بسماللهالرّحمنالرّحیم
ابتدا به همهی حضّار محترم؛ میهمانان کشورهای دیگر که به احترام امام بزرگوارمان به ایران سفر کردهاند و میهمانان عزیزی که از شهرهای مختلف کشور در اینجا تشریف دارند: مردم قهرمان و مبارز گیلان و مردم فداکار ورامین؛ بخصوص خانوادههای معظّم شهدای عزیزمان خوشامد عرض میکنم.
آن مطلبی که به مناسبت تجدید خاطرهی رحلت جانگداز امام بزرگوار رضوان الله تعالی علیه، خوب است مورد توجّه همهی مسلمین و به ویژه مردم عزیز ایران قرار گیرد، این است که میراث بزرگ امام راحل، عبارت است از بیداری اسلامی و نهضت اسلامی. این، بزرگترین و عمومیترین دستاوردی است که امام بزرگوار با مبارزه و حرکت خود، به دنیای اسلام، بلکه به تاریخ اسلام هدیه کردند. ما این میراث و این هدیهی ذیقیمت را باید حفظ کنیم. البته سنّتهای الهی، در تاریخ بشر کار خود را کرده است و میکند. خدای متعال، قوانینی در آفرینش دارد که چه انسانها بخواهند، چه نخواهند؛ چه قدرتمندان راضی باشند و چه نباشند، این قوانین را جاری میکند. شما میبینید که خدای متعال، طبق قوانین و سنن قطعیّهی عالم، شرایط را بهگونهای ترتیب داده است که این حرکت عظیم اسلامی و بیداری مسلمینْ متوقّف نشود و متوقّف نشده است. در همهجای دنیای اسلام، روشنفکرترین قشرها و پیشرفتهترین نسلها، به یاد اسلام سخن میگویند و دلهایشان به عشق اسلام میتپد. این به برکت حرکت عظیمی است که امام بزرگوار ایجاد کردند، و به برکت قوام و شوکت و عزّتی است که جمهوری اسلامی، بحمدالله، در دنیا دارد و مشوّق ملتها و قشرهای مسلمان، در همهی دنیاست. لکن این هم یکی از سنّتهای الهی است که افرادِ بشر باید وظیفهی خود را بشناسند و به آن عمل کنند و در جهت آن حرکت نمایند.
آن چیزی که روح و اساس مطلب است، این است که مبارزهی دستگاههای استکباری و قدرتهای زورگوی عالم با کشورهای اسلامی، اگرچه دارای هدفهای اقتصادی یا سیاسی است، اما در حقیقتِ امر، یک مبارزهی فرهنگی است. یعنی دستهای استعمار، از زمانی که استعمار اروپایی و امروز دستهای پلید استکبار جهانی وارد کشورهای اسلامی شده است، سعی میکنند مسلمانان را از اعتقاد و دین و معرفتِ اسلامیِ خودشان جدا سازند، و اسلام را در نظر مردم، یک چیز نسخ شده و قدیمی وانمود کنند. لذا شما میبینید که امروز بلندگوهای استکبار، وقتی میخواهند علیه مسلمانان به پا خاسته و بخصوص علیه جمهوری اسلامی، تبلیغاتی کنند، عنوان «بنیادگرایی» روی آنها میگذارند. و عجیب این است که، دنبالهروان و مزدوران آنها یعنی بعضی از سران کشورهای اسلامی نیز همین تعبیر را به کار میبرند: «بنیادگرایی»!
بنیادگرایی اشاره به همین مطلب دارد. یعنی اینکه مسلمانان از ظواهر و مراسم و تشریفات اسلامی عبور کنند و به بنیادها و پایهها و اصول اسلام برسند. مثل اصل توحید، اصل حاکمیت دین و اصل حکومتِ قوانین الهی بر مردم. بهشدت از اینها عصبانی و ناراحتند و علّت اصلیِ مبارزهشان این است. در حقیقت میخواهند ملتهای اسلامی را از گذشتهی خودشان جدا کنند. میخواهند آنها را از اسلام و احکام اسلامی دور کنند. میخواهند آنها را از فرهنگ و ارزشهای اسلامی منفک کنند و به جای آن ارزشها، ارزشهای غربی، ارزشهای مادّی و فرهنگ غلط و فاسد خودشان را جایگزین کنند. میخواهند مسلمانان را از هویّت اسلامیشان جدا کنند. این نکتهای است که مسلمانان عالم باید به یاد داشته باشند. این است رازِ موفقیت مسلمین که عبارت است از بازگشت به اسلام و آشتی با اسلام. اگر مسلمانانی که امروز در نهایت شدّت و سختی زندگی میکنند، نگاهی به کشورهای اسلامی بیفکنند خواهند دید که ملتهای اسلامی، در حسّاسترین و غنیترین سرزمینهای عالم زندگی میکنند؛ اما زندگیشان با فقر، با بیسوادی، با نداشتن بهداشت، با عقب ماندگی از علم و دانش و با توسری خوری و وابستگی سیاسی همراه است.
تنها عاملی که میتواند مسلمانان را از این وضعیت نجات دهد، اسلام است. اگر ملتهای اسلامی، سران اسلامی، دولتهای اسلامی و بخصوص علما و روشنفکران و نویسندگان و شعرا و هنرمندان و کسانی که با افکار مردم سر و کار دارند، این راز را کشف و حس کنند که نسخهی علاج آنها این است که باید به اسلام برگردند، مشکلاتشان حل خواهد شد. البته کارِ سختی است و مثل همهی کارهای مفید و مهم، دشواری دارد. مثل ملت ایران، که از یک دورانِ مبارزهی سخت عبور کرد، اما بالاخره موفّق شد. امروز ملت ایران خودش بر سرنوشت خودش حاکم است؛ خودش تصمیم میگیرد و خودش اقدام میکند؛ وابسته و دنبالهرو قدرتهای مستکبر نیست و بیگانگان بر سرنوشت او، تسلط ندارند (بر خلاف بسیاری از کشورهای اسلامی، که بر آنها، متأسّفانه این تسلّط وجود دارد). لذا اگر مسلمین به اسلام برگردند و قرآن را حاکمیت بخشند، از این وضعیت نجات پیدا خواهند کرد.
دشمن اینگونه وانمود میکند که اسلام قدیمی است! ما میگوییم: مگر هر چیزی که قدیمی است، غلط است؟ مگر هرچیزی که جدید است، درست است؟ معارف بشری، اخلاق بشری، عاطفهی بشری، محبّت میان انسانها، اخلاقیّات انسانیای که قوامِ حیات ملتها و جوامع بشری به آنهاست، چیزهایِ همیشگیِ وجودِ انسانند؛ و اینها همان چیزهای قدیمیاند. همین کسانی که با اسلام به عنوان یکچیز قدیمی مبارزه میکنند، سنّتهای پوسیدهی قدیمی خودشان را، سنّتهای قومی را، سنّتهای ملی را با وسواس تمام، میان خودشان حفظ میکنند. اسلامْ عالیترینِ حقایق، پیشرفتهترینِ احکام و مناسبترین روش زندگی را برای مسلمانان به ارمغان آورده است. اینطور نیست که چون مسلمانانْ اسلام را که سخن خدا و وحی است و کهنگیپذیر نیست از دورانها و قرنها پیش داشتهاند، استعمارگران و سلطهگرانِ خارجی حق داشته باشند که بیایند و این عقیده و فرهنگ را از مسلمانان بگیرند و به جای آن، فرهنگ فاسد و منحط خودشان را بدهند. اگر مسلمانان به شخصیت و هویّتِ اسلامیِ خودشان برگردند، این جرأت را پیدا خواهند کرد که در مقابل خواستِ قدرتهای جهانی بایستند و به آنها بگویند: «نه!»
شما ببینید امروز با سرنوشت ملتهای مسلمانْ چگونه بازی میکنند! مسألهی فلسطین یک مسألهی روشن اسلامی و بشری است. مسألهی فلسطین، کهنگیبردار نیست. یک غاصب اگر چیزی را غصب کند، صد سال هم طول بکشد، باز غاصب است و باز صاحب حق، صاحب حقّ است و باید حق به او برگردد. اینکه چهل سال، پنجاه سال ازقضیهی فلسطین و غصب آن میگذرد، موجب نمیشود که مسألهی فلسطین کهنه شود و برای مسلمانان از حسّاسیت بیفتد. متأسفانه امروز کاری کردهاند که قُبح فروشِ فلسطین و سخن گفتن از سازش را از چشم مسلمانان بردهاند. چرا باید این طور شود؟ چرا باید رؤسای کشورهای اسلامی جرأت کنند در مقابل افکارِ عمومیِ ملتهای خودشان بایستند و صریحاً صحبت از این بکنند که باید با دشمنِ غاصب و صهیونیست آشتی کرد!؟ کدام آشتی!؟ کدام سازش!؟ در قضیهی فلسطین، سازشِ صحیح و گفتگو و مذاکرهی صحیح، آن سازش و مذاکرهای است که به خروج صهیونیستها از فلسطین منتهی شود. هر مذاکرهای که به اینجا بخواهد برسد مذاکره درستی است؛ بروند مذاکره کنند. اما اگر بخواهند مذاکره کنند و نتیجهاش این باشد که غاصب بر سرزمینِ اسلامیِ فلسطین مسلّط بماند و صاحبان حق، یعنی ملت فلسطین، محروم بمانند و مورد فشار باشند، این مذاکره، مذاکرهای غلط، خلافِ اسلام، خلافِ احکام الهی و خلافِ طبیعتِ صحیح بشری است. کدام انصاف و عقل و عدل و فهمِ صحیحِ انسانی اجازه میدهد که بروند به غاصبِ خانه، دو دستی خانه را تقدیم کنند و بگویند «چون شما با زور آمدید اینجا را گرفتید؛ چون امریکا پشتیبان شماست، پس ما دیگر حرفی نداریم. بفرمایید در خانه بمانید»!؟ کدام عقل سلیم چنین چیزی را اجازه میدهد!؟ اگر نمیتوانند و جرأت و گستاخیِ مبارزه با دشمن را ندارند، کنار بنشینند. چرا معامله میکنند!؟ چرا امضا میکنند!؟ چرا مردم را تشویق میکنند به اینکه بروند این عمل خائنانه را انجام دهند!؟ شما نمیتوانی مبارزه کنی، بسیار خوب؛ مبارزه نکن! البته ما عقیده داریم که مبارزهی ملتها و دولتها در هر قضیهای، اگر مبارزهی حق باشد و پیگیری شود، دیر یا زود، به پیروزی خواهد رسید. در این شکّی نیست.
متأسفانه اینها کسانی هستند که دیدشان از مسائل، همین اندازه است. یا در قضیهی بوسنی هرزگوین، ببینید مسلمانان چگونه زیر فشارند و چطور دشمنان در مقابل این ملتِ مسلمانِ غریبی که در خانهی خودش غریب است، صفآرایی کردهاند! مسلمانان بوسنی، امروز در خانهی خودشان غریبند. در خانهی خودشان آنها را قتل عام میکنند و از بین میبرند. اگر مسلمانان به عقاید اسلامیشان، به قرآنشان و به دینشان برگردند، تکلیف آنها در این قضیه روشن است. هر کس که مسلمانان را اینطور تار و مار میکند، خصم مسلمین است و هر کس که از آنها حمایت میکند یا حمایت صریح (مثل بعضی از کشورها) یا حمایت غیرصریح (مثل رژیم امریکا و غیره که به زبان پشتیبانی میکنند، اما در باطنْ وقت کُشی و وقتگذارانی میکنند) خصم مسلمانانند و مسلمانان باید با اینها مقابله کنند. عزّت اسلام و ایمان اسلامی، این را اقتضا میکند.
خلاصهی مطلب این است که اگر در سالگرد امام، سخن از امام گفته میشود، فقط یک کار تشریفاتی نیست. یاد امام راحل، برای ما یک کارِ صوری و ظاهری نیست؛ بلکه یک امر باطنی و معنوی و حقیقی است. یاد امام را زنده کردن، یعنی اینکه راه امام زنده شود، حرف امام زنده بماند و انعکاس فریاد امام در دنیای اسلام، همچنان حفظ شود. این فریاد، در همین کلمه خلاصه میشود که «مسلمانان بیدار شوند. مسلمانان تجاوز نکنند؛ اما حقّ خودشان را طلب کنند.» ما مثل بعضی از ملتهای دیگر، با تجاوز و تعرّض به دیگران مخالفیم. با تعرّض به غیر مسلمین هم مخالفیم. با تعرّض به هر ملتی مخالفیم. اما کسانی که تعرّض به ملتهای اسلامی و مردم مسلمان را در همه جای دنیا برای خودشان مباح دانستند، باید قدرت مسلمین را احساس و سرپنجهی مسلمین را مشاهده کنند. این، بیداری مسلمانان را میطلبد.
ملت عزیز ما، بحمدالله، در این راه گامهای بلندی برداشته است. شما مردم، کارهای بزرگی کردهاید. شما مردم، برای بسیاری از ملتهای دیگر، سرمشق شدید. انشاءالله، در این راه، با قوّت و قدرت همیشگی حرکت کنید و این راه را طی نمایید؛ و خداوند توفیق دهد که همهی ملتهای مسلمان، فریاد امام را بشنوند و آن را به گوشجان بپذیرند و عمل و حرکت آنها هم، در آن راه بهکار بیفتد.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
ابتدا به همهی حضّار محترم؛ میهمانان کشورهای دیگر که به احترام امام بزرگوارمان به ایران سفر کردهاند و میهمانان عزیزی که از شهرهای مختلف کشور در اینجا تشریف دارند: مردم قهرمان و مبارز گیلان و مردم فداکار ورامین؛ بخصوص خانوادههای معظّم شهدای عزیزمان خوشامد عرض میکنم.
آن مطلبی که به مناسبت تجدید خاطرهی رحلت جانگداز امام بزرگوار رضوان الله تعالی علیه، خوب است مورد توجّه همهی مسلمین و به ویژه مردم عزیز ایران قرار گیرد، این است که میراث بزرگ امام راحل، عبارت است از بیداری اسلامی و نهضت اسلامی. این، بزرگترین و عمومیترین دستاوردی است که امام بزرگوار با مبارزه و حرکت خود، به دنیای اسلام، بلکه به تاریخ اسلام هدیه کردند. ما این میراث و این هدیهی ذیقیمت را باید حفظ کنیم. البته سنّتهای الهی، در تاریخ بشر کار خود را کرده است و میکند. خدای متعال، قوانینی در آفرینش دارد که چه انسانها بخواهند، چه نخواهند؛ چه قدرتمندان راضی باشند و چه نباشند، این قوانین را جاری میکند. شما میبینید که خدای متعال، طبق قوانین و سنن قطعیّهی عالم، شرایط را بهگونهای ترتیب داده است که این حرکت عظیم اسلامی و بیداری مسلمینْ متوقّف نشود و متوقّف نشده است. در همهجای دنیای اسلام، روشنفکرترین قشرها و پیشرفتهترین نسلها، به یاد اسلام سخن میگویند و دلهایشان به عشق اسلام میتپد. این به برکت حرکت عظیمی است که امام بزرگوار ایجاد کردند، و به برکت قوام و شوکت و عزّتی است که جمهوری اسلامی، بحمدالله، در دنیا دارد و مشوّق ملتها و قشرهای مسلمان، در همهی دنیاست. لکن این هم یکی از سنّتهای الهی است که افرادِ بشر باید وظیفهی خود را بشناسند و به آن عمل کنند و در جهت آن حرکت نمایند.
آن چیزی که روح و اساس مطلب است، این است که مبارزهی دستگاههای استکباری و قدرتهای زورگوی عالم با کشورهای اسلامی، اگرچه دارای هدفهای اقتصادی یا سیاسی است، اما در حقیقتِ امر، یک مبارزهی فرهنگی است. یعنی دستهای استعمار، از زمانی که استعمار اروپایی و امروز دستهای پلید استکبار جهانی وارد کشورهای اسلامی شده است، سعی میکنند مسلمانان را از اعتقاد و دین و معرفتِ اسلامیِ خودشان جدا سازند، و اسلام را در نظر مردم، یک چیز نسخ شده و قدیمی وانمود کنند. لذا شما میبینید که امروز بلندگوهای استکبار، وقتی میخواهند علیه مسلمانان به پا خاسته و بخصوص علیه جمهوری اسلامی، تبلیغاتی کنند، عنوان «بنیادگرایی» روی آنها میگذارند. و عجیب این است که، دنبالهروان و مزدوران آنها یعنی بعضی از سران کشورهای اسلامی نیز همین تعبیر را به کار میبرند: «بنیادگرایی»!
بنیادگرایی اشاره به همین مطلب دارد. یعنی اینکه مسلمانان از ظواهر و مراسم و تشریفات اسلامی عبور کنند و به بنیادها و پایهها و اصول اسلام برسند. مثل اصل توحید، اصل حاکمیت دین و اصل حکومتِ قوانین الهی بر مردم. بهشدت از اینها عصبانی و ناراحتند و علّت اصلیِ مبارزهشان این است. در حقیقت میخواهند ملتهای اسلامی را از گذشتهی خودشان جدا کنند. میخواهند آنها را از اسلام و احکام اسلامی دور کنند. میخواهند آنها را از فرهنگ و ارزشهای اسلامی منفک کنند و به جای آن ارزشها، ارزشهای غربی، ارزشهای مادّی و فرهنگ غلط و فاسد خودشان را جایگزین کنند. میخواهند مسلمانان را از هویّت اسلامیشان جدا کنند. این نکتهای است که مسلمانان عالم باید به یاد داشته باشند. این است رازِ موفقیت مسلمین که عبارت است از بازگشت به اسلام و آشتی با اسلام. اگر مسلمانانی که امروز در نهایت شدّت و سختی زندگی میکنند، نگاهی به کشورهای اسلامی بیفکنند خواهند دید که ملتهای اسلامی، در حسّاسترین و غنیترین سرزمینهای عالم زندگی میکنند؛ اما زندگیشان با فقر، با بیسوادی، با نداشتن بهداشت، با عقب ماندگی از علم و دانش و با توسری خوری و وابستگی سیاسی همراه است.
تنها عاملی که میتواند مسلمانان را از این وضعیت نجات دهد، اسلام است. اگر ملتهای اسلامی، سران اسلامی، دولتهای اسلامی و بخصوص علما و روشنفکران و نویسندگان و شعرا و هنرمندان و کسانی که با افکار مردم سر و کار دارند، این راز را کشف و حس کنند که نسخهی علاج آنها این است که باید به اسلام برگردند، مشکلاتشان حل خواهد شد. البته کارِ سختی است و مثل همهی کارهای مفید و مهم، دشواری دارد. مثل ملت ایران، که از یک دورانِ مبارزهی سخت عبور کرد، اما بالاخره موفّق شد. امروز ملت ایران خودش بر سرنوشت خودش حاکم است؛ خودش تصمیم میگیرد و خودش اقدام میکند؛ وابسته و دنبالهرو قدرتهای مستکبر نیست و بیگانگان بر سرنوشت او، تسلط ندارند (بر خلاف بسیاری از کشورهای اسلامی، که بر آنها، متأسّفانه این تسلّط وجود دارد). لذا اگر مسلمین به اسلام برگردند و قرآن را حاکمیت بخشند، از این وضعیت نجات پیدا خواهند کرد.
دشمن اینگونه وانمود میکند که اسلام قدیمی است! ما میگوییم: مگر هر چیزی که قدیمی است، غلط است؟ مگر هرچیزی که جدید است، درست است؟ معارف بشری، اخلاق بشری، عاطفهی بشری، محبّت میان انسانها، اخلاقیّات انسانیای که قوامِ حیات ملتها و جوامع بشری به آنهاست، چیزهایِ همیشگیِ وجودِ انسانند؛ و اینها همان چیزهای قدیمیاند. همین کسانی که با اسلام به عنوان یکچیز قدیمی مبارزه میکنند، سنّتهای پوسیدهی قدیمی خودشان را، سنّتهای قومی را، سنّتهای ملی را با وسواس تمام، میان خودشان حفظ میکنند. اسلامْ عالیترینِ حقایق، پیشرفتهترینِ احکام و مناسبترین روش زندگی را برای مسلمانان به ارمغان آورده است. اینطور نیست که چون مسلمانانْ اسلام را که سخن خدا و وحی است و کهنگیپذیر نیست از دورانها و قرنها پیش داشتهاند، استعمارگران و سلطهگرانِ خارجی حق داشته باشند که بیایند و این عقیده و فرهنگ را از مسلمانان بگیرند و به جای آن، فرهنگ فاسد و منحط خودشان را بدهند. اگر مسلمانان به شخصیت و هویّتِ اسلامیِ خودشان برگردند، این جرأت را پیدا خواهند کرد که در مقابل خواستِ قدرتهای جهانی بایستند و به آنها بگویند: «نه!»
شما ببینید امروز با سرنوشت ملتهای مسلمانْ چگونه بازی میکنند! مسألهی فلسطین یک مسألهی روشن اسلامی و بشری است. مسألهی فلسطین، کهنگیبردار نیست. یک غاصب اگر چیزی را غصب کند، صد سال هم طول بکشد، باز غاصب است و باز صاحب حق، صاحب حقّ است و باید حق به او برگردد. اینکه چهل سال، پنجاه سال ازقضیهی فلسطین و غصب آن میگذرد، موجب نمیشود که مسألهی فلسطین کهنه شود و برای مسلمانان از حسّاسیت بیفتد. متأسفانه امروز کاری کردهاند که قُبح فروشِ فلسطین و سخن گفتن از سازش را از چشم مسلمانان بردهاند. چرا باید این طور شود؟ چرا باید رؤسای کشورهای اسلامی جرأت کنند در مقابل افکارِ عمومیِ ملتهای خودشان بایستند و صریحاً صحبت از این بکنند که باید با دشمنِ غاصب و صهیونیست آشتی کرد!؟ کدام آشتی!؟ کدام سازش!؟ در قضیهی فلسطین، سازشِ صحیح و گفتگو و مذاکرهی صحیح، آن سازش و مذاکرهای است که به خروج صهیونیستها از فلسطین منتهی شود. هر مذاکرهای که به اینجا بخواهد برسد مذاکره درستی است؛ بروند مذاکره کنند. اما اگر بخواهند مذاکره کنند و نتیجهاش این باشد که غاصب بر سرزمینِ اسلامیِ فلسطین مسلّط بماند و صاحبان حق، یعنی ملت فلسطین، محروم بمانند و مورد فشار باشند، این مذاکره، مذاکرهای غلط، خلافِ اسلام، خلافِ احکام الهی و خلافِ طبیعتِ صحیح بشری است. کدام انصاف و عقل و عدل و فهمِ صحیحِ انسانی اجازه میدهد که بروند به غاصبِ خانه، دو دستی خانه را تقدیم کنند و بگویند «چون شما با زور آمدید اینجا را گرفتید؛ چون امریکا پشتیبان شماست، پس ما دیگر حرفی نداریم. بفرمایید در خانه بمانید»!؟ کدام عقل سلیم چنین چیزی را اجازه میدهد!؟ اگر نمیتوانند و جرأت و گستاخیِ مبارزه با دشمن را ندارند، کنار بنشینند. چرا معامله میکنند!؟ چرا امضا میکنند!؟ چرا مردم را تشویق میکنند به اینکه بروند این عمل خائنانه را انجام دهند!؟ شما نمیتوانی مبارزه کنی، بسیار خوب؛ مبارزه نکن! البته ما عقیده داریم که مبارزهی ملتها و دولتها در هر قضیهای، اگر مبارزهی حق باشد و پیگیری شود، دیر یا زود، به پیروزی خواهد رسید. در این شکّی نیست.
متأسفانه اینها کسانی هستند که دیدشان از مسائل، همین اندازه است. یا در قضیهی بوسنی هرزگوین، ببینید مسلمانان چگونه زیر فشارند و چطور دشمنان در مقابل این ملتِ مسلمانِ غریبی که در خانهی خودش غریب است، صفآرایی کردهاند! مسلمانان بوسنی، امروز در خانهی خودشان غریبند. در خانهی خودشان آنها را قتل عام میکنند و از بین میبرند. اگر مسلمانان به عقاید اسلامیشان، به قرآنشان و به دینشان برگردند، تکلیف آنها در این قضیه روشن است. هر کس که مسلمانان را اینطور تار و مار میکند، خصم مسلمین است و هر کس که از آنها حمایت میکند یا حمایت صریح (مثل بعضی از کشورها) یا حمایت غیرصریح (مثل رژیم امریکا و غیره که به زبان پشتیبانی میکنند، اما در باطنْ وقت کُشی و وقتگذارانی میکنند) خصم مسلمانانند و مسلمانان باید با اینها مقابله کنند. عزّت اسلام و ایمان اسلامی، این را اقتضا میکند.
خلاصهی مطلب این است که اگر در سالگرد امام، سخن از امام گفته میشود، فقط یک کار تشریفاتی نیست. یاد امام راحل، برای ما یک کارِ صوری و ظاهری نیست؛ بلکه یک امر باطنی و معنوی و حقیقی است. یاد امام را زنده کردن، یعنی اینکه راه امام زنده شود، حرف امام زنده بماند و انعکاس فریاد امام در دنیای اسلام، همچنان حفظ شود. این فریاد، در همین کلمه خلاصه میشود که «مسلمانان بیدار شوند. مسلمانان تجاوز نکنند؛ اما حقّ خودشان را طلب کنند.» ما مثل بعضی از ملتهای دیگر، با تجاوز و تعرّض به دیگران مخالفیم. با تعرّض به غیر مسلمین هم مخالفیم. با تعرّض به هر ملتی مخالفیم. اما کسانی که تعرّض به ملتهای اسلامی و مردم مسلمان را در همه جای دنیا برای خودشان مباح دانستند، باید قدرت مسلمین را احساس و سرپنجهی مسلمین را مشاهده کنند. این، بیداری مسلمانان را میطلبد.
ملت عزیز ما، بحمدالله، در این راه گامهای بلندی برداشته است. شما مردم، کارهای بزرگی کردهاید. شما مردم، برای بسیاری از ملتهای دیگر، سرمشق شدید. انشاءالله، در این راه، با قوّت و قدرت همیشگی حرکت کنید و این راه را طی نمایید؛ و خداوند توفیق دهد که همهی ملتهای مسلمان، فریاد امام را بشنوند و آن را به گوشجان بپذیرند و عمل و حرکت آنها هم، در آن راه بهکار بیفتد.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته