1388/06/24
قاطعیت و مدارا در سیره علوی
غلامحسین حسینی
مدارا و نرمش در سیره علی(ع)
علی(ع) مظهر رحمت و رأفت اسلامی است؛ 25 سال سکوت و حلمورزی در راستای حفظ اسلام و عدم ایجاد درگیری و نبرد داخلی در جامعهی نو پای اسلامی، بزرگترین رحمت و رأفت علی(ع) بر مسلمانان بوده است. اگر در آن روز علی بن ابیطالب(ع) دست به قبضهی شمشیر میبرد و جنگ و برادرکشی در جامعهی کوچک مدنیه- مرکز اسلام- رخ میداد و در نتیجه صحابهی پیامبر و قاریان قرآن در یک درگیری بر سر تصاحب حکومت و قدرت کشته میشدند، معلوم نبود بر سر اسلام چه میآمد. چه بسا علی(ع) که پرچمدار هدایت بشر پس از رسول خدا(ص) بود، در آن نبرد داخلی کشته میشد؛ آنگاه به یقین از اسلام جز نامی بیروح و بیمحتوی باقی نمیماند.
علی(ع) با علم به همهی دین مقولهها، چونان خار در چشم و استخوان در گلو گیر کرده بر فتنههای فتنهانگیزان و جهل ناآگاهان حلم ورزید و با آنان نرمش و مدارا نمود و حتی جهت پیشبرد اسلام و حفظ اصول ارزشی دین و آرمانهای پیامبر خاتم(ص)، مشاوری امین برای خلفا بود و مرکز ثقل فرهنگی اسلام در عصر همانانی که به ناحق بر مسند او تکیه زده بودند، به شمار میآمد.
او پس از تصدی امر خلافت مسلمین نیز به فتنههای ناکثین و قاسطین و مارقین دچار شد. با همانانی که سخنرانی او را در مسجد بر هم میزدند و فریاد و سروصدا به راه میانداختند و به هنگام اقامهی نماز در مسجد کوفه با کنایه و تعریض و با تمثل به آیات قرآن و اشعار، علی(ع) را زخم زبان و نیش بیان میزدند، مدارا کرد و حتی تا زمانی که خوارج دست به افساد و خونریزی نزده و به شمشیر متوسل نشده بودند، اجازهی کمترین برخوردی را با آنان نداد...
عطوفت و نرمش علی(ع) به این دو مقطع و دو مقوله منحصر و محدود نمیگردد؛ همنشینی با فقیران و بینوایان، رسیدگی به امور مستضعفان، تحمل و گوش دادن به رنج و گرفتاری دهقانان، تحمل انتقادها و برخورد تند سفیهان و همنوایی وهمدلی و استعانت به یتیمان و ارامل کوفه، همه و همه بیانگر قلب عطوف و روح لطیف و مهربان علی(ع) است.
امیر مؤمنان(ع) در هنگام زعامت و خلافت، نامههای متعدد و فراوانی به کارگزاران حکومت خود نگاشت و آنان را به نرمش و مهربانی با مردم سفارش نمود. در نامهای به اشعث بن قیس فرماندار آذربایجان نوشت: "فرمانداری برای تو وسیله آب و نان نیست، بلکه امانتی است در گردن تو... دربارهی رعیت حق نداری استبداد به خرج دهی و آنچه خواهی به رعیت فرمان دهی..."؛ و در نامهای به عبدالله بن عباس فرماندار بصره نوشت: "با مردم بصره به نیکی رفتار کن و گره وحشت و ترس از حکومت را از دلهاشان بگشای تا به راه آینده احساس امنیت کنند بد رفتاری تو با بنیتمیم و خشونت با آنها را به من گزارش دادهاند... ای ابوالعباس با آنان مدارا کن...!"
همچنین امیر مؤمنان علی(ع) در خطبهها و سخنان متعددی از نرمش و مدارای خود با مردم سخن گفت. حضرت به هنگام حرکت اصحاب جمل به سوی بصره، در جمع یاران خود خطبهای خواند و در قسمتی از آن فرمود: "إن هولاء قد تمالوئوا علی سخطهِ امارتی و ساصبر مالم أخف علی جماعتکم. فإنهم إن تمموا علی فیالهِ هذا الرأی انقطع نظام المسلمین.. همانا این گروه(مفسدهجویان) به خاطر نارضایتی از حکومت من به یکدیگر پیوستهاند و من تا هنگامی که برای جامعه و اجتماع احساس خطر نکنم، شکیبایی پیشه میکنم؛ چه اینکه آنان اگر بر این افکار سست و فاسد باقی بمانند و بخواهند اهداف خود را عملی کنند، نظام جامعه اسلامی از هم گسیخته خواهد شد..."
طبق این کلام نورانی امیر مؤمنان مدارا و نرمش با مخالفان را تا وقتی جایز میداند که گروه مخالف برای جامعهی اسلامی از جهات مختلف امنیتی، فرهنگی و غیر آن خطرساز نگردند؛ در غیر این صورت مدارا و نرمش مشروع نخواهد بود.
و در خطبهای نیز فرمودند: "کم اداریکم کما تداری البکار العمدهِ... تا چند با شما مدارا کنم! همچون مدارا کردن با شتران نو باری که از سنگینی بار، پشتشان مجروح گردیده - و همانند جامه کهنه و فرسودهای که هرگاه از جانبی آن را بدوزند از سوی دیگر پاره میگردد."
مدارا و قاطعیت با اصحاب جمل
علی(ع) که از قصد شوم طلحه و زبیر آگاه بود، هیچگاه قبل از رفتنشان به مکه- به صرف اتهام اینکه در آینده قصد مخالفت دارند- آنان را دستگیر و زندانی نکرد و یا از حرکتشان به سوی مکه ممانعت ننمود. هنگامی که حضرت از نقشهی آنان برای جنگ بر ضد خود آگاه شد، دستور به کشتن آنها نداد و لشگری را برای جنگ با آنان به مکه نفرستاد؛ بلکه از راه سازش و مسالمت درآمد. با نوشتن نامه با آنان به گفتوگو نشست و بیعت آنان را با خود یادآوری کرد و کوشید که غائله از راه مسالمتآمیز پایان یابد. سعی حضرت آن بود که از طریق گفتگو، مخالفان خود را بر سر عقل آورد و آنان را به اطاعت مجدد از حکومت وادارد و جامعهی اسلامی را از گسیختگی نجات دهد.
چنانکه دیدیم، حضرت مرز تساهل و مدارا با مخالفان را تا مرحلهای میدانند که حرکت مخالفان و اقدامات عملی آنان سبب مفسده و گسیختگی نظام جامعه اسلامی نگردد. اما اصحاب جمل بدون توجه به بیانات ایشان، لشکرکشی کردند و در بصره عدهای را به شهادت رساندند و جنگی تمام عیار با امام(ع) به راه انداختند و عملاً تمام راههای مسالمتآمیز را بستند.
در این هنگام حضرت با قاطعیت تمام با فراخواندن نیروهای خود برای دفع فتنه جملیان به سوی بصره حرکت کردند. حضرت در جواب جمعی از سربازان که ایشان را از تعقیب طلحه و زبیر منع میکردند، فرمودند: "به خدا سوگند، من چون کفتار نباشم که با آهنگ به خوابش کنند و فریبش دهند و شکارش کنند. من تا زندهام، با یاریِ جویندگانِ حق و فرمانبران یکدل، به رویگردانانِ از حق و نافرمانانِ بددل خواهم تاخت."1
" اگر سر باز زنند، تیغ تیز در کار است که درمان نابکار است و حق را یار. شگفتا! از من میخواهند به میدان کارزار آیم و در نبرد پایداری نمایم. مادرشان بر آنان بگرید. تاکنون کسی مرا از جنگ نهراسانده و از شمشیر نترسانده که من به خدای خود یقین دارم و در دین خود شبههای ندارم."2
با این که جَمَلیان در بصره جنایات زیادی را مرتکب شده بودند و دیگر جایی برای اتمام حجت برای آنان باقی نمانده بود، حضرت برای آخرینبار از روش گفتگو برای هدایت آنان استفاده کرد و یکی از یاران خود را به عنوان سفیر به همراه قرآن نزدشان فرستاد و آنان را به عمل به قرآن فراخواند تا شاید کلام خدا سبب شود سر عقل آیند و درنتیجه، از خونریزی و خشونت بیشتر در جامعهی اسلامی جلوگیری شود؛ اما اصحاب جمل به جای پذیرفتن قرآن و گوش دادن به پیام سفیر، با قساوت تمام وی را تیرباران کردند و به شهادت رساندند.
در این مرحله دیگر جایی برای سازش و تساهل باقی نمانده بود و حضرت باید با قاطعیت این فتنه را خاموش میکرد. بدینجهت پس از شهادت سفیر، دستور حمله به اصحاب جمل را صادر نمود و آنان را شکست داد. اما نکتهی مهم در جریان جمل این است که حضرت پس از کشته شدن فرماندهان جنگ (طلحه و زبیر) که علت اصلی جنگ بودند، دستور داد در میدان جنگ این اعلامیه را که در ابتدای جنگ برای سربازان خوانده شده بود، دوباره برای آنان بخوانند:
"مردم! زخمیهای دشمن را نکشید؛ فراریها را تعقیب نکنید؛ پشیمانشدگان را مورد توبیخ و سرزنش قرار ندهید؛ اگر کسی از افراد دشمن سلاح خود را بر زمین انداخت در امان است. آنان را آزار نرسانید. هر کس وارد خانهی خود شد و در را بر روی خود بست، خون و جان او محفوظ است؛ آزارش ندهید. تمام افراد سپاه دشمن از سیاه و سفید، کوچک و بزرگ، زن و مرد، در امانند و کسی حق تعرضّ به آنان را ندارد."3
بدینترتیب حضرت تمام افراد دشمن را از عفو عمومی و بزرگواری خود برخوردار نمود. اما در کنار این عفو- که در واقع بازگشت از قاطعیت قبلی به مدارا و سازش دوباره با مخالفان بود- برای اینکه آنان این سازشِ او را حاکی از ترس یا ناتوانیاش نشمارند، در نامهای خطاب به مردم بصره اعلام کرد: اگر دوباره گوش به حرف آشوبگران دهند و بر ضد حکومت حرکتی کنند، پاسخی شدیدتر از جنگ جمل دریافت خواهند کرد.
"من گنهکارانتان را بخشودم و از آنکه رو برگردانده بود، شمشیر را برداشتم و آنکس را که روی آورد قبول نمودم؛ لیکن اگر کارهای ناروا و نادرست و اندیشههای نابخردانه و سست، شما را وادارد که راه جدایی در پیش گیرید و اطاعت مرا نپذیرید، بدانید که من آماده به کار، نزدیک شمایم و به یک لحظه سر وقت شما میآیم. اگر مرا از آمدن به سوی خود ناچار سازید، چنان جنگی آغاز کنم که جنگ جمل در مقابل آن بازی کودکانه جلوه کند. با اینهمه، من فرمانبران شما را ارج مینهم و پاس حرمت خیرخواهان شما را دارم. نه بیگناه را به جای گنهکار میگیرم و نه پیمانشکن را به جای پیمانگزار و متعهد میپذیرم."4
امام(ع) اینگونه معیار مدارا و سازش یا قاطعیت در مقابل مخالفان حکومت را تعیین فرمودند. مرز آغاز قاطعیت و پایان یافتن مدارا، جایی است که مخالفان شمشیر به دست میگیرند و با راه انداختن جنگ داخلی، نظام جامعهی اسلامی را بر هم میریزند. در این مورد تا زمانی که فتنه خاموش نشده است و سردمدارانِ آن زنده هستند و میتوانند به توطئهی خود ادامه دهند، این قاطعیت باید ادامه یابد؛ امّا همین که سرمداران فتنه کشته شدند و افراد باقی مانده تمایلی به جنگیدن با حکومت نداشتند، باید بخشیده شوند.
مدارا با اهل کوفه
حکومتها معمولاً کسانی را که از دستورهای شخص حاکم سرمیپیچند- خصوصا اگر موارد حساس و مهمی مثل جنگ در میان باشد- به شدت تنبیه میکنند و لااقل عدهای را برای عبرت گرفتن دیگران شدیداً مجازات مینمایند؛ اما حضرت علی(ع) پس از بازگشت از بصره و ورود به کوفه، نسبت به کسانی که از آن حضرت تبعیت نکرده و در جنگ با دشمن با ایشان همکاری نکرده بودند، فقط به توبیخ و عتاب لفظی اکتفا کرد و از درِ مسالمت با آنان درآمد.
یکی از فرماندهان حضرت که انتظار حرکتی شدید از حضرت در مقابل تخلف کوفیان را داشت، برخاست و با لحنی اعتراضآمیز گفت: من این مقدار مجازات را برای آنان کم میدانم. به خدا سوگند، اگر دستور بدهی آنان را میکشم. امام با جمله "سبحان الله" او را هشدار داد و فرمود: "از حد و اندازه تجاوز کردی!" او دوباره برخاست و در دفاع از گفتهی قبلی خود چنین استدلال کرد: شدت عمل و تجاوز از حد در جلوگیری از حوادث ناگوار از ملایمت و نرمش با دشمنان مؤثرتر است. حضرت در جواب او فرمود: "خداوند چنین دستوری نداده است. وقتی انسان در مقابل انسان کشته میشود، دیگر ستم و تجاوز از حد چه جایی دارد؟ وَمَنْ قُتِلِ مِظْلوماً فقدْ جَعلْنا لِولّیه سُلْطَانا فَلایسْرِفْ فِی القَتْلِ اِنَّه کَانَ مَنْصُورا"؛(3) اسراف در قتل آن است که غیرقاتل را به جای قاتل بکشید و خداوند از این عمل نهی نمود و آن را ستم و تعدّی دانست."5
این حرکت اصولیِ حضرت سبب شد متخلفان جرأت یابند و علت شرکت نکردن خود را در جنگ با طلحه و زبیر بیان کنند و در واقع، انتقاداتی را که از حضرت داشتند بر زبان جاری سازند. حضرت نیز فرصت یافت که با بیان کامل، آنان را به اشتباهاتشان آگاه سازد تا هدایت شوند. برای مثال، ابوبردة بن عوف از متخلفانی بود که به جنگ با اصحاب جمل و کشته شدن آنان انتقاد داشت و از علت وقوع نبرد جمل و کشته شدن عدهای در کنار طلحه و زبیر از علی(ع) سؤال کرد. امام نیز به شورش طلحه و زبیر و قتل و غارت آنان و کشته شدن شخصیتی مانند ربیعة بن عبدی و گروهی از مسلمانان و قتل هزارنفر از یاران خود توسط اصحاب جمل اشاره نمود و از نیرنگ و پیمانشکنی آنان با امام خود سخن گفت. آنگاه فرمود: "حال آیا در این موضوع تردید داری؟" ابوبردة گفت: من تا به حال در حقانیت تو در تردید بودم، ولی از این بیان، نادرستی روش آنان بر من آشکار شد و دریافتم که تو هدایت یافته و راه یافتهای.6
بدین گونه حضرت با رفتار و گفتار خود نشان داد که میتوان افرادی را که مخالفت آنان از روی جهل و ناآگاهی است و عنادی ندارند، با منطق و استدلال به مسیر حق هدایت کرد.
مدارا و قاطعیت با قاسطین
امام علی(ع) در ابتدای خلافت خود، معاویه را از حاکمیت شام عزل کرد و هیچگاه او را به عنوان حاکم از طرف خود به رسمیت نشناخت. نتیجه آن شد که سپاه شام و عراق در سرزمینی به نام صفین به نبرد پرداختند.7 حضرت قبل از شروع جنگ، با نامهنگاری کوشیدند معاویه را وادار سازند که با اختیار خود حکومت شام را واگذار کند و از دستور حاکم مسلمین پیروی نماید اما هنگامی که این مذاکرات به نتیجهای نرسید، حضرت با آنان جنگید.
روش حضرت پس از اتمام جنگ و هنگامی که نزدیک بود دشمن شکست بخورد، با روش ایشان در جنگ جمل تفاوت داشت؛ به این معنا که بعد از جنگ جمل عفو عمومی صادر نمود و تمام مخالفان را بخشید و دستور داد فراریان را تعقیب نکنند، ولی در جنگ صفین دستور داد که حتی فراریان از جنگ را نیز بکشند.
امام هادی(ع) تفاوت روش امام علی(ع) در مقابل اصحاب جمل و اصحاب صفین را ناشی از آن میدانند که پس از کشته شدن طلحه و زبیر و پشیمانی مردم از جنگ و مراجعت به منازل خود، مخالفان رهبر و فرماندهی نداشتند که دوباره این سربازان و مخالفان را جمعآوری کند و مجدداً جنگ را شروع نماید؛ اما در لشکر معاویه هنوز معاویه و متصدیان و برنامهریزان زنده بودند و در صورتی که فراریان یا مجروحان جنگ بخشیده میشدند، آنان را دوباره سازماندهی میکردند و بر ضد حکومت از آنان استفاده مینمودند.8
بنابراین در سیرهی حضرت، قاطعیت در مورد مخالفانی که دست به شمشیر بردهاند تا زمانی جایز است که رهبران گروه مخالف و برنامهریزان آن زنده هستند؛ اما اگر این برنامهریزان کشته شدند، دیگر جایی برای قاطعیت نیست و نباید نسبت به مخالفانی که نمیتوانند گروهی برانداز تشکیل دهند و از افراد عادی جامعه هستند، قاطعیت به خرج داد، بلکه باید آنان را بخشید.
مدارا و قاطعیت با خوارج
سیرهی علی(ع) در مواجهه با مخالفان خود این بود که به صرف جدا شدن آنان از حضرت و اعلام مخالفت، اقدامی انجام نمیداد و تا زمانی که قصد براندازی حکومت و انجام اقدامات عملی در این زمینه از آنان بروز نمیکرد، با آنان مدارا میکرد. "خرّیتِ ناجی" یکی از یاران حضرت بود که از بیعت او خارج شده بود و قصد شورش بر حکومت علوی را در سر میپروراند. اصحاب امیرالمؤمنان(ع)، آن حضرت را از قصد خرّیت آگاه ساختند و متذکر شدند که وی قصد خروج از کوفه و شورش دارد و از امام خواستند قبل از بیرون رفتن از شهر، او را دستگیر و زندانی کند. آن حضرت فرمود: "اگر ما همه کسانی را که متهم هستند دستگیر کنیم، در این صورت زندانها پر خواهد شد؛ تا زمانی که مردم تظاهر به خلاف نکرده و وارد عمل نشدهاند، آنان را دستگیر و زندان و مجازات نخواهیم کرد."9
حضرت در مقابل کسی که علناً با ایشان مخالفت میکرد و کلام او حاکی از اعلام جنگ بود، ابتدا از راه خشونت وارد نشدند، بلکه کوشیدند راه گفتوگو با او را باز کنند تا شاید از این راه به اشتباهات خود پیببرد و اصلاح گردد. در مرحلهی دوم، او را در جامعه آزاد گذاشت که زندگی شخصی خود را ادامه دهد و به صرف مخالفت و اتهام شورش، اجازه نداد او را دستگیر و زندانی کنند. سرانجام، وقتی که خرّیت دست به شمشیر برد و عملاً مبارزهای مسلحانه بر ضد حکومت راه انداخت، دیگر جایی برای تساهل و مدارا باقی نمانده بود؛ لذا حضرت با قاطعیت وارد عمل شد و به یکی از فرماندهان شجاع کوفه به نام معقل بن قیس ریاحی مأموریت داد تا فتنه خریت را سرکوب کند. معقل نیز در نبردی سخت، خریت را به قتل رسانید.
خوارج مخالفانی بودند که نسبت به حضرت از هیچ تهمت و انتقاد ناروایی کوتاهی نمیکردند اما حضرت در مواجهه با آنان روش مدارا را برگزید و تا زمانی که مخالفتِ آنان در حدّ کلام بود، واکنش نشان نداد و آنان را از حقوق قانونی و مالی خویش محروم نساخت و از جامعه اسلامی طرد نکرد. در مواردی که خوارج به حضرت تهمت کفر و شرک میزدند، یاران او قصد داشتند که به شدت با آنان برخورد کنند امّا حضرت فرمود: "آرام باشید! جواب حرف زشت، حرف زشت است یا گذشت از گناه، [نه اعدام]."10
در مواردی که خوارج میکوشیدند با توهین به حضرت، سخنرانی او را قطع کنند، باز حضرت از درِ سازش با آنان درمیآمد. روزی امام(ع) در مسجد در حال سخنرانی بود که ناگهان یک نفر از خوارج از گوشه مسجد فریاد زد: "لاحکم الاّ للّه" و به دنبال او، جمعی دیگر نیز این شعار را سردادند. دقایقی سخن امام(ع) قطع شد. آنگاه امام در پاسخ فرمود: "سخنی است به ظاهر حق، اما آنان باطلی را دنبال میکنند... تا وقتی با ما هستید از سه حق برخوردارید: از ورود شما به مساجد خدا و نمازگزاردن در آن جلوگیری نمیکنیم؛ شما را از بیتالمال محروم نمیسازیم؛ و تا آغاز به جنگ نکردهاید با شما نبرد نخواهیم کرد."11
بنابراین حضرت نه تنها به سبب توهین و بر هم زدن سخنرانی، آنان را تنبیه نکرد، بلکه از ورود مجدد آنان به مساجد و شرکت در نماز جماعت مسلمین نیز ممانعت به عمل نیاورد و حقوق آنان را مانند دیگر مسلمانان پرداخت؛ ولی مرز سازش و مدارا را مشخص کرد و فرمود: "تا آغاز به جنگ نکردهاید با شما نمیجنگیم!" این بدان معناست که اگر شروع به جنگ و خونریزی کردید، دیگر نباید انتظار رحمت و رأفت و سازش و مدارا داشته باشید، بلکه باید منتظر قاطعیت و شدت عمل باشید. حضرت فرمود: "اگر سکوت کنند، با آنان همچون دیگران معامله میکنیم و اگر سخن بگویند پاسخ میگوییم و اگر شورش کنند با آنان میجنگیم."12
بدینترتیب زمانی که خوارج، جنگ را آغاز کردند، حضرت با قاطعیتِ تمام در نهروان با کشتن بسیاری از آنان فتنهای را که توسط جاهلان متنسک پدید آمده بود، خاموش کردند.
پینوشتها:
1. نهجالبلاغه صبحی صالح؛ خطبه 6
2. همان، خطبه 22
3. سیدمرتضی عسکری، نقش عایشه در اسلام، ترجمهی نجمی و همکاران (چاپ چهارم، مجمع علمی اسلامی، 1368) ج2، ص213
4. نهجالبلاغه صبحی صالح؛ نامه 29
5. نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین؛ قم: منشورات مکتبة آیةالله العظمی المرعشی؛ ص3ـ 5
6. همان.
7. سرِّ اختلاف روش علی(ع) در جنگ صفین و جمل- که آنجا مهاجم و فراری و زخمی را میکشت و اینجا فراریان را تعقیب نمیکرد و مجروحان را نمیکشت و آنها را که سلاح خود میافکندند یا به خانهها پناه میبردند، امان میداد- این بود که فرماندهان و رهبران اهل جمل (طلحه و زبیر) کشته شده بودند و دیگر پایگاه و جمعیتی نداشتند که به آن بازگردند و فتنه را از سرگیرند. همه به خانهها برگشتند و دیگر نه جنگجو بودند، نه مخالف و نه معارض؛ راضی بودند که کسی با آنها کاری نداشته باشد. قهراً وظیفه دربارهی آنها- که دیگر به فکر جمعآوری لشکر و از سرگرفتن جنگ نبودند- برداشتن شمشیر و خودداری از آزارشان بود. امّا اهل صفین، به پایگاه و اردویی مجهّز برمیگشتند که فرمانده داشت و اسلحه، زره، نیزه و شمشیر برایشان فراهم میکرد، جوایزی بینشان پخش مینمود، آذوقه تهیه میدید، بیماران را عیادت و دست و پاشکستگان را شکستهبندی میکرد، زخمیان را درمان مینمود، پیادهها را مرکب و برهنگان را جامه میداد و دوباره همه را به میدان میفرستاد و آمادهی نبرد میکرد. از این رو علی(ع) این دو گروه را به یک چشم ننگریست. وظیفه را در پیکار با گویندگان لاالهالاّاللّه به درستی میدانست، حقّ را برایشان شرح میداد و هرکه نمیپذیرفت، شمشیر به رویش میکشید؛ جز این که توبه کند.
8. سیره پیشوایان، ص83.
9. مورخان نقل کردهاند خرّیت- که در جنگ صفین از یاران حضرت علی(ع) بود و پس از ماجرای حکمیت، در این جنگ منحرف شد- به همراه یارانش نزد امام علی(ع) آمد و در حالی که در میان یارانش محافظت میشد، خطاب به حضرت گفت: به خدا سوگند، من دیگر از تو اطاعت نخواهم کرد، با تو نماز نخواهم خواند، از تو جدا خواهم شد و دیگر با شما همکاری نخواهم کرد. علی(ع) خریت را نصیحت فرمود که اگر از من جدا شوی مرتکب نقض عهد و پیمان و معصیت خدا خواهی شد و تنها به خود زیان خواهیرساند؛ انگیزهی تو از این کار چیست؟ خریت در مقابل منطق و کلام نرم امیرالمؤمنین(ع) پاسخی برای گفتن نداشت و متعهد شد که فردا نزد حضرت بیاید و با او به مناظره و گفتگو بنشیند؛ ولی او به تعهد و پیمان خود عمل نکرد و هیچگاه نزد علی(ع) برنگشت.
10. نهجالبلاغة صبحی صالح؛ قصار 420/ برای تعابیر مشابه ر.ک: ستری، محمدتقی، قاموسالرجال، قم، انتشارات جامعه مدرسین، ج 6، ص 53؛ مامقانی، عبداللّه، تنقیحالمقال، ج 2، ص 204
11. تاریخ طبری، ج 4، ص 53؛ فروغ ولایت، ص630
12. همان
منبع: خبرگزاری فارس؛ با تصرف و تلخیص