1388/07/20
علیرضا قزوه
تنها همان چای ساده!
علیرضا قزوه
هجده سال است که در مراسم دیدار شاعران با رهبر انقلاب حضور دارم. از زمانیکه استاد اَوستا زنده بود و خیلیهای دیگر زنده بودند. در این همه سال، بسیاری شعر از زبان شاعران جوان و گاه حتی پسشکسوت میشنیدم که در برخی مصرعها کاستیهایی داشت و با خود میگفتم، ای کاش این تکه از شعرش را عوض میکرد و درست همان وقت یا بعد از شنیدن شعر، آن کاستیها را از زبان رهبری میشنیدیم و این نکتهیابی ایشان و نقدشان بر شعر این و آن، مخصوص این سالها نبوده که حتی یک بار از زبان شاعر بزرگ خراسان روانشاد استاد کمال - که استاد شفیعی کدکنی نیز او را استاد خود میداند- شنیده شد که میگفت شعری که هیچکس نتواند از آن عیب بگیرد، آقای خامنهای میتواند عیب بگیرد.
شاعر بزرگ و آزادهای چون روانشاد ذبیحالله صاحبکار که اسوهی انسانیت و مهربانی بود، در کتابی که با دستخط خودش به من هدیه داد، در جایی از کتاب ایشان را (صائب دیگر) خطاب میکند که نشانگر مقام و منزلت ادبی ایشان است. در این هجدهسال که از این دیدارها گذشته، نه من مدحی برای ایشان گفتهام و نه ایشان از مدح این و آن خوشش آمده و نه صلهای به کسی داده و نه کسی از او جز همان چفیهی ساده صلهای خواسته است.
تنها همان چای و غذای ساده بوده است و همان تهمتهایی که بگذارند بزنند. چندبار هم در شعرخوانیها نکاتی را به من گفتهاند که بعد از سالها فکر میکنم نکات درست و راهگشایی بوده است. به هر تقدیر ای کاش همهی مسؤولان ما اینقدر ذوق داشتند.
در آخر به نقل از دوست بسیار عزیزم مرتضی امیری اسفندقه نقل قولی از استاد دکتر شفیعی کدکنی را - که هر کجا هستند خدا حفظشان کناد- برایتان بازمیگویم که این آزادمرد در منزلشان و در جمعی بسیار خصوصی به مرتضی گفته بود که اگر همهی ذوق مسؤولان را در دیگی بجوشانند و ملاقهای کنند، آن ذوق فلانی خواهد شد. چیزی به این مضمون. این را گفتم تا در روزگاری که کژان و ناجوانمردان از راستیها عیب میگیرند، شهادتنامهی کوچکی نوشته باشم که به این همه ذوق و قریحه افتخار میکنم و افتخار میکنم که ملتی نجیب و رهبری نجیبتر داریم که ادب را میشناسد و ادیبان را قدر مینهد. ای کاش برخی گوشها سخنانش را دستکم به اندازهی این طفلان معصوم میشنیدند.
در این رابطه:
ضیافت غزل
شاعر بزرگ و آزادهای چون روانشاد ذبیحالله صاحبکار که اسوهی انسانیت و مهربانی بود، در کتابی که با دستخط خودش به من هدیه داد، در جایی از کتاب ایشان را (صائب دیگر) خطاب میکند که نشانگر مقام و منزلت ادبی ایشان است. در این هجدهسال که از این دیدارها گذشته، نه من مدحی برای ایشان گفتهام و نه ایشان از مدح این و آن خوشش آمده و نه صلهای به کسی داده و نه کسی از او جز همان چفیهی ساده صلهای خواسته است.
تنها همان چای و غذای ساده بوده است و همان تهمتهایی که بگذارند بزنند. چندبار هم در شعرخوانیها نکاتی را به من گفتهاند که بعد از سالها فکر میکنم نکات درست و راهگشایی بوده است. به هر تقدیر ای کاش همهی مسؤولان ما اینقدر ذوق داشتند.
در آخر به نقل از دوست بسیار عزیزم مرتضی امیری اسفندقه نقل قولی از استاد دکتر شفیعی کدکنی را - که هر کجا هستند خدا حفظشان کناد- برایتان بازمیگویم که این آزادمرد در منزلشان و در جمعی بسیار خصوصی به مرتضی گفته بود که اگر همهی ذوق مسؤولان را در دیگی بجوشانند و ملاقهای کنند، آن ذوق فلانی خواهد شد. چیزی به این مضمون. این را گفتم تا در روزگاری که کژان و ناجوانمردان از راستیها عیب میگیرند، شهادتنامهی کوچکی نوشته باشم که به این همه ذوق و قریحه افتخار میکنم و افتخار میکنم که ملتی نجیب و رهبری نجیبتر داریم که ادب را میشناسد و ادیبان را قدر مینهد. ای کاش برخی گوشها سخنانش را دستکم به اندازهی این طفلان معصوم میشنیدند.
در این رابطه:
ضیافت غزل