1389/03/19
رئیس دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران
این دو جمهوری تنها در لفظ مشترکند
یادداشتی پیرامون مدل مردمسالاری در ایران
دکتر غلامرضا جمشیدیها*
نقشهی فرهنگی غرب
در نگاهی به تاریخ اندیشه، اگر خیلی هم به گذشتههای دور نرویم و نگاه خود را تنها معطوف به تحولات و نتایجی کنیم که به سلطهی غرب در ابعاد مختلف بر دنیای حاضر انجامیده است، بهطور منطقی میتوانیم ریشههای این پدیدهی جهانگیر را از منظرهای مختلف ببینیم. لکن نویسندهی این سطور که علاقهمند به نظریهی «دولت و تمدن» است، در تحلیل خود عنصر سیاست را مقدم بر عناصر دیگر قرار میدهد. بر اساس این نظریه هر یک از دیگر عناصر سازندهی نظام اجتماعی مانند فرهنگ یا اقتصاد در مرتبهی بعدی قرار میگیرند. از منظر این نظریه، غرب ابتدا به شیوههای مختلف سعی کرده که سلطهی خویش را در حوزهی سیاسی مسجل کند و سپس به ارائهی تصویری از تاریخ، فرهنگ و جامعهی مورد نظر خود بپردازد و دنیا و تحولات آن را آنگونه تصویر کند که میخواهد.
بر اساس این نقشهی فرهنگی، تنها غرب در مسیر درست تاریخ قدم گذاشته و توانسته است به عصر مدرن برسد. بقیهی دنیا و از جمله جهان اسلام هنوز هم متعلق به گذشته یا عصر سنت هستند و اگر بخواهند در مسیر توسعه و پیشرفت قدم بگذارند، باید راهی را انتخاب کنند که پیشگامان توسعه، یعنی غربیها رفتهاند.
به نظر میرسد که نقشهی فرهنگی غرب یک مفهوم مرکزی دارد. این مفهوم مرکزی همانا «فلسفهی مادی حیات» است. فلسفهی مادی حیات در تمام حوزههای مختلف سیاست، اقتصاد و اجتماع ظهور و بروز دارد؛ در حوزهی سیاست به نفی دخالت مذهب منجر میشود، در حوزهی اجتماعی رفاه جای سعادت را میگیرد و در اقتصاد سودجویی اصل میشود.
امام خمینی (ره) در برابر غرب
نخستین نتیجهی ظهور امام خمینی (ره) این بود که نقشهی فرهنگی غرب را به چالش کشید و مفهوم مرکزی آن را مورد تهدید قرار داد. با ظهور امام خمینی (ره)، مذهب که توسط فلسفهی مادی حیات کنار گذاشته شده بود یا نقش فرعی پیدا کرده بود، بار دیگر وارد معادلات فکری، فلسفی و اجتماعی شد و نقشهی فرهنگی غرب را دچار بحران کرد. بروز و ظهور این بحران را میتوان در فروپاشی نظام شوروی سابق و تجدید نظر اندیشمندان در تئوریهای انقلاب و اقتصاد و اجتماع بهوضوح دید. همچنین این چالش در کشورهای اسلامی با ظهور اسلامخواهی با وسعت بیشتری رخ نمود.
امام خمینی (ره) در حوزهی سیاست به نوآوری دست زد. وی توانست دعوای قرون متمادی بین انسان و خدا را حل کند و یک مدل حکومتی جدید را در کنار دیگر نظریههای حکومتی مانند استبدادی، سلطنتی و جمهوری مطرح نماید. -این همان نظریهی جمهوری اسلامی یا نظریهی ولایت و جمهوریت است. در تدوین این نظریه نکتهی مهم این است که امام خمینی (ره) به هیچیک از فیلسوفان گذشته و حال مغربزمین استناد نکرده و راهی نو پیش روی متفکران دنیای اسلام و حتی جهان قرار داده تا نشان بدهد که بدون تکیه و استناد به غرب هم میتوان زندگی کرد و اندیشه داشت.
از آنجا که نظام سیاسی امام خمینی، نقطهی مرکزی غرب را نشانه رفته است، مخالفت با آن هم از طرف کل غرب با تمام نظامها و ادعاهای مختلف آن مطرح است و نهفقط یک کشور خاص مانند آمریکا. در مقابله با نظام نوپای جمهوری اسلامی، غرب از تمام تجربیات خود در مقابله با انقلابها و جنبشهای آزادیبخش استفاده کرده، ولی هیچیک از آنها کارگر نیفتاده؛ استفاده از نیروهای تکنوکرات تحصیلکردهی غرب، نفوذیهای گروهکها، ترور رهبران مردم و بالاخره جنگ تحمیلی.
به نظر میرسد که جنگ تحمیلی نقطهی مشترک همهی کشورهای غربی برای به بنبست رساندن این نظام بود. تحمیل جنگ شاید به نظر آنها راه حل سریع و زودبازدهی بود که آن هم به لطف خدا دستاوردی برایشان نداشت. در مورد دیگر کشورهای جهان سوم کافی بود که غرب ناوهای خود را فقط به حرکت درآورد تا کشوری را تسلیم خود کند، ولی این تجربه در مورد ایران اسلامی به هیچ وجه افاقه نکرد؛ تا جایی که حتی خود آمریکا و همراهانش نیز آماده شدند تا به میدان بیایند. لذا غرب و شرق فهمیدند که جنگ سخت با ایران اسلامی چارهی کارشان نیست.
آزادی علیه آزادی
پس از پایان جنگ تحمیلی، غرب و در رأس آن آمریکا، شیوههای دیگری را در دستور کار خود قرار داد که آخرین آنها حوادث پس از انتخاب ریاستجمهوری در خرداد 1388 بود؛ اتفاقی که نزد ما به فتنه مشهور شده و در ادبیات بینالمللی آن را به نام انقلاب مخملی میشناسند. انقلاب مخملی درواقع استفاده از آزادی بر علیه آزادی است. در انتخابات 88 و پس از آن با پدیدهی نوظهوری روبهرو شدیم که برای فهم بهتر آن باید از بیرونیترین سطح این پدیده آغاز کنیم و نوعبندی1 نیروهای درگیر در صحنهی این منازعهی اجتماعی را ارائه دهیم. در یک طرف این صحنه رهبری، دولت، تمام ارگانهای رسمی و بخش عمدهای از مراجع و مردم قرار داشتند. در طرف دیگر نیز نیروهایی با انگیزههای متفاوت خودنمایی کردند که ترکیب آنها عبارت بود2 از : (الف) در سطح بینالمللی: دولتهای غربی با امکانات رسانهای و نیروهای ضد انقلاب خارجنشین؛ چه مارکسیستها و چه سلطتطلبها، (ب) در سطح منطقه: بخشی از دولتهای عرب یا امکانات رسانهای آنها، (ج) در سطح ملی: بخشی از نیروهای دیروز انقلاب.
مسئلهی عمده این است که غرب و آمریکا اینبار هم در پروژهی براندازی شکست خوردند و ناکام ماندند؛ حتی با اینکه اینبار برای عملیات خود از نیروهای تجدیدنظرطلب انقلاب نیز استفاده کردند.
فرایند تولید نخبه
پرسش اساسی این است که چرا غرب تاکنون در ایران موفق نشده است؟ به نظر میرسد پاسخ این سؤال را باید در ویژگیهای انقلاب اسلامی و جامعهی ایران جستوجو کرد. به عبارت دیگر، به شکلهای مختلفی میتوان به این سؤال پاسخ داد و البته نویسندهی این سطور پاسخ را در «فرایند تولید نخبهگرایی» و «مردم» جستوجو میکند.
مسئلهی مهم این است که در جوامعی که غرب تاکنون با آنها سر و کار داشته و دارد، فرایند تولید نخبهگرایی محدود به آموزش و پرورش رسمی است؛ فرایندی که در نهایت غرب را آمال و آرزوهای خود میداند. لذا اگر در این کشورها حادثه، اتفاق یا حتی جنبشی رخ دهد، درک و مهار آن کار چندانی ندارد، زیرا حرفها و شعارها و حتی تاکتیکهای آنها برای غرب شناخته شده است. در حالی که در ایران وضع به گونهای دیگر است.
در ایران یک جریان مداوم و تاریخی تولید نخبه تحت عنوان روحانیت با مراتب مختلف آن و در نهایت مرجعیت وجود دارد که اساساً منبع فکری آن آموزههای غرب نیست. این جریان و مکانیسم رفتار و تصمیمگیری آن برای غرب، بهرغم تلاشهایی که کرده، همچنان ناشناخته مانده است. این جریان بهرغم افت و خیزهایی که داشته، همیشه در کنار مردم و علیه طواغیت بوده است. این جریان اصلی که ریشه در اعتقادات مردم دارد و همراهی با آنها بخشی از اعتقادات مردم است، از گذشته تاکنون توانسته نقش عمدهای در تاریخ ایران داشته باشد. در کنار این جریان، جریان آموزش مدرن هم وجود دارد که بخش عمدهی آموزشدیدگان آن نیز به دلیل اعتقادات دینی همدل و همراه جریان اول هستند.
غرب انقلاب اسلامی را درک نمیکند
بر اساس آموزههای دینی، رهبری جامعه از درون جریان فکر دینی تولید میشود که یک جریان پایدار، قوی و عجینشده با اعتقادات دینی مردم است. مسئله در اینجا بحث از مصداق است. مردم بر اساس آموزههای دینی در هر دورهای مصداق رهبر دینی را در چهرهی یک عالم دینی جستوجو میکردهاند که در عصر ما آن را در امام خمینی (ره) یافتند. واقع امر این است که قبل از انقلاب، وجدان عمومی دینی مردم ما به دنبال یک انسان کامل بود تا او را همراهی کند. مثلاً در گذشته افرادی فقیه بودهاند، ولی از سیاست دوری میکردند. ممکن است فقیه و سیاستمدار هم بودند، ولی شجاعت نداشتند. در مورد امام خمینی اما اینگونه نبود، بلکه تمام صفات یک انسان کامل در او جمع بود. بهعلاوه اینکه مقدم بر هر چیز، امام خمینی عامل به تمام حرفهایی بود که اظهار میداشت. مردم تمام صفات یک انسان کامل را در امام خمینی یافتند.
در جامعهی اسلامی ایران بر اساس واقعیتهای جامعهشناختی، رهبری از درون فکر دینی بروز و ظهور پیدا میکند و این دلیل اول ناکامی غرب در درک انقلاب اسلامی بوده و هست. دلیل دوم را باید در ایمانآورندگانی جستوجو کرد که پایههای اصلی حکومت را در واقعیت اجتماعی تشکیل میدهند. در این مدینه عوامل تفکیککننده و جداسازندهی اجتماعی افراد جامعه مانند طبقه، نژاد و قوم و قبیله رنگ میبازد و عنصری وحدتبخش تبلور مییابد که همان ایمان به خدای واحد است.
درست است که مردم این سرزمین از جهت فیزیک بدنی یا ارگانیسم رفتاری مانند ملل دیگر هستند، ولی نظام خانوادگی، نظام اجتماعی و نظام فرهنگی آنها آثار کاملاً متفاوتی را بر ذهن و اندیشهشان حاکم نموده است. به عبارت دیگر آنها بهگونهای متفاوت از مردم مغربزمین دنیا را میفهمند، لذا در دنیا هم به دنبال چیزهای دیگری میگردند. مردم غرب تاریخ خود را در یونان و روم جستوجو میکنند و اینها در تاریخ انبیاء. آنها برای ارضای نفس کار میکنند و اینها برای رضای خدا وارد مبارزه میشوند و برای رضای او این مبارزه را ادامه میدهند. پس این دو جمهوری تنها در لفظ مشترکند و در نه چیز دیگر.
در ایران اسلامی ترکیب دو ویژگی خاص، یعنی ولایت (رهبری) و جمهوریت (تکیه بر مردم مؤمن) در دورههای مختلف انقلاب و جنگ معجزههایی آفرید که هیچ تحلیلگری قدرت فهم کامل آن را نیافت. البته همهی اینها از آموزههای الهی بود که علمای ربانی نسل به نسل به ما آموخته بودند.
سه ضلع انقلاب
مکتب (آموزههای الهی)، رهبری (ولایت) و مردم (جمهور) سه مفهوم کلیدی هستند که راز و رمز ماندگاری نهضت انبیاء الهی و انقلاب اسلامی ایران را در همهی تاریخ تبیین میکنند. انقلاب اسلامی ایران در شرایطی از تحولات جهانی و تاریخ ایران رقم خورد که دو قطب بزرگ سرمایهداری غرب و کمونیسم شرق بر دنیا سیطره داشتند و بهگونهای دنیا و نهادهای بینالمللی را بین خود تقسیم کرده بودند که خارج از این دو بلوک، امکان زندگی و زیستن به هر شکلی منتفی بود. در این فضای سیاسی که با اقتصاد، تاریخ، جامعهشناسی و فرهنگ و هنر غرب و شرق تحکیم شده بود، همهی ارادهها سرکوب شده بود و گویندهی هر کلامی باید قبل از هر اقدامی با تکیه بر یکی از این دو بلوک در مقابل بلوک دیگر میایستاد.
نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) در پانزدهم خرداد 1342 در چنین شرایط سخت و شکنندهای رخ داد که هر ارادهای ناچار از تسلیم بود و هر حرکت و جنبشی محکوم به شکست. این نهضت خدایی توانست راه جدیدی را در مبارزه با هر دو بلوک پیش چشم جهانیان بگشاید. نحوهی برخورد هر دو بلوک شرق و غرب نیز با نهضت پانزده خرداد یکسان بود و تنها تفاوت، در نوع ادبیات آنها بود. بقای نهضت پانزده خرداد در فاصلهی 1342 تا 1357 و منجر شدن آن به انقلاب اسلامی نیز تنها با سه مفهوم کلیدی مکتب، رهبری و جمهوریت قابل توضیح است.
در بهمن 1357 انقلاب اسلامی بر اساس آموزههای دینی و با نام خدا در ایران به پیروزی رسید و در مقابل بلوک سرمایهداری و کمونیسم ایستاد. هر دو بلوک بهرغم لباس شیک حقوق بشری و توسعه و هزاران حرف زیبای دیگر، با تمام تجهیزات بر جمهور ایمانآورندگان به خدای واحد یورش آوردند، ولی در پایان با لطف خدا و با هماهنگی رهبری و مردم، همه در آتش حسرت سوختند. البته پایان جنگ سختافزاری یا همان جنگ تحمیلی، پایان مبارزهی حق و باطل نبوده و نیست. مبارزهی شرق و غرب بر علیه انقلاب اسلامی پس از جنگ به شکل دیگری ادامه یافته که امروزه آن را جنگ نرم میخوانند.
پس از رحلت حضرت امام خمینی و انتخاب رهبر معظم انقلاب آیتالله خامنهای، فصل جدیدی در مبارزه آغاز شد. در این دوران علاوه بر تهدیدات خارجی، پدیدهای به نام تجدیدنظرطلبی رخ نمود که در انتخابات خرداد 1388 بروز بیرونی بسیار ملموسی یافت. برخورد با این پدیده کار آسانی نبوده و نیست؛ برخورد با تجدیدنظرطلبان که تا دیروز در صف انقلابیون بودهاند و امروز با قاسطین همراه شدهاند. حل این معمای پیچیده مانند گذشته به دست رهبری بود که همان نقطهی مرکزی اعتماد جمهور است. این آن چیزی بود که در نماز جمعهی پس از حوادث انتخابات تبلور یافت و هیمنهی دستاندکاران انقلاب مخملی را در هم شکست. پس از آن نیز مؤمنان به اسلام و رهبری بودند که در 9 دی و 22 بهمن 1388 حماسه آفریدند.
* رئیس دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران
پینوشت:
1. Typology
2. این طبقهبندی بر اساس اطلاعیهها یا رفتارهای رسمی است که افراد و گروهها از خود بروز دادهاند.
در نگاهی به تاریخ اندیشه، اگر خیلی هم به گذشتههای دور نرویم و نگاه خود را تنها معطوف به تحولات و نتایجی کنیم که به سلطهی غرب در ابعاد مختلف بر دنیای حاضر انجامیده است، بهطور منطقی میتوانیم ریشههای این پدیدهی جهانگیر را از منظرهای مختلف ببینیم. لکن نویسندهی این سطور که علاقهمند به نظریهی «دولت و تمدن» است، در تحلیل خود عنصر سیاست را مقدم بر عناصر دیگر قرار میدهد. بر اساس این نظریه هر یک از دیگر عناصر سازندهی نظام اجتماعی مانند فرهنگ یا اقتصاد در مرتبهی بعدی قرار میگیرند. از منظر این نظریه، غرب ابتدا به شیوههای مختلف سعی کرده که سلطهی خویش را در حوزهی سیاسی مسجل کند و سپس به ارائهی تصویری از تاریخ، فرهنگ و جامعهی مورد نظر خود بپردازد و دنیا و تحولات آن را آنگونه تصویر کند که میخواهد.
بر اساس این نقشهی فرهنگی، تنها غرب در مسیر درست تاریخ قدم گذاشته و توانسته است به عصر مدرن برسد. بقیهی دنیا و از جمله جهان اسلام هنوز هم متعلق به گذشته یا عصر سنت هستند و اگر بخواهند در مسیر توسعه و پیشرفت قدم بگذارند، باید راهی را انتخاب کنند که پیشگامان توسعه، یعنی غربیها رفتهاند.
آنها بهگونهای متفاوت از مردم مغربزمین دنیا را میفهمند، لذا در دنیا هم به دنبال چیزهای دیگری میگردند. مردم غرب تاریخ خود را در یونان و روم جستوجو میکنند و اینها در تاریخ انبیاء.
به نظر میرسد که نقشهی فرهنگی غرب یک مفهوم مرکزی دارد. این مفهوم مرکزی همانا «فلسفهی مادی حیات» است. فلسفهی مادی حیات در تمام حوزههای مختلف سیاست، اقتصاد و اجتماع ظهور و بروز دارد؛ در حوزهی سیاست به نفی دخالت مذهب منجر میشود، در حوزهی اجتماعی رفاه جای سعادت را میگیرد و در اقتصاد سودجویی اصل میشود.
امام خمینی (ره) در برابر غرب
نخستین نتیجهی ظهور امام خمینی (ره) این بود که نقشهی فرهنگی غرب را به چالش کشید و مفهوم مرکزی آن را مورد تهدید قرار داد. با ظهور امام خمینی (ره)، مذهب که توسط فلسفهی مادی حیات کنار گذاشته شده بود یا نقش فرعی پیدا کرده بود، بار دیگر وارد معادلات فکری، فلسفی و اجتماعی شد و نقشهی فرهنگی غرب را دچار بحران کرد. بروز و ظهور این بحران را میتوان در فروپاشی نظام شوروی سابق و تجدید نظر اندیشمندان در تئوریهای انقلاب و اقتصاد و اجتماع بهوضوح دید. همچنین این چالش در کشورهای اسلامی با ظهور اسلامخواهی با وسعت بیشتری رخ نمود.
امام خمینی (ره) در حوزهی سیاست به نوآوری دست زد. وی توانست دعوای قرون متمادی بین انسان و خدا را حل کند و یک مدل حکومتی جدید را در کنار دیگر نظریههای حکومتی مانند استبدادی، سلطنتی و جمهوری مطرح نماید. -این همان نظریهی جمهوری اسلامی یا نظریهی ولایت و جمهوریت است. در تدوین این نظریه نکتهی مهم این است که امام خمینی (ره) به هیچیک از فیلسوفان گذشته و حال مغربزمین استناد نکرده و راهی نو پیش روی متفکران دنیای اسلام و حتی جهان قرار داده تا نشان بدهد که بدون تکیه و استناد به غرب هم میتوان زندگی کرد و اندیشه داشت.
از آنجا که نظام سیاسی امام خمینی، نقطهی مرکزی غرب را نشانه رفته است، مخالفت با آن هم از طرف کل غرب با تمام نظامها و ادعاهای مختلف آن مطرح است و نهفقط یک کشور خاص مانند آمریکا. در مقابله با نظام نوپای جمهوری اسلامی، غرب از تمام تجربیات خود در مقابله با انقلابها و جنبشهای آزادیبخش استفاده کرده، ولی هیچیک از آنها کارگر نیفتاده؛ استفاده از نیروهای تکنوکرات تحصیلکردهی غرب، نفوذیهای گروهکها، ترور رهبران مردم و بالاخره جنگ تحمیلی.
به نظر میرسد که جنگ تحمیلی نقطهی مشترک همهی کشورهای غربی برای به بنبست رساندن این نظام بود. تحمیل جنگ شاید به نظر آنها راه حل سریع و زودبازدهی بود که آن هم به لطف خدا دستاوردی برایشان نداشت. در مورد دیگر کشورهای جهان سوم کافی بود که غرب ناوهای خود را فقط به حرکت درآورد تا کشوری را تسلیم خود کند، ولی این تجربه در مورد ایران اسلامی به هیچ وجه افاقه نکرد؛ تا جایی که حتی خود آمریکا و همراهانش نیز آماده شدند تا به میدان بیایند. لذا غرب و شرق فهمیدند که جنگ سخت با ایران اسلامی چارهی کارشان نیست.
آزادی علیه آزادی
پس از پایان جنگ تحمیلی، غرب و در رأس آن آمریکا، شیوههای دیگری را در دستور کار خود قرار داد که آخرین آنها حوادث پس از انتخاب ریاستجمهوری در خرداد 1388 بود؛ اتفاقی که نزد ما به فتنه مشهور شده و در ادبیات بینالمللی آن را به نام انقلاب مخملی میشناسند. انقلاب مخملی درواقع استفاده از آزادی بر علیه آزادی است. در انتخابات 88 و پس از آن با پدیدهی نوظهوری روبهرو شدیم که برای فهم بهتر آن باید از بیرونیترین سطح این پدیده آغاز کنیم و نوعبندی1 نیروهای درگیر در صحنهی این منازعهی اجتماعی را ارائه دهیم. در یک طرف این صحنه رهبری، دولت، تمام ارگانهای رسمی و بخش عمدهای از مراجع و مردم قرار داشتند. در طرف دیگر نیز نیروهایی با انگیزههای متفاوت خودنمایی کردند که ترکیب آنها عبارت بود2 از : (الف) در سطح بینالمللی: دولتهای غربی با امکانات رسانهای و نیروهای ضد انقلاب خارجنشین؛ چه مارکسیستها و چه سلطتطلبها، (ب) در سطح منطقه: بخشی از دولتهای عرب یا امکانات رسانهای آنها، (ج) در سطح ملی: بخشی از نیروهای دیروز انقلاب.
مسئلهی عمده این است که غرب و آمریکا اینبار هم در پروژهی براندازی شکست خوردند و ناکام ماندند؛ حتی با اینکه اینبار برای عملیات خود از نیروهای تجدیدنظرطلب انقلاب نیز استفاده کردند.
فرایند تولید نخبه
پرسش اساسی این است که چرا غرب تاکنون در ایران موفق نشده است؟ به نظر میرسد پاسخ این سؤال را باید در ویژگیهای انقلاب اسلامی و جامعهی ایران جستوجو کرد. به عبارت دیگر، به شکلهای مختلفی میتوان به این سؤال پاسخ داد و البته نویسندهی این سطور پاسخ را در «فرایند تولید نخبهگرایی» و «مردم» جستوجو میکند.
مسئلهی مهم این است که در جوامعی که غرب تاکنون با آنها سر و کار داشته و دارد، فرایند تولید نخبهگرایی محدود به آموزش و پرورش رسمی است؛ فرایندی که در نهایت غرب را آمال و آرزوهای خود میداند. لذا اگر در این کشورها حادثه، اتفاق یا حتی جنبشی رخ دهد، درک و مهار آن کار چندانی ندارد، زیرا حرفها و شعارها و حتی تاکتیکهای آنها برای غرب شناخته شده است. در حالی که در ایران وضع به گونهای دیگر است.
در ایران یک جریان مداوم و تاریخی تولید نخبه تحت عنوان روحانیت با مراتب مختلف آن و در نهایت مرجعیت وجود دارد که اساساً منبع فکری آن آموزههای غرب نیست. این جریان و مکانیسم رفتار و تصمیمگیری آن برای غرب، بهرغم تلاشهایی که کرده، همچنان ناشناخته مانده است. این جریان بهرغم افت و خیزهایی که داشته، همیشه در کنار مردم و علیه طواغیت بوده است. این جریان اصلی که ریشه در اعتقادات مردم دارد و همراهی با آنها بخشی از اعتقادات مردم است، از گذشته تاکنون توانسته نقش عمدهای در تاریخ ایران داشته باشد. در کنار این جریان، جریان آموزش مدرن هم وجود دارد که بخش عمدهی آموزشدیدگان آن نیز به دلیل اعتقادات دینی همدل و همراه جریان اول هستند.
غرب انقلاب اسلامی را درک نمیکند
بر اساس آموزههای دینی، رهبری جامعه از درون جریان فکر دینی تولید میشود که یک جریان پایدار، قوی و عجینشده با اعتقادات دینی مردم است. مسئله در اینجا بحث از مصداق است. مردم بر اساس آموزههای دینی در هر دورهای مصداق رهبر دینی را در چهرهی یک عالم دینی جستوجو میکردهاند که در عصر ما آن را در امام خمینی (ره) یافتند. واقع امر این است که قبل از انقلاب، وجدان عمومی دینی مردم ما به دنبال یک انسان کامل بود تا او را همراهی کند. مثلاً در گذشته افرادی فقیه بودهاند، ولی از سیاست دوری میکردند. ممکن است فقیه و سیاستمدار هم بودند، ولی شجاعت نداشتند. در مورد امام خمینی اما اینگونه نبود، بلکه تمام صفات یک انسان کامل در او جمع بود. بهعلاوه اینکه مقدم بر هر چیز، امام خمینی عامل به تمام حرفهایی بود که اظهار میداشت. مردم تمام صفات یک انسان کامل را در امام خمینی یافتند.
در جامعهی اسلامی ایران بر اساس واقعیتهای جامعهشناختی، رهبری از درون فکر دینی بروز و ظهور پیدا میکند و این دلیل اول ناکامی غرب در درک انقلاب اسلامی بوده و هست. دلیل دوم را باید در ایمانآورندگانی جستوجو کرد که پایههای اصلی حکومت را در واقعیت اجتماعی تشکیل میدهند. در این مدینه عوامل تفکیککننده و جداسازندهی اجتماعی افراد جامعه مانند طبقه، نژاد و قوم و قبیله رنگ میبازد و عنصری وحدتبخش تبلور مییابد که همان ایمان به خدای واحد است.
درست است که مردم این سرزمین از جهت فیزیک بدنی یا ارگانیسم رفتاری مانند ملل دیگر هستند، ولی نظام خانوادگی، نظام اجتماعی و نظام فرهنگی آنها آثار کاملاً متفاوتی را بر ذهن و اندیشهشان حاکم نموده است. به عبارت دیگر آنها بهگونهای متفاوت از مردم مغربزمین دنیا را میفهمند، لذا در دنیا هم به دنبال چیزهای دیگری میگردند. مردم غرب تاریخ خود را در یونان و روم جستوجو میکنند و اینها در تاریخ انبیاء. آنها برای ارضای نفس کار میکنند و اینها برای رضای خدا وارد مبارزه میشوند و برای رضای او این مبارزه را ادامه میدهند. پس این دو جمهوری تنها در لفظ مشترکند و در نه چیز دیگر.
مسئلهی عمده این است که غرب و آمریکا اینبار هم در پروژهی براندازی شکست خوردند و ناکام ماندند؛ حتی با اینکه اینبار برای عملیات خود از نیروهای تجدیدنظرطلب انقلاب نیز استفاده کردند.
در ایران اسلامی ترکیب دو ویژگی خاص، یعنی ولایت (رهبری) و جمهوریت (تکیه بر مردم مؤمن) در دورههای مختلف انقلاب و جنگ معجزههایی آفرید که هیچ تحلیلگری قدرت فهم کامل آن را نیافت. البته همهی اینها از آموزههای الهی بود که علمای ربانی نسل به نسل به ما آموخته بودند.
سه ضلع انقلاب
مکتب (آموزههای الهی)، رهبری (ولایت) و مردم (جمهور) سه مفهوم کلیدی هستند که راز و رمز ماندگاری نهضت انبیاء الهی و انقلاب اسلامی ایران را در همهی تاریخ تبیین میکنند. انقلاب اسلامی ایران در شرایطی از تحولات جهانی و تاریخ ایران رقم خورد که دو قطب بزرگ سرمایهداری غرب و کمونیسم شرق بر دنیا سیطره داشتند و بهگونهای دنیا و نهادهای بینالمللی را بین خود تقسیم کرده بودند که خارج از این دو بلوک، امکان زندگی و زیستن به هر شکلی منتفی بود. در این فضای سیاسی که با اقتصاد، تاریخ، جامعهشناسی و فرهنگ و هنر غرب و شرق تحکیم شده بود، همهی ارادهها سرکوب شده بود و گویندهی هر کلامی باید قبل از هر اقدامی با تکیه بر یکی از این دو بلوک در مقابل بلوک دیگر میایستاد.
نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) در پانزدهم خرداد 1342 در چنین شرایط سخت و شکنندهای رخ داد که هر ارادهای ناچار از تسلیم بود و هر حرکت و جنبشی محکوم به شکست. این نهضت خدایی توانست راه جدیدی را در مبارزه با هر دو بلوک پیش چشم جهانیان بگشاید. نحوهی برخورد هر دو بلوک شرق و غرب نیز با نهضت پانزده خرداد یکسان بود و تنها تفاوت، در نوع ادبیات آنها بود. بقای نهضت پانزده خرداد در فاصلهی 1342 تا 1357 و منجر شدن آن به انقلاب اسلامی نیز تنها با سه مفهوم کلیدی مکتب، رهبری و جمهوریت قابل توضیح است.
در بهمن 1357 انقلاب اسلامی بر اساس آموزههای دینی و با نام خدا در ایران به پیروزی رسید و در مقابل بلوک سرمایهداری و کمونیسم ایستاد. هر دو بلوک بهرغم لباس شیک حقوق بشری و توسعه و هزاران حرف زیبای دیگر، با تمام تجهیزات بر جمهور ایمانآورندگان به خدای واحد یورش آوردند، ولی در پایان با لطف خدا و با هماهنگی رهبری و مردم، همه در آتش حسرت سوختند. البته پایان جنگ سختافزاری یا همان جنگ تحمیلی، پایان مبارزهی حق و باطل نبوده و نیست. مبارزهی شرق و غرب بر علیه انقلاب اسلامی پس از جنگ به شکل دیگری ادامه یافته که امروزه آن را جنگ نرم میخوانند.
پس از رحلت حضرت امام خمینی و انتخاب رهبر معظم انقلاب آیتالله خامنهای، فصل جدیدی در مبارزه آغاز شد. در این دوران علاوه بر تهدیدات خارجی، پدیدهای به نام تجدیدنظرطلبی رخ نمود که در انتخابات خرداد 1388 بروز بیرونی بسیار ملموسی یافت. برخورد با این پدیده کار آسانی نبوده و نیست؛ برخورد با تجدیدنظرطلبان که تا دیروز در صف انقلابیون بودهاند و امروز با قاسطین همراه شدهاند. حل این معمای پیچیده مانند گذشته به دست رهبری بود که همان نقطهی مرکزی اعتماد جمهور است. این آن چیزی بود که در نماز جمعهی پس از حوادث انتخابات تبلور یافت و هیمنهی دستاندکاران انقلاب مخملی را در هم شکست. پس از آن نیز مؤمنان به اسلام و رهبری بودند که در 9 دی و 22 بهمن 1388 حماسه آفریدند.
* رئیس دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران
پینوشت:
1. Typology
2. این طبقهبندی بر اساس اطلاعیهها یا رفتارهای رسمی است که افراد و گروهها از خود بروز دادهاند.