چهارمین شب عزاداری شهادت دخت گرامی پیامبر اسلام، حضرت صدیقه کبری سلامالله علیها، با حضور حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی در حسینیه امام خمینی رحمهالله برگزار شد.
در این مراسم آقای سیدمجید بنیفاطمه مدیحهسرایی کرد که متن اشعار خوانده شده توسط وی به شرح زیر منتشر میشود:
در این مراسم آقای سیدمجید بنیفاطمه مدیحهسرایی کرد که متن اشعار خوانده شده توسط وی به شرح زیر منتشر میشود:
یک
شعر از حجتالاسلام محمدجواد زمانی
پُر میکند خاک از حضورش ساغرش را
سرشار از گُل میکند پا تا سرش را
آن روز حتی آفتاب روشنیبخش
حس میکند دستان سایهگسترش را
دیگر نیازی نیست جبریل غزلها
پنهان کند در بال، پرواز پرش را
حظ میبرد جان لحظهلحظه از حضورش
حس میکند دل لحظهلحظه محضرش را
میآید و میآورد از سمت یثرب
همراه خود عطر دعای مادرش را
آن مادری که مثل چشمه مثل رود است
از دامن خورشید ما تُهمت زدودهست
یعنی که گفتند ابتر است اما چنین نیست
انگشتر پیغمبر ما بینگین نیست!
اکنون خدا را شکر بی کوثر نماندیم
این انقلاب ماست ما ابتر نماندیم
امروز در بیروت نسل تازه داریم
در غزه از روح حماس آوازه داریم
بانو! جوانانت خط شب را شکستند
با راه فرزندت خمینی عهد بستند
لب تر کنی در معرکه جان میسپارند
ای هاجر! اسماعیلهایت بیقرارند
ای نور تو شمع دلافروز پیمبر
مزد عبادات چهل روز پیمبر
با آن جلالت پای پر آماس؟ آری
دستان پینهبسته و دستاس؟ آری
بانو چقدر این سادگی را دوست داری
پیش از سفر آمادگی را دوست داری
بس کن! چقدر از حسرت دیدار گفتن؟!
وقت دعا «الجّار ثم الدّار» گفتن؟!
رفتی و عمر عشق را کوتاه کردی
رفتی علی را همنشین چاه کردی
امشب بیا و مرتضی را یاوری کن
زینب پریشان است زهرا مادری کن
آخر جگر از ماتم تو لختلخت است
آه ای شهیده غسل بازوی تو سخت است
صبرم ز کف رفت از غم بازو! بمیرم
من ماندم و خونابهی پهلو! بمیرم
امشب علی اندوه و رنجش قدر کوه است
از بس که تشییع جنازه باشکوه است!
جسم تو را شب میبرم بیرون ز خانه
یعنی به دور از چشم مردم، مخفیانه
سلمان! اباذر! آتش از دلها بگیرید
امشب سرِ تابوتِ زهرا را بگیرید
سخت است صحبت از قضایا با محمد
این مرتضی و این امانت یا محمد
امشب علی دُختِ شما را بازگرداند
آری امانت بود زهرا، بازگرداند
دو
شعر از مهدی زنگنه
یک چشم بابا غرق اشک و
چشم دگر دریای خون است
با این همه ذکر لب او
إنّا إلیه راجعون است
الهی! الهی! به غربت علی گواهی
الهی! الهی! حیدر ندارد تکیهگاهی
شام غریبان، سحر ندارد
زینب از امشب، مادر ندارد
***
اولفدایی ولایت
تا روز آخر با علی بود
از خانه تا کوچه به مسجد
سنگر به سنگر با علی بود
واویلا! واویلا! دست پدر را چون که بستند
واویلا! واویلا! پهلوی مادر را شکستند
در آسمانش، قمر ندارد
زینب از امشب، مادر ندارد
شام غریبان، سحر ندارد
زینب از امشب، مادر ندارد
***
بابا گرفته بین تابوت
بانوی خود را روی شانه
گویا رسیده بر لبش جان
از غسل و تشییع شبانه
خدایا! خدایا! خیبرگشا از پا نشسته
خدایا! خدایا! بر تربت زهرا نشسته
داغ جوان را، باور ندارد
زینب از امشب، مادر ندارد
شام غریبان، سحر ندارد
زینب از امشب، مادر ندارد
سه
شعر از محمد رسولی
اونی که خاک گلمُ
تو کربلا سرشته بود
رو پیرهنای شهدا
این جمله رُ نوشته بود:
میروم تا انتقام سیلی مادر بگیرم
میروم تا انتقام سیلی مادر بگیرم
***
فاطمه مادر شماست
قسم به خون پاکتون
پلاک خونهی خدا
شکستهی پلاکتون
با ذکر یا زهرا مدد
رو خاک جبهه افتادین
با قطرهقطره خونهاتون
این جمله رُ یادم دادین:
میروم تا انتقام سیلی مادر بگیرم
میروم تا انتقام سیلی مادر بگیرم
***
بعضیاتون که رفتید و
نیومده پیکرتون
میخواستین اینجوری بشه
شاید مث مادرتون
سفارش شما به ماست
جون شما جون امام
تو وصیتنامههاتون
همیشه بوده این کلام:
میروم تا انتقام سیلی مادر بگیرم
میروم تا انتقام سیلی مادر بگیرم
***
محاله که بعد شما
رو خونتون پا بذاریم
به فاطمه محاله که
علی رُ تنها بذاریم
چی میشه که همین شبا
با همهی سینهزنا
یه شب جمعه بخونیم
با رهبرم تو کربلا:
میروم تا انتقام سیلی مادر بگیرم
میروم تا انتقام سیلی مادر بگیرم
چهار
شعر از محسن عربخالقی
جانی به من دهید که جانان هنوز هست
جانم به لب رسیده و هجران هنوز هست
ما تشنگان چشمهی نور ولایتیم
ساقی! نگاه کن لب عطشان هنوز هست
«مِنّا» نمیشویم ولی عاشق توایم
سلمان اگر نمانده مسلمان هنوز هست
با رهبرم برای فرج ندبه میکنم
این عهد بین مردم ایران هنوز هست
روشن نوشته خون شهید احمدی به خاک:
راه امام و راه شهیدان هنوز هست
بیداری جهان عرب داد میزند:
اندیشههای پیر جماران هنوز هست
سیلی مردمان ولایتمدار ما
جایش به روی صورت شیطان هنوز هست
در انتظار مقدمت ای یوسف بهشت
یعقوب چشم یوسف کنعان هنوز هست