خوش به حال غرفه‌دار

بخش دوم و آخر؛ روایتِ سوم شخص مفرد
گزارش بازدید رهبر از نمایشگاه دستاوردهای فرهنگی حوزه علمیه قم
محمدتقی خرسندی
[بخش اول را از اینجا بخوانید]
«آقا کتابخوان درجه یکه. از کتاب خوندن خسته نمیشه.» این توصیف کسانی است که فرصت داشته‌اند با رهبر نشست و برخاست داشته‌باشند یا در نمایشگاه کتابی همراه او باشند. و البته این توصیف به اینجا ختم نمیشود. «حافظه آقا عالیه. همه رو میشناسه. اسم یه نفر رو بشنوه، تا هفت جد و هفت فرزندش رو میگه.» اما حافظه زیاد و کتابخوان بودن کافی نیست. تنوع مطالعاتی رهبر هم جالب است. آن‌قدر که کمتر رمان معروف و نیمه‌معروفی را میتوان پیدا کرد که رهبر نخوانده باشد. نمایشگاه حوزه هم، عمده‌اش تولیدات فکری است در قالب کتاب و جزوه.
http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif
ساعت 4:30 است که وارد میشویم. ساعت‌های شبستان خراب است. بعضیها دارند آخرین کارهای غرفه را انجام میدهند. یکنفر هم بلندگوی سالن را چک میکند. تقریبا 70 غرفه است. از فرصت استفاده میکنم و دوری در نمایشگاه میزنم که از صدای صلوات جمعیت میفهمم رهبر آمده.
http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif
غرفه‌دار از پروژه‌ای میگوید که میخواهند شروع کنند. پوشه‌ای دستش گرفته و به رهبر نشان میدهد. میگوید سرفصل مطالب است و از رهبر میخواهد نظر دهد. نمیدانم پیش خودش چه فکری کرده و چه انتظاری دارد. رهبر رویش را زمین نمیاندازد: «بفرستید دفتر. اگر فرصت کردم، چشم.»
http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif
قاب عکسی را به رهبر میدهند. نگاهی میکند، خاطره‌ای زنده میشود و میرود. قاب را برمیدارم. دست‌خط خود رهبر است خطاب به آقای محمدی که خواسته بودند از آیت‌الله سبحانی به خاطر دانش‌نامه کلام اسلامی تشکر کنند.
http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif
کتابی را به رهبر میدهند و درخواست میکنند چیزی روی آن بنویسند. رهبر قبول میکند، اما میگوید: «به شرطی که به کسی نگویید، تا باب نشود.»
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/10381/A/13890801_0510381.jpg
http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif
کتابی را به رهبر میدهند. نوشته سید مهدی حسینی روحانی؛ نماینده سابق قم در مجلس خبرگان. طبق معمول، رهبر عمده کارهایش را میشناسد. حال و احوالی هم با غرفه‌دار میکند که نوه برادرش است. میگوید مکرر به او گفتم که تجدید نظری در کتاب بکنید و دوباره آن را چاپ کنید. و غرفه‌دار توضیح میدهد که حجم این کتاب  2 برابر شده است. بعد به من میگوید: «رهبر با آقای روحانی هم‌درس بودند. فکر کنم در نجف.»
http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif
اولین غرفه‌ای است که غرفه‌دارهایش خانم هستند؛ کتاب‌خانه تخصصی حوزه علمیه قم. هنوز رهبر نرسیده، میزنند زیر گریه. اطلس شیعه را به رهبر میدهند. مگر میشود رهبر چنین کاری را ندیده باشد: «خیلی خوبه. تهران آوردند، دیدم.» رهبر میرود غرفه بعدی، ولی خانم‌ها همچنان گریه میکنند.
http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif
مدیر اجرایی نمایشگاه که ظاهرا از حاشیه‌نویسی برنامه‌ها خبر دارد تا دفترچه و خودکارم را میبیند، شروع میکند به درددل: «مدت‌هاست کار میکنیم. دوسه هفته‌اس که کار عملیاتیمون شروع شده. همه وسایل رو بعد از بازرسی میآوردیم توی نمایشگاه. با این همه، یه عده تازه امروز ورداشتن وسایلشون رو آوردن. خب، معلومه که راه نمیدن.» همه این مقدمه‌چینیها برای این جمله آخر است: «این همه کار کردیم. اما به تیم اجرایی اجازه نمیدن به آقا نزدیک بشن. باز خوش به حال غرفه‌دارا که چند دقیقه آقا رو از نزدیک میبینن.»
http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif
غرفه کتاب‌خانه آیت‌الله مرعشی نجفی از بزرگ‌ترین غرفه‌هاست، توی یکی از سالن‌های فرعی. کلی هم کتاب خطی گذاشته‌اند روی میز. روی دیوار هم چند عکس از بازدید رهبر از کتابخانه زده‌اند. مربوط به سال 70. رهبر حال و احوال گرمی با فرزند آیت‌الله مرعشی میکند و رو به همراهان میگوید: «چرا غرفه آقای مرعشی را عقب گذاشتید؟» مدت زیادی را در غرفه میماند. موقع خروج، قابی را هدیه میدهند به رهبر. خوش‌نویسی برجسته است با ناخن؛ کار آقای اوسطی.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/10381/A/13890801_1110381.jpg
http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif
غرفه اطلس تاریخ شیعه همه وقایع تاریخ اسلام را با تصویرسازی و تطبیق‌دهی با نقشه‌های فعلی جغرافیایی بازسازی کرده‌اند. کار جدیدشان را نشان رهبر میدهند؛ رساله تصویری احکام. از اسمش معلوم است، احکام شرعی را با عکس و تصویر بیان کرده تا بهتر فهمیده شود. توضیح میدهد که از احکام رهبر هم در آن استفاده شده. رهبر نگاه گذرایی به کتاب می‌کند و رد میشود. شاید اگر نمیگفتند، مدت بیشتری را میزبان میماندند.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/10381/A/13890801_0410381.jpg
http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif
وقت نماز شده. عکاس‌ها و فیلم‌بردارها تصاویر گرفته شده را میدهند یک نفر ببرد برای استفاده در صدا و سیما. تا وضوخانه را پیدا کنیم و وضو بگیریم، نماز اول شروع شده. حدود 250 نفر به نماز میایستند که 7 نفرشان خانم هستند. روی ساعت‌دیواریها هم پارچه کشیده‌اند که معلوم نشود خراب بودن‌شان.
http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif
غرفه کوچکی است، ظاهرا که چیز خاصی هم نداشته باشد. مسوولینش عراقی هستند. فکر نمیکنم رهبر وارد این یکی شود. اما رهبر که میآید، میفهمم اشتباه میکردم.
http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif
در زمینه مهدویت فعالیت میکنند. میگویند بنا به توصیه شما وارد کار هنری هم شده‌ایم. رهبر میپرسد چه کارهایی؟ میگویند داستان و رمان و فیلمنامه. رهبر میگوید: « برای فیلمنامه یه‌قدری زوده. فعلا در زمینه داستان بیشتر کار کنید. بعد کم‌کم سمت فیلمنامه بروید. چون اگر فیلمنامه بد دربیاد، این‌طور نیست که بیاثر باشه، اثر بد میگذاره. اثرش معکوسه»
http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif
غرفه انجمن‌های علمی حوزه؛ از بزرگ‌ترین غرفه‌ها. رهبر دوری توی غرفه میزند و جلوی یک استند میایستد: «سند چشم‌انداز علمی حوزه». چهره‌اش باز میشود.
http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif
یکنفس حرف میزند. موضوعات خوبی را هم میگوید و رهبر هم توجه میکند. اما رهبر چندباری به اشاره میگوید که باید برود. ولی طرف ول‌کن ماجرا نیست. رهبر میگوید: «ضمنا شما خوش‌بیانیدها» بعد هم اسمش را میپرسد. باز هم دوزاریاش غرفه‌دار نمیافتد. تازه یادش میافتد که پدرش همیشه خاطره سخنرانی عصر عاشورای رهبر در مصلای بیرجند را تعریف میکرده. رهبر اصلاح میکند: «عاشورا نبود، هفتم محرم بود.»
http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif
آثار پژوهشی طلاب را نشان میدهد. رهبر میگوید اگر مرتبط با مطالعات طلبه باشد، خیلی خوب است. غرفه‌دار که سرذوق آمده میگوید چندین بار رایزنی کردیم که به ملاقات شما بیاییم، که نشد. رهبر میگوید: «از این بیسعادتیها ما خیلی داریم.»
http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif
موسسه تحقیقاتی اسراء. رهبر، پس از سلام و احوال‌پرسی گرم، سراغ آخرین تفاسیر آقای جوادی آملی را از فرزندانش که مسوول غرفه‌اند، میگیرد. میگویند رسیده به سوره مائده. رهبر میگوید «و انزل علینا مائده من السماء». تفاسیر را نگاه میکنم؛ جلد بیست ویکم است.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/10387/A/13890801_1910387.jpg
http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif
با لهجه اصفهانی با رهبر احوال‌پرسی گرمی میکند. اسم سید روحانی را از روی کارتش میخوانم؛ رفیعیپور. از قبل رهبر را میشناسد. ظاهرا بارها تالیفات مختلفی برای رهبر برده و تاییداتی گرفته و رهنمودهایی. کتاب‌های بعدی را هم بر همان اساس کار کرده. از رهبر اجازه میگیرد و میگوید صلوات بفرستید: «رونمایی میشود توسط رهبر معظم انقلاب؛ کتاب اعتقادات شیعه» جمعیت صلوات میفرستد. رهبر که تقریبا غافلگیر شده میگوید: «اشهد انک سیدٌ اصفهانیٌ» و سید هم جواب میدهد: «اللهم آمین. ان‌شاءالله. خدا من رو با صاحب ابن عباد محشور کند و شیخ صدوق.» رونمایی این تیپی ندیده بودیم که دیدیم. کتاب را هدیه میکنند به رهبر و پارچه سبز رنگی را میدهند تا تبرک کند.
http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif
غرفه موسسه فرهنگی امیرالمومنین است. محو تماشای کتب متعدد و متنوع برگرفته از نهج‌البلاغه هستم که یک نفر میرود پیش رهبر. از معدود غیرروحانیهای نمایشگاه است؛ فرزند استاد محمد دشتی، مترجم نهج‌البلاغه. رهبر میگوید 3 برادر بودید؟ طرف هم از فرصت استفاده میکند: «بله. یک قولی هم گرفته بودند از شما. که برای عمامه‌گذاری هر سه پسر مزاحم بشیم.» رهبر قبول میکند و میگوید به دفتر مراجعه کنند: «هیچ اشکالی نداره. خدا همه‌تون رو عاقبت به‌خیر کنه. ان‌شاءالله که از علمای عاملین باشید.»
http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif
میرسیم به غرفه جهادی تبلیغی بلاغ‌المبین. رهبر میگوید باید «بلاغ المبین» را تبدیل کنید به «البلاغ المبین» و غرفه‌دار میگوید ثبت اجازه نداد. میگوید به هر حال این ترکیب درست نیست. فیلمی را پخش میکنند از روحانیای که با طناب از روی رودخانه خروشانی رد میشود، از وسط دو کوه پر از برف. برای تبلیغ در روستایی دورافتاده. کارهای جهادیشان را که توضیح میدهند، رهبر خیلی خوشش میآید. یکی میگوید: «ایشون همون طلبه‌ای هستن که در مورد اون روستای محروم تو خوزستان نامه نوشتن. شما هم دستور دادین و ستاد اجرایی اقدام کرد.» رهبر خوشحال‌تر میشود: «طبیبٌ دوارٌ بطبِّه» بعد هم کسی را صدا میکند: «این‌ها مثل کاری را میکنند که شما میکنید.» و او به رهبر پاسخ میدهد: «کار این‌ها خیلی سخت‌تره حاج‌آقا».
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/10386/A/13890801_1010386.jpg
http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif
کارهای قرآنیشان را توضیح میدهند تا این که میرسند به بخش پاسخ‌گویی به شبهات جوانان که رهبر میگوید: «این بخش رو مواظب باشین خیلی متقن باشه.»
http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif
نیم‌ساعت از نماز گذشته. همه خسته‌اند. در غرفه «در راه حق» صندلی میچینند و غرفه‌دار را هم بیرون میکنند؛ بیچاره غرفه‌دار. رهبر مینشیند برای استراحت. لیوان آبی به رهبر میدهند و بعد چای میآورند. رهبر سراغ غرفه‌دار را میگیرد و دعوتش میکند به داخل. بعد هم با او هم‌صحبت میشود و از کارهایشان میپرسد. خوش‌به‌حال غرفه‌دار.
نام غرفه‌دار را میپرسد. کاردان. رهبر میشناسد و حال پدرش را میپرسد. میگوید با پدرش در سال پنجم و ششم دبستان هم‌کلاس بوده؛ توی مدرسه دارالتعلیم دیانتی. بعدها هم او پیش من درس میخواند. رهبر از خانواده غرفه‌دار میپرسد و میفهمد که برادرش شهید شده . جدیدا هم سه‌قلو دار شده. دعایشان میکند.
http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif
برادر غرفه‌دار میگوید نذر کردم یک چفیه از شما هدیه بگیرم. رهبر میگوید: «اول از پدرتان بپرسید این نذر درسته که نذر کنید هدیه‌ای از کسی دیگر بگیرید؟»
http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif
میرسیم به غرفه موسسه کتاب‌شناسی شیعه. موسسه‌ای که معرفی شخصیت‌های شیعه را هدف خودش گذاشته. کارهای تحقیقاتی «حاج‌آقا موسی» در علم رجال را میآورند. رهبر خیلی خوشش میآید. میگوید: «آقای حاج‌آقاموسی سال‌های متمادیه که حاشیه‌ای داره بر رجال شیخ. از زمانی که ما قم بودیم. پارسال من گفتم چرا چاپ نمیکنید اینها رو.» غرفه‌دار توضیح میدهد که «حاج‌آقا موسی شبیری زنجانی» حواشی و مقالاتی هم از 50 سال پیش دارند که در حال آماده شدن برای چاپ هستند. رهبر خیلی خوشحال میشود.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/10326/A/13890728_1710326.jpg
http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif
غرفه‌دار چانه‌اش گرم شده. ول‌کن هم نیست. چندین کتاب را معرفی میکند و از هرکدام نسخه‌ای به رهبر هدیه میدهد. مسوولین بیت میخواهند صحبت‌ها زودتر تمام شود که به غرفه‌های بعدی هم برسند، اما نه غرفه‌دار ول‌کن ماجراست و نه رهبر. به‌خصوص وقتی نوبت به «دانش‌نامه آثار شیعه» میرسد.
http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif
رهبر میخواهد خارج شود که غرفه‌دار دفتر یادبود را میآورد: «رسم‌تان هست چیزی بنویسید؟» و رهبر جواب میدهد: «رسم‌مان هست. اما نه اینجا. بفرستید دفتر.» با این که درخواست کسی را رد نمیکند، اما میداند که هر حرفش هم ممکن است معیار رفتاری قرار بگیرد. احتمالا برای همین میخواهد سر فرصت و بعد از آشنایی دقیق، یادبود را بنویسد.
http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif
موسسه میراث نبوت کار جالبی کرده. کاری که رهبر در جلسات قبلی و هم در سفر قم، بارها اشاره کرده بود؛ «پژوهش سریالی زندگی حضرت ابوطالب(ع)» در 2000 صفحه. میگویند آماده ساخت است. رهبر میگوید: «فقط تویش را پر نکنید از «قطام»! شنیده‌ام سریال جدید هم این‌طوری است.»
کلی هم کتاب‌های دیگر داشت در مورد صدر اسلام. عمروبن عاص. بنیامیه. غدیر. خلافه و امامه. اصحاب جمل. ثقل اصغر. و چندین موضوع تاریخی دیگر که هر کدام جا داشت بشود یک پژوهش سریالی.
http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif
میرسیم به آخرین غرفه از غرفه‌های دور سالن. غرفه بعدی مربوط به بازرسی است. محافظ‌ها به مسوولین غرفه میگویند: «شما هم این دستگاه اشعه ایکس رو توضیح بدین.»
http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif
دیگر همه خسته شده‌اند. هرکسی یواشکی به گوشه‌ای میرود و دقایقی استراحت میکند. لاریجانی و موسیپور به ساعت‌هایشان نگاه میکنند. دیگر همه داریم از حال میرویم. یکی میخورد به استند. دیگری به میز. یکی کتاب‌ها را میریزد. آن‌ یکی دکور را خراب میکند. خلاصه، این غرفه‌های آخر حسابی به هم میریزد. یکی از مسوولین بیت به دیگری میگوید: «به غرفه‌دارها بگین آقا خسته‌اس. زیاد توضیح ندن.»
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/10386/A/13890801_2110386.jpg
http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif
در غرفه موسسه احیای فرهنگ اسلامی، فهرستی را میآورند که اسم 150هزار نفر از محدثین در آن ذکر شده. البته بیشتر، کار جمع‌آوری اسامی است تا ارزش‌داوری. از کتاب فردی نام میبرند که حتی رهبر هم نمیشناسدش. رهبر از کار خوشش میآید: «این هم کار مفیدیه. کار به‌درد بخوریست.»
http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif
کتابی را نشان میدهند که چندین جلدش چاپ شده. رهبر میگوید فقط 3-4 جلد به ما رسیده. میگویند ما فرستادیم، اما مجدد میفرستیم. رهبر میگوید: «مجدد نفرستید. باید ببینیم کار در کجا گیر کرده.»
http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif
«آقا! من سه سال پیش خواب شما رو دیدم که به من انگشتر دادید.» رهبر کسی را صدا میکند: «خواب ایشان را تعبیر کنید.»
http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif
وارد غرفه «مرکز الابحاث العقائدیه» میشویم. از حرف‌ها هیچ‌چیز نمیفهمم. بیشتر که دقت میکنم، میبینم رهبر با غرفه‌دار به زبان عربی حرف میزند. موضوع بحث، کتابی است که 10 جلدش چاپ شده و 1 جلدش را برای رهبر فرستاده‌اند: «موسوعه الرای الآخر؛ عرض عام للشبهات المثاره ضد مذهب اهل الشیعه»
http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif
غرفه آثار آیت‌الله بروجردی، استفتائات ایشان را منتشر کرده. استفتائی را از کتاب به رهبر میدهند از جلد دوم: «نظر آقا رو در مورد ولایت فقیه پرسیده بودن. ایشون در 10صفحه جواب دادن و ولایت مطلقه فقیه رو قبول دارن.» رهبر میگوید: «بله. ما میدونستیم نظر آقای بروجردی رو. ایشون در کتاب صلاه الجمعه که مرحوم منتظری نوشته هم، یه اشاره‌ای به همین معنا دارن.»
http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif
میرسیم به مرکز فقهی ائمه اطهار. موسسه‌ای که مربوط به آیت‌الله فاضل لنکرانی بوده. غرفه‌دار، کلی ذوق میکند وقتی میبیند توی غرفه‌اش برای رهبر صندلی گذاشته‌اند تا استراحت کند. فوری بیرون میرود و رهبر را دعوت میکند به داخل: «کرم نما و فرود آ، که خانه خانه توست»
http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif
آخرین غرفه، از جالب‌ترین غرفه‌هاست. غرفه‌دار توضیح میدهد که نسخه خطی «سرور اهل الایمان» را از نجف پیدا کرده، بعد از سقوط صدام. چند کتاب دیگر را هم به همین شیوه پیدا  کرده. در حرم حضرت عباس و... از کتاب‌ها هم عکس گرفته و به همان شکل چاپشان کرده.  رهبر میگوید: «شما هم فنی شدین‌ها»
http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif
نسخه‌ای خطی را میآورد و مدعی است این کتاب که از خانه کسی در عراق پیدا شده، به خط خود شیخ طوسی است. و بعد میگوید شیخ بهایی در آخر کتاب، آن را تایید کرده. صفحه آخر را برمیدارد و شروع میکند به خواندن. رهبر میگوید: «بدهید خودم میخوانم.» رهبر در موضوع تشکیک میکند که چطور ممکن است فاصله 700 ساله بین این دو نفر را توجیه کرد. و غرفه‌دار توضیح میدهد که پدر شیخ بهایی این کتاب را با دست‌خط‌های دیگری که از شیخ صدوق داشته مقابله کرده و تایید کرده. رهبر میگوید این موارد باید بیشتر تحقیق شود.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/10381/A/13890801_2310381.jpg
http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif
یکنفس توضیح میدهد. حواسش نیست که رهبر بیشتر از 3 ساعت سرپا بوده. حواسش نیست که رهبر صبح با جامعه مدرسین جلسه داشته. حواسش نیست که قبل‌ترش رهبر رفته به چند امام‌زاده برای زیارت. حواسش نیست که رهبر نیمه‌شب دیشب رفته جمکران و نماز صبح را آنجا خوانده. همین‌طور مسلسل‌وار توضیح میدهد.
http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif
ما که بعد از برنامه نمایشگاه 3-4 ساعت یک نفس خوابیدیم اما شنیدم بعد از نمایشگاه، رهبر به خانه یکی از علما رفته برای تسلیت‌گویی از دنیا رفتن پسر آن عالم. خدا به وقت و انرژی ایشان چه برکتی داده، هر چه داده بیش باد.