تاریخ انتشار ۱۳۹۱/۰۳/۰۷
بسمالله الرحمن الرحیم
در مورد مرحوم عبدالجلیل قزوینی رازی، کاری که دارد انجام میگیرد، به نظر من یک کار کاملاً شایسته و بایسته است. این شخصیّت بزرگ، هم از لحاظ علمی، هم از لحاظ ادبی، یک مرد برجستهای بوده. کتاب النّقض ایشان، غیر از اینکه اعتقادات و معارف اهلبیت و شیعه را بیان کرده و جواب داده به آن ناصبیای که کتاب نوشته بوده، مملوّ است از استدلالهای منطقی و قابل فهم برای همه؛ این خیلی چیز مغتنمی است. علاوهی بر این، متن یک متن ادبی است، یعنی یک نثر قرن ششمىِ استوار، محکم و بسیار قوی. یک مشکل اساسی ما در کارهای اعتقادی و علمىِ اسلامی، برخوردار نبودن از آرایههای هنری و ادبی است. خیلی از کتابهای ما کتابهای خیلی خوبی است، لکن هیچ خوانندهی اهل ذوق و اهل ادبی را جذب نمیکند، مگر کسی انگیزهی زیادی داشته باشد و فقط محتواها را بخواهد بفهمد؛ چون خودِ آرایهی کتاب - از لحاظ ادبی - چیز جذّابی نیست. این کتاب اینجور نیست؛ این کتاب کتابی است که از لحاظ ادبی نثر بسیار متین، قوی و محکمی دارد و خیلی زیبا نوشته شده. البتّه نثر قرن ششم است، لکن کسانی که با زبان فارسی، با ادب فارسی، با نثر فارسی آشنایی دارند، این کتاب را بسیار میپسندند.
و مصحّح این کتاب - مرحوم محدّث اُرموی - خیلی زحمت کشید برای این کتاب و هیچ هم از او قدردانی نشد؛ من خواهش میکنم در این کاری که دارد انجام میگیرد، از مرحوم محدّث واقعاً قدردانی بشود. خب، مرد بسیار فاضلی بود؛ محدّث یک چیزی شبیه محمّد قزوینی - یعنی واقعاً همانجور تیپی - بود. من ایشان را از نزدیک دیده بودم، کاملاً میشناختم. این کتاب النّقض و ملحقات نقض را هم من خودم از ایشان شخصاً خریدم. ایشان این کتاب را یک دوره، دو دوره، سه دوره، در دستمال میگذاشت - از این دستمالهای ابریشمی - و با خودش راه میبرد؛ اینجوری میفروخت کتاب را این مرد ملّا و فاضل! ایشان داماد مرحوم آسیّد احمد طالقانی یعنی شوهر خواهر جلال آلاحمد بود؛ و خب آدمی بود که میتوانست در محافل ادبی و هنری آن روز شناخته شده باشد؛ امّا کسی به ایشان خیلی توجّهی نمیکرد، از بس آدم خوددار و دارای عزّت نفس و عفّت نفسی بود. از او واقعاً باید تجلیل بشود؛ او مجاهدت کرد که این کتاب را تصحیح کرد و چاپ کرد و آورد به بازار و در اختیار این و آن قرار داد والّا اصلاً کسی این کتاب را نمیشناخت. علی اىّ حال این کتاب، بسیار کتاب خوبی است. این از لحاظ ادبی و نثر.
از لحاظ کار محتوایی هم، خود او در مقدّمهی کتاب - البتّه من این کتاب را و این مقدّمه را دهها سال پیش و تقریباً در نوجوانی دیدم و این را خواندم؛ از دیشب تا حالا هم که به من گفتند امروز در خدمت آقایان هستیم، خواستم مراجعه کنم امّا حقیقتش وقت نکردم که مراجعه کنم و دوباره این را نگاه کنم؛ خیلی زمان فاصله شده، اینکه میگویم نقل از سالهای ۳۵ و ۳۶ است، یعنی تقریباً قبل از تاریخ؛ آن وقتها من این کتاب را با شوق و عشق فراوان نگاه میکردم و میخواندم؛ بعد از آن گاهی مراجعه داشتهام، امّا دیگر نشده آنجور و مثل آن وقت به این کتاب نگاه کنم؛ از آن وقت یادم است، ممکن است بعضی از کلمههایش در ذهنم دقیق نباشد؛ مراجعه کنید، به نظر من توجّه به این نکته خوب است - میگوید که وقتی کتابِ آن ناصبی نوشته شد - بعض فضائح الرّوافض - همه گفتند که کسی نیست به این جواب بدهد مگر عبدالجلیل این کار را بکند، و به من مراجعه کردند و من هم نشستم و این کار را کردم.
و ری در آن وقت پرورشگاه بزرگان زیادی بوده - خب، ابوالفتوح هم مال همین زمان است و ایشان معاصرند با ابوالفتوح - یعنی باید تاریخ ری را هم از این راه به دست آورد. ایشان البتّه قزوینی و رازی است، لکن به هر حال اهل ری است. و من یک نفر دیگر را هم به شما عرض کردم آن وقتی که راجع به عبدالجلیل سفارش میکردم، و او سیّد مرتضای رازی است؛ او هم یک شخصیّت برجستهی دیگری است. حالا شما برای سیّد مرتضای بغدادی دارید بزرگداشت میگیرید - عیبی هم ندارد؛ لازم است، چون آن بزرگوار از مفاخر دنیای اسلام است - لکن سیّد مرتضای رازی را هم حتماً از قلم نیندازید؛ او هم شخص بزرگی است؛ و ناشناخته، کسی او را نمیشناسد.
بسمالله الرحمن الرحیم
در مورد مرحوم عبدالجلیل قزوینی رازی، کاری که دارد انجام میگیرد، به نظر من یک کار کاملاً شایسته و بایسته است. این شخصیّت بزرگ، هم از لحاظ علمی، هم از لحاظ ادبی، یک مرد برجستهای بوده. کتاب النّقض ایشان، غیر از اینکه اعتقادات و معارف اهلبیت و شیعه را بیان کرده و جواب داده به آن ناصبیای که کتاب نوشته بوده، مملوّ است از استدلالهای منطقی و قابل فهم برای همه؛ این خیلی چیز مغتنمی است. علاوهی بر این، متن یک متن ادبی است، یعنی یک نثر قرن ششمىِ استوار، محکم و بسیار قوی. یک مشکل اساسی ما در کارهای اعتقادی و علمىِ اسلامی، برخوردار نبودن از آرایههای هنری و ادبی است. خیلی از کتابهای ما کتابهای خیلی خوبی است، لکن هیچ خوانندهی اهل ذوق و اهل ادبی را جذب نمیکند، مگر کسی انگیزهی زیادی داشته باشد و فقط محتواها را بخواهد بفهمد؛ چون خودِ آرایهی کتاب - از لحاظ ادبی - چیز جذّابی نیست. این کتاب اینجور نیست؛ این کتاب کتابی است که از لحاظ ادبی نثر بسیار متین، قوی و محکمی دارد و خیلی زیبا نوشته شده. البتّه نثر قرن ششم است، لکن کسانی که با زبان فارسی، با ادب فارسی، با نثر فارسی آشنایی دارند، این کتاب را بسیار میپسندند.
و مصحّح این کتاب - مرحوم محدّث اُرموی - خیلی زحمت کشید برای این کتاب و هیچ هم از او قدردانی نشد؛ من خواهش میکنم در این کاری که دارد انجام میگیرد، از مرحوم محدّث واقعاً قدردانی بشود. خب، مرد بسیار فاضلی بود؛ محدّث یک چیزی شبیه محمّد قزوینی - یعنی واقعاً همانجور تیپی - بود. من ایشان را از نزدیک دیده بودم، کاملاً میشناختم. این کتاب النّقض و ملحقات نقض را هم من خودم از ایشان شخصاً خریدم. ایشان این کتاب را یک دوره، دو دوره، سه دوره، در دستمال میگذاشت - از این دستمالهای ابریشمی - و با خودش راه میبرد؛ اینجوری میفروخت کتاب را این مرد ملّا و فاضل! ایشان داماد مرحوم آسیّد احمد طالقانی یعنی شوهر خواهر جلال آلاحمد بود؛ و خب آدمی بود که میتوانست در محافل ادبی و هنری آن روز شناخته شده باشد؛ امّا کسی به ایشان خیلی توجّهی نمیکرد، از بس آدم خوددار و دارای عزّت نفس و عفّت نفسی بود. از او واقعاً باید تجلیل بشود؛ او مجاهدت کرد که این کتاب را تصحیح کرد و چاپ کرد و آورد به بازار و در اختیار این و آن قرار داد والّا اصلاً کسی این کتاب را نمیشناخت. علی اىّ حال این کتاب، بسیار کتاب خوبی است. این از لحاظ ادبی و نثر.
از لحاظ کار محتوایی هم، خود او در مقدّمهی کتاب - البتّه من این کتاب را و این مقدّمه را دهها سال پیش و تقریباً در نوجوانی دیدم و این را خواندم؛ از دیشب تا حالا هم که به من گفتند امروز در خدمت آقایان هستیم، خواستم مراجعه کنم امّا حقیقتش وقت نکردم که مراجعه کنم و دوباره این را نگاه کنم؛ خیلی زمان فاصله شده، اینکه میگویم نقل از سالهای ۳۵ و ۳۶ است، یعنی تقریباً قبل از تاریخ؛ آن وقتها من این کتاب را با شوق و عشق فراوان نگاه میکردم و میخواندم؛ بعد از آن گاهی مراجعه داشتهام، امّا دیگر نشده آنجور و مثل آن وقت به این کتاب نگاه کنم؛ از آن وقت یادم است، ممکن است بعضی از کلمههایش در ذهنم دقیق نباشد؛ مراجعه کنید، به نظر من توجّه به این نکته خوب است - میگوید که وقتی کتابِ آن ناصبی نوشته شد - بعض فضائح الرّوافض - همه گفتند که کسی نیست به این جواب بدهد مگر عبدالجلیل این کار را بکند، و به من مراجعه کردند و من هم نشستم و این کار را کردم.
و ری در آن وقت پرورشگاه بزرگان زیادی بوده - خب، ابوالفتوح هم مال همین زمان است و ایشان معاصرند با ابوالفتوح - یعنی باید تاریخ ری را هم از این راه به دست آورد. ایشان البتّه قزوینی و رازی است، لکن به هر حال اهل ری است. و من یک نفر دیگر را هم به شما عرض کردم آن وقتی که راجع به عبدالجلیل سفارش میکردم، و او سیّد مرتضای رازی است؛ او هم یک شخصیّت برجستهی دیگری است. حالا شما برای سیّد مرتضای بغدادی دارید بزرگداشت میگیرید - عیبی هم ندارد؛ لازم است، چون آن بزرگوار از مفاخر دنیای اسلام است - لکن سیّد مرتضای رازی را هم حتماً از قلم نیندازید؛ او هم شخص بزرگی است؛ و ناشناخته، کسی او را نمیشناسد.