گزارشی از افطار و دیدار شعرای کشور با رهبر انقلاب

افطار روزه یک ساله شعر و غزل

گزارشی از افطار و دیدار شعرای کشور با رهبر انقلاب
مهدی قزلی
در حیاط نمازهای تابستانی شعرا، میهمانان نشسته بودند در صف‌های نامنظمی که تجربه ثابت کرده تا موقع نماز منظم نمی‌شود. آقایان دو به دو پچ پچ‌های شاعرانه داشتند و درگوشی شعرهای‌شان را مرور می‌کردند و خاطرات و البته کارها و پروژه‌های‌شان را. در قسمت خانم‌ها ولی این گپ‌ها خیلی دسته‌جمعی‌تر بود. همه با هم می‌گفتند و همه با هم می‌شنیدند و همه با هم می‌خندیدند!
***
ناصر فیض از سرجایش بلند شده و رفته بود یکی از رفقایش را که سمت دیگری نشسته بود ببیند. یک نفر دیگر آمد و جای او نشست. وقتی فیض برگشت و جایش را پر دید گفت: 53 سال است این طوری زندگی می‌کنم. تا تکان می‌خورم یکی جایم را می‌گیرد! و همه دور و بری هایش زدند زیر خنده. فیض تقریبا هر حرفی می‌زد، جدی یا شوخی، باعث خنده اطرافیانش می‌شد.
***
محمدحسین جعفریان لنگ لنگان آمد و با چند نفری سلام و علیکی کرد و تا چشمش به مجتبی رحماندوست افتاد که نشسته بود روی صندلی با حسرت پرسید: صندلی را از کجا آوردی؟ رحماندوست هم به عصای جعفریان اشاره کرد و گفت: تو عصا را از کجا آوردی؟ مخصوص همین جلسه است؟
کسی جعفریان را راهنمایی کرد به صندلی‌ای تا بنشیند. یکی از مسوولین فرهنگی برای جعفریان دست تکان داد. جعفریان هم جوابش را داد و بعد هم لطف همیشگی رهبر به هنرمندان و شعرا را به رخ او کشید و گفت: دیدن آقا از دیدن شما ساده‌تره به خدا!
***
نزدیک اذان میزبان آمد و شعرا از جا کنده شدند و صلواتی و سلام و علیک هایی و تا روی صندلی نشستند ، شعرا با کتاب‌هایشان صف کشیدند برای یک چاق سلامتی سرپایی و دادن کتاب و ...
محسن مومنی تا ازدحام را دید گفت: قرار بود این طوری نشود که!
در همین صفی که بعضی شاعران جوان گاهی رعایتش نمی‌کردند، مجتبی رحماندوست هفتاد درصدی! هم ایستاده بود و هر چند من هیچ امید نداشتم بتواند جلو بیاید ولی در کمال ناباوری آرام آرام با صف جلو آمد و بالاخره به آقا رسید.
***
بالاخره موقع اذان شد و کم‌کم صف‌ها منظم شد به نماز و الله‌اکبر. آقا نافله ها را هم خواندند و از سر سجاده که بلند می‌شدند نصف جمعیت بالای سرشان ازدحام کرده بودند.
***
رهبر با خانم‌هایی که سر سفره افطار نشسته بودند، سلام و علیکی کردند و رفتند سمت پله‌ها. سر پله‌ها محافظ‌ها جلوی جمع را گرفته بودند تا پشت سر ایشان ازدحام نشود. آقا گفتند: بگذارید بیان آقایون. اشکالی نداره. بگذارید تشریف بیارن. بعد هم خطاب به شعرا گفتند: بفرمایید آقایون بفرمایید.
وجماعت سیل شدند پشت سرشان.
***
قبلا غذای بیشتر مجالس عمومی بیت مرغ بود. در گزارشهای قبلی و کتاب داستان سیستان هم تاریخچه استفاده از مرغ در مراسم‌های بیت وجود دارد! مرغ هم ساده‌تر طبخ می‌شود و هم غذایی عمومی محسوب می‌شد. حالا البته که کمی غیرعمومی‌تر و در سفره‌های مردم کم­پیدا شده. غذا فسنجان بود با گوشت چرخ شده قلقلی!
نان و پنیر و سبزی و حلوا هم به لطف ماه رمضان بود. و البته چای و خرما و آب. با وسواس دقت کردم تا همه محتویات سفره را بنویسم برای آنهایی که می­بایست منش رهبر را الگو قرار ‌دهند. بلکه رنگ سفره‌های افطار هم به نفع صمیمیت و کمیتش، کمتر بشود.
***
میزبان که دید همه سرگرم خوردن شده اند غذا را شروع کرد. دل آدم برای افطار کردن رهبر کباب می‌شود. چند دقیقه علی معلم نیم‌خیز با ایشان حرف زد. حسینی وزیر ارشاد نکاتی را گفت. خود آقا هم یکی دو نفر را صدا زدند و چیزهایی بین‌شان رد و بدل شد. معلوم نشد چطور غذا خوردند. بعد از افطار و شام هم دوباره ازدحام شعرا بود و اصرار محسن مومنی به اینکه ملت بروند که جلسه می‌خواهد شروع بشود.
***
پایین پله ها آقای فرید ایستاده بود که عینک آفتابی اش در آن شب مهتابی حکایت از روشن دل بودنش داشت. آقا، فرید را در آغوش گرفتند و معانقه کردند.
***
با ورود میزبان به جلسه و صلوات حضار و بعد هم قرائت قرآن، مراسم آغاز شد. قزوه با شعری جلسه را شروع و بعداز تشکر از رهبر انقلاب برای برقراری این جلسه و با اشاره به حضور شعرایی از افغانستان و تاجیکستان و هند، موسوی گرمارودی را دعوت کرد به خواندن شعر. گرمارودی اخوانیه ای برای مرحوم مهرداد اوستا خواند. قصیده ای بلند که با تذکر منظوم قزوه همراه شد. قزوه در پایان شعر او و بر وزن همان شعر گفت: شما که خواندید این چامه را ولی دگران/ اگر قصیده بخوانند وای ویلا بود
تذکر شاعرانه قزوه لبخند را به جلسه آورد و جمع را به نشاط.
***
قزوه، علی معلم را دعوت کرد به شعر و او گفت وقتش را می‌دهد به شاعری از افغانستان. قزوه هم تشکر کرد از بزرگواری معلم و از زکریا اخلاقی خواست شعرش را بخواند. اخلاقی شعری خواند با مضمون بیداری اسلامی. آقا بعد از تمام شدن شعر اخلاقی گفتند: یک جای شعر گفتید «گل‌های حماسی» . اخلاقی آن مصرع را خواند و توضیح داد گلهای حماسی هم اشاره دارد به حماسه‌های بیداری اسلامی و هم به گروه حماس. آقا گفتند: اگر اشاره داشته باشد به حماس اشکال ندارد وگر نه «گلهای حماسه» باشد درست‌تر است. اخلاقی هم تایید کرد و گفت: بله وزنش هم تغییر نمی‌کند.
***
بعد از اخلاقی، مهدی باقر از شهر جمپور هند دعوت شد به شعرخوانی. مهدی باقر خواست اجازه بگیرد که به غیر از شعر چند کلمه هم حرف بزند که قزوه برای اینکه جلسه از دست نرود، نگذاشت. قزوه اشاره کرد جمپور به شیرازِ هند هم معروف است. و گفت روزگاری شعر فارس در هند همپای ایران شکوفا بوده و آقا تکمیل کردند: بلکه جلوتر.
به هرحال مهدی باقر با ادب و لهجه متفاوت شعرش را خواند.
***
نفر بعدی سیدعلی لواسانی بود. شاعری جوان که قزوه با کمی تامل نوجوان را هم برازنده نوقدم بودنش در شعر دانست. لواسانی سلامی گفت و شروع کرد:
نگذار باز از سفرت بی‌خبر مرا
یک بار هم اگر شده با خود ببر مرا
رهبر قافیه‌های شعر را حدس می‌زدند و همراه ردیف با لواسانی همخوانی می‌کردند و آفرین می‌گفتند. وقتی هم شعر تمام شد گفتند: ان شاءالله پیش برید با همین شتاب، شاعر خوبی می‌شوید. لواسانی سریع گفت: با دعای شما.
***
سیدعلیرضا شفیعی، دانش آموزی بود که با معرفی قزوه شروع کرد و رباعی و غزلی خواند. رباعی اش خیلی بر نظر آقا  نشست.
پاک است و زلال مثل دریا دل تو
باید ز دلم پل بزنم تا دل تو
امروز چقدر بی امان باریدی
ای ابر بگو چه کرده غم با دل تو
بعد از تمام شدن شعرهای شفیعی آقا گفتند رباعی اش را یک بار دیگر بخواند و شفیعی خواند و رهبر باز هم آفرین گفتند و ادامه دادند: «می‌باری» بگید بهتره از «باریدی»... خیلی خوب شما جوانها به ما نوید می‌دید که در آینده شعرای بزرگ خوبی خواهیم داشت به شرطی که پیش برید و خیال نکنید اینجا منزل آخره، اینجا تازه شروع کاره. شما منزل اول را خوب شروع کردید ولی باید برید تا منازل بالا. هم شما هم این عزیزمون که قبل از شما شعر خواند.
***
حکیم علیپور از افغانستان معرفی شد برای شعر خواندن و قبل از خواندن شعرش گفت: عرض سلام دارم خدمت رهبر فرزانه جمهوری اسلامی ایران... و خوشحال هستم در این جلسه حضور دارم و غزلی تقدیم می‌کنم.
خوشحالی هم داشت. لااقل به اندازه دو اتوبوس دیگر شاعر درجه یک وجود داشت که می‌توانست در این جلسه شرکت کند ولی چه می‌شود کرد از محدودیت‌های اجرایی چنین برنامه هایی.
بعد از شعر علیپور پرسیدند: یک جایی خواندید دل من دستخوش وسوسه و چی، اخلاص است؟ علیپور تایید کرد و آقا ادامه دادند این که اشکال دارد، اولا صاد می‌شود حرف روی و قافیه نیست، ثانیا اخلاص که چیز بدی نیست که دستخوش بشود.
شاعر افغانستانی پرسید: تضاد در مصرع اول به فهم معنی کمک نمی‌کند؟
قزوه بین حرف آمد و گفت: تاجیکها اینجور موقع‌ها می‌گویند این یک بیت را «می پرتاییم» یعنی حذف می‌کنیم. جلسه از تعبیر تاجیکی قزوه دوباره به خنده شکفت.
***
صالح سجادی شعری ترکی خواند در فضای عاشورا و درباره حضرت عباس که با ترکی دست و پا شکسته ای که بلد بودم از شعرش لذت بردم. بعد هم مرتضی حیدری آل‌کثیر شعری عربی خواند برای ملتهایی که در منطقه بیدار شده اند. آل کثیر را با ابوذیه ای که در جلسه شعرای عرب با رهبر انقلاب خواند به یاد دارم و ابوذیه ای که آقا بعد از یکی از شعرهای او خوانده بود.
***
قزوه نفر بعد را معرفی کرد: «سیدمحسن رضوان» شعری بخواند درباره ام البنین. محسن اول سلام کرد و گفت من شرف انتساب به سادات را ندارم و ضمنا رضوانی هم هستم. رهبر نگاهی به قزوه کردند و گفتند: این دوتا غلط!
رضوانی شعر زیبایش را که مورد توجه میزبان و جمع شعرا قرار گرفت خواند:
رباعی گفتی و تقدیم سلطان غزل کردی
معمای ادب را با همین ابیات حل کردی
بعد از او هم عباس احمدی شعری را تقدیم به میانماری‌ها کرد:
باز افطارِ گریه در رمضان
جزو اعمال واجبم شده است
***
قزوه آقای عسگر حکیم را معرفی کرد که رییس اتحادیه نویسندگان بوده زمانی در تاجیکستان و معاون مجلس سنا است حالا  و شاعر و ادیب از قدیم. حکیم شعری خواند از روزگار جنگ‌های داخلی خودشان که انصافا لطیف بود:
زیر طاقت کمانداران، به دل رمیده غمگینم
به کمان چگونه خو گیرم، به کمین چگونه بنشینم
***
قزوه سراغ خانم‌ها رفت و اول از همه خانم وحیدی. خانم وحیدی مثل سال‌های گذشته وقتش را به جوانها داد و مستمع باقی ماند. به نظرم شاعرانی که این منش خانم وحیدی را در این چند ساله به یاد دارند او را در تاریخ شعر ما ماندگار خواهند کرد.
***
خانم رزاقی از مازندران اولین شاعره ای بود که شعر خواند. قبل از شعرش هم سلام کرد و سلام سبز هم ولایتی‌های شمالی‌اش را رساند. آقا هم جواب دادند: علیکم و علیهم السلام. شعرش درباره شهدای ترور بود:
باز پیچیده شده نفحه‌ی یاقدّوسی
بر لب شهر نشسته است ز غم افسوسی
بعد از او وحیده افضلی ترانه ای خواند برای دختر شهید رضایی نژاد:
آرمیتا! بباف موهاتو! تا همه نگات کنن
همه‌ی فرشته‌های آسمون صدات کنن
بعد از ترانه خانم افضلی آقا پرسیدند: به خود آرمیتا هم دادید این شعر را؟
شاعره جواب داد نه و قزوه تمام کرد که آرمیتا از تلویزیون خواهد دید خوانش ترانه را و بعد عالیه مهرابی را معرفی کرد برای شعر بعدی و مهرابی برای حضرت معصومه خواند:
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافه‌ی چادر گلدار تو با مشک ترش
خانم عارفه دهقانی که با لطف خانم وحیدی معرفی شد هم چند رباعی خواند:
غم‌های زمانه‌ام که بی‌حد باشد/ یا آب و هوای دل من بد باشد
در تق‌تق این قطار، حل خواهد شد/ وقتی حرکت به سمت مشهد باشد
و آخرین خانمی هم که شعر خواند سیده فاطمه صداقتی نیا بود که فکر کنم دو شعر سپید .
***
دکتر محمد مهدی سیار را قزوه معرفی کرد و جایزه کتاب سال گرفتنش را یادآوری کرد و سیار خواند:
زمین از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه
روایت کرده‌اند اردیبهشتی می‌رسد از راه
رهبر خواست دوباره این بیت را بخواند و وقتی سیار خواند ایشان با لبخند گفت: سندش معتبره. و جمع خندید.
سیار می‌خواند و آقا در پایان هر مصراع و بیت آفرین نثار شعر و شاعر می‌کردند.
***
قزوه امید مهدی نژاد را معرفی کرد به عنوان کسی که هم در زمینه شعر طنز جدی کار می‌کند و هم در زمینه شعر جدی... که همه جمع با هم و با خنده کامل کردند: «طنز». بعد هم مهدی نژاد شعری را که قزوه اجتماعی معرفی اش کرد خواند:
وقتی که زاهدان خداجو، دنبال مال و جاه می‌افتند
مردم به خنده‌های نهانی، رندان به قاه‌قاه می‌افتند
شعر، طنز جدی و محکمی داشت و واقعا مورد توجه جمع قرار گرفت. از این گوشه و آن گوشه مجلس احسنت می‌گفتند در پایان هر بیتی. شعر که تمام شد رهبرانقلاب گفتند: غزل شسته رفته و خوبی بود. طنز خوبی هم داشت ولی در آن بیت یکی مانده به آخر با «نه امیدی» من موافق نیستم. هر کاری که ما می‌کنیم چراغ امید را خاموش نکنیم. قزوه وسط حرف آمد و گفت: خودش اصلا امیده اسمش. آقا گفتند: خوب هم همینه، خوبه اگر این بیت را به مضمون امید تبدیل کنید. هر فکر و مرامی انسان داره باید امید را زنده نگه دارد.
***
علیرضا رجبعلی زاده غزلی درباره ایران خواند و بعد از او محمد نظری ندوشن شعر طنزی خواند. اولش گفت شعر برای دوران مجردی اش بوده. شعر او به یکی از نقطه عطف‌های جلسه تبدیل شد با این ترجیع بند که: همه را شکل یار می‌بینم / پیرزن را نگار می‌بینم
سن بالاها و ریش سفیدها از همه بیشتر می‌خندیدند و جماعت خانم‌ها هم که سعی می‌کردند خودشان را نسبت به ماجرا بی‌تفاوت نشان بدهند اواخر شعر مجبور شدند پر چادرشان را روی صورت بکشند! انصافا اهل جلسه خندیدند، میزبان هم همراه بقیه. شعر که تمام شد آقا از طنز و فکاهی شعر تمجید کردند و لفظ تراشیده و شسته و رفته شعر را هم ستودند.
***
بعد از ندوشن قنبرعلی تابش از افغانستان شعری برای مردم میانمار خواند:
سخن، چاک کفن بر «نوگل سرخ دل‌افگار» است
سخن طفلی‌ست خاکستر که تابوتش میانمار است
بعد از او هم مجید سعدآبادی شعر سپید خواند و اعتراف کرد بین این همه کلاسیک خوان، سپید خواندن سخت است. باز هم مثل سالهای گذشته آقا گفتند از شعر سپید سر در نمی‌آوردند و به همین دلیل اظهار نظر نمی‌کنند.
***
دیگر به آخرهای جلسه رسیده بودیم. قزوه سر از لیستش بالا آورد و گفت شاعرهای لیستش تمام شده اند ولی اگر آقا اجازه بدهد ناصر فیض و مرتضی امیری اسفندقه شعر بخوانند. ایشان سری تکان داد و فیض مشغول شد. طنزهایی برای شوخی با حافظ با آوردن مصراعی بر سر بعضی مصراع‌های او. با خواندن بیت‌ها فضای خنده و نشاط باز هم به ساعت یازده شب جلسه برگشت.
***
مرتضی امیری اسفندقه شعری خواند و توضیحاتی داد درباره اش که جوابیه ای است بر چیزهایی که دیگران گفته اند درباره شعری که قبلا در سال 1388 گفته بود. شعرش درباره وطن بود و دوستانی که به کنایه دوست خطاب می‌شدند.
خواندن شعر بلند او بعد از خنده‌های حضار کار سختی بود که اسفندقه از عهده اش برآمد با شعر قرص و محکمی که خواند.
با شعرخوانی اسفندقه و غزل آقای حداد عادل جلسه عملا تمام شد هرچند دو نفر با صدای بلند اجازه گرفتند برای خواندن رباعی هایشان و انصافا ضعیفتر از قبلی‌ها.
بعد هم بالاخره نوبت به رهبر انقلاب رسید که نکاتی را درباره شعر گفتند. آنچه باید اشاره کنم سرحال بودن جمع بود بعد از چندین ساعت انتظار و جلسه و نشستن و استماع و ... بعضی از مسوولین هم کاغذ و قلم برداشته و یادداشت می‌کردند نکات مهم ایشان را. با اتمام صحبت‌ها هم باز ازدحام جمعیت برقرار شد و این بار خانم‌ها مشتاقتر چون با رفتن آقا انتظار چنین جلسه ای دوباره یکساله می‌شد و شد.
بعد از رفتن میزبان هم جمع مهمانان با نشاط و سرحال تبدیل شد به گعده‌ها و خنده‌ها و رد و بدل شدن شعرها و شماره‌ها و فکر کردم امسال سومین نیمه رمضانی است که جلسه شاعران با رهبر انقلاب را درک کردم و اگر به آنها اضافه کنیم جلسه شعرای آیینی و جلسه شعرای عرب زبان را باید بگویم یکی از پخته‌ترین و بهترین جلسات بود هم از نظر نظم و هم از نظر شعرها و هم نشاط و هم جامعیت شعر و شعرا. و از حالا باید منتظر بود برای مهم‌ترین اتفاق شعری کشور برای سال بعد نیمه رمضان.