اشعار خوانده شده توسط ذاکر اهلبیت، حاج مهدی سلحشور در آخرین شب عزاداری در حسینیه امام خمینی / محرم 1433
سهم ما سوختهجانان غم و دشواری شد
اشک ما در پی موعود، بسی جاری شد
امتحان لحظهای از منتظران نیست جدا
باید آمادهی هر سختی و دشواری شد
جان ما باد به قربان شهیدانی که
با فداکاریشان دین خدا یاری شد
خاصه آنوقت که حتی به روی نیزهی خصم
لب او باز به آیات خدا قاری شد
مصر و بحرین و یمن درس گرفتند از وی
خون پاکش سبب این همه بیداری شد
بارها خون جوانان بنیهاشم گفت:
ای جوانان عرب وقت علمداری شد
هر که رو کرد بر این راه بسی عزت دید
هر که سر تافته بود عاقبتش خواری شد
همه گفتند که از صبح، اثر خواهد رفت
هر بهراهآمده از راه به در خواهد رفت
همه گفتند بمان، مرتبهپیمایی کن
و در این مکه اقامت کن و آقایی کن
دست کم سمت حوالی وطن هجرت کن
ای عقیق! از همه بگذر به یمن هجرت کن
همه گفتند بمان، گفت گه ماندن نیست
گاهِ این واقعه را پس زدن و راندن نیست
همه گفتند بمان، او سخنی دیگر داشت
آن سفرکرده هوای وطنی دیگر داشت
«هر که دارد هوس کربوبلا بسمالله
هر که دارد به سرش شور و نوا بسمالله»
گفت ای پاکدلان ختمِ به خیر است این راه
راه بیداری صد حرّ و زهیر است این راه
گفت در معرکه مؤمن ز منافق پیداست
روز پیکار، عیار دل عاشق پیداست
آه آه این همه بر دامن شب چنگ زدن
به خوشایند کسی طبل خوشآهنگ زدن
نیست جز راه خدا راه سعادت هرگز
نرود از سر ما شوق شهادت هرگز
***
از غمت ذرهذره آب شدم
گل نبودم ولی گلاب شدم
پادشاه زمین شدم وقتی
به غلامیت انتخاب شدم
هر زمانی که آب نوشیدم
یادت افتادم و کباب شدم
هر کجا شیرخوارهای دیدم
بیقرار غم رباب شدم
***
کاش بعد از شما نمیماندم
بعد تو کشته میشدم ای کاش
کاش میمردم و نمیدیدم
طعنههای اراذل و اوباش
با خودت گفتهای اگر بروی
چه کسی میرسد به فریادم؟
محرمی هست دست من گیرد
اگر از روی ناقه افتادم؟
بعد عباس، تازه فهمیدم
نیزهداران چقدر نامردند
ابتدائاً به سمت خیمهی ما
ده نفر گرگ حمله آوردند