انفجار بمب و مجروحیت شدید حضرت آیتالله خامنهای، این سخنرانی را ناتمام گذاشت.
بسماللهالرحمنالرحیم
امیدواریم که این دیدار با شما برادران و خواهران، یک دیدار مفید و ثمربخشی باشد و بتواند ما و شما را به هدفهای اسلامیمان نزدیک کند. قبلاً لازم است عذرخواهی کنم از نیامدن هفتهی قبل. با این که چنین قراری ما داشتیم، همان طوری که میدانید، هفتهی گذشته روز شنبه مجلس به کار مهمی سرگرم بود و تا ساعت یک بعد از ظهر یا یکونیم جلسه ادامه داشت؛ نمیتوانستیم ما مجلس را ترک کنیم. وقتی هم که آمدیم بیرون، وقت گذشته بود و امکان آمدن نبود. حالا انشاءاللَّه این هفته با کمکی که خواهرها میکنند از بالا، یعنی سکوت را در آنجا رعایت میکنند، ما میتوانیم کارمان را انجام بدهیم. خواهش میکنم برادرها دخالت نکنند، من وقتی از پشت بلندگو دارم با خواهرها حرف میزنم، صدایم از شما بیشتر به آنها میرسد، شماها که شلوغ میکنید خودِ این بدتر میکند. خواهرهایی که بالا نشستهاند، خواهش میکنم توجه بکنند که همهمهای که در آنجا هست، محیط ساکت ما را از آرامش میاندازد. سکوت کنید و بگذارید ما با فراغت یک ساعتی در اینجا به پرسش و پاسخ بپردازیم.
یک مقدمهای قبلاً دربارهی سؤال و جواب بگویم. «سؤال» چیز خوبی است. دستور شرع هم این است که انسان چیزهایی را که نمیداند، بپرسد. و بر کسانی که میدانند، واجب است که سؤالِ سؤالکننده را پاسخ بدهند، مگر این که در آن پاسخ دادن مفسدهای مترتب بشود. در روزگار ما سؤال زیاد است و این سؤالها سه نوع است؛ یک نوع سؤالهای فکری و ایدئولوژیک است راجع به اسلام، راجع به مقررات و احکام دینی. چون شعور مردم و فکر مردم پیشرفت کرده، برای آنها سؤال مطرح میشود، میخواهند از اسلام چیزهای زیادی را بدانند.
نوع دوم سؤالات مربوط به مسائل جاری کشور یا کلاً مسائل سیاسی است. میخواهند بدانند که سیاست دولت در زمینههای اقتصادی یا رفاهی یا تولیدی چیست، سخنگویان دولتی سرگرم کارند، نمیرسند همهی سؤالهای مردم را پاسخ بدهند. ضد انقلاب هم به شدت مشغول کار است؛ از کاهی کوهی میسازد و سؤال ایجاد میکند. در ذهن مردم ما -که خدا این مردم ما را یعنی همین شماها را حفظ کند و خیر بدهد و توفیق بدهد و از شما راضی باشد- این سؤالها در ذهنشان مینشیند؛ لذاست که سؤال میکنند.
نوع سوم سؤالهای مربوط به افراد است. آقا شما بابت نماز جمعه هر ماهی چهل هزار تومان میگیرید؟ هر هفتهای، یک روایت این است، چهل هزار تومان میگیرید؟ آقا آقای فلانی تو خانهی عَلَم مینشیند؟ آقا آقای فلانی شرکت تولیدی دارد؟ کارخانهدار است؟ آقا آقای کلانتری وزیر راه داماد آقای موسوی اردبیلی است؟ و از این قبیل سؤالها که بنده که اصلاً دختر ندارم تا حالا، چند تا داماد برای خود من فقط پیدا شده و هر کسی که یک جایی پیدا میشود، اگر دختر است میگویند این دختر فلانی یا فلانی یا فلانی است، چند تا را اسم میآورند. اگر مرد جوانی است میگویند این داماد آنهاست، در حالی که خدای متعال نه به ما دختر داده و نه هم داماد.
این سؤالات هم زیاد است، پس سه نوع ما سؤال داریم. وظیفهی شما چیه؟ وظیفهی ما چیه؟ وظیفهی شما دو چیز است؛ اوّل، قبل از تحقیق قضاوت نکردن و منتظر روشن شدن بودن. این یک. وقتی که دربارهی فلان مسأله راجع به امور سیاست اطلاع ندارید، کسی را هم پیدا نکردید دم دستتان که بیاید بایستد اینجا و جواب بدهد، یا نامه نوشتید و جواب نگرفتید، از روی حدس و گمان قضاوت نکنید. این یک. و سؤال کنید تا روشن بشود.
دوم، وظیفه این است که اگر راجع به اشخاص، افراد یا مسائلی که ارتباط به اشخاص و افراد پیدا میکند، چیزی شنیدید که باز هم برای شما محقَّق و ثابت نیست، این را دهن به دهن نگردانید. چون میشود شایعه و از قول پیغمبر اکرم،صلیاللَّهعلیهواله، نقل شده است که فرمودهاند: «کَفَی المرءُ کِذْباً أنْ یحدثَ بِکُلّْ ما یَسْمَعُ» برای دروغگو بودن یک آدم همین کافی است که هر چه میشنود، نقل کند. این است دیگر. فرض بفرمائید که یک مرد سالم نجیبی کاسب سر این محل است. یک نفر میآید میگوید آقا خبر داری چی شد؟ میگوید، ها چی شده؟ میگوید آره، جوادآقا مثلاً شکر قاچاق میفروشد. خب [نامفهوم] شما میگوئید نه بابا، او هم میگوید نخیر اینجوری است. شما میگوئید نه. آخر هم باور نمیکنید. بعد از او که جدا شدید، میرسی به رفیقت، میگوئی آره فلانی آمده بود میگفت جوادآقا شکر قاچاق میفروشد. به دومی میرسی، میگوئی شنیدم جوادآقا شکر قاچاق [میفروشد]. دست سوم و چهارم و پنجم که رسید، مسلّم میشود که جوادآقا شکر قاچاق میفروشد. یعنی شما به دست خودتان، بدون سوء نیت، بدون دشمنی با جوادآقا یک جرمی را بار گردن یک مسلمانی کردید. این هم وظیفهی دوم.
شایعه را ضد انقلاب درست میکند، افراد سادهلوح و بیتوجه آن را این جا آنجا منتقل میکنند. مثل بلاتشبیه مگس که میکروب را از جایی به جای دیگری منتقل میکند. گناه آن مگس از گناه آن میکروب مختصری کمتر است؛ خیلی کمتر نیست. (آقا این اگر آمپلیفایر است، خاموشش کنید. یک بلندگوی رو راست بگذارید صدا ندهد.) این وظیفهی شماست.
اما وظیفهی ما چیه؟ وظیفهی ما این است که تا آن جائی که میتوانیم سؤال را گوش کنیم تا مطلع بشویم که چه سؤالی شما دارید. که خب ما برای این کار [...] حالا این کار را بنده کردم. هفتهای یک مسجد. الان مدتهاست که من این مسجد و آن مسجد رفت و آمد میکنم. روزهای شنبه برای برادرها و خواهرها یک ساعت صرف وقت میکنم تا به سؤالهای آنها پاسخ داده بشود.
دیگران هم کارهایی مشابه این، کم و بیش انجام میدهند. دوم این که آنچه در آن مفسدهای نیست، با کمال صداقت گفته بشود و بیان بشود. برای این که مردم بدرستی بفهمند.
خب، حالا شما ذهنتان آماده شد. سؤال شما و پاسخ من اگر برای خدا باشد، عبادت است و ما بین دو نماز یک ساعت در اینجا اگر با این نیت باشیم، مشغول عبادتیم. پس به عنوان پاسخ دادن به یک تکلیف الهی این وظیفه را انجام میدهیم و پاسخ میدهیم. در ضمنی که من سؤال میکنم، اگر از این سؤالهایی که اینجا آمده وقت زیاد آمد، باز برادرها یا خواهرها سؤالهای دیگری بدهند تا من پاسخ بدهم.
سؤال اوّل یک سؤال فقهی-اجتماعی است. البته سؤالی هم هست که ممکن است میانهی ما و خانمها را به هم بزند. آیا زن میتواند قاضی و مجتهد بشود؟ اگر نه، چرا؟ و طبق حدیث «زن ناقصالعقل است»، آیا با آزادی زن منافات ندارد؟
اوّلاً این کسی که این سؤال را کرده، خیلی بیسلیقگی کرده. این حرف اوّل. توی این همه سؤال، توی این همه حرفِ لازم، یکهو چسبیده به این که زن میتواند قاضی بشود یا نه؟ خب، حالا بفرمائید ببینم توی این خانمهای تحصیلکرده، تحصیلات حقوق عالیه کی دارد که برود قاضی بشود؟ توأم با عدالت کامل که شرط قاضی است، کی دارد؟ یک وقت شما پنجاه تا زن تحصیلکردهی حقوقدان دارای شرائط دیگرِ قاضی آنجا قطار دارید، ردیف کرده، بعد میپرسید آقا اینها چرا نمیتوانند قاضی بشوند؟ خب، این یک جای سؤال [دارد]. بنده هم جوابش را میدهم، اما وقتی چنین چیزی زمینه ندارد، موضوع ندارد، این چه سؤالی است که اینطور این سؤالکنندهی عزیز ما بیسلیقگی به خرج دادند این را مطرح کردند.
اما در عین حال، به قول امیرالمؤمنین «[اما بعد] فَلَکَ حَقُّ الْمَسْألَةِ» سؤال کردید، بنده باید جوابش را بههرحال بدهم. اگر هم وقت گرفته میشود، به گردن آن برادر یا خواهری که این سؤال را به من داده. نه آقا. زن قاضی و مجتهد نمیتواند بشود. هر مردی هم قاضی و مجتهد نمیتواند بشود. مجتهد چرا، مرجع تقلید نمیتواند بشود. مجتهد یعنی کسی که درس خوانده قدرت استنباط پیدا کرده، این چه مرد، چه زن اشکالی هم ندارد برود بشود، اما مرجع تقلید نمیتواند بشود. یعنی دیگران از او تقلید نمیتوانند بکنند. هر مردی هم نمیتواند بشود. قاضی چندین شرط دارد. مرجع تقلید چندین شرط دارد. صدی هشتاد نود مردها هم این شرطها را ندارند، صدی نودوپنج هم ندارند. اما اگر جائی فرض کردیم که کسانی این شرائط را داشته باشند، اما جزو خانمها و زنها باشند، آن وقت نمیشود. چرا؟ ها. نکتهاش [نامفهوم] در یک کلمهی کوتاه عرض میکنم.
نکتهی این حکم الهی این است که قضاوت، یک منصبی است که احتیاج دارد به این که انسان خشک و قاطع باشد. خشک بودن و تحت تأثیر عواطف قرار نگرفتن، چیزی است که به طور معمول زنها این را ندارند و این نقطهی قوت زن است نه نقطهی ضعف زن. این را توجه داشته باشیم. زن اگر عواطفش جوشان و احساساتش پرخروش نباشد، عیب است. کمال زن در غلبهی عواطف اوست و این به دلیل این است که شغل اوّل زن تربیت فرزند است. نمیگوئیم شغل دیگر نداشته باشد، داشته باشد. میتواند، هیچ مانعی ندارد داشته باشد. اسلام مانع نیست، اما اوّلین و اساسیترین و پراهمیتترین شغل زن، مادری است. اگر رئیس جمهور هم بشود، اهمیتش به قدر اهمیت مادری نیست. من اگر بتوانم تشریح کنم، وقت میبود و میگفتم که مادر بودن چقدر اهمیت دارد؛ یک مادر خوب بودن، قبول میکردید که از ریاست جمهوری هم بالاتر است اهمیت و ارزشش. برای این کار عاطفه لازم است. خدا این موجود را با این عواطف خروشان آفریده تا مادری لنگ نماند. اگر مادری لنگ بماند، نسل انسان منقطع میشود. یا انسانهائی که به جامعه وارد میشوند، انسانهای کامل و درست و حسابی و معتدلی نخواهند بود. برای این منظور خلق شده. حالا شما میخواهید این موجودی که خدا برای خاطر همین موضوع او را عاطفی آفریده، بگذارید در رأس یک شغلی که بی عاطفهگی میخواهد؟ قاطعیت و خشونت میخواهد؟ خشک بودن میخواهد؟ این را خدای متعال قبول ندارد. مجتهد جامعالشرائطی که مرجع تقلید میشود نیز همینطور. مرجع تقلید باید تحت تأثیر هیچ احساس و عاطفهای قرار نگیرد و این چیزی است که به طور متوسط و معمول در مردها بیشتر است از زنها به این دلیل.
اما آنی که گفتند زن ناقصالعقل است، این نخواستند بگویند که زن خدای نکرده قوهی ادراک ندارد، هرگز. بسیاری از زنان از بسیاری از مردان سطح شعور و درکشان به مراتب بالاتر است؛ نه یک ذره دو ذره. من در تفسیر این جمله در نهجالبلاغه یک بیانی کردم که این بعد هم منتشر شده. شاید هم شماها بعضیتان دیده باشید. دو احتمال دربارهی این هست که یکی از این دو احتمال را من اینجا ذکر میکنم و آن این است که نظر امیرالمؤمنین در «هن ناقصات العقول[ان النساء نواقص الایمان نواقص الحظوظ نواقص العقول/128نهجالبلاغه/ خطبه 80]» به طبیعت زن نیست، بلکه به زنی است که تحت تأثیر فرهنگ ستمآلود تمام طول تاریخ که نسبت به زنان این فرهنگ، همیشه توأم با ظلم و ستم بوده، ناقص بار آمده. در زمان امیرالمؤمنین زن در همهی جوامع بشری، نه فقط در میان عربها، مظلوم بود. نه میگذاشتند درس بخواند، نه میگذاشتند در اجتماع وارد بشود و در مسائل سیاسی تبحر پیدا کند. نه ممکن بود در میدانهای...
[انفجار بمب]
بسماللهالرحمنالرحیم
امیدواریم که این دیدار با شما برادران و خواهران، یک دیدار مفید و ثمربخشی باشد و بتواند ما و شما را به هدفهای اسلامیمان نزدیک کند. قبلاً لازم است عذرخواهی کنم از نیامدن هفتهی قبل. با این که چنین قراری ما داشتیم، همان طوری که میدانید، هفتهی گذشته روز شنبه مجلس به کار مهمی سرگرم بود و تا ساعت یک بعد از ظهر یا یکونیم جلسه ادامه داشت؛ نمیتوانستیم ما مجلس را ترک کنیم. وقتی هم که آمدیم بیرون، وقت گذشته بود و امکان آمدن نبود. حالا انشاءاللَّه این هفته با کمکی که خواهرها میکنند از بالا، یعنی سکوت را در آنجا رعایت میکنند، ما میتوانیم کارمان را انجام بدهیم. خواهش میکنم برادرها دخالت نکنند، من وقتی از پشت بلندگو دارم با خواهرها حرف میزنم، صدایم از شما بیشتر به آنها میرسد، شماها که شلوغ میکنید خودِ این بدتر میکند. خواهرهایی که بالا نشستهاند، خواهش میکنم توجه بکنند که همهمهای که در آنجا هست، محیط ساکت ما را از آرامش میاندازد. سکوت کنید و بگذارید ما با فراغت یک ساعتی در اینجا به پرسش و پاسخ بپردازیم.
یک مقدمهای قبلاً دربارهی سؤال و جواب بگویم. «سؤال» چیز خوبی است. دستور شرع هم این است که انسان چیزهایی را که نمیداند، بپرسد. و بر کسانی که میدانند، واجب است که سؤالِ سؤالکننده را پاسخ بدهند، مگر این که در آن پاسخ دادن مفسدهای مترتب بشود. در روزگار ما سؤال زیاد است و این سؤالها سه نوع است؛ یک نوع سؤالهای فکری و ایدئولوژیک است راجع به اسلام، راجع به مقررات و احکام دینی. چون شعور مردم و فکر مردم پیشرفت کرده، برای آنها سؤال مطرح میشود، میخواهند از اسلام چیزهای زیادی را بدانند.
نوع دوم سؤالات مربوط به مسائل جاری کشور یا کلاً مسائل سیاسی است. میخواهند بدانند که سیاست دولت در زمینههای اقتصادی یا رفاهی یا تولیدی چیست، سخنگویان دولتی سرگرم کارند، نمیرسند همهی سؤالهای مردم را پاسخ بدهند. ضد انقلاب هم به شدت مشغول کار است؛ از کاهی کوهی میسازد و سؤال ایجاد میکند. در ذهن مردم ما -که خدا این مردم ما را یعنی همین شماها را حفظ کند و خیر بدهد و توفیق بدهد و از شما راضی باشد- این سؤالها در ذهنشان مینشیند؛ لذاست که سؤال میکنند.
نوع سوم سؤالهای مربوط به افراد است. آقا شما بابت نماز جمعه هر ماهی چهل هزار تومان میگیرید؟ هر هفتهای، یک روایت این است، چهل هزار تومان میگیرید؟ آقا آقای فلانی تو خانهی عَلَم مینشیند؟ آقا آقای فلانی شرکت تولیدی دارد؟ کارخانهدار است؟ آقا آقای کلانتری وزیر راه داماد آقای موسوی اردبیلی است؟ و از این قبیل سؤالها که بنده که اصلاً دختر ندارم تا حالا، چند تا داماد برای خود من فقط پیدا شده و هر کسی که یک جایی پیدا میشود، اگر دختر است میگویند این دختر فلانی یا فلانی یا فلانی است، چند تا را اسم میآورند. اگر مرد جوانی است میگویند این داماد آنهاست، در حالی که خدای متعال نه به ما دختر داده و نه هم داماد.
این سؤالات هم زیاد است، پس سه نوع ما سؤال داریم. وظیفهی شما چیه؟ وظیفهی ما چیه؟ وظیفهی شما دو چیز است؛ اوّل، قبل از تحقیق قضاوت نکردن و منتظر روشن شدن بودن. این یک. وقتی که دربارهی فلان مسأله راجع به امور سیاست اطلاع ندارید، کسی را هم پیدا نکردید دم دستتان که بیاید بایستد اینجا و جواب بدهد، یا نامه نوشتید و جواب نگرفتید، از روی حدس و گمان قضاوت نکنید. این یک. و سؤال کنید تا روشن بشود.
دوم، وظیفه این است که اگر راجع به اشخاص، افراد یا مسائلی که ارتباط به اشخاص و افراد پیدا میکند، چیزی شنیدید که باز هم برای شما محقَّق و ثابت نیست، این را دهن به دهن نگردانید. چون میشود شایعه و از قول پیغمبر اکرم،صلیاللَّهعلیهواله، نقل شده است که فرمودهاند: «کَفَی المرءُ کِذْباً أنْ یحدثَ بِکُلّْ ما یَسْمَعُ» برای دروغگو بودن یک آدم همین کافی است که هر چه میشنود، نقل کند. این است دیگر. فرض بفرمائید که یک مرد سالم نجیبی کاسب سر این محل است. یک نفر میآید میگوید آقا خبر داری چی شد؟ میگوید، ها چی شده؟ میگوید آره، جوادآقا مثلاً شکر قاچاق میفروشد. خب [نامفهوم] شما میگوئید نه بابا، او هم میگوید نخیر اینجوری است. شما میگوئید نه. آخر هم باور نمیکنید. بعد از او که جدا شدید، میرسی به رفیقت، میگوئی آره فلانی آمده بود میگفت جوادآقا شکر قاچاق میفروشد. به دومی میرسی، میگوئی شنیدم جوادآقا شکر قاچاق [میفروشد]. دست سوم و چهارم و پنجم که رسید، مسلّم میشود که جوادآقا شکر قاچاق میفروشد. یعنی شما به دست خودتان، بدون سوء نیت، بدون دشمنی با جوادآقا یک جرمی را بار گردن یک مسلمانی کردید. این هم وظیفهی دوم.
شایعه را ضد انقلاب درست میکند، افراد سادهلوح و بیتوجه آن را این جا آنجا منتقل میکنند. مثل بلاتشبیه مگس که میکروب را از جایی به جای دیگری منتقل میکند. گناه آن مگس از گناه آن میکروب مختصری کمتر است؛ خیلی کمتر نیست. (آقا این اگر آمپلیفایر است، خاموشش کنید. یک بلندگوی رو راست بگذارید صدا ندهد.) این وظیفهی شماست.
اما وظیفهی ما چیه؟ وظیفهی ما این است که تا آن جائی که میتوانیم سؤال را گوش کنیم تا مطلع بشویم که چه سؤالی شما دارید. که خب ما برای این کار [...] حالا این کار را بنده کردم. هفتهای یک مسجد. الان مدتهاست که من این مسجد و آن مسجد رفت و آمد میکنم. روزهای شنبه برای برادرها و خواهرها یک ساعت صرف وقت میکنم تا به سؤالهای آنها پاسخ داده بشود.
دیگران هم کارهایی مشابه این، کم و بیش انجام میدهند. دوم این که آنچه در آن مفسدهای نیست، با کمال صداقت گفته بشود و بیان بشود. برای این که مردم بدرستی بفهمند.
خب، حالا شما ذهنتان آماده شد. سؤال شما و پاسخ من اگر برای خدا باشد، عبادت است و ما بین دو نماز یک ساعت در اینجا اگر با این نیت باشیم، مشغول عبادتیم. پس به عنوان پاسخ دادن به یک تکلیف الهی این وظیفه را انجام میدهیم و پاسخ میدهیم. در ضمنی که من سؤال میکنم، اگر از این سؤالهایی که اینجا آمده وقت زیاد آمد، باز برادرها یا خواهرها سؤالهای دیگری بدهند تا من پاسخ بدهم.
سؤال اوّل یک سؤال فقهی-اجتماعی است. البته سؤالی هم هست که ممکن است میانهی ما و خانمها را به هم بزند. آیا زن میتواند قاضی و مجتهد بشود؟ اگر نه، چرا؟ و طبق حدیث «زن ناقصالعقل است»، آیا با آزادی زن منافات ندارد؟
اوّلاً این کسی که این سؤال را کرده، خیلی بیسلیقگی کرده. این حرف اوّل. توی این همه سؤال، توی این همه حرفِ لازم، یکهو چسبیده به این که زن میتواند قاضی بشود یا نه؟ خب، حالا بفرمائید ببینم توی این خانمهای تحصیلکرده، تحصیلات حقوق عالیه کی دارد که برود قاضی بشود؟ توأم با عدالت کامل که شرط قاضی است، کی دارد؟ یک وقت شما پنجاه تا زن تحصیلکردهی حقوقدان دارای شرائط دیگرِ قاضی آنجا قطار دارید، ردیف کرده، بعد میپرسید آقا اینها چرا نمیتوانند قاضی بشوند؟ خب، این یک جای سؤال [دارد]. بنده هم جوابش را میدهم، اما وقتی چنین چیزی زمینه ندارد، موضوع ندارد، این چه سؤالی است که اینطور این سؤالکنندهی عزیز ما بیسلیقگی به خرج دادند این را مطرح کردند.
اما در عین حال، به قول امیرالمؤمنین «[اما بعد] فَلَکَ حَقُّ الْمَسْألَةِ» سؤال کردید، بنده باید جوابش را بههرحال بدهم. اگر هم وقت گرفته میشود، به گردن آن برادر یا خواهری که این سؤال را به من داده. نه آقا. زن قاضی و مجتهد نمیتواند بشود. هر مردی هم قاضی و مجتهد نمیتواند بشود. مجتهد چرا، مرجع تقلید نمیتواند بشود. مجتهد یعنی کسی که درس خوانده قدرت استنباط پیدا کرده، این چه مرد، چه زن اشکالی هم ندارد برود بشود، اما مرجع تقلید نمیتواند بشود. یعنی دیگران از او تقلید نمیتوانند بکنند. هر مردی هم نمیتواند بشود. قاضی چندین شرط دارد. مرجع تقلید چندین شرط دارد. صدی هشتاد نود مردها هم این شرطها را ندارند، صدی نودوپنج هم ندارند. اما اگر جائی فرض کردیم که کسانی این شرائط را داشته باشند، اما جزو خانمها و زنها باشند، آن وقت نمیشود. چرا؟ ها. نکتهاش [نامفهوم] در یک کلمهی کوتاه عرض میکنم.
نکتهی این حکم الهی این است که قضاوت، یک منصبی است که احتیاج دارد به این که انسان خشک و قاطع باشد. خشک بودن و تحت تأثیر عواطف قرار نگرفتن، چیزی است که به طور معمول زنها این را ندارند و این نقطهی قوت زن است نه نقطهی ضعف زن. این را توجه داشته باشیم. زن اگر عواطفش جوشان و احساساتش پرخروش نباشد، عیب است. کمال زن در غلبهی عواطف اوست و این به دلیل این است که شغل اوّل زن تربیت فرزند است. نمیگوئیم شغل دیگر نداشته باشد، داشته باشد. میتواند، هیچ مانعی ندارد داشته باشد. اسلام مانع نیست، اما اوّلین و اساسیترین و پراهمیتترین شغل زن، مادری است. اگر رئیس جمهور هم بشود، اهمیتش به قدر اهمیت مادری نیست. من اگر بتوانم تشریح کنم، وقت میبود و میگفتم که مادر بودن چقدر اهمیت دارد؛ یک مادر خوب بودن، قبول میکردید که از ریاست جمهوری هم بالاتر است اهمیت و ارزشش. برای این کار عاطفه لازم است. خدا این موجود را با این عواطف خروشان آفریده تا مادری لنگ نماند. اگر مادری لنگ بماند، نسل انسان منقطع میشود. یا انسانهائی که به جامعه وارد میشوند، انسانهای کامل و درست و حسابی و معتدلی نخواهند بود. برای این منظور خلق شده. حالا شما میخواهید این موجودی که خدا برای خاطر همین موضوع او را عاطفی آفریده، بگذارید در رأس یک شغلی که بی عاطفهگی میخواهد؟ قاطعیت و خشونت میخواهد؟ خشک بودن میخواهد؟ این را خدای متعال قبول ندارد. مجتهد جامعالشرائطی که مرجع تقلید میشود نیز همینطور. مرجع تقلید باید تحت تأثیر هیچ احساس و عاطفهای قرار نگیرد و این چیزی است که به طور متوسط و معمول در مردها بیشتر است از زنها به این دلیل.
اما آنی که گفتند زن ناقصالعقل است، این نخواستند بگویند که زن خدای نکرده قوهی ادراک ندارد، هرگز. بسیاری از زنان از بسیاری از مردان سطح شعور و درکشان به مراتب بالاتر است؛ نه یک ذره دو ذره. من در تفسیر این جمله در نهجالبلاغه یک بیانی کردم که این بعد هم منتشر شده. شاید هم شماها بعضیتان دیده باشید. دو احتمال دربارهی این هست که یکی از این دو احتمال را من اینجا ذکر میکنم و آن این است که نظر امیرالمؤمنین در «هن ناقصات العقول[ان النساء نواقص الایمان نواقص الحظوظ نواقص العقول/128نهجالبلاغه/ خطبه 80]» به طبیعت زن نیست، بلکه به زنی است که تحت تأثیر فرهنگ ستمآلود تمام طول تاریخ که نسبت به زنان این فرهنگ، همیشه توأم با ظلم و ستم بوده، ناقص بار آمده. در زمان امیرالمؤمنین زن در همهی جوامع بشری، نه فقط در میان عربها، مظلوم بود. نه میگذاشتند درس بخواند، نه میگذاشتند در اجتماع وارد بشود و در مسائل سیاسی تبحر پیدا کند. نه ممکن بود در میدانهای...
[انفجار بمب]