• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1389/05/13

مشروح میزگرد «بررسی نقش علما در نهضت مشروطه»

نهضت مشروطه به عنوان یکی از حوادث استثنایی تاریخ معاصر ایران از جنبه‌های مختلف قابل بررسی و تحلیل است که یکی از وجوه مهم آن جنبه‌ی اسلامی نهضت و نقش اساسی علمای شیعه در شکل‌گیری آن بوده است. یکی از موضوعات و مطالبات رهبر معظم انقلاب در عرصه‌ی شناخت و تحلیل نهضت مشروطه، تبیین نقش ویژه‌ی علما و مراجع و بازخوانی دوباره‌ی آن با هدف زدودن تحریف‌ها و کجروی‌های موجود در تاریخ‌نگاری مشروطه است. در همین راستا میزگردی با محوریت موضوع مذکور با حضور دکتر محمدحسن رجبی تاریخ‌نگار و استاد دانشگاه و همچنین آقای قاسم تبریزی رئیس بخش تخصصی مطالعات انقلاب اسلامی کتابخانه‌ی مجلس شورای اسلامی ترتیب دادیم، که مشروح این میزگرد را در ادامه می‌خوانیم.

- یکی از مسائل مهمی که در نهضت مشروطه باید مورد توجه جدی قرار گیرد بازخوانی نقش علماست. مراجع و روحانیون در شکل‌گیری این جنبش مهم نقش اساسی را ایفا کردند؛ در حالی‌که این نقش مغفول مانده است. شما این مسأله را چگونه تبیین می‌کنید؟
رجبی: من فکر می‌کنم قبل از اینکه به نقش علما در جنبش مشروطه بپردازیم، شاید بهتر باشد نقش سیاسی و فرهنگی علما را در جریان‌های سیاسی ـ فرهنگی تاریخ معاصر مورد بررسی قرار دهیم و در ادامه آن به نقش آنها در تاریخ مشروطه اشاره کنیم.

اصولاً به دلیل اینکه علما از دوره‌ی صفویه جایگاه بسیار مستحکمی در نظام سیاسی کشور پیدا کردند و از جایگاه بسیار رفیعی برخوردار شدند ـ به حدی که حتی با تفویض ولایت به پادشاهان به سلطنت آن‌ها مشروعیت می‌بخشیدند ‌ـ علاوه بر اینکه در بین توده مردم جایگاه والایی داشتند به موقعیتی نیز دست یافته بودند که سلاطین صفوی، خود را ناگزیر به کسب نظر آن‌ها می‌دانستند. در دوره‌ی معاصر موقعیت علماء بسیار حساس‌تر است، چرا که ما با عامل جدیدی به نام "حضور قدرت‌های خارجی" در سرنوشت سیاسی کشور مواجه هستیم که در گذشته‌ی ما وجود نداشت؛ از این نظر نقش علما و مراجع بسیار پررنگ‌تر است.

از آغاز دوره‌ی قاجار ـ که در واقع دوره‌ی تاریخ معاصر ما محسوب می‌شود ـ محال است یک جنبش سیاسی ضد استبدادی یا ضد استعماری را مشاهده کنید،  مگر اینکه علما رهبری آن را در دست داشته‌اند و یا اینکه جنبش را تأیید می‌کرده‌اند و محال بود در غیر این دو صورت آن جنبش به یک جنبش مردمی تبدیل بشود. این مطلب یک استنباط شخصی نیست، بلکه یک واقعیتی تاریخی است که اسناد و مدارک فراوانی این گفته را تأیید می‌کند.
دکتر رجبی: تنها ملجأ و مرجع مردم، خانه‌های علما بود که به قول خانم لمبتون «سپر بلای مردم ستمدیده در مقابل حکام بودند.» جالب است یک خانم انگلیسی به این مسأله اشاره می‌کند و خیلی از مورخان دیگر بر این مطلب اتفاق نظر دارند.

به جنبش مشروطه اشاره کردید که در واقع مطالبات متراکم مردم کشور در طی یک سده بود که به صورت یک جنبش گسترده سیاسی ظهور و بروز پیدا کرد و چند ویژگی مهم داشت. (البته چنان‌که می‌دانید بعدها این اسم یعنی مشروطه به آن اطلاق شد.)

 اما ویژگی‌های این جنبش:
اولاً نارضایتی عمیق و روزافزون مردم و علما از حضور سیاسی و اقتصادی قدرت‌های خارجی در سرنوشت کشور بود. از زمانی که جنگ‌های ایران و روسیه به شکست ایران انجامید، نفوذ سیاسی و اقتصادی قدرت‌های خارجی ـ که عمدتاً روسیه و انگلستان بودند ـ در سرنوشت کشور روز به روز فزونی گرفت. به طور مثال معاهده ترکمانچای "کاپیتولاسیون" را در ایران برای روسیه رسمیت داد.

ثانیاً هر کدام از ایرانی‌هایی که به سفارت‌های خارجی وابستگی داشتند، مجاب و مجاز از هرگونه پیگیری بودند و لذا از آن زمان به بعد است که فعالیت ستون پنجم در کشور با اتکای به قدرت خارجی آغاز می‌شود که تا قبل از آن وجود نداشت. این چنین بود که به تدریج شاهزاده‌ها و حتی صدراعظم‌های قاجار سعی کردند خودشان را به سفارت‌خانه‌ها‌ی قدرت‌های خارجی مسلط (به ویژه انگلستان و روسیه) نزدیک کنند و از تبعات مجازاتی که برایشان وجود داشت، مصون باشند. به ویژه بعد از قتل قائم‌مقام و امیرکبیر و سرنوشت تلخی که برای این دو صدراعظم مستقل و ملی رخ داد، صدراعظم‌های بعدی سعی کردند که به نحوی به یکی از دو قدرت مسلط یعنی روسیه و انگلستان نزدیک شوند؛ این از نقطه‌نظر سیاسی بود، اما از نقطه‌نظر اقتصادی بعد از قرارداد ترکمانچای دولت انگلستان نیز از امتیاز کاپیتولاسیون برخوردار شد و به‌تدریج کالاهای کارخانه‌ای آن دو کشور که بدون پرداخت گمرک وارد کشور می‌شد بازار‌های کشور را در اختیار گرفتند.

کتاب «مکالمه یک هندی با یک ایرانی» نوشته‌ی میرزا حسن مؤیدالسلام کاشانی صاحب روزنامه «حبل‌المتین» تهران را، اگر ملاحظه کنید، اشاره می‌کند که کالایی که در ایران تولید می‌شد، اگر می‌خواست به مرز برسد 16 بار به عناوین مختلف از آن مالیات گرفته می‌شد. این در صورتی بود که سارقین در میان راه مال التجاره را به یغما نبرند، در حالی‌که کالاهای انگلیسی و روسی بدون کمرگ وارد کشور می‌شد و دیگر کالاهای خارجی به دلیل اینکه کالاهای کارخانه‌ای بود و به صورت انبوه وارد کشور می‌شد، طبعاً کالاهای داخلی قدرت مقابله و رقابت با آن را نداشتند و لذا ورشکستگی تجار، بیکاری کارگران و تعطیلی کارگاه‌ها را به همراه داشت. طبعاً بخشی از این تجار کسانی بودند که وجوهات حوزه‌ها را تأمین می‌کردند. این افراد غالباً حوزه‌های علمیه و ابنیه‌ی عمومی همچون پل‌ها، مساجد، حمام‌ها و کاروانسراها را می‌ساختند. طبعاً وقتی درآمد این گروه رو به کاهش گذاشت، این نوع اقدامات خیریه، دیگر به شکل سابق وجود نداشت. ما جلوه‌ای از هم‌فکری و هم‌صدایی اعتراض آمیز روحانیت و تجار را در جریان قیام تنباکو می‌بینیم، اما افول اقتصادی به صورت نامحسوس و تدریجی اتفاق افتاد. به همین دلیل است که قبل از مشروطه فتوای علما در تحریم کالاهای خارجی و در تشویق به استفاده از کالاهای وطنی برای شکل گیری اقتصاد ملی و جلوگیری از ورشکستگی اقتصادی صادر شد.

دو عامل ذکر شده، عوامل خارجی بود اما بخش دیگری که وجه داخلی داشت، بی‌قانونی و ناامنی در کشور بود. یعنی هر یک از اوامر پادشاه، حکام، شاهزاده‌ها وغیره برای کشور قانون محسوب می‌شدند، لذا جان و مال و ناموس و امنیت افراد کشور در گرو اراده ملوکانه‌ی و نزدیکان به حکومت بود و هیچ دستگاهی برای رسیدگی وجود نداشت. تنها ملجأ و مرجع مردم، خانه‌های علما بود که به قول خانم لمبتون «سپر بلای مردم ستمدیده در مقابل حکام بودند.» جالب است یک خانم انگلیسی به این مسأله اشاره می‌کند و خیلی از مورخان دیگر بر این مطلب اتفاق نظر دارند.

در وجه داخلی، علاوه بر بی‌قانونی، عامل دیگر ناامنی فراوان در کشور بود؛ به طوری که در شهر تهران که پایتخت محسوب می‌شد، غروب به بعد دروازه‌ها را می‌بستند و محلات شهر عملاً در اختیار لوتی‌ها و متنفذان محلی قرار می‌گرفت. این عوامل سبب شده بود که مردم به ستوه بیایند. همان‌طور که عرض کردم علما که در طول تاریخ معاصر، ترجمان خواست عمومی بودند؛ مطالبه‌شان در آعاز مشروطه  «عدالتخواهی» بود که در آن به عرایض و شکایات مردم، از هر صنف و درجه رسیدگی کند، و حق را به حق‌دار برسانند. بدین ترتیب خواست عمومی در آغاز جنبش، تأسیس عدالت‌خانه بود.

 - این در واقع مطالبه اصلی علما بود؟
رجبی: بله؛ هم مردم و هم علما. عدالت‌خواهی همیشه خواست تاریخی مردم ما بوده است. به نظر من آزادی خواسته اصلی آنها نبوده بلکه به دنبال عدالت‌خواهی بوده‌اند و آزادی‌خواهی موضوع جدید ومتاخری است. بی‌اعتنایی شاه و دولت به این خواست عمومی و وقایعی هم مثل استبداد عین‌الدوله، تحصن اعتراض آمیز علما و مهاجرت صغری و کبری این قضیه را سرعت بخشید، اما آنچه که در واقع محقق شد، مدنظر علما نبود. به تعبیر دیگر وجه سلبی اقدام علما نفی ظلم، ستم، تجاوز و تعدی بود؛ اما وجه ایجابی آن به تأسیس نظام پارلمانی و تدوین قانون اساسی و نظام مشروطه انجامید. وجه ایجابی چندان نسبتی با وجه سلبی نداشت و لذا گرچه برای همه‌ی علما در آغاز جنبش، وجه سلبی که همان عدالت‌خواهی بود کاملاً محرز بود اما آنچه که برای این خواست عمومی یعنی انتخابات، پارلمان و قانون محقق شد، اولاً برای علما و عموم مردم ناشناخته بود؛ ثانیاً، آن لباسی نبود که به تن آن خواست عمومی که عدالت‌خانه بود دوخته شده باشد. به یک معنا وجه ایجابی تناسبی با وجه سلبی نداشت.

پس در وجه سلبی و مرحله اول این علما هستند که پیشگامند، اما در وجه ایجابی که ایجاد سازوکارهایی برای تحقق آن خواست می‌باشد، به دلیل اینکه این نظام جدید از غرب اقتباس شده بود - هم در شکل و هم در محتوا-  چون علما نسبت به نظام جدید(مشروطه) شناختی نداشتند، به تدریج منورالفکرها رهبری و زمام کار را در دست گرفتند و چون با ساز و کار مشروطه و نظام پارلمانی آشنا بودند و آن نظام‌ها را یا از نزدیک دیده و یا مطالعه کرده بودند، مقتضیات، لوازم و شرایط امور تحقق آن را می‌دانستند.

- این وجه ایجابی که نظام پارلمانی و اقتباس شده از غرب بود، توسط چه کسانی نهادینه شد؟ آیا خواست علما بود یا عده‌ای آمدند و این مسأله را به آن‌ها قبولاندند که شما ناگزیرید به این مسائل تن دهید؟
رجبی: پاسخ این سؤال از نقاط عطف تاریخ مشروطه‌ی ماست، یعنی چرخشی که جنبش از ایجاد عدالت‌خانه به سمت تأسیس نظام مشروطه می‌کند در همین جاست و این زمانی رخ داد که علما به قم مهاجرت کردند و در آنجا گفت‌‌وگوهایی که بین حاج شیخ فضل‌الله نوری و علمای مهاجر صورت می‌گیرد. البته در فرمان مشروطه، لفظ مشروطه نیست، بلکه مجلس شورای اسلامی بود که بعداً به مجلس شورای ملی تبدیل شد. وقتی که این خبر به قم می‌رسد حاج شیخ ‌فضل‌الله تأکید می‌کند که خوب، برفرض که کشور مشروطه شد، می‌خواهید چه کار کنید؟‌ یعنی چه راهکارهایی دارید؟ وقتی اشاره می‌کنند به دستاوردهای مشروطه چون آزادی و غیره شیخ می‌گوید این همان مسأله‌ای است که در آن با شما مشکل دارم. آزادی یعنی چه؟  حدود این آزادی چیست؟ این مناظره نشان می‌دهد که خود علما هم شناخت درستی از آن چه که می‌خواستند به وقوع بپیوندد نداشتند. مباحث آنجا در منابع تاریخی آمده است و حتی بعداً هم در کتاب خاطرات مرحوم سید محمد طباطبایی هست که ‌خواستیم آب انگور بگیریم اما شراب شد.

 آن چیزی که محقق شد سازوکار شناخته‌ شده‌ای برای علما و خواستی که مدنظر داشتند، نبود. اما وقتی به وقوع پیوست و به تدریج در جریان قرار گرفتند که قرار است مجلس چه کار کند و چه خواستی را انجام بدهد، علما مخالفت نکردند؛ بلکه آن را تأیید کردند اما سعی نمودند با نظارت خودشان و جهت دادن به آن در جهت اهداف مردم، جریان را هدایت کنند.

- آیا می‌توان در این موضع‌گیری علما را دسته‌بندی کرد؟
رجبی: در این زمان نه. زمانی که بحث نوشتن متمم قانون اساسی پیش می‌‌آید، یعنی وقتی که دیدند در قانون اساسی، در مورد مشروط کردن اختیارات پادشاه و به رسمیت شناختن حقوق افراد مملکت سخنی به میان نیامده  است و چون سابقه‌ای در تدوین قانون اساسی در کشور موجود نبود، لذا قانون اساسی بلژیک و فرانسه را ترجمه کردند. اما به هر حال باید آن را در معرض سایر نمایندگان، علما و مراجع  می‌گذاشتند. وقتی که در مجلس به بحث و گفتگو گذاشتند بخشی از نمایندگان مجلس و نیز حاج شیخ فضل‌الله نوری که احتراماً در مجلس حضور می‌یافت، متوجه شدند که اصولی از آن آشکار در تعارض با احکام اسلامی است، شروع به اعتراض کردند که اختلاف از همین‌جا آغاز شد.

- این عدالت‌خانه‌ای که خواست اصلی علما بود در واقع به چه ساز و کار و ساختاری بازمی‌گشت؟ تعبیر عدالت‌خانه به دنبال ایجاد چه تحولی بود؟
تبریزی: همان‌طور که جناب آقای دکتر رجبی به تفصیل فرمودند اولین نکته این است که رهبری نهضت مشروطه با روحانیت و مراجع نجف و ایران بود. وقتی که یک مرجع تقلید یا یک مجتهد مسلم و متعهد از عدالت‌خانه و نهضت سخن می‌گوید مشخص است که محتوای آن خارج از حدود و ثغور اسلامی نیست. خواسته‌ها هم عمدتاً در چارچوب معارف، مبانی و قوانین اسلامی است.
تبریزی: با توجه به دغدغه‌هایی که رهبر معظم انقلاب که داشته و دارند و از سال‌های قبل نیز سفارش‌های اکید نموده بودند، باید پیرامون تاریخ مشروطه کاری جدی بشود. این امر برای ما جای نگرانی است که هنوز منابع و مآخذ تاریخ مشروطه آثار کسروی، آدمیت، ادوارد براون، ملک زاده و امثال اینهاست.

جدای از این مطلب، لازم است در اینجا دو نکته را مطرح کنیم: با توجه به دغدغه‌هایی که رهبر معظم انقلاب که داشته و دارند و از سال‌های قبل نیز سفارش‌های اکید نموده بودند، باید پیرامون تاریخ مشروطه کاری جدی بشود. این امر برای ما جای نگرانی است که هنوز منابع و مآخذ تاریخ مشروطه آثار کسروی، آدمیت، ادوارد براون، ملک زاده و امثال اینهاست. در گذشته تاریخ‌نگاری ما در دست جریان‌های معارض با دین و روحانیت بوده است. نویسندگان تاریخ با اهداف و اغراض مشخص خودشان به کار تاریخ‌نگاری پرداختند، چه کسروی که یک فرد ضدروحانیت، ضداسلام و ضد تشیع بود و چه امثال ملک‌زاده، یحیی دولت‌آبادی و تقی‌زاده که از ماسون‌ها هستند. البته اگر بخواهیم به بحث تاریخ‌‌نگاری وارد شویم، یک بحث مفصل است و باید به صورت مستقل گفت وگو نمود.

در نگارش تاریخ ، بخش اعظم رسائل خطی یا رسائل مکتوب ما به عمد یا به سهو نادیده گرفته شد. به خصوص تلاش چند ساله آقای دکتر محمدحسن رجبی در تدوین رسائل و نامه‌های سیاسی که با انتشار جلد اول، حضور روحانیت را اندکی قبل از نهضت تنباکو تا مشروطه نشان داد و حضور علما در شناخت ماهیت استبداد و استعمار و عوامل آن به خصوص استعمار در ایران چگونه است و چگونه باید مبارزه کرد که عمدتاً در راه حفظ هویت، عزت و استقلال جامعه اسلامی چگونه باید دشمن شناسی و موضوع شناسی داشت.

انتشار این رسائل و رسائلی که تاکنون چند موردی از آن منتشر شده مثل رسائل حاج میرزا صادق مجتهد تبریزی، رساله‌ی انصافیه‌ی ملا عبدالرسول کاشانی و رسائل سید عبدالحسین لاری و غیره تحریف تاریخ را طی این صد سال اخیر به خوبی نشان می‌دهد که به عمد یا به سهو امثال آقای آدمیت، کسروی، تقی‌زاده و... به آن بخش از حضور و تلاش روحانیت نپرداختند. پس ما آنچه امروزه باید انجام بدهیم بازنگری و بازنویسی صحیح تاریخ مشروطیت است.

نکته دومی که باید به آن اشاره کنم این است که مشروطه نهضتی بود که توسط روحانیت و مراجع شروع شده بود. قید اسلامیت آن هم به دلیل شخصیت رهبران انقلاب و هم به دلیل حرکت اسلامی که ما اندکی قبل از آن در نهضت تنباکو داشتیم، کاملاً روشن بود. این از مجموعه مکاتیب مراجع ثلاث نجف، کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» مرحوم نائینی، لوایح شیخ فضل‌الله و...مشخص و روشن است. اگر این نگرش و دید را نگاه کنیم می‌بینیم که اصل نهضت از نجف و تهران در مساجد و منابر و در انتقاد از استبداد، مشکلات اقتصادی مردم، مظالم حکام ولایت، عقب‌ماندگی وغیره آغاز شد.

انقلاب مشروطه مراحل اولیه‌اش که مبارزه با ظلم و ستم است و همه نیز بر آن متفق هستند، روند روشنی دارد. اما همان‌طور که اشاره شد، در دوران ایجابی و اثبات انقلاب، جامعه دچار شقاق می‌شود. ما در این جا باید به سوابق جریان فراماسونری و عناصر وابسته به استعمار بپردازیم، یعنی تشکیلات فراماسونری از دوره‌ی میرزا ملکم‌خان ارمنی تحت عنوان «فراموش‌خانه» شروع به کار کرد و رسائلی در تقلید و اطاعت از غرب و غرب‌گرایی در اندیشه و عمل مطرح کرد. محور مدعای آن‌ها این بود که اگر می‌خواهیم به معنای واقعی آدم شویم باید اختیارمان را به طور کامل به دست غربی‌ها بسپاریم. این جریان در دوره‌ی ایجابی با یک مدیریت سازمان یافته مسیر نهضت را دچار شقاق و اختلاف نمود و این آغازی در حرکت انقلاب شد.

این تشکیلات از ابتدا با برنامه و با هدایت غرب به خصوص انگلستان کار می‌کردند. اگر روشنفکران ما مستقل بودند، حداقل در برابر روحانیت و مرجعیت یا خاضع بودند یا متعادل. یعنی اصل اقتدار، استقلال و وحدت ملی را در نظر می‌گرفتند. این‌گونه مسیر انقلاب مشروطیت و جریان روشنکری ما دچار انحطاط نمی‌شد و راه تصحیح آن هم آسان بود و هم امکان‌پذیر.

 اما اینکه جریان فراماسونری در برابر مرجعیت و روحانیت می‌ایستد و مرجعیت تا آنجا آگاهی و شناخت عمیق دارد که رأس این تشکیلات که سید حسن تقی‌زاده است به عنوان مفسد سیاسی و عقیدتی تکفیر می‌‌‌کند و این بسیار مهم و قابل توجه است. از نامه‌های مرحوم آخوند خراسانی و بعد مکاتیب مراجع نجف می‌توان به عمق فاجعه پی‌برد.

- این همان تشکیلاتی است که خودشان را در قالب روشنفکرها (منورالفکرها) نشان می‌دهند؟
 تبریزی: رهبر معظم انقلاب جمله‌ی بسیار مهمی دارند به این مضمون که روشنفکری از ابتدا در ایران بیمار به دنیا آمده است. این بدین معناست که روشنفکری از درون جامعه‌ی ما برنخاسته و تقلید کامل از غرب بوده است. مرحوم آل‌احمد در آثاری همچون «غرب‌زدگی» و «در خدمت و خیانت روشنفکران» به همین مسأله اشاره می‌کند. اگر روشنفکری ما با خطا و گاهی کج‌راهه یا حتی بیراهه جلو می‌رفت، چنان‌چه از درون جامعه و فرهنگ ما برخاسته بود قابل اصلاح بود و این همه دچار مصائب و مشکلات نمی‌شدیم. اما چون برای خودش حوزه‌ی مأموریتی داشت و کاملاً وابسته به انگلستان بود، این مسأله واقع نشد. درست مثل جریان مارکسیسم و کمونیسم در ایران که از ابتدا به دستور حزب کمونیست شوروی و حضور و دخالت و برنامه‌ریزی‌های بیگانه آغاز شد؛ فاجعه آن را در دوران پس از مشروطه، نهضت جنگل و حزب توده شاهد بودیم که چپ بیش از هفتاد سال خیانت، جنایت و وابستگی به دنبال داشت. البته این هم باید بر اساس اسناد و شواهد در وقت خودش بررسی شود. لذاست که حرکت این گروه به عنوان یک جریان مسلم و روشن در جامعه کاملاً آشکار است. علاوه بر جریان فراماسونری، برخی از انجمن‌ها که بسیاری از آنها هم‌نام بودند، به صوررت قارچ‌گونه رشد کرده بودند اما حرکت اصلی توسط چهار یا پنج انجمن خاص اداره می‌شد که هر کدام‌شان هم به جایی وابسته بودند. همین حزب دموکرات تقی‌زاده در بسیاری از شهرها علما را تحت فشار قرار می‌داد و یا آن‌ها را ترور می‌کرد. ترور آیت‌الله سید عبدالله بهبهانی از همین دست است. بسیاری از اعضای این حزب‌ها از اعضای فراماسونری هستند. این‌ها را که در نظر می‌گیریم و رسائل آن روز را هم می‌بینیم، به این نتیجه می‌رسیم که مورخین در نگارش و تدوین تاریخ مشروطه در چه جاهای مهمی سکوت کردند یا مسائلی را نادیده گرفتند و یا اینکه تحریف و غایت تاریخی مغشوش تهیه کردند.

- بررسی این نکته بسیار مهم است که مردم در ابتدا و در شروع نهضت به خوبی از علما پشتیبانی کردند و آن‌ها را حمایت کردند اما از یک مقطعی دیگر این حمایت توده‌های مردم کم شد و داستانِ بر دار رفتن شیخ فضل‌الله و بقیه مسائل پیش آمد! چه عواملی باعث شد که این حضور مردمی خدشه‌دار شود و مردم حق و باطل را با هم اشتباه کنند؟
رجبی: در اینجا باید به چند نکته اشاره ‌کنم. همان‌طور که آقای تبریزی اشاره کردند، گرچه مشروطه یک امر خارجی بود که ما از غرب اقتباس کردیم اما برای توجیه و تفسیر اسلامی آن، ده‌ها رساله نوشته شد، که یکی از این رسالات هم  که خیلی مشهور شده است، رساله مرحوم نائینی است. رسالات فراوانی هم در دوره قبل از انحلال مجلس و بعد از آن نوشته ‌شد. علاوه بر این، رسائل دیگری هم هست که نوشته شده و نشان‌دهنده‌ی تلاش برخی از علماست که از منظر دینی برای توجیه و مشروعیت دادن به مقوله‌ی مشروطه نوشته شده است.

نکته‌ی دوم اینکه حوادث مشروطه دارای دو لایه است: یک لایه آشکار و یک لایه پنهان که پیوند مستحکمی بین این دو لایه برقرار است. لایه پنهان که تقریباً به ندرت در تاریخ، ذکری از آن به میان آمده است. شاید دو سه کتاب بیشتر- اگر اشتباه نکنم - راجع به انجمن‌های سیاسی مخفی، در سال‌های قبل از انقلاب منتشر نشده است. اما بعد از انقلاب  به تدریج، با کنجکاوی و اسنادی که محققان جوان و متعهد به آن دست یافتند، این لایه‌های پنهان به تدریج مورد مطالعه و پژوهش قرار گرفت و موجب تحلیل‌های تاریخی متفاوتی گردید. در پیش از انقلاب و حتی در دوره‌ی پس از انقلاب در همان لایه‌ی آشکار هم تحریفات کاملاً متعمدانه‌ای صورت می‌گیرد.

به نظرم جریان مشروطه سه مرحله داشت:
مرحله اول، از زمان آغاز جنبش تا پیروزی انقلاب و مرحله تدوین قانون اساسی بود. یعنی نفی استبداد و ستم که به صدور فرمان مشروطه منجر شد. رهبری فکری و سیاسی این مرحله را علما بر عهده دارند. البته مفهوم آن هم این نیست که در مراحل بعدی، رهبری علما منتفی می‌شود. منظور این است که در این مرحله، خواست عمومی از زبان علما جاری می‌شود و علما نیز پیشگام هستند.

مرحله دوم، مرحله شرح و بسط مشروطه و ارائه راهکارهاست. می‌دانید وقتی کمیسیونی شروع به تدوین قانون اساسی کرد همه‌ی اینها، فرنگ رفته‌ها هستند یا کسانی‌اند که به هر حال با دنیای فرنگ آشنا هستند. پس در مرحله دوم منورالفکرهای لیبرال هستند که به تدوین متمم قانون اساسی می‌پردازند، کسانی‌که تنها راه دموکراسی و پیشرفت را در نظام‌های اروپایی می‌دیدند و الگویی فراتر از الگوی لیبرال دموکراسی‌های غربی برایشان مطرح نبود و البته وجود هم نداشت. اما علما هم با تصرف در محتوای متمم قانون اساسی سعی می‌‌کردند این پدیده خارجی را هر چه بیشتر به احکام اسلامی نزدیک کنند.

مرحله سوم، مرحله‌ای است که بحث بر سر متمم قانون اساسی در مجلس پیش آمد. در این مرحله نمایندگان تندرو، به‌خصوص برخی از نمایندگان آذربایجان که به شدت متأثر از سوسیال دموکرات‌های قفقاز بودند، از زمانی که بحث متمم در مجلس پیش آمد، به شدت در مقابل هرگونه دخل و تصرف ایستادگی کردند، چرا که می‌دانستند اگر خواست علما محقق می‌شود، رهبری در آینده از دست آنها خارج می‌شود و لذا ما می‌بینیم جریان سازی‌ها و تلاش‌های آشکار و پنهانی چون تحصن‌های مختلف در تبریز و اغتشاشات فراوان و اقدامات ایذایی و تخریبی شکل می‌گیرد تا این خواست علما محقق نشود. متأسفانه به علت جنجال‌آفرینی و اغتشاشاتی که این افراد شکل می‌دهند، ذهنیت بعضی از مراجع و علما را تغییر می‌دهند؛ نه اینکه آنها مخالف نظر شیخ فضل‌‌‌الله بودند؛ اتفاقاً در تلگرامی که مرحوم خراسانی و شیخ عبدالله مازندارانی برای حاج شیخ فضل‌الله در ایام تحصن در آستان حضرت عبدالعظیم فرستادند نه تنها خواسته ایشان را که بعداً اصل‌دوم قانون اساسی شد، خواستار هستند بلکه تأکید می‌کنند که حتی باید قانونی برای کوتاه کردن دست بابیه و بهائیه وغیره در نظر گرفته شود تا مبادا اینها بیایند و در حاکمیت قرار گیرند.
تبریزی: اگر روشنفکری ما با خطا و گاهی کج‌راهه یا حتی بیراهه جلو می‌رفت، چنان‌چه از درون جامعه و فرهنگ ما برخاسته بود قابل اصلاح بود و این همه دچار مصائب و مشکلات نمی‌شدیم. اما چون برای خودش حوزه‌ی مأموریتی داشت و کاملاً وابسته به انگلستان بود، این مسأله واقع نشد.

تصور رهبران روحانی مشروطه خواه (از جمله حضرات طباطبایی و بهبهانی) آن بود که حالا یک انقلابی شده و به تدریج این مشکلات برطرف می‌شود، در حالی‌که شیخ فضل‌الله می‌فهمید که نباید آن را به آینده موکول کرد. اگر این قانون اینگونه تصویب بشود، در واقع اسلام به تدریج در حاشیه خواهد رفت و رهبری از دست علما خارج خواهد شد. این درایت و تیزبینی و دوراندیشی شیخ را علمای دیگر متأسفانه نداشتند و دیدیم که بعداًنیز مراجع مشروطه خواه نجف و سیدعبدالله بهبهانی نیز، به تدریج در صف منتقدان قرار گرفتند.

- در واقع نکته اصلی اینجاست.
رجبی: بله، شیخ فضل‌الله می‌فهمید الآن که علما در رأس کار هستند و رهبری جنبش را در دست دارند، محتوایی که در قانون اساسی متجلی شده، سنخیتی با احکام اسلامی ندارد و با نظارت علما مخالفت می‌شود. اگر این قانون آن‌گونه که این‌ها بخواهند به تصویب برسد، در آینده اصولاً دین از صحنه اجتماع و سیاست برای همیشه به کنار خواهند رفت و کسانی بر سر کار خواهند آمد که هیچ نسبتی با دین ندارند.

الآن در مذاکرات مجلس هست که سید عبدالله بهبهانی که طرفدار مشروطه بود و معترض به حاج شیخ‌فضل‌الله، خطاب به نماینده‌های فرنگی‌مآب مجلس می‌گوید: شما این‌قدر نگویید که ایران باید مثل اروپا بشود که مردم برآشفته می‌شوند. مردم، متدین و دین‌مدار هستند و در کشوری دینی زندگی می‌‌کنند.

در واقع برای اینکه جو جامعه را آشفته کنند و علما عقب بنشینند و صحنه را خالی کنند، جو غیر دینی ایجاد شده بود و از سوی افراد خاصی در داخل و خارج از مجلس تحریک و هدایت می‌شد. همان‌طور که کسروی در تاریخ مشروطه می‌گوید اینها نگران بودند که اگر متمم قانون آن‌گونه که علما می‌خواهند نوشته و تصویب شود، دیگر برای همیشه جریان از دست اینها خارج می‌شود. آنها سعی می‌کردند با یک‌سری هجمه‌ی تبلیغاتی بسیار سنگین وسازمان‌یافته نسبت به باورها ومقدسات مذهبی و علما از طریق روزنامه‌ها، جراید، شب‌نامه‌ها و توهین‌ها و شانتاژها و بعدها ترورهایی که انجام دادند علما را از صحنه خارج کنند و میدان را آن‌گونه که می خواهند در دست بگیرند.

در این مرحله نمایندگان تندرو مجلس به همراه بازوهای سیاسی و نظامی‌شان در بیرون از مجلس که همان روزنامه‌ها و انجمن‌های سیاسی تندرو و به ظاهر انقلابی بودند و نیز اقدامات تخریبی حیدرعموقلی ـ که آن موقع به او حیدر بمبی می‌گفتند ـ سعی کردند نگذارند این قانون آن‌گونه که علما می‌خواستند به تصویب برسد. بعد هم به دنبال آن بودند تا جریان مجلس را در مقابل دربار قرار دهند زیرا که آنها اساساً به براندازی رژیم محمد علی شاه می‌اندیشیدند.

در نامه‌ها‌ی مرحوم ثقه‌الاسلام تبریزی هست که می‌گوید اینها بازار تبریز را می‌بندند و تحصن می‌کنند، وقتی می‌گوییم چرا این کار را می‌کنید، می‌گویند ما می‌خواهیم همان کاری را بکنیم که سوسیال دموکرات‌ها در روسیه تزاری کردند که با بستن خطوط آهن و غیره در جهت سرنگونی رژیم تزاری کوشش می‌کردند. اینها می‌خواستند با چنین اقدامات تندی نظام نوپا را براندازند و دیکتاتوری پرولتاریایی چپ را بر سر کار آوردند.

 همین آقای تقی‌زاده و گروهی از یاران و همفکرانش وقتی جریان به آنجا کشیده شد که متأسفانه اکثریت مجلس هم به حمایت از این جناح تندرو برخاست و مجلس به سمت تعارض با دربار رفت و مجلس به توپ بسته شد، می‌بینیم در این روز، در مجلس حضور پیدا نکردند و با لباس مبدل به سفارت انگلستان پناهنده شدند و تحت تدابیر امنیتی سفارت انگلستان از ایران خارج شدند. سردار اسعد بختیاری و محمد ولی‌خان تنکابنی هردو وابسته به قدرت‌های انگلیس و روسیه بودند. تنکابنی از عوامل سرشناس روسیه تزاری بود که در محاصره تبریز شرکت داشت و سردار اسعد از انگلیس حقوق ماهیانه دریافت می‌کرد منتها زمانی که اینها احساس کردند قیام تبریز سرکوب نشدنی است و با حمایت مراجع نجف که همراهی با ستارخان را به مثابه شمشیرزدن در رکاب امام زمان(عج) تلقی کرده بودند در حال پیشروی است و  به سایر شهرها کشیده می‌شود و یک نهضت جدیدی با رهبری علما در حال شکل گیری است، آمدند و برنامه ریزی کردند و پیش از آن‌ که ستارخان بیاید، تهران را توسط عوامل خود فتح کردند.
رجبی: سعی می‌کردند با یک‌سری هجمه‌ی تبلیغاتی بسیار سنگین وسازمان‌یافته نسبت به باورها ومقدسات مذهبی و علما از طریق روزنامه‌ها، جراید، شب‌نامه‌ها و توهین‌ها و شانتاژها و بعدها ترورهایی که انجام دادند علما را از صحنه خارج کنند و میدان را آن‌گونه که می خواهند در دست بگیرند.

جالب اینجاست وقتی تهران فتح شد مردم از نگرانی تجاوز و تعدی مجاهدان بختیاری به خانه‌هایشان پناه بردند اما چند ماه بعد که ستارخان و مجاهدانش به تهران آمدند، مردم تهران کیلومترها به استقبال او شتافتند و مقدمش را گرامی داشتند و او هم چندین بار از مردم تهران تشکر کرد. بدین ترتیب پیش از آنکه ستارخان بتواند و موفق شود تبریز را بگیرد، اینها تهران را فتح کردند و قدرت را بین خودشان تقسیم کردند و بعد هم حاج‌شیخ فضل‌الله را بر دار زدند. بعد هم موج ترور افرادی همچون سیدعبدالله و... حتی ستارخان آغاز شد، به ‌طوری که مراجع مشروطه‌خواه نجف متوجه شدند این جریان جدید هیچگونه التزامی به اسلام و احکام علما ندارد،  لذا  آخوند خراسانی از وضعیت پیش آمده نگران شد و سعی کرد به ایران مهاجرت کند و از نزدیک قضایا و حوادث ایران را نظارت کند که شب حرکت به طرز مشکوکی درگذشت و قضایای ایران نیز با مرگ آخوند به تدریج رو به سردی و فراموشی نهاد.

- این روند طی شد که مردم از این نهضت و از همراهی علما منقطع شوند؟
رجبی: بله؛ بین رهبران روحانی اختلاف نظر بروز کرد. از طرفی هم نه تنها هیچ‌ کدام از شعارها و آرمان‌های مشروطه همچون رفاه نسبی، امنیت و آزادی محقق نشد، بلکه بستری برای درگیری میان جناح‌ها فراهم شد و بعد هم به حذف فیزیکی همدیگر منتهی گردید، یعنی حتی امنیت نسبی دوره‌ی استبداد هم از بین رفت و گرانی و مشکلات اقتصادی هم دو چندان شدت گرفت.

لذا مردم بعد از مدتی چون که دیدند با ریخته شدن این همه خون‌ و فداکاری‌ها هیچ دستاوردی جز درگیری و اختلاف و ناامنی بوجود نیامده به تدریج کنار کشیدند و مایوسانه نظاره‌گر بازیگران سیاسی شدند.
ملاحظه کنید وقتی که مجلس را به توپ می‌بندند، به یکباره همه چیز فروکش می‌کند. حالا در تهران این‌طور شد، در شهرستان‌ها چرا حرکتی به نفع مشروطه انجام نشد؟ نشان می‌داد که به تدریج مشروطیت جایگاه خودش را از دست داده  و اگر در تبریز حرکتی شد برای احیای مشروطه نبود. من بر این اعتقاد نیستم چون متأسفانه دولتی‌ها به نام مخالفت با مشروطه به جان و مال و ناموس مردم تبریز تجاور کردند، مردم غیور تبریز به رهبری ستارخان برای مبارزه با آن فزون‌خواهی‌ها بود که قیام کردند نه برای احیای مشروطه. ستارخان برای قطع کردن دست متجاوزان دولتی و مداخلات آنها قیام کرد و با حمایت موکد مراجع مشروطه خواه نجف و پایداری مردم غیور و متدین تبریز موفق به شکست نیروهای دولتی تبریز گردید.

تبریزی: همان‌طور که آقای دکتر هم اشاره کردند، مردم زمانی‌که مشاهده کنند آرمان‌های ملی و مذهبی که به دنبال آن بودند و برای آن فداکاری‌ها کردند، نه تنها تحقق نیافت بلکه حالت عکس پیدا کرد و موجب حاکمیت دوباره استبداد و دخالت مجدد روشنفکران وابسته به قدرت‌های خارجی شد قطعاً دست از حمایت و پشتیبانی خود بر می-دارند و وضعیت بوجود آمده را به حال خود رها می‌کنند.