بیانات در دیدار اعضاى «شوراى عالى انقلاب فرهنگى»

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم

اولاً به آقایان و برادران عزیز خوشامد عرض می‌کنم. همان‌طور که جناب آقای هاشمی فرمودند، چند سالی است که با آقایان در این جلسه مأنوسیم و هر سال که این دیدار رأس موعد سال انجام می‌گیرد، تجدید عهد و انسی با این جلسه و اعضای محترم آن است.

وقتی انسان فکر می‌کند، می‌بیند شورای عالی انقلاب فرهنگی یکی از صدقات جاریه‌ی امام رضوان اللَّه تعالی علیه است و نعمت بزرگی برای امور فرهنگی کشور است. همان‌طور که جناب آقای هاشمی اشاره کردند، اگر امور فرهنگی، یک متولی و مجمع دلسوز و پیگیر و علاقه‌مند نداشته باشد، احتمال این هست که برنامه‌های فرهنگی، در محاسبات دولتی، جای خودش را پیدا نکند. مجموعه‌ی دولت، طبعاً به مسائل کلی کشور می‌رسند و بدیهی است که بعضی از مسائل، به هر دلیل، خودش را بر مجموعه‌ی دولت تحمیل می‌کند و چاره‌ای نیست که راجع به آنها تصمیم‌گیری شود. لذا در این بین، مسائل فرهنگی به مرکزی احتیاج دارند که در آن، دلسوزانه و پیگیر در مورد آنها مطالعه شود. آن مرکز، همین مجمع است. شاید در ابتدای امر، عده‌ای خیال می‌کردند که برای یک مجموعه‌ی فرهنگی، یک شورای فرهنگی دیگر ضرورت ندارد. اما امام تأکید کردند که «شورای عالی انقلاب فرهنگی باید باشد» و شورا، به این شکل جدید تشکیل شد و خود جناب آقای هاشمی هم یکی از پیگیرها و دلسوزهای این قضیه بودند.

شاید نظر حضرت امام به همین معنا بود که واقعاً مسائل فرهنگی کشور - چه آنچه که مربوط به ارگانهای فرهنگی است؛ مانند دانشگاهها و آموزش و پرورش و وزارت ارشاد؛ و چه آنچه مربوط به مسائل فرهنگی جامعه به طور عام است - یک متولی و مباشر داشته باشد. الحمدللَّه که این جلسه باقی ماند و نسبت به آن اهتمام می‌شود و آقایان مسؤولین رسمی و موظفین دولتی فرهنگ و صاحب‌نظران فرهنگی در آن شرکت دارند و کار پیش می‌رود.

دو نکته در باب مسائل فرهنگی به ذهنم می‌رسد که عرض می‌کنم: نکته‌ی اول، مربوط به دانشگاههاست. وضع دانشگاهها، از جهات گوناگون الحمدللَّه رو به پیشرفت و حسن است. از جهت کمی، دانشگاهها توسعه پیدا کردند، دانشجویان زیاد شدند؛ و امروز شهرهایی وجود دارد که پیش از انقلاب، هرگز گمان هم نمی‌رفت در آنها بتوان یک مرکز عالی علوم دایر کرد، لکن امروز وجود دارد و بلکه در بعضی از شهرهای کوچک، چندین دانشگاه است. دولت چه در دانشگاههای دولتی و چه در دانشگاههای غیر دولتی، واقعاً سرمایه‌گذاری زیادی کرده است. از جهت کیفی هم انسان می‌تواند حدس بزند و نشانه‌هایش هم دیده می‌شود، که بحمداللَّه کار زیاد شده و از طرف مسؤولین تلاش دلسوزانه انجام می‌گیرد.

من تعجب کردم وقتی در روزنامه‌ای دیدم گویا به شایعه‌ای دامن زده می‌شود مبنی بر این‌که «قرار است دانشگاههای دولتی را به بخش خصوصی واگذار کنند!» چنین موردی را قبلاً نشنیده بودم و معلوم شد که بناست شایعه‌پراکنی انجام گیرد. دولت نسبت به این قضیه، با علاقه‌مندی، با احساس مسؤولیت و اهتمام به مسائل فرهنگی و دانشگاهی پیش می‌رود و اینها جهات مثبت است. اما نکته‌ای که باید به آن توجه شود، این است که ما هر چه از مبدأ انقلاب فاصله می‌گیریم و سالهای عمر انقلاب و جمهوری اسلامی بیشتر می‌شود، قاعدتاً باید معارف بخشهای مختلف کشور به معارف انقلاب نزدیکتر، به آنها آمیخته‌تر و از آنها متأثرتر شود، و این امری طبیعی است. فرض بفرمایید اگر ما در سالهای اول انقلاب برای بعضی از علوم انسانی - که تفکر اسلامی نسبت به این علوم و چگونگی محتواها و اهداف و آموزشهای آنها نظرهایی دارد - کتابهای کمی داشتیم، اکنون باید کتابهای بیشتری داشته باشیم. اگر اساتید کمی داشتیم، اکنون باید اساتید بیشتری داشته باشیم. اگر جهت بعضی از علوم، اسلامی نبود یا کمتر اسلامی بود، اکنون این خصیصه باید بیشتر شده باشد. اگر محیط دانشگاهها فرضاً با مفاهیم اسلامی و عمل اسلامی کمتر آمیخته بود، امروز قهراً باید آمیخته‌تر باشد. یعنی نتیجه‌ی قهری سیر در مسیر انقلاب، این گونه باید باشد. ما با دور شدن از مبدأ انقلاب، از اهداف انقلاب که نباید فاصله بگیریم؛ بلکه باید به این اهداف نزدیک شویم. ما، چون با هدایت انقلاب و با حرکت انقلاب حرکت می‌کنیم، قاعدتاً باید روزبه‌روز به اهداف انقلاب نزدیکتر شویم. و این مهم، باید در دانشگاهها، در کتابهای دانشگاهی و در اساتید و فضای دانشگاه، خودش را نشان دهد.

بعضی از علوم انسانی دچار وضع نامطلوبی است که آقایان مسؤولین دانشگاهها باید به این قضیه برسند. از برخی بخشهای علوم انسانی دانشگاهها گزارشهایی می‌رسد مبنی بر این‌که مثلاً در دانشکده‌ای، دروسی که زیر بناها و قاعده‌های اسلامی دارند، به وسیله‌ی بعضی تدریجاً؛ کنار زده می‌شوند و آن دروسی که پایه‌ها و زیربناهای غربی دارند بیشتر تشویق و ترویج می‌شوند. یا مثلاً گفته می‌شود «اساتیدی که نسبت به علوم انسانی با مبانی اسلامی، انس و اعتقاد دارند، به شکلی، کنار زده می‌شوند. یا واحدهای درسی‌ای که با این‌گونه علوم انسانی سر و کار دارند، حذف می‌شوند، یا برای حذف آنها تلاش می‌شود. یا دانشجویانی که تزهایی می‌نویسند که مایه‌های اسلامی دارند، تزهایشان مورد بی‌مهری و بی‌اعتنایی قرار می‌گیرد.» اگر چنین مواردی درباره‌ی دانشکده‌ای یا بخشی از یک دانشکده شنیده شود، به نظر من باید با حساسیت برخورد گردد. ممکن است گزارشی برسد که دقیق هم نباشد؛ اما مهم است و باید به قضیه رسیدگی شود. نباید گذاشت میدانی باز شود برای این‌که علوم برخوردار از تفکر اسلامی و مهتدی به هدایت اسلامی، منزوی شوند و کنار بمانند. این، یک نکته است. به طور کلی، در باب علوم انسانی، آن کاری که ما باید در مجموعه‌ی دانشگاهها مشاهده کنیم، مشاهده نمی‌شود. البته تلاشهایی می‌شود و بنده هم مطلعم. مثلاً از تلاشهایی که در زمینه‌ی نوشتن کتاب انجام می‌گیرد با خبرم؛ چه از طرف مجموعه‌ای که با قم همکاری داشت و بعضی از آقایان در ارتباط بودند و هستند، و چه تلاشی که در خارج از آن مجموعه برای تهیه و تولید کتاب می‌شود. لکن ما باید بعد از گذشت سیزده، چهارده سال از پیروزی انقلاب، یک کار اساسی در این زمینه کرده باشیم. مسائل علوم انسانی، غیر از مسائل سایر دانشها و علوم صرف و از این قبیل چیزهاست. اینها مسائلی است که موضوعاتشان در - به اصطلاح - آمیختگی با دین یا ناآمیختگی با دین، نتایج دوگانه‌ای دارد. نمی‌شود جامعه، حکومت و نظام، اسلامی باشد؛ اما در بخشی از این نظام، استاد یا مدیر و یا مجموعه‌ای باشد که به مسائل اسلامی بی‌اعتنا باشد، یا در جهت عکس آن حرکت کند و یا جهت عکس آن را ترویج نماید. نسبت به این قضیه، باید خیلی حساس بود. این، آن توصیه‌ای است که می‌خواهم عرض کنم. باید تلاش کرد برای این‌که علوم انسانی را بر پایه‌های اسلامی، با دید اسلامی، با تفکر اسلامی، و مبتنی بر جهان بینی اسلامی تدوین کنیم. اگر پولی لازم دارد، صرف شود و اگر تربیت افرادی لازم است، این کار را انجام دهیم. زمانی را که ما از اول انقلاب تاکنون گذرانده‌ایم، زمان کمی نیست و قاعده‌اش این است که در چنین مدتی توانسته باشیم بخش عمده‌ای از کار را پیش ببریم. هر چه هم دیرتر بشود، بدتر خواهد بود. لذا، هیچ فوت وقت را نباید اجازه دهیم.

نکته‌ی دوم، مربوط به مقوله‌ی «تهاجم فرهنگی» است که مکرراً از همه‌ی مسؤولین فرهنگی و غیرفرهنگی، نسبت به این قضیه اظهار نظرها و مطالبی شنیده و گفته شده است. بنده می‌خواهم عرض کنم که مقوله‌ی تهاجم فرهنگی را باید یک مقوله‌ی حقیقی و جدی به حساب آوریم. یعنی نباید آن را چیز کمی محسوب کنیم. باید بر اساس این‌که حرکت و مبارزه‌ی فرهنگی‌ای علیه جمهوری اسلامی، در ساحتها و عرصه‌های مختلف وجود دارد، برنامه‌ریزی کنیم و این برنامه‌ریزی باید در سطوح مختلف انجام شود. یکی از سطوح، «شورای عالی انقلاب فرهنگی» است. یکی از سطوح، وزارتخانه‌های مربوط به این امور است. یکی از سطوح، مطبوعاتی است که منتشر می‌شود.

این تهاجم و مبارزه‌ای که در میدان فرهنگی با تفکر اسلامی و جمهوری اسلامی می‌شود، دارای شاخه‌ها و شعبه‌های متعددی است که اگر واقعاً انسان بخواهد آنها را بررسی و احصا کند، خواهد دید که عرصه‌ی بسیار وسیع و عظیمی است. فرض بفرمایید دیده می‌شود که تفکر سیاسی اسلام، در مطبوعات، در کتابهای مختلف، در ترجمه‌ها و حتی در تاریخ نویسی، زیر سؤال می‌رود! بالاخره این انقلاب بر مبنای یک تفکر سیاسی اسلامی بنا شده است. اگر اسلام یک تفکر سیاسی نداشت، که یک انقلاب بر مبنای اسلام شکل نمی‌گرفت و یک نظام براساس آن به وجود نمی‌آمد! این نظام با همان تفکر سیاسی اسلام شکل گرفته و بناست حرکت کند. تفکر سیاسی اسلام، تفکری بلامعارض نیست و در مقابل آن، مکاتب، آرا و نظرات سیاسی گوناگونی در دنیا صف کشیده‌اند. امروز، چه در مقالات، چه در کتابها، چه - همان‌طور که عرض کردم - حتی در تاریخ و زندگینامه‌نویسی - مثلاً یک شخصیت ایرانی یا تاریخی را که می‌خواهند معرفی کنند - چگونگی بیان مطلب طوری است که تفکر سیاسی‌ای که جمهوری اسلامی مبتنی بر آن است - یعنی همین تفکر حکومت اسلامی، با همین شکلی که ما و مسلمانان به آن معتقدیم - مورد تردید واقع می‌شود! این، وجود دارد و امروز هست.

یک وقت هست که یک نفر آدم با یک مبنا، مخالف فکری است؛ می‌نشیند برای خودش مقاله‌ای یا کتابی می‌نویسد. ما هم انتظار نداریم چنین چیزی نباشد. یا کسانی که مخالف با طرز فکری هستند، می‌نشینند کتاب می‌نویسند. این، امر نامنتظری نیست و اگر وجود داشته باشد، عکس‌العمل خیلی مهمی را هم نباید در انسان ایجاد کند. علیه توحید هم ممکن است کسی کتاب بنویسد. این‌که اشکالی ندارد. علیه توحید کتاب می‌نویسند، ماهم له توحید کتاب می‌نویسیم. لکن یک وقت انسان مشاهده می‌کند از ملاحظه‌ی مجموع کارهایی که انجام می‌گیرد، و قرار دادن آنها در کنار هم، یک نقشه‌ی کلی به دست می‌آید. احساس می‌شود که این نقشه، نقشه‌ای تصادفی نیست و حاکی از وجود یک نقشه در پشت آن است. این را امروز، انسان احساس می‌کند.

این، یک بخش از کار سیاسی است که تفکر سیاسی اسلام را در خلال مطبوعات، یا عقاید بنیانی اسلامی را به شکل ظریفی در داخل کتابها - حتی کتابها و جزوه‌های درسی - کلاسهای درس، قیافه گرفتن‌های معلم در برخورد با شاگرد در مسائل مختلف، یا در جامعه، در مجلات و روزنامه‌ها، زیر سؤال ببرند و رد کنند. به نظر من، یکی از بخشهای اساسی تهاجم فرهنگی، کشاندن نسل جوان جامعه به ابتذال و فساد اخلاقی است، که در مقوله‌ی فساد فرهنگی می‌گنجد. متأسفانه وقتی که راجع به تهاجم فرهنگی و کشاندن مردم به صحنه‌ی مقابله با آن و نهی از منکر و مقولاتی چنین صحبت می‌کنیم، غالباً به خاطر سوابق ذهنی یا هر چیز دیگر، ذهن عده‌ای به سمت مصداقهای کوچک می‌رود. این، در دو نقطه، دو نتیجه‌ی بد دارد: یک عده انسانهای سطحی، قضیه را در همان حد منحصر می‌بینند و نیرویشان را در جهت همان مثالهای سطحی و کوچک که چندان اهمیتی ندارد بسیج می‌کنند. هوشمندان و متفکرین جامعه هم، وقتی می‌بینند مسأله در این حد خلاصه می‌شود، اهمیت آن، در نظرشان کاسته می‌شود. این، مایه نگرانی است. البته مثال کوچکی هم ممکن است مثلاً در خیابانهای تهران، به صورت تهاجم فرهنگی در چهره و پوشش چند نفر زن وجود داشته باشد. اما قضیه به این‌جا منحصر نمی‌شود. قضیه این است که حقیقتاً جبهه‌ی وسیعی از جبهه‌های دشمن، با ابزارهای مؤثر و خطرناک و کارآمد، و با استفاده از علم و فنآوری به وجود آمده، برای این‌که جمهوری اسلامی را با یک تهاجم فرهنگی مواجه کنند و آن را مورد یک حمله و مبارزه‌ی فرهنگی قرار دهند. چنین مبارزه‌ای، اگر در مقابلش حرکتی انجام نگیرد، بلاشک پیروز خواهد بود. این مبارزه، مثل مقابله‌های سیاسی و نظامی نیست و چنانچه در مقابلش مبارزه‌ای همان‌طور هوشمندانه و با استفاده از همان روشها، یا روشهایی که جایگزین آنها باشد، صورت نگیرد، از آن مبارزه‌های بسیار خطرناک و تهاجمهای بسیار نابودگر و پوک کننده و از بین برنده خواهد بود.

به نظر من، باید به این قضیه رسید. در این زمینه، از اعمال سلیقه هم باید جلوگیری کرد. حال یک نفر سلیقه‌اش این است؛ فلان مسؤول فلان بخش فرهنگی ما، سلیقه‌ای دیگر نسبت به قضیه‌ای دارد. نباید به این سلیقه‌ها تکیه کرد. باید قضیه را و خطر را، با همان اهمیتی که هست، دید. باید قضیه را با همان اهمیتی که هست، در شورای انقلاب فرهنگی، که یک مرکز اساسی است، مطرح کرد. در دوران جنگ راجع به بسیج و بسیج دانشجویی در همین شورا صحبت می‌کردیم. باید درباره‌ی بسیج نیروها در این زمینه صحبت کرد و درباره‌ی این قضیه جدی اندیشید.

یکی از برادران یادآوری کردند - در ذهن من نیز همین معنا بود - که الان مسأله‌ی ویدئو در شورا مطرح شده است. قضیه‌ی ویدئو از برنامه‌هایی بوده که مطرح شده و قابل توجه نیز هست. شاید به نظر برسد که مگر ویدئو چقدر اهمیت دارد که در شورای عالی انقلاب فرهنگی مطرح شود!؟ اما این، اهمیت دارد. برای این‌که فیلمهای ویدئو یکی از ابزارهای ترویج ابتذال است. ما بایستی با یک ابزار مواجهه‌ی صحیح پیدا کنیم و ببینیم این مواجهه‌ی صحیح چه باید باشد. سلیقه و اعتقاد من این است که باید با یک دید همه جانبه و به اصطلاح دوراندیش با این قضیه برخورد شود. اگر ما به تصور این‌که دشمن با ماهواره به سراغمان می‌آید - حرفی است که امروز زیاد رایج است - یا این‌که رادیوها و تلویزیونهایشان تا چند صباح دیگر فضای زندگی و جامعه‌ی ما را پوشش خواهد داد، بگوییم «پس بیاییم عقب نیفتیم و خودمان برای ایجاد جاذبه در مردم، فیلمهای ویدئویی یا سینمایی و یا تلویزیونی را - به آن شکلی که برای مردم جاذبه دارد - تولید کنیم.» این به نظر حرف درستی است؟ می‌بینیم چنین فکری در بعضی از ذهنها، واقعاً هست. اما این‌طور که نمی‌شود با قضیه و با مشکل برخورد کرد. ما باید مصونیت بدهیم. وقتی که احساس می‌کنیم خطر، عمومی است، یا خطر، در حال وسعت گرفتن است، باید کاری کنیم و مصونیت ببخشیم. در همین قضیه‌ی ویدئو، اساسی‌ترین کار این نیست که بیاییم ویدئو را به عنوان ابزاری که نمی‌شود جلوش را گرفت، جلوش را رها کنیم. بلکه اساسی‌ترین کار این است که اول ببینیم چگونه می‌توان دستگاههایی درست کرد که مردم را از لحاظ استفاده‌ی از ویدئو به طریق صحیح هدایت کند. فیلمهایی که امروز در اختیار قرار می‌دهند، فیلمهای مضر و مفسدی است. کمترین زیان این فیلمها، ضررهای اخلاقی است. اگر هم نگوییم ضررهای اخلاقی، مسلماً ضررهای رفتاری دارد. رفتار بچه‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهد؛ رفتار جوانان را تحت تأثیر قرار می‌دهد؛ ولو تأثیر اخلاقی چندان عمیقی هم در آنها نداشته باشد. این، کمترینش است. ضررهای بزرگتر از این هم دارد. نباید اجازه بدهیم که این ضرر، به جامعه‌ی ما بخورد. باید اولین کاری که می‌توانیم بکنیم این باشد که مراکزی برای تولید و فراهم کردن آنچه که به درد مردم می‌خورد و مفید است درست کنیم.

علی ای حال، این قضیه، یعنی مساله‌ی تهاجم فرهنگی دشمن، باید جدی گرفته شود. گاهی اوقات یک حرف، چون تکرار می‌شود و مورد توجه عمیق قرار نمی‌گیرد، یا عکس‌العملی نسبت به آن صورت نمی‌گیرد و با یک برخورد سطحی از آن عبور می‌شود، تکرار ممل نسبت به آن به وجود می‌آید. یعنی انسان احساس می‌کند که دیگر تکرارش، واقعاً ملال آور است. می‌گوییم این جمله و این تعبیر را، از بس تکرار کردیم، دیگر نباید تکرار کنیم. اما این قضیه، به نظر من، از آن قضایا نیست. نمی‌شود از این قضیه، به آسانی گذشت. بنده، با این‌که وقتم کم است، مجلات را غالباً ورقی می‌زنم؛ به کتابهایی که چاپ می‌شود - بخصوص کتابهای ادبی و فرهنگی و از این قبیل، که برایم می‌آید - نگاهی می‌کنم و آنها را ورقی می‌زنم. کتابهای خوبی نوشته می‌شود. مطالب و مقالات خوبی نوشته می‌شود. اما آنچه که نوشته می‌شود، کمتر متوجه این مبارزه‌ی فرهنگی است. می‌خواهم عرض کنم: جبهه‌ای وجود دارد، که به شکل نظم یافته و سازمان یافته‌ای حمله می‌کند. این طرف هم، اگر چه کار زیادی انجام می‌گیرد، اما حرکت شکل و نظم یافته‌ای برای دفاع وجود ندارد. این است که انسان احساس خطر می‌کند. لذا انتظار است که به این قضایا، واقعاً به طور جدی، رسیدگی شود. البته در این قضیه، هم وزارت ارشاد - به عنوان متولی اصلی از لحاظ اجرایی - و هم وزارت آموزش عالی - به عنوان دستیار و کمک کار - می‌توانند سهیم باشند.

امیدواریم خداوند به شما آقایان کمک کند که این بار سنگین و این کار بزرگ را، همان‌طور که خود شما می‌خواهید و می‌دانم که مورد اعتقاد و ایمانتان است و برای آن دل می‌سوزانید، پیش ببرید وان‌شاءاللَّه، بتدریج به هدفهای این شورای مهم و مؤثر، برسیم.

والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته