|
||||||||||||
بسم اللّه الرحمن الرحیم
شریفترین و پرمسئولیتترین شغلها
آنچه در رژیم سابق شد، که دیدید، گذشت و ننگ برای عمال استعمار باقی ماند، و آنچه که ملت ما در طول این مدت زجر کشید، گذشت و اجر برای ملت ما باقی است، و آنچه که ملت ما به عالم ثابت کرد که میشود با ایمان و با عزم و تصمیم راسخ بر قوای شیطانی غلبه کرد گذشت؛ و آنچه که از حالا به بعد ما مکلف به آن هستیم گذشتهها گذشت؛ لکن ما آینده را باید نگاه کنیم. حالا ما چه تکلیف داریم، در آینده چه تکلیف داریم. فرهنگیها که با فرهنگیان علوم قدیمه در صف واحد هستند. یعنی علمای اسلام، معلمین علوم اسلامی با فرهنگیها که شغلشان شغل واحد است. این شغل شریفترین شغلها و پرمسئولیتترین شغلهاست. شریفترین شغلهاست، برای اینکه شغل انسانسازی است؛ همان شغلی است که تمام انبیا برای همین معنا آمدند. قرآن یک کتاب انسانسازی است؛ و نازل شده است برای اینکه انسان درست کند. و این شغلی که فرهنگیها دارند ـ چه فرهنگیهای علوم قدیمه و چه فرهنگیهای سایر علوم ـ این شغل هم شغل آدمسازی است. اگر آدم ما بسازیم، مملکت ما نجات پیدا میکند. همیشه آدمها هستند که مقدرات کشورها را در دست میگیرند. منتها بعضیها آدمهای به صورت آدم و واقع شیطان، و بعضیها آدم. و همیشه از فرهنگ، این اشخاص بزرگ قیام میکنند. اشخاصی که ملتها را میتوانند نجات بدهند و کشور را میتوانند آباد کنند و دنیا و آخرت ملت را میتوانند تعمیر کنند فرهنگیها هستند. پس فرهنگ یک کارخانۀ آدمسازی است؛ چنانکه انبیا هم برای همین معنا آمدند آدم درست کنند.
«تعلیم» سرمشق همۀ انبیاست که از طرف خدای تبارک و تعالی به آنها مأموریت داده شده؛ مأموریت خدا به انبیا همین است که بیایند و آدم درست کنند. و آنهایی که به انبیا نزدیکترند آنها به مقام آدمیت نزدیکترند. آن وقت که ملائکه اشکال کردند که آدمی که مفسد در ارض هست چرا خلق فرمودی. جواب این بود که من میدانم چیزهایی که شما نمیدانید. دنبالش هم خداوند تعلیم همۀ «اسماء» را به آدم کرد. و وقتی که عرضه داشت به ملائکه، آنها دیدند که نمیتوانند اینطوری که آدم میتواند ادراک کند حقایق را، آنها نمیتوانند.
از اول این بود که «آدم» که آمد با تعلیم الهی آمد و معلم بشر بود. انبیا هم معلم بشر بودند. شغل معلمی یک شغل عمومی است برای انبیا گرفته، تا اولیا تا فلاسفه و امام، تا علما و تا فرهنگیها، که ماها انشاءاللّه باشیم از آنها. پس شغل، شغل بسیار بزرگی است شغل آدمسازی. دیگر شغلها به این درجه نمیرسند؛ برای اینکه آنها مربوط به جهات دیگر است. در عالم هیچ موجودی به پایۀ انسان نمیرسد؛ و هیچ شغلی به پایۀ انسانسازی نمیرسد. پس شغل بسیار بزرگ است، بسیار شریف است.
سعادت و شقاوت ملتها از مدرسهها
لکن برای فرهنگیها مسئولیت بسیار هست. هر چه شغل عظیم باشد، مسئولیت به همان مقدار بزرگ و عظیم است. مسئول تمام مقدراتی که برای یک کشوری پیش میآید، مسئول تمام انسانهایی که باید انسان بشوند، مسئول تمام جوانهایی که زیردست آنها باید تربیت بشوند. تربیت باید بشود انسان در مکتب فرهنگیان، معلم؛ و مقدرات هر مملکتی به دست همینهاست که از فرهنگ بیرون میآیند؛ و پیشرفت هر کشوری و عقبماندگی هر کشوری باز به دست معلمین است. معلم است که با ساختن خود، افراد را، کشور را پیش میبرد؛ و معلم است که اگر خدای نخواسته در پیش او انحراف حاصل بشود، کشور را خراب میکند. معلم است که انسانها را یا مهذب بار میآورد، متعهد بار میآورد، و یا انگل بار میآورد و وابسته. همه از مدرسهها بلند میشود. همۀ سعادتها و همۀ شقاوتها انگیزهاش از مدرسههاست، و کلیدش دست معلمین است.
باید معلمین توجه داشته باشند اولاً، به شغل شریف خودشان که شغل انبیاست، و ثانیاً به مسئولیت خودشان که همان مسئولیت انبیاست. انبیا مسئولند؛ لکن درست آنها عمل میکنند؛ از مسئولیت درست بیرون میآیند، از امتحان درست بیرون میآیند. آنها مأمور به تربیت هستند، و تربیت میکنند. و آنقدری که از عهدهشان برآمد عمل کردند. شما هم همان مسئولیت را دارید، و همان شرافت را.
کاَنَّه فرهنگ سایهای است از نبوت؛ و فرهنگیها سایهای هستند از نبی. این سایه باید عمل کند به آنطوری که ذیظل عمل کرد. اینکه میگویم «سایه»، برای این است که سایه از خودش هیچ نباید داشته باشد؛ همان طوری که یک سایهای وقتی که میافتد روی زمین از یک شخص، حرکت، حرکت شخص است، و سایه به حرکت شخص حرکت میکند. اینکه سلطان را میگویند «ظلاللّه» این بزرگترین چیزی است که اگر ما تصور کنیم، تمیز میدهیم مابین حق و باطل. ظل خدا ـ باید ـ وقتی «ظلاللّه» است که حرکتش حرکت خدا باشد؛ از خود هیچ نداشته باشد. پیغمبر اکرم «ظلاللّه» است؛ برای اینکه ...و مَا رَمَیتَ إذ رَمَیتَ و لَکِنَّ اللّهَ رَمَی[۱]آنهایی که با تو مبایعه کردندیُبَایعُونَاللّهَ[۲]؛ بیعت با پیغمبر بیعت خداست. چرا؟ برای اینکه پیغمبر هر چه دارد از خدا، و هر چه میبیند خدا، و فانی است در او. هر حرکتی پیغمبرها میکنند همانی است که مطابق رضای خداست. به حرکت او، به تحریک او حرکت میکنند. از خودشان حرکت ندارند؛ به تحریک او حرکت میکنند. شما هم، فرهنگیها هم، ظل انبیا باید باشید.
و همۀ کسانی که شغل انبیا را دارند، که فرهنگیها هم همان شغل را دارند. مسئولیت زیاد است برای فرهنگیها، چنانچه برای علمای دین زیاد است. یعنی یک مسئولیت است برای همه. همه یکجور مسئولیت در مقابل خدا دارند. شما مسئولید که آنهایی که در کلاسهای شما هستند و تحت تربیت شما هستند، مسئولید که آنها را انسان کنید، و معلمین علوم قدیمه هم مسئولند که آنهایی که پیش آنها هست، آنها را انسان کنند. اگر درست این شغل را انجام دادند، این هم برای آنها شرافت زیاد هست؛ و هم برای مملکت خود و کشور خودشان یک مایههای شرافتمندی گذاشتهاند که با تربیت صحیح ممکن نیست که یک مملکتی تحت نظر استعمار برود؛ و لهذا آنهایی که میخواهند این ممالک تحت نفوذ ـ ممالکی که حالا باید بگوییم ممالک شرق ـ آنهایی که میخواستند ممالک شرق را بچاپند، اینها به این دو جناح حمله کردند: به جناح علمای قدیم، و به جناح فرهنگ. منتها گاهی حمله ظاهر بود، و گاهی پشت پرده. حملۀ ظاهر آن بود که در زمان رضا شاه به علمای اسلام شد؛ که شاید اکثر شما یا همۀ شما یادتان نباشد که چه کردند با علمای اسلام. طوری کردند که این مدرسههای قم، مدرسۀ فیضیه، طلبهها نمیتوانستند توی مدرسه روز باشند. روز میرفتند توی باغات، آخر شب برمیگشتند. نمیتوانستند یک جلسۀ درس داشته باشند؛ یک مجلس وعظ داشته باشند؛ و هکذا. و حملۀ بدتر از آن، حملۀ پس پرده است که نگذارند یک فرهنگی رشد بکند؛ عقب نگه دارند، نگذارند آنطوری که باید تربیت کند، ... فرهنگ را غیراسلامی بار بیاورند.
تفاوت انسان مادیگرا و انسان متعهد
این مسئله تصادفی نیست: مسئلۀ اینکه در مدارس ما در زمان اینها ضداسلامی نمو میکرد تصادفی نبود. مسئله، مسئلۀ حساب شده بود؛ حساب کرده بودند که آن چیزی که بتواند یک کشوری را از دست آنها نجات بدهد انسان اسلامی متعهد است. آنهایی که اسلامی بار نمیآیند و همۀ توجهشان به همین عالم ماده است ـ آنها ـ دنبال اینند که
اتومبیل داشته باشند! این اتومبیل از دست شیطان به آنها برسد یا از دست خدا برسد فرقی ندارد در آن که میدهد؛ او اتومبیل میخواهد، او پارک میخواهد، او زندگی مرفه میخواهد؛ این زندگی مرفه را یک نفر دزد به او بدهد یا یک نفر نبی به او بدهد، هیچ فرقی پیش او نیست؛ برای اینکه به آن دهندهاش کاری ندارد. انسانِ متعهد است که اگر چنانچه پارکها را یک آدم منحرف به او بدهد قبول نمیکند؛ و اگر یک چیز مختصر را یک آدم صحیح به او بدهد برایش ارزش قائل است. این انسان است که اینطور است. آنکه میتواند منفعت یک مملکت و یک کشوری را حفظ کند آنی است که فرق میگذارد مابین زندگیای که از کارتر به او برسد، یا زندگیای که از یک فرد مسْلم به او برسد. بین این دو تا فرق میگذارد. این نمیرود دنبال اینکه از شاه باشد، خوبتر باشد، بهتر باشد، ولو از یک آدم جنایتکار باشد! او دنبال این است که از کجا پیدا شد، نه چی هست. آنکه مادی است دنبال این است که اینکه دست من آمد چی هست؛ کار به این ندارد که از کجاست. آن کس که متعهد است دنبال این است که از کجا آمد. آیا از طریق حلال آمد؟ آیا از مال مردم دارند به این میدهند؟ مال دزدی است اینکه دارد به او میدهد؟ مال حلال است که دارد به او میدهد؟ این دو طایفه با هم فرق میکنند. آنی که میتواند حفظ منافع یک کشوری را بکند این هست که «از کجا آمد»، نه آنی که «چی هست». آنکه میبیند، خود همین «چی هست» را میخواهد، اتومبیل میخواهد خوب شرکت نفت به او اتومبیل میدهد. شرکت نفتی که آنها مثلاً تأسیس کردهاند به او میدهد، بهتر. خوب، او خوبترش را میدهد، برای او کار میکند؛ سفارتخانه به او میدهد، برای او کار میکند. برای اینکه منفعتش را اینجا میبیند. کار ندارد که کی میدهد به او و از کجا آمده. لکن انسان متعهد اگر چنانچه صدها میلیون سفارتخانه به او بدهد قبول نمیکند؛ برای اینکه میبیند که از جایی آمده است که میخواهد این را منحرف کند. این میدهد که عوض بگیرد؛ مجان نمیدهد. سفارت امریکا اگر به کسی چیز میدهد، یا سفارت انگلستان به کسی، چیزی میدهد، مجان نمیدهد؛ او میدهد که از او کار بکشد.
استقلال کشور در گرو انسانهای متعهد
فرهنگ میتواند حل عقدهها را بکند. اگر فرهنگ، یک فرهنگی شد که انسان بارآورد، متعهد بارآورد، معتقد به یک ماورا بارآورد، معتقد به اینکه اگر این از دیگری باشد این مسئولیت دارد، اگر این دزدی باشد مسئولیت دارد، آنکه اعتقاد به این معنا دارد و ایمان دارد به یک پرده ماورای این عالم، آن است که میتواند مملکت حفظ بکند؛ آن است که اگر در مقابل اینکه یک خیانت بکند همۀ چیزها را بهش بدهند زیر بار نمیرود. او مثل حضرت امیر ـ سلاماللّه علیه ـ قسم میخورد ـ به حسب روایتی که هست توی نهجالبلاغه ـ که اگر چنانچه همۀ اقالیم دنیا را به من بدهند که بخواهم یک ظلمی بکنم، اینقدر که یک چیزی را از دهن یک مورچه من بگیرم، ظلم است من نمیکنم. البته کسی او نمیشود؛ لکن مقدرات یک کشوری دست شماست. اینها که به فرهنگ حمله کردند، به مدارس قدیمه حمله کردند، به دانشگاهها حمله کردند ـ حملۀ باطنی یا ظاهری ـ اینها میخواهند نگذارند از دانشگاه آدم بیرون بیاید، از مدارس قدیمه انسان پیدا بشود. و لهذا جلوی فرهنگ ما را محکم گرفتند که پیش نرویم. برای اینکه اگر چنانچه از فرهنگ کسانی که بعد مقدرات مملکت دست آنهاست، از فرهنگ یک اشخاص متعهد و صحیح، بیرون بیایند، کلاه آنها پس معرکه است. و اگر یک اشخاصی بیرون بیایند که مبالات به هیچی ندارند، جز طعمه چیزی نمیفهمند، آنها، آنهایی است که آنها صیدش میکنند. طعمهها را آنها بهتر از کسان دیگر میدهند. منصبها را آنها بهتر میدهند، مالها را آنها بهتر میدهند، و اینها را تحت استعمار و استثمار قرار میدهند.
پس شغل ماها همهمان، شغل من و شغل شما، هر دو شغلی است که از انبیا به ما رسیده است. اگر ما به این شغل که داریم خیانت کنیم به انبیا خیانت کردهایم، به خدای تبارک و تعالی خیانت کردهایم؛ و خیانتمان این است که جوانهایی که پیش ما باید تربیت بشوند یک تربیت منحرفی بشوند. جوانها را مستقیم بار بیاورید؛ آدم بار بیاورید. اگر علاقه دارید به اینکه کشور شما، دین شما محفوظ بماند، این محفوظیت کلیدش دست شماست. کلید سعادت و شقاوت یک ملت دست فرهنگی است. فرهنگی اگر خوب باشد، مملکت خوب میشود؛ معلم اگر خوب باشد، مملکت خوب میشود؛ معلم اگر منحرف باشد، مملکت خراب میشود. پس شمایید که میتوانید یک مملکتی را به پیش برانید؛ هم معنویاتش را و هم مادیاتش را. و شمایید که میتوانید یک مملکتی را خدای نخواسته به عقب برانید؛ هم معنویتش را و هم مادیتش را. پس شغلْ شریف، مسئولیتْ زیاد. این شغل شریفی که الآن به عهدۀ شما آمده است، و ما هم با شما هستیم ـ تبع شما انشاءاللّه ـ این شغل شریف را، این امانتی است که خدا به شما داده. به این امانت خیانت نکنید، و نکنیم انشاءاللّه.
انشاءاللّه خداوند شما را حفظ کند؛ و امیدوارم که فرهنگ تغییر کند وقتی که یک قدری فرصت پیدا بشود. الآن میبینید که فرصتها کم است و الآن باز شیاطین اطراف هستند و میخواهند نگذارند. باز احساس کردند به اینکه اگر یک ملتی بیدار بشود، یک ملتی هوشیار بشود، متحد بشود، الهی بشود، این پیش میبرد مقاصد خودش را. احساس کردند، لمس کردند شکست خودشان را. بعد از این لمس، الآن توطئهها زیاد است. بیخود نیست که سنای امریکا اینطور حرفها را میزند؛ آنها میفهمند چه از دستشان رفت. سنای امریکا به انسان، برای انسان[ارزشی]قائل نیستند. آنها انسانها را میکشند؛ در هر جا گیر بیاورند انسانها را فوج فوج میکشند. آنها همۀ فریادشان برای این است که چه از دستشان رفت، یک کشور از دستشان رفت. و ترس این را دارند که کشورهای اسلامی دیگر هم برود. و انشاءاللّه برود . انشاءاللّه شرق بیدار بشود انشاءاللّه ...
| ۱ـ بخشی از آیۀ ۱۷ سورۀ انفال: «و هنگام تیراندازی، تو تیر نمیاندازی بلکه خداوند تیراندازی میکند». |
| ۲ـ اشاره به آیۀ ۱۰ سورۀ فتح. |