بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
هم گزارشتان گزارش خیلی خوب و پرمغز و خوش لفظی بود - یعنی این گزارش شفاهی شما از آن گزارش مفصلِ مکتوبی که برای من فرستاده بودید و من آن را خواندم، هم گویاتر بود، هم قشنگتر بود - و هم نفس کار بسیار کار خوبی است.
بیانی که کردید برای فلسفهی این کار بیان کاملاً درستی است؛ بنده هم به این معنا معتقدم. بدون تبیین و تبیین بلیغ، قطعاً هیچ فکری و هیچ اندیشهی متقنی، توفیق رواج و اعتقاد عمومی را پیدا نخواهد کرد. و شهدا عملاً کار بزرگی را انجام دادند. این کار بزرگ را باید تبیین کرد. خیلی کارهای خوبی انجام گرفته، اما هنوز جاهای خالی برای این کار خیلی زیاد است. بنابراین من کاملاً این کار شما را تأیید میکنم و احساس میکنم شما دارید یک نیازی را برآورده میکنید و دعا میکنم که خداوند شما را موفق بدارد. انشاءاللَّه از ارواح طیبهی شهدا هم مدد معنوی خواهید گرفت و قطعاً انشاءاللَّه به شما از سوی پروردگار و از غیب، کمک معنوی خواهد شد. این کار را دنبال کنید.
سعی کنید در تبیین، عنصر اتقان مطلقاً به دست فراموشی سپرده نشود؛ اتقان. اتقان خیلی مهم است. گاهی اوقات انسان خیال میکند برای شیرین کردن یک قضیه در چشم مخاطبین، باید آن را با پیرایهها و اغراقهائی بیامیزد؛ بعد که از یک افق بالاتری نگاه میکند، میبیند نه، این پیرایهها - چون مصنوع ما بود - نه فقط بر ارزش آن عنصر حقیقی نیفزود، بلکه گاهی از آن کاست. اتقان را در نظر بگیرید و روایت را روایت صحیح قرار بدهید؛ نگذارید روضهخوانی برای شهدا، به سرنوشت روضهخوانی برای سیدالشهداء (علیه الصّلاة و السّلام) - در دورههائی - دچار بشود. همان چیزی که هست را بیان کنید؛ منتها بیان هنرمندانه. ما میخواهیم کمبودهای هنرمندی خودمان را در تبیین حوادث عاشورا، با اضافه کردن افزودنیهای غیرلازم پر کنیم؛ در حالی که نه، اگر ما بلد باشیم و ما هنرمند باشیم، هیچ افزودنیای لازم نیست.
ما در مشهد یک واعظی داشتیم، مرحوم حاجی رکن؛ به او میگفتیم آقای رکن و حدود شاید چهل سال، چهل و پنج سال قبل از این - یا بیشتر - ایشان از دنیا رفته. منبری پیرمرد محاسن سفیدی بود، واعظ خوبی بود و منبر بسیار شیرین و جذابی هم داشت. میرفت منبر و روضه میخواند؛ این روضه مجلس را منقلب میکرد؛ زیر و رو میکرد. در حالی که مطلقاً - تعبیر خودش این بود و بارها در منبر میگفت که خاک بر دهانم اگر اسمی از نیزه و شمشیر و خنجر بیاورم - از این چیزهائی که متعارف است که گفته بشود، هیچ نمیگفت؛ اصلاً و ابداً. حادثه را تصویر میکرد؛ تصویر هنرمندانه. یک هنرمند غریزی و بالذات بود. واقعاً یک هنرمند بود. اگر اینجور هنرمندها شناخته بشوند و تربیت بشوند، خیلی باارزشند. اینجوری است قضیه؛ ما اگر بتوانیم ابعاض و ابعاد حادثه را با نگاه هنرمندانه و با زبان هنرمندانه، ببینیم و تبیین و تصویر بکنیم، به افزودنی هیچ احتیاج ندارد؛ این افزودنیهای مضر و رنگآمیزیهای غیرلازم هیچ لزومی ندارد.
در مورد شهدا هم همین کار را بکنید. خوشبختانه ما به عهد شهدا نزدیکیم، وصیتنامههای اینها را داریم، پدر و مادرهای اینها خیلیشان هستند و همرزمان اینها حضور دارند؛ آدم میبیند. کتابی از همین کتابهای شهدا را من نگاه میکردم که با همرزمهای او مصاحبه شده بود و جزئیات را ذکر میکردند؛ بعضی از آن همرزمها خودشان شهید شده بودند و بعضیها زنده بودند؛ انسان در هنگام خواندن کتاب به گریه میافتاد! هیچ لازم نبود که کسی برای انسان نوحهسرائی کند. مسئلهی شهدا اینجوری است. مسئلهی شهدا خیلی مسئلهی بزرگی است، خیلی مسئلهی داغی است؛ ما کمتر پرداختهایم، کمتر میپردازیم.
خب، شما حالا روحانیونی هستید که الحمدللَّه به این نکته توجه کردهاید. خوشبختانه هم انگیزه دارید، هم آنطور که از بیانات جنابعالی(1) استفاده شد، شیرینبیان و خوب هم هستید، و میتوانید تصویر کنید. ان شاءاللَّه که همین رشته را دنبال کنید. ان شاءاللَّه خداوند تأییدتان کند. نماینده هم اصلاً لازم نیست که بنده نماینده بگذارم؛ هیچ لزومی ندارد. خب اینهائی که هستند خودشان دارند کار میکنند، خودتان دارید کار میکنید، نماینده نمیخواهد؛ دیدار هم اشکالی ندارد؛ یک وقتی ان شاءاللَّه یک دیدار هم میگذاریم. زنده باشید ان شاءاللَّه.
1) رئیس هیئت امناء مؤسسه
هم گزارشتان گزارش خیلی خوب و پرمغز و خوش لفظی بود - یعنی این گزارش شفاهی شما از آن گزارش مفصلِ مکتوبی که برای من فرستاده بودید و من آن را خواندم، هم گویاتر بود، هم قشنگتر بود - و هم نفس کار بسیار کار خوبی است.
بیانی که کردید برای فلسفهی این کار بیان کاملاً درستی است؛ بنده هم به این معنا معتقدم. بدون تبیین و تبیین بلیغ، قطعاً هیچ فکری و هیچ اندیشهی متقنی، توفیق رواج و اعتقاد عمومی را پیدا نخواهد کرد. و شهدا عملاً کار بزرگی را انجام دادند. این کار بزرگ را باید تبیین کرد. خیلی کارهای خوبی انجام گرفته، اما هنوز جاهای خالی برای این کار خیلی زیاد است. بنابراین من کاملاً این کار شما را تأیید میکنم و احساس میکنم شما دارید یک نیازی را برآورده میکنید و دعا میکنم که خداوند شما را موفق بدارد. انشاءاللَّه از ارواح طیبهی شهدا هم مدد معنوی خواهید گرفت و قطعاً انشاءاللَّه به شما از سوی پروردگار و از غیب، کمک معنوی خواهد شد. این کار را دنبال کنید.
سعی کنید در تبیین، عنصر اتقان مطلقاً به دست فراموشی سپرده نشود؛ اتقان. اتقان خیلی مهم است. گاهی اوقات انسان خیال میکند برای شیرین کردن یک قضیه در چشم مخاطبین، باید آن را با پیرایهها و اغراقهائی بیامیزد؛ بعد که از یک افق بالاتری نگاه میکند، میبیند نه، این پیرایهها - چون مصنوع ما بود - نه فقط بر ارزش آن عنصر حقیقی نیفزود، بلکه گاهی از آن کاست. اتقان را در نظر بگیرید و روایت را روایت صحیح قرار بدهید؛ نگذارید روضهخوانی برای شهدا، به سرنوشت روضهخوانی برای سیدالشهداء (علیه الصّلاة و السّلام) - در دورههائی - دچار بشود. همان چیزی که هست را بیان کنید؛ منتها بیان هنرمندانه. ما میخواهیم کمبودهای هنرمندی خودمان را در تبیین حوادث عاشورا، با اضافه کردن افزودنیهای غیرلازم پر کنیم؛ در حالی که نه، اگر ما بلد باشیم و ما هنرمند باشیم، هیچ افزودنیای لازم نیست.
ما در مشهد یک واعظی داشتیم، مرحوم حاجی رکن؛ به او میگفتیم آقای رکن و حدود شاید چهل سال، چهل و پنج سال قبل از این - یا بیشتر - ایشان از دنیا رفته. منبری پیرمرد محاسن سفیدی بود، واعظ خوبی بود و منبر بسیار شیرین و جذابی هم داشت. میرفت منبر و روضه میخواند؛ این روضه مجلس را منقلب میکرد؛ زیر و رو میکرد. در حالی که مطلقاً - تعبیر خودش این بود و بارها در منبر میگفت که خاک بر دهانم اگر اسمی از نیزه و شمشیر و خنجر بیاورم - از این چیزهائی که متعارف است که گفته بشود، هیچ نمیگفت؛ اصلاً و ابداً. حادثه را تصویر میکرد؛ تصویر هنرمندانه. یک هنرمند غریزی و بالذات بود. واقعاً یک هنرمند بود. اگر اینجور هنرمندها شناخته بشوند و تربیت بشوند، خیلی باارزشند. اینجوری است قضیه؛ ما اگر بتوانیم ابعاض و ابعاد حادثه را با نگاه هنرمندانه و با زبان هنرمندانه، ببینیم و تبیین و تصویر بکنیم، به افزودنی هیچ احتیاج ندارد؛ این افزودنیهای مضر و رنگآمیزیهای غیرلازم هیچ لزومی ندارد.
در مورد شهدا هم همین کار را بکنید. خوشبختانه ما به عهد شهدا نزدیکیم، وصیتنامههای اینها را داریم، پدر و مادرهای اینها خیلیشان هستند و همرزمان اینها حضور دارند؛ آدم میبیند. کتابی از همین کتابهای شهدا را من نگاه میکردم که با همرزمهای او مصاحبه شده بود و جزئیات را ذکر میکردند؛ بعضی از آن همرزمها خودشان شهید شده بودند و بعضیها زنده بودند؛ انسان در هنگام خواندن کتاب به گریه میافتاد! هیچ لازم نبود که کسی برای انسان نوحهسرائی کند. مسئلهی شهدا اینجوری است. مسئلهی شهدا خیلی مسئلهی بزرگی است، خیلی مسئلهی داغی است؛ ما کمتر پرداختهایم، کمتر میپردازیم.
خب، شما حالا روحانیونی هستید که الحمدللَّه به این نکته توجه کردهاید. خوشبختانه هم انگیزه دارید، هم آنطور که از بیانات جنابعالی(1) استفاده شد، شیرینبیان و خوب هم هستید، و میتوانید تصویر کنید. ان شاءاللَّه که همین رشته را دنبال کنید. ان شاءاللَّه خداوند تأییدتان کند. نماینده هم اصلاً لازم نیست که بنده نماینده بگذارم؛ هیچ لزومی ندارد. خب اینهائی که هستند خودشان دارند کار میکنند، خودتان دارید کار میکنید، نماینده نمیخواهد؛ دیدار هم اشکالی ندارد؛ یک وقتی ان شاءاللَّه یک دیدار هم میگذاریم. زنده باشید ان شاءاللَّه.
1) رئیس هیئت امناء مؤسسه