قضیه این است که از حدود بیست سال پیش من دچار دلدردی شدم که از سال 53 به بعد، این دلدرد به صورت شدید ظاهر شد. به دکترها مراجعه میکردم، گاهی میگفتند که زخم اثنیعشر است، گاهی هم میگفتند که زخم معده است. اولین باری که برای این بیماری به دکتر مراجعه کردم، در زندان بود. این روند از آن زمان بود و من هم ملاحظات مربوط به همین زخم دستگاه گوارشی را میکردم. در این ماه چند بار تقریباً به طور پیدرپی دردهای شدید گرفت، که آخرین بار آن روز پایانی ماه رمضان، مصادف با شب عید فطر بود. درد شدیدی گرفت، و دکترها با مسکنهای قوی این درد را آرام کردند. وقتی که معاینات دقیقی به عمل آوردند، معلوم شد که این درد مربوط به سنگ کیسهی صفراست. البته این، آن تشخیصهای قبلی را هم نفی نمیکند - یعنی مثلاً دستگاه گوارش هم آفاتی داشته باشد - لیکن آن چیزی که فعلاً من را زیاد زیر فشار قرار داده، همین مسألهی سنگ کیسهی صفراست؛ به طوری که من نتوانستم به نماز بیایم و جناب آقای هاشمی هم در نماز گفتند که من کسالت دارم؛ منتها همین درد بود، کسالت فوقالعادهیی نبود. درد شدیدی بود که دنبال خودش ضعف و بیحالی شدیدی را هم میآورد و بالاخره دکترها گفتند چارهیی نیست، جز اینکه عمل جراحی انجام بشود. زودتر هم میخواستم عمل کنم، ولی یک مقدار به خاطر همین سفر جناب آقای هاشمی به خارج بود، که منتظر بودم ایشان بروند و برگردند، بعد عمل کنم. حالا قرار است که انشاءاللَّه در همین ساعات آینده عمل جراحی انجام بشود. عمل که در کوتاهمدت انجام میگیرد، منتها به من گفتند که حدود دو روز در بیمارستان باشم.
مصاحبه پیش از بستری شدن در بیمارستان ۱۳۷۰/۰۲/۲۱