|
اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم
بسم اللّه الرحمن الرحیم
از حضرت سیدالشهداء ـ سلاماللّه علیه ـ خطبهای نقل شده است که در آن خطبه علت قیام خودشان را بر ضد حکومت وقت ذکر فرمودهاند. و آن این است که فرمودهاند خطاب به مردم که پیغمبر اکرم فرموده است کسی که ببیند یک سلطان جائری حلال میشمرد حُرُماتِاللّه را، چیزهایی را که خداوند حرام کرده است این آزاد میگذارد، و مخالف سنت رسولاللّه عمل میکند و عهد خدا را میشکند، اگر کسی دید یک سلطان جائری این کارها را میکند و مع ذلک ساکت شد و تغییر نداد با قول خودش، با عمل خودش این انحرافی که سلطان جائر پیدا کرده است تغییر نداد، خدای تبارک و تعالی حتم کرده است، حتم است بر او که این آدمی که ساکت شد در مقابل این سلطانی که حرمت احکام خدا را نگه نمیدارد، مخالف سنت رسولاللّه عمل میکند و عهد خدا را میشکند، این ساکت بشود در مقابل یک همچو سلطانی و قولاً و عملاً تغییر ندهد مسیر این سلطان جائر را، حتم است بر خدای تبارک و تعالی که جای او را هم جای همان سلطان جائر در آخرت قرار بدهد.[۱]یعنی این سلطان جائر که اینطور اوصاف را دارد: سنت پیغمبر اکرم را تغییر میدهد و عهد خدا را میشکند و حرمات اللّه را سزاوار و رها میکند یعنی مُسْتَحِلّ[۲]است، ولو این آدم که این چیزها را از این آدم میبیند و ساکت است، همۀ کارهای واجب و مستحب هم به جا بیاورد، آدمی باشد که سه وقت نماز میخواند، در مساجد میرود، آدمی باشد که احکام خدا را همه را ترویج میکند، موافق رضای خدا عمل میکند، همۀ کارهای خوب را میکند، از همۀ کارهای بد هم اجتناب میکند، لکن ساکت است در مقابل سلطان جائر، به حَسَب این روایتی که نقل شده است از سیدالشهداء ـ سلاماللّه علیه ـ که به منزلۀ علت قیام ایشان است بر ضد حکومت وقت، این است که میخواهند عمل به قول رسولاللّه بکنند که مبادا یکوقت تخلف بکنند و کسی که تخلف بکند جای او جای همان سلطان جائر است؛ یعنی در هر طبقهای از جهنم که سلطان جائر، یک همچو سلطان جائری جا دارد، این آدمی هم که ساکت است که این سلطان جائر هر کاری میخواهد بکند، ساکت است او، جایش جای همین سلطان جائر است.
حالا ما حساب بکنیم ببینیم که آیا حکومت وقت ما، سلطان وقت ما، این اوصافی که ذکر فرمودهاند دارد؟ اگر این اوصاف را دارد و ما ساکتیم، بایـد همین معنایی که فرمودهاند بر ما منطبق بشود. و ایشان در یکوقتی این مطلب را فرمودهاند که وقتی که قیام کردهاند و نهضت کردهاند در مقابل یزید و این سلطان جائر، با یک عدد کمی در مقابل یک عدۀ کثیری و در مقابل ابرقدرتی، که در آن وقت همۀ مواضع قدرت دستش بوده است، که عذر را از ما ساقط کند که ما بگوییم که مثلاً ما عددمان کم بود؛ ما زورمان کم بود. این را در وقتی ایشان فرمودهاند که میخواستند قیام کنند بر ضد سلطان جائرِ وقتشان. خطاب کردند به مردم و خطبه خواندند؛ و علتِ قیام است، اینکه چرا من در مقابل این آدم قیام کردم برای اینکه این، عهد خدا را شکسته است و سنت پیغمبر را مخالفت کرده است و حرمات اللّه تعالی را نَکْث[۳]کرده است و نقض کرده است، و پیغمبر فرموده است هرکس ساکت بنشیند و تغییر ندهد این را، جایش جای همان یزید است در جهنم. جایی که یزید دارد، کسی که سکوت کند جایش جای اوست.
حالا ما ببینیم چه کرده است که حضرت سیدالشهداء ـ سلاماللّه علیه ـ در مقابلش قیام کردند و همچو مطلبی را فرمودهاند و برنامه دادهاند. حضرت سیدالشهداء مطلبی را که فرمودهاند، این مال همه است. یک مطلبی است عمومی:مَنْ رَأیهر که ببیند، هرکسی ببیند یک سلطان جائری اینطور اتصاف به این امور را دارد، و در مقابلش ساکت بنشیند، نه حرف بزند و نه عملی انجام بدهد، این آدم جایش جای همان سلطان جائر است. یزید یک آدمی بود که به حَسَب ظاهر متشبث به اسلام بود و خودش را خلیفۀ پیغمبر حساب میکرد و نماز هم میخواند و همۀ این کارهایی که ماها میکنیم آن هم میکرد؛ اما چه میکرد؟ اما از آن طرف معصیتْ کار بود؛ مخالف سنت رسولاللّه میکرد. رسولاللّه سنتش این است که باید با مردم چه جور عمل بکنند، او خلافش عمل میکرد؛ باید حفظ دِماء مسلمین بشود، او دماء مسلمین را میریخت؛ باید مال مسلمین هدر نرود، او هدر میداد مال مسلمین را. همین شیوهای که پدرش معاویه هم داشت و امیرالمؤمنین هم قیام کرد در مقابل او. منتها حضرت امیر لشکر هم داشت ولی سیدالشهداء عدد خیلی کمی[داشت]در مقابل یک ابرقدرت.
ما میبینیم که این کارهایی که او کرده است، به این حکام وقت ما و به سلطان وقت ما تطبیق میشود؟ این مسائلی که رسولاللّه فرموده است، اینها تطبیق میشود بر این؟ سلطان است؟ جائر است؟ اینها معلوم که الآن سلطه دارد؛ «سلطان» یعنی سلطه. الآن سلطه دارد و جائر هم هست. خودش هم شاید قبول داشته باشد که جائر است. همهکس هم میداند که این آدم جائر است. خوب، مخالفت سنت رسولاللّه را نکرده؟ هرچه رسولاللّه فرموده است، ایشان عمل کرده؟! یا اقوال رسولاللّه را به حساب نمیآورند اینها؟ اینها سنت رسولاللّه را به حساب نمیآورند؟ بله، در ایام عمرش برای اینکه من و شما را بازی بدهد، یک دفعه هم میرود به حرم حضرت رضا و آنجا یک ـ دو رکعت نماز هم میخواند! من هم نمیدانم با چه حالی میخواند! یک ـ دو رکعت نمازی هم آنجا
میخواند و یک حرفهایی هم آنجا میزند و این چیزها. این برای اغفال من و شماست. آیا به سنت رسولاللّه عامل است؟ ایشان عاملِ سنت رسولاللّه هست؟ سنت رسولاللّه این است که دِماء مسلمین محفوظ باشد، ایشان حفظ کرده است دِماء مسلمین را؟! الآن اطلاعی که رسیده است در همین چند روز، در همین دو ـ سه روز در اصفهان پنجاه نفر، در کجا چقدر، در کجا چقدر کشته است. بیاطلاع ایشان است؟! با اطلاع است. بیاطلاع دولت است؟! با اطلاع دولت است. بیاطلاع شاه است؟! اینها بیاطلاع شاه کاری نمیکنند. و من نگرانم از فردا و پس فردا برای اینکه یک خبری به ما رسیده است که انشاءاللّه دروغ است ـ من هم حمل کردم که این یک تبلیغاتی باشد ولی خوب محتمل است ـ و آن اینکه اینها اعلام کردند به اینکه فردا و پس فردا آزادند مردم در شعائر خودشان و در شعائر مذهبی و در عزاداری آزادند. از آن طرف اطلاع دادند که یک نقشهای در کار است و آن نقشه این است که یک عددی از اشرار را بین مردم با همان صورتِ مردم وارد معرکه کنند.
این راهپیمایی که علما و سایر طبقات بنا دارند که فردا در همۀ شهرهای ایران و قصبات انجام بدهند، اینها یک عدهای از اشرار را که مربوط به خودشان است در بین اینها وارد کنند و آنها شلوغکاری بکنند؛ آنها که شلوغکاری کردند، اینها بگویند که خوب این یک تظاهرات آرام نبوده و شلوغ کردند، و با رگبار مسلسل مردم را از پا درآورند. خوب، من احتمال این معنا را[میدهم]که این یک اشتهاری است که اینها دادهاند برای اینکه مردم را از این کاری که فردا بنا دارند بکنند، مردم را از این کار وادارند و نگذارند بشود؛ یعنی خود مردم نکنند؛ و آنها به مقصد خودشان رسیده باشند که هم گفته باشند که خوب ما که آزاد گذاشتیم مردم را و خود مردم بیرون نیامدند. لکن خوب، یک احتمالش هم این است که یک نقشۀ شیطانی در کار باشد. و این البته موجب نگرانی است که فردا اینها چه خواهند کرد.
شاه جائر است و مخالف احکام خدا
لکن مسئله این است که الآن یک سلطان جائری است؛ یعنی یک سلطهای دارد بر مردم: قشون دارد، لشکر دارد، و قدرتهای بزرگ هم دنبال سرش هستند، و سلطانِ جائر است، و همۀ این اوصافی که فرمودهاند در ایشان هم هست. نفوس مسلمین را خدای تبارک و تعالی محرّم کرده است که کسی تصرف در آن بکند این مردم را بکشد؛ این یکی از حرمات اللّه است و ایشان اجازه میدهد، امر میکند به آن. اموال مسلمین باید محفوظ باشد، اموال ملت ایران باید محفوظ باشد برای خود ملت ایران، نفت ایران مال خود ایران است، مراتع ایران مال خود ایران است، باید به درد خود ایران بخورد، شیلات ایران باید به درد خود ایران بخورد، مال خود ایران است، جنگلها مال خود ایران است، مخازن زیرزمینی هرچه هست مال خود ایران است، باید خود ایرانیها بیرون بیاورند، استخراج بکنند و استفاده کنند برای همین مصالح خودشان، برای ملت، ایشان همۀ اینهایی را که ذکر کردم به باد دادند. بر همه حرام است که اموال مسلمین را، آن اموالی که مال یک ملت است، به باد بدهد و به دشمنهای اسلام مثل اسرائیل بفروشد. اسرائیلی که الآن در حال جنگ است با مسلمین، نفت او را ـ بیشترش را ـ میگویند که از ایران اداره میشود. در ازایش ـ آن هم از قراری که میگویند ـ بسیاری از این کشتههایی که ما داریم با سربازهای اسرائیل شده است. پس ایشان مُسْتَحِل حُرمات اللّه است. هم نفوس مسلمین را به باد دارد میدهد، و هم اموال مسلمین را. مراتع ما را به غیر داده است، جنگلهای ما را به شرکتهای خارجی داده است؛ شیلات را با کشتن چندین هزار ـ آنطور که میگویند ـ چندین هزار نفر را کشتند تا شیلات را از مردم بیچاره گرفتند و به غیر واگذار کردند! نفتمان هم که همه میدانید که دارند چه میکنند که بعد از چند وقت دیگر ایران هیچ چیز ندارد. هرچه هست غارت کردند و بردند.
غارت ارزها و جواهرات توسط شاه و عمالش
این صورتی هم که دیدید[۴]ـ لابد اینجاها مثل اینکه آوردند ـ این صورتی هم که دیدید که این چپاولگرها خارج کردند از ایران و اموال ایران را به خارج بردند و بعد از اینکه همۀ اینها را به خارج بردند، آن وقت به فکر این افتادند که نه، دیگر کسی نبرد! دیگر کی نبرد؟! خوب بردند، تمام شد. سه هزار میلیون و بیشتر، سه هزار و چند صد میلیون از خود ایشان و[مزدورهای]این بوده است که حالا بردند. آنهایی که قبلاً بردند خدا میداند چقدر است. از اول اینها شروع کردند به بردن! رضاشاه جواهرات ایران را آن وقتی که میخواستند بیرونش کنند، جواهرات را آنطوری که برای من نقل کردند از یک صاحبمنصبی، یکی از آقایان نقل کرد از یک صاحبمنصبی که همراه بوده است که چمدانهای ـ وقتی رضاشاه را متفقین آمدند و بیرونش کردند، در این خلالی که میخواست برود ـ چمدانهای جواهر را پر کرد، چمدانها را از جواهرات ایران؛ و راه افتادند که ببرند منتها بین دریا ـ همان صاحبمنصب نقل کرده بود که ـ در بین دریا که با کشتی این آدم را میبردند، یک جایی نگه داشتند و یک چیز دیگری، یک بَلَمی یا یک کشتی ـ که آن شخص گفته بود مخصوص حمل دَواب بوده! ـ آنها آوردند متصل کردند به این کشتی و به او گفتند که تو برو توی آن کشتی، لکن همانجا چمدانها را برداشتند و انگلیسیها بردند، تمام شد. آن زمانِ او آن کار را کردند، غیر از آنهایی که دزدیده بود و برده بود.
یکوقتی در یک سفر رفته بود، یک سفری که مورد خطر شاید بود، مرحوم مدرس ـ رحمهُاللّه ـ که آن روز مخالف با رضاشاه بود و جانش را هم سر همان مخالفت داد، گفته بود که من دعا کردم به شما در این سفر که سالم برگردید. خیلی خوشحال شده بود که مدرس به او دعا کرده. گفته بود دعا کردید؟ خوب، ایشان گفته بود آخر نکته دارد؛ این است که اگر تو در این سفر مرده بودی همۀ اموال ما از بین رفته بود، من میخواهم زنده باشی تا اموالمان را پیدا کنیم! در زمان او آن کار را او میکرد؛ در این زمان هم از اولی که ایشان وارد سلطنت شده ـ دیگر جلوتر خیلی تجربه کرده است، تجربههای پدر را داشته است ـ از اول بنا گذاشته به اینکه اموال را ببرد بانکهای خارجی. بانکهای امریکا، هر جای دیگر، در آنجاها انبار کردند اموال این ملت را که وقتی اگر یک اتفاقی افتاد برود سراغ این اموال.
وظیفۀ ملت در جلوگیری از فرار شاه
ملت نباید بگذارند این فرار کند. این الآن در صدد است. گفتند رفته به جزیرۀ کیش. البته رفتن او به جزیرۀ کیش، من یک... رفته است به جزیرۀ کیش. و من اولش یک خوفی کردم که این گاهی وقتها که از ایران، از تهران خارج میشد آن وقت یک مفسدهای میخواست واقع بشود: امر میکرد که بکُشند و خودش میرفت بیرون. من در ذهنم آمد که مبادا برای فردا و پس فردا هم یک همچو تهیهای دیدهاند، لکن محتمل است که نباشد ان شاءاللّه. بعضی هم گفتند رفته آنجا که دیگر کار آخری را انجام بدهد. این البته در صدد است که فرار کند. ملت ایران باید نگذارند این فرار کند. آن قدری که میشود. آن قدری که... امکان ندارد البته که یک کسی بتواند سزای عمل این آدم را به او بدهد. یک آدمی که سی و چند سال است مسلط شده است بر این ملت و همه چیز ملت را به باد داده است. یک آدمی که مادرها را به عزای اولادشان نشانده است. و همین امروز کسی گفت که یک زن بوده است که سه تا بچه داشته، هر سه بچهاش کشته شدند. یک پدر و مادری که حالا وقتی میآیند توی خانه میبینند که دیروز پنج نفر سر سفره بودند حالا دو نفر شدند، مگر میشود که این را ما در این دنیا بتوانیم جزایش را به او بدهیم؟ مگر یک آدم که میکشد یک کسی را، همان مقدار میشود خودش را بکشند؟ همین بس. پول خون این هم خون یک آدم است ـ اگر آدم باشد ـ کسی که سی و چند سال است بر این ملت تسلط پیدا کرده و کشتار کرده و آنطور کشتار کرده، و دزدی کرده و آنطور دزدی کرده، و خیانت کرده و آنطور خیانت کرده، و جنایت کرده و آنطور جنایت کرده، مگر بشر میتواند که این را به سزای اعمالش برساند؟ این یک جان بیشتر ندارد مقابل یک نفر.
و حالا عجب! من گاهی وقتها از فهم بعضی اشخاص تعجب میکنم که میگویند خوب حالا آمده، حالا آمده عذر خواسته دیگر! خوب، حالا بپذیرید! این آمده گفته است که من اشتباه کردم، خوب بپذیرید دیگر از او! چی بپذیریم؟ مگر خدا میپذیرد از او این عذر را؟ خدا حق ناس را نمیگذرد؛ خود ناس باید بگذرند. خود مردم باید بگذرند تا خدا بگذرد. مگر خدا میگذرد از حقالناس؟ بیایید حالا مصالحه بکنید! بیایید حالا خوب، عفو بکنید! نمیدانم چه! یک آقای ریش سفیدی یک کاغذ مفصلی نوشته بود ـ البته خودش آدم دانشمندی است لکن ادراکش، یک خرده عقلش ناقص است! ـ به من نوشته بود که پیغمبر اکرم در فلان جا فلان آدم را بخشید، در فلان جا فلان کافر را بخشید، در فلان جا فلان کس را بخشید. تاریخ برای من نوشته بود! مثل اینکه من حق دارم که ببخشم ایشان را! به من چه ربط دارد؟ بچههای آن پیرزن را کشته، من ببخشم؟! چطور من ببخشم کشتههایی که از این ملت، جوانهایی که از این ملت به باد رفته؟! همین امشب شما احتمال بدهید که عدهای را کشته باشند. همین امروز اطلاع رسید که اشخاصی را کشتند، مردم را کشتند، ما بنشینیم بگوییم که شما «اعلیحضرت» حالا دیگر باشید! دیگر از این به بعد حکومت نکنید، «اعلیحضرت» باشید! آخر این چه منطقی است؟! این چه، چطور انسان همچو حرفی را میتواند بزند؟! بیاییم به قانون اساسی حالا عمل بکنیم! معنی به قانون اساسی عمل کردن این است که آقا ـ یعنی همین قانون اساسی که الآن در دست است ـ که ایشان «سلطان» باشند و ـ عرض میکنم که ـ حاکم نباشند! آخر میشود یک همچو چیزی؟! امکان دارد برای یک آدم، یک کسی که ادراک آدمی داشته باشد؟ حیوان هم نمیتواند یک همچو حرفی بزند که ما دیگر این را بیاییم و عفوش کنیم! کی عفوش بکند؟ کی حق دارد که این را عفوش بکند؟ مگر با من یک کاری کرده که حق من است که عفوش بکنم؟ حق یک ملت را خورده است این. خون یک ملت را ریخته این آدم. این ناکثِ[۵]عهداللّه است. خدا از همۀ مردم عهد گرفته است به اینکه باید اطاعتش را بکنند، این ناکثِ عهداللّه است. خودش هم تعهد کرده است در مجلس، اولی که به این سلطنت غاصب رسید. آمده است در مجلس و قسم خورده است به اینکه به مذهب شیعه وفادار باشد، مروّج باشد؛ به ملت خیانت نکند. آن قسمهایی که میخورد این، نقض این عهدش هم کرده است. قرآن را گذاشته و قسم خورده و خدا را شاهد گرفته است، عهد کرده است به اینکه به ملت خیانت نکند؛ مذهب شیعه را ترویج کند. ترویجش همین است که میبینید و امانتش هم همین است که شما دارید میبینید! مخالف سنت رسولاللّه هم که اِلی ماشاءاللّه! هرچه بخواهید مخالف سنت رسولاللّه است.
اگر کسی ببیند محمدرضاخان را که این اوصاف را دارد و سکوت کند، جایش جای محمدرضاخان است در جهنم ولو نماز شب بخواند، ولو یک عالِم باشد، ولو تمام عمرش را در اطاعتِ اَللّه صرف کرده باشد؛ اگر در مقابل این آدم ساکت بنشیند، جایش[همان است]به حَسَب این نقلی که از رسولاللّه کردهاند و نقلی که از سیدالشهداء کردهاند که میفرماید رسول خدا همچو فرموده است. چطور میشود یک ملت ساکت بنشیند؟ عذر همه منقطع است؛ همۀ عذرها منقطع است. اگر ما چهار نفر هم بودیم قاعدهاش بود که قیام کرده باشیم. هیچ کس نمیتواند بگوید ما تنهاییم. حالا ملت است؛ تمام ملت است الآن. الآن جمیع ملت ایران ایستادهاند در مقابل این سلطان جائر، این حاکم جائر. تمام ملت اسلام، تمام ملت ایران قیام کردهاند. از دهات گرفته ـ پریروز یک نفر پیش من آمده بود که رفته بود یک دهات دورافتادهای را دیده بود، گفت که در این دهات هم راهروی هر روز است صبح و عصر؛ میگفت صبح و عصر در همۀ این دهات آن، اهل علم آن ده جلو میافتد و رعیتها و مردم دیگر دنبالش پیادهروی میکنند. در یک همچو موقعیتی که همۀ مردم قیام کردهاند دیگر من نمیتوانم بگویم که من نمیتوانستم! نخیر، میتوانی؛ چنانچه میبینید که میتوانید، چنانچه میبینید که نه حکومت نظامی توانست کار بکند نه دولت نظامی. همین دولت نظامی که آنقدر هیاهو برای خودش به جا آورده بود، حالا دید که وقتی همۀ مردم میخواهند پیادهروی کنند، هرکس از یک گوشهای میخواهد پیادهروی کند، سران قوم دید که نمیشود، رها کرد گفت مجازند مردم! خیال کرد اگر این اجازه را ندهد نمیروند! «مجازند» چیست؟ مگر دیوانهاند اینها! مجازند مردم که بروند! اجازه دادند! در یک جای دیگر هم گفتند «اعلیحضرت» اجازه دادهاند! آخر اینها مضحک است دیگر.
[یکی از حضار: برای نماز جماعت هم حاج آقا اجازه دادند؟]
[حضرت امام:]بله.
اینها دیگر مضحک است که یک کسی یک همچو حرفی بزند و بگوید من اجازه دادم یا دولت بگوید من اجازه دادم! تو، کی هستی تو؟ شما سرنیزهها را گذاشتید طرف مردم ولی مردم آمدهاند سینههایشان را سپر کردند در مقابل سرنیزههای شما! بچهها هم آمدند، زنها هم آمدند. زنها این بچههای کوچکشان را بغل کردند آمدند در صف مردم. این یک امر الهی است، خدا همچو کاری کرده. این آتش را خدا روشن کرده. و این روشنیاش هست؛ مثل خورشید میماند این. تا آخر نتیجه این مسئله هست انشاءاللّه.
[ان شاءاللّه حضار].
کسی الآن عذر ندارد که بگوید که ما نمیتوانستیم، ما نمیدانستیم. کسی میتواند در همۀ ایران بگوید من نمیدانستم که این سلطان جائر است؟ کسی میتواند بگوید من نمیدانستم مخالف سنت رسولاللّه[است،]مخالفت با سنت رسولاللّه میکند؟ کسی نمیداند که این آدم عهد خدا را شکسته، معصیتکار است به مردم جور دارد میکند، مال مردم را، همه را هدر داده؟! هیچ کس نمیتواند بگوید من نمیدانستم. حالا کسی میتواند بگوید که ما دیگر نمیتوانستیم؟ تمام قدرت همراه ماست، چطور نمیتوانستیم؟! همه باید استنکار کنند؛ یعنی با لفظ بگویند شاه اینطور است. چطور بعضی از علمای بعض بلاد صریحاً مینویسند که شاه اینطور است، هیچ کاریشان نکردند. همه باید بگویند شاه اینطور است، دولت ـ نمیدانم ـ چطور و رژیم چطور است. اینها غلط است؛ باید اسم ببرند بگویند که شاه اینطور است. استنکار کنند. عذر نمیشود بگوید من نمیتوانستم؛ نخیر میتوانستی. اگر کسی یک کلمه بگوید که در این کلمه ترویج از این ظالم است، تأیید این ظالم است، با این کلمه حفظ بشود این، ظالم است؛ این خیانتکار به اسلام و مسلمین است. نباید این کار بشود. اسم «قانون اساسی» را نباید کسی بیاورد که با قانون اساسی... مگر بگوید که قانون اساسی، این موادی که رضاخان با سرنیزه گذاشت توی قانون اساسی این مواد کنار برود. مابقی قانون اساسی، خوب آن[هم]غلط است لکن دیگر اینقدر جنایت ندارد که بخواهد این را نگهش دارد.
تکلیف ما در ادامۀ تبلیغات و مبارزات
امروز عذر نیست برای ما، هیچ کدام ما عذر نداریم؛ لکن ما هم که اینجا هستیم، شما آقایان که در این بلاد هستید، بیتکلیف نیستید. آنها در صف مردم، در صف قتال هستند؛ الآن هم شاید صدای تفنگ، صدای مسلسل، در تهران و قم و اهواز و نمیدانم کجا، الآن هم شاید باشد برای اینکه مردم که آرام نمینشینند، آنها هم که ایستادهاند در مقابل آنها؛ در صف مقاتله هستند و محاربه هستند؛ تکلیفشان را دارند عمل میکنند، به قول رسولاللّه دارند عمل میکنند، اقتدا به سیدالشهداء ـ سلاماللّه علیه ـ کردند و دارند عمل میکنند؛ شما هم که در اینجا هستید، هر مقدار میتوانید: میتوانید که مصاحبۀ مطبوعاتی بکنید، مصاحبۀ مطبوعاتی کنید و جرم و جرایمی که این آدم کرده است این جرایم را افشا کنید؛ میتوانید که اجتماع کنید در یک جایی و بگویید یکی برود مطالب را بگوید، برود بگوید. با این رفقایی که در خارج از کشور شما دارید از فِرَق دیگر، از اهل مثلاً اینجا یا سایر ممالک که آشنا هستید با آنها، هرجا اتفاق افتاد، بایستید و مطالبتان را بگویید تا مردم بدانند که یک دسته اشخاص شلوغکار نیستند[که]میخواهند، دارند این کار را میکنند. آنها که قیام کردهاند بر ضد این، نه اینکه یک مردمی هستند که میخواهند شلوغکاری بکنند این کارها را میکنند، این مردمی هستند که حق میگویند؛ حق خودشان را طلب میکنند. آزادی حق مردم است؛ استقلال یک مملکت، حقِ اهل مملکت است که طلب استقلال بکنند در مملکت. مردم شریفیاند که قیام کردهاند و خون خودشان را دارند میدهند در مقابل اینکه احکام اسلام را و این ثروت خودشان را، یعنی ثروت ملتشان را نگذارند هدر برود؛ احکام اسلام را نگذارند از بین برود و زیر پا
برود. باید به مردم، به اهالی اینجا، شما حالی کنید این مطلب را. هرکس به هر زبانی، به هر جوری که میتواند، بگوید به اینها که این مردم ایران که قیام کردهاند بر ضد این مرد و این حکومت، برای اینکه این حکومت این مرد پنجاه سال است خودش و پدرش به ما خیانت کرده؛ خودش و پدرش پنجاه سال است جنایت کرده؛ قتل عام کردهاند. خوب پدرش مسجد گوهرشاد را قتل عام کرد. خودش دیگر هرجا بگردید! وَلَدِ صِدْق! بگویید به مردم که مسئله این است؛ نه مسئله این است که یک دستهای هستند و اراذل و اوباش هستند و چند نفر معدود ـ اخیراً هم آن مردک[۶]میگوید که یک عدۀ «معدودی» مردم را ناراحت کردهاند ـ و حالا مردم همه شاه را میخواهند! من نمیدانم آخر اینها چه جور فکر میکنند؛ برای کی میگویند اینها را.
بگویید به مردم اینجا که مردم ایران که قیام کردهاند برای یک مطلب واضحی است که همۀ بشر قبولش دارد که آزاد باید باشد؛ نباید هی در حبسش کنند، نباید جلویش بگیرند که حرف نزن! بیخ گلویش را فشار بدهند که نباید یک کلمه حرف بزنی! قلمش را بشکنند که نباید بنویسی! قلمها را اینها شکستند؛ قدمها را شکستند در این پنجاه سال. حبسها پر بود از اشخاصی که آزادی میخواستند در این پنجاه سال. حالا قیام کردهاند و حقوق واضح ملی خودشان را، آنکه از حقوق بشر است و از اولین حقوق بشر است: آزادی، استقلال، حکومت عدل، این را میخواهند مردم. این تبلیغاتی که، از قراری که میگویند در هر سال صد میلیون دلار ایشان خرج تبلیغات خودش میکند که بگویند چشم و ابرویش کذا و ـ نمیدانم ـ قد و قامتش چه! و مخالفینشان را به هرچه میخواهند نسبت بدهند اینها ـ اینها را شما فَشَلْ کنید.[۷]بگویید به اشخاصی که با آنها ملاقات میکنید که مسئله این نیست. این آدم مال ملت را برمیدارد بر ضد ملت خرج میکند؛ اموال ملت را به ضد مصالح ملت دارد خرج میکند. ان شاءاللّه خداوند همهتان را تأیید کند، موفق باشید.[صلوات حضار].
۱ ـ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۸۲. |
۲ ـ کسی که محرّمات الهی را حلال کند. |
۳ ـ شکستن. |
۴ ـ لیست خارج کنندگان ارز از ایران، که انجمن اسلامی کارکنان بانک مرکزی منتشر ساخت. |
۵ ـ نقض کننده، شکننده عهد. |
۶ ـ شاه. کارتر نیز این ادعا را تکرار کرد. |
۷ ـ از پا درآورید. |