1389/05/13
دو نگاه به روشنفکری در ادبیات سیاسی ایران
دو نگاه به روشنفکری در ادبیات سیاسی ایران
میرزا آقاخان کرمانی را معمولاً اولین کسی میدانند که مفهوم روشنفکر را با اصطلاح منورالفکر در ادبیات سیاسی ایران استفاده کرده است. او منورالفکرها را رافعالخرافات و منورالعقول معرفی میکند و از ترکیبهای دیگری همچون روشنسرا، روشنستان و نور خویشتاب در توصیف روح روشنگری اروپا استفاده میکند.1 پس از او منورالفکر بر طبقهای تحصیلکرده و آشنا به تمدن جدید اطلاق شد که شیفته و طرفدار غرب بودند و عموماً با تحصیل در غرب و دیدن پیشرفتهای دنیای مدرن، درمان و راه چارهی جبران عقبماندگی جامعهی ایران را در پیروی بیچون و چرا از غرب در عرصه عمل و نظر میدیدند و به نقد و نفی مبانی سنتی، اجتماعی و فرهنگی خود میپرداختند. بنا به گفتهی جلال آلاحمد، روشنفکر ایرانی، انسانیت خود را هم از فرنگ میگرفت، در لحظههای حساس تاریخی طرف قدرت و حکومت را گرفته و رسالت آنها دو چیز بیشتر نبوده است: اول آنکه مبلغ غرب و فرهنگ غربی و تلاشگرانی برای بومیکردن و ایرانیکردن این فرهنگ بودهاند و دوم مستقیم و غیرمستقیم به جای عدالت و حمایت از محرومان یا برای کسب قدرت یا در جهت حمایت از قدرت حاکم تلاش میکردهاند.2
روشنفکر فُکُلی!
به صورت کلی در ادبیات سیاسی ایران، علاوه بر اختلاف و نگرشهای مختلف دربارهی معنای روشنفکر و روشنگری، دو گونه نگاه مثبت و منفی نسبت به روشنفکری و روشنفکران مطرح است: برخی آنها را خائن و برخی خادم دانستهاند. طرفداران نگاه منفی روشنفکران را افرادی غربگرا، مقلد، غربزده، شبهروشنفکر، هرهریمذهب، آسیمیله، قرتی، فُکُلی3 و افرادی همچون میرزا ملکمخان و تقیزاده میدانند که در هر مقطع و شرایطی، رنگ و شکل مختلفی از خود نشان میدهند. این مهمان ناخوانده با احساس تعلق و تعهد به غرب میخواهد جامعه را از نوک سر تا کف پا غربی و فرنگی کند و بر هر آنچه بومی، سنتی و دینی است خط بطلان بکشد. شبه روشنفکران و روشنفکرمآبان در مقابل روشنفکران واقعی و اصیل در لباس پوشیدن، غذا خوردن و استفاده از وسایل مدرن از غرب تقلید میکنند. آنها از محیط بومی و سنتی خود بیگانه و با مدرک و توانایی علمی و معارف جدید خود صاحب جهانبینی علمی شده، به نقد وضعیت موجود پرداخته و در امور دینی یا سهلانگار و یا به آن تظاهر میکنند.4 ریشه نگاه منفی به روشنفکران در حقیقت به نقد غربزدگی و غربگرایی بیقید و شرط اولین روشنفکران ایرانی برمیگردد. اولین نقد و ایراد به این جریان توسط روحانیت نوگرا و افرادی همچون سید جمالالدین اسدآبادی و مشروطهطلبان مشروعهخواه وارد آمد که خودباختگی و تقلید تمام عیار از فرهنگ و آداب و رسوم جدید را نفی میکردند.
برخی از روشنفکران از جمله زینالعابدین مراغهای، مجدالملک و طالبوف هم در نقد روشنفکران و ایرانیانی که از غرب برمیگشتند، مطالب قابل توجهی نوشتهاند. مجدالملک آنها را شترمرغهایی معرفی میکند که معلوماتشان به دو چیز، یکی استخفاف ملت و دیگری تخطئهی دولت محصور شده است.5 عبدالرحیم طالبوف هم در نقد این دوستان از فرنگبرگشتهی خود نوشته است: «این حالت وخیمهی بیادبی و هرزهگی بعضی فرنگیمآبان ضاله که عوض انتشار معارف و تربیت هموطنان بعد از مراجعت از فرنگستان زیر خم شراب ارامنه میخوابیدند و به اهالی و رجال به چشم حقارت نظر میکردند، رسوم و عواید ملتی را پسند نداشتند... علم و عالم را در انظار بیاحترام و عوام را از صحبت و معاشرت خودشان منزجر و متنفر نموده بودند.... حال آنکه از این طبقه امید بهروزی و انتظار سعادت دولت و ملت را داشت».6
نقد روشنفکری و روشنفکران و برجسته کردن نگاه منفی به صورت مشخص و برجسته با فخرالدین شادمان و احمد فردید شروع شد و در جلال آلاحمد به اوج رسید. شادمان یکی از پیشگامان این نگاه، متجددان غربگرا را ظاهرپرستانی میدانست که وظیفهی تفسیر و تعریف تمدنی را به عهده گرفتهاند که به خوبی آنرا نمیشناسند.7 پس از او سید احمد فردید واژهی «غربزده» را به معنایی فلسفی به کار برد و منظورش نه تنها اعتقاد به تکنولوژی و ظواهر تمدن غرب بود بلکه غربزده را کسانی میدانست که به ساختار دنیانگر و بعد معرفتشناسی غرب هم توجه و شیفتگی نشان میدهند. آلاحمد مفهوم غربزدگی فردید را در بعد سیاسی و جامعهشناسی به کار گرفت و غربزده را به بیماری تشبیه کرد که با جداشدن از سنتهای رایج و بومی خود دچار از خودبیگانگی میشود.8
روشنفکر و آرمانهایش
بر اساس نگاه دیگر، روشنفکر با توجه به ویژگیها و زمینههای پیدایی آن در غرب، بر افرادی دانشور، ادیب، اهل فکر و اصلاحطلب اطلاق میشود که با داشتن دغدغهی مشکلات جامعه، در بیداری مردم برای رفع عقبماندگی فکری، اجتماعی و سیاسی آنها میکوشد. آنها افرادی تحصیلکرده و متجدد هستند که به تلاش فکری و نظری، برای نقد، ترقی و توسعهی مردم و جامعه میپردازند. اگر چه اولین روشنفکران تاریخ ایران بیشتر وابسته به تفکر لیبرالی غرب بودهاند ولی الزامی بین این ارتباط و وابستگی به فکر لیبرال وجود ندارد و روشنفکر، هویت و صفتهای مختلفی مثل سوسیالیست، چپگرا و دینی هم میتواند به خود بگیرد. رسالت آنها تولید فکر است و به قول ادوارد سعید، حاضر به قبول فرمولهای ساده اجتماع نبوده و میخواهند قالبهای ذهنی معمول جامعه را در هم بشکنند، چراکه آنها مسئول آگاه کردن، جامعه هستند و بدون آنکه تکلیفی سیاسی به آنها واگذار شده باشد، نسبت به امور احساس مسئولیت و دخالت میکنند.9 روشنفکر با این نگاه دغدغهی قدرت و تعصب خاصی نسبت به دین یا سنتها ندارد. او در برابر جامعه، مردم و سرنوشت آنها احساس تعهد و مسئولیت میکند و داعیهی مسئولیت فکری جامعه را دارد تا با تجزیه و تحلیل صحیح و در نظر گرفتن شرایط زمانی و مکانی، آن را به سوی آرمانها و اهداف والاتر و بهتری هدایت نماید.
ویژگی اصلی آنها علاوه بر مباحث فکری و نظری و توجه به واقعیات اجتماعی دردها و بحرانهای جامعه و تجزیه و تحلیل آن و ارائهی راهکار مناسب برای ارتقا و بهبود آن است. بنا به گفتهی دکتر علی شریعتی روشنفکر نه فیلسوف، نه دانشمند، نه هنرمند و نه نویسنده است. او فرد خودآگاهی است که روح زمان و نیاز جامعه را حس میکند، منتقد وضع موجود و هدایتگر به سوی وضعی مطلوب است.10 با توجه به دو گونه و تیپ اصلی مثبت و منفی روشنفکری در ایران و ویژگیهای آنها، با نگاهی تاریخی میتوان گفت که جریانها و چهرههای روشنفکری ایرانی غیر از تعدادی اندک، عموماً در دستهی دوم جای میگیرند. آنها عمدتاً تعارض و فاصله مشخصی با قدرتها و نظام حاکم نداشته و در کنار فعالیتهای فکری خود در بازی سیاست و قدرت هم مشارکت کرده و عمدتاً در خدمت دستگاه و نظام حاکم و وزیر، سفیر و وکیل دربار و مرتبط با آنها بودهاند. معروفترین چهرههای روشنفکری ایران در دورهی قاجار و رضاخان خاستگاه اشرافی و حکومتی و تجربهی زندگی در غرب را داشتند. آنها اغلب محافظهکار، مصلحتگرا و مدافع اُلیگارشی حاکم بودند و به همین دلیل تا دهه چهل به کارگزاران اهل قلم یا فنسالاران خواهان ترقی و پیشرفت ایران روشنفکر گفته میشد. برخلاف معنای روشنفکر و روشنگری که باید هدایتگر و خط دهنده جامعه باشد، آنها خود دنبالهرو قدرت و سیاست بودند. آنان همچنین به واسطهی تماس با غرب، مناسبترین افراد برای پیوستن به لژهای فراماسونری و یا همچون میرزا ملکمخان بانی و موئسس لژ فراماسونری در ایران شده و به عضوگیری در میان رجال ایرانی میپرداختند.
نگاه محافظهکارانه به دین
روشنگری به معنای عام و معروفش، اگرچه تعارض و تضاد اصولی با دینمداری و دینداری نداشت ولی جریان روشنفکری در ایران به پیروی از تاریخ روشنگری غرب و غیر از مواردی که به صورت ابزاری و محافظهکارانه به دین توجه میکرد، آن را عامل عقبماندگی، تاریکی و جهل میدانست و بدینطریق وظیفه و کارکرد خود را در مقابله با دین و تلاش برای حذف آن از جامعه معرفی میکرد و جای اثبات خود به نفی دیگران میپرداخت و آزادیطلبیاش در رهایی از دین خلاصه میشد. ادعای روشنگری و روشنفکری این افراد هر اندازه که بیشتر بود، انتقاد از دین و دینستیزی در آنها برجستهتر میشد و بدینترتیب عکسالعمل و دشمنی دینمداران را علیه خود برانگیختند. این ویژگی به پیروی از جریان روشنگری در غرب بود که از قرن هجدهم به عنوان جنبشی علیه مذهب کاتولیک شروع شد و خواهان آزادی از قید و بندهای دینی و سنت کلیسایی بود11 و از این جهت ماهیت و چارچوب معنایی روشنگری در ایران وارداتی، غیراصیل، وابسته و تقلیدی بود. خط مخالفت، عناد و دشمنی جریان روشنفکری سکولار در ایران با دین و مذهب، از نسل اول روشنفکری و افرادی همچون میرزاملکم خان و آخوندزاده تا نسل دورهی مشروطه و رضاخان و افرادی همچون تقیزاده، کسروی، فروغی و هدایت به طور واضح قابل شناسایی است. نقد قدرت، سیاست و حاکمیت در آثار و کردار آنها بسیار کمتر از نقد و نفی دین و سنت بود و به همین دلیل با مردم و فرهنگ جامعه فاصله و شکاف دائمی داشتند.
«... گرفتاری ما در این بوده است که از دویستسال پیش یا لااقل از صدسال پیش به این طرف در خانه خود نبودهایم و نسبت ما با همهچیز و همهکس به هم خورده است. روشنفکر که به علوم جدید و من جمله به علوم اجتماعی و انسانی آشنا شده است، با خانه خود و در خانهی بیگانه است. او که همه را هپروتی میخواند و از واقعیت و شناخت علمی دم میزند، از غیر روشنفکر هپروتیتر است. او نه زبان مردم را میفهمد و نه مردم زبان اختراعی او را در مییابند. او با روشنفکر غربی هم همراه نیست؛ زیرا فقط بعضی از حرفهای روشنفکر غربی را تکرار میکند».12 جریان روشنفکری از دههی بیست، اگر چه با انگیزه و دلایل مختلفی نسبت به دین و فرهنگ سنتی و دینی جامعه تغییر موضع میدهد و تلاش دارد تا از دین به عنوان انگیزه و ابزار حرکت و پویایی استفاده و فاصلهی خود را با مردم کم کند، اما نگاهش به تمدن جدید و ویژگیهای آن چندان تفاوتی با نسلهای قبلی پیدا نمیکند و تنها برخی ویژگیهای دیگر تمدن جدید مثلا علم، ایدئولوژی و عقلگرایی آن را اولویت بیشتری میدهد.
با تمام توضیحات ذکر شده و بر خلاف تعاریف معمول روشنفکری و کارکرد، نقش و وظیفهی روشنگری او، که در مبنا و ماهیت آن اساسی است، معنا و مفهوم روشنفکری در دو دههی اخیر در کشور ما به سمت و سویی خاص گرایش پیدا کرده که نوع و چگونگی تفکر افراد، مخالفت با دین و غربگرایی ملاک و معیار روشنفکر شده است. روشنفکر در معنای اخیر چنین معرفی میشود: انسان مدرنی که عقل و علم را تنها مرجع خود میداند. بر این اساس حق نقد و بازنگری دین را برای خود به رسمیت میشناسد. او در همهی امور آزاد است و آزادیاش بر همه چیز و همهی امور مقدس اولویت دارد. «روشنفکر محصول دورهای است که آدمیان از آسمان اسطوره و حماسه به زمین رُمان قدم گذاشتهاند و قهرمانان بازمانده از قافله را دُنکیشوتوار به مصاف آسیابهای بادی و مصنوعات بشری میفرستادهاند. در این دوره آدمیان چنان به علم باور دارند که تصور میکنند، خداوند به نیوتن گفته است، باش و همهجا را روشنی فرا گرفته است و از سوی دیگر به رغم تعیین حدود و ثغور عقل، آنقدر باور دارند که دین را تنها در محدودهی عقل به رسمیت میشناسند».13
گرایش و منحنی فکری این روشنفکری عمدتاً به سوی ارزشهای نظام مسلط لیبرال-دموکراسی غربی است و بر این اساس به تقدیس حقوق بشر، آزادی و دموکراسی غربی میپردازد و عدالت و برابری و آرمانهای اجتماعی انسانهای خارج از محدودهی نظامهای غربی را در اولویت پایینتری قرار میدهد. آنها از آرمانها و اهدافی دفاع میکنند که مدلهای تحقق یافتهاش، مصیبتها و حقایقی تلخ دامنگیر بشر کرده و به جای استقلال ذاتی و مبنایی روشنگری اصلیترین وظیفهی نقادیاش متوجه دین و نظام دینی شده است.
این روشنفکری مبنایی غیر دینی دارد ولی با عناوین و صفتهای مختلف از جمله دین، میخواهد به جامعه برگردد و نقش روحانیون دینی را در دنیای مدرن به عهده بگیرد و دینی آزاد و سکولار را به جامعه معرفی کند. اصلیترین ویژگیاش اعتقاد به استقلال مبنایی عقل است و با هر لحظه میتواند هر مفهوم و موضوعی را مورد شک و تردید قرار دهد. محدودهی تکالیف و چگونگی دین او بر اساس عقل و علم بشری تعیین میشود و این ویژگی دوران مدرن است که دیانت سنتی میبایست از اهمیت بیفتد و روشنفکران به عنوان راهنمایان، پیشتازان و مبدعان تازه، پا به عرصهی وجود گذاشته و رسالت دین و دیانت و روحانیت را به عهده بگیرند.14
پینوشت:
1) فریدون آدمیت، اندیشههای میرزا آقاکرمانی، صفحه 241
2) در خدمت و خیانت روشنفکران، ج1، تهران، خوارزمی، 1357، صفحه 250 الی 270
3) فکلی از کلمه فرانسوی (foucd) به معنای یقهی کراواتی شکل یا پاپیون گرفته شده است وبه اصطلاح به افرادی اطلاق میشده که با پوشیدن فکل و کراوات خود را به شکل غربی در میآوردند.(علی قیصری، روشنفکران ایران در قرن بیستم،ترجمهی محمد دهقانی، تهران، انتشارات هرمس،1383 صفحهی 189)
4) تقی آزاد ارمکی، مدرنیتهی ایرانی، روشنفکران و پاردایم فکری عقب ماندگی در ایران، تهران، دفتر مطالعاتی ـ انتشاراتی اجتماع، 1380، صفحه 38
5) جمشید بهنام، ایرانیان و اندیشه تجدد، صفحه 75
6) عبدالرحیم طالبوف، سیاست طالبی(به کوشش رحیم رئیس پناه)، تهران، انتشارات علم، صفحه 121
7) سید فخرالدین شادمان، تسخیر تمدن فرنگی، تهران، بینا، 1326
8) دو اثر برجستهی جلال آل احمد در نقد غربگرایی و غربزدگی روشنفکران، "در خدمت و خیانت روشنفکران " و "غربزدگی" که بارها توسط ناشران مختلف منتشر و تجدید چاپ شدهاند.
9) ادوارد سعید، نفش روشنفکر، صفحه 12 و22
10) مرتضی کاظمیان،"شریعتی، روشنفکر متعهد و مسئول و روشنفکران امروز"، مجلهی آفتاب، سال سوم، شمارهی 27، صفحه 14 الی 16
11) حسین نصر، چالشهای روشنفکری دینی در ایران، روزنامهی همبستگی، دوشنبه 19 شهریور 1386
12) رضا داوری اردکانی، روشنفکری و روشنفکر، برگرفته از سایت "بیعنوان" به آدرسwww.biinvan.com) ) تاریخ 27/2/1382
13) محمد منصور هاشمی، "روشنفکر دینی، معلل یا مدلل"، سروش اندیشه، شمارهی سوم و چهارم، تابستان و پاییز 1381،صفحه 183
14) عبدالکریم سروش، شریعتی و رهیافت روشنفکری امروز ، (گفتگو)، مجلهی کیان، شماره 37،سال هفتم، خرداد و تیر 1376، صفحهی48
میرزا آقاخان کرمانی را معمولاً اولین کسی میدانند که مفهوم روشنفکر را با اصطلاح منورالفکر در ادبیات سیاسی ایران استفاده کرده است. او منورالفکرها را رافعالخرافات و منورالعقول معرفی میکند و از ترکیبهای دیگری همچون روشنسرا، روشنستان و نور خویشتاب در توصیف روح روشنگری اروپا استفاده میکند.1 پس از او منورالفکر بر طبقهای تحصیلکرده و آشنا به تمدن جدید اطلاق شد که شیفته و طرفدار غرب بودند و عموماً با تحصیل در غرب و دیدن پیشرفتهای دنیای مدرن، درمان و راه چارهی جبران عقبماندگی جامعهی ایران را در پیروی بیچون و چرا از غرب در عرصه عمل و نظر میدیدند و به نقد و نفی مبانی سنتی، اجتماعی و فرهنگی خود میپرداختند. بنا به گفتهی جلال آلاحمد، روشنفکر ایرانی، انسانیت خود را هم از فرنگ میگرفت، در لحظههای حساس تاریخی طرف قدرت و حکومت را گرفته و رسالت آنها دو چیز بیشتر نبوده است: اول آنکه مبلغ غرب و فرهنگ غربی و تلاشگرانی برای بومیکردن و ایرانیکردن این فرهنگ بودهاند و دوم مستقیم و غیرمستقیم به جای عدالت و حمایت از محرومان یا برای کسب قدرت یا در جهت حمایت از قدرت حاکم تلاش میکردهاند.2
روشنفکر فُکُلی!
به صورت کلی در ادبیات سیاسی ایران، علاوه بر اختلاف و نگرشهای مختلف دربارهی معنای روشنفکر و روشنگری، دو گونه نگاه مثبت و منفی نسبت به روشنفکری و روشنفکران مطرح است: برخی آنها را خائن و برخی خادم دانستهاند. طرفداران نگاه منفی روشنفکران را افرادی غربگرا، مقلد، غربزده، شبهروشنفکر، هرهریمذهب، آسیمیله، قرتی، فُکُلی3 و افرادی همچون میرزا ملکمخان و تقیزاده میدانند که در هر مقطع و شرایطی، رنگ و شکل مختلفی از خود نشان میدهند. این مهمان ناخوانده با احساس تعلق و تعهد به غرب میخواهد جامعه را از نوک سر تا کف پا غربی و فرنگی کند و بر هر آنچه بومی، سنتی و دینی است خط بطلان بکشد. شبه روشنفکران و روشنفکرمآبان در مقابل روشنفکران واقعی و اصیل در لباس پوشیدن، غذا خوردن و استفاده از وسایل مدرن از غرب تقلید میکنند. آنها از محیط بومی و سنتی خود بیگانه و با مدرک و توانایی علمی و معارف جدید خود صاحب جهانبینی علمی شده، به نقد وضعیت موجود پرداخته و در امور دینی یا سهلانگار و یا به آن تظاهر میکنند.4 ریشه نگاه منفی به روشنفکران در حقیقت به نقد غربزدگی و غربگرایی بیقید و شرط اولین روشنفکران ایرانی برمیگردد. اولین نقد و ایراد به این جریان توسط روحانیت نوگرا و افرادی همچون سید جمالالدین اسدآبادی و مشروطهطلبان مشروعهخواه وارد آمد که خودباختگی و تقلید تمام عیار از فرهنگ و آداب و رسوم جدید را نفی میکردند.
این روشنفکری مبنایی غیر دینی دارد ولی با عناوین و صفتهای مختلف از جمله دین، میخواهد به جامعه برگردد و نقش روحانیون دینی را در دنیای مدرن به عهده بگیرد و دینی آزاد و سکولار را به جامعه معرفی کند.
برخی از روشنفکران از جمله زینالعابدین مراغهای، مجدالملک و طالبوف هم در نقد روشنفکران و ایرانیانی که از غرب برمیگشتند، مطالب قابل توجهی نوشتهاند. مجدالملک آنها را شترمرغهایی معرفی میکند که معلوماتشان به دو چیز، یکی استخفاف ملت و دیگری تخطئهی دولت محصور شده است.5 عبدالرحیم طالبوف هم در نقد این دوستان از فرنگبرگشتهی خود نوشته است: «این حالت وخیمهی بیادبی و هرزهگی بعضی فرنگیمآبان ضاله که عوض انتشار معارف و تربیت هموطنان بعد از مراجعت از فرنگستان زیر خم شراب ارامنه میخوابیدند و به اهالی و رجال به چشم حقارت نظر میکردند، رسوم و عواید ملتی را پسند نداشتند... علم و عالم را در انظار بیاحترام و عوام را از صحبت و معاشرت خودشان منزجر و متنفر نموده بودند.... حال آنکه از این طبقه امید بهروزی و انتظار سعادت دولت و ملت را داشت».6
نقد روشنفکری و روشنفکران و برجسته کردن نگاه منفی به صورت مشخص و برجسته با فخرالدین شادمان و احمد فردید شروع شد و در جلال آلاحمد به اوج رسید. شادمان یکی از پیشگامان این نگاه، متجددان غربگرا را ظاهرپرستانی میدانست که وظیفهی تفسیر و تعریف تمدنی را به عهده گرفتهاند که به خوبی آنرا نمیشناسند.7 پس از او سید احمد فردید واژهی «غربزده» را به معنایی فلسفی به کار برد و منظورش نه تنها اعتقاد به تکنولوژی و ظواهر تمدن غرب بود بلکه غربزده را کسانی میدانست که به ساختار دنیانگر و بعد معرفتشناسی غرب هم توجه و شیفتگی نشان میدهند. آلاحمد مفهوم غربزدگی فردید را در بعد سیاسی و جامعهشناسی به کار گرفت و غربزده را به بیماری تشبیه کرد که با جداشدن از سنتهای رایج و بومی خود دچار از خودبیگانگی میشود.8
روشنفکر و آرمانهایش
بر اساس نگاه دیگر، روشنفکر با توجه به ویژگیها و زمینههای پیدایی آن در غرب، بر افرادی دانشور، ادیب، اهل فکر و اصلاحطلب اطلاق میشود که با داشتن دغدغهی مشکلات جامعه، در بیداری مردم برای رفع عقبماندگی فکری، اجتماعی و سیاسی آنها میکوشد. آنها افرادی تحصیلکرده و متجدد هستند که به تلاش فکری و نظری، برای نقد، ترقی و توسعهی مردم و جامعه میپردازند. اگر چه اولین روشنفکران تاریخ ایران بیشتر وابسته به تفکر لیبرالی غرب بودهاند ولی الزامی بین این ارتباط و وابستگی به فکر لیبرال وجود ندارد و روشنفکر، هویت و صفتهای مختلفی مثل سوسیالیست، چپگرا و دینی هم میتواند به خود بگیرد. رسالت آنها تولید فکر است و به قول ادوارد سعید، حاضر به قبول فرمولهای ساده اجتماع نبوده و میخواهند قالبهای ذهنی معمول جامعه را در هم بشکنند، چراکه آنها مسئول آگاه کردن، جامعه هستند و بدون آنکه تکلیفی سیاسی به آنها واگذار شده باشد، نسبت به امور احساس مسئولیت و دخالت میکنند.9 روشنفکر با این نگاه دغدغهی قدرت و تعصب خاصی نسبت به دین یا سنتها ندارد. او در برابر جامعه، مردم و سرنوشت آنها احساس تعهد و مسئولیت میکند و داعیهی مسئولیت فکری جامعه را دارد تا با تجزیه و تحلیل صحیح و در نظر گرفتن شرایط زمانی و مکانی، آن را به سوی آرمانها و اهداف والاتر و بهتری هدایت نماید.
آلاحمد مفهوم غربزدگی فردید را در بعد سیاسی و جامعهشناسی به کار گرفت و غربزده را به بیماری تشبیه کرد که با جداشدن از سنتهای رایج و بومی خود دچار از خودبیگانگی میشود.
ویژگی اصلی آنها علاوه بر مباحث فکری و نظری و توجه به واقعیات اجتماعی دردها و بحرانهای جامعه و تجزیه و تحلیل آن و ارائهی راهکار مناسب برای ارتقا و بهبود آن است. بنا به گفتهی دکتر علی شریعتی روشنفکر نه فیلسوف، نه دانشمند، نه هنرمند و نه نویسنده است. او فرد خودآگاهی است که روح زمان و نیاز جامعه را حس میکند، منتقد وضع موجود و هدایتگر به سوی وضعی مطلوب است.10 با توجه به دو گونه و تیپ اصلی مثبت و منفی روشنفکری در ایران و ویژگیهای آنها، با نگاهی تاریخی میتوان گفت که جریانها و چهرههای روشنفکری ایرانی غیر از تعدادی اندک، عموماً در دستهی دوم جای میگیرند. آنها عمدتاً تعارض و فاصله مشخصی با قدرتها و نظام حاکم نداشته و در کنار فعالیتهای فکری خود در بازی سیاست و قدرت هم مشارکت کرده و عمدتاً در خدمت دستگاه و نظام حاکم و وزیر، سفیر و وکیل دربار و مرتبط با آنها بودهاند. معروفترین چهرههای روشنفکری ایران در دورهی قاجار و رضاخان خاستگاه اشرافی و حکومتی و تجربهی زندگی در غرب را داشتند. آنها اغلب محافظهکار، مصلحتگرا و مدافع اُلیگارشی حاکم بودند و به همین دلیل تا دهه چهل به کارگزاران اهل قلم یا فنسالاران خواهان ترقی و پیشرفت ایران روشنفکر گفته میشد. برخلاف معنای روشنفکر و روشنگری که باید هدایتگر و خط دهنده جامعه باشد، آنها خود دنبالهرو قدرت و سیاست بودند. آنان همچنین به واسطهی تماس با غرب، مناسبترین افراد برای پیوستن به لژهای فراماسونری و یا همچون میرزا ملکمخان بانی و موئسس لژ فراماسونری در ایران شده و به عضوگیری در میان رجال ایرانی میپرداختند.
نگاه محافظهکارانه به دین
روشنگری به معنای عام و معروفش، اگرچه تعارض و تضاد اصولی با دینمداری و دینداری نداشت ولی جریان روشنفکری در ایران به پیروی از تاریخ روشنگری غرب و غیر از مواردی که به صورت ابزاری و محافظهکارانه به دین توجه میکرد، آن را عامل عقبماندگی، تاریکی و جهل میدانست و بدینطریق وظیفه و کارکرد خود را در مقابله با دین و تلاش برای حذف آن از جامعه معرفی میکرد و جای اثبات خود به نفی دیگران میپرداخت و آزادیطلبیاش در رهایی از دین خلاصه میشد. ادعای روشنگری و روشنفکری این افراد هر اندازه که بیشتر بود، انتقاد از دین و دینستیزی در آنها برجستهتر میشد و بدینترتیب عکسالعمل و دشمنی دینمداران را علیه خود برانگیختند. این ویژگی به پیروی از جریان روشنگری در غرب بود که از قرن هجدهم به عنوان جنبشی علیه مذهب کاتولیک شروع شد و خواهان آزادی از قید و بندهای دینی و سنت کلیسایی بود11 و از این جهت ماهیت و چارچوب معنایی روشنگری در ایران وارداتی، غیراصیل، وابسته و تقلیدی بود. خط مخالفت، عناد و دشمنی جریان روشنفکری سکولار در ایران با دین و مذهب، از نسل اول روشنفکری و افرادی همچون میرزاملکم خان و آخوندزاده تا نسل دورهی مشروطه و رضاخان و افرادی همچون تقیزاده، کسروی، فروغی و هدایت به طور واضح قابل شناسایی است. نقد قدرت، سیاست و حاکمیت در آثار و کردار آنها بسیار کمتر از نقد و نفی دین و سنت بود و به همین دلیل با مردم و فرهنگ جامعه فاصله و شکاف دائمی داشتند.
«... گرفتاری ما در این بوده است که از دویستسال پیش یا لااقل از صدسال پیش به این طرف در خانه خود نبودهایم و نسبت ما با همهچیز و همهکس به هم خورده است. روشنفکر که به علوم جدید و من جمله به علوم اجتماعی و انسانی آشنا شده است، با خانه خود و در خانهی بیگانه است. او که همه را هپروتی میخواند و از واقعیت و شناخت علمی دم میزند، از غیر روشنفکر هپروتیتر است. او نه زبان مردم را میفهمد و نه مردم زبان اختراعی او را در مییابند. او با روشنفکر غربی هم همراه نیست؛ زیرا فقط بعضی از حرفهای روشنفکر غربی را تکرار میکند».12 جریان روشنفکری از دههی بیست، اگر چه با انگیزه و دلایل مختلفی نسبت به دین و فرهنگ سنتی و دینی جامعه تغییر موضع میدهد و تلاش دارد تا از دین به عنوان انگیزه و ابزار حرکت و پویایی استفاده و فاصلهی خود را با مردم کم کند، اما نگاهش به تمدن جدید و ویژگیهای آن چندان تفاوتی با نسلهای قبلی پیدا نمیکند و تنها برخی ویژگیهای دیگر تمدن جدید مثلا علم، ایدئولوژی و عقلگرایی آن را اولویت بیشتری میدهد.
گرایش و منحنی فکری این روشنفکری عمدتاً به سوی ارزشهای نظام مسلط لیبرال-دموکراسی غربی است و بر این اساس به تقدیس حقوق بشر، آزادی و دموکراسی غربی میپردازد و عدالت و برابری و آرمانهای اجتماعی انسانهای خارج از محدودهی نظامهای غربی را در اولویت پایینتری قرار میدهد.
با تمام توضیحات ذکر شده و بر خلاف تعاریف معمول روشنفکری و کارکرد، نقش و وظیفهی روشنگری او، که در مبنا و ماهیت آن اساسی است، معنا و مفهوم روشنفکری در دو دههی اخیر در کشور ما به سمت و سویی خاص گرایش پیدا کرده که نوع و چگونگی تفکر افراد، مخالفت با دین و غربگرایی ملاک و معیار روشنفکر شده است. روشنفکر در معنای اخیر چنین معرفی میشود: انسان مدرنی که عقل و علم را تنها مرجع خود میداند. بر این اساس حق نقد و بازنگری دین را برای خود به رسمیت میشناسد. او در همهی امور آزاد است و آزادیاش بر همه چیز و همهی امور مقدس اولویت دارد. «روشنفکر محصول دورهای است که آدمیان از آسمان اسطوره و حماسه به زمین رُمان قدم گذاشتهاند و قهرمانان بازمانده از قافله را دُنکیشوتوار به مصاف آسیابهای بادی و مصنوعات بشری میفرستادهاند. در این دوره آدمیان چنان به علم باور دارند که تصور میکنند، خداوند به نیوتن گفته است، باش و همهجا را روشنی فرا گرفته است و از سوی دیگر به رغم تعیین حدود و ثغور عقل، آنقدر باور دارند که دین را تنها در محدودهی عقل به رسمیت میشناسند».13
گرایش و منحنی فکری این روشنفکری عمدتاً به سوی ارزشهای نظام مسلط لیبرال-دموکراسی غربی است و بر این اساس به تقدیس حقوق بشر، آزادی و دموکراسی غربی میپردازد و عدالت و برابری و آرمانهای اجتماعی انسانهای خارج از محدودهی نظامهای غربی را در اولویت پایینتری قرار میدهد. آنها از آرمانها و اهدافی دفاع میکنند که مدلهای تحقق یافتهاش، مصیبتها و حقایقی تلخ دامنگیر بشر کرده و به جای استقلال ذاتی و مبنایی روشنگری اصلیترین وظیفهی نقادیاش متوجه دین و نظام دینی شده است.
این روشنفکری مبنایی غیر دینی دارد ولی با عناوین و صفتهای مختلف از جمله دین، میخواهد به جامعه برگردد و نقش روحانیون دینی را در دنیای مدرن به عهده بگیرد و دینی آزاد و سکولار را به جامعه معرفی کند. اصلیترین ویژگیاش اعتقاد به استقلال مبنایی عقل است و با هر لحظه میتواند هر مفهوم و موضوعی را مورد شک و تردید قرار دهد. محدودهی تکالیف و چگونگی دین او بر اساس عقل و علم بشری تعیین میشود و این ویژگی دوران مدرن است که دیانت سنتی میبایست از اهمیت بیفتد و روشنفکران به عنوان راهنمایان، پیشتازان و مبدعان تازه، پا به عرصهی وجود گذاشته و رسالت دین و دیانت و روحانیت را به عهده بگیرند.14
پینوشت:
1) فریدون آدمیت، اندیشههای میرزا آقاکرمانی، صفحه 241
2) در خدمت و خیانت روشنفکران، ج1، تهران، خوارزمی، 1357، صفحه 250 الی 270
3) فکلی از کلمه فرانسوی (foucd) به معنای یقهی کراواتی شکل یا پاپیون گرفته شده است وبه اصطلاح به افرادی اطلاق میشده که با پوشیدن فکل و کراوات خود را به شکل غربی در میآوردند.(علی قیصری، روشنفکران ایران در قرن بیستم،ترجمهی محمد دهقانی، تهران، انتشارات هرمس،1383 صفحهی 189)
4) تقی آزاد ارمکی، مدرنیتهی ایرانی، روشنفکران و پاردایم فکری عقب ماندگی در ایران، تهران، دفتر مطالعاتی ـ انتشاراتی اجتماع، 1380، صفحه 38
5) جمشید بهنام، ایرانیان و اندیشه تجدد، صفحه 75
6) عبدالرحیم طالبوف، سیاست طالبی(به کوشش رحیم رئیس پناه)، تهران، انتشارات علم، صفحه 121
7) سید فخرالدین شادمان، تسخیر تمدن فرنگی، تهران، بینا، 1326
8) دو اثر برجستهی جلال آل احمد در نقد غربگرایی و غربزدگی روشنفکران، "در خدمت و خیانت روشنفکران " و "غربزدگی" که بارها توسط ناشران مختلف منتشر و تجدید چاپ شدهاند.
9) ادوارد سعید، نفش روشنفکر، صفحه 12 و22
10) مرتضی کاظمیان،"شریعتی، روشنفکر متعهد و مسئول و روشنفکران امروز"، مجلهی آفتاب، سال سوم، شمارهی 27، صفحه 14 الی 16
11) حسین نصر، چالشهای روشنفکری دینی در ایران، روزنامهی همبستگی، دوشنبه 19 شهریور 1386
12) رضا داوری اردکانی، روشنفکری و روشنفکر، برگرفته از سایت "بیعنوان" به آدرسwww.biinvan.com) ) تاریخ 27/2/1382
13) محمد منصور هاشمی، "روشنفکر دینی، معلل یا مدلل"، سروش اندیشه، شمارهی سوم و چهارم، تابستان و پاییز 1381،صفحه 183
14) عبدالکریم سروش، شریعتی و رهیافت روشنفکری امروز ، (گفتگو)، مجلهی کیان، شماره 37،سال هفتم، خرداد و تیر 1376، صفحهی48