چکیده گفت‌وگو:

 

ü       بحث ترور در انقلاب‌ها فقط در بخش‌هایی از اقدامات انقلابی مطرح شده که اصطلاحاً به «دوره‌ی ترمیدوری انقلاب» مربوط می‌شود، اما در فرآیند انقلاب هم می‌توان مراحل مختلفی را برای ترور مطرح کرد.

ü       در ایران ترور خیلی گسترده­ای داریم که حتی سطح خیلی نازلش را هم در انقلاب‌های دیگر نداریم؛ نه سابقه داشته و نه راجع به آن تئوری‌پردازی شده.

ü       در انقلاب اسلامی فاصله­ی مشخص و ملموسی بین رهبری و عامه‌ی مردم نداریم. نه این كه رهبریِ کشور مشخص نباشد، بلکه به لحاظ ساختاری و تشکیلاتی این دو چندان از یکدیگر متمایز نیستند.

ü       پندار عمومی این بود که رهبران نمی‌توانند قدرت­­هایی را که در نتیجه‌ی فروپاشی قدرت شاه در صحنه­ی سیاسی کشور ظاهر شده، مهار کنند. منافقین دقیقاً با همین برداشت ترورها را شروع کردند.

ü       عجیب­تر این بود که وقتی دیدند قدرت علما یا قدرت انقلابی، چنین سست نیست و رگ و ریشه­های عمیقی دارد، به جای این كه اشتباهشان را تمام کنند، شروع کردند آن رگ و ریشه­ها را هم زدند.

ü       واقعاً نیروهایی عظیم و قابل را از دست دادیم. یعنی هم به لحاظ کمّی تعداد زیادی بودند و هم به لحاظ کیفی نیروهای خیلی مهم و عمده­ای حساب می­شدند

ü       اگر آن موج اجتماعی اول انقلاب، تمام جامعه را گرفته بود، ممکن بود چرخش‌هایی مانند جریانات سال 76 و تحولات پس از دوم خرداد یا تغییراتی که بعد از جنگ تحمیلی اتفاق افتاد را نداشته باشیم.

ü       یکی از چیزهایی که حجیت و اعتبار را برای سیستم اجتماعی ما ارمغان آورد، «خون» است.

ü       وقتی کسانی با ایثارگری نفس خود حاضرند برای ارزش­هایی که برایش کار می­کنند، خون بدهند، آن ارزش‌ها اعتبار و حجیت قدسی پیدا می‌کنند و تثبیت می‌شوند.­

ü       هیچ انقلابی‌ و اصولاً هیچ سیستم تئوریکی در دنیا نمی­تواند استحقاق پیدا بکند، مگر این كه بر یک وجه قدسی برنامه­ریزی بشود؛ حتی سیستم غیر دینی مارکسیستی.

ü       غربی‌ها بعد از دوم خرداد 76 تلاش کردند که موضوع را به شکل رادیکالی دنبال کنند. یعنی همان کاری که در جاهای دیگر تحت عنوان «انقلاب مخملی» دنبال کردند.

ü       چیزی که تحت عنوان «تهاجم فرهنگی» توسط رهبری مطرح شد، به شکل بارز و برجسته­ای از این‌جا شروع شد. از آن مقطع ما جریان کار سازمان یافته‌ای در حوزه­های فکری داریم.