|
بسم اللّه الرحمن الرحیم
من قبل از ورود در این سه مورد[۱]باید گلهای از شما و آقایان بکنم. آن کنفرانسی که شماها دو سه روز تشکیل دادید[۲]، این معالأسف ضرر داشت. برای اینکه روحیۀ مردم را شماها تضعیف کردید. امروز روزی است که باید تقویت بشود روحیهها، نه تضعیف. شکایت ـ مجرد شکایت ـ رفع اشکال نمیکند، عمل باید بشود. باید امروز ما همهمان دست به دست هم بدهیم و به طور قاطع پیش برویم؛ و پیش هم میرویم. یأس نباید ایجاد کرد در ملت. و آقایان، آنطوری که من در روزنامه دیدم از رادیو شنیدم؛ تضعیف کردند روحیۀ ملت را. حتی شاید من هم یک قدری ـ فرض کنید ـ تضعیف شدم! و این مضر بود از آن طرف. آقایان بعضیشان گله کردند و بعضیشان شکایت کردند. بعضی از آن طرف هم، آن آقا که از طرف وزیر کشور ... معاون او دیگر زیادتر! کاری کرد که تضعیف شد. باید ما با قاطعیت پیش برویم.
انقلاب ایران و خطا در محاسبات جهانی
آقا! ما ملت، یعنی نه ما، ما خیلی[نقشی]نداشتیم، ملت با آن قاطعیتی که داشت یک همچو کار بزرگی را انجام داد؛ یعنی کاری که هیچ احتمالش در مخیلۀ امثال ماها نمیآمد. احتمال این معنا که یک همچو سدی شکسته بشود، در ذهن کسی نمیآمد؛ و لهذا خارجیها هم که مطالعه کردهاند، روی موازین چپگرایی، رو موازین مادیگری، این را یک امر محالی میدانستند و گفتند که حسابها خطا درآمد. حسابهای همه خطا درآمد، برای اینکه این حسابها همهاش روی مادیگری بود. درست هم میگفتند، آنها روی حسابهای مادیگرایی یک ملتی که هیچ ندارد بر یک قدرتهایی که همه چیز دارند معنا ندارد که این پیروز بشود؛ لکن روی یک معانی دیگری، که معنویات باشد و ایمان مردم و آن چیزی که در صدر اسلام برای مسلمین پیدا شد و کمتر از نیم قرن دنیا را تسخیر کردند؛ آن ایمان و استقبال به شهادت، نترسیدن از اینکه من اگر بمیرم چه میشود، شهادت را برای خودشان نعمت میدانستند؛ ـ الآن هم در بین اقشار هستند که میآیند و میگویند دعا بکنید ما شهید بشویم، دعا بکنید بچۀ من شهید بشود ـ این روحیه پیدا شد و این وحدت کلمهای که در همۀ اقشار به وجود آمد. این سد بزرگی که همۀ حسابها را باطل از کار درآورد،[شکست]، به واسطۀ آن این پیشرفت را کردیم.
ملتی که این پیشرفت را کرده است نباید به اینکه یک قدری کشاورزیاش عقب است، یک قدری مثلاً کارخانهها را نمیگذارند راه بیفتد اینها را هم ما البته میدانیم که الآن تتمۀ آن رژیم به شکل یک ریشههای مفسد و فاسد هست در این مملکت؛ از آن طرف هم از خارج به اینها یک کمکهایی میشود اشخاص منحرف هم زیاد هستند؛ میدانید که اینها دارند کارشکنی میکنند؛ و من جمله کارشکنیای که میکنند، همینکه نمیگذارند کشاورزها بردارند. تا میتوانستند نگذارند بکارند؛ حالا که کاشتهاند، نمیگذارند بردارند. یکی از مشکلات این است. لکن ما باید با یک قوّۀ روحی، قوّۀ ایمانی پیش برویم.
باید مردم را تقویت بکنیم. این مردمی که با قوّت ایمان و با روح شجاعانه، زن و مردشان در خیابانها ریختند و این اساس را به هم زدند، اینها قدرت این را دارند که بسازند مملکت را. میتوانند.
ماها باید ـ شماها که در استانها هستید و ایشان که در مرکز هستند، من که اینجا هستم ـ همه باید همیشه در صحبتهایمان توجه بکنیم به اینکه این صحبت در یک اتاق دربسته نیست؛ این صحبت در همۀ ایران پخش میشود و همه میشنوند. حالا کشاورزها همه رادیو دارند و همه میشنوند. نباید ما یک چیزی بگوییم که این روحیهها تضعیف بشود. ما باید تقویت کنیم این روحیهها را؛ و مبادی اصلاح پیش ما هست. یعنی ما هم مخازن زیاد داریم ـ که میبردند و حالا نمیتوانند ببرند ـ و هم نیروی انسانی داریم ـ که پیشتر جلویش را میگرفتند و حالا کسی نمیتواند جلویش را بگیرد. همه چیز داریم ما؛ یعنی یک مملکت غنی ما داریم؛ مملکت غنی است لکن باید اهالی این مملکت از این غنا استفاده بکند. پیشتر نمیگذاشتند؛ حالا باید بکنند. اینها را تقویت بکنید همیشه. این روحیۀ قویای که الآن در مردم هست، و باز هم تتمهاش مانده ـ ولو یک قدرت ضعیف شده است ـ باید تقویت کرد؛ تا این نهضت به طور قوّت پیش برود و یک حکومت مستقری ـ که ما باز آرامش لازم داریم و این نهضت را لازم داریم که این مراحل بعد هم درست بشود ـ یک حکومت مستقری پیدا بشود. کارها را با قدرت و با همت همه انجام بدهید.
در هر صورت، گلۀ من این بود که هم دولتیها، یعنی وزرا و نخستوزیر، و هم سایر آقایان، این صحبتها یک قدری اسباب این شد که مردم نگران بشوند. البته شماها نگران اوضاع هستید! لکن قاعدهاش این بود که یک جوری باشد که پخش نشود که همه بفهمند که توی چنتۀ شما چیزی نیست! شما باید به همه بفهمانید ـ و واقعش هم هست ـ که شما همه چیز دارید. شما ملت را دارید و ـ عرض میکنم که ـ موانع را رفع کردید که مهم بود آن موانع؛ رفتند. حالا یک قدری دیرتر، یک قدری زودتر، کارها را خودتان انجام بدهید دیگر. وقتی مانع در کار نباشد، آنهایی که کارشکنی میکردند، آنهایی که
میخواستند همه چیز ما عقب باشد، کشاورزی نشود، و این مصیبتها را به بار آوردند، اینها رفتند.
حالا که رفتند ما دیگر از چه بترسیم؟ ما خودمان درست میکنیم مسائل را. منتها البته وقت لازم دارد، کشاورزی وقت لازم دارد؛ موانع باید رفع بشود. کارخانهها وقت لازم دارد تا راه بیفتد. بودجه کمکم درست بشود. بودجۀ مملکت ـ خوب ـ آن هم هر چی داشتیم خوردند و رفتند. حالا از سر، ما باید فکر کنیم. و مهمش این است که نه خودمان روحمان را ببازیم، و نه دیگران روحشان را مأیوس کنیم. خودمان قوی باشیم. ما کار مهم را کردیم؛ کارهای دیگر کارهای مهم نیست. ما درست میکنیم کار را؛ میشود این کارها.
مردم هم باید خودشان با هم دست به هم بدهند. مملکت مال خودشان است، باید مملکت خودشان را، خودشان درست بکنند. به مردم باید حالی کرد که خوب، یک نهضتی شد و این موانع مرتفع شد؛ به مجرد رفع موانع که نمیشود که فوراً همه چیز درست بشود. حالا وقت کار است، وقت عمل است؛ نه وقت صحبت. حرفها را باید کنار گذاشت و عمل کرد.
شما آقایان که در محل هستید با قاطعیت باید عمل بکنید و مردم را وادار کنید که به قاطعیت عمل بکنند. موعظه کنید مردم را؛ نصیحت کنید. اینهایی که کمکاری میکنند، ادارات را میگویند کمکاری میکنند؛ خوب، شما هر کدام در هر استانی که هستید ادارات را وادارید که کار بکنند. ... حالا وقت پرکاری است؛ نه وقت کمکاری. کشاورزها باز بهتر عمل کردهاند؛ برای اینکه از هر جا میآیند، میگویند ما کشاورزیمان خوب است حالا؛ امسال خوب شده. کشاورزها بهتر عمل کردهاند. ادارات کمتر عمل کردهاند. آنطوری که ما دلخواهمان است در ادارات، آنطور نشده. کشاورزی از سایرین بهتر هستند. در کارخانهها هم شده و نشده اینطوریاند که اخلال میکنند. البته حالا وقتی است که شما همه دست به هم بدهید این اخلالگرها را جلویشان را بگیرید؛ این اخلالگرهایی که هستند. هر جا شما هر کدام هستید. اشخاصی که هم کارآمد هستند و هم متعهد، ملی، اسلامی[...]
آقا! کار هیچ کدامتان پیش نمیرود الاّ به اسلام. این مسئله را، این نهضت را اسلام پیش برد؛ یعنی همۀ مردم میگفتند ما اسلام را میخواهیم. اگر این نبود، این جبهههای مختلف و این حزبهای مختلف هیچ کدام نمیتوانستند این کار را بکنند. این ملت از باب اینکه مسلمان بود، و از آن طرف رنجها دیده بود، همه با هم جمع شدند و گفتند ما اسلام را میخواهیم؛ ما جمهوری اسلامی میخواهیم. وقتی هم پای رأی دادن شد، همه دیدید که اگر ـ چنانچه ـ قضیۀ اسلام در کار نبود آنطور رفراندم را کسی میتوانست درست بکند؟ امکان نداشت یک همچو رفراندمی ـ رفراندمی که در تاریخ ایران که هیچ، در تاریخ بشر بیسابقه است ـ یک رفراندمی که همه با شور و شعف میروند: پیرمرد هفتاد ساله با جوانها، مریض را توی چرخ مینشانند و میآیند میگذارندش دم آنجا تا رأیش را بیندازد. یکی از مریضها آنجا رأیش را انداخته ـ برای من نقل کردهاند ـ رأیش را انداخته و فوت شده است. یک همچو چیز بیسابقهای برای این است که ... زیر پرچم اسلام بود که این کار انجام گرفت.
اسلام منهای آخوند یعنی طبّ به استثنای طبیب
این حرفهایی که در این قشرهای بیاطلاع ـ نمیگویم که فاسد، بیتوجه به واقعیات ـ این حرفهایی که زده میشود، که در حرفهایشان میبینیم اصلاً کاری دیگر به اسلام ندارند. هیچی! مثل اینکه قضیه را همین خود جبههها درست کردند و حزبها درست کردند این نعمت را دارند از دست میدهند از آن طرف، شما در هر جا که بروید، آنکه مردم را راه انداخت برای این چیزها آخوندها بودند.
حالا قیام نکنید بر ضد آخوند بگویید که «اسلام منهای آخوند»! معنایش این است که اسلام هیچ؛ «منهای آخوند» یعنی هیچ؛ مثل «طب به استثنای طبیب»! طب به استثنای طبیب یعنی ما طب نمیخواهیم! و الاّ نمیشود طب باشد به استثنای طبیب. اسلام به استثنای آخوند و روحانی معنایش این است که اسلام را ما نمیخواهیم. اگر این سد را بشکنید، همهتان هم جمع بشوید، کار ازتان نمیآید. اینهایند که کار ازشان میآید. مطالعه کنید، ببینید؛ در همین نهضت مطالعه کنید، ببینید کی کار را پیش برد؟ کدام قشر از دیگران بیشتر پیش بردند. همه، همه کردند، اما آنکه مردم دنبالشان بود و عامۀ مردم، میزان کشاورز است؛ میزان بازاری است؛ میزان این خیابان است و این مردم خیابانی هستند، کی اینها را تجهیز کرد برای این کار؟ آخوندها بودند. البته دیگران هم بودند؛ لکن مهم اینها بودند.
به فکر این نیفتید که حالا توی روزنامه بنویسید: «آخوند بازی»! و آن وقتی که مردم اعراض میکنند از یک همچو روزنامهای، حالا نویسندگان ما بیایند بگویند که دمکراسی ـ نمیدانم ـ آزادی! کی جلویش را گرفته بود!
اینها مردم نمیخواهند بگذارند وقتی روزنامه را نخریدند مردم، کنار میروند. یک روزنامۀ توطئهگر را نباید به اسم آزادی ... حالا نویسندگان و سندیکای نویسندگان ما و حقوقدانهای ما بیایند ـ یک چیزی که توطئه است ـ میخواهند این مسئله را به هم بزنند می خواهند این نهضت را به هم بزنند آقایان هم بیایند پشتش را بگیرند به اینکه ما ـ نمیدانم ـ «آزادی مطبوعات»! و آزادی! آزادی مطبوعات هست؛ اما توطئه هم آزاد است؟ آزادی مطبوعات هست، اما مطبوعات آزادند که کمونیستها میگویند بنویسند، که مسلمانها میگویند ننویسند؟ این معنی «آزادی مطبوعات» است، یا توطئه در کار است؟ اگر این توطئه پیش برود، همهتان را از بین میبرند. اگر این توطئه پیش برود و کمک نکنید و شما خیال کنید که میتوانید یک کاری بکنید به استثنای روحانیین، کلاهتان پس معرکه است! نمیتوانید هیچ کاری بکنید.
توطئه در جدا نمودن روحانیت از مردم
این معنا که، هم تقویت بکنید روحیۀ مردم را هم تقویت بکنید ـ عرض میکنم ـ روحانیت را، هم تحت لوای اسلام پیش بروید؛ این مملکت شما پیش میرود. اگر بخواهید...بگویید ما مثلاً جبهۀ کذا، ما نهضت کذا، ما ـ عرض میکنم که ـ حزب دمکرات کذا، اینها هر کدام چند نفر دنبالشان هستند که برای دنیا آمدهاند؛ و ابداً وقتی که یک ترقه بشود گوش به این حرفها نمیدهند؛ میروند سراغ کارشان. آنی که کار از او میآید، آن کسی است که برای اسلام و برای شهادت[آماده است]کار از او میآید. و او آنی است که آخوند در کلّۀ اینها کرده؛ و به حق هم کرده و انبیا کردند و خدا کرده.
این را از دست مردم نگیرید شما آقایان. شماها در هر جا هستید نفوذ دارید انشاءاللّه، و بیشتر نفوذ پیدا میکنید، این مطلب را از دست مردم نگیرید. هم مردم را تقویت کنید که پیش میتوانیم ببریم و میتوانید؛ و میدانم که میتوانید.
انشاءاللّه پیش میبرید و هم خودتان این سنگرها را یکی بعد از دیگری خراب نکنید. این سنگرهایی که با وجودشان، شکست این سنگرهای بزرگ را، این دیوار را شکست، این را قدرش را بدانید و به همش نزنید. این را نگویید که اینها کهنهپرستند! همینها با اینکه شما خیال میکنید، از شما متنورتر هستند. توی قشرهای اینها نویسندۀ بهتر دارد؛ گویندۀ بهتر دارد، متفکر بهتر دارد. خیال نکنید که اینها چیزی نیستند. مجرد اینکه خیر، پارک ندارند، و مجرد اینکه اتومبیل سیستم کذا ندارند، مجرد اینکه[چنان]هستند، پس متنور نیستند! متنور آن است که یک پارکی داشته باشد و یک اتومبیلی داشته باشد و خودش را بزک بکند، بیاید بیرون! و این مسائل ضرر دارد به مملکتمان.
حالا میرویم سراغ این مسائلی که شما گفتید. این کمیتهها لازم است وجودشان؛ لکن تصفیه. ما هر دو، قضیه را قبول داریم. من هم قبول دارم. من هم متأسفم از اینکه در ایران یک کمیتههایی هست که مفید که نیست، گاهی مضر است. این را من قبول دارم. اما این را نمیشود گفت که کمیته حالا دیگر ما نمیخواهیم! حالا ما کارهایمان[هنوز]تمام نشده.
ما حالا کمیته لازم داریم. ما حالا این سربازهای ملی، این پاسداران ملی، الآن مملکت ما را اینها دارند حفظ میکنند. ما اینها را لازم داریم. بنابر این اصل مطلب که مشکل اول بود و صحبت اول بود ـ که کمیتهها کارشکنی میکنند ـ این باید اصلاح بشود. یعنی باید همینکه ـ عرض میکنم ـ ما، حوزۀ علمیۀ اینجا، آقایان، شورای انقلاب، اینها بنشینند طرح بریزند و اشخاصی را بفرستند و با کمک همۀ آقایان ـ اینها را ـ تصفیه بکنند. یعنی اگر یک عضو فاسدی که ـ عرض میکنم که ـ تو اینها رخنه کرده است کنار بگذارند و مطالب را اصلاح بکنند. اما اینکه «نباشد» الآن صحیح نیست. الآن ما، بین راه هستیم؛ الآن اینها را ما لازم داریم.
قضیۀ دوم. راجع به چی بود؟ راجع به کشاورزی. البته مشکلات کشاورزی یکیاش هم همین مفسدینی هستند که نمیخواهند[اصلاح]بشود. همین دیروز یک دستهای آمده بودند ـ از سیستان ظاهراً بودند ـ گفتند که ما امسال کشاورزیمان ۴۰۰ هزار هکتار کشاورزی کردهایم، و بسیار خوب شده است؛ لکن یک پلی است که ما باید از آنجا عبور کنیم و برویم سراغ زمینهایمان، اینها ترکمنها آمدهاند جلویش را گرفتهاند نمیگذارند برویم. این[را]باید دولت کاری، فکری بکند. این اشخاص با نصیحت فایده ندارد. حرف ما را یک قشر از ملت که اعتقاد دارند به ما، میشنوند؛ یک قشری که برای فساد آمدهاند، نمیخواهند درست بشود، آنها نمیشنوند این حرفها را. این، قدرت لازم دارد. قدرتش هم دست دولت است. ژاندارمری ـ عرض میکنم که ـ ارتش، اینها باید این کارها را انجام بدهند، و این ایشانند که باید این کار را انجام بدهند. با اینکه یک اشکالات البته هست در ارتش؛ اشکالاتی هست، لکن باید رفع بشود. و ارتش باید تقویت بشود؛ در هر جا. ژاندارمری تقویت بشود جلوی این اشخاصی که نمیگذارند این کارها انجام بگیرد بگیرند و جلوی آن اشخاصی که میآیند کشاورزها حالا آنها بردارند، آنها هم جلویشان را بگیرند. مانعی ندارد که ما هم نصیحت کنیم به مردم که اینها که تراکتور دارند و اینهایی که[امکانات]دارند، اینها خوب اگر ازشان اجاره بکنند، خوب آنها اجاره میدهند. اگر هم بنا باشد که ما هم یک کناری بگوییم که مسامحه کنند یک قدری، یک قدری بتوانند کمک کنند؛ اینطور چیزها؛ آن هم از قِبَل من مانعی نیست، اینکه من بتوانم.
[در این هنگام یکی از حضار گزارشی ارائه داد. پس از آن حضرت امام فرمودند:]
آرامش، آرامش به یک معنا هست، یک معنا نیست. خوب سرحدات باز به همان حال اول باقی است. من این پریروز که این آقایان آمدند اینجا من آنقدر صحبت کردم، رفتند و توی ادارههای خودشان نشستند و کاری هم نکردند! اگر بنا باشد یک مملکتی ارتشش پشت گوش بیندازد، آن رئیس ستاد، مطالب را پشت گوش بیندازد، درست عمل نکند، این ارتش نمیتواند کاری بکند. و الآن وضع ارتش ما معالأسف اینطوری است که اشکال در کار است.
من حالا نمیخواهم اشکالات را بگویم. اشکالات در کار است. این اشکالات باید رفع بشود. باید تقویت بشود این سرحدات. خوب، به ما پیشنهاد کردند که ـ چنانچه ـ چند تا مثلاً یک عدهای از ارتش، با یک مقداری از پاسدارها، بیایند در این سرحدات و چادر بزنند در سرحدات، این ور و آن ور، و پاسدارها هم آنجا باشند، چند تا طیاره هم بیایند از آنجا عبور بکنند و رد بشوند، اینها میترسند، دیگر نمیآیند. این کار را باید کرد. الآن مملکت سرحداتش باز است، هر چه میخواهد تفنگ بیاورد، میآورد. آنها هم نشستهاند آن طرف، تفنگ میفرستند. بلکه تربیت میکنند. خوب، اینها باید جلویش را گرفت. میتوانید جلویش را بگیرید. اینها حالا یک چیز مختصری هستند؛ لکن اگر جلویش را نگیرید مفصل میشوند. این مختصر را باید از اول در این نطفه خفهاش کرد.
لزوم قاطعیت در برخورد با مشکلات
اگر ما مسامحه بکنیم و بخواهیم که با ترتیب ـ و مثلاً فرض کنید ـ اداری و جوّ پروندهسازی و به کاغذ بازی عمل بکنیم، کارها زمین میماند. باید ـ به طور قاطع ـ ارتش، ژاندارمری، به طور قاطع عمل بکنند و سرحدات را جلویش را بگیرند که این تفنگها نیاید، این مفسدین نیایند. اینها مهمتر از کشاورزی است. اینها ما را از بین خواهند برد؛ اگر مهلت بهشان بدهید. الآن چیزی نیستند؛ الآن با یک «هو» از بین میروند؛ اما اگر مهلت بهشان بدهید، خوب، کمکم قوای مجتمع میشوند و کمکم رشد میکنند. این را باید جلویش را بگیرید. بنابراین، این مشکل عمدهاش با ارتش و ژاندارمری است که این اشخاصی که مال مردم را میخواهند یا این زراعت را میخواهند چه بکنند ـ و معلوم هم نیست که حقی بگویند و درست بگویند ـ اینها را جلویشان را بگیرند. و بعد مراجعه بشود به جاهایی که محاکم صالحه ... و ببینند اینها چی میگویند و راست و دروغش معلوم بشود. اما الآن حق ندارند جلو زراعت مردم را بگیرند اینها باید ارتش جلویش را بگیرد یا ژاندارمری؟
[وزیر کشور: ژاندارمری]
خوب، ژاندارمری. ژاندارمری باید جلویش را بگیرد.
[وزیر کشور: برنامهای که دستور فرمودید مرتب در هر منطقهای داریم پیاده میکنیم و ژاندارمری یک عدهای را میفرستد.]
خوب، پس اینها باید جلویش را ـ اینها ـ بگیرند. این دیگر با صحبت درست نمیشود؛ برای اینکه آنهایی که مفسد هستند به صحبت گوش نمیدهند. اینها قدرت لازم دارند؛ بیقدرت فایده ندارد.
بله، مردم مؤمن بازاری را میشود با صحبت هدایتش کرد به کار، کشاورز آرام را میشود، اما آنکه آمده است به هم بزند این اوضاع را، اصلش تزش این است که ایران به هم بخورد، ایران آرام نباشد؛ تا اینکه بگویند نتوانستند خودش را اداره بکنند؛ دیگران برای ما سرپرست بفرستند؛ این نباید باشد؛ باید جلویش را گرفت. ما خودمان میتوانیم؛ بهتر هم از دیگران میتوانیم. چرا نمیتوانیم؟
[وزیر کشور: در اراک رئیس ژاندارمری را با دو نفر دیگر از مأمورین کشتند و نگذاشتند حکمی که هیأت پنج نفره داده، اجرا شود؟]
خوب، قوه قوی باید بشود ژاندارمری تا نتوانند بکشند. اینکه دیگر با موعظه درست نمیشود! آن آدمی که میخواهد آدم بکشد و رئیس ژاندارمری را میخواهد بکشد، این را باید تقویت کرد و جلو گرفت؛ گرفتشان. هر کس که همچو کاری کرده[باید]گرفتش و به مجازات خودش رساند تا دیگر نتوانند تکرار بکنند. بنابر این، این مسئله هم با دولت است که باید دولت این کار را به اسرع وقت انجام بدهد. نگذارید آقا اینها یواش یواش هر طور دلشان میخواهد عمل کنند. من بعد به شما عرض میکنم...
[در پاسخ به اظهارات یکی از حاضران:]
خوب اینها محتاج به تأملی است و آنکه من ثانیاً باید به آقایان عرض کنم این است که اشخاصی را که تعیین میکنید، از استانها تعیین میشود برای حکومت، فرماندار و فلان، اینها را دربارهشان مطالعه بکنید. آنجا به ما گفتهاند که در بعضی از استانها ـ تعمّد هست یا اشتباه ـ که اشخاص ناسالم میگذارند؛ بلکه گاهی اشخاص سالم را برمیدارند، به جای اشخاص، ناسالم میگذارند. آن کسی که این کار را میکند اگر در اشتباه است، خوب، از این به بعد این اشتباه نکند؛ درست چشمهایش را باز کند. ببیند چه کسی را دارد برای کجا میگذارد و اگر خدای نخواسته یک غرضی درش هست، این بداند که دیگر این حرفها گذشته.
تعیین یک فرماندارِ مثلاً منحرف یک جایی اسباب این نمیشود که دوباره مسائل برگردد؛ مسائل گذشته دیگر؛ آن مسائل برنمیگردد. پس بهتر این است که آقایان متوجه باشند که برای ملت که الآن هست، برای مملکتی که الآن مال خودشان هست ـ مثل اینکه برای خانۀ خودشان خدمت میکنند ـ صادقانه برای کشوری که الآن مال خودشان هست. خوب، پیشتر خیلیها عذر داشتند که «خوب، من برای چه؟ ما که منافعمان به جیب دیگران میرود، چرا ما کار بکنیم، که منفعتش به جیب دیگران برود؟» حالا که این حرف نیست. حالا اگر کار بکنیم، منفعتش به جیب ملت خودمان میرود و به جیب خودمان میرود. همان طوری که برای خانوادههایشان باید کار بکنند، و از روی صداقت کار میکنند و از روی امانت و اشتیاق، برای کشورشان هم همین طور عمل بکنند. اشخاصی که در ذهنشان آمده است، یا خدای نخواسته که مثلاً حالا یک کسی را آنجا بگذارند، یک کسی را اینجا بگذارند، یک منحرفی را آنجا بگذارند یک منحرف را آنجا بگذارند، اگر به ذهنشان آمده است که با این عمل میشود یک کاری را که انجام شده است برگرداند، این را از ذهنشان بیرون کنند؛ نمیشود دیگر این. جز اینکه خودشان ـ عرض میکنم که ـ خراب بشوند بین ملت، چه بشوند، نتیجهای از آن حاصل نمیشود.
در هر صورت، شما در سطح کشور همه جا هستید؛ و باید برای کشور خودتان خدمت بکنید. ما هم که اینجا هستیم، دعا میکنیم به همۀ کشور و همۀ شماها، که بتوانید خدمتتان را انجام بدهید. و امیدوارم که بزودی همۀ مشکلات رفع بشود.
از بین رفتن خوف از ساواک و امریکاییها
مشکلات، ـ مشکلات اساسی ـ رفع شده است؛ آن مشکلی که نمیگذاشت هیچکس هیچ کاری بکند آن رفع شده است؛ دیگر هم برگشت ندارد. این مشکلات، دیگر مشکلاتی است که یک خانهای تو خانۀ خودش یک ـ فرض کنید ـ یک جایش حالا خراب است، میخواهد اصلاحش بکند، با طمأنینه و دلگرمی اصلاحش میکند. الآن وضع این است که ما میخواهیم خانۀ خودمان را اصلاح بکنیم. دیگر خوف اینکه اگر من فلان کار را بکنم سازمان امنیت میآید من را میگیرد میبرد توی سیاهچال، این خوف دیگر نیست. اگر فلان کار را بکنم امریکاییها را وادار میکنند که یک همچو کاری بشود، اینها دیگر در کار نیست. الآن دیگر خودتانید و مملکت و کشور خودتان. و برای خودتان باید کار کنید. همهمان باید برای خودمان کار بکنیم. اگر ـ چنانچه ـ اعتقاد به خدا داریم ـ که داریم انشاءاللّه ـ برای خدا این کار را بکنیم؛ یک کشور اسلامی است. و اگر خدای نخواسته خیر، اینطور نیست، ملی هستیم، خوب ... برای کشورمان این کار را بکنیم. و امیدوارم که همه موفق باشید و مؤید.
[در پاسخ به اظهارات یکی از حاضران:]
بله، اینها مکرراً آمدهاند پیش من. هر دستهای که میآیند[میگویند]در اطراف ما بیکاری زیاد است، هیچ نداریم، آب و برق نداریم، دبستان نداریم ـ عرض میکنم که ـ بیمارستان نداریم؛ از این حرفها. خوب، هر کس از هر جا هست میآید میگوید. و غالباً هم میگویند هیچ جا مثل ما محروم نبوده. ما به اینها میگوییم که خوب، این تازه شده است، یا از قدیم بوده است؟ این انقلاب این را آورده است یا خیر، این سابق بوده است و حالا ما وارد شدهایم به یک جایی که همۀ اینها نبوده است؟ اگر بگویید که انقلاب این فقر و فلاکت را آورده که خودتان هم قبول دارید که نیست این جور، پس این قبل از انقلاب بوده است. این مطلب این بیکاری بوده و این فقر بوده و این نداشتن آب و برق و آسفالت و ... بوده است قبلاً. حالا وارد شده دولت به یک مملکتی که همه چیزش این جوری بوده.
بختیاری میگوید که ما از همه محرومتر بودهایم؛ سیستانی میگوید ما از همه محرومتریم؛ بلوچستانی همین را میگوید؛ کردستانی هم. همه و همه هم راست میگویند که محروم بودهاند؛ اما این محرومیتی که بوده، سابق بوده، حالا پیدا نشده است که شما حالا بیایید بچسبید به دولت که الآن بده! برای اینکه الآن که نشده است؛ در دولت آقای بازرگان اینها نشده است که آقای بازرگان ضامنش باشد. این در دولتهای سابق و در زمان رژیم سابق شده است. و حالا اینها وارد شدهاند. شما وارد شدهاید به یک مملکتی که آشفته بوده و باید درستش کنید.
پس ـ بنابراین ـ کارگر، کارمند، کشاورز ـ عرض میکنم ـ بیکار، همۀ اینها چیزهایی بوده که سابق همان جور بوده. بدتر بوده! حالا لااقل آزاد هستید؛ آن وقت این هم نبود. ... آنها هم باید یک قدر صبر کنند، ببینند که باید چه بکنند. آنها خیال نکنند که حالا که ما بیکار هستیم پس یااللّه بدهید! من که این کار را نکردهام که بدهم. کار سابق، سابقی کرده؛ آنها شما را محروم کردهاند ما حالا آمدیم این محرومها را از محرومیت بیرون کنیم. اما اینکه معجزه نیست که فوراً عمل بشود! خوب، این باید بتدریج عمل بشود. این را باید به آنها گفت که مسئله اینطور است که شما در یک رژیمی بودید که همۀ محرومیت را در آن رژیم داشتید؛ خرابی همه آنجا بود. ما حالا وارد شدهایم به یک خرابهای، میخواهیم بسازیم. خوب، این خرابهای که میخواهیم بسازیم، مهلت لازم دارد؛ یک قدری وقت لازم دارد. باید وقت درست بشود. باید دولت مستقری پیدا بشود، باید یک بودجهای برای دولت پیدا بشود، تا کار درست بشود. همینطوری که نمیشود درست بشود!
لزوم تحمل آشفتگیهای بعد از انقلاب
در هر صورت، همه باید در ... انقلاب است، انقلاب لازمهاش اینطور مسائل است. و چه انقلابی بهتر از این انقلاب ایران تا حالا واقع شده. انقلاب سفید این است؛ نه آن «انقلاب سفید» آقا آریامهر! انقلاب سفید این است که یک انقلاب واقع شد، یک سدّ به این بزرگی شکسته شد، در عین حال آن چیزی که ضایعات بود، کم بود؛ آن چیزی که برداشت بود، زیاد بود. اما حالا[هنوز]حال انقلاب است. ما کهاز انقلاب بیرون نرفتیم. الآن حالِ انقلاب است. حالِ انقلاب آشفتگی دارد. بعد از انقلاب آشفتگی دارد. این آشفتگی را همه باید تحمل بکنیم. شما در حد خودتان تحمل بکنید؛ کارگر در حد
خودش تحمل بکند ـ عرض میکنم ـ جوان دانشگاهی در حد خودش تحمل بکند؛ برای اینکه ... وقت آسایش الآن نیست.
وقت انقلاب و بعد از انقلاب این مسائل، گرفتاریها برای همه هست. برای دولت هست، برای ملت هست، برای جوانها هست، برای ـ عرض میکنم ـ کشاورزها؛ برای همه هست. لکن همه باید با هم دست به هم بدهیم کار را انجام بدهیم. انشاءاللّه که موفق باشید.
۱ـ مسئلۀ کمیتهها، کشاورزی و مواد مخدر که در سخنان وزیر کشور مطرح شده بود. |
۲ـ سمینار استانداران سراسر کشور در تهران. |