اما راجع به خودِ تحزّب. اوّلاً بدانید من خودم قبل از پیروزی انقلاب، سالهای متمادی دنبال همین تحزّب بودم. بعد هم دو، سه سال به پیروزی انقلاب مانده بود که ما نشستیم و یک حزب را پایهریزی کردیم. البته آن وقت تشکیل حزب خیلی خطرناک بود؛ چون به ما که اجازه نمیدادند؛ باید مخفی میبود و کار مخفی هم واقعاً خطر داشت. کافی بود که یک مجموعهی مثلاً ده نفری، بیست نفری دور هم جمع شوند و لو برود؛ هرچند هنوز هیچ کار هم نکرده باشند، یا یک کار سیاسی خیلی ساده کرده باشند، که هر کدام به سالهای متمادی زندان محکوم شوند و بعضی از آنها زیر شکنجهها تلف گردند. لذا اینطور بود که ما آن وقت مصلحت نمیدانستیم که بیاییم اساسنامهی حزبی برای این تشکّل درست کنیم. البته تشکّل بود، ارتباطات بود؛ حتّی بعد از آن هم که من در سال پنجاه و شش به ایرانشهر تبعید شده بودم، ارتباط حزبی ما برقرار بود؛ یعنی مثلاً گاهی اوقات مرحوم باهنر از تهران به آنجا میآمدند و با هم تبادل نظر میکردیم. در آن زمان بعضی مواقع بحثهایی مطرح میشد و مثلاً میگفتند که این موضوعات را شما بررسی کنید؛ اما نه روی کاغذ. تا اینکه پیروزی انقلاب شد و ما همان چند روز اوّل نشستیم و آن اساسنامه را تدوین کردیم و حزب را راه انداختیم.
بیانات در جلسه پرسش و پاسخ مدیران مسئول و سر دبیران نشریات دانشجویی ۱۳۷۷/۱۲/۰۴
بیانات در جلسه پرسش و پاسخ مدیران مسئول و سر دبیران نشریات دانشجویی ۱۳۷۷/۱۲/۰۴