1389/03/30
تحلیل سناریوی رسانههای نظام سلطه در انعکاس نماز جمعه 29 خرداد
اشتباه در محاسبه
تحلیل سناریوی رسانههای هژمونی نظام سلطه در انعکاس خطبههای نماز جمعهی 29 خرداد 1388
حسن عابدینی
مدیرکل اخبار خارجی واحد مرکزی خبر
هدایت افکار عمومی دنیا بر اساس منافع و اهداف خاص سیاسی و چهبسا شخصی، یکی از سیاستهای کلان دستگاههای تبلیغاتی هژمونی نظام سلطه است. این سیاست عموماً توسط لابیهای صهیونیست هدایت میشود. یعنی بهطور مثال، مطلقاً ما شاهد نخواهیم بود که اگر بزرگترین پروژهی عمرانی در ایران افتتاح شود، رسانههای مطرح حتی در نسخههای فارسیشان یک خبر راجع به آن بدهند، اما در عوض اگر در جمهوری اسلامی تصادفی بشود که مثلاً در همه جای دنیا هم عادی است، این را بسیار برجسته میکنند و یک سابقهای میزنند که جادههای ایران ناامن است، تابلو ندارد، کهنگی ماشینها است یا مربوط به تحریمها است.
سیاست سکوت و بایکوت
اما بعضی رویدادها ارزشهای خبری بزرگی دارند و خودشان را تحمیل میکنند به رسانه؛ نه اینکه رسانه بخواهد در چهارچوب سیاستهای خودش آن را پخش کند. آنها همچنان سیاست سکوت و بایکوت را دنبال میکنند، اما اگر یک رویدادی در جمهوری اسلامی اتفاق بیفتد که از نظر ارزش خبری خودش را تحمیل کند بر رسانههای بینالمللی، آنها شیوهی تحریف را دنبال میکنند. یعنی اقدام به تحریف آن رویداد میکنند.
بنابراین ما در این چهارچوب میتوانیم بحثهای مربوط به تحولاتی را دنبال کنیم که در جمهوری اسلامی اتفاق میافتد. طبعاً ستون اصلی خیمهی رویدادهای داخلی کشور رهبر معظم انقلاب است و نحوهی مدیریت کلان ایشان که نظام اسلامی را اداره میکنند. بنابراین تلاش آنها این است که هیچگونه خبری منتشر نکنند که مؤید این قضیه باشد که یک مدیریت مبتنی بر دانش نوین و مبتنی بر سیاست آشنا با نظام بینالملل بر ایران حاکم است.
در بعضی از مقاطع اینها تلاش میکنند و یک اظهار نظری را که به جهت ارزش خبری بُعد بینالمللی دارد، این را تحریف میکنند. در مورد انتخابات اساساً خود انتخابات در هر جای دنیا ارزش خبری دارد. به دلیل اینکه تضاد و درگیری در انتخابات هست. به دلیل اینکه گروه عمدهای از مردم در آن شرکت میکنند. به دلیل اینکه میتواند روی زندگی و سرنوشت نهتنها مردم آن کشور که بر سرنوشت دیگر کشورها هم تأثیر بگذارد. بنابراین ارزش دارد.
چرا انتخابات ایران مهم است؟
اما علاوه بر اینها به دلیل اینکه جمهوری اسلامی در منطقهای قرار دارد که عموماً توسط سلاطین و امرا و رؤسای جمهوری مادامالعمر اداره میشود، در چنین منطقهای انتخابات یک ویژگی ناب است که در جمهوری اسلامی هست و در منطقهی ما نیست.
نکتهی دوم اینکه انتخابات در ایران برای هیچ کس قابل پیشبینی نیست؛ چه در انتخابات 1376 و چه در انتخابات 1384، چه در انتخابات قبل و چه در انتخابات بعدی. این هم ویژگی ممتاز دیگری است که باعث میشود رسانهها و سیاستمداران بینالمللی انتخابات ایران را رصد کنند.
نکتهی سوم که خیلی اهمیت دارد، این است که ایران اگرچه در چهارچوب معادلات بینالمللی یک کشور جهان سوم است، ولی بر همهی معادلات بینالمللی تأثیر میگذارد؛ چه در منطقه و چه بر دیگر کشورها. یعنی مثلاً در NPT نگاه میکنید که یک آمریکا است و یک ایران و این دو با هم هماوردی میکنند. در خاورمیانه یک آمریکا است و یک ایران. در افغانستان، عراق، لبنان، فلسطین و حتی در آمریکای لاتین و نیز در دیگر موضوعات بینالمللی. حتی در زمینهی تغییر یا اصلاح شورای امنیت سازمان ملل یا ساختار سازمان ملل دیده میشود که ایران یک حرف برای گفتن دارد و آمریکا هم یک حرف برای گفتن. پس بنا بر این سه دلیل اساساً انتخابات ایران متمایز است از دیگر انتخابات.
پیادهسازی مدل اوکراین و گرجستان در سبک انتشار اخبار
در رویداد خرداد سال گذشته، رسانههای خارجی طبعاً در چهارچوب سیاست صاحبان خودشان کوشیدند تا تصویر دلخواه خودشان را از جمهوری اسلامی ارائه دهند. آن تصویر این بود که در انتخابات مردم نسبت به نظام عقبنشینی کردهاند و دیگر آن را نمیخواهند و دنبال یک تفکر جدید هستند؛ تفکر جدیدی که در قالب سخنان دو نفر از نامزدها متبلور شده. مرتباً این تلقی تکرار میشد که مردم میگویند رأی دادن به اینها یعنی پشت پا زدن به نظام. در صورتی که خود این دو نامزد حداقل تا روز برگزاری انتخابات و تا ساعت یازده شب همواره تأکید میکردند که ما پیرو ولایتیم و مباحث مربوط به انقلاب را قبول داریم و بهصراحت در شعارها و سخنرانیها تأکید میکردند که ما در چهارچوب نظام هستیم. شورای نگهبان نیز آنها را تأیید کرده بود، اما هیچکدام از این نکات مثبت در نظام در هیچکدام از رسانهها پخش نمیشد.
اینها چنین فضای بینالمللی را ایجاد کرده بودند، اما انتخاباتی که برگزار شد، در چهارچوب پیشبینیهای آنها پیش نرفت. متقابلاً یک عده از کسانی که معترض بودند به نتایج انتخابات، کارهایی را انجام دادند. از 22 خرداد تا 29 خرداد اتفاقاتی افتاد که رسانههای بیگانه آن را تحت عنوان بحران مشروعیت و مقبولیت در جمهوری اسلامی مطرح کردند. در تحلیلها و خبرهاشان تأکید داشتند که نظام در حال سرنگونی است و هیچ راهی برای جمع کردن این موضوع وجود ندارد.
از سوی دیگر این موضوع سبب شد تا یک فضایی ایجاد شود و اینها در چهارچوب پیامهای بین سطری که در غالب رسانههاشان میدادند، یکسری راهکارها را هم ارائه بدهند. مثلاً یکی از این راهکارها این بود که باید زمینه را فراهم نمود که مقام معظم رهبری این انتخابات را لغو کند و یک انتخابات جدید برگزار شود. مدلی را هم که مطرح میکردند، مدل اوکراین و گرجستان بود که انتخابات برگزار شد و گروهی که بازنده شد و رأی نیاورد، آمد در خیابانها و رهبریت جامعه هم که در آن کشور رئیسجمهوری است، گفت که انتخابات مجدداً برگزار شود. مجدداً هر کسی که پیروز شد، دوباره آن گروه بازنده میآید در خیابانها و این روند ادامه پیدا میکند و در واقع دچار تسلسل میشود.
چون چنین مدلهایی قبلاً هم در جاهایی پیاده شده بود، اینها این استنباط را داشتند که در جمهوری اسلامی هم میشود این کار را کرد. در آن کشورها وقتی نظام دو قسمت میشود، مثلاً قوهی اجرائی با مجلس یا قوهی اجرائیه و قوای نظامی چند دسته میشوند، یک سیستم هماهنگکنندهی بالاتر وجود ندارد. وقتی به رئیسجمهوری فشار میآوردند و رئیسجمهوری عقب مینشیند، اینها پیشروی میکنند. این سیستم در نظامهایی که در واقع مجلس و ریاستجمهوری هست، کاملاً قابل اجرا است. در حالی که اینها این شق سوم را محاسبه نکرده بودند که ممکن است شیوهی سومی هم باشد. یعنی اگر اختلاف شدید بین مجلس و ریاستجمهوری هم باشد، باز یک هماهنگکنندهی سومی وجود دارد که این دو را با هم تنظیم میکند.
تلاش برای سقوط خیمه نظام
یکی دیگر از شگردهایی که استفاده کردند، مشروعیتزدایی از نهادهایی بود که میتوانند از بحران جلوگیری کنند. مثلاًً از شورای نگهبان مشروعیتزدایی کردند یا از شورای نظارت بر وزارت کشور. از رسانهی ملی و صدا و سیما مشروعیتزدایی کردند. تلاش کردند تا از سپاه پاسداران و نهادهای انقلابی و وزارت اطلاعات نیز مشروعیتزدایی کنند، چون اینها اگر سست شود، طبعاً خیمهی نظام بهراحتی سقوط میکند. بعد آمدند علاوه بر این، مقبولیتزدایی هم کردند. یعنی هم به جهت شرعی و در نزد بنیانهای اسلامی و هم از سویی سعی کردند که مقبولیتزدایی بکنند. مثلاً به انحاء مختلف این مسأله را مطرح کردند که مقام معظم رهبری اکنون مقبولیت لازم را ندارد یا تلاش کردند تا افکار عمومی را به این سو ببرند که نظام اسلامی دیگر مقبولیت لازم را ندارد.
اینها برای مسألهی مقبولیتزدایی از شگردهای خاصی استفاده کردند. یکی از آن شگردها عملیات روانی بود. مثلاً دیده شد که در دوران تبلیغات انتخاباتی بحث شایعه در مورد خانوادهی بسیاری از مسؤلان بلندپایه بالا گرفت؛ شایعه در مورد داراییهاشان، در مورد زد و بندهای پشت پرده، در مورد اینکه مثلاً فلانی به فلان فرد گرایش دارد. ریشهی اغلب شایعاتی که در چند ماه پیش از انتخابات بسیار گسترش پیدا کرد، در خارج از کشور بود. مثلاً رادیو اسرائیل چیزی را میگفت و دو روز بعد اساماس میشد. ما در چهارچوب کار خودمان میفهمیدیم که منبع کجا است و این اساماس از کجا نشأت گرفته. مثلاً رادیو اسرائیل امروز یک صحبتی میکرد و چند ساعت بعد همان در قالب پیامکها رد و بدل میشد.
ترور روی صفحه تلویزیون
نکتهی بعدی ابهامزایی راجع به موضوعات مختلف و بهویژه در مورد ساختار حکومت بود. میآمدند یک جامعهی اسلامی را با یک جامعهی سکولار مقایسه میکردند بدون اینکه اسمی از جامعهی سکولار یا جامعهی مذهبی ببرند. میگفتند این ساختار نظام خوب است و این بد. در صورتی که افراد در ساختار نظام اسلامی به جهت شرعی خود را وفادار و پایبند به این میدانند که از یک فرد بهعنوان ولی فقیه پیروی کنند؛ همانطور که مثلاً در حکومت حضرت علی (ع) این مسأله وجود داشته است. حالا اینها میآمدند و در یک قیاس معالفارق میگفتند که مثلاً فلان رئیسجمهوری یا در برخی کشورها که سیستمهای دیگری دارند، ملکه یا امپراطور اصلاً در سیاست دخالت نمیکند، حال چرا در ایران رهبر در سیاست دخالت کند؟ طبعاً این میتوانست در ذهن یک بخشی از جامعه تأثیر منفی بگذارد؛ ولو اینکه این تعداد مثلاً 20 هزار نفر بشوند که یک هزارم جمعیت ما است.
موضوع دیگری که وجود داشت و ما بسیار شاهدش بودیم، آلودگی اطلاعات بود. یعنی اینکه در مورد یک موضوع آنقدر اطلاعات راست و دروغ منتشر میکردند که افکار عمومی دچار آلودگی اطلاعاتی میشد و نمیدانست واقعاً چه درست است و چه نادرست.
نکتهی بعدی که رسانهها بهویژه در مورد مقام معظم رهبری دنبال میکردند، ترور رسانهای بود. در حوزهی تلویزیون واژهای وجود دارد با عنوان ترورویزیون؛ یعنی ترور روی صفحه تلویزیون یا ترور رسانهای. این ترور شخصیتی اعم از تصویری است که پخش میکنند یا نوع صحبتی که منتشر میکنند. این سیاستی بود که بسیاری از رسانهها با بغض جدی دنبال میکردند.
محور دیگری که در آن شرایط رسانههای هژمونی سلطه از آن بهره میگرفتند، بحث توازن دروغین بود. مثلاً یک موضوعی را مطرح میکردند و بعد با 15 کارشناس که همه همفکر بیبیسی، سیانان یا فاکسنیوز بودند، صحبت میکردند و آنها از زوایای مختلف آن موضوع را مورد انتقاد قرار میدادند.
نکتهی بعدی که بسیار در این زمینه استفاده شد، عدم اشاره به چرایی موضوع بود. مثلاً این موضوع را دائماً تکرار میکردند که رهبر انقلاب ایران کسی است که حرف آخر را در موضوعات بینالمللی و مهم میزند. این را دائماً تکرار میکردند تا در ذهن مخاطب نقش ببندد، اما به چرایی موضوع اشاره نمیکردند که برخاسته از یک اندیشهی دینی و قانونی است.
پیوندزنیهای دروغین، حربهی دیگری بود که توسط آنان در نبرد نرم رسانهای استفاده شد. یعنی اگر مثلاً امروز یک فردی با حضرت آقا در جریان انتخابات دیدار میکرد، این را با موضوعات دیگر به طرز عجیب و قریبی پیوند میزدند. البته ایشان روزانه دهها ملاقات و دیدار و کارهای مهم انجام میدهند، اما در آن مقطع هر دیداری صورت میگرفت و اینها متوجه میشدند یا به دروغ میگفتند این دیدار صورت گرفته، یک پیوندزنی دروغین هم ایجاد میکردند.
پخش زنده خطبهها توسط شبکههای خارجی
حال با چنین وضعیتی رسانهها در روز پنجشنبه 28 خرداد مسیر افکار عمومی و بینالمللی را به این سمت بردند که فردا صحبتهای رهبر انقلاب اسلامی ایران، حرف اول و آخر و تعیینکننده خواهد بود. در این چهارچوب رسانههای بینالمللی تلاش کردند تا این صحبتها را بهصورت زنده پخش کنند. این از جمله رویدادهایی بود که نمیخواستند انجام شود، اما در چهارچوب تبلیغات و زمینهسازیهای سیاسی که انجام داده بودند، این زمینه فراهم شد. بیبیسی، سیانان، الکوثر، المنار و بسیاری از شبکههای محلی دیگر تصمیم گرفتند که این را همزمان و زنده پخش کنند؛ به دلیل اهمیت انتخابات ایران و به دلیل اهمیتی که رهبری در جمهوری اسلامی داشت. اینها همه منجر به این شد که هر چه صحبتها پیش میرفت، آنها متوجه میشدند که پیشبینی آنها پیشبینی درستی بوده است و مطالب واقعاً مهم است.
اما انتظار اغلب این رسانهها این بود که مثلاً خبر پیروزی خود را به طریقی از زبان رهبر معظم انقلاب بشنوند و آن را در جهان منعکس کنند؛ مثلاً خبر ابطال انتخابات را یا تصمیمی که منجر به ایجاد یک دور تسلسل باطل و ایجاد بحران در کشور شود. وقتی دیدند این هدف اصلی آنها محقق نشد، پس باید میرفتند سراغ تحریف که رفتند. هنوز خطبهها تمام نشده بود که رفتند سراغ تحریف. کارشناسان مختلفی را آوردند و گفتند خب وضعیت چگونه میشود؟ آیا نظام میتواند مقابله کند؟ آیا دودستگی سبب فروپاشی نظام میشود؟ آیا نظام توانمندی کنترل این بحران را دارد؟
اما انتظار اغلب این رسانهها این بود که مثلاً خبر پیروزی خود را به طریقی از زبان رهبر معظم انقلاب بشنوند و آن را در جهان منعکس کنند؛ مثلاً خبر ابطال انتخابات را یا تصمیمی که منجر به ایجاد یک دور تسلسل باطل و ایجاد بحران در کشور شود. وقتی دیدند این هدف اصلی آنها محقق نشد، پس باید میرفتند سراغ تحریف که رفتند.
دوباره شگردهای اولیه را بازتعریف کردند که این خطبهها نشان میدهد که رهبری انقلاب به یک تفکر گرایش دارد و از یک جناح حمایت میکند و مسائلی از این دست. از رادیو کلن گرفته، تا بیبیسی و حتی شبکههای لسآنجلسی غیر سیاسی به این موضوع پرداختند. سیمای منافقین، کانال یک لسآنجلس و حتی بعضی رسانههایی که خود را در چهارچوب رسانههای سیاسی تعریف نمیکردند تا العربیه که سیاست ضد ایرانی را در دوران انتخابات داشت. بیبیسی فارسی که از زمان انتخابات و آغاز ناآرامیها، تایم کاری خود را افزایش داد. VOA آمریکا هم همین کار را کرد و این مسیر ادامه یافت.
بازتعریف شگردها
بعد از این باز شاهد بودیم که شگردها بازتعریف شد. دوباره ترور شخصیتی، ایجاد شایعه، تنزل دادن محتوا، فریمینگ و تمام موضوعات را از زاویهی خود نشان دادن، تکرار و تخریب چهرهها آغاز شد که شامل دو موضوع بود؛ یکی موضوع شخص مقام معظم رهبری و دیگری جایگاه مقام معظم رهبری. از دید آنها این شخص باید هدف قرار میگرفت تا نتواند وظایف خودش را انجام بدهد. جایگاه رهبری هم که هدف اصلی آنها بود، زیرا ولایت فقیه خار چشم نظام سلطه است. ولی فقیه حضرت امام بود. بعد شد حضرت آقا، اما از دید آنها تفاوتی ایجاد نشد. پس باید شخص را مورد هدف قرار دهند.
در نماز جمعهی ۲۹ خرداد 1388 افتاد، چون آنها بر اساس ذهنیت و تصویری که از شرایط جمهوری اسلامی ارائه داده بودند، انتظار یک اتفاق دیگری را داشتند ولی این اتفاق نیفتاد. حتی بعداً آمدند یک بخش از صحبتهای مقام معظم رهبری که مثلاً استغاثهای بود با امام زمان(عج) این را نشاندهندهی ضعف تلقی کردند. به این دلیل که آنها از بحث دعا و ارتباط بین امت و امامت چیزی نمیدانند و اگر هم بدانند، دوست ندارند آن را منتشر دهند. بنابراین بارها و بارها این موضوع را مطرح کردند که این نشان میدهد که فشار خیلی سنگین شده و نمیتوانند مقاومت کنند. یعنی به دلیل عدم شناخت روی موضوعات، صحبتها را تحلیل محتوا کردند و صحبتهای مختلف را در رسانهها در قالب دیدگاه کارشناسی آوردند. بیان کردند که این مسأله اینگونه است. این بخش بیشتر به دلیل عدم شناخت نسبت به فضای نظام دینی اتفاق افتاد.
اعتراف سخت
اما بالاخره بسیاری آمدند و معترف شدند؛ خصوصاً و جلوتر از همه صهیونیستها که بعد از خطبههای حضرت آقا گفتند این نظام باقی میماند. این نظام توانایی بازتولید خودش را دارد و میتواند مشکلات سنگینتر از این را دفع کند. جنگ تحمیلی را پشت سر گذرانده، درگیریهای گروهکها را در دههی 60 پشت سر گذاشته. مسائل مربوط به حصر اقتصادی و فشار نظامی را پشت سر گذاشته. بنابراین نباید خیلی به این موضوع دلخوش باشید، ولی آنهایی که یک مقدار جوانتر بودند نه.
طبعاً از نحوهی صحبتهای مقام معظم رهبری در نماز جمعه، برداشت دیگری کردند که اشتباه بود. بنابراین این خودش پایهی تحلیلهایی میشد که آنها هم تبعاً درست از آب درنمیآمد، چون اطلاعات اولیهاش درست نبود. وقتی اطلاعات غلط باشد، تحلیل هم غلط میشود. البته این خطا بعداً درست شد و در فاصلهی شاید چند ماه همه دیگر اذعان کردند که بله، نوع مدیریتی که رهبری انقلاب اسلامی از بدو این رویداد تا آخر آن داشتند، یک مدیریت علمی مبتنی بر ارزشهای دینی و مردمسالاری بود.
البته اینها به منزلهی این نیست که اینها از عملیات روانی جدید خودشان کوتاه میآیند. در فضای سایبر کمافیالسابق اینها همیشه در حال فعالیت هستند. در سال گذشته موضوع ادامه داشته و ممکن است تا صد سال آینده و تا ابدالدهر هم ادامه پیدا کند، ولی ما که نباید انتظار داشته باشیم که فردا همهی اینها دستشان را بالا بیاورند و بگویند ما تسلیم هستیم. مثلاً در 26 یا 27 خرداد که این خبر در رسانهها منتشر میشود که مهندس موسوی کفنپوشیده و آمده در خیابان جیحون و گفته من غسل شهادت کردهام. العربیه این را زیرنویس فوری داد به عنوان خبر عاجل. چند ساعت بعد هم سایت وابسته به آقای موسوی خبر داد که ایشان امروز اصلاً از خانه بیرون نرفته و این دروغ بوده.
بنابراین آنها دنبال عملیات روانی خودشان هستند و این اخبار منفی تأثیر خودش را میگذارد. آنها تلاش میکنند که این خبر منفی را در چهارچوب عملیات روانی خودش انجام دهند؛ حالا یا راست یا دروغ. برایشان هم مهم نیست که هدف آن طرف چه باشد. مهم این است که او میخواهد ماهی خودشان را از این آب گلآلود بگیرند.
سیاست سکوت و بایکوت
اما بعضی رویدادها ارزشهای خبری بزرگی دارند و خودشان را تحمیل میکنند به رسانه؛ نه اینکه رسانه بخواهد در چهارچوب سیاستهای خودش آن را پخش کند. آنها همچنان سیاست سکوت و بایکوت را دنبال میکنند، اما اگر یک رویدادی در جمهوری اسلامی اتفاق بیفتد که از نظر ارزش خبری خودش را تحمیل کند بر رسانههای بینالمللی، آنها شیوهی تحریف را دنبال میکنند. یعنی اقدام به تحریف آن رویداد میکنند.
بعد از این باز شاهد بودیم که شگردها بازتعریف شد. دوباره ترور شخصیتی، ایجاد شایعه، تنزل دادن محتوا، فریمینگ و تمام موضوعات را از زاویهی خود نشان دادن، تکرار و تخریب چهرهها آغاز شد که شامل دو موضوع بود؛ یکی موضوع شخص مقام معظم رهبری و دیگری جایگاه مقام معظم رهبری.
بنابراین ما در این چهارچوب میتوانیم بحثهای مربوط به تحولاتی را دنبال کنیم که در جمهوری اسلامی اتفاق میافتد. طبعاً ستون اصلی خیمهی رویدادهای داخلی کشور رهبر معظم انقلاب است و نحوهی مدیریت کلان ایشان که نظام اسلامی را اداره میکنند. بنابراین تلاش آنها این است که هیچگونه خبری منتشر نکنند که مؤید این قضیه باشد که یک مدیریت مبتنی بر دانش نوین و مبتنی بر سیاست آشنا با نظام بینالملل بر ایران حاکم است.
در بعضی از مقاطع اینها تلاش میکنند و یک اظهار نظری را که به جهت ارزش خبری بُعد بینالمللی دارد، این را تحریف میکنند. در مورد انتخابات اساساً خود انتخابات در هر جای دنیا ارزش خبری دارد. به دلیل اینکه تضاد و درگیری در انتخابات هست. به دلیل اینکه گروه عمدهای از مردم در آن شرکت میکنند. به دلیل اینکه میتواند روی زندگی و سرنوشت نهتنها مردم آن کشور که بر سرنوشت دیگر کشورها هم تأثیر بگذارد. بنابراین ارزش دارد.
چرا انتخابات ایران مهم است؟
اما علاوه بر اینها به دلیل اینکه جمهوری اسلامی در منطقهای قرار دارد که عموماً توسط سلاطین و امرا و رؤسای جمهوری مادامالعمر اداره میشود، در چنین منطقهای انتخابات یک ویژگی ناب است که در جمهوری اسلامی هست و در منطقهی ما نیست.
نکتهی دوم اینکه انتخابات در ایران برای هیچ کس قابل پیشبینی نیست؛ چه در انتخابات 1376 و چه در انتخابات 1384، چه در انتخابات قبل و چه در انتخابات بعدی. این هم ویژگی ممتاز دیگری است که باعث میشود رسانهها و سیاستمداران بینالمللی انتخابات ایران را رصد کنند.
نکتهی سوم که خیلی اهمیت دارد، این است که ایران اگرچه در چهارچوب معادلات بینالمللی یک کشور جهان سوم است، ولی بر همهی معادلات بینالمللی تأثیر میگذارد؛ چه در منطقه و چه بر دیگر کشورها. یعنی مثلاً در NPT نگاه میکنید که یک آمریکا است و یک ایران و این دو با هم هماوردی میکنند. در خاورمیانه یک آمریکا است و یک ایران. در افغانستان، عراق، لبنان، فلسطین و حتی در آمریکای لاتین و نیز در دیگر موضوعات بینالمللی. حتی در زمینهی تغییر یا اصلاح شورای امنیت سازمان ملل یا ساختار سازمان ملل دیده میشود که ایران یک حرف برای گفتن دارد و آمریکا هم یک حرف برای گفتن. پس بنا بر این سه دلیل اساساً انتخابات ایران متمایز است از دیگر انتخابات.
پیادهسازی مدل اوکراین و گرجستان در سبک انتشار اخبار
در رویداد خرداد سال گذشته، رسانههای خارجی طبعاً در چهارچوب سیاست صاحبان خودشان کوشیدند تا تصویر دلخواه خودشان را از جمهوری اسلامی ارائه دهند. آن تصویر این بود که در انتخابات مردم نسبت به نظام عقبنشینی کردهاند و دیگر آن را نمیخواهند و دنبال یک تفکر جدید هستند؛ تفکر جدیدی که در قالب سخنان دو نفر از نامزدها متبلور شده. مرتباً این تلقی تکرار میشد که مردم میگویند رأی دادن به اینها یعنی پشت پا زدن به نظام. در صورتی که خود این دو نامزد حداقل تا روز برگزاری انتخابات و تا ساعت یازده شب همواره تأکید میکردند که ما پیرو ولایتیم و مباحث مربوط به انقلاب را قبول داریم و بهصراحت در شعارها و سخنرانیها تأکید میکردند که ما در چهارچوب نظام هستیم. شورای نگهبان نیز آنها را تأیید کرده بود، اما هیچکدام از این نکات مثبت در نظام در هیچکدام از رسانهها پخش نمیشد.
چون چنین مدلهایی قبلاً هم در جاهایی پیاده شده بود، اینها این استنباط را داشتند که در جمهوری اسلامی هم میشود این کار را کرد. در آن کشورها وقتی نظام دو قسمت میشود، مثلاً قوهی اجرائی با مجلس یا قوهی اجرائیه و قوای نظامی چند دسته میشوند، یک سیستم هماهنگکنندهی بالاتر وجود ندارد.
اینها چنین فضای بینالمللی را ایجاد کرده بودند، اما انتخاباتی که برگزار شد، در چهارچوب پیشبینیهای آنها پیش نرفت. متقابلاً یک عده از کسانی که معترض بودند به نتایج انتخابات، کارهایی را انجام دادند. از 22 خرداد تا 29 خرداد اتفاقاتی افتاد که رسانههای بیگانه آن را تحت عنوان بحران مشروعیت و مقبولیت در جمهوری اسلامی مطرح کردند. در تحلیلها و خبرهاشان تأکید داشتند که نظام در حال سرنگونی است و هیچ راهی برای جمع کردن این موضوع وجود ندارد.
از سوی دیگر این موضوع سبب شد تا یک فضایی ایجاد شود و اینها در چهارچوب پیامهای بین سطری که در غالب رسانههاشان میدادند، یکسری راهکارها را هم ارائه بدهند. مثلاً یکی از این راهکارها این بود که باید زمینه را فراهم نمود که مقام معظم رهبری این انتخابات را لغو کند و یک انتخابات جدید برگزار شود. مدلی را هم که مطرح میکردند، مدل اوکراین و گرجستان بود که انتخابات برگزار شد و گروهی که بازنده شد و رأی نیاورد، آمد در خیابانها و رهبریت جامعه هم که در آن کشور رئیسجمهوری است، گفت که انتخابات مجدداً برگزار شود. مجدداً هر کسی که پیروز شد، دوباره آن گروه بازنده میآید در خیابانها و این روند ادامه پیدا میکند و در واقع دچار تسلسل میشود.
چون چنین مدلهایی قبلاً هم در جاهایی پیاده شده بود، اینها این استنباط را داشتند که در جمهوری اسلامی هم میشود این کار را کرد. در آن کشورها وقتی نظام دو قسمت میشود، مثلاً قوهی اجرائی با مجلس یا قوهی اجرائیه و قوای نظامی چند دسته میشوند، یک سیستم هماهنگکنندهی بالاتر وجود ندارد. وقتی به رئیسجمهوری فشار میآوردند و رئیسجمهوری عقب مینشیند، اینها پیشروی میکنند. این سیستم در نظامهایی که در واقع مجلس و ریاستجمهوری هست، کاملاً قابل اجرا است. در حالی که اینها این شق سوم را محاسبه نکرده بودند که ممکن است شیوهی سومی هم باشد. یعنی اگر اختلاف شدید بین مجلس و ریاستجمهوری هم باشد، باز یک هماهنگکنندهی سومی وجود دارد که این دو را با هم تنظیم میکند.
تلاش برای سقوط خیمه نظام
یکی دیگر از شگردهایی که استفاده کردند، مشروعیتزدایی از نهادهایی بود که میتوانند از بحران جلوگیری کنند. مثلاًً از شورای نگهبان مشروعیتزدایی کردند یا از شورای نظارت بر وزارت کشور. از رسانهی ملی و صدا و سیما مشروعیتزدایی کردند. تلاش کردند تا از سپاه پاسداران و نهادهای انقلابی و وزارت اطلاعات نیز مشروعیتزدایی کنند، چون اینها اگر سست شود، طبعاً خیمهی نظام بهراحتی سقوط میکند. بعد آمدند علاوه بر این، مقبولیتزدایی هم کردند. یعنی هم به جهت شرعی و در نزد بنیانهای اسلامی و هم از سویی سعی کردند که مقبولیتزدایی بکنند. مثلاً به انحاء مختلف این مسأله را مطرح کردند که مقام معظم رهبری اکنون مقبولیت لازم را ندارد یا تلاش کردند تا افکار عمومی را به این سو ببرند که نظام اسلامی دیگر مقبولیت لازم را ندارد.
اینها برای مسألهی مقبولیتزدایی از شگردهای خاصی استفاده کردند. یکی از آن شگردها عملیات روانی بود. مثلاً دیده شد که در دوران تبلیغات انتخاباتی بحث شایعه در مورد خانوادهی بسیاری از مسؤلان بلندپایه بالا گرفت؛ شایعه در مورد داراییهاشان، در مورد زد و بندهای پشت پرده، در مورد اینکه مثلاً فلانی به فلان فرد گرایش دارد. ریشهی اغلب شایعاتی که در چند ماه پیش از انتخابات بسیار گسترش پیدا کرد، در خارج از کشور بود. مثلاً رادیو اسرائیل چیزی را میگفت و دو روز بعد اساماس میشد. ما در چهارچوب کار خودمان میفهمیدیم که منبع کجا است و این اساماس از کجا نشأت گرفته. مثلاً رادیو اسرائیل امروز یک صحبتی میکرد و چند ساعت بعد همان در قالب پیامکها رد و بدل میشد.
ترور روی صفحه تلویزیون
نکتهی بعدی ابهامزایی راجع به موضوعات مختلف و بهویژه در مورد ساختار حکومت بود. میآمدند یک جامعهی اسلامی را با یک جامعهی سکولار مقایسه میکردند بدون اینکه اسمی از جامعهی سکولار یا جامعهی مذهبی ببرند. میگفتند این ساختار نظام خوب است و این بد. در صورتی که افراد در ساختار نظام اسلامی به جهت شرعی خود را وفادار و پایبند به این میدانند که از یک فرد بهعنوان ولی فقیه پیروی کنند؛ همانطور که مثلاً در حکومت حضرت علی (ع) این مسأله وجود داشته است. حالا اینها میآمدند و در یک قیاس معالفارق میگفتند که مثلاً فلان رئیسجمهوری یا در برخی کشورها که سیستمهای دیگری دارند، ملکه یا امپراطور اصلاً در سیاست دخالت نمیکند، حال چرا در ایران رهبر در سیاست دخالت کند؟ طبعاً این میتوانست در ذهن یک بخشی از جامعه تأثیر منفی بگذارد؛ ولو اینکه این تعداد مثلاً 20 هزار نفر بشوند که یک هزارم جمعیت ما است.
موضوع دیگری که وجود داشت و ما بسیار شاهدش بودیم، آلودگی اطلاعات بود. یعنی اینکه در مورد یک موضوع آنقدر اطلاعات راست و دروغ منتشر میکردند که افکار عمومی دچار آلودگی اطلاعاتی میشد و نمیدانست واقعاً چه درست است و چه نادرست.
نکتهی بعدی که رسانهها بهویژه در مورد مقام معظم رهبری دنبال میکردند، ترور رسانهای بود. در حوزهی تلویزیون واژهای وجود دارد با عنوان ترورویزیون؛ یعنی ترور روی صفحه تلویزیون یا ترور رسانهای. این ترور شخصیتی اعم از تصویری است که پخش میکنند یا نوع صحبتی که منتشر میکنند. این سیاستی بود که بسیاری از رسانهها با بغض جدی دنبال میکردند.
محور دیگری که در آن شرایط رسانههای هژمونی سلطه از آن بهره میگرفتند، بحث توازن دروغین بود. مثلاً یک موضوعی را مطرح میکردند و بعد با 15 کارشناس که همه همفکر بیبیسی، سیانان یا فاکسنیوز بودند، صحبت میکردند و آنها از زوایای مختلف آن موضوع را مورد انتقاد قرار میدادند.
نکتهی بعدی که بسیار در این زمینه استفاده شد، عدم اشاره به چرایی موضوع بود. مثلاً این موضوع را دائماً تکرار میکردند که رهبر انقلاب ایران کسی است که حرف آخر را در موضوعات بینالمللی و مهم میزند. این را دائماً تکرار میکردند تا در ذهن مخاطب نقش ببندد، اما به چرایی موضوع اشاره نمیکردند که برخاسته از یک اندیشهی دینی و قانونی است.
پیوندزنیهای دروغین، حربهی دیگری بود که توسط آنان در نبرد نرم رسانهای استفاده شد. یعنی اگر مثلاً امروز یک فردی با حضرت آقا در جریان انتخابات دیدار میکرد، این را با موضوعات دیگر به طرز عجیب و قریبی پیوند میزدند. البته ایشان روزانه دهها ملاقات و دیدار و کارهای مهم انجام میدهند، اما در آن مقطع هر دیداری صورت میگرفت و اینها متوجه میشدند یا به دروغ میگفتند این دیدار صورت گرفته، یک پیوندزنی دروغین هم ایجاد میکردند.
پخش زنده خطبهها توسط شبکههای خارجی
حال با چنین وضعیتی رسانهها در روز پنجشنبه 28 خرداد مسیر افکار عمومی و بینالمللی را به این سمت بردند که فردا صحبتهای رهبر انقلاب اسلامی ایران، حرف اول و آخر و تعیینکننده خواهد بود. در این چهارچوب رسانههای بینالمللی تلاش کردند تا این صحبتها را بهصورت زنده پخش کنند. این از جمله رویدادهایی بود که نمیخواستند انجام شود، اما در چهارچوب تبلیغات و زمینهسازیهای سیاسی که انجام داده بودند، این زمینه فراهم شد. بیبیسی، سیانان، الکوثر، المنار و بسیاری از شبکههای محلی دیگر تصمیم گرفتند که این را همزمان و زنده پخش کنند؛ به دلیل اهمیت انتخابات ایران و به دلیل اهمیتی که رهبری در جمهوری اسلامی داشت. اینها همه منجر به این شد که هر چه صحبتها پیش میرفت، آنها متوجه میشدند که پیشبینی آنها پیشبینی درستی بوده است و مطالب واقعاً مهم است.
اما انتظار اغلب این رسانهها این بود که مثلاً خبر پیروزی خود را به طریقی از زبان رهبر معظم انقلاب بشنوند و آن را در جهان منعکس کنند؛ مثلاً خبر ابطال انتخابات را یا تصمیمی که منجر به ایجاد یک دور تسلسل باطل و ایجاد بحران در کشور شود. وقتی دیدند این هدف اصلی آنها محقق نشد، پس باید میرفتند سراغ تحریف که رفتند. هنوز خطبهها تمام نشده بود که رفتند سراغ تحریف. کارشناسان مختلفی را آوردند و گفتند خب وضعیت چگونه میشود؟ آیا نظام میتواند مقابله کند؟ آیا دودستگی سبب فروپاشی نظام میشود؟ آیا نظام توانمندی کنترل این بحران را دارد؟
اما انتظار اغلب این رسانهها این بود که مثلاً خبر پیروزی خود را به طریقی از زبان رهبر معظم انقلاب بشنوند و آن را در جهان منعکس کنند؛ مثلاً خبر ابطال انتخابات را یا تصمیمی که منجر به ایجاد یک دور تسلسل باطل و ایجاد بحران در کشور شود. وقتی دیدند این هدف اصلی آنها محقق نشد، پس باید میرفتند سراغ تحریف که رفتند.
دوباره شگردهای اولیه را بازتعریف کردند که این خطبهها نشان میدهد که رهبری انقلاب به یک تفکر گرایش دارد و از یک جناح حمایت میکند و مسائلی از این دست. از رادیو کلن گرفته، تا بیبیسی و حتی شبکههای لسآنجلسی غیر سیاسی به این موضوع پرداختند. سیمای منافقین، کانال یک لسآنجلس و حتی بعضی رسانههایی که خود را در چهارچوب رسانههای سیاسی تعریف نمیکردند تا العربیه که سیاست ضد ایرانی را در دوران انتخابات داشت. بیبیسی فارسی که از زمان انتخابات و آغاز ناآرامیها، تایم کاری خود را افزایش داد. VOA آمریکا هم همین کار را کرد و این مسیر ادامه یافت.
بازتعریف شگردها
بعد از این باز شاهد بودیم که شگردها بازتعریف شد. دوباره ترور شخصیتی، ایجاد شایعه، تنزل دادن محتوا، فریمینگ و تمام موضوعات را از زاویهی خود نشان دادن، تکرار و تخریب چهرهها آغاز شد که شامل دو موضوع بود؛ یکی موضوع شخص مقام معظم رهبری و دیگری جایگاه مقام معظم رهبری. از دید آنها این شخص باید هدف قرار میگرفت تا نتواند وظایف خودش را انجام بدهد. جایگاه رهبری هم که هدف اصلی آنها بود، زیرا ولایت فقیه خار چشم نظام سلطه است. ولی فقیه حضرت امام بود. بعد شد حضرت آقا، اما از دید آنها تفاوتی ایجاد نشد. پس باید شخص را مورد هدف قرار دهند.
در نماز جمعهی ۲۹ خرداد 1388 افتاد، چون آنها بر اساس ذهنیت و تصویری که از شرایط جمهوری اسلامی ارائه داده بودند، انتظار یک اتفاق دیگری را داشتند ولی این اتفاق نیفتاد. حتی بعداً آمدند یک بخش از صحبتهای مقام معظم رهبری که مثلاً استغاثهای بود با امام زمان(عج) این را نشاندهندهی ضعف تلقی کردند. به این دلیل که آنها از بحث دعا و ارتباط بین امت و امامت چیزی نمیدانند و اگر هم بدانند، دوست ندارند آن را منتشر دهند. بنابراین بارها و بارها این موضوع را مطرح کردند که این نشان میدهد که فشار خیلی سنگین شده و نمیتوانند مقاومت کنند. یعنی به دلیل عدم شناخت روی موضوعات، صحبتها را تحلیل محتوا کردند و صحبتهای مختلف را در رسانهها در قالب دیدگاه کارشناسی آوردند. بیان کردند که این مسأله اینگونه است. این بخش بیشتر به دلیل عدم شناخت نسبت به فضای نظام دینی اتفاق افتاد.
اعتراف سخت
اما بالاخره بسیاری آمدند و معترف شدند؛ خصوصاً و جلوتر از همه صهیونیستها که بعد از خطبههای حضرت آقا گفتند این نظام باقی میماند. این نظام توانایی بازتولید خودش را دارد و میتواند مشکلات سنگینتر از این را دفع کند. جنگ تحمیلی را پشت سر گذرانده، درگیریهای گروهکها را در دههی 60 پشت سر گذاشته. مسائل مربوط به حصر اقتصادی و فشار نظامی را پشت سر گذاشته. بنابراین نباید خیلی به این موضوع دلخوش باشید، ولی آنهایی که یک مقدار جوانتر بودند نه.
طبعاً از نحوهی صحبتهای مقام معظم رهبری در نماز جمعه، برداشت دیگری کردند که اشتباه بود. بنابراین این خودش پایهی تحلیلهایی میشد که آنها هم تبعاً درست از آب درنمیآمد، چون اطلاعات اولیهاش درست نبود. وقتی اطلاعات غلط باشد، تحلیل هم غلط میشود. البته این خطا بعداً درست شد و در فاصلهی شاید چند ماه همه دیگر اذعان کردند که بله، نوع مدیریتی که رهبری انقلاب اسلامی از بدو این رویداد تا آخر آن داشتند، یک مدیریت علمی مبتنی بر ارزشهای دینی و مردمسالاری بود.
اما علاوه بر اینها به دلیل اینکه جمهوری اسلامی در منطقهای قرار دارد که عموماً توسط سلاطین و امرا و رؤسای جمهوری مادامالعمر اداره میشود، در چنین منطقهای انتخابات یک ویژگی ناب است که در جمهوری اسلامی هست و در منطقهی ما نیست.
البته اینها به منزلهی این نیست که اینها از عملیات روانی جدید خودشان کوتاه میآیند. در فضای سایبر کمافیالسابق اینها همیشه در حال فعالیت هستند. در سال گذشته موضوع ادامه داشته و ممکن است تا صد سال آینده و تا ابدالدهر هم ادامه پیدا کند، ولی ما که نباید انتظار داشته باشیم که فردا همهی اینها دستشان را بالا بیاورند و بگویند ما تسلیم هستیم. مثلاً در 26 یا 27 خرداد که این خبر در رسانهها منتشر میشود که مهندس موسوی کفنپوشیده و آمده در خیابان جیحون و گفته من غسل شهادت کردهام. العربیه این را زیرنویس فوری داد به عنوان خبر عاجل. چند ساعت بعد هم سایت وابسته به آقای موسوی خبر داد که ایشان امروز اصلاً از خانه بیرون نرفته و این دروغ بوده.
بنابراین آنها دنبال عملیات روانی خودشان هستند و این اخبار منفی تأثیر خودش را میگذارد. آنها تلاش میکنند که این خبر منفی را در چهارچوب عملیات روانی خودش انجام دهند؛ حالا یا راست یا دروغ. برایشان هم مهم نیست که هدف آن طرف چه باشد. مهم این است که او میخواهد ماهی خودشان را از این آب گلآلود بگیرند.