1389/04/21
حالت طلبگی و آخوندی را حفظ کنید
گزارشی از دیدار رؤسای دفاتر نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاهها با رهبر معظم انقلاب
حمید محمدی محمدی
تهران در تب 42 درجه میسوزد و بیست و چند استان کشور، اولین روز تعطیل غیرمترقبه را پشت سر میگذارند. خورشید، اُریب میتابد، اما خیابان فلسطین جنوبی آنقدر چنار بلند و تنومند دارد که کسی گیر گرمای بیرحم نیفتد؛ جز چند پلیس سفید و سبزپوش که گویی کار هر روزشان است اجازه ندهند آن حوالی کسی ماشینش را پارک کند و اسباب زحمت همسایهها نشود.
نمره ماشینهایی که از راه میرسند، نشان میدهد که هر کدام مال یک شهر و استان هستند، اما معمولاً چند نفری به سختی خودشان را در یک خودرو جا دادهاند و آنطور که پیداست، خیلی هم مهربان نشستهاند! هرکس پیاده میشود، اول ساعتش را نگاه میکند. تا اذان ظهر، نیم ساعتی هنوز باقی است، اما تا هرکس بتواند در حلقه دوستان هماستانیاش قرار بگیرد و دسته جمعی بروند داخل، همین نیم ساعت هم گاهی کم است.
جلوی گیت اول، آدمهای زیادی منتظر دوستان خود ایستادهاند، اما مردی که میخواهد برای پسر نوجوانش کارت ورود بگیرد، بیشتر از همه به چشم میآید. تقریباً به همه رو میاندازد، اما کسی کارت اضافه ندارد. پسرک، دست پدرش را رها نمیکند. یا هر دو یا هیچکدام!
کاری از دستم برنمیآید. خودم هم کارت ندارم و منتظرم یکی بیاید کارم را راه بیندازد، اما بیشتر از خودم، نگران پسر نوجوان هستم که نیم نگاهی هم به کنترلچی کارتها دارد. گویی این جربزه را دارد که با آن قد و قواره ریز و فلفلی، قاطی جمعیت برود داخل و به روی خودش نیاورد که کارت ندارد!
خودروها جلوی گیت که میرسند، سه تا درشان باز میشود و از هر طرف، یکی ـ دو نفر پایشان را میگذارند روی آسفالت داغ خیابان. انگار این گرما برایشان عجیب است. روحانیها، کارتهایشان را نشان میدهند و با عجله از گیت میگذرند.
چند دقیقه مانده به اذان، من و دو ـ سه نفر از اعضای تحریریه سایت، آخرین نفراتی هستیم که وارد حسینیه امام خمینی(ره)، محل دیدار رؤسای دفتر نهاد نمایندگی ولیفقیه در دانشگاهها میشویم. از دری وارد میشویم که قبلاً از آنجا داخل حسینیه نشدهام. تجهیزات خبرنگاری و عکاسی را که به ما برمیگردانند، یک مرد میانسال بازرسیمان میکند و میرویم داخل حسینیه. و چون از منتهیالیه سمت چپ وارد شدهایم، جلوی حسینیه سر در میآوریم؛ جایی که همه نگاهها به آن سو است و آدم احساس میکند خیلی مهم شده است که اینطوری نگاهش میکنند!
این احساس زمانی کامل میشود که قرار است به فاصله چند متر پشت رهبر انقلاب نماز بخوانیم. صف اول را آیتالله جنتی، حجتالاسلام ابوترابی، کامران دانشجو (وزیر علوم)، سرلشکر فیروزآبادی، میرکاظمی (وزیر نفت)، حجتالاسلام محمدیان (رئیس نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاهها) و چند تن از امیران ارتش و سپاه پر کردهاند.
آقا نماز را خیلی عادی میخوانند؛ نه تند و نه چندان طولانی. فقط در رکوع، ذکر را چند بار تکرار میکنند و در قنوت، ذکر پس از نماز لیلةالرغائب را به زبان میآورند: «رب اغفر و ارحم و تجاوز عما تعلم انک انت العلی الاعظم». بعد هم که نماز ظهر را خواندند، منتظر نمیشوند کسی صندلی را بیاورد نزدیک سجادهشان. خودشان میروند سمت صندلی دستهداری که به ستون جلوتر تکیه داده شده است. مینشینند آنجا و اذکار و تعقیبات نماز را میخوانند.
آقا یک قبای کرم رنگ پوشیدهاند و طبق معمول، یک چفیه انداختهاند دور گردنشان. وقتی نماز تمام میشود، جمعیت شعار میدهد: «دست خدا بر سر ماست، خامنهای رهبر ماست» که آقا با لبی خندان به احساسات جمع پاسخ میدهند و میروند روی جایگاه و مینشینند روی صندلی خودشان. آن وقت، حجتالاسلام محمدیان، رئیس نهاد نمایندگی میرود پشت میکروفون و سعی میکند در چند دقیقه، یک گزارش مختصر بدهد. او گزارش خود را از اشتیاق 10 ساله برای دیدار مسئولان دفاتر نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاهها شروع میکند. آقا هم با تبسمی کوتاه، به این فراز از گزارش او جواب میدهند.
حجتالاسلام محمدیان میگوید که جمع حاضر، مسئولان، معاونان، مدیران اجرایی، دبیران هماندیشی و اعضای شورای ستاد نمایندگان دفاتر نهاد هستند که از 150 دانشگاه به دیدار رهبر انقلاب آمدهاند. گوشهای از سالن، چند تن از بانوان هم حضور دارند، اما رئیس نهاد، آماری از آنها را در گزارش خود نیاورده است. شاید بس که این گزارش، خلاصه و کوتاه است و قرار نیست جزئیات و گوشههای ماجرا در آن آورده شود.
حجتالاسلام محمدیان از حضور مقتدرانه جوانان دانشجو در ماجرای فتنه و جنگ نرم هم سخن میگوید و این گفته خود را به راهاندازی بیش از 100 کرسی آزاداندیشی و حمایت از کرسیهای سایر مراکز فرهنگی ـ آموزشی میرساند. در گزارش او، اقبال گسترده دانشجویان به شرکت در نماز جماعت، حضور در خیمههای اعتکاف، هماندیشی اساتید 110 دانشگاه و کارگاههایی برای دانشافزایی اساتید معارف اسلامی هم هست.
یک تکه از حسینیه کاملاً خالی است. تعجب میکنم چرا انبوه جمعیت در نقاط دیگر، فشرده و نزدیک به هم نشستهاند، اما این فضا را خالی گذاشتهاند. پشت سر جمعیت روحانی، خودم را به آن نقطه خالی میرسانم. اما آنجا، تنها نقطهای از حسینیه است که جایگاه و رهبر دیده نمیشود و ستونی از ستونهای حسینیه مزاحم دید مهمانان است. در همان فضای خالی، یکی از دوربینچیها دنبال جایی برای استقرار سه پایه دوربینش میگردد. گمانم از اهالی صدا و سیما نباشد که اینقدر دیر به مراسم رسیده است. بنده خدا چند جا را امتحان میکند و یکی ـ دو بار هم پای آقایان را لگد میکند، اما انگار جای دوربین به دلش نمینشیند. حتی یک بار میرود دوربینش را میکارد جلوی آقای پناهیان و وقتی میبیند دید او را گرفته، دوباره دوربین و سهپایهاش را میگذارد روی کولش و میرود گوشه دیگری از سالن.
با تمام شدن سخنان محمدیان، جمعِ غالباً روحانی مجلس با یک صلوات به استقبال صحبتهای رهبر میرود.
گرمای شدید هوا، فضای داخل حسینیه امام خمینی (ره) را هم تحت تأثیر قرار داده و آرام آرام همه را کلافه میکند. دیدار هم که به نیم روز افتاده و قرار است در نقطه پایان، رهبر انقلاب برای این جمع حدود 600 نفری صحبت کنند. فضای صحبت آقا، تقریباً دو بعدی است. یک بخش آن، سخنان رسمی و بخش دیگرش، تا حدودی صنفی و از نوع درد دل است. در بعد اول، جواب آنهایی را میدهند که فکر میکنند مسئولان کشور از مسائل اجتماعی درون دانشگاهها بیخبرند. مثلاً میگویند که میدانند در دانشگاههای ما چه میگذرد و چه مفسدهها و مسائلی وجود دارد، اما جو غالب دانشگاهها را فضایی سالم و خداجویانه تلقی میکنند و میگویند که اگر اخلاق، تواضع، صراحت در موضعگیری و صراحت در بیان حقیقت و بلندنظری نسبت به امور دنیوی باشد، خلوص در عمل افراد ثابت میشود و آنگاه اگر حتی کسی عناد هم داشته باشد، با ما همراه میشود.
رهبر انقلاب، همچنین یک خاطره بیان میکنند و آن، سفر شهید باهنر به مشهد و حضور در مسجدی است که آقا، امام جماعت آن بودهاند و صدها جوان دانشگاهی در آن مسجد، حضور اجتماعی داشتهاند. این حضور، طوری بوده است که شهید باهنر از آن تعجب میکند و...
اما آن بخش از صحبتهای رهبر که جنبه درونی و صنفی دارد، سخن گفتن از رفتار مسئولان نهاد نمایندگی است. اینکه اگر حضور یک روحانی در دانشگاه شکل اداری پیدا کند، به نفع نظام نیست و روحانیها باید حالت طلبگی و آخوندی خودشان را حفظ کنند، با مردم انس داشته باشند، بین مردم بروند و سخنان آنان را بشنوند.
دیدار، خیلی کوتاه است. رهبر هم خیلی کم صحبت میکند برای مهمانانی که در این گرما، از راههای دور و نزدیک آمدهاند. صحبتها که تمام میشود، جمعیت برمیخیزد و ندای «حسین حسین شعار ماست، شهادت افتخار ماست» سر میدهد.
لابهلای مهمانان، پسرک را میبینم که خودش را به صف اول رسانده و دارد شعار میدهد. پدرش، دو ـ سه ردیف عقبتر دنبال او میگردد. اشاره میکنم که پسرش آن جلوها برای خودش جایی باز کرده است.
رهبر هم از روی صندلی بلند شده و دست تکان میدهد و از پشت جایگاه پایین میرود. یک لحظه میایستد و انگار که صدایی شنیده باشد، برمیگردد. چفیهاش را برمیدارد و به یکی از محافظها میدهد و به یک نفر بین جمعیت اشاره میکند تا چفیه را به او برساند.
آقا که میروند، راه میافتیم سمت بیرون حسینیه. ساعت حدود 14 و 30 دقیقه است و گرما در اوج. تلفن همراهم را که از گیت میگیرم و روشنش میکنم، بلافاصله پیامکی از یکی از خبرگزاریهای کشور میرسد: «رهبر انقلاب: با رفتار حسنه میتوان دل جوان را نرم کرد.»
نمره ماشینهایی که از راه میرسند، نشان میدهد که هر کدام مال یک شهر و استان هستند، اما معمولاً چند نفری به سختی خودشان را در یک خودرو جا دادهاند و آنطور که پیداست، خیلی هم مهربان نشستهاند! هرکس پیاده میشود، اول ساعتش را نگاه میکند. تا اذان ظهر، نیم ساعتی هنوز باقی است، اما تا هرکس بتواند در حلقه دوستان هماستانیاش قرار بگیرد و دسته جمعی بروند داخل، همین نیم ساعت هم گاهی کم است.
جلوی گیت اول، آدمهای زیادی منتظر دوستان خود ایستادهاند، اما مردی که میخواهد برای پسر نوجوانش کارت ورود بگیرد، بیشتر از همه به چشم میآید. تقریباً به همه رو میاندازد، اما کسی کارت اضافه ندارد. پسرک، دست پدرش را رها نمیکند. یا هر دو یا هیچکدام!
کاری از دستم برنمیآید. خودم هم کارت ندارم و منتظرم یکی بیاید کارم را راه بیندازد، اما بیشتر از خودم، نگران پسر نوجوان هستم که نیم نگاهی هم به کنترلچی کارتها دارد. گویی این جربزه را دارد که با آن قد و قواره ریز و فلفلی، قاطی جمعیت برود داخل و به روی خودش نیاورد که کارت ندارد!
خودروها جلوی گیت که میرسند، سه تا درشان باز میشود و از هر طرف، یکی ـ دو نفر پایشان را میگذارند روی آسفالت داغ خیابان. انگار این گرما برایشان عجیب است. روحانیها، کارتهایشان را نشان میدهند و با عجله از گیت میگذرند.
چند دقیقه مانده به اذان، من و دو ـ سه نفر از اعضای تحریریه سایت، آخرین نفراتی هستیم که وارد حسینیه امام خمینی(ره)، محل دیدار رؤسای دفتر نهاد نمایندگی ولیفقیه در دانشگاهها میشویم. از دری وارد میشویم که قبلاً از آنجا داخل حسینیه نشدهام. تجهیزات خبرنگاری و عکاسی را که به ما برمیگردانند، یک مرد میانسال بازرسیمان میکند و میرویم داخل حسینیه. و چون از منتهیالیه سمت چپ وارد شدهایم، جلوی حسینیه سر در میآوریم؛ جایی که همه نگاهها به آن سو است و آدم احساس میکند خیلی مهم شده است که اینطوری نگاهش میکنند!
این احساس زمانی کامل میشود که قرار است به فاصله چند متر پشت رهبر انقلاب نماز بخوانیم. صف اول را آیتالله جنتی، حجتالاسلام ابوترابی، کامران دانشجو (وزیر علوم)، سرلشکر فیروزآبادی، میرکاظمی (وزیر نفت)، حجتالاسلام محمدیان (رئیس نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاهها) و چند تن از امیران ارتش و سپاه پر کردهاند.
آقا نماز را خیلی عادی میخوانند؛ نه تند و نه چندان طولانی. فقط در رکوع، ذکر را چند بار تکرار میکنند و در قنوت، ذکر پس از نماز لیلةالرغائب را به زبان میآورند: «رب اغفر و ارحم و تجاوز عما تعلم انک انت العلی الاعظم». بعد هم که نماز ظهر را خواندند، منتظر نمیشوند کسی صندلی را بیاورد نزدیک سجادهشان. خودشان میروند سمت صندلی دستهداری که به ستون جلوتر تکیه داده شده است. مینشینند آنجا و اذکار و تعقیبات نماز را میخوانند.
آقا یک قبای کرم رنگ پوشیدهاند و طبق معمول، یک چفیه انداختهاند دور گردنشان. وقتی نماز تمام میشود، جمعیت شعار میدهد: «دست خدا بر سر ماست، خامنهای رهبر ماست» که آقا با لبی خندان به احساسات جمع پاسخ میدهند و میروند روی جایگاه و مینشینند روی صندلی خودشان. آن وقت، حجتالاسلام محمدیان، رئیس نهاد نمایندگی میرود پشت میکروفون و سعی میکند در چند دقیقه، یک گزارش مختصر بدهد. او گزارش خود را از اشتیاق 10 ساله برای دیدار مسئولان دفاتر نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاهها شروع میکند. آقا هم با تبسمی کوتاه، به این فراز از گزارش او جواب میدهند.
حجتالاسلام محمدیان میگوید که جمع حاضر، مسئولان، معاونان، مدیران اجرایی، دبیران هماندیشی و اعضای شورای ستاد نمایندگان دفاتر نهاد هستند که از 150 دانشگاه به دیدار رهبر انقلاب آمدهاند. گوشهای از سالن، چند تن از بانوان هم حضور دارند، اما رئیس نهاد، آماری از آنها را در گزارش خود نیاورده است. شاید بس که این گزارش، خلاصه و کوتاه است و قرار نیست جزئیات و گوشههای ماجرا در آن آورده شود.
حجتالاسلام محمدیان از حضور مقتدرانه جوانان دانشجو در ماجرای فتنه و جنگ نرم هم سخن میگوید و این گفته خود را به راهاندازی بیش از 100 کرسی آزاداندیشی و حمایت از کرسیهای سایر مراکز فرهنگی ـ آموزشی میرساند. در گزارش او، اقبال گسترده دانشجویان به شرکت در نماز جماعت، حضور در خیمههای اعتکاف، هماندیشی اساتید 110 دانشگاه و کارگاههایی برای دانشافزایی اساتید معارف اسلامی هم هست.
یک تکه از حسینیه کاملاً خالی است. تعجب میکنم چرا انبوه جمعیت در نقاط دیگر، فشرده و نزدیک به هم نشستهاند، اما این فضا را خالی گذاشتهاند. پشت سر جمعیت روحانی، خودم را به آن نقطه خالی میرسانم. اما آنجا، تنها نقطهای از حسینیه است که جایگاه و رهبر دیده نمیشود و ستونی از ستونهای حسینیه مزاحم دید مهمانان است. در همان فضای خالی، یکی از دوربینچیها دنبال جایی برای استقرار سه پایه دوربینش میگردد. گمانم از اهالی صدا و سیما نباشد که اینقدر دیر به مراسم رسیده است. بنده خدا چند جا را امتحان میکند و یکی ـ دو بار هم پای آقایان را لگد میکند، اما انگار جای دوربین به دلش نمینشیند. حتی یک بار میرود دوربینش را میکارد جلوی آقای پناهیان و وقتی میبیند دید او را گرفته، دوباره دوربین و سهپایهاش را میگذارد روی کولش و میرود گوشه دیگری از سالن.
با تمام شدن سخنان محمدیان، جمعِ غالباً روحانی مجلس با یک صلوات به استقبال صحبتهای رهبر میرود.
گرمای شدید هوا، فضای داخل حسینیه امام خمینی (ره) را هم تحت تأثیر قرار داده و آرام آرام همه را کلافه میکند. دیدار هم که به نیم روز افتاده و قرار است در نقطه پایان، رهبر انقلاب برای این جمع حدود 600 نفری صحبت کنند. فضای صحبت آقا، تقریباً دو بعدی است. یک بخش آن، سخنان رسمی و بخش دیگرش، تا حدودی صنفی و از نوع درد دل است. در بعد اول، جواب آنهایی را میدهند که فکر میکنند مسئولان کشور از مسائل اجتماعی درون دانشگاهها بیخبرند. مثلاً میگویند که میدانند در دانشگاههای ما چه میگذرد و چه مفسدهها و مسائلی وجود دارد، اما جو غالب دانشگاهها را فضایی سالم و خداجویانه تلقی میکنند و میگویند که اگر اخلاق، تواضع، صراحت در موضعگیری و صراحت در بیان حقیقت و بلندنظری نسبت به امور دنیوی باشد، خلوص در عمل افراد ثابت میشود و آنگاه اگر حتی کسی عناد هم داشته باشد، با ما همراه میشود.
رهبر انقلاب، همچنین یک خاطره بیان میکنند و آن، سفر شهید باهنر به مشهد و حضور در مسجدی است که آقا، امام جماعت آن بودهاند و صدها جوان دانشگاهی در آن مسجد، حضور اجتماعی داشتهاند. این حضور، طوری بوده است که شهید باهنر از آن تعجب میکند و...
اما آن بخش از صحبتهای رهبر که جنبه درونی و صنفی دارد، سخن گفتن از رفتار مسئولان نهاد نمایندگی است. اینکه اگر حضور یک روحانی در دانشگاه شکل اداری پیدا کند، به نفع نظام نیست و روحانیها باید حالت طلبگی و آخوندی خودشان را حفظ کنند، با مردم انس داشته باشند، بین مردم بروند و سخنان آنان را بشنوند.
دیدار، خیلی کوتاه است. رهبر هم خیلی کم صحبت میکند برای مهمانانی که در این گرما، از راههای دور و نزدیک آمدهاند. صحبتها که تمام میشود، جمعیت برمیخیزد و ندای «حسین حسین شعار ماست، شهادت افتخار ماست» سر میدهد.
لابهلای مهمانان، پسرک را میبینم که خودش را به صف اول رسانده و دارد شعار میدهد. پدرش، دو ـ سه ردیف عقبتر دنبال او میگردد. اشاره میکنم که پسرش آن جلوها برای خودش جایی باز کرده است.
رهبر هم از روی صندلی بلند شده و دست تکان میدهد و از پشت جایگاه پایین میرود. یک لحظه میایستد و انگار که صدایی شنیده باشد، برمیگردد. چفیهاش را برمیدارد و به یکی از محافظها میدهد و به یک نفر بین جمعیت اشاره میکند تا چفیه را به او برساند.
آقا که میروند، راه میافتیم سمت بیرون حسینیه. ساعت حدود 14 و 30 دقیقه است و گرما در اوج. تلفن همراهم را که از گیت میگیرم و روشنش میکنم، بلافاصله پیامکی از یکی از خبرگزاریهای کشور میرسد: «رهبر انقلاب: با رفتار حسنه میتوان دل جوان را نرم کرد.»