1388/05/13
گزارش:
«مسجد ضرار» و درسهایش
رهبر انقلاب در میان سخنان خود در مراسم تنفیذ حکم ریاستجمهوری آقای احمدینژاد و در تبیین تجربهی رویدادهای پس از انتخابات دهم، اشارهای کوتاه به ماجرای مسجد ضرار در تاریخ صدر اسلام داشتند. بخش دیگران پایگاه اطلاعرسانی دفتر نشر آثار رهبری ماجرای مسجد ضرار را بازخوانی میکند.
ماجرای مسجد ضرار - که آیات 107 تا 110 سورهی توبه در قرآن به آن اشاره دارد- آنگونه که از روایات مورد اتفاق برمیآید چنین بوده:
در سال نهم هجری، گروهی از منافقان که به ظاهر مسلمان بودند، نزد پیامبر صلیالله علیه و آله آمدند و گفتند: به ما اجازه دهید مسجدی در میان قبیله بنیسالم، نزدیک مسجد قبا بسازیم تا افراد ناتوان و بیمار و پیران از کار افتاده در آن عبادات خود را انجام دهند و در شبهای بارانی که گروهی از مردم توانایی آمدن به مسجد شما را ندارند، فریضهی نماز را آنجا انجام دهند. (پیش از آن جماعتی از بنی عمرو بن عوف مسجد قبا را ساخته، از رسول خدا خواسته بودند تا در آنجا نماز بخواند. رسول خدا هم مسجد را افتتاح نموده، در آنجا به نماز ایستاد.)
پیامبر که در این زمان با گروهی از مسلمانان عازم جنگ تبوک بودند، به آنها اجازه دادند. سپس آنها از پیامبر تقاضا کردند که شخصاً در آن مسجد نماز اقامه کنند. پیامبر فرمودند: "من عازم سفرم، هنگامیکه بازگشتم، به خواست خدا چنین خواهم کرد."
پس از بازگشت پیامبر از تبوک، آنها مجدداً نزد پیامبر آمده و تقاضای خود را مبنی بر اقامهی نماز در این مسجد تکرار کردند. هنوز پیامبر وارد دروازههای مدینه نشده بود که فرشتهی وحی نازل گشت و آیات 107 تا 110 سورهی توبه را بر پیامبر نازل کرد و پرده از اسرار کار آنها برداشت.
قرآن در اینباره میفرماید: "والذین التخذوا مسجداً ضِراراً و کفراً و تفریقاً بینَ المؤمنین و اِرصاداً لِمَن حارَبَ اللهَ و رسولَهُ مِن قبل و لَتَحْلفُنَّ إن ارَدْنا إلا الحسنی و الله یشهدُ إنَّهم لَکاذبون؛ کسانی هستند که مسجدی ساختند برای زیان (به مسلمانان) و تقویت کفر و تفرقه میان مؤمنان و کمینگاه برای کسی که با خدا و پیامبرش از پیش مبارزه کرده بود، آنها سوگند یاد میکنند که نظری جز نیکی و خدمت نداشتهایم اما خداوند گواهی میدهد که آنها دروغگو هستند. "لا تَقُمْ فیه ابداً؛ هرگز در آن قیام (و عبادت) مکن...". "لا یَزالُ بنیانُهُمُ الذی بَنَوْا ریبه فی قلوبهم إلا أن تقطَّع قُلُوبُهُم واللهُ علیم حکیم؛ این بنایی را که آنها کردند، همواره بهصورت یک وسیلهی شک و تردید در دلهای آنها باقی میماند؛ مگر اینکه دلهایشان پارهپاره شود (و بمیرند، و گرنه از دل آنها بیرون نمیرود). و خداوند دانا و حکیم است."
به دنبال این وحی آسمانی، پیامبر دستور دادند که مسلمانان مسجد ضرار را آتش بزنند و بقایای آن را نیز ویران کنند. در مجمعالبیان آمده که رسول خدا عاصم بن عوف عجلانی و مالک بن دخشم را که از قبیلهی بنی عمرو بن عوف بود، فرستاد و به ایشان فرمود: به این مسجد که مردمی ظالم آن را ساختهاند بروید و خرابش نموده آن را آتش بزنید. در روایت دیگری آمده که پیامبر، عمار یاسر و یکی دیگر از یاران خویش را فرستاد و آن دو آن مسجد را آتش زدند. سپس دستور داد تا جای آن را خاکروبهدان نموده، کثافات محل را در آنجا بریزند.
منافقان چه کسانی بودند؟
پیش از هجرت پیامبر از مکه به مدینه، فردی بود به نام ابوعامر - پدر حنظله، شهید معروف غزوهی احد- که از راهبان مسیحی و از عبّاد و زهّاد بهشمار میرفت. هنگامیکه پیامبر به مدینه هجرت کرد و مسلمانان گرد او را گرفتند و در جنگ بدر بر مشرکان پیروز شدند، اقلیتهای مذهبی در جامعه جایگاه خود را از دست دادند و ابوعامر نیز که روزی از بشارتدهندگان ظهور پیامبر اسلام بود، اطراف خود را خالی دید؛ از اینرو به مبارزه با اسلام برخاست و با منافقان اوس و خزرج همکاری صمیمانهای را آغاز کرد.
او از مدینه به سوی مشرکان مکه رفت و برای جنگ با پیامبر از آنها کمک خواست؛ و حتی در غزوهی احد علیه مسلمانان وارد عمل شد. پس از جنگ احد به سوی فرمانروای روم، "هرقل" رفت و از او برای مبارزه با پیامبر اسلام کمک خواست. از طرف دیگر به هواداران خود در مدینه نامه نوشت که بهزودی با لشکری از سوی هرقل به سمت مدینه خواهد آمد و لازم است که منافقان مدینه کانونی را جهت فعالیتهای آتی او در مدینه آماده کنند. هواداران او نیز چون نمیتوانستند علناً خواستهی خود را تحقق بخشند، به بهانهی ساختن مسجدی برای بیماران و پیران، نیّات شوم خود را عملی ساختند. اما وحی الهی نازل شد و خیانت آنها آشکار گردید. به این ترتیب پایگاه منافقان نابود شد و تنها حامی آنها، عبدالله بن اُبَی نیز دو ماه پس از جنگ تبوک درگذشت.
در دُرّ المنثور از ابن اسحاق روایت شده: کسانی که مسجد ضرار را ساختند، دوازده نفر بودند: خذام بن خالد بن عبید بن زید، ثعلبه بن حاطب، هلال بن امیه، معتب بن قشیر، ابوحبیبه بن ازعر، عباد بن حنیف، جاریه بن عامر و دو پسرانش مجمع و زید، نبتل بن حارث، بخدج بن عثمان و ودیعه بن ثابت.
چند نکته و درسهایی از ماجرای مسجد ضرار
شاید اینکه پیامبر قبل از رفتن به تبوک با آنها مخالفت نکرد، بدان جهت بود که وضع کار آنها برای مردم روشنتر شود. از طرف دیگر شاید نمیخواست فضای آرام مدینه در آن اوضاع و احوال دچار تشنج شود. با توجه به آیاتی که در اینباره نازل شده، معلوم میگردد که منافقان با این عملشان، در واقع میخواستند مقدمات نابودی پیامبر اسلام و دین او را فراهم کرده، در میان صفوف مسلمانان ایجاد تفرقه کنند و کانونی جهت فعالیتهای ضداسلامی خود فراهم نمایند.
منظور منافقان این بود که با این عمل ضرر و زیانی به مسلمانان برسانند: ضِراراً. "ضرار" به معنی زیان رسانیدن تعمدی است، آنها در واقع درست به عکس آنچه ادعا داشتند که هدفشان تأمین منافع مسلمانان و کمک به بیماران و از کار افتادگان است، میخواستند با این مقدمات پیامبر اسلام را نابود و مسلمانان را در هم بکوبند و حتی اگر توفیق یابند نام اسلام را از صفحهی جهان براندازند. هدف دیگر آنان تقویت مبانی کفر و بازگشت دادن مردم به وضع پیش از اسلام بود: کفْراً.
ایجاد تفرقه در میان صفوف مسلمانان نیز هدف سوم منافقان بود که قرآن به آن اشاره فرموده؛ زیرا با اجتماع گروهی در این مسجد، مسجد قبا که نزدیک آن بود و یا مسجد پیامبر(ص) که از آن فاصله داشت از رونق میافتاد: تَفْرِیقاً بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ.
آخرین هدف آنها نیز این بود که مرکز و کانونی برای کسی که با خدا و پیامبرش از پیش مبارزه کرده بود و پیشینهی سوء وی بر همگان روشن بود، بسازند تا از این پایگاه نفاق، برنامههای خود را عملی سازند: إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ. عجیب این است که تمام این اغراض سوء و اهداف شوم را در یک لباس زیبا و ظاهر فریبنده پیچیده بودند و سوگند یاد میکردند که ما جز نیکی قصد و نظر دیگری نداشتیم: لَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلَّا الْحُسْنی. گویا این آئین منافقان در هر عصر و زمان است که علاوه بر استتار در پردههایی از ظواهر زیبا و نمادهای دینی، متوسل به انواع سوگندهای دروغین برای منحرف ساختن افکار عمومی میشوند.
قرآن اضافه میکند: خداوندی که از اسرار درون همه آگاه و غیب و شهود برایش یکسان است، گواهی میدهد که بهطور مسلم آنها دروغگو هستند: وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ. جالب اینجاست که در این بخش از آیه، انواع تأکیدها برای تکذیب منافقان به چشم میخورد: جملهی اسمیه، کلمهی "إنّ" و نیز لام تأکید "لکاذبون". همچنین آوردن "کاذبون" بهجای فعل ماضی، دلیل بر استمرار و ادامهی دروغگویی آنان است. به این ترتیب خداوند با شدیدترین وجهی سوگندهای غلیظ و شدید آنان را تکذیب میکند.
داستان مسجد ضِرار درسی است برای عموم مسلمانان در هر عصر و دورانی تا هرگز ظاهربین و سطحینگر نباشند و فریب افراد به ظاهر حق به جانب را نخورند. نفاق و منافق در هر رنگ و لباسی ممکن است ظاهر شود؛ حتی در لباس طرفداری از قرآن و مسجد. مخالفان اسلام ممکن است در لباس دین بر ضد دین فعالیت کنند. موضوع اتحاد میان مسلمانان بهقدری اهمیت دارد که حتی اگر ساختن مسجدی در کنار مسجدی دیگر موجب تفرقه و پراکندگی مسلمانان گردد، مسجد تفرقهاندار، نامقدس است؛ خانهی خدا نیست، بلکه کانون شیطان است.
منابع و مآخذ:
- تفسیر نمونه، جلد 8، ص 1342
- سیره ابن هشام، ج 2، ص 530
- بحارالانوار، ج 20، ص 253
ماجرای مسجد ضرار - که آیات 107 تا 110 سورهی توبه در قرآن به آن اشاره دارد- آنگونه که از روایات مورد اتفاق برمیآید چنین بوده:
در سال نهم هجری، گروهی از منافقان که به ظاهر مسلمان بودند، نزد پیامبر صلیالله علیه و آله آمدند و گفتند: به ما اجازه دهید مسجدی در میان قبیله بنیسالم، نزدیک مسجد قبا بسازیم تا افراد ناتوان و بیمار و پیران از کار افتاده در آن عبادات خود را انجام دهند و در شبهای بارانی که گروهی از مردم توانایی آمدن به مسجد شما را ندارند، فریضهی نماز را آنجا انجام دهند. (پیش از آن جماعتی از بنی عمرو بن عوف مسجد قبا را ساخته، از رسول خدا خواسته بودند تا در آنجا نماز بخواند. رسول خدا هم مسجد را افتتاح نموده، در آنجا به نماز ایستاد.)
پیامبر که در این زمان با گروهی از مسلمانان عازم جنگ تبوک بودند، به آنها اجازه دادند. سپس آنها از پیامبر تقاضا کردند که شخصاً در آن مسجد نماز اقامه کنند. پیامبر فرمودند: "من عازم سفرم، هنگامیکه بازگشتم، به خواست خدا چنین خواهم کرد."
پس از بازگشت پیامبر از تبوک، آنها مجدداً نزد پیامبر آمده و تقاضای خود را مبنی بر اقامهی نماز در این مسجد تکرار کردند. هنوز پیامبر وارد دروازههای مدینه نشده بود که فرشتهی وحی نازل گشت و آیات 107 تا 110 سورهی توبه را بر پیامبر نازل کرد و پرده از اسرار کار آنها برداشت.
قرآن در اینباره میفرماید: "والذین التخذوا مسجداً ضِراراً و کفراً و تفریقاً بینَ المؤمنین و اِرصاداً لِمَن حارَبَ اللهَ و رسولَهُ مِن قبل و لَتَحْلفُنَّ إن ارَدْنا إلا الحسنی و الله یشهدُ إنَّهم لَکاذبون؛ کسانی هستند که مسجدی ساختند برای زیان (به مسلمانان) و تقویت کفر و تفرقه میان مؤمنان و کمینگاه برای کسی که با خدا و پیامبرش از پیش مبارزه کرده بود، آنها سوگند یاد میکنند که نظری جز نیکی و خدمت نداشتهایم اما خداوند گواهی میدهد که آنها دروغگو هستند. "لا تَقُمْ فیه ابداً؛ هرگز در آن قیام (و عبادت) مکن...". "لا یَزالُ بنیانُهُمُ الذی بَنَوْا ریبه فی قلوبهم إلا أن تقطَّع قُلُوبُهُم واللهُ علیم حکیم؛ این بنایی را که آنها کردند، همواره بهصورت یک وسیلهی شک و تردید در دلهای آنها باقی میماند؛ مگر اینکه دلهایشان پارهپاره شود (و بمیرند، و گرنه از دل آنها بیرون نمیرود). و خداوند دانا و حکیم است."
به دنبال این وحی آسمانی، پیامبر دستور دادند که مسلمانان مسجد ضرار را آتش بزنند و بقایای آن را نیز ویران کنند. در مجمعالبیان آمده که رسول خدا عاصم بن عوف عجلانی و مالک بن دخشم را که از قبیلهی بنی عمرو بن عوف بود، فرستاد و به ایشان فرمود: به این مسجد که مردمی ظالم آن را ساختهاند بروید و خرابش نموده آن را آتش بزنید. در روایت دیگری آمده که پیامبر، عمار یاسر و یکی دیگر از یاران خویش را فرستاد و آن دو آن مسجد را آتش زدند. سپس دستور داد تا جای آن را خاکروبهدان نموده، کثافات محل را در آنجا بریزند.
منافقان چه کسانی بودند؟
پیش از هجرت پیامبر از مکه به مدینه، فردی بود به نام ابوعامر - پدر حنظله، شهید معروف غزوهی احد- که از راهبان مسیحی و از عبّاد و زهّاد بهشمار میرفت. هنگامیکه پیامبر به مدینه هجرت کرد و مسلمانان گرد او را گرفتند و در جنگ بدر بر مشرکان پیروز شدند، اقلیتهای مذهبی در جامعه جایگاه خود را از دست دادند و ابوعامر نیز که روزی از بشارتدهندگان ظهور پیامبر اسلام بود، اطراف خود را خالی دید؛ از اینرو به مبارزه با اسلام برخاست و با منافقان اوس و خزرج همکاری صمیمانهای را آغاز کرد.
او از مدینه به سوی مشرکان مکه رفت و برای جنگ با پیامبر از آنها کمک خواست؛ و حتی در غزوهی احد علیه مسلمانان وارد عمل شد. پس از جنگ احد به سوی فرمانروای روم، "هرقل" رفت و از او برای مبارزه با پیامبر اسلام کمک خواست. از طرف دیگر به هواداران خود در مدینه نامه نوشت که بهزودی با لشکری از سوی هرقل به سمت مدینه خواهد آمد و لازم است که منافقان مدینه کانونی را جهت فعالیتهای آتی او در مدینه آماده کنند. هواداران او نیز چون نمیتوانستند علناً خواستهی خود را تحقق بخشند، به بهانهی ساختن مسجدی برای بیماران و پیران، نیّات شوم خود را عملی ساختند. اما وحی الهی نازل شد و خیانت آنها آشکار گردید. به این ترتیب پایگاه منافقان نابود شد و تنها حامی آنها، عبدالله بن اُبَی نیز دو ماه پس از جنگ تبوک درگذشت.
در دُرّ المنثور از ابن اسحاق روایت شده: کسانی که مسجد ضرار را ساختند، دوازده نفر بودند: خذام بن خالد بن عبید بن زید، ثعلبه بن حاطب، هلال بن امیه، معتب بن قشیر، ابوحبیبه بن ازعر، عباد بن حنیف، جاریه بن عامر و دو پسرانش مجمع و زید، نبتل بن حارث، بخدج بن عثمان و ودیعه بن ثابت.
چند نکته و درسهایی از ماجرای مسجد ضرار
شاید اینکه پیامبر قبل از رفتن به تبوک با آنها مخالفت نکرد، بدان جهت بود که وضع کار آنها برای مردم روشنتر شود. از طرف دیگر شاید نمیخواست فضای آرام مدینه در آن اوضاع و احوال دچار تشنج شود. با توجه به آیاتی که در اینباره نازل شده، معلوم میگردد که منافقان با این عملشان، در واقع میخواستند مقدمات نابودی پیامبر اسلام و دین او را فراهم کرده، در میان صفوف مسلمانان ایجاد تفرقه کنند و کانونی جهت فعالیتهای ضداسلامی خود فراهم نمایند.
منظور منافقان این بود که با این عمل ضرر و زیانی به مسلمانان برسانند: ضِراراً. "ضرار" به معنی زیان رسانیدن تعمدی است، آنها در واقع درست به عکس آنچه ادعا داشتند که هدفشان تأمین منافع مسلمانان و کمک به بیماران و از کار افتادگان است، میخواستند با این مقدمات پیامبر اسلام را نابود و مسلمانان را در هم بکوبند و حتی اگر توفیق یابند نام اسلام را از صفحهی جهان براندازند. هدف دیگر آنان تقویت مبانی کفر و بازگشت دادن مردم به وضع پیش از اسلام بود: کفْراً.
ایجاد تفرقه در میان صفوف مسلمانان نیز هدف سوم منافقان بود که قرآن به آن اشاره فرموده؛ زیرا با اجتماع گروهی در این مسجد، مسجد قبا که نزدیک آن بود و یا مسجد پیامبر(ص) که از آن فاصله داشت از رونق میافتاد: تَفْرِیقاً بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ.
آخرین هدف آنها نیز این بود که مرکز و کانونی برای کسی که با خدا و پیامبرش از پیش مبارزه کرده بود و پیشینهی سوء وی بر همگان روشن بود، بسازند تا از این پایگاه نفاق، برنامههای خود را عملی سازند: إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ. عجیب این است که تمام این اغراض سوء و اهداف شوم را در یک لباس زیبا و ظاهر فریبنده پیچیده بودند و سوگند یاد میکردند که ما جز نیکی قصد و نظر دیگری نداشتیم: لَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلَّا الْحُسْنی. گویا این آئین منافقان در هر عصر و زمان است که علاوه بر استتار در پردههایی از ظواهر زیبا و نمادهای دینی، متوسل به انواع سوگندهای دروغین برای منحرف ساختن افکار عمومی میشوند.
قرآن اضافه میکند: خداوندی که از اسرار درون همه آگاه و غیب و شهود برایش یکسان است، گواهی میدهد که بهطور مسلم آنها دروغگو هستند: وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ. جالب اینجاست که در این بخش از آیه، انواع تأکیدها برای تکذیب منافقان به چشم میخورد: جملهی اسمیه، کلمهی "إنّ" و نیز لام تأکید "لکاذبون". همچنین آوردن "کاذبون" بهجای فعل ماضی، دلیل بر استمرار و ادامهی دروغگویی آنان است. به این ترتیب خداوند با شدیدترین وجهی سوگندهای غلیظ و شدید آنان را تکذیب میکند.
داستان مسجد ضِرار درسی است برای عموم مسلمانان در هر عصر و دورانی تا هرگز ظاهربین و سطحینگر نباشند و فریب افراد به ظاهر حق به جانب را نخورند. نفاق و منافق در هر رنگ و لباسی ممکن است ظاهر شود؛ حتی در لباس طرفداری از قرآن و مسجد. مخالفان اسلام ممکن است در لباس دین بر ضد دین فعالیت کنند. موضوع اتحاد میان مسلمانان بهقدری اهمیت دارد که حتی اگر ساختن مسجدی در کنار مسجدی دیگر موجب تفرقه و پراکندگی مسلمانان گردد، مسجد تفرقهاندار، نامقدس است؛ خانهی خدا نیست، بلکه کانون شیطان است.
منابع و مآخذ:
- تفسیر نمونه، جلد 8، ص 1342
- سیره ابن هشام، ج 2، ص 530
- بحارالانوار، ج 20، ص 253
www.tahoordanesh.com
www.tebyan.net
www.porsojoo.com
www.tebyan.net
www.porsojoo.com