پوپولیسم مذهبی
در آغاز بحث، ناگزیر به ارائه برخی توضیحات و تعاریف هستیم؛ چون این نوشته از 2 جزء اصلی تشکیل شده است: «پوپولیسم» و «دین». نخست باید تعاریف درستی از این 2 مقوله داشته باشیم تا در پایان با ارائه مصادیق عینی در این زمینه، خواننده با دیدی روشن به درک مطالب بپردازد.
جهان امروز، جهان تبلیغات است. جهانی که با استفاده از وسایل ارتباط جمعی بسیار پیشرفته، میتوان ذهنها و مغزها را، اگر نگوییم به تسخیر، لااقل به واکنش واداشت. در دنیایی که غولهای رسانهای، نقش سربازان قدیم را در آن بازی میکنند و مغزها و ذهنها و تسخیر آنها جای تسخیر سرزمینها را گرفته است، نمیتوان در مقابل هیچ چیز بیتفاوت بود. تبلیغات و رسانهها، مرزها را در نوردیدهاند و به ذهنها رسوخ کرده و در صددند تا به ذهنها بقبولانند که درستی و حقیقت، همان چیزی است که آنها میگویند. از تبلیغ خوراکیهای متنوع گرفته تا ظریفترین موضوعات فرهنگی و فلسفی را مانند بمب، بر ذهن، فکر و روح مخاطبان خود فرود میآورند.
برای مثال، نگاهی به جو رسانهای این روزها بیندازید. «جنگ تمدنها»، «تروریسم»، انفجار در محله شیعهنشین «صدر» بغداد و کشته شدن بیش از ۲۰۰ نفر، شهادت بیش از ۱۰۰ نفر از مردم فلسطین در اثر حملههای رژیم صهیونیستی در خلال یک ماه گذشته، توافق هستهای فرانسه و ایتالیا و... امروزه در سایه این هیاهوهای تبلیغاتی است که پدیدهای به نام «پوپولیسم» تقویت میشود و به عوامفریبی خود شدت میبخشد. در عین حال، این مقوله مانند بسیاری مسائل زندگی بشر، امروز دچار پیچیدگی زیادی شده است.
تاریخچه پیدایش پدیده پوپولیسم به سبک و سیاق امروزی را باید درگروهی به نام نارودنیکها (مردمباوران) که در سال ۱۸۶۰ در روسیه، به قصد انقلاب سوسیالیستی فعالیت میکردند، جست و جو کرد که تکیه آنها بیشتر بر توده و عامه مردم بود.
در بحثهای نظری پیرامون پوپولیسم، 2 نوع رویکرد وجود دارد: در یک نگاه پوپولیسم معادل مردمباوری قرار میگیرد و اعطای آزادیها وامتیازات دموکراتیک به مردم و شریک کردن آنان در ساختار قدرت است که در عین حال، در مقابل نخبهگرایی و نخبهباوری قرار میگیرد و از بعد سیاسی و اجتماعی چندان مذموم نیست. از نگاه دیگر، پوپولیسم به معنای مردمداری است که تزریق نوعی امید واهی به جامعه و تأکید بر عقاید فراموش شده توده جامعه است که به بهرهبرداریهایی از جامعه منجر میشود. آنچه در این نوشته از آن بحث میشود، بر رویکرد دوم استوار است.
پوپولیسم در طول تاریخ حیات خود، در عرصههای مختلف اجتماع ـ بهخصوص نحلههای فکری افراطی نظیر فاشیسم و نازیسم ـ به صورت پنهان یا آشکار حضور و نفوذ داشته است. این طرز فکر، به دلیل داشتن وجوه اشتراک بسیار با افکار تندروانه و عوامپسندانه گروههای مختلف، توانایی تداخل و اشتراک فکری را با این گروهها دارد. تفکر پوپولیسم با نفوذ به ردههای بالای مدیریتی گروههای فکری، قدرت را به تدریج قبضه کرده و نیروی مردم را با شعارهای تهییج کننده خود ـ البته برای مدت زمانی کوتاه ـ در راه نیل به اهداف خود به کار میگیرد.
اگر به نحلههای فکری، همچون ناسیونالیسم و مارکسیسم وتاریخچه آنها نظری بیفکنیم، شاهد ظهور افراطگرایانی چون هیتلر، موسیلینی و استالین (نازیسم، فاشیسم و استالینیسم) هستیم. باید گفت از وجوه اشتراک (حداقل در سیاست اعلانی) این گروهها یا افرادی که سردمدار آنها بودند، در شعارهای فریبکارانه و عوامگرایانه آنها بود. در حقیقت، هیتلر، موسیلینی و استالین حکومتهای خود را بر پایه شعارهای پوپولیستی بنا کردند یا حداقل یکی از پایههای حکومت آنها پوپولیسم بود. در اینجا باید اذعان داشت که پوپولیسم، به دلیل اینکه دارای شعارهای مردمگرایانه بوده و در پی جلب توجه هر چه بیشتر مردم است، در نتیجه در مخالفت جدی با امپریالیسم و ناسیونالیسم قرار دارد؛ ولی این دلیل نمیشود که مکتبهای فکری افراطی، نظیر فاشیسم ونازیسم، از روشهای پوپولیستی در راه نیل به اهداف خود بهره نبرند. چون همان گونه که خواهد آمد، پوپولیسم متشکل از گروههای متفاوت وگاه متناقض است که هر یک در صدد دستیابی به منافع خود هستند. پیش از اینکه پوپولیسم را در ترکیب با دیگر شئون جامعه بررسی کنیم، نخست باید با پوپولیسم و آموزهها و اهداف آن آشنایی مختصری داشته باشیم.
پوپولیسم چیست؟
پوپولیسم از واژه لاتین populous (توده مردم یا عامه) گرفته شده است. پوپولیسم که در فارسی از آن به عوامگرایی و مردمباوری یاد میشود، ویژگیهایی دارد که در زیر به بعضی آنها اشاره میشود.
۱) جلب پشتیبانی مردم با توسل به وعدههای کلی و مبهم، و معمولاً تحت کنترل رهبر فرهمند و شعارهای ضد امپریالیستی.
۲) پیشبرد اهداف سیاسی، مستقل از نهادها و احزاب موجود، بافراخوانی توده مردم به اعمال فشار مستقیم بر حکومت.
۳) بزرگداشت و تقدیس مردم یا خلق، با اعتقاد به اینکه هدفهای سیاسی باید به اراده و نیروی مردم و جدا از احزاب یا سازمانهای سیاسی پیش برود.
البته آیین و سنت سیاسی پوپولیستی، در هر کشوری شکل ویژهای دارد. در نهضتهای پوپولیستی، معمولاً ائتلافی آشکار یا ضمنی، میان طبقات مختلف با منافع متفاوت و گاه متعارض بر قرار میشود.تداخل اقشار گوناگون در این نهضت ها، به طور عمده ناشی از عدم تشکل طبقاتی و عدم وجود مرزبندی روشن طبقاتی است.
به هر روی، پوپولیسم دارای مشخصات زیر است:
عوام فریبی، تقدیس شخص رهبر فرهمند، تعصب، تکیه بر تودههای محروم، نداشتن ایدئولوژی مشخص، اصلاحطلبی، ضدیت با امپریالیسم، ملیگرایی، توسعهخواهی و پر و بال دادن به نیروهای بازار. (۱) در نگرش پوپولیستی، جهتگیری افکار عامه، به منظور واداشتن حکومت به پذیرش منویات مردم، چشمگیر است. در پوپولیسم، اراده جهتدار توده مردم نسبت به عدالتخواهی، نقشی بارز دارد و مکانیسم این اراده جهتدار، مؤثرتر و برتر از مکانیسمهای سازمانهای مختلف است و حکومتها به طور مستقیم و غیرمستقیم، تحت فشار و تأثیر خواست عامه مردم واقع میشوند و در تنظیم و تعبیه صحیح امور و تبیین سیاست و وظایف تجدید نظر میکنند. معمولاً رواج فساد در طبقه حاکم، به حرکات و روشهای پوپولیستی منتهی میگردد.
پوپولیستها همواره به دنبال جستن روزنههایی مبنی بر وجود یا عدم وجود کژی و فساد در حکومت هستند. در حقیقت عوامل زیادی موجب پیدایش پوپولیسم در جوامع امروز میگردد. به عقیده پل تاگارت، پوپولیسم، واکنش به اندیشهها و روشهای نظامهای سیاسی مبتنی بر نمایندگی است و در مقابل احساس وقوع بحران، به تجلیل پنهان یا آشکار از کانون آرمانی خود میپردازد؛ با این همه، به دلیل فقدان ارزشهای بنیادی، از عوام بیشتر تأثیر میپذیرد و در هر محیطی ویژگیهای محیط پیرامون خود را میپذیرد و عملاً پدیدهای گذرا است. (۲)
به هر روی، پوپولیسم با توده مردم سر و کار دارد و در حقیقت جنبشی تودهای است؛ اما به دلیل نداشتن تشکل منسجم و هدف مشخص و واقعی، این جنبشها منسجمتر و دارای تشکیلات منظم بعدی هستند که در ادامه، منویات خود را اعمال میکنند. همان گونه که پیشترگذشت، این پدیده ملقمهای از گروهها، افکار و افراد با منافع متفاوت وگاه متضاد است که هر یک در پی برآوردن منافع و خواستههای خود هستند. در این میان، تشکیلات و گروهی موفقتر است که بتواند سوار بر موج پوپولیسم، آن را به سمت و سویی که خود میخواهد، هدایت کند. پوپولیسم با همه تنوع در تاریخ اجتماعی معاصر، بر موج احساسات تودهای سوار شده و بدین گونه مشروعیت سیاسی خاصی را برای خود پی میریزد.
در آنچه به فرایند پوپولیسم باز میگردد، باید بر پتانسیل بسیار بالایی سرایت در باورها و رفتارهای فرهنگی اشاره کرد که صرفاً بحثی روان شناسانه است؛ به گونهای که برای مثال مارکسگرایان فرویدیست، درباره فاشیسم مطرح کردهاند (رایش) یا روانشناسان بر آن تأکید داشتهاند (فروم)، بلکه از نگاه انسانشناسی، بیشتر به پدیده تقلید فرهنگی و الزام و کنترل اجتماعی و نیاز و ضرورت جماعتگرایی در برابر فردگرایی در بسیاری جوامع و موقعیتها مربوط میشود. (۳) به هر حال در آنچه به نتایج مربوط میشود، باید متأسفانه بر این نکته تأکید کرد که تجربه پوپولیسم را نمیتوان بر خلاف آنچه بسیار تصور شده است، نوعی واکسیناسیون در برابر خطرات بعدی ظهور این پدیده در آن جامعه یا جوامع دیگر به حساب آورد.
آنچه تاریخ به ما میآموزد، آن است که پیشداوریهای پوپولیستی، عموماً به تخریبهای گسترده فرهنگ و حتی جنگها، تنشها و قومکشیهای هراسناک منجر میشوند (برای نمونه جنگ جهانی دوم)؛ اما این نتایج حتی پس از آنکه تحلیل شده و همه افراد از آنها آگاه شده و حتی دچار عذاب وجدان نسبت به آنها میشوند، لزوماً موجب نمیشود که با تکرار فاجعه روبرو نشویم؛ برای نمونه قتل عامها و نسلکشیهای بالکان در اروپا و همین فرایند در افریقا، به ویژه رواندا در ابتدای دهه ۱۹۹۰ از این لحاظ گویا هستند. (۴) در نهایت باید تأکید کرد که پوپولیسم، همچون هر روند دیگری که در راه تقلیلدهندگی اندیشه حرکت میکند، به دلیل آنکه جهان ما جهانی است که دائماً رو به سوی پیچیدگی بیشتر دارد، میتواند به همان میزان خطرناکتر شده، ضربات سختتری را از لحاظ فرهنگی بر یک کشور یا یک فرهنگ وارد کند. موضوع فرهنگ که در این مقال مد نظر ماست، دین و مسائل مربوط به آن است.
صهیونیسم یهودی ـ مسیحی و استفاده پوپولیستی از دین
تئودور هرتزل، روزنامه نگار اتریشی و پدر صهیونیسم سیاسی که در سال ۱۸۹۷ میلادی، نخستین کنگره یهودیان صهیونیست را در تالار موسیقی شهر بال تشکیل داد، گمان نمیبرد که جنبشی را که پایهگذار آن بوده است، روزی بتواند از مواهب بیشمار رادیکالیسم دسته عظیمی از مسیحیان استفاده کند، زیرا وی در آن کنگره گفته بود که همه جهانیان از یهودیان جدا هستند و یهودیان، تنها در میان خودشان میتوانند در امان باشند؛ اما امروزه به نظر میرسد که یهودیان، مأمنی بهتر از ارض موعود (اسرائیل) در جامعه و دولت آمریکا یافتهاند. (۵)
صهیونیسم یهودی، امروزه در سایه حمایتهای بیدریغ امریکا و مظلوم نماییهای تاریخی، همچون هولوکاست، توانسته است که خود را بر سرزمین فلسطین تحمیل کند و در این میان، از تمام امکانات برای پاکسازی قومی و دینی در این سرزمین استفاده کند. سخن به گزافه نگفتهایم اگر بگوییم که از مهمترین پایههای تشکیل رژیم صهیونیستی، استفاده کاملاً پوپولیستی از دین بوده است.
مهاجرت به ارض موعود که البته در آغاز سرزمینی در آفریقا بود، ولی سپس با مساعدت انگلیسیها به فلسطین معطوف شد، یهودیهای سراسر دنیا را با فریب و نیرنگ به آنجا کشید و با شستشوی ذهن و روح آنها، اسلحه به دست آنان داد تا ساکنان اصلی سرزمین فلسطین، اعم از مسیحی یا مسلمان را از بین ببرند و هولوکاستی را در سرزمینی فلسطینی بیافرینند که روی هولوکاست هیتلری را سفید کرد.
هفت مرحله در آخر الزمان
مسیحیان صهیونیست معتقدند که در آخرالزمان هفت مرحله یا هفت مشیت الهی به وقوع میپیوندد. این مراحل عبارت است از:
۱) بازگشت یهودیان به فلسطین.
۲) ایجاد دولت یهود.
۳) موعظه شدن بنیاسرائیل و دیگر مردم دنیا به وسیله انجیل.
۴) (حصول مرحله) وجد یا سرخوشی (Rapture)، یعنی به بهشت رفتن همه کسانی که به کلیسا ایمان آوردهاند.
۵) دوره ۷ ساله حکومت دجال (آنتی کراست ـ ضد مسیح) و فلاکت یهودیان و سایر به اصطلاح مؤمنان.
۶) وقوع جنگ آرماگدون.
۷) شکست لشکریان دجال و تشکیل حکومت مسیح به پایتختی قدس (اورشلیم)؛ یهودیان در این دوره به مسیح ایمان میآورند.
اهداف مسیحیان صهیونیست
مسیحیان صهیونیست، بیشتر تحت تأثیر افکار صهیونیسم یهودی هستند و اهداف زیر را دنبال میکنند:
۱) تشویق و دلگرمی در گفت و گوهای یهودیان و مسیحیان.
۲) مقابله با افکار ضدیهودی.
۳) آموزش با نگرش به ریشههای یهودی دین مسیح: این برنامه در۲۰۰ مدرسه با 100 هزار دانش آموز اجرا میشود.
۴) اقدامات بشر دوستانه در میان پناهندگان یهودی.
۵) مخالفت با مقامات یهودی میانهرو که به دنبال روشهای مصالحهجویانه برای صلح در فلسطین هستند.
۶) سوء استفاده از مسیحیت برای توجیه اعمال ضد حقوق بشر.
۷) آخرالزمان شناسی از کتاب مقدس، در معرض تبدیل شدن به پیشگویی منجر به واقعیت، برای اجرای بند هفتم با تبلیغ تفکرات تدبیرگرایی (یا مشیت گرایی Dispensationalism).
در میان عموم تلاش میکنند تا این باور را به وجود آورند که مسائلی که رخ میدهد، همان است که در کتاب مقدس آمده و ما نباید با آنها مبارزه کنیم.
مهمترین رویه پوپولیستی را در صهیونیسم یهودی ـ مسیحی، باید درمقوله آرماگدون مشاهده کرد. آرماگدون (Armageddon) مرحله ششم از مراحل هفت گانه آخرالزمان، جنگی همه گیر در جهان است که در آن همه زمین به سختی نابود خواهد شد. اصل این کلمه هارمجیدو (هارمگیدو) است. مکان وقوع این جنگ، صحرای مگیدو در شمال اسرائیل و کرانه غربی رود اردن است. در این مکان در گذشته شهری استراتژیک وجود داشته که در مسیر عبور از شمال به جنوب و شرق به غرب بوده است. جنگهای زیادی در تاریخ در این مکان رخ داده است. این جنگ میان نیروهای خیر (یهودیان) و نیروهای شر (مسلمانان از ایران و روسیه) رخ میدهد و به همه دنیا کشیده میشود. در صحیفه حزیقال نبی، درباره آرماگدون آمده است: «بارانهای سیلآسا و تگرگهای سخت آتش و گوگرد، تکانهای سختی در زمین پدیدخواهد آورد؛ کوهها سرنگون خواهند شد؛ صخرهها خواهند افتاد و جمیع حصارهای زمین منهدم خواهد شد.» (۶)
در صحیفه زکریای نبی آمده است: «گوشت ایشان، در حالی که بر پاهای خویش ایستادهاند، کاهیده خواهد شد و چشمان ایشان در جای خود گداخته خواهد شد و زبانهایشان در دهانشان کاهیده خواهد شد.»
بنیادگرایان این عبارات را بر استفاده از بمبهای اتمی و نوترونی در این جنگ حمل میکنند. اعتقاد به این جنگ تأثیر زیادی بر سیاستهای داخلی و خارجی داشته است. جیمز وات، وزیر کشور اسبق ایالات متحده، در کمیته مجلس نمایندگان اظهار داشت: «به علت ظهور دوباره و قریب الوقوع مسیح، نمیتوانم خیلی در بند نابودی منابع طبیعی خودمان باشم.» (۷)
ریگان رئیس جمهور اسبق امریکا نیز بسیار تحت تأثیر تعلیمات دینیای بود که توسط مادرش «نل ریگان» دیده بود. وی میگوید: «این نبی خشمگین حزیقال است که بهتر از هر کسی، قتل عامی را که عصر ما را به ویرانی خواهد کشاند، پیشگویی کرده است... این علامت آن است که فرا رسیدن آرماگدون دور نیست.» (۸)
هزارهگرایی
هزارهگرایی از مسائل مهم در تاریخ و حوادث مربوط به آن بوده است. این تفکر بر این اساس استوار است که در ابتدای هر هزاره، اتفاق مهمی رخ خواهد داد. مسیحیان نیز به این تفکر معتقدند. آنها میگویند که جنگ آرماگدون در ابتدای هزاره سوم رخ خواهد داد؛ یعنی تا سال ۲۰۲۶.
رسانهها و جریان صهیونیسم مسیحی
برای تبلیغات تفکرات صهیونیستی (اعم از یهودی، مسیحی و مسلمان) ابزارهای فراوانی وجود دارد. ۸۵ درصد سرمایه هالیوود متعلق به صهیونیستهاست؛ از این رو آنها به راحتی میتوانند برای رواج نظریات خود به فیلمهای سینمایی متوسل شوند (فیلمهای آرماگدون، ماتریکس، شمارش معکوس تا آرماگدون، امگاکد یا مگیدو و... ). بسیاری کارگردانان و بازیگران معروف سینما، صهیونیست هستند و درخدمت منافع اسرائیل فعالیت میکنند. از میان ۱۴۰۰ رادیوی مذهبی در دهه ۹۰ در امریکا، ۴۰۰ رادیو در دست بنیادگرایان پروتستان است که در آن 8 هزار کشیش، درباره نظریات صهیونیستی خود تبلیغ میکنند. برنامههای تلویزیونی عامهپسند بنیادگران مسیحی، حدود ۶۰ میلیون بیننده دارد. آنها در فعالیتهای خود تبلیغ میکنند که صلح نتیجهای در بر ندارد و باید به دنبال جنگ بود و با استناد به آیات انجیل، اثبات میکنند که اکنون در آخرالزمان حضور داریم (نظریه جنگ تمدنها). آثار این تبلیغات در امریکا به حدی است که ۲۵ درصد مردم عملاً به این فرقه پیوسته اند و اکثریت مردم امریکا معتقدند که به برکت حمایت دولتشان از رژیم صهیونیستی است که خداوند به آنها روزی و نعمت میدهد. سایر مردم جهان نیز از این تفکرات بیبهره نیستند. سربازان اسپانیایی شرکت کننده در جنگ عراق، خود را نمایندگان مسیح میدانند و از علائم جنگهای صلیبی استفاده میکنند.
در پایان این تفاصیل، به نظر میرسد که بسیاری سیاستهای امریکا در جهت تحقق آرمانهای این گروه از مسیحیان است و میتوان بسیاری کارهای امریکا و مسائل پشت پرده آن را دریافت. (۹)
شناخت دقیقتر هر 2 جریان صهیونیسم سیاسی و مسیحیان دست راستی و بازخوانی آرا و عقاید آنها بسیار مهم است، چون نه تنها به خاطر علاقهای دو جانبه و استراتژی واحد، بلکه به دلیل هدفی مشترک، پایهگذار نامبارکترین پیوند شدهاند. این هدف مشترک یعنی حمایت از برپایی دولت اسرائیل و حیات سیاسی آن، از نظر مسیحیان انجیلی، از پیششرطهای ظهور دوباره حضرت مسیح است و مسیحیان تا آن زمان باید حمایتهای بیدریغ خود را نثار اسرائیلیان کنند. صهیونیسم سیاسی و بنیادگرا، بیشترین نصیب را از این تعصب دینی برده است. حتی اعتقاد این گروه از مسیحیان به اینکه حضرت مسیح پس از ظهور، تمام یهودیانی را که به وی ایمان نیاوردهاند، خواهد کشت، مانع از آن خواهد شد که آنها از سخاوتهای بی چشمداشت خود چشمپوشی کنند.
طالبانیسم و نظریهپردازان وهابی
در شرایط کنونی که افکار افراطگرایانه اسلامی رواج یافته است، بازخوانی افکار «ابن تیمیه» بیفایده نیست.
افکار ابن تیمیه، روشن و صریح است. او با عقل به کلی مخالف است و خواستار الغای عملکرد عقل از تمام شئون زندگی است و با فکر کردن و اندیشیدن دشمن است؛ مگر اینکه آن فکر و اندیشه در راستای تأیید نقل و احادیث باشد. وی در این زمینه میگوید: دلایل عقلی درست وقتی قابل شنیدن است که مخالف اخبار انبیا نباشد و فکر و عقلی که با اخبار و احادیث مخالف باشد؛ نه عقل است و نه فکر. (۱۰)
افکار وهابیت نیز در پشت دیوار دفاع از توحید، مبارزه با شرک و بدعت، و بازگشت به سیره و گفتار سلف پنهان شده است؛ به گونهای که خود را مدافع توحید دانسته و دیگران را مشرک میخوانند. آنها در اعتقادات خود فقط با احادیث و روایات پیامبر کار دارند و اصولاً آنها را حجت میدانند. پس دلایل عقلی در مقابل دلایل نقلی بیارزش هستند. ابن تیمیه با این گفتار، راه را بر عقل و اندیشه گرفته و عملاً به جمود و تحجر فکری دعوت میکند و برای فکر، خطوط قرمز زیادی تعیین میکند. وی میگوید: سلف صالح به نیابت از ما، اسلوبها و روشها را تعیین کرده و ما باید تبعیت و تقلید کنیم. ما باید تماماً در خط، اسلوب، کردار و گفتار سلف صالح راه برویم. نقش ما تبعیت است و این به نفع ماست؛ حتی ممکن است از نظر ظاهر هم نفع و سودی در تقلید و انجام یک تکلیف وجود نداشته باشد، با این همه ملزم به تبعیت هستیم، برای اینکه این تبعیت ما را به انبیا نزدیک میکند، چنان که میگوید: «و لهذا نحن ننتفع بنفس متابعتنا لرسول الله (ص) و السابقین من المهاجرین و الانصار، فی أعمال لولا أنهم فعلوها لربما قد لا یکون لنا فیها مصلحه، لما یورث ذلک من محبتهم، و ائتلاف قلوبنا بقلوبهم، و ان کان یدعونا الی موافقتهم فی أمور أخری الی غیر ذلک من الفوائد.» واضح است که این کلام دشمنی با هرگونه تفکر است، برای اینکه فاصله ما با زمان صحابه و زمان ابن تیمیه متفاوت است و نیازهای عصر ما با آن دوره فرق میکند. (۱۱)
در واقع، او تمامی نمادها و مظاهر زندگی این عصر را نفی میکند. از جهت دیگر، تیمیه مسلمانان را فرا میخواند که تمامی روابط خود را با کفار قطع کنند و در تمامی امور با آنها مخالف باشند. وی میگوید: «کذلک قد نتضرر بموافقتنا الکافرین فی أعمال، لولا أنهم یفعلونها لم نتضرر بفعلها... فتکون موافقتهم دلیلا علی المفسده و مخالفتهم دلیلاعلی المصلحه.» به عبارت دیگر، مسلمانان نباید هیچ یک از ساختههای فیزیکی و فکری کفار را به کار گیرند حتی اگر این به ضررمسلمین باشد. به نظر او مهمترین مصلحت در این است که با آنها مخالف باشیم. برای اینکه در کارهای کفار مصلحتی به نفع ما نیست:
«و حقیقه الامر: أن جمیع أعمال الکفار، و أموره لابد فیها من خلل یمنعها أن تتم له منفعه بها. ولو فرض صلح شیء من أموره علی التمام، لاستحق بذلک ثواب الاخره. ولکن کل أموره اما فاسده أو ناقصه.» در یک مورد از این شیخ الاسلام پرسیده میشود: «رأی علما در خصوص قومی از اهل ذمه که مجبور شدهاند، لباسی غیر از لباس عادی و بومی خود بپوشند، مثلاً آنها را سلطان مجبور کرده که از عمامه مسلمین استفاده نکنند، و این موجب آزار و اذیت آنها و همچنین ضرر کاسبکاران مسلمان شده است؛ آیا امام برگشت آنها به لباس محلی را مجاز میدارد؟ پاسخ ابن تیمیه منفی است: «فجاءتنی الفتوی فقلت لایجوز اعادتهم الی ما کانوا علیه و بجب ابقاؤهم علی الزی الذی یتمیزون به عن المسلمین. فذهبوا ثم غیروا الفتی، ثم جاءوا بها فی قالب آخر، فقلت: لا تجوز اعادتهم، فذهبوا، ثم أتوا بها فی قالب آخر، فقلت: هی المسأله المعینه و ان خرجت فی عده قوالب.»
این سؤال را در قالبهای مختلف پرسیدهاند و هر بار شیخ بر جواب منفی خود اصرار ورزیده است. طرح سؤال به صورتهای مختلف از جانب سؤال کنندگان، نشانگر عدم اغنای آنهاست و اصرار شیخ بر جواب منفی نیز، نشانگر ماهیت تعصبآمیز، تندرو و غلو ایشان در افکار را نشان میدهد، زیرا برای او مهم نیست که غیر مسلمان اذیت و آزار میشود و مسلمان نیز ضرر اقتصادی میبیند. او با این کار، افکار تندروانه، نژادپرستانه و کراهیت را مورد تأیید قرار میدهد. چرا؟ او خود پاسخ میدهد: «أما ما یرویه بعض العامه عن النبی (ص) أنه قال (من أذی ذمیا فقد أذانی) فهو کذب علی رسول الله (ص) ولم یره أحد من أهل العلم؛» اینکه بعضی افراد از پیامبر نقل کردهاند که هر کس ذمی را آزار دهد، مرا آزاد داده است، یک کذب است، پس چون پیامبر این حرف را نزده است و در سند دیگری هم نقل نشده است، پس آزار غیر مسلمان بر ما گناه و جنحهای ندارد.
او با این شیوه، تمامی نصهای دینی در خصوص مسامحه و تسامح با غیر مسلمانان را رد میکند و برافکار تندروانه خشونت و قتل و غارت ادامه میدهد. ابن تیمیه در واقع دارای ترازو و سنگ محک متفاوتی است؛ ترازوی برخورد با کفار و ترازوی برخورد با مسلمین. او حتی برخورد تبعیضآمیز و نژادپرستانه را جایز میشمارد. او هر گاه با حدیثی روبرو میشود که مخالف ایدههای تندروانه اوست، آنها را منکر میشود و در مورد آیات قرآنی که با افکار او سازگار نیست، به تفسیر و تأویل روی میآورد. (۱۲) سلفیهای جهادی مانند زرقاوی، متأسفانه همان دیدگاه سنتی ابن تمیمه را میراثداری میکردند؛ به گونهای که آنها مسئولیت شرورترین حادثه سالهای اخیر، یعنی انفجار حرم امام موسی کاظم و امام عسکری در سامراء را بر عهده گرفتند و قول تخریب سایر اماکن مقدسه را نیز دادند. آنها قبلاً نیز در توجیه جنایاتی مانند حمله انتحاری و کشتار هزارن نفر در پل کاظمیه، طی اطلاعیهای تأکید کرده بودند:
«بزرگان ما خط مشی روشنی را در مورد شیعه در اختیار ما گذاشته و پرده از این قوم برداشتهاند تا جایی که امام البخاری میگوید: در پشت سر شیعه، یهود و مسیحی نماز نخوانید، به آنها سلام ندهید، با آنها ازدواج نکنید و از گوشت ذبح شده توسط آنان نخورید. (۱۳) همانطور که بزرگان ما از جمله شیخ الاسلام ابن تیمیه گفته است: به این دلیل که شیعیان با کفار علیه مسلمانان همکاری میکنند و آنها از بزرگترین اسباب حلقه چنگیزخان به سرزمینهای اسلامی و آمدن هالاکو به عراق و اشغال حلب و صالحیه بودند و از این رو، هنگام عزیمت به مصر، پادگانهای مسلمانان را ویران کردند و راه را بر روی مسلمانان بستند و به این دلیل، با تاتار و فرانسویها علیه مسلمانان همکاری کردند و از پیروزی اسلام خشمگین و ناراحت میشدند؛ در واقع آنان طرفداران یهود، مسیح و مشرکان هستند و قلبهایشان مملو از کینه و خصومت با مسلمانان است. همچنین از بزرگترین عبادتها نزد آنها، لعنت فرستادن بر اولیاءالله در میان مسلمانان است. حریصترین مردم در جدایی افکندن بین مسلمانان هستند و عالیترین اصول آنها، کفرگویی، لعنت و دشنام به علمای مسلمان و خلفای راشدین است و اعتقاد دارند که هیچ جایی برای کسانی که به امام معصوم (دوازده امام) ایمان ندارند، وجود ندارد.»
وهابیون حتی به سنیهای معتدل نیز رحم نکرده، آنها را مانعی در برابر تفکرات و دیدگاههای خود تلقی میکنند؛ برای مثال در تاریخ ۸۴/۳/۱۱ جریان طالبان و وهابیت، «ملا عبدالله فیاض» عالم برجسته قندهار را به جرم همکاری با دولت کرزای ترور کردند و روز بعد، در مجلس فاتحه او، اقدامی انتحاری صورت دادند که به کشته شدن دست کم 20 نفر منجر شد. این نخستین بار است که وهابیهای افراطی و طالبان، به طور آشکارا، سنیهای معتدل را از میان بر میدارند. این قبیل اقدامات بیشتر بر ضدشیعیان در عراق و پاکستان انجام میشد. مهم این است که سنیان معتدل و واقعگرا نیز از دست این اقدامات در امان نخواهند بود. در عراق هم طی ماههای گذشته، برخی روحانیون سنی که تمایل به مذاکره با دولت داشتهاند، کشته شدهاند. در این حوادث، معمولاً افراطیون سنی تلاش کردهاند که این اقدامات را به عهده سپاه بدر بگذارند؛ اما اکنون با عملیات انتحاری که در قندهار صورت گرفت و با بعضی اعمال دیگر آنها علیه سنیها، میتوان یقین کرد که در عراق هم طرفداران زرقاوی، نمیتوانند سنیان معتدل را تحمل کنند و به همین دلیل روحانیون متمایل به مذاکره با دولت را ترور کرده، با یک تیر، دو نشان میزنند: هم آنها را از سر راه بر میدارند و هم مسئولیت آن را بر عهده سپاه بدر و شیعیان میگذارند. (۱۴)
امام خمینی و نیز علمای شیعه در ایران و عراق، تلاش زیادی کردند تا از اندیشهها و سوءتفاهمهای تاریخی که موجب افکار ضد شیعی وهابیان شده و در دشمنی با شیعیان به آنها استناد میکنند، برطرف سازند تا هم شیعه و هم سلفیها، یکدیگر را براساس شرایط امروز، از نو باز بشناسند و از قالبهای کلاسیک خارج شوند؛ اما متأسفانه اندیشههای افراطی و وهابگونه امثال زرقاوی، در روحیه تکفیری ریشه دارد و حاضر نیست، شرایط امروزی را مطالعه کند. البته افراطگری، علیرغم مخالفت بعضی بزرگان شیعه در بین بعضی شیعیان نیز وجود دارد که مورد سوءاستفاده دشمنان اسلام نیز قرار میگیرد. آیت الله سید محمد باقر درچهای را میتوان از برجستهترین فقهایی دانست که در 2 قرن اخیر، از اقدامات افراطی و غلوآمیز انتقاد کرده است. (۱۵)
بدین ترتیب، اسلام وهابی شکل گرفت تا در قرنهای بعدی، چنان چهره خشنی از اسلام ارائه دهد که در تاریخ اسلام بیسابقه بوده است. از درون آن طالبانیسم و القاعده متولد شد که در سایه کارهای خود، چهرهای تروریستی از اسلام تصویر کرد، چون میخواست با خشونت و زور، دینی را به زعم خود حفظ کند که خود مخالف خشونت است و فقط با آموزههای الهی خود توانسته بود، در جهان نفوذ کند؛ ولی با تبلیغاتی که به تهییج جوانان میانجامد، گروه طالبان به جمعآوری طرفدارانی برای خود پرادخته است که آماده انجام عملی هستند تا رهبرانشان از آنها راضی باشند. در این میان، غربیها نیز در سایه تئوری جنگ تمدنهای خود، درصددند تا اسلام وهابیت و القاعده را به عنوان چهره واقعی اسلام معرفی کنند.
باید گفت که اگر خشونت به نام دین باشد، دو جنایت صورت میگیرد: یکی خود خشونت است و دیگر اینکه به نام دینی که ضد خشونت و طرفدار محبت، رحمت و صلح است، این خشونت صورت میگیرد. اینان جنایتکارانی هستند که تیشه به ریشه دین اسلام میزنند. در این میان، اسلام از دو سو با استفاده پوپولیستی از دین مواجه است: از یک سو در میان خود مسلمانان، گروهی مانند وهابیها و طالبان، با شعارهای پوپولیستی و عوامگرایانه خود، در پی پیشبرد اهداف گروهی خود برای کسب قدرت در دنیای اسلام هستند و از سوی دیگر، در سطحی جهانی، دنیای غرب با استفاده از تندرویهای گروههای یادشده، در پی القای تفکر جنگ تمدنها در قالب جنگ میان ادیان است. در این راه غرب سعی دارد که از اسلام چهرهای خشن به دنیای مسیحیت ارایه کند و با یادآوری جنگهای صلیبی، اذهان غرب ر انسبت به دنیای اسلام و مسلمانان بدبین کند.
در حقیقت غرب و دستگاه تبلیغاتی آن، از سالهای پیش، در پی چنین هدفی بوده است و ریشههای این نوع برخورد رسانهها و دستگاه تبلیغاتی غرب را با دنیای اسلام، باید در دستهای پنهانی جست و جوکرد که در طی سالیان گذشته، به پرورش این گروهها پرادختهاند. اگر به صورت خوشبینانهای به پدیده وهابیت و طالبانیسم بنگریم، باید بگوییم که این اگر کاملاً توسط استعمارگران پدید نیامده باشند؛ حتما توسط آنها تقویت، گسترش و حمایت شده است.
سخن آخر
(پوپولیسم و استفاده از دین)، یا استفادههای تبلیغاتی عوامگرایانه از آن، امروزه در سطوح مختلف ادیان وجود دارد. در ادیانی مانند اسلام، با گروههای تندرویی همچون طالبان و وهابیت مواجه هستیم. ادیان یهود و مسیحیت نیز با صهیونیسم یهودی و مسیحی روبرو هستند. این گروهها با شعارهای فریبکارانه و عوامگرایانه خود، توده ساده و قشرینگر را به سوی خود جلب میکنند و هر یک خود را منادی دین راستین میدانند و در این رهگذر، دست به اقداماتی میزنند که دین مورد نظر خود را آن گونه که میخواهند، معرفی میکنند.
از سوی دیگر، همانگونه که پیشتر گذشت، ما در عصر رسانه قرار داریم. غولهای رسانهای، مرزهای جغرافیایی را در نوردیدهاند و تمام سعی آنان این است که به ذهنها و افکار مخاطبان خود نفوذ کنند و دیدگاههای خود را به آنان بقبولانند. در حقیقت پوپولیسم در دنیای امروز با وجود غولهای رسانهای، شکل پیچیدهای به خود گرفته است. مرزها و نوع آن را نمیتوان مشخص کرد. رسانهها در آن واحد میتوانند، شعارهای پوپولیستی را به عنوان شعار منطقی به مخاطبان بقبولانند یا اینکه با پوپولیستی خواندن یک عقیده یا عمل منطقی، آن را ناکام بگذارند. رادیو، تلویزیون، ماهواره، اینترنت و به تازگی پیامهای کوتاه تلفن همراه، هر نظری را در کوتاهترین مدت ممکن به آگاهی مخاطبان خود میرسانند.
در زمانی که (عصر بازگشت به دین) نامیده شده است، اقبال بشر به دین و آموزههای دینی افزایش بسیار یافته است و در این راه، شاهد آن هستیم که دینباوری و اهمیت یافتن دین و رهبران دینی، بار دیگر مورد توجه قرار گرفته است؛ این امر، مایه امیدواری دینباوران است. ولی با این همه موجب نگرانیهایی نیز شده است؛ زیرا این امکان را فراهم میآورد که برخی گروههای فرصت طلب، از فرصت به وجود آمده، برای دستیابی به اهداف خاص خود استفاده کنند و به نام دین، به اقداماتی دست زنند که هیچ سنخیتی با دین و آموزههای آن ندارد.
پی نوشت ها:
۱ـ علی آقا بخشی و مینو افشاری، فرهنگ علوم سیاسی، نشر چاپار، تهران ۱۳۷۹.
۲ـ غلامرضا علی بابایی، فرهنگ سیاسی آرش، انتشارات تشیان، ۱۳۸۲.
۳ـ همان.
۴ـ همان.
۵ـ ناصر اسدی، استراتژیهایی برای نابودی عالم روزنامه جام جم، ۸دی ۸۲.
۶ـ منبع: سایت فرهنگی رهیوپان وصال
۷ـ همان.
۸ـ همان.
۹ـ همان.
۱۰ـ سایت سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران ذیل عنوان (پدرفکری طالبانیسم).
۱۱ـ همان.
۱۲ـ سایت سیاست خارجی ج. ا. ا ذیل عنوان (پدر فکری طالبانیسم) به نقل از المغربیه پر تیراژترین روزنامه مراکش).
۱۳ـ خلق افعال العباد ص ۱۲۵.
۱۴ـ سایت سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران ذیل عنوان پدرفکر طالبانیسم.
۱۵ـ همان.
منابع:
۱ـ دائره المعارف فریدوجدی: ج ۱۰، ص ۸۷۱، مقاله صالح ابن دخیل نجدی ـ زرکلی، اعلام، ج ۶، ص ۲۵۷.
۲ـ الدرر السنیه، زینی دحلان، ص ۴۲ ـ زهاوی، الفجر الصادق، ص ۱۷.
۳ـ فتنه الوهابیه، ص ۶۶.
۴ـ سوسن شریعتی، پوپولیسم، خیزشی برای تشخص، منبع: اینترنت.
۵ـ پل تارگارت، پوپولیسم، حسن مرتضوی، انتشارات آشیان، چاپ اول ۱۳۸۱.
۶ـ شهاب اسفندیاری، پوپولیسم به مثابه چماق، روزنامه رسالت، شماره ۵۸۵۲.
۷ـ سعید حجاریان، سوء دمکراسی، منبع: اینترنت.
۸ـ محمد جواد روح. آفت پوپولیسم. منبع: اینترنت. سوسن شریعتی، پوپولیسم، خیزشی برای تشخص، منبع: اینترنت.
۹ـ پل تارگارت، پوپولیسم، حسن مرتضوی، انتشارات آشیان، چاپ اول ۱۳۸۱.
۱۰ـ شهاب اسفندیاری، پوپولیسم به مثابه چماق، روزنامه رسالت، شماره ۵۸۵۲.
۱۱ـ سعید حجاریان، سوء دمکراسی، منبع: اینترنت.
۱۲ـ محمد جواد روح. آفت پوپولیسم. منبع: اینترنت.
۱۳ـ www. Lotfipurs siteg. com
۱۴ـ www. iketab. com
۱۵ـ www. dari. com
۱۶ـ www. populism. com
۱۷ـ http: \\fa. wikipedia. irg
۱۸ـ ابو علیه، عبدالفتاح، محاضرات فی تاریخ الدوله السعودیه الاولی، ص ۱۴ ـ ۱۳ ـ تاریخ الجزیره العربیه فی عصر شیخ محمد بن عبدالوهاب، تالیف حسین خلف شیخ.
۱۹ـ ناصراسدی، (استراتژیهایی برای نابودی عالم) روزنامه جام جم، ۸ دی ۸۲).
۲۰ـ فیلیب حتی، تاریخ عرب، ج ۲، ص ۹۲۶، ترجخه فارسی.
۲۱ـ العقیده و الشریعه، ص ۲۶۷.
۲۲ـ جبران شامیه، آل سعود ماضیهم و مستقبلهم، ص ۲۳، طبع ریاضها
۲۳ـ کشف الارتیاب فی اتباع محمد بن عبدالوهاب تالیف سیدمحسن الامین، منشورات مکتبه الامین.
۲۴ـ الغدیر فی کتاب و السنه تالیف عبدالحسین احمد الامینی النجفی، دارالکتب الاسلامیه.
۲۵ـ آیین وهابیت تالیف استاد جعفر سبحانی، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
۲۶ـ وهابیان بررسی و تحقیق گونهای درباره عقاید و تاریخ وهابی تالیف علی اصغر فقیهی، انتشارات صبا
۲۷ـ وهابیت مبانی فکری و کارنامه عملی، آیه الله سبحانی، موسسه تعلیماتی و تحقیقاتی امام صادق (ع)
۲۸ـ الوهابیه و التوحید تالیف علی الکورانی العاملی، دارالسیره بیروت.
۲۹ـ الدعوه فی کلمه التوحید تالیف شیخ محمد صاد آل شیخ مبارک الخطی الصفوانی، دارالمصطفی لاحیاء تراث.
۳۰ـ پیام حکمت و تدوین محمد تقی فخلعی، آموزش اداره کل مبلغان.