1389/05/31
بخشی از وصیتنامهی شهید سید اسدالله لاجوردی
بخشی از وصیتنامهی شهید سید اسدالله لاجوردی
هفت روز از شهادت سردار مبارزه با کفر و نفاق گذشته بود که در مراسم بزرگداشت شهید سید اسدالله لاجوردی، فرزند وی وصیتنامهای را قرائت کرد که موجی از روشنگری را در پی داشت. او این وصیتنامه را در زمان حضور در جبهههای حق علیه باطل در سال 1366 نگاشته بود، اما در زمان شهادتش همچنان حرفهای تازهای داشت و اینک پس از 23 سال از زمان نگارش آن و در حالی که تجربهی فتنهی سال گذشته به تجارب ملت ایران اضافه شده است، رگههای بصیرت آن شهید را بیش از پیش میتوان از لابهلای خط به خط آن مشاهده نمود. اگرچه برخی همرزمان شهید در جبههها خبر از دفترچهای میدهند که شهید به تفصیل بیشتری این وصیتنامه را در آن نوشته بود، اما تنها متن موجود از آن دغدغهها همان است که بخشی از آن را در ادامه خواهد آمد:
خدایا تو شاهدی...
... خدایا با تمام وجودم به این انقلاب عشق میورزم و به همان مقدار که دوستدار انقلابیونم، نسبت به حامیان ضد انقلاب نفرت دارم و با همه اینها، این مسئله را به خوبی یافتهام که هرکس به نفع دشمنان انقلاب و به خیال واهی و بیاساس رضایت به اصطلاح مردم و به خیال خام و پوچ پایگاه به اصطلاح ملی پیدا کردن موضعگیری کند، مصداق فرموده گرانقدر معصوم است که: «من طلب رضی الناس بسخط الله فجعل الله حامده من الناس ذاما» خداوندا تو شاهدی به همان اندازه بلکه صد چندان که به امام قاطع و سازشناپذیرم، عشق میورزم، نسبت به سازشکاران و مدافعان عملی ضدانقلاب (اگر در لفظ و اعتقاد هم مخالف باشند) نفرت دارم.
بیم آن دارم که حوادث مشروطه مجدداً تکرار شود و یا ایران اسلامی به سرنوشت الجزایر دچار شود. خدایا از تو مصرانه میخواهم دست و قدم و زبان و قلم همه کسانی را که در جهت رهانیدن ضد انقلابیون و مرتدین و محاربین از چنگال عدالت اعمال قدرت و نفوذ کردهاند و همه کسانی که پذیرای این ننگ شدهاند (تا چند روزی به کام وهم و خیال رسند) برای همیشه از سرنوشت این مردم شهیدپرور و شاهد قطع فرمایی.
رجایی و باهنر را میکشند و به سوگشان مینشینند
... وصیتم به صاحبان قدرت و نفوذ این است که اگر حرکتشان را دوست میدارند، به جای شعارهای مردمفریب و سیاستمدارانه، توصیههایی را که تلفنی و شفاهی در جهت استخلاص ضدانقلاب و حرامخواران و حراماندوزان اعمال میدارند، با شهامت و رشادت برای مردم بازگو کنند و از هر نوع توجیه و ماستمالی کردنهای حفظ سمت و استمرار موقعیت صدارت! بپرهیزند که خودفریبی و مردمفریبی بالأخره به پایان میرسد و سر و کار با خیرالماکرین افتد. باز توصیهام به سردمداران این است که به خدا توکل کنند و قاطعیت و سازشناپذیری را از امام مردم بیاموزند و شعار نه شرقی و نه غربی را که خواست و حق مردم است و علت موجده این انقلاب بوده، فراموش نکنند.
خدایا تو شاهدی چندینبار به عناوین مختلف خطر منافقین انقلاب را همانها که التقاط به گونه منافقین خلق سراسر وجودشان را و همه ذهن و باورشان را پر کرده است و همانا که ریاکارانه برای رسیدن به مقصودشان دستمال ابریشمی بسیار بزرگ به بزرگی مجمعالاضداد به دست گرفتهاند، هم رجایی و باهنر را میکشند و هم به سوگشان مینشینند، هم با منافقین خلق پیوند تشکیلاتی و سپس...! برقرار میکنند، هم آنان را دستگیر میکنند و هم برای آزادیشان و اعطای مقام و مسئولیت به آنان تلاش میکنند و از افشای ماهیت کثیف آنان سخت بیمناک میشوند، هم در مبارزه علیه آنان و در حقیقت برای جلب رضایت مسئولین و نجات بنیادی آنان خود را در صف منافقکشان میزنند و هم در حوزههای علمیه به فقه و فقاهت روی میآورند تا مسیر فقه را عوض کنند. به مسئولین گوشزد کردهام، ولی نمیدانم چرا اگرچه نسبت به برخی تا اندازهای میدانم، چرا ترتیب اثر ندادهاند؟
خطری بالاتر از منافقین
به مسئولین بارها گفتهام که خطر اینان به مراتب زیادتر از خطر منافقین خلق است، چراکه علاوه بر همه شیوههای منافقانه منافقین سالوسانه در صف حزباللهیان قرار گرفته و کم کم آنان را در صفوف آخرین و سپس به صف قاعدین و بازنشستگان سوقشان داده و صفوف مقدم را غاصبانه به تصرف خود در آوردهاند به گونهای که عملاً عقل و اراده منفصل برخی تصمیمگیرندگان قرار گرفتند و در عزل و نصبها و حفظ و ابقاءها دست به تخریب میزنند، اعمال قدرت میکنند، اینها همه پوچ است و بی اهمیت! مهم و بسیار مهم این است که هدف غایی از همه این تلاشها، گسترش فکر التقاطی و انحرافی سازمان ضد خداییشان است که جز اندیشههای مادیگرایانه و ماتریالیستی چیز دیگری نیست و با بهرهگیری از تجربیات مثبت و منفی همپالکیهای چپ و منافقشان توانستهاند متأسفانه به نسبت بسیار زیادی و حتی زیادتر از توفیق منافقان خلق در سالهای 51 تا 54 تا تعداد کثیری از روحانیون را تحت تأثیر قرار دهند و با لطایفالحیل بر ذهن و روان آنان اثرات دلخواهشان را بگذارند تا بدانجا که بر اعمال جنایتکارانه آنان با دیده اغماض بنگرند و حتی در مواردی نظیر به شهادت رساندن باهنر و رجایی به دست روی دست مالیدنهای مسامحهکارانه و مصلحتاندیشیهای پشیمانی آورنده متوسل شوند ...