیش آن یکى بروند، گله کنند، شِکوه کنند، نوازش بطلبند، میآیند میایستند، سینهشان را سپر میکنند، در شهادتِ پسر رشیدشان، آرزویشان، امیدشان، جوانشان، شیرینى پخش میکنند؛ بعد هم میگویند اگر ما دو [فرزند] دیگر هم داشته باشیم میفرستیم. این فقط با آرمانهاى امام ممکن است؛ بدون آن اصلاً امکان ندارد.
این آرمانهاى امام است، آرزوهاى او است؛ اینها زنده است، از هر چیزى زندهتر. دنیا هم الان از آنها دارد میترسد. خبرگزاریها در دنیا و محافل تحلیلگر سیاسى لحظهبهلحظهی اینجا را زیر ذرّهبین گذاشتهاند؛ ساعت اوّل یک چیز میگفتند: رهبرى جدید چنین خواهد کرد، چنان خواهد کرد؛ بعد که دیدند نخیر، راه ما راه امام است، هدفهاى ما هدفهاى امام است، درس ما توصیههاى امام است، او همواره معلّم ما بود و معلّم ما خواهد ماند و ما برتر، والاتر، شیرینتر، مقدّستر، شایستهتر براى فداکارى از هدفهاى اعلامشدهی او هدفى و راهى و آرمانى را سراغ نداریم تا انتخاب بکنیم، بعد که اینها را دیدند لحنها عوض شد. از آن آرمانها میترسند. از شخص هم بهخاطر همان آرمانها میترسند. تو در نماز عشق چه خواندى؟ (۴)
نکتهی دوّم؛ شما برادران ارتشى و دیگر نظامیان -سپاه و نیروهاى بسیجى در هنگام حضور در دستگاههاى رزم و نیروهاى انتظامى- با بقیّهی ملّت ایران یک تفاوتى دارید؛ به تعبیر بهتر یک امتیاز دارید؛ آن امتیاز این است که این رهبر -که رهبر همه بود- مستقیماً فرمانده شما بود. من بارها به ارتشیها گفتم که در دنیا «فرمانده کلّ قوا»ى عارفِ عاشقِ الهىِ حکیم، دیگر سراغ نداریم؛ نه امروز، نه در گذشته؛ مگر دوران پیغمبران. بله، سلیمان پیغمبر هم مثلاً فرمانده نیروهاى مسلّحِ زمان خودش بود و پیغمبر بود؛ یا رسول گرامى اسلام؛ دیگر بعد از آن سراغ نداریم. یکى از همه غلیظتر و خشنتر، یا از همه متقلّبتر و زیرکتر، یا کسى که به غصب و وراثت و امثال اینها مقامى را گرفته، در مرکز فرماندهى قرار میگیرد؛ غالباً اینجورى است. آنجایى هم که رؤساى کشورها هستند و فرضاً با انتخابات و شیوهی دموکراسى سر کار آمدهاند، آدمهاى معمولیاند؛ با همان احساساتِ آدمهاى معمولى، با همان هواها، با همان هوسها، با همان ضعفهاى بیشمار؛ ما از نزدیک هم بسیارى از این سران را دیدیم، زندگیهایشان را دیدیم، خصلتهایشان را دیدیم، روحیّاتشان را دیدیم، ضعفهایشان را شناختیم. هیچ جاى دنیا -نه امروز، نه در گذشته- ما سراغ نداریم که نیروهاى نظامى که کارشان حراست و دفاع از ناموس یک ملّت و حیات شرافتمندانهی یک ملّت در مقابل تجاوزگران است، در زیر فرماندهى انسانى باشند که او با خدا در ارتباط قلبى و دائمى است؛ انسانى است معنوى؛ انسانى است الهى؛ انسانى است عارف؛ انسانى است با رقیقترین احساسات بشرى و درعینحال با قاطعیّت و صلابتى که کمتر فرماندهى -حتّى از فرماندهان رزمىِ معروف دنیا- از آن برخوردار بوده؛ کمتر، نمیگویم هیچ نبوده. این دیگر در دنیا هیچ جا وجود ندارد. و آن قلّهی جوشان، باید خصوصیّات خودش را به نیروهاى نظامى بدهد و نیروهاى نظامى باید جذب کنند. من دارم به شما عرض میکنم: برادران عزیز، ارتشیان، نیروهاى مسلّح! شما از مردم عادّى باید معنویتر، پاکتر، بیآلایشتر، در راه هدفهاى الهى مصمّمتر باشید؛ چون شما تحت فرماندهى آنچنان انسان والایى قرار دارید.
و این فرمانده بزرگ از هر کسى بیشتر به گردن ارتش حق دارد. شاید ما باز این را هم کمتر داشته باشیم، البتّه در دنیا هست جاهایى که ارتشها براى مردم محبوبند امّا در اینجا چنین چیزى در گذشته سابقه نداشته -خب شما میدانید، حالا شاید جوانترها کمتر بدانند؛ آنهایى که یک ذرّهاى گذشته را میشناسند، خوب میدانند- ایشان ارتش را محبوب مردم کرد. الان شماها -ارتشیها- مورد محبّت مردمید؛ مردم از ته دل شماها را دوست دارند. ایشان تا آخر از ارتش دفاع کرد؛ تا آخر. بعد از آتشبس تا همین اواخر، بارها سرِ قضایاى مختلف -وزارتها، نیروها، طرحهاى گوناگون و مانند اینها- پیشنهادهاى مختلف میشد، گاهى هم روى آنها جنجال میشد؛ پیشنهادهایى که اگر بنا بود عمل بشود، هویّت ارتش را به خطر میانداخت. بودند کسانى که از این پیشنهادها داشتند؛ البتّه در سطوح بالا نه، در سطوح متوسّط. آن که قرص و محکم در مقابل همهی این حرفها ایستاد و قاطع -با یک سخن، با یک حرکت- همه را نفى کرد، شخص شخیص امام عزیزمان بود. خب، حالا سعى کنیم تا آنجایى که ممکن است، با استفادهی از عناصر معنوى شخصیّت این بزرگمَرد کمنظیر تاریخ که خوشبختانه در زمان ما حضور داشت و ما توانستیم او را ببینیم، سخن او را بشنویم، صدایش به گوشمان بخورد؛ حرکات او، وجنات (۵) او، نگاه او، حرکت دست او، همهی این چیزهاى پُرمعنا و تماشاکردنى و دیدنى و نقلکردنى که این چیزها از شخصیّتهاى بزرگ در تاریخ نقل میشود، اینها را از او ما به چشم خودمان ببینیم و لمس کنیم و مشاهده کنیم. این شانس را ماها داشتیم، حالا هم که افکار او و رهنمودهاى او در اختیار ما است. ما این را باید قدر بدانیم.
من در آینده، بیشتر با ارتش صحبت خواهم کرد و چیزهاى لازمى را به ارتش توصیه خواهم کرد و آن چیزهایى که ارتش ما را حقیقتاً به یک ارتش ممتاز بدل خواهد کرد با شما در میان خواهم گذاشت. الان هم ارتش ما، انصافاً ارتش بسیار والایى است. خیلى چیزها در شما هست که در دیگران نیست: شما ارتشى هستید که براى کشورتان و ملّتتان ده سال جنگیدید. کمتر ارتشى در دنیا اینجورى است؛ خیلى از ارتشها هستند که در این بحرانها قرار نگرفتند، اینجور امتحانى به مردمشان ندادند، لااقل اینجور شرایط دشوارى نداشتند؛ شما شرایطتان هم دشوار بوده، با وجود شرایط دشوار ده سال جنگیدید؛ جنگ تحمیلى هشت سال بود امّا شما با دشمن ده سال جنگیدید؛ از قبل از شروع جنگ تحمیلى، ارتش در جبههها بود؛ از ماجراى پادگان مهاباد در هفتهی اوّل پیروزى انقلاب، (۶) ارتش در میدان بود. و بنده از نزدیک شاهد بودم؛ داخل پادگانهایتان را دیدم؛ خطوطتان را دیدم؛ قرارگاههایتان را دیدم؛ آن انسانهاى وارستهاى را که هفت سال، هشت سال، شش سال گذشت و خانهی آنها سنگر بود و ویلاى آنها چادرِ تویبیابانزده بود، از این قبیل فراوان دیدم: خلبانهاى شجاع، کادرهاى پروازى و غیر پروازى نیروى هوایى، عناصر دریایى، شرایط سخت دریا، جبهههاى زمینى، بخشهاى پشتیبانى ارتش؛ مثل دستگاههاى صنایع و آموزشگاهها و امثال اینها. حقّاً و انصافاً شما امتحان خوبى دادید. من این را با قوّت و قدرت میگویم، براى خاطر ملاحظهی حال و دل کسى هم نیست، واقعیّت قضیّه است: ارتش امتحان خوبى داد. کمتر دستگاهى مثل ارتش، مورد توجّه دشمن بود. رادیوهاى بیگانه، شایعات گوناگون، سازمانهاى پلیدِ خبیثِ مأیوس از همهچیز، مزدورهاى آمریکا و بعضى کشورهاى دیگر، ارتش را هدف گرفتند که نفوذ کنند، که رخنه کنند، که ناخنک بزنند، که یکى را -یک گروهى را، یک تشکیلاتى را، یک قشرى را- خراب کنند؛ کمتر جایى هدف این همه خباثت و بدجنسى دشمن قرار گرفت، آنقدرى که ارتش قرار گرفت. با وجود اینها شما قرص و محکم ایستادید، حرکت کردید، عناصر ناباب را پرت کردید، مثل دندان فاسدى کندید انداختید دورْ پشت سرتان، نگاه هم نکردید! اینها امتحانات بسیار خوبى بوده که شما دادید. ارتش ما یک ارتش محبوب است: هم محبوب مردم است، هم محبوب ماها است. بنده خودم ارتش را از صمیم قلب دوست میدارم، چون آن را تجربه کردم؛ دیدم آنجایى که از او توقّعى میرود، آنجایى که وظیفهاى بر دوش او است، آنجایى که باید خودش را نشان بدهد، چگونه نشان میدهد و چگونه فداکارى میکند. خب، حالا بعدها حرفهایى در این زمینه داریم. خوشبختانه جانشینى فرماندهى کلّ قوا را امام عزیزمان جاى خوبى گذاشتند، بنده هم تأیید خواهم کرد؛ (۷) و برادر عزیزمان جناب آقاى رفسنجانى از چهرههاى حقیقتاً مغتنم و ارزندهی ما است، ایشان شخصیّت ممتازى هستند و من حقیقتاً آن روز خوشحال شدم، (۸) امروز هم از اینکه ایشان این مسئولیّت را داشته باشند خوشحالم.
آنچه امروز میخواهم به شما بگویم فقط یک جمله است و آن این است که شما تا آنجایى که میتوانید آمادگیهایتان را زیاد کنید؛ نه به معناى اینکه جنگى خواهد شد؛ نه، ما خیلى بعید میدانیم که دشمنانْ تجربهی ناکامِ گذشتهی خودشان را بار دیگر تکرار کنند؛ نه به معناى اینکه ما آتشبس را متزلزل میبینیم، نه، آتشبس هست -البتّه طرف مقابل شرارتهایى میکند، لیکن آتشبس، آتشبس است، خوب است؛ مذاکرات هم ادامه دارد، به نتایج خوبى هم انشاءالله خواهد رسید، ما هم تصمیم داریم که مذاکرات مربوط به قطعنامهی ۵٩۸ را پیش ببریم، باید پیش برود و باید به یک نقطهی درستوحسابى برسد- اینها همه به جاى خود محفوظ، امّا شما که ارتش هستید نباید نگاه کنید که مذاکره در چه حال است تا شما چهکار کنید؛ نه، مذاکره هرچه هست، قطعنامه هرچه هست، طرف مقابل هر کار میخواهد بکند، این ارتباطى ندارد به اینکه ارتش بایستى هر روزش آمادهتر از دیروز باشد؛ این یادتان باشد. بسرعت باید واحدهایى که در جبهه هستند، آن نظمِ ممتاز را -آنکه شما به آن در طبقهبندى کیفیّتها میگویید عالى- پیدا کنند. نه خوب و نه بسیار خوب، بلکه عالى؛ همّت را باید این قرار بدهید. این باید بشود؛ ارتش مناسب جمهورى اسلامى این است: انضباط، عالى؛ روحیه، عالى؛ تجهیزات، تا هرچه بتوانید -تجهیزات را نمیگویم عالى، چون ممکن است کشور نتواند امروز یک تجهیزاتى را که شما لازم دارید برایتان فراهم بکند- امّا آمادگى باید عالى باشد؛ پرداختن به تعمیر و نگهدارى و پشتیبانى و اهتمام به خودکفایى و این ساختنها و تولید کردنها و ابتکار کردنها و آفرینشهایى که در ارتش هست -که دیدید در وصیّتنامهی الهى ـ سیاسىِ امام، وقتى اسم خودکفایى را ایشان میآورند، میگویند دولت و ارتش- (۹) در درجهی عالى. به خوب و بسیار خوب بنده قانع نمیشوم؛ عالى. حرکت را باید این قرار بدهید، همّت را باید بر این بگذارید. و من میگویم میشود. اینکه در این وصیّتنامهی سیاسى _ الهى، ایشان مرقوم داشته بودند -که من خواندم در مجلس خبرگان- که امروز چیزهایى را با قیمت ارزانتر میسازند، (۱۰) این همان گزارشى است که من آن سال به ایشان دادم؛ رفتم به ایشان گفتم آن روز وقتى این قطعه را میخواستند تعمیر کنند، سوار هواپیما میکردند، میبردند آنجا، بعد برمیگرداندند و آنقدر خرجش میشد، [امّا] امروز همین قطعه در داخل کشور ما دارد تعمیر میشود یا تولید میشود و اینقدر خرجش میشود؛ و این امام را تحت تأثیر قرار داد -من هم از روى اطّلاع میگفتم؛ شایعات و شنیدن و اینها نبود؛ نخیر، من در جریان عمل بودم- و ملاحظه کردید ایشان این را در وصیّتنامهی سیاسى _ الهیشان آوردند. این روندها را ادامه [بدهید]. میشود؛ من هر کس بگوید: «این کار نمیشود، نمیتوانیم»، او را متّهم میکنم به کوتاهى همّت. هیچ کارى نیست که از انسان ساخته نباشد. انسان نیرومندتر از همهی این حرفها است و میتوان کارهاى نشدنى را با قوّت اراده و تصمیم، شدنى کرد. نظمتان، انضباطتان، آموزشتان، پشتیبانیهایتان، تا آنجایى که بشود تجهیزات و ابزارتان، باید برود بالا؛ بخصوص در منطقهی مرزى؛ مسئولین ارتش، نیروى زمینى، بایستى بهصورت ویژه به واحدهایى که آنجا هستند بپردازند، هرگونه ساییدگى را در آنها از بین ببرند -شسته و رُفته و آماده و نشاندادنى؛ قابل ارائه، قابل عرضه- که هر کس نگاه میکند، تا واحد را دید -آرایش واحد را و کیفیّت استقرار یگانها را یا افراد را یا ابزارها را- و نزدیک رفت و ابزار را از نزدیک دید، بفهمد که فرماندهى قوى و کیفیّت بالایى بر این واحد حکمفرما است. این باید باشد. عیناً همین مسئله در تجهیزات هوایى هست، عیناً همین مسئله در تجهیزات دریایى هست. و البتّه وزارت دفاع و سازمان صنایع، خوب میتواند در این زمینه مؤثّر باشد و امیدواریم که انشاءالله همه دست به دست هم بدهیم.
یک جملهی کوتاه هم به برادران عزیز عقیدتى _ سیاسى عرض بکنم؛ حرفى است تکرارى، امّا لازم. نقش شما برادران عزیزِ عقیدتى _ سیاسى در رساندن ارتش به آن نقطهی مطلوب -نمیگویم خوب؛ آنچه در حدّ بالاى خوب بودن است، همان که آدم میخواهد و مطلوب است- نقش بسیار مؤثّرى است؛ زیرا که ایمان قلبى و دینى، تأثیر بسیار فراوانى در حرکتهاى سازنده دارد؛ درست برعکس آنچه سالهاى سال، تبلیغات غربى و استکبارى تبلیغ کرده بود که دین را مایهی تخدیر (۱۱) و چرت زدن و یک گوشهاى خزیدن و از دنیا قهر کردن معرّفى کرده بود. مظهر آن، امام بود؛ امام یک دَیّن (۱۲) واقعى و متدیّن واقعى بود؛ ببینید با دنیا و با سیاست و با حوادث و با سازندگى چگونه برخورد میکرد. اثر دین این است. آنهایى که میگفتند دین تریاک ملّتها است و افیون ملّتها است، (۱۳) آنها دین را نشناخته بودند؛ شاید هم سوءنیّتى نداشتند -نمیدانم- دین را نشناخته بودند؛ یک چیز بیربطى به نام دین در دسترسشان دیده بودند، دیده بودند تخدیرکننده است، فکر کرده بودند دینْ تخدیرکننده است؛ نه، دینْ تخدیرکننده نیست؛ آن چیزها ممکن است تخدیرکننده باشد. دین اسلام برانگیزاننده و احیاکننده است. این را برادران عقیدتى _ سیاسى میتوانند خوب تأمین کنند. و امیدوارم که خداوند به این برادران عزیز هم توفیق کامل بدهد تا با سازماندهى قوى، خوب و روشهاى ابتکارى و با استفاده از حدّاکثر خلقیّات و خصلتها و خصوصیّات جاذبهآفرین و کششدار، انشاءالله این مقصود را عملى کنند.خب، انشاءالله موفّق باشید و خداوند به شماها کمک کند و توفیق بدهد تا بتوانید راه امام عزیز و فقید بزرگوارمان را ادامه بدهید.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
حقیقتاً براى انسانى بزرگ و شخصیّتى بینظیر مثل امام عزیز و بزرگوارمان جا دارد که برگزیدهترین انسانها و هوشمندترین ذهنها و صافترین و پاکترین و بیغشترین دلها و جانها از احساس تعظیم و تکریم سرشار بشوند. فرق است میان آن کسى، آن شخصیّتى که براى مقام او، سِمت ظاهرى او، انسان به او احترام میکند، از او تجلیل میکند، و میان کسى که شخصیّت او و عظمت او و عمق وجود او و آراستگیهاى گوناگون او، هر انسانى را -هرچه بزرگ، هرچه قوى، هرچه هوشمند- وادار میکند به تعظیم و تجلیل و ستایش و تکریم. امام عزیز ما از این نوع انسانها بود.
خصلتهایى که در امام بود -که کم هم نبود- هر کدام از آنها بهتنهایى کافى بود که از یک فردى که داراى آن خصلتها است، یک انسان بزرگ بسازد: بسیار خردمند، عاقل؛ بسیار هوشیار و زیرک، از انسانهاى بسیار بیدار، از آن کسانى که بهآسانى میسّر نیست که انسان حقیقتى را در چشم او واژگونه جلوه بدهد؛ بسیار قاطع و داراى ارادهاى حقیقتاً پولادین، هیچ مانعى بر سر راه او نمیتوانست بهعنوان مانع، از حرکت به سمت آن هدفى که مورد نظر او بود خودنمایى کند؛ درعینحال انسانى بسیار رئوف و دلرحم و رقیق، چه در هنگام مناجات با خدا -که آن یک نوع رابطهی مخصوص است، که ازخودبیخود میشد- و چه در هنگام برخورد با نقطههایى از زندگى انسانها که بهطور طبیعى دلها را به عطوفت و رأفت وادار میکند؛ درعینحال داراى حسّ خویشتندارى و تقوا، همان چیزى که معناى واقعى تقوا است، یعنى انگیزههاى نفسانى، هواها و هوسها و همین چیزهایى که میدانید و میدانیم که چگونه بر دل انسانهاى بزرگ دنیا حکومت میکند -کمتر آدم بزرگى را ما دیدیم و شناختیم که توانسته باشد خودش را از این هواها و هوسهاى گوناگون بشرى نجات بدهد، درحقیقت حاکم بر انسانهاى ضعیف، همین هواها و هوسها هستند- در برابر این جاذبهها، این هواها، این هوسها که در هر بشرى وجود دارد، آنچنان ممتنع و آنچنان سرافراز [بود] که به قلّهی رفیع او هیچچیزى از این هوسها نمیتوانست دستاندازى بکند، او امیر هواهاى خود و خواهشهاى خود بود، خواهشها بر او امیر نبودند و حکومت نمیکردند؛ درعینحال در نهایت تواضع و فروتنى؛ درعینحال در نهایت صبر و بردبارى، سختترین حوادث در اقیانوس عظیم وجود او تلاطم ایجاد نمیکرد، بارها میشد ماها که مسئولین کشور بودیم، میرفتیم درحقیقت پناه میبردیم به ایشان -خب میدانید نظام ما نوعى دشمنیها داشته که در تاریخ نظامهاى انقلابى دنیا اصلاً بیسابقه است؛ مثلاً [اینکه] بلوک شرق و بلوک غرب با همدیگر متّفقاً تصمیم بگیرند به یک دولتى، به یک نظامى کمک نکنند و به دشمن او کمک کنند را کجا شما سراغ دارید؟ کجا دیگر چنین چیزى وجود داشته؟ اگر یکى به یک نظامى فشار میآورد، آن یکى سعى میکرد که از آن طرف به آن [نظام] قدرت و قوّت تزریق کند تا فشار دیگرى را خنثى کند، [امّا] اینجا هر دو فشار میآوردند؛ هشت سال جنگ بود، شما ارتشیها با پوست و گوشت و استخوانتان جنگ را حس کردید، لمس کردید، دیدید که چه بود- و در یک شرایط سخت و دشوار گاهى ما مراجعه میکردیم به این بزرگوار، مثل یک اقیانوس عمیقِ آرام -بدون هیچ تلاطمى- [بود] که نگاه به او آرامش میبخشید. این خصوصیّاتى بود که در او بود که من قادر نیستم خصلتهاى انسانى والاى این مرد بزرگى که مثل یک برقى در تاریخ ایران درخشید و خاموش شد را توصیف کنم؛ واقعاً قادر نیستم. من سالهاى متمادى خدمت امام بودم، از سال ۳۷ من با امام آشنا شده بودم، درس امام رفته بودم و در بحرانها، در دورانهاى گوناگون، همهجورش را دیده بودیم از این مرد بزرگ، این انسان استثنائى؛ اصلاً از نوع مردم زمان ما نبود، یک نوع دیگرى بود. واقعاً نمیتوانم خصلتها و خصوصیّات این مرد بزرگ را توصیف کنم؛ ابّهت او در عین تواضع او، با آن تواضعْ مردى بود در نهایت ابّهت.حالا که خورشید فروزان وجود او به افول گراییده و در این دنیاى ظلمانى دیگر نیست، حتّى کسانى که تا دیروز نسبت به او به چشم انکار و عناد نگاه میکردند، به ذکر فضایل و مناقب (۲) او زبان باز کردهاند. این خبرگزاریها را و شخصیّتهاى سیاسى را نگاه کنید، حرفهایى که در این چند روزه زدند عبرتانگیز است؛ اینها تا یک هفتهی پیش حاضر نبودند دربارهی امام این حرفها را بزنند، امروز دیگر این حقایق را میگویند. این شخصیّت با این عظمت.
حقیقتاً من این ده سالِ دوران اخیرمان تا امروز را -یعنى دوران بعد از پیروزى انقلاب را- بهخاطر حضور امام در این ده سال، یک دوران استثنائى میدانم. انقلاب ما هم استثنائى است، مردم ما هم استثنائیاند، هدفهاى ما هم استثنائى است، دشمنیهایى که با ما میشود هم استثنائى است، [امّا] از همه استثنائیتر امام بود که ما متأسّفانه امروز از وجود او محرومیم. نعمت بسیار بزرگى بود و افسوس که از دست ما رفت، آن هم درحالیکه دنیاى اسلام هنوز به رهبریهاى او و هدایتهاى او و شخصیّتى که او در انسانهاى مظلوم و مستضعف و ملّتهاى تحقیرشدهی دنیا میدمید، احتیاج داشتند.امروز جمعى از رهبران نهضتهاى بزرگ و معروف اسلامى دنیا، با من ملاقات داشتند؛ براى تسلیت آمده بودند. ایکاش حرفهاى آنها عیناً ضبط شده بود و به گوش مردم میرسید تا مردم ما میدیدند که چگونه تأثیر امواجى که از آن کانون جوشان و خروشان و آن مرکز بینظیرِ انرژى و نور و حرارت ساطع (۳) میشد، به مسلمانان و انسانهاى مظلوم و مستضعف و تحقیرشده و ذلیلشدهی دنیا جان میداد و روح میداد و قدرت میداد که میتوانستند در برابر سیل تهاجمها و دشمنیها ایستادگى کنند. همین چهرههاى معروفى که شما در دنیا اسمهایشان را شنیدید -در لبنان، در فلسطین، در افغانستان، در بسیارى جاهاى دیگر و کشورهاى دیگر، که جداجدا با من ملاقات میکردند- همهی اینها به من میگفتند این که تو گفتى که «ما یتیم شدیم»، این دربارهی ما صادق است، ما حقیقتاً یتیم شدیم! این حرف را میگفتند و تکرار میکردند.
خب برادران، ما در مقابل ضایعهی بزرگى قرار گرفتیم، خلأ عجیبى در دنیاى معنویّت ما به وجود آمد، یک ثقل عظیمى را ما از دست دادیم؛ در میان ما بود، امروز دیگر نیست. لکن چند نکته اینجا وجود دارد که مخصوصاً شما برادران ارتش جمهورى اسلامى ایران و نظامیان، خوب است بدانید و به آن توجّه کنید:
یک نکته این است که شخصیّت هر انسانى -غیر از آن عوامل و عناصرى که وجود خارجى او را تشکیل میدهد، یعنى جسمش، ذهنش، روحیّاتش، خصالش، خلقیّاتش، که اینها این وجود ظاهرى را، این شخصیّت ظاهرى را به وجود میآورند- یک مقوّمات دیگرى دارد که گاهى آنها نسبت به این عناصر تشکیلدهندهی شخصیّت، جنبهی زیربنائى دارند؛ آنها چیستند؟ افکارش است، جهانبینیاش است، دیدگاههایش است. همهی جهانبینیها نمیتوانند اینجور آدمى درست کنند. آن کسى که به خدا معتقد است، به قیامت معتقد است، به حضور در برابر پروردگار معتقد است، به زندگى پس از مرگ -به راهى که در آستانهی مرگ در برابر انسان گشوده میشود و انسان مثل کسى که تازه وارد دنیا شده، وارد یک عالم دیگرى خواهد شد و نشئهی دیگرى را طى خواهد کرد- معتقد است، به شهادت معتقد است، به توکّل به خدا معتقد است، کسى که این جهانبینى را دارد در دنیا جورى عمل میکند، کسى که این را ندارد جور دیگرى عمل میکند. جهانبینىِ هر انسانى در تشکیل شخصیّت او یک تأثیر اساسى دارد. یکى از این مقوّمات، هدفهاى او است؛ هدفمان چیست؟ شما هدفت چیست، بگو تا بگویم چهجورى میتوانى عمل کنى، کجاها میتوانى بروى، تا کجا قدمت براى جلو رفتن کشش دارد؛ فرق میکند. هدفهاى بزرگ بهخودیخود حرکتهاى بزرگ و شخصیّتهاى بزرگ را تولید میکند؛ هدفها و آرمانهاى انسان، افکار او و تأمّلات او -دربارهی زندگى، دربارهی انسان، دربارهی آینده، دربارهی جامعه، دربارهی وظایف بشر- عناصر سازندهی شخصیّت یک انسان است. خب، امام اگرچه عوامل و عناصر و مقوّماتى که وجود ظاهرى او را به وجود میآورد و تشکیل میداد را با خود برد، امّا افکار، آرمانها، جهانبینى، هدفها، توصیهها، راهها، ابزارها را در اختیار ما گذاشت؛ ما اینها را داریم. بخش عظیمى از شخصیّت امام الان در دست ما است، در اختیار ما است. ما با اینها چگونه عمل خواهیم کرد؛ این اصل قضیّه است.من میگویم آرمانهاى اعلامشدهی بهوسیلهی امام، برترین و والاترین آرمانها است. ما اینها را دنبال میکنیم، آرمانهاى ما است. این ملّتى که میبینید اینجور دارند بر سر و سینه میزنند و اشک میریزند و دلها در سینهی اینها تاب ماندن ندارد و اگر میتوانستند -هر کدام- همهی دنیا را میدادند تا امام را یک لحظه به حیات برگردانند، این کار را میکردند؛ اینها دنبال آن افکار امامند؛ امام را براى خاطر فکرش، ایدهاش، آرمانش، راهش، مجاهدتش، مقاومتش در این راه، دوست میدارند. ما آنها را نگه میداریم؛ آن آرمانها، آرمانهاى ما، آرمانهاى این مردم، آرمانهاى شما، آرمانهاى رزمندگان، اینها است. آن افسر جوانى که زن جوان دارد، دو تا بچّه دارد، پدر و مادر آرزومندى دارد که دوست میداشتند بچّهشان لباس افسرى بپوشد و نگاه کنند به او و لذّت ببرند، وسیلهی آسایش دارد، خانهی سازمانى دارد، کولر دارد، یخچال دارد، در زمستان شوفاژ دارد؛ این بعد بلند میشود میرود در جبههی غرب، در جبههی جنوب، میشود فرمانده یک گروهان، میشود فرمانده یک گردان؛ شب نمیشناسد، روز نمیشناسد، گذشتِ هفتهها و ماهها نمیشناسد، گرد و غبار نمیشناسد، گرسنگى نمیشناسد، جیرهی جنگى نمیشناسد، همهی اینها را تحمّل میکند، صد بار گلولهی توپ جلوى پایش، پشت سرش، پشت چادرش، پشت سنگرش منفجر میشود، از بودن در آنجا پشیمان نمیشود، متمایل به زندگى راحتِ در تهران یا شهرستان نمیشود؛ بعد هم در یک عملیّات تا میبیند که نیروهاى او احتیاج به تقویت روحى دارند، خودش بلند میشود، تفنگش را برمیدارد و راه میافتد میرود در کنار نیروهایش یا پشت سر آنها یا جلوى آنها، بعد هم همان جا به شهادت میرسد؛ این اگر آن جهانبینى و آن آرمان را نداشته باشد، این کار را نمیکند. بعد پدر و مادر او به جاى اینکه بیایند گریه کنند، اشک بریزند، پیش من بیایند، پیش این یکى بروند، پیش آن یکى بروند، گله کنند، شِکوه کنند، نوازش بطلبند، میآیند میایستند، سینهشان را سپر میکنند، در شهادتِ پسر رشیدشان، آرزویشان، امیدشان، جوانشان، شیرینى پخش میکنند؛ بعد هم میگویند اگر ما دو [فرزند] دیگر هم داشته باشیم میفرستیم. این فقط با آرمانهاى امام ممکن است؛ بدون آن اصلاً امکان ندارد.
این آرمانهاى امام است، آرزوهاى او است؛ اینها زنده است، از هر چیزى زندهتر. دنیا هم الان از آنها دارد میترسد. خبرگزاریها در دنیا و محافل تحلیلگر سیاسى لحظهبهلحظهی اینجا را زیر ذرّهبین گذاشتهاند؛ ساعت اوّل یک چیز میگفتند: رهبرى جدید چنین خواهد کرد، چنان خواهد کرد؛ بعد که دیدند نخیر، راه ما راه امام است، هدفهاى ما هدفهاى امام است، درس ما توصیههاى امام است، او همواره معلّم ما بود و معلّم ما خواهد ماند و ما برتر، والاتر، شیرینتر، مقدّستر، شایستهتر براى فداکارى از هدفهاى اعلامشدهی او هدفى و راهى و آرمانى را سراغ نداریم تا انتخاب بکنیم، بعد که اینها را دیدند لحنها عوض شد. از آن آرمانها میترسند. از شخص هم بهخاطر همان آرمانها میترسند. تو در نماز عشق چه خواندى؟ (۴)
نکتهی دوّم؛ شما برادران ارتشى و دیگر نظامیان -سپاه و نیروهاى بسیجى در هنگام حضور در دستگاههاى رزم و نیروهاى انتظامى- با بقیّهی ملّت ایران یک تفاوتى دارید؛ به تعبیر بهتر یک امتیاز دارید؛ آن امتیاز این است که این رهبر -که رهبر همه بود- مستقیماً فرمانده شما بود. من بارها به ارتشیها گفتم که در دنیا «فرمانده کلّ قوا»ى عارفِ عاشقِ الهىِ حکیم، دیگر سراغ نداریم؛ نه امروز، نه در گذشته؛ مگر دوران پیغمبران. بله، سلیمان پیغمبر هم مثلاً فرمانده نیروهاى مسلّحِ زمان خودش بود و پیغمبر بود؛ یا رسول گرامى اسلام؛ دیگر بعد از آن سراغ نداریم. یکى از همه غلیظتر و خشنتر، یا از همه متقلّبتر و زیرکتر، یا کسى که به غصب و وراثت و امثال اینها مقامى را گرفته، در مرکز فرماندهى قرار میگیرد؛ غالباً اینجورى است. آنجایى هم که رؤساى کشورها هستند و فرضاً با انتخابات و شیوهی دموکراسى سر کار آمدهاند، آدمهاى معمولیاند؛ با همان احساساتِ آدمهاى معمولى، با همان هواها، با همان هوسها، با همان ضعفهاى بیشمار؛ ما از نزدیک هم بسیارى از این سران را دیدیم، زندگیهایشان را دیدیم، خصلتهایشان را دیدیم، روحیّاتشان را دیدیم، ضعفهایشان را شناختیم. هیچ جاى دنیا -نه امروز، نه در گذشته- ما سراغ نداریم که نیروهاى نظامى که کارشان حراست و دفاع از ناموس یک ملّت و حیات شرافتمندانهی یک ملّت در مقابل تجاوزگران است، در زیر فرماندهى انسانى باشند که او با خدا در ارتباط قلبى و دائمى است؛ انسانى است معنوى؛ انسانى است الهى؛ انسانى است عارف؛ انسانى است با رقیقترین احساسات بشرى و درعینحال با قاطعیّت و صلابتى که کمتر فرماندهى -حتّى از فرماندهان رزمىِ معروف دنیا- از آن برخوردار بوده؛ کمتر، نمیگویم هیچ نبوده. این دیگر در دنیا هیچ جا وجود ندارد. و آن قلّهی جوشان، باید خصوصیّات خودش را به نیروهاى نظامى بدهد و نیروهاى نظامى باید جذب کنند. من دارم به شما عرض میکنم: برادران عزیز، ارتشیان، نیروهاى مسلّح! شما از مردم عادّى باید معنویتر، پاکتر، بیآلایشتر، در راه هدفهاى الهى مصمّمتر باشید؛ چون شما تحت فرماندهى آنچنان انسان والایى قرار دارید.
و این فرمانده بزرگ از هر کسى بیشتر به گردن ارتش حق دارد. شاید ما باز این را هم کمتر داشته باشیم، البتّه در دنیا هست جاهایى که ارتشها براى مردم محبوبند امّا در اینجا چنین چیزى در گذشته سابقه نداشته -خب شما میدانید، حالا شاید جوانترها کمتر بدانند؛ آنهایى که یک ذرّهاى گذشته را میشناسند، خوب میدانند- ایشان ارتش را محبوب مردم کرد. الان شماها -ارتشیها- مورد محبّت مردمید؛ مردم از ته دل شماها را دوست دارند. ایشان تا آخر از ارتش دفاع کرد؛ تا آخر. بعد از آتشبس تا همین اواخر، بارها سرِ قضایاى مختلف -وزارتها، نیروها، طرحهاى گوناگون و مانند اینها- پیشنهادهاى مختلف میشد، گاهى هم روى آنها جنجال میشد؛ پیشنهادهایى که اگر بنا بود عمل بشود، هویّت ارتش را به خطر میانداخت. بودند کسانى که از این پیشنهادها داشتند؛ البتّه در سطوح بالا نه، در سطوح متوسّط. آن که قرص و محکم در مقابل همهی این حرفها ایستاد و قاطع -با یک سخن، با یک حرکت- همه را نفى کرد، شخص شخیص امام عزیزمان بود. خب، حالا سعى کنیم تا آنجایى که ممکن است، با استفادهی از عناصر معنوى شخصیّت این بزرگمَرد کمنظیر تاریخ که خوشبختانه در زمان ما حضور داشت و ما توانستیم او را ببینیم، سخن او را بشنویم، صدایش به گوشمان بخورد؛ حرکات او، وجنات (۵) او، نگاه او، حرکت دست او، همهی این چیزهاى پُرمعنا و تماشاکردنى و دیدنى و نقلکردنى که این چیزها از شخصیّتهاى بزرگ در تاریخ نقل میشود، اینها را از او ما به چشم خودمان ببینیم و لمس کنیم و مشاهده کنیم. این شانس را ماها داشتیم، حالا هم که افکار او و رهنمودهاى او در اختیار ما است. ما این را باید قدر بدانیم.
من در آینده، بیشتر با ارتش صحبت خواهم کرد و چیزهاى لازمى را به ارتش توصیه خواهم کرد و آن چیزهایى که ارتش ما را حقیقتاً به یک ارتش ممتاز بدل خواهد کرد با شما در میان خواهم گذاشت. الان هم ارتش ما، انصافاً ارتش بسیار والایى است. خیلى چیزها در شما هست که در دیگران نیست: شما ارتشى هستید که براى کشورتان و ملّتتان ده سال جنگیدید. کمتر ارتشى در دنیا اینجورى است؛ خیلى از ارتشها هستند که در این بحرانها قرار نگرفتند، اینجور امتحانى به مردمشان ندادند، لااقل اینجور شرایط دشوارى نداشتند؛ شما شرایطتان هم دشوار بوده، با وجود شرایط دشوار ده سال جنگیدید؛ جنگ تحمیلى هشت سال بود امّا شما با دشمن ده سال جنگیدید؛ از قبل از شروع جنگ تحمیلى، ارتش در جبههها بود؛ از ماجراى پادگان مهاباد در هفتهی اوّل پیروزى انقلاب، (۶) ارتش در میدان بود. و بنده از نزدیک شاهد بودم؛ داخل پادگانهایتان را دیدم؛ خطوطتان را دیدم؛ قرارگاههایتان را دیدم؛ آن انسانهاى وارستهاى را که هفت سال، هشت سال، شش سال گذشت و خانهی آنها سنگر بود و ویلاى آنها چادرِ تویبیابانزده بود، از این قبیل فراوان دیدم: خلبانهاى شجاع، کادرهاى پروازى و غیر پروازى نیروى هوایى، عناصر دریایى، شرایط سخت دریا، جبهههاى زمینى، بخشهاى پشتیبانى ارتش؛ مثل دستگاههاى صنایع و آموزشگاهها و امثال اینها. حقّاً و انصافاً شما امتحان خوبى دادید. من این را با قوّت و قدرت میگویم، براى خاطر ملاحظهی حال و دل کسى هم نیست، واقعیّت قضیّه است: ارتش امتحان خوبى داد. کمتر دستگاهى مثل ارتش، مورد توجّه دشمن بود. رادیوهاى بیگانه، شایعات گوناگون، سازمانهاى پلیدِ خبیثِ مأیوس از همهچیز، مزدورهاى آمریکا و بعضى کشورهاى دیگر، ارتش را هدف گرفتند که نفوذ کنند، که رخنه کنند، که ناخنک بزنند، که یکى را -یک گروهى را، یک تشکیلاتى را، یک قشرى را- خراب کنند؛ کمتر جایى هدف این همه خباثت و بدجنسى دشمن قرار گرفت، آنقدرى که ارتش قرار گرفت. با وجود اینها شما قرص و محکم ایستادید، حرکت کردید، عناصر ناباب را پرت کردید، مثل دندان فاسدى کندید انداختید دورْ پشت سرتان، نگاه هم نکردید! اینها امتحانات بسیار خوبى بوده که شما دادید. ارتش ما یک ارتش محبوب است: هم محبوب مردم است، هم محبوب ماها است. بنده خودم ارتش را از صمیم قلب دوست میدارم، چون آن را تجربه کردم؛ دیدم آنجایى که از او توقّعى میرود، آنجایى که وظیفهاى بر دوش او است، آنجایى که باید خودش را نشان بدهد، چگونه نشان میدهد و چگونه فداکارى میکند. خب، حالا بعدها حرفهایى در این زمینه داریم. خوشبختانه جانشینى فرماندهى کلّ قوا را امام عزیزمان جاى خوبى گذاشتند، بنده هم تأیید خواهم کرد؛ (۷) و برادر عزیزمان جناب آقاى رفسنجانى از چهرههاى حقیقتاً مغتنم و ارزندهی ما است، ایشان شخصیّت ممتازى هستند و من حقیقتاً آن روز خوشحال شدم، (۸) امروز هم از اینکه ایشان این مسئولیّت را داشته باشند خوشحالم.
آنچه امروز میخواهم به شما بگویم فقط یک جمله است و آن این است که شما تا آنجایى که میتوانید آمادگیهایتان را زیاد کنید؛ نه به معناى اینکه جنگى خواهد شد؛ نه، ما خیلى بعید میدانیم که دشمنانْ تجربهی ناکامِ گذشتهی خودشان را بار دیگر تکرار کنند؛ نه به معناى اینکه ما آتشبس را متزلزل میبینیم، نه، آتشبس هست -البتّه طرف مقابل شرارتهایى میکند، لیکن آتشبس، آتشبس است، خوب است؛ مذاکرات هم ادامه دارد، به نتایج خوبى هم انشاءالله خواهد رسید، ما هم تصمیم داریم که مذاکرات مربوط به قطعنامهی ۵٩۸ را پیش ببریم، باید پیش برود و باید به یک نقطهی درستوحسابى برسد- اینها همه به جاى خود محفوظ، امّا شما که ارتش هستید نباید نگاه کنید که مذاکره در چه حال است تا شما چهکار کنید؛ نه، مذاکره هرچه هست، قطعنامه هرچه هست، طرف مقابل هر کار میخواهد بکند، این ارتباطى ندارد به اینکه ارتش بایستى هر روزش آمادهتر از دیروز باشد؛ این یادتان باشد. بسرعت باید واحدهایى که در جبهه هستند، آن نظمِ ممتاز را -آنکه شما به آن در طبقهبندى کیفیّتها میگویید عالى- پیدا کنند. نه خوب و نه بسیار خوب، بلکه عالى؛ همّت را باید این قرار بدهید. این باید بشود؛ ارتش مناسب جمهورى اسلامى این است: انضباط، عالى؛ روحیه، عالى؛ تجهیزات، تا هرچه بتوانید -تجهیزات را نمیگویم عالى، چون ممکن است کشور نتواند امروز یک تجهیزاتى را که شما لازم دارید برایتان فراهم بکند- امّا آمادگى باید عالى باشد؛ پرداختن به تعمیر و نگهدارى و پشتیبانى و اهتمام به خودکفایى و این ساختنها و تولید کردنها و ابتکار کردنها و آفرینشهایى که در ارتش هست -که دیدید در وصیّتنامهی الهى ـ سیاسىِ امام، وقتى اسم خودکفایى را ایشان میآورند، میگویند دولت و ارتش- (۹) در درجهی عالى. به خوب و بسیار خوب بنده قانع نمیشوم؛ عالى. حرکت را باید این قرار بدهید، همّت را باید بر این بگذارید. و من میگویم میشود. اینکه در این وصیّتنامهی سیاسى _ الهى، ایشان مرقوم داشته بودند -که من خواندم در مجلس خبرگان- که امروز چیزهایى را با قیمت ارزانتر میسازند، (۱۰) این همان گزارشى است که من آن سال به ایشان دادم؛ رفتم به ایشان گفتم آن روز وقتى این قطعه را میخواستند تعمیر کنند، سوار هواپیما میکردند، میبردند آنجا، بعد برمیگرداندند و آنقدر خرجش میشد، [امّا] امروز همین قطعه در داخل کشور ما دارد تعمیر میشود یا تولید میشود و اینقدر خرجش میشود؛ و این امام را تحت تأثیر قرار داد -من هم از روى اطّلاع میگفتم؛ شایعات و شنیدن و اینها نبود؛ نخیر، من در جریان عمل بودم- و ملاحظه کردید ایشان این را در وصیّتنامهی سیاسى _ الهیشان آوردند. این روندها را ادامه [بدهید]. میشود؛ من هر کس بگوید: «این کار نمیشود، نمیتوانیم»، او را متّهم میکنم به کوتاهى همّت. هیچ کارى نیست که از انسان ساخته نباشد. انسان نیرومندتر از همهی این حرفها است و میتوان کارهاى نشدنى را با قوّت اراده و تصمیم، شدنى کرد. نظمتان، انضباطتان، آموزشتان، پشتیبانیهایتان، تا آنجایى که بشود تجهیزات و ابزارتان، باید برود بالا؛ بخصوص در منطقهی مرزى؛ مسئولین ارتش، نیروى زمینى، بایستى بهصورت ویژه به واحدهایى که آنجا هستند بپردازند، هرگونه ساییدگى را در آنها از بین ببرند -شسته و رُفته و آماده و نشاندادنى؛ قابل ارائه، قابل عرضه- که هر کس نگاه میکند، تا واحد را دید -آرایش واحد را و کیفیّت استقرار یگانها را یا افراد را یا ابزارها را- و نزدیک رفت و ابزار را از نزدیک دید، بفهمد که فرماندهى قوى و کیفیّت بالایى بر این واحد حکمفرما است. این باید باشد. عیناً همین مسئله در تجهیزات هوایى هست، عیناً همین مسئله در تجهیزات دریایى هست. و البتّه وزارت دفاع و سازمان صنایع، خوب میتواند در این زمینه مؤثّر باشد و امیدواریم که انشاءالله همه دست به دست هم بدهیم.
یک جملهی کوتاه هم به برادران عزیز عقیدتى _ سیاسى عرض بکنم؛ حرفى است تکرارى، امّا لازم. نقش شما برادران عزیزِ عقیدتى _ سیاسى در رساندن ارتش به آن نقطهی مطلوب -نمیگویم خوب؛ آنچه در حدّ بالاى خوب بودن است، همان که آدم میخواهد و مطلوب است- نقش بسیار مؤثّرى است؛ زیرا که ایمان قلبى و دینى، تأثیر بسیار فراوانى در حرکتهاى سازنده دارد؛ درست برعکس آنچه سالهاى سال، تبلیغات غربى و استکبارى تبلیغ کرده بود که دین را مایهی تخدیر (۱۱) و چرت زدن و یک گوشهاى خزیدن و از دنیا قهر کردن معرّفى کرده بود. مظهر آن، امام بود؛ امام یک دَیّن (۱۲) واقعى و متدیّن واقعى بود؛ ببینید با دنیا و با سیاست و با حوادث و با سازندگى چگونه برخورد میکرد. اثر دین این است. آنهایى که میگفتند دین تریاک ملّتها است و افیون ملّتها است، (۱۳) آنها دین را نشناخته بودند؛ شاید هم سوءنیّتى نداشتند -نمیدانم- دین را نشناخته بودند؛ یک چیز بیربطى به نام دین در دسترسشان دیده بودند، دیده بودند تخدیرکننده است، فکر کرده بودند دینْ تخدیرکننده است؛ نه، دینْ تخدیرکننده نیست؛ آن چیزها ممکن است تخدیرکننده باشد. دین اسلام برانگیزاننده و احیاکننده است. این را برادران عقیدتى _ سیاسى میتوانند خوب تأمین کنند. و امیدوارم که خداوند به این برادران عزیز هم توفیق کامل بدهد تا با سازماندهى قوى، خوب و روشهاى ابتکارى و با استفاده از حدّاکثر خلقیّات و خصلتها و خصوصیّات جاذبهآفرین و کششدار، انشاءالله این مقصود را عملى کنند.خب، انشاءالله موفّق باشید و خداوند به شماها کمک کند و توفیق بدهد تا بتوانید راه امام عزیز و فقید بزرگوارمان را ادامه بدهید.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
۱) این دیدار بهمناسبت ارتحال حضرت امام خمینى (قدّس سرّه الشّریف) و انتخاب حضرت آیتالله خامنهای به رهبرى انقلاب اسلامى صورت پذیرفت. جمعى از مسئولان سازمان عقیدتى _ سیاسى ارتش جمهورى اسلامى ایران نیز در این دیدار حضور داشتند. در ابتداى این دیدار، سرتیپ محمّدحسین جلالى (وزیر دفاع) مطالبی بیان کرد.
۲) خصلتهاى نیک، فضایل
۳) منتشر
۴) محمّدرضا شفیعىکدکنى؛ «تو در نماز عشق چه خواندى؟ / که سالهاست/بالاى دار رفتى و این شحنههاى پیر / از مردهات هنوز / پرهیز میکنند»
۵) رخسار
۶) در سىام بهمن ۱۳۵۷ حزب دموکرات کردستان با سوء استفاده از شرایط روزهاى آغازین پیروزى انقلاب و با هدف تجزیهى کردستان ایران، به پادگان مهاباد هجوم برد و مهمّات و تجهیزات آن را غارت کرد. درواقع خلع سلاح پادگان مهاباد مقدّمهاى بود بر وقایع خونین پاوه و سنندج و دیگر شهرهاى کردستان.
۷) ر.ک: حکم انتصاب جانشین فرماندهى کلّ قوا (۱۳۶۸/۳/۲۵)
۸) ۱۳۶۷/۳/۱۲
۹) صحیفهى امام، ج ۲۱، ص ۴۳۳؛ وصیّتنامهى سیاسى _ الهى؛ «اکنون اگر دولت و ارتش کالاهاى جهانخواران را خود تحریم کنند و به کوشش و سعى در راه ابتکار بیفزایند، امید است که کشور خودکفا شود»
۱۰) صحیفهى امام، ج ۲۱، ص ۴۱۷؛ وصیّتنامهى سیاسى _ الهى؛ «خود جوانان عزیز ما قطعات محلّ احتیاج را ساخته و با قیمتهاى ارزانتر عرضه کرده و رفع احتیاج نمودند»
۱۱) بىحس شدن، سست شدن
۱۲) دیندارى که به دین خود عمل کند
۱۳) مارکسیستها و کمونیستها