این حرف‌ها باید شنیده شود

گزارشی از حاشیه دیدار رهبر انقلاب با جمعی از فضلا و نخبگان حوزوی در قم
علی الهی خراسانی
«آقا شما نمی‌تونی بیایی، بعد ناراحت نشی!» محافظی میانسال با جدیت این را گفت و من دلم بدجور ریخت پایین! تند تند «و جعلنا من بین أیدیهم....» می‌خواندم که من را نبینند و عبور کنم! فکر می‌کردم چون کارت خبرنگاری دارم تا کنار آقا هم می‌توانم بروم. حضرت معصومه را هم به برادر و پدر بزرگوارش قسم دادم که جلوی مرا نگیرند و در این حضورِ خبرنگارانه ضایع نشوم! نمی‌دانم «وجعلنا»ها اثر کرد یا قسم دادن‌ها که دیدم داخل حیاط فیضیه هستیم. چه آرام و ساکت و خاموش بود.
مراسم در زیرزمین فیضیه که تالار بزرگی است، برگزار می‌شد. اذان مغرب گفته بودند و ما بدون مهر پشت پرده‌ای که محل برگزاری مراسم را از محل پذیرایی جدا می‌کرد، در کنار سفره‌های نیمه‌خالی، مانده بودیم. ناچار از چند تکه کاغذ به جای مهر استفاده کردم که یادداشت‌های مراسم را هم بعداً در همان‌ها نوشتم.
https://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif
جمعیت نخبگان خیلی زیاد نبود. علما یکی‌یکی در جایگاه ویژه حضور پیدا می‌کردند. فقط بعضی‌ها را می‌توانستم درست و حسابی ببینم؛ آیت‌الله مقتدایی، آیت‌الله استادی،‌ آیت‌الله خرازی، استاد فیاضی‌ و دیگران که از در سمت چپ وارد می‌شدند و گوشه‌ای می‌نشستند. در میان جمعیت، برخی منتظر سَرک می‌کشیدند که چه کسی آمد و کجا نشست!
جلسه پر شده بود از شعر و شعار و صلوات‌های پی در پی. یک صلوات بلند هم همزمان شد با ورود سردار فیروزآبادی که با لباس شخصی آمده بود و نشست بین علما!
صبر جمعیت برای دیدن آقا داشت کم می‌شد؛ این را می‌شد از مضمون شعارها فهمید: «فرزند زهرا بیا در انتظار توئیم»، «نائب مهدی بیا منتظر تو هستیم»
در میان آن‌همه هیاهو روحانی میانسالی با خیال راحت از فرصت استفاده کرده و داشت قرآن می‌خواند.
https://farsi.khamenei.ir/ndata/news/10406/A/13890802_1410406.jpg
آقا یک ربع به هفت وارد شدند و جمعیت یک صدا شعار شد. گاهی هم شعارها به هم گره می‌خورد و چیزی فهمیده نمی‌شد.
یک شعار، بیش از همه دیوارهای زیرزمین فیضیه را لرزاند: «مرجع تقلید ما، رساله رساله!» ولی آقا فقط با یک شعار همراهی کرد: حسین حسین شعار ماست، شهادت افتخار ما ...
تلاوت قرآن که شروع شد همه آرام شدند. ما هم دنبال جایی بودیم که بتوانیم آقا را خوب ببینیم اما آقا با دقتی بیش از همه حضار فقط تلاوت آیات را گوش می‌دادند.
https://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif
مجری مراسم آقای جواد محدثی (نویسنده) همان اول مراسم گفت که قرار است دوازده نفر دیدگاه‌های خود را مطرح کنند؛ با این شرط که «ز تعارف کم کنند و بر مطلب بیافزایند.»
https://farsi.khamenei.ir/ndata/news/10409/A/13890803_0310409.jpg
اول آقای خسروپناه آمد و وقتی گفت صحبت من درباره علوم عقلی است. در همین حال همهمه پشت پرده، شده بود موسیقی متن جلسه! انگار بعضی‌ها داشتند زودتر شام می‌خوردند!
آقای خسروپناه لابه‌لای صحبت‌هایش جمله‌ای جالب اما دردناک گفت: «میزان چاپ کتاب‌های عرفان کاذب در کشور ده برابر کتاب‌هایی است که آمریکا برای فروپاشی شوروی چاپ کرده بود.» پیشنهادهایی هم داد تا علوم عقلی در حوزه رونق بگیرد.
روحانی میانسال هم‌چنان مشغول قرآن خواندن است. با چه آرامشی قرآن می‌خواند؛ انگار که در صف نماز نشسته باشد!
آقای شب‌زنده‌دار برخلاف دیگران صحبت‌هایش را با خطبه و حدیث شروع کرد و حرف‌هایش کاملاً رنگ و بوی درس اخلاق داشت. بغل دستی من که خیلی از صحبت‌ها راضی نبود رو به من گفت: «درسِ اخلاقه یا راهکاره؟!»
https://farsi.khamenei.ir/ndata/news/10409/A/13890803_1710409.jpg
آقای شب‌زنده‌دار هم نکته قشنگی گفت: «در مقابل غروب آن بزرگان، ما طلوعی نمی‌بینیم.» منظورش این بود که باید جای خالی افرادی چون آیت‌الله بهجت در حوزه پر شود.
https://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif
بعضی افراد اعتراض داشتند که چرا نخبگان در بیانِ دیدگاه‌هایشان وقت را رعایت نمی‌کنند. مجری هم تهدید کرد که اگر آقایان بیشتر از وقت مورد نظر صحبت کنند، استفتایی را در تضییع وقت دیگران خواهد خواند!
چند نفر بعدی که صحبت کردند، دیگر دادِ همه درآمد. صدای جمعیت به مجری رسید که باید استفتای معهود را بخواند. مجری هم شروع کرد به خواندن اما ابتدا گفت این استفتا هنوز چاپ نشده! یعنی می‌خواست تذکری جدی اما مودبانه بدهد: «سوال: اگر کسانی پشت تریبون برای صحبت بروند و به نظر اجتهادی خود عمل نمایند و وقت را رعایت نکنند، چه حکمی دارد؟
پاسخ: عدول و تجاوز از وقت، خلاف احتیاط است و چون موجب تضییع وقت دیگران است، جایز نیست.» جمعیت با ‌خنده استقبال کردند تا حساب کار دست کسانی که هنوز پشت تریبون نرفته‌اند، بیاید.
https://farsi.khamenei.ir/ndata/news/10409/A/13890803_0410409.jpg
حضار کمی خسته شده بودند. فقط وقتی مجری در فاصله میان صحبت افراد منتخب، جملات ادبی می‌خواند. آقای محدثی متن هایش را با اصطلاحات حوزوی و یا اسم کتاب‌های حوزه مرتبط کرده بود و واقعاً جالب و شنیدنی از آب درآمده بود.
یک‌جا هم بعد از خواندن یکی از متن‌هایش مکثی کرد و به آقا گفت: «خسته‌تون که نکردیم؟» آقا هم در میان خنده جمعیت، محکم اما صمیمانه گفتند: «نخیر!»
https://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif
ساعت نزدیک 9 بود. یعنی افراد منتخب نزدیکِ دو ساعت مشغول بیان دیدگاه‌هایشان بودند. خیلی‌ها کلافه شده بودند. نفر جلویی من با عصبانیت گفت: «اصلاً نوشته‌اش را بدهد به آقا! » یعنی صحبت کردن تعطیل!
آقای راستگو هم که چهره‌ قدیمی تلویزیون در تربیت کودکان است، از جلوی جمعیت دست به کمر بلند شد و با حالتی دردآلود از وضعیت نشستن، کنار دیوار رفت تا شاید بتواند راحت‌تر جلسه را همراهی کند.
صدای اعتراض جمعیت بالا رفته بود و خیلی‌ها می‌خواستند دیدن آقا با شنیدن سخنان ایشان همراه شود حتی آن روحانی هم به جای قرآن خواندن به نفر کناریش می‌گفت که صحبت‌ها باید تمام شود!
https://farsi.khamenei.ir/ndata/news/10406/A/13890802_4710406.jpg
دیگر مجری هم فهمیده بود که صبر جمعیت سر آمده. بعد از پایانِ یکی از صحبت‌ها گفت: «یادداشتی به دستم رسیده از حاضران که صحبت‌ها تمام شود و دیگر از فرمایش‌های آقا استفاده کنیم.» ناگهان صلوات تاییدی جمعیت منفجر شد!
داشتم خودم را آماده می‌کردم که سخنان آقا شروع شود اما آقا با تواضع و صلابت گفتند: «با عذرخواهی از آقایان و آقا(مجری) موافق نیستم! این حرف‌ها باید شنیده شود. لطف مجلس به همین است. حالا تا صبح وقت هست!» همه خندیدند و دیگر هیچ خبری از اعتراض و غُر و لُند نبود. انگار مراسم تازه شروع شده بود.
https://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif
آقای علیدوست ابتدای صحبت موضوع صحبت‌هایش را این‌طوری معرفی کرد: «استنباط، فقه، هست‌ها و بایدها.» با خودم گفتم یا اباالفضل! این‌که موضوع یک همایش سه روزه است! ولی آقا با صبر و حوصله‌ای مثال‌زدنی به تمام حرف‌ها توجه می‌کردند و گاهی چیزی هم یادداشت می‌کردند.
https://farsi.khamenei.ir/ndata/news/10406/A/13890802_5610406.jpg
آقای فیاضی استاد معروف فلسفه هم اول صحبت‌هایش گفت: «به حضرت مهدی(عج) تبریک می‌گویم...» هرچه پیش خودم حساب کردم دیدم ولادت‌ها که تمام شده، پس او چه چیزی را می‌خواهد به حضرت تبریک بگوید؟ «... تبریک می‌گویم برای داشتن چنین نائبی.» تا آخر مراسم در گوشه ذهنم با این جمله تبریک، حال و هوایی داشتم.
https://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif
صحبت‌های آقا شروع شد. همان اول گفتند که «این جلسه از شب‌های خوب عمر ماست.» بعد گفتند: «من pحقیقتاً محظوظ شدم. خدا را شاکرم. چه حرف‌های خوب و سنجیده‌ای بیان شد.» از اجرای خوب جواد محدثی هم تقدیر کردند: «از میان‌برنامه یا میان‌پرده‌های آقای محدثی هم حقیقتاً لذت بردم.»
بعد از همه این‌ها آقا حدیثی خواندند و از لزوم زهد و معنویت در حوزه‌ها گفتند. یاد ایشان از مرگ و خواندن چند حدیث مهم در این‌باره با لحن عبرت‌آموزی که در کلام‌شان بود، با گریه بعضی حضار همراه شد که حتماً صفای باطن بیشتری داشتند. به خصوص آن‌جا که به دعای حضرت زین‌العابدین در صحیفه سجادیه اشاره کردند: «امتنا مهتدین غیر ضالین» و آن را با این بیت زیبا همراه کردند که:
حکم مستوری مستی همه بر عاقبت است
کس ندانست که آخر به چه حالت برود
اولین نکته‌ تخصصی که آقا درباره حوزه و تحولات آن گفتند این بود که باید آروزها و برنامه‌های عملی برای حوزه را از هم تفکیک کرد؛ هرچند باید به تحقق آرزوهای بزرگ هم امید داشت.
https://farsi.khamenei.ir/ndata/news/10406/A/13890802_5710406.jpg
صحبت‌های آقا با چندین نکته اساسی و مهم درباره حوزه ادامه پیدا کرد و حول و حوش 11 شب تمام شد.
از سفره‌ها که می‌گذشتم، چشمم دنبال آقا بود. بالاخره آقا را در گوشه‌ای از جمعیت دیدم‌ و همین‌طور که در حال عبور از لا‌به‌لای سفره‌ها و صف‌ها بودم، نگاهم به غذا خوردنِ با طمأنینه آقا گره خورد. ساعت‌ها بود که از مهمانی فیضیه می‌گذشت و من مهمانی را در منزلم تنها گذاشته بودم! او حتماً مرا می‌بخشد وقتی بداند پس از سال‌ها مهمان آقا بودم.