ملاصدرا

به مناسبت یکم خرداد ماه . روز بزرگداشت ملاصدرا

غربی‌ها در مواجهه با ملاصدرا
از مرحوم دکتر زریاب که هم دانشگاهی مسلطِ خوبی بود، هم طلبه‌ی خوبی بود ـ ایشان دوره‌ی طلبگی خوبی را گذرانده بود و با علوم اسلامی آشنا بود و شاگرد امام بود ـ یکی از دوستان‌مان نقل‌ می‌کرد ـ من خودم از ایشان نشنیدم ـ که یک فرصت مطالعاتی در اواخر عمرش گرفته بود و رفته بود اروپا. بعد که برگشته بود، گفته بود امروز آن چیزی که من در محیط‌های عملیِ دانشگاه‌های اروپا مشاهده کردم، نیاز به ملاصدرا و شیخ انصاری است. شیخ انصاری کارش در حقوق است، فقه است. ملاصدرا حکمت الهی است. می‌گوید من می‌بینم امروز این‌ها تشنه‌ی ملاصدرا و شیخ انصاری‌اند. این برداشتِ یک استاد غرب‌شناسِ زبان‌دانِ مسلط به چند زبان اروپائی است که سال‌ها هم در آنجاها زندگی کرده و درس خوانده بود و با علوم اسلامی هم آشنا بود. این، برداشت اوست، که برداشت درستی است. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اساتید و رؤسای دانشگاه‌ها  ۰۹/ ۰۷/ ۱۳۸۶

راهی که ملاصدرا آمده....
فلسفه‌ی اسلامی، پایه و دستگاهی بوده که انسان را به دین، خدا و معرفت دینی نزدیک می‌کرده است. فلسفه برای نزدیک شدن به خدا و پیدا کردن یک معرفتِ درست از حقایق عالم وجود است؛ لذا بهترین فلاسفه‌ی ما ـ مثل ابن‌سینا و ملاصدرا ـ عارف هم بوده‌اند. اصلاً آمیزش عرفان با فلسفه در فلسفه‌ی جدید ـ یعنی فلسفه‌ی ملاصدرا ـ به‌خاطر این است که فلسفه وسیله و نردبانی است که انسان را به معرفت الهی و خدا می‌رساند؛ پالایش می‌کند و در انسان اخلاق به‌ وجود می‌آورد. ما نباید بگذاریم فلسفه به یک سلسله ذهنیّات مجرّد از معنویت و خدا و عرفان تبدیل شود. راهش هم تقویت فلسفه‌ی ملاصدراست؛ یعنی راهی که ملاصدرا آمده، راه درستی است. بیانات در دیدار گروهی از فضلای حوزه‌ی علمیه‌ی قم ۱۳۸۲/۱۰/۲۹

یکی از کارهای اساسی
دو سه نکته درخصوص آموزش فلسفه و پژوهش فلسفی عرض می‌کنم، که خوشبختانه دیدم در ذهن بعضی دوستان هم هست. یکی مساله‌ی امتداد سیاسی - اجتماعی فلسفه است که من مکرر به دوستان گفته‌ام و الان هم در تایید فرمایش بعضی از آقایان عرض می‌کنم؛ منتها نه با تعبیر رنسانس فلسفی؛ نباید به این معنا مطرح شود. ما به رنسانس فلسفی یا واژگون کردن اساس فلسفه‌مان احتیاج نداریم. نقص فلسفه‌ی ما این نیست که ذهنی است ـ فلسفه طبعا با ذهن و عقل سروکار دارد ـ نقص فلسفه‌ی ما این است که این ذهنیت امتداد سیاسی و اجتماعی ندارد. فلسفه‌های غربی برای همه‌ی مسائل زندگی مردم، کم و بیش تکلیفی معین می‌کند: سیستم اجتماعی را معین می‌کند، سیستم سیاسی را معین می‌کند، وضع حکومت را معین می‌کند، کیفیت تعامل مردم با همدیگر را معین می‌کند؛ اما فلسفه‌ی ما به‌طور کلی در زمینه‌ی ذهنیات مجرد باقی می‌ماند و امتداد پیدا نمی‌کند. شما بیایید این امتداد را تامین کنید، و این ممکن است؛ کمااین‌که خود توحید یک مبنای فلسفی و یک اندیشه است؛ اما شما ببینید این توحید یک امتداد اجتماعی و سیاسی دارد. «لااله‌الا الله» فقط در تصورات و فروض فلسفی و عقلی منحصر و زندانی نمی‌ماند؛ وارد جامعه می‌شود و تکلیف حاکم را معین می‌کند، تکلیف محکوم را معین می‌کند، تکلیف مردم را معین می‌کند. می‌توان در مبانی موجود فلسفی ما نقاط مهمی را پیدا کرد که اگر گسترش داده شود و تعمیق گردد، جریان‌های بسیار فیاضی را در خارج از محیط ذهنیت به‌وجود می‌آورد و تکلیف جامعه و حکومت و اقتصاد را معین می‌کند. دنبال اینها بگردید، این نقاط را مشخص و روی‌شان کار کنید؛ آن‌گاه یک دستگاه فلسفی درست کنید. از وحدت وجود، از «بسیط الحقیقه کل الاشیا»، از مبانی ملاصدرا، - اگر نگوییم از همه‌ی اینها، از بسیاری از اینها - می‌شود یک دستگاه فلسفی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی درست کرد؛ فضلا از آن فلسفه‌های مضاف که آقایان فرمودند: فلسفه‌ی اخلاق، فلسفه‌ی اقتصاد و... این، یکی از کارهای اساسی است. این کار را هم هیچ‌کس غیر از شما نمی‌تواند بکند؛ شما باید این کار را انجام دهید. بیانات در دیدار گروهی از فضلای حوزه‌ی علمیه‌ی قم ۱۳۸۲/۱۰/۲۹

فلسفه صدرایی
 از تشکیل این مجمع بزرگ علمی و فکری که بر گرد اندیشه و شخصیّت فیلسوف نامدار ایرانی، حکیم صدرالمتألّهین شیرازی فراهم آمده، احساس افتخار و مسرّت میکنم و خدای سبحان را سپاس می‌گویم.
اگرچه دانسته‌های دنیای غرب و حتی بخش‌هایی از دنیای اسلام از این شخصیت کم نظیر چندان وسیع نیست، ولی حوزه‌های فلسفی ایران لااقل در سه قرن اخیر ـ یعنی تقریباً از صد سال پس از تألیف کتاب اسفار تاکنون ـ یکسره از آراء فلسفی صدرالمتألّهین تغذیه شده و کتاب‌ها و آراء مهم او ـ که بسیاری از آنها حداقل در قالب استدلالی و عقلانی‌اش از ابتکارات اوست ـ محور درس و تحقیق و شرح و تنقیح بوده است. از طرفه‌های زمانه این است که صدرالمتألّهین، هم بیشترین پیروان و منتحلان فلسفی و هم بیشترین منتقدان و مخالفان را در مدت چهار قرن گذشته داشته است. در این مدت بیشترین مشعل‌داران فلسفه‌ی الهی در ایران، دنباله‌روان و شارحان فلسفه‌یی بشمار میروند که او با نبوغ و ابتکار خود همچون ناسخ شیوه‌های معروف مشّایی و اشراقی، و مشتمل بر همه‌ی برجستگی‌های آن، بنیان نهاد و مبانی آن را در هزاران صفحه با تقریر رسا و پرجاذبه‌ی خویش، تبیین کرد. و باز در همین مدّت کسان زیادی از منتحلان عقاید او در ابواب وجود و الهیات خاص و معاد و غیره، به همان سرنوشتی دچار شدند که وی در دوران زندگی‌اش آن را بتلخی آزموده و موطن مألوف را بخاطر آن ترک کرد. البتّه نقد علمی و تحقیقی آراء او بدور از توسّل به طعن و جنجال نیز از دوران یکی از دو شاگرد بلافصل و مقرّبش تا امروز ادامه داشته و نام‌آورانی چند از حکمای متأله، در برخی از اصلی‌ترین مبانیِ دستگاه فلسفی شامخ صدرایی، مناقشات جدّی وارد کرده‌اند. تردید نباید کرد که هم آن تاثیر خاضع کننده بر روی بزرگانی از سرآمدان فلسفی، و هم این برانگیختگی عقیدتی یا علمی از سوی منتقدان و مخالفان، به نقطه‌ی یگانه‌یی اشاره میکند که همانا جز عظمت فکری، و نیروی ابداع، و بنیان رفیعِ فلسفه‌ی این حکیم بزرگ، چیز دیگری نیست.
مکتب فلسفی صدرالمتألّهین همچون شخصیت و زندگی خود او، مجموعه‌ی در هم تنیده و به وحدت رسیده‌ی چند عنصر گرانبها است. در فلسفه‌ی او از فاخرترین عناصر معرفت یعنی عقل منطقی، و شهود عرفانی، و وحی قرآنی، در کنار هم بهره گرفته شده، و در ترکیب شخصیّت او تحقیق و تأمّل برهانی، و ذوق و مکاشفه‌ی عرفانی، و تعبّد و تدیّن و زهد و انس با کتاب و سنّت، همه با هم دخیل گشته، و در عمر علمیِ پنجاه ساله‌ی او رحله‌های تحصیلی به مراکز علمی روزگار، با مهاجرت به کهک قم برای عزلت و انزوا، و با هفت نوبت پیاده اِحرامیِ حج شدن، همراه گردیده است. همان‌گونه که فلسفه‌ی صدرایی ـ که خود او بحق آن را حکمت متعالیه نامیده ـ در هنگام پیدایش خود، نقطه‌ی اوج فلسفه‌ی اسلامی تا زمان او و ضربه‌یی قاطع بر حملات تخریبی مشکّکان و فلسفه‌ستیزان دوران‌های میانه‌ی اسلامی بوده است، امروزه پس از بهره‌گیری چهارصد ساله از تنقیح و تحقیق برجستگان علوم عقلی، و نقد و تبیین و تکمیل در حوزه‌های فلسفه، و وَرز یافتن با دست توانای فلاسفه‌ی نامدار حوزه‌های علمی بویژه در اصفهان و تهران و خراسان، نه تنها استحکام بلکه شادابی و سرزندگی مضاعفی گرفته و می‌تواند در جایگاه شایسته‌ی خود در بنای فرهنگ و تمدن، بایستد و چون خورشیدی در ذهن انسان‌ها بدرخشد و فضای ذهنی را تابناک سازد.
 مکتب فلسفی صدرالمتألّهین همچون همه‌ی فلسفه‌ها در محدوده‌ی ملیت و جغرافیا نمی‌گنجد و متعلق به همه‌ی انسان‌ها و جامعه‌ها است. همواره همه‌ی بشریت به یک چهارچوب و استخوان‌بندی متقن عقلانی برای فهم و تفسیر هستی نیازمندند. هیچ فرهنگ و تمدنی بدون چنین پایه‌ی مستحکم و قابل قبولی نمی‌تواند بشریت را به فلاح و استقامت و طمأنینه‌ی روحی برساند و زندگی او را از هدفی متعالی برخوردار سازد. و چنین است که بگمان ما فلسفه‌ی اسلامی بویژه در اسلوب و محتوای حکمت صدرایی، جای خالی خویش را در اندیشه‌ی انسان این روزگار می‌جوید و سرانجام آن را خواهد یافت و در آن پابرجا خواهد گشت.
 ما ایرانیان بیش از همه به این فلسفه الهی وامدار و بیش از همه در برابر آن مکلّفیم. دوران ما با دمیدن خورشیدی چون امام خمینی که یگانه‌ی دین و فلسفه و سیاست و خود یکی از صاحبنظران برجسته در حکمت متعالیه بود، و نیز با حوزه‌ی درسی و تحقیقی پربرکت حکیم علامه‌ی طباطبایی که استاد یگانه‌ی مبانی ملاصدرا در طول سی سال در حوزه‌ی قم به شمار می‌رفت، و تلاش تلامذه و همدوره‌های آنان، بیشک دوره‌ی با برکتی برای فلسفه الهی است. و اکنون بر پایی این گردهمایی بزرگ از فرزانگان ایرانی و غیر ایرانی مژده‌ی آگاهی‌های ژرف‌تر و گسترده‌تری در باب فلسفه ملاصدرا می‌رساند. شاید این یکی از موجباتی شود که مسیر مستقیم و تکاملی و نامتناقض فلسفه که از ممیّزات فلسفه‌ی اسلامی بویژه پس از روشن شدن مشعل حکمت صدرایی است، در ذهن اندیشوران و فیلسوفان غرب، با مسیر پر تقاطع و پرتناقض و پرنشیب و فراز فلسفه‌ی غربی در همین چهارصد سال مقایسه شود و فرصت تازه‌یی برای نقد و بحث در باشگاه جهانیِ‌ معرفت و استدلال عقلانی، فراهم آید.
در پایان لازم می‌دانم سپاس عمیق و صمیمانه‌ی خود را از برگزار کنندگان عزیز این مجمع علمی و نیز از شرکت‌کنندگان آن ابراز دارم و انتظار خود را برای نشر مجموعه‌ی آراء صدرالمتألّهین در کتابی جداگانه تکرار کنم. والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته . سیّد علی خامنه‌‌ای‌  . پیام به کنگره‌ی بزرگداشت صدرالمتألّهین (ملاصدرا)۱۳۷۸/۰۳/۰۱